آماندا پالمر: هنر درخواست کردن
-
0:10 - 0:16(نفس عمیق)
-
0:17 - 0:21من همیشه از راه موسیقی پول در نمی آوردم.
-
0:21 - 0:24به مدت پنج سال پس از فارغ التحصیلی
-
0:24 - 0:27از یک دانشگاه شناخته شده ی علوم انسانی،
-
0:27 - 0:31این کار روزانه ی من بود.
-
0:31 - 0:36من یک مجسمه ی متحرک بودم به نام "عروس ۳ متری" که برای خودم کار می کردم،
-
0:36 - 0:39و من دوست دارم به بقیه بگویم که زمانی این کار را به عنوان یک شغل انجام می دادم،
-
0:39 - 0:41زیرا همه همیشه می خواهند بدانند،
-
0:41 - 0:44این آدم های عجیب و غریب در زندگی واقعی چه کار می کنند؟
-
0:44 - 0:46سلام!
-
0:46 - 0:49من هر روز صورتم را با کرم پودر سفید می کردم، روی یک جعبه می ایستادم،
-
0:49 - 0:51یک کلاه یا قوطی روی پاهایم می گذاشتم،
-
0:51 - 0:54و وقتی کسی می آمد و در آن پولی می گذاشت،
-
0:54 - 1:02به او یک گل می دادم و عمیقاً در چشم هایش نگاه می کردم.
-
1:02 - 1:03و اگر آن ها گل را نمی گرفتند،
-
1:03 - 1:08با حالت اندوه و حسرت آن ها را بدرقه می کردم.
-
1:08 - 1:12با حالت اندوه و حسرت آن ها را بدرقه می کردم.
-
1:12 - 1:15(خنده ی حاضرین)
-
1:15 - 1:19بنابراین من عمیق ترین ارتباط ها را با مردم تجربه کردم،
-
1:19 - 1:21مخصوصاً افراد تنهایی که به نظر می آمد
-
1:21 - 1:24هفته هاست با هیچکس صحبت نکرده اند،
-
1:24 - 1:28و ما اجازه می دادیم این لحظه ی طولانی زیبای ارتباط چشمی در یک خیابان اتفاق بیفتد،
-
1:28 - 1:33و ما اجازه می دادیم این لحظه ی طولانی زیبای ارتباط چشمی در یک خیابان اتفاق بیفتد،
-
1:33 - 1:36و می توان گفت کمی به هم علاقمند می شدیم.
-
1:36 - 1:42من با چشمانم می گفتم، "متشکرم. من تو را می بینم و احساس می کنم."
-
1:42 - 1:44و آن ها با چشمانشان می گفتند،
-
1:44 - 1:50"هیچکس مرا نمی بیند. متشکرم."
-
1:50 - 1:52و گاهی اوقات نیز مورد آزار و اذیت قرار می گرفتم.
-
1:52 - 1:54بعضی ها از داخل ماشین هایی که می گذشتند سر من داد می زدند.
-
1:54 - 1:57"برو کار کن!"
-
1:57 - 2:00و من می خواستم بگویم، "این کار من است."
-
2:00 - 2:04اما این حرف مرا ناراحت می کرد،
-
2:04 - 2:07زیرا باعث می شد فکر کنم کاری که انجام می دهم واقعاً یک کار نیست
-
2:07 - 2:11و یک کار کاذب است، و خجالت آور است.
-
2:11 - 2:16من نمی دانستم که بر روی همین جعبه چه درس های بزرگی برای آینده ی موسیقیم می گرفتم.
-
2:16 - 2:19من نمی دانستم که بر روی همین جعبه چه درس های بزرگی برای آینده ی موسیقیم می گرفتم.
-
2:19 - 2:20و شاید برای اقتصاد دان های این جمع جالب باشد،
-
2:20 - 2:24شاید شما علاقمند باشید بدانید که من همیشه درآمد تقریباً ثابت و قابل پیش بینی داشتم،
-
2:24 - 2:26که واقعاً برایم تعجب آور بود
-
2:26 - 2:28با توجه به این که من هیچ مشتری همیشگی نداشتم،
-
2:28 - 2:31اما غالباً سه شنبه ها ۶۰ دلار در می آوردم؛ و جمعه ها ۹۰ دلار.
-
2:31 - 2:33و این درآمد ثابت بود.
-
2:33 - 2:35و هم زمان با این کار، در اطراف آن منطقه سفر می کردم
-
2:35 - 2:38و در کاباره ها با گروهم، درسدن دالز (the Dresden Dolls) ، اجرای موسیقی داشتیم.
-
2:38 - 2:40فردی که پشت پیانو نشسته است من هستم، و آن فرد هم درامر فوق العاده ی گروه است.
-
2:40 - 2:42من آهنگ ها را می نوشتم و تنظیم می کردم
-
2:42 - 2:46و تدریجاً درآمد ما به حدی رسید که توانستم شغل مجسمه ی متحرکم را رها کنم،
-
2:46 - 2:48ولی وقتی شروع به سفر کردیم،
-
2:48 - 2:51اصلاً نمی خواستم حس داشتن ارتباط مستقیم با مردم را از دست بدهم، چون واقعاً آن را دوست داشتم.
-
2:51 - 2:54اصلاً نمی خواستم حس داشتن ارتباط مستقیم با مردم را از دست بدهم، چون واقعاً آن را دوست داشتم.
-
2:54 - 2:57بنابراین بعد از تمام نمایشهایمان، ما برای طرفدارانمان عکس امضا می کردیم،
-
2:57 - 3:00آن ها را در آغوش می گرفتیم و با مردم وقت می گذراندیم و با آن ها صحبت می کردیم،
-
3:00 - 3:05و بعد از مدتی در درخواست کردن از مردم برای کمک و ملحق شدن به ما حرفه ای شده بودیم،
-
3:05 - 3:08و ما موسیقیدانان و هنرمندان محلی را پیدا می کردیم
-
3:08 - 3:12و آن ها اول بیرون نمایش ما می ایستادند،
-
3:12 - 3:14و بعد از مردم پول جمع آوری می کردند،
-
3:14 - 3:16و بعد می آمدند روی سن و به ما ملحق می شدند،
-
3:16 - 3:20در نتیجه ما در نمایش هایمان ترکیبی از مهمان های عجیب و غریب و مختلف را داشتیم.
-
3:20 - 3:23و بعد سایت توییتر درست شد،
-
3:23 - 3:26و کار های ما را حتی از جادو فراتر برد،
-
3:26 - 3:28زیرا می توانستم هر جا که بودم در همان لحظه از طرفداران گروهم هر چیزی بخواهم.
-
3:28 - 3:30مثلاً یک بار یک پیانو برای تمرین می خواستم،
-
3:30 - 3:33و یک ساعت بعد در خانهی یکی از طرفداران گروهم داشتم تمرین می کردم. این عکس مربوط به لندن است.
-
3:33 - 3:36و در سراسر جهان در پشت صحنه مردم برای ما غذای خانگی می آوردند
-
3:36 - 3:40و خود آن ها نیز با ما غذا می خوردند. این تصویر مربوط به سیاتل است.
-
3:40 - 3:43اگر ناگهان و به طور آنی تصمیم می گرفتیم که یک اجرای مجانی داشته باشیم
-
3:43 - 3:47طرفدارانی که در موزه ها و مغازه ها یا هر جای عمومی دیگر کار می کردند،
-
3:47 - 3:50به شدت استقبال می کردند.
-
3:50 - 3:53این تصویر مربوط به یک کتابخانه در آکلند است.
-
3:53 - 3:58یک روز شنبه من در توییتر برای این جعبه و کلاه درخواست دادم،
-
3:58 - 4:00چون نمی خواستم این دو را از ساحل شرقی دنبال خودم بکشم،
-
4:00 - 4:02و این کریس است، اهل از ساحل نیوپورت، این دو تا را برای من جور کرد،
-
4:02 - 4:05و الآن دارد به تد TED سلام می کند!
-
4:05 - 4:09یک بار در توییتر پرسیدم که در ملبورن از کجا می توانم یک دستگاه شست و شوی بینی بخرم؟
-
4:09 - 4:12و یک پرستار همان لحظه از بیمارستان مستقیماً به کافه ای که داخل آن بودم راه افتاد،
-
4:12 - 4:14و یک پرستار همان لحظه از بیمارستان مستقیماً به کافه ای که داخل آن بودم راه افتاد،
-
4:14 - 4:15و من برای او یک کوکتل میوه خریدم
-
4:15 - 4:18و ما آن جا نشستیم و درباره ی پرستاری و مرگ صحبت کردیم.
-
4:18 - 4:21من عاشق این جور روابط نزدیک اتفاقی هستم،
-
4:21 - 4:25که تنها از روی شانس است، چون من در سفر هایم خیلی در خانه ی این دوست و آن دوست می خوابم.
-
4:25 - 4:29گاهی در عمارت های بزرگی که هر کدام از اعضای گروهم می توانست در یک اتاق جداگانه باشد،
-
4:29 - 4:32ولی اینترنت نداشتند، و گاهی اوقات در خانه های غیر مجاز دوستان پانکمان،
-
4:32 - 4:35که همه مجبور بودیم در یک اتاق روی زمین بخوابیم و دستشویی هم نداشتیم
-
4:35 - 4:39ولی اینترنت داشتند، که البته دومی انتخاب بهتری بود.
-
4:39 - 4:41(خنده ی حاضرین)
-
4:41 - 4:43یک بار با اعضای گروه با ماشین ون به یک محله ی فقیرنشین در میامی رفتیم
-
4:43 - 4:47یک بار با اعضای گروه با ماشین ون به یک محله ی فقیرنشین در میامی رفتیم
-
4:47 - 4:49و فهمیدیم میزبان آن شب ما
-
4:49 - 4:52یک دختر هجده ساله بود که آن شب با پدر و مادرش در خانه می ماند،
-
4:52 - 4:57و خانواده اش همگی مهاجران غیر قانونی از هندوراس بودند.
-
4:57 - 5:00و آن شب، خانواده ی او روی کاناپه ها خوابیدند و او هم با مادرش روی یک کاناپه خوابید
-
5:00 - 5:03و آن شب، خانواده ی او روی کاناپه ها خوابیدند و او هم با مادرش روی یک کاناپه خوابید
-
5:03 - 5:06تا ما بتوانیم تخت های آن ها را بگیریم.
-
5:06 - 5:08و من در حالی که دراز کشیده بودم با خودم فکر کردم،
-
5:08 - 5:11این ها واقعاً فقیر هستند.
-
5:11 - 5:14آیا این عادلانه است؟
-
5:14 - 5:16و وقتی صبح شد، مادر او به ما یاد داد
-
5:16 - 5:19چطور تورتیلاس (نان مکزیکی پخته شده از ذرت یا گندم) بپزیم و می خواست به ما یک انجیل بدهد،
-
5:19 - 5:25و یک بار مرا کنار کشید و با انگلیسی دست و پا شکسته اش به من گفت،
-
5:25 - 5:30"موسیقی تو به دختر من خیلی کمک کرده است.
-
5:30 - 5:34بابت این که یک شب پیش ما ماندی متشکرم. همه ی ما ممنونیم."
-
5:34 - 5:38و در آن لحظه با خودم فکر کردم، این عادلانه است.
-
5:38 - 5:41این دقیقاً مثل کار مجسمه ی متحرک است.
-
5:41 - 5:44چند ماه بعد، من در منهتن بودم،
-
5:44 - 5:47و در توییتر برای یک خانه ی غیرمجاز پانک برای شب درخواست دادیم، و نصفه شب،
-
5:47 - 5:48من زنگ یک خانه را در "جنوب شرق شهر" زدم،
-
5:48 - 5:51و هنوز هم این برای من اتفاق می افتد، البته من هیچ وقت تنها به جایی نمی روم.
-
5:51 - 5:52من همیشه با اعضای گروه موسیقیم هستم.
-
5:52 - 5:57آیا این کار واقعاً احمقانه نیست؟ (خنده ی حاضرین)
-
5:57 - 5:59آیا با این کار ها خودم را به کشتن نمی دهم؟
-
5:59 - 6:01و قبل از این که بتوانم نظرم را عوض کنم، ناگهان در باز می شود.
-
6:01 - 6:05میزبان ما یک خانم هنرمند و یک آقای وبلاگ نویس اقتصادی برای مجله ی رویترز بودند،
-
6:05 - 6:07و آن ها یک لیوان شراب قرمز برای من ریختند
-
6:07 - 6:09و به من پیشنهاد کردند که به حمام بروم،
-
6:09 - 6:13و من هزاران شب مثل این، و همین طور مثل آن شب در میامی داشتم.
-
6:13 - 6:17بنابراین من همیشه خانه ی این و آن هستم. و همین طور در کنسرت هایم روی دست بقیه می روم.
-
6:17 - 6:21من واقعاً معتقدم هر دوی این ها اساساً یک چیز هستند.
-
6:21 - 6:23من واقعاً معتقدم هر دوی این ها اساساً یک چیز هستند.
-
6:23 - 6:26شما خود را روی دست تماشاچیان می اندازید
-
6:26 - 6:27و در نتیجه به هم دیگر اعتماد می کنید.
-
6:27 - 6:30من یک بار به اولین گروه های موسیقیم اجازه دادم که اگر می خواهند
-
6:30 - 6:32می توانند میان مردم بروند و از آن ها پول جمع آوری کنند
-
6:32 - 6:34تا کمی پول اضافه برای خودشان کسب کنند، کاری که خود من به دفعات انجام دادم.
-
6:34 - 6:37و مثل معمول، اعضای گروه با هیجان تمام می رفتند،
-
6:37 - 6:39ولی یکی از اعضای گروه بود که به من می گفت نمی تواند بیرون بین مردم برود.
-
6:39 - 6:43ولی یکی از اعضای گروه بود که به من می گفت نمی تواند بیرون بین مردم برود.
-
6:43 - 6:47این کار خیلی شبیه گدایی کردن از مردم است.
-
6:47 - 6:55و من ترس او از همان جملات "آیا این عادلانه است؟" و "برو کار کن!" را تشخیص دادم.
-
6:55 - 6:59و در همان زمان، گروه من داشت بزرگ تر و بزرگ تر می شد.
-
6:59 - 7:01ما با یک شرکت بزرگ موسیقی قرارداد بستیم.
-
7:01 - 7:04سبک موسیقی ما چیزی بین پانک و موسیقی کاباره ای بود.
-
7:04 - 7:06همه این سبک را دوست ندارند.
-
7:06 - 7:09خب، ممکن است شما دوست داشته باشید.
-
7:09 - 7:13ما قرارداد بستیم، و تبلیغات و تشویق های زیادی که دریافت کردیم باعث شد ما یک آلبوم بیرون بدهیم.
-
7:13 - 7:19و وقتی آلبوم بیرون آمد، در هفته های اول چیزی در حدود ۲۵٫۰۰۰ نسخه فروش کرد،
-
7:19 - 7:22و شرکت طرف قرارداد ما این را به عنوان یک شکست مالی تلقی کرد.
-
7:22 - 7:25و من گفتم، "۲۵٫۰۰۰ نسخه؟ زیاد نیست؟"
-
7:25 - 7:27و آن ها گفتند، "نه، میزان فروش شروع به کم شدن می کند. این یک شکست مالی است."
-
7:27 - 7:30و ما را رها کردند.
-
7:30 - 7:33در همان زمان، من برای یک گروه موسیقی می خواندم،
-
7:33 - 7:35و یک بار یک نفر پیش من آمد و به من یک اسکناس ۱۰ دلاری داد،
-
7:35 - 7:37و یک بار یک نفر پیش من آمد و به من یک اسکناس ۱۰ دلاری داد،
-
7:37 - 7:38و گفت،
-
7:38 - 7:42"معذرت می خواهم، من CD آلبوم شما را از روی نسخه ی دوستم کپی کردم."
-
7:42 - 7:45(خنده ی حاضرین)
-
7:45 - 7:49"ولی من وبلاگ شما را خواندم، می دانم که از شرکتی که با آن کار می کنید متنفرید.
-
7:49 - 7:51فقط می خواستم این پول را به خود شما بدهم."
-
7:51 - 7:55و این اتفاق به دفعات تکرار شد.
-
7:55 - 7:59من برای گروهم مثل یک کلاه پول می شدم،
-
7:59 - 8:02ولی مجبور بودم شخصاً آن جا بایستم و از مردم پول جمع آوری کنم،
-
8:02 - 8:04ولی بر خلاف آن عضو گروه که به جمع کردن پول علاقه ای نداشت،
-
8:04 - 8:08من تجربه ی زیادی برای این کار داشتم.
-
8:08 - 8:10متشکرم.
-
8:10 - 8:12و این لحظه ای بود که تصمیم گرفتم
-
8:12 - 8:15آهنگ هایی که درست می کردیم را در اولین فرصت به طور مجانی در اینترنت پخش کنم،
-
8:15 - 8:17آهنگ هایی که درست می کردیم را در اولین فرصت به طور مجانی در اینترنت پخش کنم،
-
8:17 - 8:20گروه های معروفی مثل متالیکا از سایت های دانلود رایگان موسیقی مثل نپستر متنفر بودند؛
-
8:20 - 8:23ولی من، آماندا پالمر، همه را به دانلود رایگان موسیقی هایم تشویق می کنم،
-
8:23 - 8:27آهنگ هایم را برای دانلود بر روی تورنت می گذارم، ولی همین طور درخواست کمک می کنم،
-
8:27 - 8:31چون دیده ام که این کار در خیابان جواب می دهد.
-
8:31 - 8:34بنابراین تلاش خودم را کردم تا از شرکتی که با آن قرارداد داشتیم خلاص شویم،
-
8:34 - 8:37و با گروه جدیدم برای پروژه ی بعدی، یعنی "ارکستر دزدی بزرگ"،
-
8:37 - 8:39شروع به جمع آوری کمک های مردمی کردیم،
-
8:39 - 8:44و من از هزاران روابطی که با مخاطبانم ایجاد کرده بودم استفاده کردم،
-
8:44 - 8:46و از آن ها خواستم تا به من کمک کنند.
-
8:46 - 8:49و هدف ما فراهم کردن ۱۰۰٫۰۰۰ دلار بود.
-
8:49 - 8:53طرفداران من چیزی در حدود ۱/۲ میلیون دلار پول جمع کردند،
-
8:53 - 8:56که این رقم رکورد بیشترین مقدار جمع آوری پول برای موسیقی از طرفداران تا امروز است.
-
8:56 - 9:00(تشویق حاضرین)
-
9:00 - 9:04و شما می توانید ببینید چند نفر این پول را جمع کرده اند.
-
9:04 - 9:08چیزی در حدود ۲۵٫۰۰۰نفر.
-
9:08 - 9:11رسانه ها از من پرسیدند، "آماندا،
-
9:11 - 9:13کسب و کار بازار موسیقی رو به ورشکستگی است و تو داری مردم را به نقض قانون کپی رایت تشویق می کنی.
-
9:13 - 9:15چطور توانستی این همه آدم را مجبور کنی برای آهنگ هایت پول بدهند؟"
-
9:15 - 9:20و جواب واقعی این بود که، من آن ها را مجبور نکردم. از آن ها درخواست کردم.
-
9:20 - 9:23و در حین عمل درخواست از مردم،
-
9:23 - 9:26با آن ها ارتباط برقرار کردم،
-
9:26 - 9:31و وقتی شما با مردم ارتباط برقرار می کنید، آن ها دوست دارند به شما کمک کنند.
-
9:31 - 9:35این کار برای بسیاری از هنرمندان کاری خلاف اصول و احساسات کاری است.
-
9:35 - 9:36آن ها چیزی درخواست نمی کنند.
-
9:36 - 9:42اما این کار راحتی نیست. درخواست کردن اصلاً کار راحتی نیست.
-
9:42 - 9:44و بسیاری از هنرمندان با این کار مشکل دارند.
-
9:44 - 9:47درخواست کردن شما را آسیب پذیر می کند.
-
9:47 - 9:51و من بعد از این که کمک های مردمی زیادی در سایت kickstarter (سایت جمع آوری حمایت مالی مردمی برای فیلم و موسیقی) دریافت کردم
-
9:51 - 9:53و من بعد از این که کمک های مردمی زیادی در سایت kickstarter (سایت جمع آوری حمایت مالی مردمی برای فیلم و موسیقی) دریافت کردم
-
9:53 - 9:56از طریق اینترنت انتقاد های بسیاری بابت ادامه دادن جمع آوری دیوانه وار کمک های مردمی شنیدم،
-
9:56 - 9:58مخصوصاً به خاطر این که از موسیقیدانانی که طرفداران ما بودند درخواست می کردیم
-
9:58 - 10:01در صورت تمایل در ازای عشق و چند بلیط و کمی مشروب برای اجرای چند آهنگ بر روی صحنه به ما ملحق شوند،
-
10:01 - 10:04در صورت تمایل در ازای عشق و چند بلیط و کمی مشروب برای اجرای چند آهنگ بر روی صحنه به ما ملحق شوند،
-
10:04 - 10:07و این یک عکس درست شده با فوتوشاپ است
-
10:07 - 10:11که از من درست شده و بر روی یک سایت گذاشته شده است.
-
10:11 - 10:14و این مرا به طور بسیار آشنایی ناراحت کرد.
-
10:14 - 10:17و کسانی که می گفتند، "تو دیگر اجازه نداری برای چنین کمک هایی درخواست کنی،"
-
10:17 - 10:19و کسانی که می گفتند، "تو دیگر اجازه نداری برای چنین کمک هایی درخواست کنی،"
-
10:19 - 10:23مرا به شدت به یاد کسانی می انداختند که در ماشین هایشان فریاد می زدند، "برو کار کن!"
-
10:23 - 10:28زیرا آن ها با ما در پیاده رو نبودند،
-
10:28 - 10:31و آن ها نمی توانستند تبادلی که بین من و مخاطبانم رد و بدل می شد ببینند،
-
10:31 - 10:33و آن ها نمی توانستند تبادلی که بین من و مخاطبانم رد و بدل می شد ببینند،
-
10:33 - 10:39تبادلی که برای ما کاملاً منصفانه بود ولی برای آن ها بیگانه بود.
-
10:39 - 10:41و این از کار من کمی سلب آسایش می کرد.
-
10:41 - 10:43این مربوط به جشنی است که به خاطر کمک های مردمی سایت Kickstarter در برلین گرفته بودم.
-
10:43 - 10:47در آخر شب، من تمام لباس هایم را درآوردم و به همه اجازه دادم روی بدنم یادگاری بنویسند.
-
10:47 - 10:50اجازه بدهید به شما بگویم، اگر می خواهید عمیق ترین احساسات مربوط به اعتماد به غریبه ها را تجربه کنید،
-
10:50 - 10:53اجازه بدهید به شما بگویم، اگر می خواهید عمیق ترین احساسات مربوط به اعتماد به غریبه ها را تجربه کنید،
-
10:53 - 10:55من این کار را پیشنهاد می کنم،
-
10:55 - 10:59مخصوصاً اگر آن غریبه ها چند آلمانی مست باشند.
-
10:59 - 11:04این یکی از حرفه ای ترین تکنیک های برقراری ارتباط با طرفداران بود،
-
11:04 - 11:07چون در حقیقت چیزی که می خواستم در آن جا بگویم این بود که،
-
11:07 - 11:09من تا این حد به شما اعتماد دارم.
-
11:09 - 11:13اما آیا باید این قدر اعتماد کنم؟ ثابت کنید.
-
11:13 - 11:15در بیشتر تاریخ بشریت،
-
11:15 - 11:20موسیقیدانان و هنرمندان بخشی از جامعه بوده اند،
-
11:20 - 11:25آن ها واسطه و معرفی کننده ی حس های جدید بودند، نه ستاره های غیر قابل دسترس.
-
11:25 - 11:29شهرت یعنی تعداد زیادی از مردم شما را از فاصله ی دور دوست داشته باشند،
-
11:29 - 11:31ولی اینترنت و سایت های اجتماعی
-
11:31 - 11:34که ما آزادانه می توانیم از طریق آن ها با بقیه ارتباط برقرار کنیم
-
11:34 - 11:37دارند ما را به جامعه برمی گردانند.
-
11:37 - 11:40چیزی که ما دنبال آن هستیم این است که گروهی از مردم ما را عمیقاً دوست داشته باشند،
-
11:40 - 11:45و مردمی بودن در میان مردم برای خود ما.
-
11:45 - 11:47تعداد زیادی از مردم از این ایده که ما قیمت مشخصی برای کار های عرضه شده مان نداشتیم، گیج شدند.
-
11:47 - 11:48تعداد زیادی از مردم از این ایده که ما قیمت مشخصی برای کار های عرضه شده مان نداشتیم، گیج شدند.
-
11:48 - 11:52آن ها ابن کار را یک ریسک بدون تضمین موفقیت می دیدند، اما کار هایی که من انجام داده ام،
-
11:52 - 11:54سایت Kickstarter، خیابان، زنگ در،
-
11:54 - 11:56من به این ها به چشم یک ریسک نگاه نمی کنم.
-
11:56 - 11:58من به آن ها به چشم اعتماد نگاه می کنم.
-
11:58 - 12:01واسطه های اینترنتی برای تبدیل این تبادل
-
12:01 - 12:05به سهولت و غریزی بودن تبادل در خیابان،
-
12:05 - 12:07کم کم آماده می شوند.
-
12:07 - 12:10ولی اگر نتوانیم با همدیگر روبه رو شویم
-
12:10 - 12:13و بدون هیچ ترسی تبادل کنیم،
-
12:13 - 12:15بهترین واسطه ها نیز به ما کمک نخواهند کرد،
-
12:15 - 12:18اما، مهم تر از همه،
-
12:18 - 12:22درخواست کردن بدون هیچ خجالتی است.
-
12:22 - 12:24عمر موسیقی من در این راه صرف شد
-
12:24 - 12:28که تلاش می کردم با مردم در اینترنت همان طور که روی جعبه ارتباط برقرار می کردم، برخورد کنم،
-
12:28 - 12:30که تلاش می کردم با مردم در اینترنت همان طور که روی جعبه ارتباط برقرار می کردم، برخورد کنم،
-
12:30 - 12:34و وبلاگ نویسی و پست گذاشتن در توییتر ما تنها درباره ی زمان و مکان کنسرت هایمان
-
12:34 - 12:37و ویدئوکلیپ های جدیدمان نیست، بلکه درباره ی کارمان، هنرمان،
-
12:37 - 12:42ترس هایمان، مست کردن هایمان، و اشتباه هایمان است،
-
12:42 - 12:44و این طور ما یکدیگر را می بینیم.
-
12:44 - 12:48و به نظر من وقتی ما یکدیگر را با تمام وجود ببینیم،
-
12:48 - 12:50دوست داریم به هم کمک کنیم.
-
12:50 - 12:55به نظر من مردم درگیر سؤال اشتباهی شده اند،
-
12:55 - 12:59که این است که، "چطور مردم را مجبور کنیم برای موسیقی پول بدهند؟"
-
12:59 - 13:01اما به جای آن باید بپرسیم،
-
13:01 - 13:06"چطور به مردم اجازه دهیم برای موسیقی پول بدهند؟"
-
13:06 - 13:08متشکرم.
-
13:08 - 13:12(تشویق حاضرین)
- Title:
- آماندا پالمر: هنر درخواست کردن
- Speaker:
- Amanda Palmer
- Description:
-
آماندا پالمر می گوید: "مردم را برای پرداخت پول برای موسیقی مجبور نکنید." و اضافه می کند، "به آن ها اجازه دهید این کار را بکنند." در سخنرانی پر هیجانی که با توصیف روز های فعالیت هنریش به عنوان یک هنرمند خیابانی شروع می شود (انداختن یک دلار در کلاه برای عروس ۳ متری!)، او ارتباطی جدید را بین هنرمند و طرفدارانش امتحان می کند.
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 13:47
b a approved Persian subtitles for The art of asking | ||
b a edited Persian subtitles for The art of asking | ||
soheila Jafari accepted Persian subtitles for The art of asking | ||
soheila Jafari edited Persian subtitles for The art of asking | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for The art of asking | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for The art of asking | ||
Amirpouya Ghaemian edited Persian subtitles for The art of asking | ||
Ehsan HDN added a translation |