علم جادوئی قصهگوئی| دیوید فیلیپس|TEDx استکهلم
-
0:07 - 0:14در سال ۲۰۰۹، یک مرد،
یک روزنامهنگار بنام راب واکر -
0:14 - 0:15میخواست پی ببرد:
-
0:16 - 0:19آیا قصهسرائی نیرومندترین ابزار است؟
-
0:20 - 0:22و بدین منظور،
-
0:24 - 0:28سراغ کامپیوترش رفت و
از ای-بی ۲۰۰ قلم جنس خرید -
0:29 - 0:33بهای میانگین اقلام حدود یک دلار بود.
-
0:34 - 0:36بعد ۲۰۰ نویسنده را فراخواند
و از آنها پرسید، -
0:36 - 0:39《هی حاضری در پژوهش مهمی
روی اشیاء سهیم باشی؟ -
0:39 - 0:43یعنی میخواهم که داستانی برای
یکی از این اشیاء بنویسی.》 -
0:43 - 0:45و هر ۲۰۰ نویسنده پذیرفتند.
-
0:46 - 0:50پس ۲۰۰ قلم جنس بود و ۲۰۰ قصه،
-
0:50 - 0:54و تصور میکنم او با
چشمداشتی آمیخته با دلهره -
0:55 - 0:58باز به ای-بی رفت و
کل ۲۰۰ قلم را برای فروش عرضه کرد. -
0:58 - 1:01آیا تفاوتی خواهد کرد؟
آیا تغییری خواهد بود؟ -
1:01 - 1:02فکر میکنید تغییری در کار بود؟
-
1:03 - 1:05یکی از اقلام این بود،
-
1:06 - 1:07این کلهٔ زیبای اسب.
-
1:07 - 1:09بفرمائید.
-
1:09 - 1:11کلهٔ زیبای اسب.
-
1:11 - 1:15حالا، این کله زیبای اسب به مبلغ
۹۹سنت خریده شده بود -
1:15 - 1:21و با افزودن قصه به آن
۶۲ دلار و ۹۵ سنت فروش رفت. -
1:21 - 1:22(خنده)
-
1:22 - 1:26افزایش جزئیِ ۶۳۹۵%.
-
1:27 - 1:29آیا این فقط یک مورد استثنائی بود؟
-
1:29 - 1:30واقعاً نه،
-
1:30 - 1:34چون او ۲۰۰ قلم جنس را مجموعاً
به ۱۲۹ دلار خرید، -
1:35 - 1:38و به ۸۰۰۰ دلار فروخت.
-
1:40 - 1:42حالا اینکه با عقل نمیخواند.
-
1:42 - 1:46اما میدانید درک چه چیزی
عقلا چالشبرانگیزتراست؟ -
1:46 - 1:48اینکه، چطور من و شما
-
1:48 - 1:53پول حسابی میدهیم تا به سینما رفته
و فیلمهایی مثل جیمز باند را ببینیم، -
1:53 - 1:56که از بنیان خلاف واقع است؟
-
1:56 - 1:58مینشینیم؛ از فیلم لذت میبریم.
-
1:58 - 2:01و شماری از ما، واقعا کیف میکنیم.
-
2:01 - 2:04و سینما را ترک میکنیم و چیزهائی
شبیه به این میگوئیم، “ایوالله، چه مردی! -
2:05 - 2:07بیشتر دلم میخواهد مثل او باشم.
-
2:07 - 2:10دوست دارم مثل او راه بروم.
مثل او حرف بزنم. -
2:10 - 2:12از باند خوشم میاید.
-
2:12 - 2:13(خنده)
-
2:13 - 2:16چطوری میتونم هرچه بیشتر مثل اون باشم.”
-
2:16 - 2:20و این کشف و شنود از غیب سراغ شما میآید،
-
2:20 - 2:23و به این فکر بکر میرسید که
بروید طرف مغازهٔ ساعتساز. -
2:23 - 2:28و جااان! اتفاقا یک ساعت اُمِگا دارد
-
2:28 - 2:30شبیه ساعتی که باند توی فیلم بسته بود.
-
2:31 - 2:35و ۱۰٫۰۰۰ دلار میدهید که ساعت مچ شما باشد.
-
2:35 - 2:40و با احساس جیمز باندی
از مغازه بیرون میروید. -
2:41 - 2:43چطور چنین چیزی ممکن است؟
-
2:44 - 2:49PQ مرکز آمار و دادههای رسانهها
میگوید ۱۰٫۵ میلیارد دلار -
2:49 - 2:53در آمد حجم معاملات
عرضهٔ رسانهای در هر سال است. -
2:54 - 2:57چطور ممکن شما با چیزی به سادگی قصه
-
2:57 - 3:00به آسانی فریب بخورید؟
-
3:01 - 3:02چون فریب داده میشوید.
-
3:05 - 3:07خوب، مرکزیت همه اینها در
یک چیز خلاصه میشود، -
3:07 - 3:09و آن سرمایه گذاری عاطفی است.
-
3:09 - 3:12هرچه سرمایهگذاری شما
در زندگی روی چیزی بیشتر باشد، -
3:12 - 3:16نقادی شما و نگاه واقع بین شما
کمتر خواهد شد. -
3:17 - 3:20و بزرگترین سرمایهگذاری عاطفی شما
-
3:20 - 3:22عاشق شدن است.
-
3:23 - 3:27حالا، عاشق شدن شبیه قصهٔ خوب است.
-
3:28 - 3:30آخرین باری را که عاشق شدید بهیاد دارید؟
-
3:30 - 3:34آره؟ خوشبه حالتان.
احساس قشنگی است، اینطور نیست؟ -
3:34 - 3:35(خنده)
-
3:35 - 3:40یادتان هست چه اشتیاق و
التهاب و رویایی داشتید؟ -
3:40 - 3:42بعد نگاهش کردید و شاید فکر کردید،
-
3:42 - 3:45《ای خدا، چقدر سیب گاز زدنت رو دوست دارم
-
3:45 - 3:46ترکیب دندان و تردی.
-
3:46 - 3:47(خنده)
-
3:47 - 3:51و اونطوری که چایی رو هورت
میکشی، بیقرارم میکنه، حالیته. -
3:51 - 3:53آه، خیلی هوس انگیزه.
-
3:54 - 3:55عاشقشم》
-
3:56 - 4:01و بعد حدود ۱۳ ماه بعد، که
از نظر بیوشیمی فارغ میشوید- -
4:01 - 4:04بهطور میانگین عاشق
۱۳ ماه بعد فارغ میشود- -
4:04 - 4:09ناگهان میبینید روی مبل
نشستهاید و بهخود میگوئید، -
4:10 - 4:13《خدای من این از کجا پیداش شد؟
-
4:13 - 4:15خدا جان! رفیقای من کجان؟
-
4:15 - 4:17عجب اوضاعی.》
-
4:17 - 4:21بعد ناگاه صدایی میشنوید؛
فکر میکنند، 《این دیگه چی بود؟》 -
4:21 - 4:24به آشپزخانه میروید،
نگاه میکنید، و میگوئید، -
4:24 - 4:26《ای، توئی! اینجا سیب میخوری.
-
4:26 - 4:29میشه یه کم بیسروصداتر بخوری؟
-
4:29 - 4:31انگار داری اینجا رو میز افشانه میپاشی
-
4:31 - 4:32خواهش میکنم، لطف کن، نکن.》
-
4:33 - 4:34و بعد راحت مینشینید و باز،
-
4:34 - 4:36درست یکدقیقه بعد،
-
4:36 - 4:40از آشپزخانه صدای خوردن
چای میشنوید، مثل (هوررت). -
4:40 - 4:42و ناگاه، همهٔ اینها حالتان را بد میکند.
-
4:43 - 4:44سرتان آمده؟
-
4:45 - 4:46با تاسف،
-
4:48 - 4:49۱۳ ماه بعد،
-
4:49 - 4:54فکر انتقادگر ما و قشر خاکستری مغز،
از سفر یکساله برمیگردد، -
4:54 - 4:57و اعتراضهای ما شروع میشود.
-
4:58 - 5:02اتفاقی که طی ۱۳ ماه افتاده،
ایناست که سیل انتقال دهندههای عصبی -
5:02 - 5:05و هورمونها راه قشر خاکستری را زده است،
-
5:05 - 5:09و مهارت نگاه واقعگرای شما را
از پنجره بیرون انداخته. -
5:12 - 5:15و در قصه گوئی همین اتفاق میافتد.
-
5:15 - 5:19با قصهها، همان هورمونها،
انتقال دهندههای عصبی آزاد میشود. -
5:21 - 5:26هورمونهایی چون واسوپرسین، آکسیتوسین،
سراتنونین، دوپامین، آندروفین. -
5:27 - 5:28و میدانید؟
-
5:28 - 5:31این کاری است که مایلم در طول صحبتم بکنم.
-
5:31 - 5:35دوست دارم سه هورمون مغز شما را تحریک کنم.
-
5:36 - 5:39من به آن میگویم” معجون فرشتهها،”
پس معجون خوبی است. -
5:40 - 5:43دوست دارم شدیدا
سطح دوپامین شما را بالا ببرم. -
5:44 - 5:46و به این منظور، رضایتتان را میخواهم.
-
5:46 - 5:47موافقاید؟
-
5:47 - 5:48عالی.
-
5:48 - 5:52و اگر از این فکر خوشتان نمیآید،
گوشهاتان را بگیرید. -
5:53 - 5:56پس، دوپامین. این شکلی است.
-
5:56 - 5:59و وقتی توی خون شما باشد،
این اثرات خوش را خواهد داشت: -
5:59 - 6:03تمرکز و انگیزه شما بالا میرود
و چیزها را بهتر بهیاد میآورید. -
6:03 - 6:06حس دوپامین چیست؟ حس آن ایناست.
-
6:08 - 6:11حدود شش سال پیش خانمی به من زنگ زد
-
6:11 - 6:15که نماینده یکی از بزرگترین
شرکتهای آموزشی اسکاندیناوی بود، -
6:15 - 6:17و گفت، 《سلام دیوید!
-
6:17 - 6:20شاگردان زیادی برای فن سخنرانی
و شیوا گفتاری داریم، -
6:20 - 6:22و میخواهیم سطح همهٔ
اینها را ارتقا بدهیم، و -
6:22 - 6:25تو را گزینهٔ کاملی برای اینکار میدانیم.
-
6:25 - 6:27دوست داری نشستی داشته باشیم؟》
-
6:27 - 6:29من این حال را داشتم،
《جووون، افتخاریه، با کمال میل.》 -
6:30 - 6:33و آمدم استکهلم،
و داشتم میرفتم دفترشان، -
6:33 - 6:36و درست زمانی که میرفتم کار را تمام کنم،
-
6:37 - 6:38آنچه
زمان نمیدانستم -
6:38 - 6:41این بود که وارد یکی از
بدترین جلساتی میشدم -
6:41 - 6:43که در عمرم شرکت کرده بودم.
-
6:44 - 6:46اما هنوز خبر نداشتم
و حالم خوب بود. -
6:48 - 6:51در را باز کردم، و این بانو را دیدم.
-
6:51 - 6:52نامش لیاناست
-
6:52 - 6:55و با شتاب میگوید، 《دیوید، راستش میدانی،
-
6:55 - 6:57من کسی نیستم که باهاش جلسه داری؛
-
6:57 - 7:00جلسه رو بعدش اینجا با سه آقا خواهی داشت.》
-
7:00 - 7:02و من گفتم، 《 باشه، کمی عجیبه》
-
7:02 - 7:05معمولا از پیش میدانید با
چه کسانی جلسه خواهید داشت. -
7:05 - 7:07بعد او با کمی گفتگوی معمولی پیش میرود،
-
7:07 - 7:10و بعد ناگهان میگوید، 《حالا حاضری؟》
-
7:10 - 7:13و من میگویم، 《آره، برای چی
باید حاضر باشم؟》 -
7:14 - 7:17او میگوید، 《میدونی- اون اطاق رو
اونجا میبینی؟》 -
7:17 - 7:18و من میگویم، 《 آره، میبینمش.》
-
7:18 - 7:21》خوب، توی اون اطاق سه نفر آقا هستن.
-
7:21 - 7:23میدونی، اونها همه مالک اکثریت شرکتاند.
-
7:23 - 7:26همهٔ اونها سوابق خدمت نظامی دارن،
-
7:26 - 7:29و هیچکدام خواهان آموزشی که
تو میخواهی بدهی، نیستند.》 -
7:29 - 7:30(خنده)
-
7:30 - 7:32من میگویم،《کوتاه بیا!
-
7:32 - 7:34پس من چرا اینجام ؟》
-
7:34 - 7:37او میگوید، 《خب،
همهٔ مربیها اینو میخوان، -
7:37 - 7:39اما اونها از خر شیطون پائین نمیان.
-
7:39 - 7:41متوجه نیاز مربیها نیستن.
-
7:41 - 7:42پس، به همین سادگی.
-
7:42 - 7:45تنها کاری که باید بکنی اینه که بری اونجا،
و یه جوری، میدونی، -
7:45 - 7:47خلافشو ثابت کنی.》
-
7:47 - 7:50میگویم، 《آره، ساده به نظر
میرسه، اینطور نیست؟》 -
7:50 - 7:53خودم را بهخاطر میآورم،
به طرف آن دفتر قدم برمیداشتم، -
7:53 - 7:56عرق از کف دستم میریخت، قلبم میزد،
-
7:57 - 8:00نصفهٔ راه بودم که مرا به اسم صدا زد.
-
8:00 - 8:01و هنوز، امروز هم نمیدانم،
-
8:01 - 8:03که آیا این زن آزارگر-آزارخواه بود
-
8:03 - 8:06یا فقط یک کودن به تمام معنی.
-
8:06 - 8:09چون اسمم را صدا زد و گفت، 《دیوید!》
-
8:09 - 8:12مثل این بود که باید راهنمایی
یا چیزی شبیه آن میگرفتم، -
8:12 - 8:14پس برگشتم طرف او،
-
8:14 - 8:15و او این را گفت-
-
8:19 - 8:22و اگر به شما نگویم که
چه گفت، آزرده میشوید؟ -
8:22 - 8:23(خنده)
-
8:25 - 8:28خوب، در واقع به عنوان مثال،
اینکار را نخواهم کرد. -
8:28 - 8:32فقط میخواستم به شما ثابت کنم
سطح بالای دوپامین چه حسی میدهد. -
8:32 - 8:34قبول دارید که تمرکز شما بالا رفت؟
-
8:34 - 8:36دقت شما بالا رفت؟
-
8:36 - 8:39خلاق بودید؛ شما شرایط را
بر اساس حکایت در ذهنتان ساختید، -
8:39 - 8:43و شما احتمالا به نظر آوردید که
آن اطاق چه شکلی است، درست است؟ -
8:43 - 8:46و همه شما به یاد خواهید داشت که
من با شما برای مدتی چه کردم. -
8:47 - 8:48حالا، حسی که شما داشتید
-
8:48 - 8:51سطح بالای دوپامین بود، و حس زیبائیاست.
-
8:51 - 8:52چطور این کار را میکنید؟
-
8:53 - 8:56خوب، کاری که میکنید این است که
حالت توی هوا ماندن ایجاد میکنید، -
8:57 - 8:58بلاتکلیف و پادر هوا،
-
8:58 - 9:00و زیباترین چیز ایناست که
-
9:00 - 9:04کل داستان سازی، ایجاد
دوپامین به مفهوم واقعیست -
9:04 - 9:07چون پیوسته منتظر و چشمبراه چیزی هستیم.
-
9:07 - 9:10فقط تصور کنید، تنها با کاربرد
قصهسرائی به این فنون دستمییابید. -
9:10 - 9:12حتماً نباید مثل من
پا درهوائی خلق کنید. -
9:14 - 9:15پس این که گفتم اولین هورمون بود.
-
9:16 - 9:18حالا علاقمندم از اکسیتوسین بگویم.
-
9:18 - 9:20موافقین؟ این هورمون را تحریک کنم؟
-
9:21 - 9:22بسیار خوب.
-
9:22 - 9:25اثرات خوش آکسیتوسین بهاین قرار است.
-
9:25 - 9:28سخاوتمند میشوید، به من بیشتر
اعتماد میکنید، و وابستهٔ من میشوید. -
9:28 - 9:30میخواهید شروع کنیم؟
-
9:31 - 9:32بسیار خوب.
-
9:36 - 9:38بسیار خوب، پس این یک...
-
9:39 - 9:41نه ماه گذشته بود،
-
9:41 - 9:45و برای سزارین برنامه ریزی شد.
-
9:46 - 9:50و برادر کوچک که آنزمان ۵ ساله بود،
-
9:50 - 9:53به نوعی چشم به راه بود که چه میشود-
-
9:53 - 9:54چه اتفاقی میافتد.
-
9:54 - 9:56داشت برادر بزرگتر میشد.
-
9:56 - 9:59و به ما در کندن کاغذدیواری کمک کرده بود،
-
9:59 - 10:01در انتخاب ملافهٔ تخت کمک کرده بود.
-
10:01 - 10:04حتی پول توجیبیاش را جمع کرده بود
تا عروسکهای حیوانی کوچولو بخرد، -
10:04 - 10:07که روی روبالشی جاگرفت.
-
10:08 - 10:11تقریباً دو روز پیش از
سزارین برنامهریزی شده، -
10:11 - 10:12اتفاقی افتاد.
-
10:12 - 10:13اشکالی پیش آمده بود.
-
10:13 - 10:16والدین نتوانستند- مشکلی پیش آمده بود.
-
10:17 - 10:21و روز قبل (از سزارین)
دیگر تکانی در شکم نبود، -
10:21 - 10:22قلب ضربان نداشت.
-
10:22 - 10:25هیچ صدائی شنیده نمیشد.
-
10:26 - 10:28پس والدین به بیمارستان شتافتند،
-
10:29 - 10:30دراز روی تخت،
-
10:30 - 10:33و پزشک میآید برای معاینه،
-
10:34 - 10:39به من نگاه میکند،
و چیزی را که من میبینم، میبیند، -
10:39 - 10:42یعنی قلب بچه دیگر نمیزند.
-
10:45 - 10:47این وضع من در نُه سالِپیش بود.
-
10:47 - 10:50بدترین چیزی بود که در تمام زندگی
تجربه کردهام. -
10:53 - 10:57و نمیدانم، میتوانید تصور کنید،
به بچهٔ پنج ساله چه میشد گفت- -
10:57 - 10:59چطور این را به بچهٔ پنج ساله میگوئید؟
-
11:00 - 11:02میتوانید فقط تصورش را بکنید؟
-
11:02 - 11:06چون او اکنون خانه است و با
چشمداشت حادثهای خوب انتظار میکشد. -
11:06 - 11:08ولی آن اتفاق دیگر نخواهد افتاد.
-
11:08 - 11:12پارهٔ وجودم و باید مدیریت میکردم،
-
11:12 - 11:13با او حرف میزنم.
-
11:13 - 11:15و حالا با شما حرف زدم.
-
11:16 - 11:19و حالا شما آکسیتوسین بیشتری در رگها دارید
-
11:20 - 11:21چه بخواهید، چه نخواهید،
-
11:22 - 11:24یعنی حس انسانی قویتری دارید؛
-
11:24 - 11:29پیوند بیشتری با من،
و آرامش بیشتری حس میکنید. -
11:29 - 11:31چطور اینکار عملی شد؟
-
11:31 - 11:34با قصه گوئی شما همدلی ایجاد میکنید.
-
11:35 - 11:38پس هر شخصیت پردازی که کنید،
برای آن شخصیت همدلی ایجاد میکنید. -
11:39 - 11:43و آکسیتوسین زیباترینِ هورمونهاست،
-
11:43 - 11:44چون حس انسان بودن میکنید.
-
11:46 - 11:48سومین ،و آخرین هورمون، اِندروفین است،
-
11:48 - 11:50و دوست دارم زنی را بهشما نشان دهم
-
11:50 - 11:54که، میتوانیم بگوئیم
اِندروفین زیادی زده است. -
11:54 - 11:56بیائید ببینیم چطور دیده میشود.
-
11:56 - 11:58آه، میرویم اینجا.
-
11:59 - 12:01(ویدئو) کشیش: که
مشوق باشم و پاسخگو... -
12:01 - 12:03(خندهای آرام)
-
12:03 - 12:05حرف میزنید یا گوش میکنید؟
-
12:05 - 12:07(خنده)
-
12:10 - 12:11خانم: که حرف بزنم و گوش کنم.
-
12:12 - 12:13(خنده)
-
12:13 - 12:14پوزش.
-
12:26 - 12:28خوب، بله، حرف بزنم و گوش کنم ؟
-
12:30 - 12:32کشیش: مشوق باشم و پاسخگو.
-
12:32 - 12:33زن: مشوق باشم و پاسخگو
-
12:33 - 12:35کشیش: و در هر شرایط
-
12:35 - 12:37زن: (خنده)
-
12:40 - 12:42زن: و در هر شرایطی
-
12:42 - 12:43کشیش: از زندگی مشترکمان
-
12:43 - 12:46زن: (خنده)
-
12:52 - 12:54زن: ببخشید- از زندگی مشترکمان
-
12:54 - 12:55از زندگی مشترکمان
-
12:55 - 12:58کشیش: به تو وفادار باشم سراسر
زندگیم و با همهٔ وجودم -
12:58 - 13:01زن: به تو وفادارباشم سراسر
زندگیم و با همهٔ وجودم -
13:01 - 13:04کشیش: تا مرگ جدایمان کند.
زن: تا مرگ جدایمان کند. -
13:04 - 13:06زن و مرد: خنده.
-
13:06 - 13:08(حضار) (خنده)
-
13:09 - 13:12خب، زمان خنده ناجور است اینطور نیست؟
-
13:13 - 13:16پس چطور اِندروفین ایجاد میکنید؟
خوب، با خنداندن مردم. -
13:17 - 13:21اتفاقی که بعدش میافتد ایناست
که آنها خلاقتر و آرامتر میشوند، -
13:21 - 13:25و دقتشان بیشتر میشود که چیز خوبیست.
-
13:25 - 13:29حالا این سه هورمونی که
باعث شدم در مغزتان ترشح شود -
13:29 - 13:31چیزی است که “معجون خدا” میخوانیمش.
-
13:32 - 13:36اما وارونهٔ این معجون هم هست،
که نامش “معجون شیطان” است. -
13:36 - 13:42و معجون شیطان سطح بالائی از
کورتیزول و آدرنالین دارد. -
13:43 - 13:44و حسش این است.
-
13:46 - 13:48(فریاد ناگهانی)
-
13:48 - 13:49(خنده)
-
13:50 - 13:52ببخشید که اینکار را کردم.
-
13:54 - 13:56پس، سطح بالای کورتیزول و آدرنالین.
-
13:57 - 14:00اشکال با این معجون ایناست که
غلظت بالای آن را داشته باشید-که -
14:00 - 14:02من نتوانستم اینجا
ایجادش کنم- -
14:02 - 14:04اما با غلظت بالا، به نتیجه نگاه کنید:
-
14:04 - 14:08[کمتحملی، تحریکپذیری، نبود خلاقیت،
نقزنی، اختلال حافظه، تصمیمگیری بد] -
14:08 - 14:11آیا دلتان میخواهد همصحبتهای شما
چنین چیزی در خونشان -
14:11 - 14:14و بدنشان داشته باشند؟
-
14:16 - 14:18حالا، در محیط اضطراب آلود کاری و زندگی،
-
14:18 - 14:22اغلب وقتی سخنرانی میکنید،
یا گفتگو، یا نشست دارید، میپندارید -
14:22 - 14:24کدام معجون را
آنها بیشتر خوردهاند؟ -
14:24 - 14:27معجون فرشتهها یا شیطان؟
-
14:28 - 14:30اغلب، معجون شیطان.
-
14:30 - 14:34و مشکل رویاروئی شما با همهٔ اینهاست.
-
14:35 - 14:37اما امروز همه چیز میتواند تغییر یابد.
-
14:38 - 14:39همهٔ تغییر با این شروع
-
14:39 - 14:43میشود که شما قصهگوئی
کاربردی را شروع کنید. -
14:43 - 14:47قصهگوئی کاربردی
یعنی این سه کار را انجام میدهید: -
14:47 - 14:52یک، باید بدانید برای
قصهگوی خوب بودن نباید -
14:52 - 14:58حتما پیر مرد ریشوی جلو شومینه باشد.
-
14:58 - 15:00به تجربهٔ من، وقتی آموزش میدهم،
-
15:00 - 15:02هرکس از بدو زاده شدن، قصهگوی خوبی است،
-
15:03 - 15:05تنها مشکل عدم خود باوری است.
-
15:05 - 15:08دوم، نوشتن قصههاست.
-
15:08 - 15:11متوجه خواهید شد که سه تا چهار برابر
آنچه فکر میکنید -
15:11 - 15:14در زندگیتان قصه دارید.
-
15:14 - 15:16سوم، قصهها را فهرستبندی کنید.
-
15:16 - 15:19کدام قصه شما خنده بر لب دیگران میآورد،
یعنی اٍندروفین تولید میکند؟ -
15:19 - 15:23کدام در مردم ایجاد همدلی میکند،
یعنی آکسیتوسین ؟ -
15:23 - 15:25و دفعه بعد که در نشستی هستید،
-
15:26 - 15:31قصهای را انتخاب میکنید که
هورمون دلخواه را در -
15:31 - 15:33کسی که مخاطب شماست آزاد میکند
-
15:33 - 15:37شما اثر دلخواه را بدست خواهید آورد.
-
15:37 - 15:39و این کار دلپذیری است.
-
15:42 - 15:46حالا، مرا میشناسید، کسانی مرا
“آقای مرگ با پاورپوینت “ میشناسند، -
15:47 - 15:51میخواهم با روشن کردن نکتهای
بحث را بهپیایان ببرم. -
15:51 - 15:53و نکتهٔ من ایناست.
-
15:53 - 15:57۱۰۰٫۰۰۰ سال پیش، شروع به توسعهٔ
کاربرد زبان کردیم. -
15:58 - 16:01به این معنا که با قصه گویی دانشمان را از
-
16:02 - 16:03نسلی به نسل دیگر انتقال دادیم
-
16:04 - 16:09۲۷٫۰۰۰ سال پیش، با نقاشی در غارها دانش را
-
16:09 - 16:11از نسلی به نسل دیگر انتقال دادیم.
-
16:11 - 16:16۳٫۵۰۰ سال پیش شروع به انتقال
دانش از نسلی به نسل -
16:16 - 16:17دیگر با نوشته دست زدیم
-
16:19 - 16:21۲۸ سال پیش، پاورپوینت زاده شد. فکر
-
16:22 - 16:25میکنید با کدام مغز ما بیشتر تطبیق دارد.
-
16:25 - 16:26خیلی سپاسگزارم.
-
16:26 - 16:30(کف زدن)
- Title:
- علم جادوئی قصهگوئی| دیوید فیلیپس|TEDx استکهلم
- Description:
-
چرا قصهگوئی چنین نیرومند است؟ و چگونه میتوانیم از آن به سود خود بهرهگیریم؟ دیوید فیلیپس متخصص عرضه و ارائهٔ مطالب در جلسات و سخنرانیها یافتههای کلیدی عصبشناسی را در بارهٔ قصهگوئی در میان میگذارد، او ما را به آزاد کردن چهار هورمون ترغیب میکند.
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDxTalks
- Duration:
- 16:45
Leila Ataei approved Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm | ||
Leila Ataei accepted Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm | ||
Leila Ataei edited Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm | ||
Leila Ataei edited Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm | ||
Leila Ataei edited Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm | ||
Hassan Parham edited Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm | ||
Hassan Parham edited Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm | ||
Hassan Parham edited Persian subtitles for The magical science of storytelling | David JP Phillips | TEDxStockholm |