< Return to Video

هنر سکون و خاموشی

  • 0:01 - 0:03
    من همه عمرم یک مسافر هستم.
  • 0:03 - 0:04
    حتی از دوران کودکی،
  • 0:04 - 0:08
    درواقع برای من ارزان تر بود که
  • 0:08 - 0:10
    به مدرسه ای شبانه روزی در انگلستان بروم
  • 0:10 - 0:15
    تا بهترین مدرسه در انتهای خیابان
    منزل پدر و مادرم در کالیفرنیا بروم.
  • 0:15 - 0:19
    بنابراین، از آن زمان که ۹ ساله بودم
  • 0:19 - 0:22
    من چندین بار در سال به تنهایی
  • 0:22 - 0:25
    از قطب شمال پرواز می کردم، فقط برای به مدرسه رفتن.
  • 0:25 - 0:29
    و البته هر چه بیشتر پرواز می کردم
    بیشتر عاشق پرواز می شدم
  • 0:29 - 0:32
    خُب دقیقا هفته بعد از فارغ التحصیلی
    از دبیرستان،
  • 0:32 - 0:35
    یک شغلی تمیز کردن میزها را گرفتم
  • 0:35 - 0:39
    بطوری که میتوانستم تا ۱۸ سالگی
  • 0:39 - 0:42
    هر فصلی را در یک قاره بگذرانم.
  • 0:42 - 0:46
    وسپس، تقریبا به ناچار،
    من یک نویسنده سفری شدم.
  • 0:46 - 0:50
    خُب شغلم و شادیم یکی شدند
  • 0:51 - 0:55
    و من واقعا شروع به احساس کردم
    تو باید به اندازه کافی خوش شانس باشید اگر
  • 0:55 - 0:58
    در اطراف معابد تبت
    که شمع روشن هستند راه بروید
  • 0:58 - 1:01
    و یا سرگردان در امتداد ساحل در هاوانا
  • 1:01 - 1:03
    با موسیقی که در اطراف شما بخش می شود قدم بزنید
  • 1:03 - 1:06
    و این صدا ها را به آسمان کبود ببرید
  • 1:06 - 1:09
    و نور آقیانوس آبی رنگ
  • 1:09 - 1:11
    به خانه دوست شما منعکس گردد،
  • 1:11 - 1:13
    و چیزی جادویی برای شما بیاورد
  • 1:13 - 1:15
    به روشنی به زندگی شما بیاورد.
  • 1:15 - 1:18
    فقط، همانطور که همه شما میدانید
  • 1:18 - 1:21
    وقتی مسافرت می کنید
    یکی از اولین چیزهایی که یاد می گیرید
  • 1:21 - 1:26
    این است که هیچ جایی جادویی نیست
    مگر اینکه بتوانید درست به آن نگاه کنید.
  • 1:26 - 1:29
    شما مرد عصبانی را در هیمالیا را در نظر بگیرید،
  • 1:29 - 1:32
    که در مورد بدی غذا صحبت گلایه می کند.
  • 1:32 - 1:34
    و فهمیدم که بهترین راهی
  • 1:34 - 1:38
    که میتوانم بینشی سپاسگزارانه و آگاه به پرورانم
  • 1:38 - 1:40
    به طرز عجیبی،
  • 1:40 - 1:44
    نرفتن به جایی، ودر سکون و آرامش نشستن است.
  • 1:44 - 1:46
    و البته چند نفر از ما در این وقفه
    در خاموش و آرام نشستن
  • 1:46 - 1:51
    آنچه را که آرزو داریم و به آن نیاز داریم را
    در این زندگی پر شتاب بدست می آوریم.
  • 1:52 - 1:54
    اما این تنها راهی بود
  • 1:54 - 1:59
    که من می توانستم تجربیاتم را غربال کنم
  • 1:59 - 2:03
    و به گذشته و آینده معنا دهم.
  • 2:03 - 2:06
    خُب، با تعجب زیاد،
  • 2:06 - 2:08
    دریافتم که جایی نرفتن
  • 2:08 - 2:12
    حداقل به همان هیجان انگیزی است
    که به تبت و یا کوبا سفر کردن است.
  • 2:12 - 2:16
    و با نرفتن به جایی،
    منظورم این است که چیزی ترسناکتر از
  • 2:16 - 2:19
    گذراندن چند دقیقه خارج از برنامه روزانه نیست،
  • 2:19 - 2:21
    یا چند روز از هر فصل
  • 2:21 - 2:23
    و یا حتی، کاری که برخی از افراد می کنند،
  • 2:23 - 2:25
    چند سالی را از یک عمر.
  • 2:25 - 2:28
    سکون و آرام نشستن می بایستی به اندازه ای کافی باشد
  • 2:28 - 2:31
    تا که دریابید چه رفتاری را باید انجام دهید
  • 2:31 - 2:35
    تا شادی حقیقی را دوباره به یاد بیاورید
  • 2:35 - 2:37
    و به خاطر داشته باشید که گاهی
  • 2:37 - 2:39
    برای ساختن یک زندگی و زندگی کردن
  • 2:39 - 2:42
    باید اشاره به جهت مخالف کنید.
  • 2:42 - 2:46
    و البته، این چیزی است که خردمندان در طول قرنها
  • 2:46 - 2:48
    بطور سنتی به ما گفته اند.
  • 2:48 - 2:50
    این یک نظر قدیمی است.
  • 2:50 - 2:53
    بیشتر از ۲٫۰۰۰ سال
    پیروان ذهب رواقی به ما یادآوری می کردند که
  • 2:53 - 2:56
    این تجربه ما نیست
    که زندگی ما را می سازد،
  • 2:56 - 2:58
    بلکه کاریست که ما با [زندگیمان] می کنیم.
  • 2:58 - 3:02
    تصور کنید طوفانی ناگهان
    شهر شما را درنوردد
  • 3:02 - 3:07
    و همه چیز را از بین ببرد.
  • 3:07 - 3:10
    مردی دچار آسیب دیدگی جدی شده است.
  • 3:10 - 3:14
    اما فرد دیگری، حتی شاید برادرش،
    احساس آزادی و فراخ کند،
  • 3:14 - 3:19
    و تصمیم بگیرد که این شانس بسیار
    بزرگی برای زندگی جدیدی برای اوست.
  • 3:19 - 3:20
    واقعه ای دقیقا یکسان است،
  • 3:20 - 3:23
    اما پاسخی اساسا متفاوت [برای این دو نفر دارد].
  • 3:23 - 3:27
    شکسپیر در" هملت" به ما گفت که
    هیچ چیزی خوب یا بد نیست،
  • 3:27 - 3:29
    بلکه فکر کردن این را خوب یا بد می کند.
  • 3:31 - 3:34
    و دقیقا تجربه من به عنوان یک مسافر همین بوده است.
  • 3:34 - 3:37
    ۲۴ سال پیش من سفری به
  • 3:37 - 3:40
    کره شمالی داشتم که بالاترین نقطه عطف ذهنی ام بود.
  • 3:40 - 3:43
    این سفر تنها چند روز بود.
  • 3:43 - 3:46
    آنچه که من با این سفر کردم خاموش و آرام نشستن بود
    و مرور کردن آن در ذهنم بود،
  • 3:46 - 3:50
    سعی کردم آن را درک کنم،
    و در ذهنم جایی برای آن بیابم،
  • 3:50 - 3:52
    و این ۲۴ سال است که در ذهن من است
  • 3:52 - 3:56
    و احتمالا برای همه عمر باقی خواهد ماند.
  • 3:56 - 3:59
    به بیانی دیگر، این سفر
    به من بینش شگفت انگیزی داد،
  • 3:59 - 4:01
    ولی با سکون در آرامش نشستن بود
  • 4:01 - 4:05
    که اجازه داد تا این سفر
    بینش ماندگاری برایم شود.
  • 4:05 - 4:08
    و گاهی فکر می کنم
    که بخش زیادی از زندگی ما
  • 4:08 - 4:10
    در ذهن ما ماندگار می شود،
  • 4:10 - 4:15
    در حافظه یا تخیل
    یا تعبیر و یا حدس و گمانمان،
  • 4:15 - 4:17
    که اگر واقعا بخواهم زندگیم را تغییر دهم
  • 4:17 - 4:21
    بهترین آن است که ذهنم را تغییر دهم.
  • 4:21 - 4:23
    بازهم هیچیک از این موارد جدید نیستند؛
  • 4:23 - 4:27
    به همین دلیل شکسپیر و رواقیون
    به ما قرن ها پیش اینها را به ما می گفتند،
  • 4:27 - 4:32
    اما شکسپیر هرگز به ۲۰۰ ایمیل
    در روز مواجه نشد.
  • 4:32 - 4:33
    ( خنده تماشاگران)
  • 4:33 - 4:37
    تا آنجا که من می دانم، رواقیون
    در فیسبوک نبودند.
  • 4:37 - 4:40
    همه ما میدانیم که در زندگی پر درخواست ما
  • 4:40 - 4:42
    یکی از چیزهایی که بیشترین تقاضا را دارد
  • 4:42 - 4:43
    خود ما هستیم.
  • 4:43 - 4:46
    هر کجا که هستیم، هر وقت روز و شب،
  • 4:46 - 4:50
    مدیرانمان، فرستندگان ایملهای اشغالی
    پدر و مادرهایمان می توانند به ما دسترسی داشته باشند.
  • 4:50 - 4:54
    در واقع جامعه شناسان دریافتند
    که در سالهای اخیر
  • 4:54 - 4:57
    آمریکایهای کمتر از پنجاه سال پیش کار می کنند،
  • 4:57 - 5:00
    اما ما احساس می کنیم که بیشتر کار می کنند.
  • 5:00 - 5:03
    ما دستگاهای صرفه جویی در زمان بیشتر و بیشتری داریم،
  • 5:03 - 5:07
    اما گاهی، به نظر می رسد،
  • 5:07 - 5:09
    زمان کمتر و کمتر می شود.
  • 5:09 - 5:12
    ما با مردم بیشتر و بیشتر می توانیم
    ارتباط برقرار کنیم
  • 5:12 - 5:14
    اما گاهی در طی مسیر
  • 5:14 - 5:17
    ما ارتباطمان را با خودمان از دست می دهیم.
  • 5:17 - 5:21
    و یکی از بزرگترین شگفتی های من به عنوان یک مسافر
  • 5:21 - 5:24
    این بوده است که علت اینکه اغلب افرادی
  • 5:24 - 5:27
    که بیشتر از همه توانایی دارند
    که به هر کجا می خواهند بروند
  • 5:27 - 5:30
    ولی میل به نرفتن را بیشتر از همه دارند
    را پیدا کنم.
  • 5:30 - 5:32
    به عبارت دیگر، دقیقا همان موجوداتی
  • 5:32 - 5:35
    که تکنولوژی را خلق کردند
  • 5:35 - 5:38
    که بسیاری از محدودیت های
    قدیمی را نادیده می گیرند،
  • 5:38 - 5:41
    در مورد نیاز به محدودیتها
    خردمندترین ها هستند.
  • 5:41 - 5:45
    حتی زمانی که به موضوع تکنولوژی بر می گردد.
  • 5:45 - 5:48
    یکبار من به دفتر شرکت گوگل رفتم
  • 5:48 - 5:50
    و خیلی از چیزهایی که شما درباره اش شنیدید را دیدم؛
  • 5:50 - 5:54
    در مورد درختان داخل ساختمان، طرمبلنس [صفحه ای فنری که روی آن بالا پائین می پرند]،
  • 5:54 - 5:58
    و کارمندان ۲۰ درصد از زمان کاریشان را
    آزادند
  • 5:58 - 6:02
    تا بگذارند که تخیلات و تصورتشان
    شکل بگیرد.
  • 6:02 - 6:05
    اما آنچه که مرا تحت تاثیر قرارداد
  • 6:05 - 6:09
    زمانی بود که من منتظر کارت شناسایی دیجیتالیم بودم،
  • 6:09 - 6:11
    یکی از کارمند گوگل داشت برای من
    درباره این برنامه صحبت می کرد
  • 6:11 - 6:15
    که شروع به آموزش خیلی از کارمندان
    دیگر گوگل کرده
  • 6:15 - 6:19
    که چگونه تمرین یوگا کنند
    تا تبدیل به مربی یوگا شوند،
  • 6:19 - 6:23
    دیگر کارمند گوگل به من درباره
    کتابی که داشت می توشت گفت
  • 6:23 - 6:26
    و در موتور داخلی جستجوگر،
  • 6:26 - 6:29
    و علم بطور تجربی نشان داده
  • 6:29 - 6:31
    که سکون و ارام نشستن، و یا مدیتیشن،
  • 6:31 - 6:35
    نه تنها می تواند منجر به سلامت
    یا پاک کردن ذهن شود
  • 6:35 - 6:38
    بلکه میتواند به هوش احساسی نیز منجر شود.
  • 6:38 - 6:41
    دوست دیگری در سیلیکون ولی (منظفه ای در کالیفرنیا که شرکتهای بزرگ کامپوتری در آنجا فعالیت دارند) دارم
  • 6:41 - 6:44
    یکی از فصیح ترین سخنوران
  • 6:44 - 6:46
    برای آخرین پدیده های تکنولوژی هست.
  • 6:46 - 6:50
    در حقیقت یکی از بنیان گذاران
    مجله "وایرد" کوین کلی هست.
  • 6:50 - 6:53
    کوین آخرین کتابش را درباره
    تکنولوژی های تازه
  • 6:53 - 6:58
    بدون استفاده از تلفن هوشمند یا لپتاپ و یا تلویزیونی در خانه اش نوشت.
  • 6:58 - 7:01
    و مثل خیلی از مردم در سیلیکون ولی،
  • 7:01 - 7:04
    تلاش بسیار زیادی می کند که
  • 7:04 - 7:07
    اینترنت ساببت( قطع کامل دنیای دیجیتالی در مدتی در خانواده برای ایجاد ارتباط بهتر بین اعضای خانواده) در خانواده رعایت کند
  • 7:08 - 7:11
    که بین ۲۴ ساعت تا ۴۸ ساعت در هفته
  • 7:11 - 7:14
    آنها کاملا ارتباط انترنتی شان را قطع می کنند
  • 7:14 - 7:16
    تا تناسب و مدیریت اینکه
  • 7:16 - 7:19
    احتمالا چه زمانی نیاز دارند
    دوباره آنلاین می شوند را دریابند.
  • 7:19 - 7:23
    شاید چیزی را تکنولوژی
    همیشه به ما نداده این باشد
  • 7:23 - 7:28
    که خردمندان ترین
    شیوه استفاده از تکنولوژی چیست.
  • 7:28 - 7:31
    هنگامی که از ساببت ( روز تعطیل آخر هفته به منظور انجام امور دینی) صحبت می کنید،
  • 7:31 - 7:33
    به ده فرمان نگاه کنید -
  • 7:33 - 7:37
    تنها یک واژه برای صفت
    "مقدس" استفاده شده است،
  • 7:37 - 7:39
    و این ساببت است.
  • 7:39 - 7:42
    کتاب مقدس یهودیان تورات را بردارید--
  • 7:42 - 7:46
    این طولانی ترین فصل آن است، این در ساببت است.
  • 7:46 - 7:49
    و همه ما می دانیم که این یکی از بزرگترین
    نعمت های ماست،
  • 7:49 - 7:52
    این فضای خالی (در اینجا روز تعطیل).
  • 7:52 - 7:56
    در خیلی از قطعات موسیقی
    مکث واستراحت هست
  • 7:56 - 7:59
    که به قطعه موسیقی
    زیبای و شکل می دهد.
  • 7:59 - 8:00
    و من به عنوان یک نویسنده می دانم
  • 8:00 - 8:04
    سعی می کنم که فضاهای خالی را در صفحه بگذارم
  • 8:04 - 8:08
    پس خواننده کتاب می تواند
    افکار و جمله مرا کامل کند
  • 8:08 - 8:12
    چندان که در تخیل او
    فضایی برای نفس کشیدن باشد.
  • 8:14 - 8:16
    در حوزه فیزیکی، البته
    خیلی از مردم،
  • 8:16 - 8:18
    اگر امکاناتش را داشتند،
  • 8:18 - 8:21
    سعی می کردند که در خارج از شهر محلی را
    به عنوان خانه دوم داشته باشند.
  • 8:21 - 8:24
    من هرگز چنین امکانی نداشتم،
  • 8:24 - 8:28
    اما گاهی به یاد میآورم
    که هر زمانی بخواهم،
  • 8:28 - 8:32
    می توانم خانه دوم همان موقع داشته باشم،
    اگر نشد تنها با یک روز مرخصی،
  • 8:32 - 8:35
    در فضای باز.
  • 8:35 - 8:38
    البته این خیلی آسان نیست،
    هر وفت اینکار را می کنم بیشتر
  • 8:38 - 8:40
    نگران وسایل اضافی هستم
  • 8:40 - 8:43
    که روز بعد سرم می ریزه [باید مرتبشون کنم]
  • 8:43 - 8:46
    گاهی فکر می کنم بهتر که خوردن گوشت،
    یا رابطه جنسی و یا نوشیدن شراب را کنار بگذارم
  • 8:46 - 8:48
    تا اینکه شانس چک کردن ایملهایم را از دست بدهم.
  • 8:48 - 8:49
    (خنده تماشاگران)
  • 8:49 - 8:52
    و در هر فصل من سعی می کنم
    که سه روز را برای غزلت نشینی مرخصی بگیرم
  • 8:55 - 8:58
    اما بخشی از برای ترک کردن همسر بی چاره ام
  • 8:58 - 9:01
    و نادیده گرفتن ایملهای به ظاهر فوری
  • 9:01 - 9:02
    از طرف مدیرانم
  • 9:02 - 9:05
    و شاید از دست دادن مهمانی تولد
    یک دوست احساس گناه می کند.
  • 9:05 - 9:09
    من فهمیدم که تنها با رفتن به آنجا
  • 9:09 - 9:12
    که من چیزی تازه یا خلاق و
    یا شادی بخش دارم که با
  • 9:12 - 9:16
    همسرم یا مدیرانم و یا دوستانم به اشتراک بگذارم.
  • 9:16 - 9:18
    واقعا در غیر اینصورت،
  • 9:18 - 9:20
    من خستگی و پریشانی خودم را
    به جای حضور آنها عوض میکنم
  • 9:20 - 9:23
    که خوشبختی در آن نیست.
  • 9:23 - 9:26
    خُب هنگامی که ۲۹ ساله بودم،
  • 9:27 - 9:29
    تصمیم گرفتم همه زندگیم را
  • 9:29 - 9:32
    با نرفتن به جایی دوباره بسازم.
  • 9:32 - 9:35
    یک شب از محل کارم بر میگشتم،
  • 9:35 - 9:38
    این بعد از نیمه شب بود، من در یک تاکسی بودم
    که در میدان تایم (میدانی در نیویورک) می رفت،
  • 9:38 - 9:42
    ناگهان متوجه شدم که من در با اطرافم در مسابقه هستم
  • 9:42 - 9:45
    و هرگز نمی توانم با زندگیم سازگاری پیدا کنم
  • 9:45 - 9:48
    و همانطور که اتفاق افتاده ، زندگیم
  • 9:48 - 9:50
    با آنچه که در کودگی آرزویش را داشتم همگن شد.
  • 9:50 - 9:54
    من همکاران و دوستان بسیار خوبی داشتم،
  • 9:54 - 9:56
    آپارتمان خوبی در بین خیابان پارک
    و خیابان ۲۰۰ داشتم
  • 9:56 - 10:01
    بری خودم شغل بسیار فریبنده ای داشتم
    نوشتن در مورد موضوعات جهانی،
  • 10:01 - 10:05
    اما م هرگز رابه اندازه کافی
    از آنها فاصله نگرفته بودم
  • 10:05 - 10:08
    تا افکار خودم را بشنوم--
  • 10:08 - 10:10
    یا در واقع، برای درک اینکه
    آیا حقیقتا خوشحالم .
  • 10:10 - 10:14
    خُب من آرزوهای زندگیم را
  • 10:14 - 10:17
    برای یک اتاق در یک حیاط خلوت در شهر کیوتو ژاپن رها کردم،
  • 10:17 - 10:21
    که در نیروی بسیار قوی در آن بود
  • 10:22 - 10:26
    کششی مرموزی مرا به آنجا کشید.
  • 10:26 - 10:30
    حتی زمانی که یک کودک بودم
  • 10:30 - 10:31
    به نقاشی هایی از شهر کیوتو نگاه می کردم و
    احساس می کردم که آنجا را می شناسم؛
  • 10:31 - 10:34
    از قبل می دانستم که آنجا را خواهم دید.
  • 10:34 - 10:37
    همانطور که میدانید،
  • 10:37 - 10:39
    کیوتو شهر زیبایی که با تپه ها احاطه شد،
  • 10:39 - 10:42
    که بیش از ۲٫۰۰۰ معبد و زیارتگاه دارد،
  • 10:42 - 10:46
    که بیش از ۸۰۰ سال است که مردم در آنجا
    خاموش و آرام می نشینند.
  • 10:46 - 10:51
    و خیلی زود پس از اینکه به آنجا رفتم
  • 10:51 - 10:55
    به جایی رسیدم که هنوز با همسرم آنجا زندگی میکنم،
    و قبلا فرزندانم بودند،
  • 10:55 - 10:57
    در یک آپارتمان دو خوابه
  • 10:57 - 11:00
    در ناکجا اباد،
  • 11:00 - 11:02
    جایی که ما دوچرخه نداشتیم، خودرو نداشتیم،
  • 11:02 - 11:05
    زندگی بدون تلویزیون میتوانم حس کنم.
  • 11:05 - 11:07
    و هنوز به عنوان یک نویسنده مسافر
  • 11:07 - 11:10
    و یک روزنامه نگاراز چیزی که دوست دارم بایستی حمایت کنم،
  • 11:10 - 11:13
    واضح است که این یک ایده آل
    برای پیشرفت شغلی
  • 11:13 - 11:15
    و یا شور فرهنگی
  • 11:15 - 11:17
    و یا انحرافات اجتماعی نیست.
  • 11:17 - 11:22
    اما متوجه این بودم که این
    به من چیزی را میدهد که من بیشترین ارزش را برای آن قائل هستم
  • 11:22 - 11:24
    برای روزها
  • 11:24 - 11:26
    و ساعات ها.
  • 11:26 - 11:28
    من هرگز مجبور به استفاده
    از تلفن همراه در آنجا نشدم.
  • 11:28 - 11:32
    من تقریبا هرگز به ساعت نگاه نمی کردم
  • 11:32 - 11:34
    و هر روز صبح هنگامی که بیدار می شدم،
  • 11:34 - 11:37
    روز مثل یک علفزار باز
  • 11:37 - 11:40
    به رویم گسترده می شود.
  • 11:40 - 11:43
    و هنگامی که زندگی یکی
    از شگفتی های تند و زننده اش را نشان میداد
  • 11:43 - 11:45
    که اغلب اتفاق می افتد،
  • 11:45 - 11:47
    وقتی دکتر با لباس سفید مثل کفن وارده می شود،
  • 11:47 - 11:49
    یا خودروییی در جلو من در بزرگراه
    ناگهان راهش را عوض می کند،
  • 11:49 - 11:53
    من تا مغز استخوانم می دانم
  • 11:53 - 11:55
    که این زمانی که من
    در به جایی نمی روم
  • 11:55 - 11:58
    مرا بیشتر از همه نگه داشته
  • 11:58 - 12:00
    تا تمام مدتی که در مسابقه ای
    بین بوتان و ایستر ایلند گذرانیده بودم.
  • 12:00 - 12:05
    من همواره یک مسافر خواهم بود--
  • 12:06 - 12:08
    زندگی من وابسته با آن است--
  • 12:08 - 12:10
    اما یکی از زیباییهای سفر
  • 12:10 - 12:12
    این است که به شما اجازه می دهد
    تا سکون و آرامش را
  • 12:12 - 12:16
    به حرکت وهیاهوی جهان بیاورد.
  • 12:16 - 12:20
    یکبار سوار هواپیمای لوفتانزا آلمان شدم،
  • 12:20 - 12:23
    یک بانوی جوان آلمانی آمد و نشست کنار من
  • 12:23 - 12:26
    و با من سر صحبت بسیار
    دوستانه ای را باز کرد
  • 12:26 - 12:29
    که حدود ۳۰ دقیقه طول کشید،
  • 12:29 - 12:31
    و سپس او برگشت حدود ۱۲ ساعت ساکت نشست.
  • 12:31 - 12:33
    او مانتیتور ویدئوش را روشن نکرد،
  • 12:33 - 12:36
    کتابی را باز نکرد،
    و حتی نخوابید،
  • 12:36 - 12:39
    او فقط ساکت و خاموش برای ۱۲ ساعت نشست.
  • 12:39 - 12:42
    چیزی روشن و آرام از سوی
    او مرا بهرمند ساخت.

  • 12:42 - 12:45
    من متوجه شدم که افراد بیشتر و بیشتری
    رفتار آگاهانه ای را این روزها انجام میدهند
  • 12:45 - 12:49
    تا فضایی را برای
    زندگی داخلی خودشان باز کنند.
  • 12:50 - 12:54
    برخی از افراد به استراحتگاهی مانند سیاه چاله ها میروند
  • 12:54 - 12:58
    که صدها دلار برای یک شب هزینه می کنند
  • 12:58 - 13:00
    تا تلفن و لپ تاپ شان را در
  • 13:00 - 13:02
    زمان ورود به هتل به آنها تحویل دهند
  • 13:02 - 13:05
    برخی از افراد را می شناسم،
    تنها زمانی که به خواب میخواهند بروند،
  • 13:05 - 13:08
    در عوض پیامهایشان را می خوانند
  • 13:08 - 13:11
    و یا یوتوب را چک می کنند،
  • 13:11 - 13:13
    چراغ را خاموش می کنند و به موسیقی گوش میدهند،
  • 13:13 - 13:14
    و توجه کنید که آنها خیلی بهتر خواب
  • 13:14 - 13:18
    و خیلی سرحالتر بیدار می شوند.
  • 13:18 - 13:20
    یکی با شانس این را داشتم
  • 13:20 - 13:23
    که به یک کوه بلند تاریک
    پشت بین لس آنجلس رانندگی کنم
  • 13:23 - 13:26
    جایی که شاعری و خواننده ی بزرگ
  • 13:26 - 13:31
    لئونارد کوهن که قلب تپنده بین المللیست
  • 13:31 - 13:33
    در آنجا برای سالها به عنوان راهبه ای
    تمام وقت زندگی و کار میکرد
  • 13:33 - 13:36
    مرکز کوه بالدی ذٍن The Mount Baldy Zen Centre
  • 13:36 - 13:40
    من واقعا متعجب شدم
  • 13:40 - 13:43
    هنگامی که که او در سن ۷۷ سالگی
  • 13:43 - 13:45
    آلبوم ترانه ای را با نامی غیر جذاب "ایده های قدیمی" را منتشر کرد
  • 13:45 - 13:49
    و در ۱۷ کشور جهان آلبوم اول شد،
  • 13:49 - 13:54
    و در نُه کشور دیگر جزء ۵ آلبوم برتر شد.
  • 13:54 - 13:57
    گمان می کنم، چیزی در درون ما برای احساس
  • 13:57 - 14:00
    صمیمت و رابطه عمیق که ما از دیگر افراد می گیریم
    گریه سر می دهد.
  • 14:00 - 14:03
    کسی که زحمت خاموش و آرام نشستن را می کشد.
  • 14:03 - 14:08
    و گمان میکنم افراد زیادی این احساس را دارند
    و در من مطمئنن هست،
  • 14:08 - 14:12
    که در فاصله دو اینچی یک صفحه نمایش
    بزرگ ایستاده اند
  • 14:12 - 14:15
    و این بسیار شلوغ و پر سر وصداست
  • 14:15 - 14:20
    و در هر ثانیه این تغییر می کند،
  • 14:20 - 14:22
    و این صفحه نمایش زندگی ماست.
  • 14:22 - 14:24
    این تنها گام نهادن به عقب،
    و سپس به آینده برگشتن است،
  • 14:24 - 14:27
    و خاموش و آرام ماندن،
  • 14:27 - 14:30
    که ما می توانیم شروع به دیدن
    همه تصویر زندگی بکنیم
  • 14:30 - 14:32
    و تصویر بزرگتری را از زندگی در یابیم.
  • 14:32 - 14:35
    افراد کمی اینکار برای ما
    با نرفتن به جایی انجام میدهند.
  • 14:35 - 14:37
    بنابراین، در عصر شتاب،
  • 14:37 - 14:41
    چیزی بیشتر از آرام و آهسته بودن نشاط آورتر نیست.
  • 14:42 - 14:44
    و در عصر حواس پرتی
  • 14:44 - 14:48
    نعمتی بالاتر از
    توجه کردن نیست.
  • 14:48 - 14:50
    و در عصر حرکت و تغییر مکان مداوم،
  • 14:50 - 14:54
    چیزی به مبرم تر از خاموش و آرام نشستن نیست.
  • 14:55 - 14:57
    پس میتوانید برای تعطلات بعدی
  • 14:57 - 15:01
    به پاریس، هاوایی و نیواورلئان بروید؛
  • 15:01 - 15:03
    شرط می بندم که تعطلات فوق العاده ای خواهید داشت.
  • 15:03 - 15:07
    اما، اگر می خواهید به خانه پرُ اُمید و تاره و زنده برگردید
  • 15:07 - 15:10
    و عاشق جهان باشید،
  • 15:10 - 15:15
    فکر می کنم ممکن است که بخواهید
    هیچ جا نرفتن را امتحان کنید
  • 15:15 - 15:17
    سپاسگزارم
  • 15:17 - 15:22
    ( تشویق تماشاگران)
  • 15:22 - 15:23
    ( تشویق تماشاگران)
  • 15:23 - 15:24
    ( تشویق تماشاگران)
Title:
هنر سکون و خاموشی
Speaker:
Pico Iyer
Description:

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
15:37

Persian subtitles

Revisions Compare revisions