تجربه مشترك لودگي
-
0:00 - 0:03من ابتکار در همه جا (Improv Everywher) رو ده سال پيش
-
0:03 - 0:06وقتي كه با علاقه به هنرپيشگي و كُمِدي به شهر نيويورك منتقل شدم شروع كردم.
-
0:06 - 0:09چون در آن شهر تازهوارد بودم، به صحنه دسترسي نداشتم،
-
0:09 - 0:12بنابراين تصميم گرفتم كه صحنه خاص خودم را در مكانهاي عمومي ايجاد كنم.
-
0:12 - 0:14بنابراين نخستين پروژهاي كه الان ميخواهيم نگاهي به اون بيندازيم
-
0:14 - 0:16اولين نسخه متروسواري بدون شلوار است.
-
0:16 - 0:18اين در ژانويه 2002 اتفاق افتاد.
-
0:18 - 0:20و اين زن ستاره اين ويدئو است.
-
0:20 - 0:22اون نميدونست كه داره ازش فيلم گرفته ميشه.
-
0:22 - 0:24با يه دوربين مخفي ازش فيلمبرداري ميشد.
-
0:24 - 0:26اين در ترن شماره شش در نيويورك سيتي رخ ميدهد.
-
0:26 - 0:28و اين نخستين ايستگاه خط ترن است.
-
0:28 - 0:30دو مرد دانماركي
-
0:30 - 0:33كه ميان داخل و كنار دوربين مخفي مينشينند.
-
0:33 - 0:35و اون منم كه اونجام با يه كت قهوهاي.
-
0:35 - 0:37بيرون هوا حدود سي درجه فارنهایت ( ۱۷- سیاسیوس)است.
-
0:37 - 0:39من يه كلاه روي سرمه و يه شال گردن بستم.
-
0:39 - 0:42و در اينجا اون دختر داره توجهش به من جلب ميشه.
-
0:44 - 0:50(خنده حضار)
-
0:50 - 0:52و همينطور كه ميبينيد من شلوار نپوشيدم.
-
0:52 - 0:55(خنده حضار)
-
0:55 - 0:57خوب، در اينجا--
-
0:57 - 0:59در اينجا او به من توجه ميكنه،
-
0:59 - 1:01البته در نيويورك آدم عجيب و غريب در هر ترني هست.
-
1:01 - 1:03يه نفر خيلي غيرعادي نيست.
-
1:03 - 1:06اون دوباره شروع ميكنه به خوندن كتابش، كه از بخت بد عنوان كتاب هست: "تجاوز."
-
1:06 - 1:10(خنده حضار)
-
1:10 - 1:12خوب اون به چيز غيرعادي توجه كرد،
-
1:12 - 1:14اما دوباره به زندگي معمول خودش برگشت.
-
1:14 - 1:16حالا در اين اثنا، من شش دوست ديگه هم دارم
-
1:16 - 1:19كه اونها هم در شش ايستگاه ديگه به ترتيب با زيرشلواري ايستادهاند.
-
1:20 - 1:22و يكي يكي وارد اين ترن ميشن.
-
1:22 - 1:25ما طوري رفتار ميكنيم كه انگار همديگه رو نميشناسيم.
-
1:25 - 1:28و طوري رفتار ميكنيم كه انگار اشتباهي از سر بدشانسي مرتكب شديم،
-
1:28 - 1:31يعني شلوارمون رو در اين روز سرد ژانويه فراموش كردهايم.
-
1:31 - 1:56(خنده حضار)
-
1:56 - 1:58خوب، در اينجا،
-
1:58 - 2:00اون تصميم ميگيره كه كتاب تجاوز رو كنار بگذاره.
-
2:00 - 2:02(خنده حضار)
-
2:02 - 2:06و قصد داره كه كمي بيشتر از آنچه در محيط اطرافش ميگذره آگاه بشه.
-
2:06 - 2:08در اين اثنا، اين دو مرد دانماركي در سمت چپ دوربين،
-
2:08 - 2:10دارن از خنده از حال ميرن.
-
2:10 - 2:12فكر ميكنن كه اين بامزهترين چيزيه كه تا حالا ديدن.
-
2:12 - 2:15به اون دختر نگاه كنيد، در اين لحظه با اين مردها تماس چشمي برقرار ميكنه.
-
2:20 - 2:22(خنده حضار)
-
2:22 - 2:24و من اين لحظه رو در اين ويديو دوست دارم.
-
2:24 - 2:27چون قبل از اينكه اون يك تجربه مشترك بشه،
-
2:27 - 2:30چيزي بود كه ميتونست كمي ترسناك باشه،
-
2:30 - 2:32يا چيزي كه حداقل براي اون گيجكننده بود.
-
2:32 - 2:34و بعد وقتي كه اون تجربه مشترك شد،
-
2:34 - 2:36آنوقت بامزه شده و چيزي ميشد كه اون دختر ميتونست بهش بخنده.
-
2:36 - 2:38خوب حالا ترن در اينجا به سومين ايستگاه در خط شش ميرسه.
-
2:38 - 2:40خوب حالا ترن در اينجا به سومين ايستگاه در خط شش ميرسه.
-
2:54 - 2:57(خنده حضار)
-
2:57 - 2:59ويديو همه چيز رو نشون نميده.
-
2:59 - 3:01اين اتفاق در چهار ايستگاه بعدي هم ميفته.
-
3:01 - 3:05همه هفت نفر به صورت ناشناس با شلوارك وارد ترن ميشن.
-
3:05 - 3:07در ايستگاه هشتم، يه دختر با يه كيف بزرگ پر از وسايل وارد ترن ميشه
-
3:07 - 3:10و ميگه كه شلوار داره به قيمت يه دلار--
-
3:10 - 3:13همونطور كه ممكنه باطري يا شكلات در ترن بفروشن.
-
3:13 - 3:16همه كساني كه اين مشكل رو داشتن يه شلوار خريدن و آن را پوشيدن و
-
3:16 - 3:19گفتن "متشكرم، اين دقيقا چيزيه كه من امروز نياز داشتم،"
-
3:19 - 3:22و بعد خارج شدن، بدون اينكه نشون بدهند كه چه اتفاقي افتاده
-
3:22 - 3:24به راهها و جهات متفاوتي رفتن.
-
3:24 - 3:26(تشويق حضار)
-
3:26 - 3:28متشكرم.
-
3:30 - 3:32خوب اين هنوز مال همون ويديو هست.
-
3:32 - 3:34و من عكسالعمل اين دختر رو خيلي دوست دارم.
-
3:34 - 3:36و آخر وقت اون روز با تماشاي اين نوار ويديو
-
3:36 - 3:38تشويق شدم كه به اين كار ادامه بدهم.
-
3:38 - 3:41و واقعا يكي از اهداف ايمپرو اوري ور(Improve Everywhere) ( ابتکار در هر جا)
-
3:41 - 3:43ايجاد حسي در يك مكان عموميه
-
3:43 - 3:45كه براي ساير افراد تجربه مثبتي باشه.
-
3:45 - 3:48اين يه شوخي مسخره است، اما شوخي مسخرهاي كه يه داستان بامزه براي تعريف كردن براي كسي ميده.
-
3:48 - 3:50و واكنش اون منو اميدوار كرد
-
3:50 - 3:52كه سال دوم متروسواري بدون شلوار را اجرا كنم.
-
3:52 - 3:54و از آن به بعد ما هر سال اين كار رو ميكنيم.
-
3:54 - 3:56ژانويه امسال ما دهمين سالانه متروسواري بدون شلوار رو برگزار كرديم
-
3:56 - 3:59كه در آن يك گروه متنوع سه هزار و پانصد نفري
-
3:59 - 4:01بدون شلوار در نيويورك سوار مترو شدند--
-
4:01 - 4:03تقريبا در همه خطوط ترن موجود در شهر.
-
4:03 - 4:05و همچنين در پنجاه شهر در گوشه و كنار جهان،
-
4:05 - 4:07مردم شركت كردند.
-
4:07 - 4:09(خنده حضار)
-
4:09 - 4:12به محض اينكه كلاسهاي ايمپرو( ابتکار ) را در آپرايت سيتيزن بريج تئاتر گرفتم
-
4:12 - 4:15و افراد خلاق ديگه و ساير اجراكنندگان و كمدينها رو ديدم
-
4:15 - 4:17شروع به تهيه يك ليست
-
4:17 - 4:19از افرادي كردم كه ميخواستند در چنين پروژههايي كار كنند.
-
4:19 - 4:21بنابراين ميتونم پروژههاي با مقياس بزرگ بيشتري بردارم.
-
4:21 - 4:23خوب، يه روز داشتم در ميدان يونيون قدم ميزدم
-
4:23 - 4:25كه اين ساختمان رو ديدم
-
4:25 - 4:27كه به تازگي در سال 2005 ساخته شده بود.
-
4:27 - 4:30و يه دختري در يكي از پنجرههاي آن ساختمان درحال رقصيدن بود.
-
4:30 - 4:32و اين خيلي عجيب بود،
-
4:32 - 4:34چون بيرون هوا تاريك بود اما پشت او با نور مهتابي روشن بود،
-
4:34 - 4:36و چون خيلي بالاتر بود
-
4:36 - 4:38نميتونستم بفهمم كه چرا داره اين كارو ميكنه.
-
4:38 - 4:40بعد از حدودا پونزده ثانيه، دوست او اومد
-
4:40 - 4:42او پشت يه ديوار بود
-
4:42 - 4:44اونها خنديدن و همديگه رو بغل كردن و رفتن.
-
4:44 - 4:46خوب، به نظر ميرسيد كه اون دوست داشت اين كار رو بكنه.
-
4:46 - 4:48من از اين الهام گرفتم.
-
4:48 - 4:50با نگاه كردن به كل نماي ساختمان-- كه هفتاد پنجره كامل داشت--
-
4:50 - 4:52فهميدم كه چكار بايد بكنم.
-
4:52 - 4:54(خنده حضار)
-
4:54 - 4:57خوب، اين پروژه اسمش هست بيشتر نگاه كن. ما هفتاد هنرپيشه داشتيم كه لباس سياه پوشيده بودند.
-
4:57 - 4:59كار ما كلا غيرمجاز بود.
-
4:59 - 5:01ما نگذاشتيم مغازهها از آمدن ما مطلع بشوند.
-
5:01 - 5:03و من در پارك ايستادم و علامت ميدادم.
-
5:03 - 5:06علامت نخست براي همه بود كه اين حروف چهارفوتي را بردارند.
-
5:06 - 5:08كه سر هم خوانده ميشد "بيشتر نگاه كن،"
-
5:08 - 5:11يعني نام پروژه.
-
5:11 - 5:14علامت دوم براي اين بود كه همگي مثل عروسك خيمهشب بازي ادا دربيارن.
-
5:14 - 5:17خواهيد ديد كه اينجا شروع ميشه.
-
5:17 - 5:19(خنده حضار)
-
5:19 - 5:21و بعد رقص بود. همه ميرقصيدند.
-
5:21 - 5:23بعد رقص انفرادي بود كه در آن فقط يك نفر ميرقصيد
-
5:23 - 5:25و بقيه همه به او اشاره ميكردند.
-
5:25 - 5:32(خنده حضار)
-
5:32 - 5:34بعد دوباره يه اشاره دست بهشون دادم،
-
5:34 - 5:37كه به تكرقاص بعدي پائيني در فوراور 21 علامت داد،
-
5:37 - 5:39و او رقصيد.
-
5:39 - 5:41و كارهاي متعدد ديگري هم بود.
-
5:41 - 5:43ما افرادي را داشتيم كه بالا و پايين ميپريدند،
-
5:43 - 5:45افرادي كه روي زمين سقوط ميكردند.
-
5:45 - 5:47و من به صورت ناشناس در يك سويشرت ايستاده بودم،
-
5:47 - 5:49و دستهام رو بالا و پايين ميبردم
-
5:49 - 5:51براي علامت دادن مرحله بعدي.
-
5:51 - 5:53و چون اين در پارك ميدان يونيون، دقيقا كنار ايستگاه مترو بود
-
5:53 - 5:55تا پايان كار صدها نفر جمع شده بودند
-
5:55 - 5:57كه توقف كرده، نگاه كرده
-
5:57 - 6:00و كار ما را تماشا ميكردند.
-
6:01 - 6:03يه عكس بهتر از آن دارم.
-
6:03 - 6:05خوب اون اتفاق خاص
-
6:05 - 6:07از يك لحظه الهام گرفته بود
-
6:07 - 6:09لحظهاي كه براي من خيلي اتفاقي پيش اومد.
-
6:09 - 6:11پروژه بعدي كه ميخواهم به شما نشون بدم
-
6:11 - 6:13توسط يه ايميل از يه فرد ناشناس به من داده شد.
-
6:13 - 6:16يه بچه دبيرستاني در سال 2006 به من ايميل زد
-
6:16 - 6:18و گفت "شما بايد هرقدر ميتونيد آدمهاي بيشتري جمع كنيد
-
6:18 - 6:21كه پليور آبي و شلوار خاكي بپوشن
-
6:21 - 6:23و برن به فروشگاه بست باي(Best Buy)و دور و بر بايستن."
-
6:23 - 6:27(خنده حضار)
-
6:27 - 6:29(تشويق)
-
6:29 - 6:31به همين خاطر من به اين دبيرستاني فورا جواب دادم،
-
6:31 - 6:33و گفتم "بله، درسته.
-
6:33 - 6:35فكر كنم آن را همين آخر هفته انجامش بدم. متشكرم."
-
6:35 - 6:37خوب، اين ويديوي آن است.
-
6:37 - 6:39خوب دوباره، سال 2005 است.
-
6:39 - 6:42و اين فروشگاه بست باي در شهر نيويورك است.
-
6:42 - 6:44حدود هشتاد نفر براي مشاركت در اين پروژه آمده بودن،
-
6:44 - 6:46كه يكي يكي وارد ميشدن.
-
6:46 - 6:48يه دختر هشتساله، يه دختر ده ساله داشتيم.
-
6:48 - 6:50و يه مرد شصت و پنج ساله هم بود
-
6:50 - 6:52كه شركت كرده بود.
-
6:52 - 6:54بنابراين يه گروه متنوعي از افراد بود.
-
6:54 - 6:57و من به افراد گفتم، "كاري نكنيد، عملا كاري نكنيد.
-
6:57 - 6:59اما خريد هم نكنيد.
-
6:59 - 7:01فقط دور و بر بايستيد و با محصولات كاري نداشته باشيد."
-
7:01 - 7:03حالا شما ميتونيد كاركنان عادي فروشگاه رو ببينيد
-
7:03 - 7:05كه نوشتههاي زرد روي لباسشون هست.
-
7:05 - 7:07هر فرد ديگهاي كه هست يكي از هنرپيشههاي ما است.
-
7:07 - 7:09(خنده حضار)
-
7:09 - 7:11كارمندان جزء فكر ميكردند كه خيلي بامزه است.
-
7:11 - 7:13و در واقع خيلي از اونها رفتن كه دوربينهاشون رو از اتاق استراحت بيارن
-
7:13 - 7:15و با ما عكس بگيرن.
-
7:15 - 7:18خيلي از اونها درباره اينكه سعي كنن ما رو به پشت ببرن و
-
7:18 - 7:21تا تلويزيونهاي سنگين رو براي مشتريها بياريم جوك ساختن.
-
7:21 - 7:24اما از طرف ديگه مديران و نگهبانان
-
7:24 - 7:26كار مارو خيلي بامزه نميديدن.
-
7:26 - 7:28ميتونيد آنها رو در اين فيلم كوتاه ببينيد.
-
7:28 - 7:31آنها يا تيشرت زرد دارن يا سياه.
-
7:31 - 7:33و ما احتمالا ده دقيقه
-
7:33 - 7:35قبل از اينكه مديران تصميم بگيرن به پليس زنگ بزنن اونجا بوديم.
-
7:35 - 7:38(خنده حضار)
-
7:38 - 7:40اونهاشروع كردن به پرسه زدن در اطراف
-
7:40 - 7:43و به همه ميگفتن كه پليسها دارن ميان، مراقب باشيد، پليس داره مياد.
-
7:43 - 7:46و شما ميتونيد پليسها رو در اين فيلم كوتاه ببينيد.
-
7:46 - 7:49اين پليسي كه سياه پوشيده درست اينجا، با يه دوربين مخفي ازش فيلم گرفته شده.
-
7:49 - 7:51نهايتا، پليس به اطلاع مديران فروشگاه بست باي رسوند
-
7:51 - 7:53كه درواقع
-
7:53 - 7:55پوشيدن پليور آبي و شلوار خاكي غيرقانوني نيست.
-
7:55 - 7:57(خنده حضار)
-
7:57 - 8:01(تشويق حضار)
-
8:01 - 8:03متشكرم.
-
8:03 - 8:06(تشويق حضار)
-
8:06 - 8:09خوب، ما حدود بيست دقيقه اونجا بوديم. و از اينكه از فروشگاه خارج شديم خوشحال بوديم.
-
8:09 - 8:11كاري كه مديران سعي كردن انجام بدن
-
8:11 - 8:13اين بود كه دوربينهاي مارو بگيرن.
-
8:13 - 8:16آنها چندتا از رفقاي من كه دوربين مخفي در كيفشون داشتن رو گرفتن.
-
8:16 - 8:18اما يكي از دوستان فيلمبردار كه هرگز نگرفتنش
-
8:18 - 8:20دوستي بود كه با يه نوار خالي رفت داخل
-
8:20 - 8:22و وارد بخش دوربين فروشگاه بست باي شد
-
8:22 - 8:24و نوار رو داخل دوربين اونها گذاشت
-
8:24 - 8:27و وانمود كرد كه درحال خريد است.
-
8:27 - 8:30به همين خاطر، من اين مفهوم استفاده از تكنولوژي خود آنها عليه خودشون رو دوست دارم.
-
8:30 - 8:32(خنده حضار)
-
8:32 - 8:34فكر كنم بهترين پروژه ما پروژهايه كه جاي مشخص داشت
-
8:34 - 8:36و به دليلي در يك مكان خاص اتفاق افتاد.
-
8:36 - 8:38يه روز صبح، سوار مترو بودم.
-
8:38 - 8:40بايد مسيرم رو در ايستگاه خيابان پنجاه و سوم عوض ميكردم
-
8:40 - 8:42كه در اون ايستگاه اين دو پله برقي عظيم هست.
-
8:42 - 8:45و اونجا براي صبح جاي خيلي افسردهكنندهايه، خيلي شلوغه.
-
8:45 - 8:47به همين خاطر تصميم گرفتم كه كاري بكنم
-
8:47 - 8:50كه بتونه آن را براي يه صبح تا حد امكان شادش كنه.
-
8:51 - 8:53خوب اين در زمستان سال 2009 اتفاق افتاد--
-
8:53 - 8:55ساعت هشت و سي دقيقه صبح.
-
8:55 - 8:57ساعت شلوغيه.
-
8:57 - 8:59بيرون خيلي سرده.
-
8:59 - 9:01مردم از كويينز دارن ميان،
-
9:01 - 9:04در حال جابهجايي از ترن اي به ترن شماره شش.
-
9:04 - 9:06و دارن با اين پلهبرقيهاي عظيم ميرن بالا
-
9:06 - 9:09در طول حركت به سمت كارشون.
-
9:19 - 9:29(خنده حضار)
-
9:31 - 9:33(خنده حضار)
-
9:33 - 9:39(تشويق حضار)
-
9:39 - 9:41متشكرم.
-
9:41 - 9:44خوب اين عكس اين رو بهتر نشون ميده.
-
9:44 - 9:46او "بزن قدش" رو دو هزار بار در اون روز انجام داد،
-
9:46 - 9:48و دستهاش رو قبل و بعدش شست
-
9:48 - 9:50و مريض هم نشد.
-
9:50 - 9:52و اين كار هم بدون اجازه انجام شد،
-
9:52 - 9:54هرچند به نظر ميرسيد براي كسي اهميتي نداره.
-
9:54 - 9:56بايد بگم در طول سالها،
-
9:56 - 9:59يكي از عموميترين انتقاداتي كه از ايمپرو اوري ور( ابتکار در همه جا) ديدهام
-
9:59 - 10:01كه به صورت ناشناس در كامنتهاي (نظرات) يوتيوب گذاشته شده است
-
10:01 - 10:04اينه : "اين آدمها وقت اضافي زيادي دارن."
-
10:04 - 10:07و خوب، ميدونيد، هركسي كار شما رو دوست نداره،
-
10:07 - 10:09من هم يه پاسخ متشكرم براي كامنتهاي اينترنتي گذاشتهام
-
10:09 - 10:11اما اون نوشته منو هميشه آزار ميده،
-
10:11 - 10:13چون ما وقت زيادي نداريم.
-
10:13 - 10:16شركتكنندگان در اقدامات ايمپرو اوريور( ابتکار در همه جا)
-
10:16 - 10:18همان اندازه اوقات فراغت دارن كه ساير نيويوركيها دارن،
-
10:18 - 10:20فقط آنها گاهي انتخاب ميكنن
-
10:20 - 10:22كه اوقات فراغتشون رو به يه شيوه غيرمتعارفي سپري كنن.
-
10:22 - 10:24ميدونيد، هر شنبه و يكشنبه،
-
10:24 - 10:26صدها هزار نفر در هر پاييز
-
10:26 - 10:28در استاديومهاي فوتبال براي تماشاي بازيها جمع ميشن.
-
10:28 - 10:31و تا حالا نديدهام كه كسي موقع تماشاي فوتبال كامنت بگذاره و
-
10:31 - 10:34بگه "اون آدمهايي كه در جايگاه تماشاچيها نشستن وقت اضافي زيادي دارن"
-
10:34 - 10:36و مسلما هم ندارن.
-
10:36 - 10:38اين يه راه خيلي فوقالعاده براي گذراندن يه عصر تعطيلات آخر هفته،
-
10:38 - 10:41با تماشاي يه مسابقه فوتبال در يه استاديومه.
-
10:41 - 10:43اما فكر هم ميكنم كه
-
10:43 - 10:46يه بعد از ظهر را در حال يخ زدن در يه جايي با دويست نفر
-
10:46 - 10:48در ترمينال مركزي گراند گذراندن
-
10:48 - 10:51يا مثل گوستباسترها(Ghostbusters) لباس پوشيدن
-
10:51 - 10:53و در كتابخانه عمومي نيويورك پرسه زدن هم راه مشروعيه.
-
10:53 - 10:55(خنده حضار)
-
10:55 - 10:58يا گوش كردن به موزيك يكسان MP3 مثل سه هزار نفر ديگه
-
10:58 - 11:01و در سكوت در يك پارك رقصيدن،
-
11:01 - 11:03يا در يه مغازه بلورفروشي صداي آهنگ ممتد از يه شيشه
-
11:03 - 11:05به عنوان نوعي آهنگ خودانگيخته درآوردن
-
11:05 - 11:08يا با لباس رسمي در سواحل كاني در اقيانوس غواصي كردن.
-
11:08 - 11:11ميدونيد وقتي بچهايم ياد ميگيريم بازي كنيم.
-
11:11 - 11:13و هيچوقت دليليش رو به ما نميگن كه چرا بايد بازي كنيم.
-
11:13 - 11:16فقط پذيرفته شده كه بازي چيز خوبيه.
-
11:16 - 11:19و فكر ميكنم كه آن نوعي از هدف ايمپرو اوريور( ابتکار در همه جا) هم هست.
-
11:19 - 11:21اينه كه دليلي نداره و نبايد داشته باشه.
-
11:21 - 11:23ما به دليل احتياج نداريم.
-
11:23 - 11:25همين كه بامزه باشه
-
11:25 - 11:27و به نظر برسه كه ايده بامزهايه
-
11:27 - 11:30و به نظر برسه كه افرادي كه اون رو ميبينند اوقات خوشي را سپري ميكنن
-
11:30 - 11:32براي ما كافيه.
-
11:32 - 11:34و فكر ميكنم لازم است ما به عنوان افراد بزرگسال ياد بگيريم
-
11:34 - 11:36كه براي بازي راه درست يا نادرست نداريم.
-
11:36 - 11:38بسيار سپاسگزارم.
-
11:38 - 11:43(تشويق حضار)
- Title:
- تجربه مشترك لودگي
- Speaker:
- Charlie Todd
- Description:
-
چارلی تاد صحنه های عجیب و غریب، خندهدار، و غیرمنتظره عمومی ایجاد میکند: هفتاد رقصنده هماهنگ پشت نمای پنجره، "مثل گوستباسترها(يك فيلم علمي تخيلي) لباس پوشيدن"و پرسه زدن در کتابخانه عمومی نیویورک، و برگزار كردن سالانه متروسواري بدون شلوار. در TEDxBloomington او نشان میدهد که چگونه گروهش با ابتکار در همه جا با استفاده از این صحنهها، مردم را کنار هم جمع میکنند.
- Video Language:
- English
- Team:
closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 11:44