0:00:07.316,0:00:13.601 در سال ۲۰۰۹، یک مرد، [br]یک روزنامهنگار بنام راب واکر 0:00:13.601,0:00:15.283 میخواست پی ببرد: 0:00:15.825,0:00:19.170 آیا قصهسرائی نیرومندترین ابزار است؟ 0:00:20.206,0:00:21.759 و بدین منظور، 0:00:23.635,0:00:27.801 سراغ کامپیوترش رفت و [br]از ای-بی ۲۰۰ قلم جنس خرید 0:00:29.337,0:00:32.726 بهای میانگین اقلام حدود یک دلار بود. 0:00:33.549,0:00:35.732 بعد ۲۰۰ نویسنده را فراخواند[br]و از آنها پرسید، 0:00:35.732,0:00:39.185 《هی حاضری در پژوهش مهمی [br]روی اشیاء سهیم باشی؟ 0:00:39.282,0:00:42.935 یعنی میخواهم که داستانی برای [br]یکی از این اشیاء بنویسی.》 0:00:43.296,0:00:45.244 و هر ۲۰۰ نویسنده پذیرفتند. 0:00:46.117,0:00:49.778 پس ۲۰۰ قلم جنس بود و ۲۰۰ قصه، 0:00:50.149,0:00:54.082 و تصور میکنم او با [br]چشمداشتی آمیخته با دلهره 0:00:55.369,0:00:58.292 باز به ای-بی رفت و [br]کل ۲۰۰ قلم را برای فروش عرضه کرد. 0:00:58.292,0:01:00.966 آیا تفاوتی خواهد کرد؟ [br]آیا تغییری خواهد بود؟ 0:01:00.966,0:01:02.500 فکر میکنید تغییری در کار بود؟ 0:01:03.110,0:01:05.306 یکی از اقلام این بود، 0:01:05.931,0:01:07.454 این کلهٔ زیبای اسب. 0:01:07.454,0:01:08.934 بفرمائید. 0:01:08.934,0:01:10.544 کلهٔ زیبای اسب. 0:01:11.154,0:01:14.562 حالا، این کله زیبای اسب به مبلغ[br]۹۹سنت خریده شده بود 0:01:15.348,0:01:20.885 و با افزودن قصه به آن [br]۶۲ دلار و ۹۵ سنت فروش رفت. 0:01:20.885,0:01:22.199 (خنده) 0:01:22.199,0:01:26.255 افزایش جزئیِ ۶۳۹۵%. 0:01:26.567,0:01:28.908 آیا این فقط یک مورد استثنائی بود؟ 0:01:29.002,0:01:30.086 واقعاً نه، 0:01:30.097,0:01:34.357 چون او ۲۰۰ قلم جنس را مجموعاً [br]به ۱۲۹ دلار خرید، 0:01:34.709,0:01:38.388 و به ۸۰۰۰ دلار فروخت. 0:01:40.374,0:01:41.825 حالا اینکه با عقل نمیخواند. 0:01:42.272,0:01:45.683 اما میدانید درک چه چیزی [br]عقلا چالشبرانگیزتراست؟ 0:01:45.683,0:01:47.531 اینکه، چطور من و شما 0:01:48.459,0:01:53.067 پول حسابی میدهیم تا به سینما رفته [br]و فیلمهایی مثل جیمز باند را ببینیم، 0:01:53.075,0:01:55.532 که از بنیان خلاف واقع است؟ 0:01:55.969,0:01:57.890 مینشینیم؛ از فیلم لذت میبریم. 0:01:58.086,0:02:00.672 و شماری از ما، واقعا کیف میکنیم. 0:02:00.672,0:02:04.446 و سینما را ترک میکنیم و چیزهائی [br]شبیه به این میگوئیم، “ایوالله، چه مردی! 0:02:04.865,0:02:07.079 بیشتر دلم میخواهد مثل او باشم. 0:02:07.079,0:02:09.669 دوست دارم مثل او راه بروم.[br]مثل او حرف بزنم. 0:02:09.867,0:02:11.824 از باند خوشم میاید. 0:02:11.824,0:02:12.894 (خنده) 0:02:12.904,0:02:15.982 چطوری میتونم هرچه بیشتر مثل اون باشم.” 0:02:16.350,0:02:19.876 و این کشف و شنود از غیب سراغ شما میآید، 0:02:19.887,0:02:23.345 و به این فکر بکر میرسید که [br]بروید طرف مغازهٔ ساعتساز. 0:02:23.345,0:02:27.683 و جااان! اتفاقا یک ساعت اُمِگا دارد 0:02:27.715,0:02:30.428 شبیه ساعتی که باند توی فیلم بسته بود. 0:02:30.785,0:02:34.779 و ۱۰٫۰۰۰ دلار میدهید که ساعت مچ شما باشد. 0:02:34.779,0:02:39.533 و با احساس جیمز باندی [br]از مغازه بیرون میروید. 0:02:41.164,0:02:43.067 چطور چنین چیزی ممکن است؟ 0:02:43.586,0:02:48.917 PQ مرکز آمار و دادههای رسانهها [br]میگوید ۱۰٫۵ میلیارد دلار 0:02:48.986,0:02:52.831 در آمد حجم معاملات [br]عرضهٔ رسانهای در هر سال است. 0:02:53.856,0:02:56.836 چطور ممکن شما با چیزی به سادگی قصه 0:02:56.899,0:02:59.509 به آسانی فریب بخورید؟ 0:03:00.586,0:03:02.150 چون فریب داده میشوید. 0:03:05.121,0:03:07.361 خوب، مرکزیت همه اینها در [br]یک چیز خلاصه میشود، 0:03:07.373,0:03:09.324 و آن سرمایه گذاری عاطفی است. 0:03:09.357,0:03:12.473 هرچه سرمایهگذاری شما [br]در زندگی روی چیزی بیشتر باشد، 0:03:12.473,0:03:15.758 نقادی شما و نگاه واقع بین شما [br]کمتر خواهد شد. 0:03:16.727,0:03:20.327 و بزرگترین سرمایهگذاری عاطفی شما 0:03:20.327,0:03:21.688 عاشق شدن است. 0:03:22.755,0:03:27.028 حالا، عاشق شدن شبیه قصهٔ خوب است. 0:03:27.537,0:03:29.755 آخرین باری را که عاشق شدید بهیاد دارید؟ 0:03:30.372,0:03:33.650 آره؟ خوشبه حالتان. [br]احساس قشنگی است، اینطور نیست؟ 0:03:33.650,0:03:35.060 (خنده) 0:03:35.304,0:03:40.019 یادتان هست چه اشتیاق و [br]التهاب و رویایی داشتید؟ 0:03:40.019,0:03:42.415 بعد نگاهش کردید و شاید فکر کردید، 0:03:42.415,0:03:44.999 《ای خدا، چقدر سیب گاز زدنت رو دوست دارم 0:03:44.999,0:03:46.217 ترکیب دندان و تردی. 0:03:46.217,0:03:47.457 (خنده) 0:03:47.457,0:03:50.958 و اونطوری که چایی رو هورت [br]میکشی، بیقرارم میکنه، حالیته. 0:03:51.490,0:03:53.047 آه، خیلی هوس انگیزه. 0:03:53.502,0:03:54.839 عاشقشم》 0:03:55.638,0:04:00.839 و بعد حدود ۱۳ ماه بعد، که [br]از نظر بیوشیمی فارغ میشوید- 0:04:00.851,0:04:04.234 بهطور میانگین عاشق [br]۱۳ ماه بعد فارغ میشود- 0:04:04.308,0:04:08.952 ناگهان میبینید روی مبل [br]نشستهاید و بهخود میگوئید، 0:04:09.637,0:04:12.695 《خدای من این از کجا پیداش شد؟ 0:04:12.695,0:04:15.184 خدا جان! رفیقای من کجان؟ 0:04:15.184,0:04:16.511 عجب اوضاعی.》 0:04:16.511,0:04:20.755 بعد ناگاه صدایی میشنوید؛ [br]فکر میکنند، 《این دیگه چی بود؟》 0:04:20.863,0:04:23.592 به آشپزخانه میروید، [br]نگاه میکنید، و میگوئید، 0:04:23.592,0:04:25.724 《ای، توئی! اینجا سیب میخوری. 0:04:26.138,0:04:28.678 میشه یه کم بیسروصداتر بخوری؟ 0:04:28.898,0:04:30.854 انگار داری اینجا رو میز افشانه میپاشی 0:04:30.854,0:04:32.389 خواهش میکنم، لطف کن، نکن.》 0:04:32.577,0:04:34.388 و بعد راحت مینشینید و باز، 0:04:34.388,0:04:35.533 درست یکدقیقه بعد، 0:04:35.533,0:04:39.599 از آشپزخانه صدای خوردن [br]چای میشنوید، مثل (هوررت). 0:04:39.616,0:04:42.347 و ناگاه، همهٔ اینها حالتان را بد میکند. 0:04:42.768,0:04:44.117 سرتان آمده؟ 0:04:45.126,0:04:46.365 با تاسف، 0:04:47.958,0:04:49.247 ۱۳ ماه بعد، 0:04:49.247,0:04:53.888 فکر انتقادگر ما و قشر خاکستری مغز، [br]از سفر یکساله برمیگردد، 0:04:54.092,0:04:56.504 و اعتراضهای ما شروع میشود. 0:04:58.289,0:05:01.946 اتفاقی که طی ۱۳ ماه افتاده، [br]ایناست که سیل انتقال دهندههای عصبی 0:05:01.946,0:05:05.095 و هورمونها راه قشر خاکستری را زده است، 0:05:05.095,0:05:09.276 و مهارت نگاه واقعگرای شما را [br]از پنجره بیرون انداخته. 0:05:11.556,0:05:15.090 و در قصه گوئی همین اتفاق میافتد. 0:05:15.435,0:05:19.396 با قصهها، همان هورمونها، [br]انتقال دهندههای عصبی آزاد میشود. 0:05:20.716,0:05:26.393 هورمونهایی چون واسوپرسین، آکسیتوسین، [br]سراتنونین، دوپامین، آندروفین. 0:05:27.069,0:05:28.274 و میدانید؟ 0:05:28.274,0:05:30.507 این کاری است که مایلم در طول صحبتم بکنم. 0:05:30.847,0:05:35.329 دوست دارم سه هورمون مغز شما را تحریک کنم. 0:05:35.762,0:05:38.907 من به آن میگویم” معجون فرشتهها،” [br]پس معجون خوبی است. 0:05:39.543,0:05:43.448 دوست دارم شدیدا [br]سطح دوپامین شما را بالا ببرم. 0:05:43.922,0:05:45.694 و به این منظور، رضایتتان را میخواهم. 0:05:45.694,0:05:46.916 موافقاید؟ 0:05:47.432,0:05:48.444 عالی. 0:05:48.444,0:05:52.086 و اگر از این فکر خوشتان نمیآید، [br]گوشهاتان را بگیرید. 0:05:52.871,0:05:55.520 پس، دوپامین. این شکلی است. 0:05:55.642,0:05:59.102 و وقتی توی خون شما باشد، [br]این اثرات خوش را خواهد داشت: 0:05:59.102,0:06:02.862 تمرکز و انگیزه شما بالا میرود [br]و چیزها را بهتر بهیاد میآورید. 0:06:03.185,0:06:06.154 حس دوپامین چیست؟ حس آن ایناست. 0:06:08.155,0:06:11.072 حدود شش سال پیش خانمی به من زنگ زد 0:06:11.072,0:06:15.349 که نماینده یکی از بزرگترین [br]شرکتهای آموزشی اسکاندیناوی بود، 0:06:15.349,0:06:16.825 و گفت، 《سلام دیوید! 0:06:16.825,0:06:20.015 شاگردان زیادی برای فن سخنرانی [br]و شیوا گفتاری داریم، 0:06:20.015,0:06:22.443 و میخواهیم سطح همهٔ [br]اینها را ارتقا بدهیم، و 0:06:22.443,0:06:24.534 تو را گزینهٔ کاملی برای اینکار میدانیم. 0:06:24.656,0:06:26.628 دوست داری نشستی داشته باشیم؟》 0:06:26.660,0:06:29.222 من این حال را داشتم، [br]《جووون، افتخاریه، با کمال میل.》 0:06:30.012,0:06:33.456 و آمدم استکهلم، [br]و داشتم میرفتم دفترشان، 0:06:33.456,0:06:36.301 و درست زمانی که میرفتم کار را تمام کنم، 0:06:36.670,0:06:37.831 آنچه[br]زمان نمیدانستم 0:06:37.831,0:06:40.622 این بود که وارد یکی از [br]بدترین جلساتی میشدم 0:06:40.622,0:06:43.422 که در عمرم شرکت کرده بودم. 0:06:43.854,0:06:46.413 اما هنوز خبر نداشتم [br]و حالم خوب بود. 0:06:48.129,0:06:50.939 در را باز کردم، و این بانو را دیدم. 0:06:50.939,0:06:52.220 نامش لیاناست 0:06:52.220,0:06:54.559 و با شتاب میگوید، 《دیوید، راستش میدانی، 0:06:54.559,0:06:56.864 من کسی نیستم که باهاش جلسه داری؛ 0:06:56.864,0:06:59.926 جلسه رو بعدش اینجا با سه آقا خواهی داشت.》 0:06:59.926,0:07:01.928 و من گفتم، 《 باشه، کمی عجیبه》 0:07:01.928,0:07:04.959 معمولا از پیش میدانید با [br]چه کسانی جلسه خواهید داشت. 0:07:04.959,0:07:07.381 بعد او با کمی گفتگوی معمولی پیش میرود، 0:07:07.381,0:07:10.126 و بعد ناگهان میگوید، 《حالا حاضری؟》 0:07:10.126,0:07:12.821 و من میگویم، 《آره، برای چی [br]باید حاضر باشم؟》 0:07:13.599,0:07:16.553 او میگوید، 《میدونی- اون اطاق رو [br]اونجا میبینی؟》 0:07:16.553,0:07:18.245 و من میگویم، 《 آره، میبینمش.》 0:07:18.247,0:07:20.570 》خوب، توی اون اطاق سه نفر آقا هستن. 0:07:20.570,0:07:23.489 میدونی، اونها همه مالک اکثریت شرکتاند. 0:07:23.489,0:07:25.644 همهٔ اونها سوابق خدمت نظامی دارن، 0:07:25.644,0:07:28.813 و هیچکدام خواهان آموزشی که [br]تو میخواهی بدهی، نیستند.》 0:07:28.813,0:07:29.963 (خنده) 0:07:29.963,0:07:31.581 من میگویم،《کوتاه بیا! 0:07:31.784,0:07:33.734 پس من چرا اینجام ؟》 0:07:34.264,0:07:36.718 او میگوید، 《خب، [br]همهٔ مربیها اینو میخوان، 0:07:36.718,0:07:38.906 اما اونها از خر شیطون پائین نمیان. 0:07:38.906,0:07:40.844 متوجه نیاز مربیها نیستن. 0:07:40.844,0:07:42.112 پس، به همین سادگی. 0:07:42.112,0:07:45.338 تنها کاری که باید بکنی اینه که بری اونجا، [br]و یه جوری، میدونی، 0:07:45.338,0:07:47.308 خلافشو ثابت کنی.》 0:07:47.330,0:07:49.627 میگویم، 《آره، ساده به نظر [br]میرسه، اینطور نیست؟》 0:07:49.907,0:07:52.786 خودم را بهخاطر میآورم، [br]به طرف آن دفتر قدم برمیداشتم، 0:07:52.786,0:07:56.127 عرق از کف دستم میریخت، قلبم میزد، 0:07:56.827,0:07:59.821 نصفهٔ راه بودم که مرا به اسم صدا زد. 0:07:59.852,0:08:01.168 و هنوز، امروز هم نمیدانم، 0:08:01.168,0:08:03.423 که آیا این زن آزارگر-آزارخواه بود 0:08:03.423,0:08:05.679 یا فقط یک کودن به تمام معنی. 0:08:06.132,0:08:08.827 چون اسمم را صدا زد و گفت، 《دیوید!》 0:08:08.827,0:08:11.551 مثل این بود که باید راهنمایی [br]یا چیزی شبیه آن میگرفتم، 0:08:11.551,0:08:13.524 پس برگشتم طرف او، 0:08:13.524,0:08:15.339 و او این را گفت- 0:08:18.642,0:08:22.051 و اگر به شما نگویم که [br]چه گفت، آزرده میشوید؟ 0:08:22.051,0:08:23.467 (خنده) 0:08:24.608,0:08:27.776 خوب، در واقع به عنوان مثال، [br]اینکار را نخواهم کرد. 0:08:28.253,0:08:31.547 فقط میخواستم به شما ثابت کنم [br]سطح بالای دوپامین چه حسی میدهد. 0:08:31.547,0:08:34.063 قبول دارید که تمرکز شما بالا رفت؟ 0:08:34.310,0:08:36.096 دقت شما بالا رفت؟ 0:08:36.186,0:08:39.144 خلاق بودید؛ شما شرایط را [br]بر اساس حکایت در ذهنتان ساختید، 0:08:39.144,0:08:42.608 و شما احتمالا به نظر آوردید که [br]آن اطاق چه شکلی است، درست است؟ 0:08:42.608,0:08:45.537 و همه شما به یاد خواهید داشت که [br]من با شما برای مدتی چه کردم. 0:08:46.635,0:08:48.377 حالا، حسی که شما داشتید 0:08:48.377,0:08:50.888 سطح بالای دوپامین بود، و حس زیبائیاست. 0:08:50.888,0:08:52.182 چطور این کار را میکنید؟ 0:08:52.599,0:08:56.141 خوب، کاری که میکنید این است که [br]حالت توی هوا ماندن ایجاد میکنید، 0:08:56.737,0:08:58.083 بلاتکلیف و پادر هوا، 0:08:58.083,0:08:59.770 و زیباترین چیز ایناست که 0:08:59.770,0:09:03.683 کل داستان سازی، ایجاد [br]دوپامین به مفهوم واقعیست 0:09:03.683,0:09:06.632 چون پیوسته منتظر و چشمبراه چیزی هستیم. 0:09:06.645,0:09:10.224 فقط تصور کنید، تنها با کاربرد [br]قصهسرائی به این فنون دستمییابید. 0:09:10.224,0:09:12.369 حتماً نباید مثل من [br]پا درهوائی خلق کنید. 0:09:13.631,0:09:15.180 پس این که گفتم اولین هورمون بود. 0:09:15.540,0:09:17.659 حالا علاقمندم از اکسیتوسین بگویم. 0:09:17.972,0:09:20.346 موافقین؟ این هورمون را تحریک کنم؟ 0:09:21.234,0:09:22.314 بسیار خوب. 0:09:22.314,0:09:24.929 اثرات خوش آکسیتوسین بهاین قرار است. 0:09:24.929,0:09:28.169 سخاوتمند میشوید، به من بیشتر [br]اعتماد میکنید، و وابستهٔ من میشوید. 0:09:28.169,0:09:29.781 میخواهید شروع کنیم؟ 0:09:30.940,0:09:32.178 بسیار خوب. 0:09:35.975,0:09:37.985 بسیار خوب، پس این یک... 0:09:39.103,0:09:40.658 نه ماه گذشته بود، 0:09:41.464,0:09:44.592 و برای سزارین برنامه ریزی شد. 0:09:46.037,0:09:49.598 و برادر کوچک که آنزمان ۵ ساله بود، 0:09:49.598,0:09:52.595 به نوعی چشم به راه بود که چه میشود- 0:09:52.595,0:09:53.909 چه اتفاقی میافتد. 0:09:53.909,0:09:56.433 داشت برادر بزرگتر میشد. 0:09:56.436,0:09:58.592 و به ما در کندن کاغذدیواری کمک کرده بود، 0:09:58.616,0:10:00.986 در انتخاب ملافهٔ تخت کمک کرده بود. 0:10:00.989,0:10:04.301 حتی پول توجیبیاش را جمع کرده بود [br]تا عروسکهای حیوانی کوچولو بخرد، 0:10:04.301,0:10:06.537 که روی روبالشی جاگرفت. 0:10:08.054,0:10:10.614 تقریباً دو روز پیش از [br]سزارین برنامهریزی شده، 0:10:10.614,0:10:11.854 اتفاقی افتاد. 0:10:11.944,0:10:13.376 اشکالی پیش آمده بود. 0:10:13.376,0:10:15.972 والدین نتوانستند- مشکلی پیش آمده بود. 0:10:16.893,0:10:20.851 و روز قبل (از سزارین) [br]دیگر تکانی در شکم نبود، 0:10:20.851,0:10:22.382 قلب ضربان نداشت. 0:10:22.382,0:10:24.590 هیچ صدائی شنیده نمیشد. 0:10:26.054,0:10:28.167 پس والدین به بیمارستان شتافتند، 0:10:28.878,0:10:30.417 دراز روی تخت، 0:10:30.417,0:10:32.789 و پزشک میآید برای معاینه، 0:10:34.074,0:10:38.528 به من نگاه میکند، [br]و چیزی را که من میبینم، میبیند، 0:10:38.550,0:10:41.861 یعنی قلب بچه دیگر نمیزند. 0:10:44.808,0:10:46.874 این وضع من در نُه سالِپیش بود. 0:10:46.874,0:10:49.950 بدترین چیزی بود که در تمام زندگی [br]تجربه کردهام. 0:10:52.786,0:10:57.275 و نمیدانم، میتوانید تصور کنید، [br]به بچهٔ پنج ساله چه میشد گفت- 0:10:57.275,0:10:59.125 چطور این را به بچهٔ پنج ساله میگوئید؟ 0:11:00.097,0:11:01.503 میتوانید فقط تصورش را بکنید؟ 0:11:01.503,0:11:05.577 چون او اکنون خانه است و با [br]چشمداشت حادثهای خوب انتظار میکشد. 0:11:06.070,0:11:07.552 ولی آن اتفاق دیگر نخواهد افتاد. 0:11:08.392,0:11:11.656 پارهٔ وجودم و باید مدیریت میکردم، 0:11:11.656,0:11:13.021 با او حرف میزنم. 0:11:13.364,0:11:15.320 و حالا با شما حرف زدم. 0:11:15.600,0:11:19.460 و حالا شما آکسیتوسین بیشتری در رگها دارید 0:11:19.813,0:11:21.313 چه بخواهید، چه نخواهید، 0:11:21.521,0:11:23.686 یعنی حس انسانی قویتری دارید؛ 0:11:23.686,0:11:28.666 پیوند بیشتری با من، [br]و آرامش بیشتری حس میکنید. 0:11:29.162,0:11:30.679 چطور اینکار عملی شد؟ 0:11:30.911,0:11:33.561 با قصه گوئی شما همدلی ایجاد میکنید. 0:11:34.582,0:11:38.391 پس هر شخصیت پردازی که کنید، [br]برای آن شخصیت همدلی ایجاد میکنید. 0:11:39.250,0:11:42.735 و آکسیتوسین زیباترینِ هورمونهاست، 0:11:42.735,0:11:44.410 چون حس انسان بودن میکنید. 0:11:45.576,0:11:48.352 سومین ،و آخرین هورمون، اِندروفین است، 0:11:48.352,0:11:50.327 و دوست دارم زنی را بهشما نشان دهم 0:11:50.327,0:11:53.746 که، میتوانیم بگوئیم [br]اِندروفین زیادی زده است. 0:11:53.746,0:11:55.538 بیائید ببینیم چطور دیده میشود. 0:11:56.479,0:11:57.828 آه، میرویم اینجا. 0:11:58.900,0:12:01.012 (ویدئو) کشیش: که [br]مشوق باشم و پاسخگو... 0:12:01.326,0:12:03.000 (خندهای آرام) 0:12:03.367,0:12:05.184 حرف میزنید یا گوش میکنید؟ 0:12:05.184,0:12:07.434 (خنده) 0:12:09.623,0:12:11.465 خانم: که حرف بزنم و گوش کنم. 0:12:11.815,0:12:13.130 (خنده) 0:12:13.130,0:12:14.245 پوزش. 0:12:25.664,0:12:28.278 خوب، بله، حرف بزنم و گوش کنم ؟ 0:12:29.679,0:12:31.651 کشیش: مشوق باشم و پاسخگو. 0:12:31.651,0:12:33.235 زن: مشوق باشم و پاسخگو 0:12:33.235,0:12:34.834 کشیش: و در هر شرایط 0:12:35.095,0:12:37.196 زن: (خنده) 0:12:40.327,0:12:41.829 زن: و در هر شرایطی 0:12:41.829,0:12:43.483 کشیش: از زندگی مشترکمان 0:12:43.489,0:12:45.930 زن: (خنده) 0:12:51.521,0:12:53.644 زن: ببخشید- از زندگی مشترکمان 0:12:54.261,0:12:55.396 از زندگی مشترکمان 0:12:55.396,0:12:58.337 کشیش: به تو وفادار باشم سراسر [br]زندگیم و با همهٔ وجودم 0:12:58.337,0:13:01.336 زن: به تو وفادارباشم سراسر [br]زندگیم و با همهٔ وجودم 0:13:01.336,0:13:04.044 کشیش: تا مرگ جدایمان کند. [br]زن: تا مرگ جدایمان کند. 0:13:04.044,0:13:05.614 زن و مرد: خنده. 0:13:06.177,0:13:07.677 (حضار) (خنده) 0:13:08.741,0:13:11.654 خب، زمان خنده ناجور است اینطور نیست؟ 0:13:13.051,0:13:16.220 پس چطور اِندروفین ایجاد میکنید؟ [br]خوب، با خنداندن مردم. 0:13:16.687,0:13:21.246 اتفاقی که بعدش میافتد ایناست [br]که آنها خلاقتر و آرامتر میشوند، 0:13:21.408,0:13:24.861 و دقتشان بیشتر میشود که چیز خوبیست. 0:13:25.492,0:13:28.739 حالا این سه هورمونی که [br]باعث شدم در مغزتان ترشح شود 0:13:29.224,0:13:31.463 چیزی است که “معجون خدا” میخوانیمش. 0:13:31.930,0:13:35.956 اما وارونهٔ این معجون هم هست، [br]که نامش “معجون شیطان” است. 0:13:36.292,0:13:41.915 و معجون شیطان سطح بالائی از [br]کورتیزول و آدرنالین دارد. 0:13:42.653,0:13:44.026 و حسش این است. 0:13:46.385,0:13:47.833 (فریاد ناگهانی) 0:13:47.833,0:13:49.033 (خنده) 0:13:50.438,0:13:51.986 ببخشید که اینکار را کردم. 0:13:53.971,0:13:56.294 پس، سطح بالای کورتیزول و آدرنالین. 0:13:56.930,0:14:00.307 اشکال با این معجون ایناست که [br]غلظت بالای آن را داشته باشید-که 0:14:00.307,0:14:01.794 من نتوانستم اینجا [br]ایجادش کنم- 0:14:01.794,0:14:04.336 اما با غلظت بالا، به نتیجه نگاه کنید: 0:14:04.336,0:14:07.986 [کمتحملی، تحریکپذیری، نبود خلاقیت، [br]نقزنی، اختلال حافظه، تصمیمگیری بد] 0:14:07.986,0:14:11.443 آیا دلتان میخواهد همصحبتهای شما [br]چنین چیزی در خونشان 0:14:11.443,0:14:13.677 و بدنشان داشته باشند؟ 0:14:15.599,0:14:18.403 حالا، در محیط اضطراب آلود کاری و زندگی، 0:14:18.403,0:14:21.849 اغلب وقتی سخنرانی میکنید، [br]یا گفتگو، یا نشست دارید، میپندارید 0:14:21.849,0:14:24.020 کدام معجون را [br]آنها بیشتر خوردهاند؟ 0:14:24.020,0:14:26.794 معجون فرشتهها یا شیطان؟ 0:14:27.857,0:14:29.802 اغلب، معجون شیطان. 0:14:30.388,0:14:33.959 و مشکل رویاروئی شما با همهٔ اینهاست. 0:14:35.181,0:14:37.481 اما امروز همه چیز میتواند تغییر یابد. 0:14:38.038,0:14:39.185 همهٔ تغییر با این شروع 0:14:39.185,0:14:42.646 میشود که شما قصهگوئی [br]کاربردی را شروع کنید. 0:14:43.272,0:14:47.115 قصهگوئی کاربردی [br]یعنی این سه کار را انجام میدهید: 0:14:47.118,0:14:52.288 یک، باید بدانید برای [br]قصهگوی خوب بودن نباید 0:14:52.288,0:14:57.799 حتما پیر مرد ریشوی جلو شومینه باشد. 0:14:58.080,0:14:59.923 به تجربهٔ من، وقتی آموزش میدهم، 0:14:59.923,0:15:02.433 هرکس از بدو زاده شدن، قصهگوی خوبی است، 0:15:02.907,0:15:05.288 تنها مشکل عدم خود باوری است. 0:15:05.291,0:15:07.555 دوم، نوشتن قصههاست. 0:15:07.555,0:15:10.990 متوجه خواهید شد که سه تا چهار برابر [br]آنچه فکر میکنید 0:15:10.990,0:15:13.675 در زندگیتان قصه دارید. 0:15:13.957,0:15:15.756 سوم، قصهها را فهرستبندی کنید. 0:15:15.756,0:15:19.354 کدام قصه شما خنده بر لب دیگران میآورد، [br]یعنی اٍندروفین تولید میکند؟ 0:15:19.354,0:15:22.604 کدام در مردم ایجاد همدلی میکند، [br]یعنی آکسیتوسین ؟ 0:15:23.328,0:15:25.301 و دفعه بعد که در نشستی هستید، 0:15:26.287,0:15:31.280 قصهای را انتخاب میکنید که [br]هورمون دلخواه را در 0:15:31.280,0:15:33.138 کسی که مخاطب شماست آزاد میکند 0:15:33.143,0:15:36.763 شما اثر دلخواه را بدست خواهید آورد. 0:15:37.422,0:15:39.097 و این کار دلپذیری است. 0:15:41.606,0:15:45.896 حالا، مرا میشناسید، کسانی مرا [br]“آقای مرگ با پاورپوینت “ میشناسند، 0:15:47.218,0:15:50.555 میخواهم با روشن کردن نکتهای [br]بحث را بهپیایان ببرم. 0:15:51.252,0:15:53.173 و نکتهٔ من ایناست. 0:15:53.173,0:15:57.260 ۱۰۰٫۰۰۰ سال پیش، شروع به توسعهٔ [br]کاربرد زبان کردیم. 0:15:58.023,0:16:01.498 به این معنا که با قصه گویی دانشمان را از 0:16:01.510,0:16:03.220 نسلی به نسل دیگر انتقال دادیم 0:16:03.615,0:16:09.473 ۲۷٫۰۰۰ سال پیش، با نقاشی در غارها دانش را 0:16:09.473,0:16:11.126 از نسلی به نسل دیگر انتقال دادیم. 0:16:11.126,0:16:15.852 ۳٫۵۰۰ سال پیش شروع به انتقال [br]دانش از نسلی به نسل 0:16:15.852,0:16:17.303 دیگر با نوشته دست زدیم 0:16:18.586,0:16:20.746 ۲۸ سال پیش، پاورپوینت زاده شد. فکر 0:16:21.565,0:16:24.700 میکنید با کدام مغز ما بیشتر تطبیق دارد. 0:16:25.064,0:16:26.493 خیلی سپاسگزارم. 0:16:26.493,0:16:29.779 (کف زدن)