-
یک شب در آپارتمانم کسل و بیحوصله نشسته بودم
-
تصمیم گرفتم که تلسکوپم رو ببرم تو پیاده رو
-
ماه تو آسمان بود، فکر کردم چرا که نه؟
-
ظرف چند دقیقه مردم اومدن طرف من
-
و می پرسیدن که این چیه؟
-
هی رفیق این چیه؟
-
این یک تلسکوپه!
-
اوووووو
-
میخوای یه نگاهی به ماه بندازی؟
-
دوست داری یه نگاهی به ماه بندازی؟
-
این ماهه!
-
باید کجا رو نگاه کنم؟
-
اینجا رو نگاه کنید
-
اوه! اینجا!
-
همه چی از اینجا شروع شد و همینجوری ادامه پیدا کرد
-
من دارم به ماه نگاه میکنم یه لحظه گوشی رو نگه دار. خدای من.
-
اوه خدااای من!
-
اوه خدای من!
-
خدای من! باورم نمیشه
-
اوه خدای من
-
خدای من, این امکان نداره!
-
ممکن نیست!
-
ممکن نیست. این ماهه؟
-
محاله! البته که هست. هاهاها
-
وای! میشه دهانه ها را دید! آره خیلی باحاله!"
-
وااااااااا
-
چی؟
-
چی!؟ لبه اون رو ببین! میخوام بیشتر ببینم
-
عجب!@#$
-
تا حالا همچین چیزی ندیده بودم
-
من هیچوقت چیزی مثل این .... ندیده بودم مرد.
-
وووواااااا. پسر این واقعا جذابه! وواا
-
رفیق انگار همینجا درست توی خیابونه!
-
هی مرد عجب چیزی داری - انگار درست این پایین تو خیابونه
-
این واقعا یه تصویر واقعی از ماهه؟ این عکس زنده به نظر میرسه؟
-
آه ه ه ه
-
این امکان که اونو از نزدیک ببینی
-
و احساس اینکه میتونی بش برسیم و
-
لمسش کنی، این چیزیه که سبب میشه اون برای ما واقعی بشه.
-
باور نکردنیه
-
حسی دارم که انگار همین حالا روی ماه فرود اومدم
-
این باعث میشه تا درک کنید که
-
همه ما روی یک سیاره کوچک هستیم
-
و همه ما عکس العمل یکسانی به جهانی که در اون زندگی میکنیم داریم
-
وووواااااا
-
من فکر میکنم چیزی ویژه در مورد ماه وجود داره
-
چیزی .... متحد کننده
-
این یادآوری خیلی خوبیه که ما باید بیشتر به آسمان بالای سرمان نگاه کنیم.