-
تبلیغات Mindset
:tel
@kingwang852
-
خیلی خُب، همگی دوباره به یک قسمت دیگه از گت ریل خوش اومدین به میزبانی
-
-با میزبانیِ ما
-گت ریل
-
بی ام،
-
اشلی بی چوی و
-
و پنیل از BTOB
-
جکسون
-
ما قراره از دیدگاه خودمون و صادقانه به پستی و بلندی های دوران جوانی بپردازیم
-
شما اینجایین تا
-
با جکسون وانگ از چین همراه باشین و تیم وانگ
-
تیم وانگ رو در کنارمون داریم
-
او خدای من
-
از خیلی وقت پیش میخواستم بیام به برنامه
-
ولی شما بچه ها هیچوقت تماس نگرفتین
-
-هااااا؟؟؟
-زنگ نزدیم؟
-یه لحظه
-
کی تماس نگرفته باهاش
-
نه درواقع، واقعا دلم میخواست که بیام
-
-و میدونم که یه پادکست دیگه هم با اریک نام هست
-درسته
-
-یکی دیگه هم هست که جه توشه
-درسته
-
اونا هم پادکست جدای خودشونو دارن؟ یا
-
آره اونا برنامه ی خودشونو دارن
-
آهااا درست جه برنامه خودشو داره
-
اریک واسه خودش
-
این برنامه محبوب ترینشونه درسته؟
-
احتمالا
-
دیگه حرفی هم توش نباشه
-
همونطور که پنیل گفت دوباره
-
به محبوب ترین پادکست خوش اومدین
-
امروز قراره درباره ی موضوعات مختلفی صحبت کنیم
-
قراره راجع به قهرمانان سرزمین مادری حرف بزنیم
-
قهرمانان
-
کجا به دنیا اومدین و چه چیزی بیشتر از زمین های بازی دوران کودکیمون به یاد داریم
-
تا حالا شده واقعا اصالتمون یادمون بره؟
-
آیا در هر صورت فاصله ها باعث وسعت قلبمون میشه؟
-
و آیا ما از موقعی که راحتی خونه رو رها کردیم به این مدل زندگی عادت کردیم
-
با ما از طریق شبکه های اجتماعی دایو استودیو در ارتباط باشین
یا برامون زیر ویدیو های کامل قسمت ها در یوتیوب کامنت بذارین
-
و در اپلیکیشن های اسپاتیفای و اپل پادکست ما رو دنبال کنین
-
تو اپل پادکست ریویو بذارین تا بقیه هم در مورد برنامه ی ما بدونن و
-
و بهمون بپیوندین تا بهتون خوش بگذره
-
عالی عالی
-
دایو استودیو اینستاگرام داره؟
-
آره داریم
اووو، همین الآن میخواد فالوومون کنه
-
در حالی که داری فالوومون میکنی
اینستای خودتم بگو تا همه فالوش کنن
-
-آره بگو
-اوکی، دایو استودیو منو فالو نداره
-
اوکی بذارید اول من فالو کنم
-
-اوکی الآن دوستیم
-اینجا کی مسئول شبکه های اجتماعی هست؟
-
همه دارن بهم اشاره میکنن
-
اوکیه من عاشق دایو استودیو ام
-
خُب اول از همه چیکارا میکردی چطوری جکسون؟
-
او مای گاد
-
اممم
-
چیکارا میکردی؟
-
من...
-
شخصا فقط
-
امسال شروع کردم که واقعا واقعا تو کره سخت کار کنم
-
تازه قراردادمون با JYP به اتمام رسید ولی
-
ما همچنان گات سون هستیم
ما هنوزم قراره با آهنگامون بیایم، میدونین
-
ولی بیشتر امسالو فکر کنم
-
همه دارن کار سولوی خودشونو آماده میکنن
-
درسته درسته
-
مثلا یکی میخواد بازیگری کنه، مارک برگشت لس آنجلس و
-
جی بی و یوگیوم دارن آلبوم خودشونو آماده میکنن
-
بم بم هیچ نظری ندارم که داره چیکار میکنه ولی
-
ولی اون به نظر میاد که کلی کار برای انجام دادن داره
-
تبلیغات، خُب
-
اون واقعا مثل یه پرنس در تایلنده
-
و میدونی کلی کار موسیقی انجام میده
-
همچنین اون داره در مورد حرفه بازیگری هم فکر میکنه ولی خُب
-
ما واقعا صحبت جدی راجع بهش نداشتیم
-
یونگجه داره آلبومشو آماده میکنه
-
منم دارم روی آلبومم کار میکنم
اممم آلبوم انگلیسی و چینی
-
همینطور امسال کلی همکاری دارم
-
و حتی باهات راجع به همکاری در یک آهنگ حرف زدم آره؟
-
-آره الآن داریم روش کار میکنیم
-آره کار میکنیم
-
همچنین کمپانی خودمو دارم اداره میکنم، اسمش تیم وانگه
-
تیم وانگ
-
بیا در موردش حرف بزنیم
-
آره دو تا هویت دارم
-
یکی به عنوان آرتیست، خواننده و اجرا کننده
-
و اون یکی هم به عنوان
-
کسی که یه کمپانی رو میگردونه حالا هر چی که بهش میگن
-
-CEO (مدیرعامل)
-نه واقعا نه مدیرعامل نه
-
-بیشتر یه چیزی شبیه
-مدیر کل؟
-
نه نه نه نه
یه چیزی مثل...
-
-یه آدمی که داره یه کمپانی رو میچرخونه همین
-موسس؟
-
-همون مدیرعامل؟
-موسس... نه نه
-اوکی اوکی موسس
-
موسس.. عاااالی
-
"من مدیرعامل نیستم ولی صاحب کمپانیم"
-
-اوه مدیر اوکی
-نه نه... مدیر.. نه.. سی... موسس
نه نه
-
-جکسون داره شکسته نفسی میکنه فروتنه
-هر چی که بهش میگن همون موسس آره آره
موسس
-
خیلی خفنه
موسس خفن
-
الآن تیم وانگ چند سالشه؟
چون موقعی که تو JYP بودی شروعش کردی آره؟
-
آره وقتی 23 سالم بود شروعش کردم
-
بنابراین میشه 4 سال پیش
-
فکر کنم موقعی که من 23 سالم بود به زور راه میرفتم
-
آره 23 سالگی
چهار سال پیش و
-
به عنوان سولوکار اونجا کار کردم و
-
همه جا میتونستم کار کنم به جز کره
-
اون جزئی از قرارداد بود
-
و از اونجایی که قرارداد تموم شده، دارم سعی میکنم که همه چیو برگردونم
-
همه آهنگام، تبلیغات، تمام کارایی که در طول این 4 سال انجام دادم
دارم سعی میکنم که برشون گردونم
-
درسته
پس تو اساسا داری سعی میکنی که برندتو دوباره بسازی؟
-
آره تو کره
چون...
-
چون شما نمیتونی آهنگای منو هیچ جایی تو کره پیدا کنی
-
-چی؟
-منظورم تو همه پلتفورماست
-
بنابراین امسال دارم سعی میکنم که
به توزیع و پخش دوباره آهنگام تو کره بپردازم
-
بنابراین دارم سعی میکنم دوباره با مخاطبای کره ای ارتباط برقرار کنم
-
فکر کنم اینکه با سابلایم شریک شدی کار رو آسون تر کرده
-
آره سابلایم خیلی خوبه
-
خیلی دوستانهاس مثل خانوادهاس. خیلی خوبه کار کردن باهاشون
-
بنابراین بهتون پیشنهاد میکنم اگه قراردادتون تموم شد
لطفا به سابلایم بیاین
-
دارم شوخی میکنم
دارم شوخی میکنم
دارم شوخی میکنم
-
فقط یه نظره یه نظره
-
نظر شخصی
هرکس حق داره نظر شخصی خودشو بیان کنه میدونی اوکیه
اوکیه
-
آره خُب تیم خیلی خوبیه
خیلی خوبه
-
-خیلی خوبه واست
-آره
-
تو در حال تلاش بودی
در حال تلاشی که برند تیم وانگ رو دوباره بسازی
-
تو، تو استودیو بودی، فکر کنم هر روز، تو این دو هفته گذشته درسته؟
-
آره
-
همش دارم ضبط میکنم
-
چون کار دیگه ای ندارم که انجام بدم میدونی
-
هیچی
باید آماده کنم، باید پایه و اساسو آماده کنم میدونی
-
آره آره
-
یا چیزای دیگه
چون آلبوم بین المللی من آگوست منتشر میشه
-
ده تا آهنگ و یه عالمه سینگل بینش هست، کلی همکاری هست
-
سینگل بعدی من مارس منتشر میشه
-
به زودیه به زودی
آره آره
-
چجوریه؟
-
داستان عاشقانه س
-
فقط خودتی یا با همکاری کسیه؟ رازه؟
-
نه فقط منم منم
-
این چند روز در حال آماده سازی بودم
-
تمام این روزا داشتم...
-
چون واسه همه ی موزیک ویدیوهام فیلمنامه رو خودم مینویسم
-
و بعد خُب زمان میبره واقعا
-
واقعا طول میکشه تا لوکیشن پیدا کنیم و تمرینات
-
یه دمو از موزیک ویدیو بگیریم
-
و پیدا کردن بازیگر مناسب و
-
طراحی رقص
-
قراره همشونو در کره فیلمبرداری کنی؟
-
آره آخر فوریه فیلمبرداریش میکنم
-
و در مارس قراره در کره و به صورت جهانی منتشر بشه؟
-
جهانی جهانی
-
هنوزم تو کره نه؟
-
نه امسال در کره هم هست
-
-اوکی از الآن
-آره از این به بعد
-
اوکی سراسر جهان و به دستش آوردی
-
-خیلی خُب خیلی خُب
- خُب ما یه سری سوال داریم
-
از طرف یه سری طرفدارا در اینستا و توییتر
-
اممم Aquabum
پرسیده که چی باعث میشه که سخت تر کار کنی؟
-
-آکوابام؟
-آره
-
-آکوابام مثل
- b-e-o-m
-
در حقیقت از زمان دبیوم...
-
هیچکس واقعا...
-
نه که هیچکس
-
تنها کسایی که واقعا منو باور داشتن و بهم اعتماد داشتن
-
-طرفدارام بودن
-درسته
-
آره
-
و من...
-
و من همیشه دلم میخواست که باعث افتخارشون بشم
-
تا حدی که اگه مثلا با دوستاشون هستن و
-
میگن "من واقعا جکسون و آهنگ هاش رو دوست دارم و..."
-
وقتی اسم جکسون وانگ رو میارن دلم میخواد که
-
آدمای اطرافشون هم باهاشون هم نظر باشن
-
و حس کنن...
-
حسش کنن و هم نظر باشن با...
-
با طرفدارات
-
آره با طرفدارام
-
درسته
-
دوست دارم این اتفاق بیفته و هرکاری که میکنم باعث افتخارشون باشه
-
- این چیزیه که بیشترین انگیزه رو بهم میده
-که اینطور
-
خیلیلم عالی
جدای از کارای هیپ هاپ و این چیزا
-
و اون تصویر با اعتماد به نفس و سفت و سختی که از خودت توی موزیک ویدیو ها نشون میدی
-
به نظرم توی پلتفرم هات خیلی خوب قدردانیت از طرفدارات رو نشون میدی
-
-خیلی عالیه ایول
-
هم اینکه خُب من چینیام
-
آسیایی هم هستم و
-
خیلی سعی میکنم که
-
فرهنگ آسیایی رو بیشتر و بیشتر
-
با مخاطبان غربیم به اشتراک بذارم
-
میدونی به هر حال یه مانعی وجود داره
-
میدونی ما آسیایی ها...
-
غربیا که صد درصد و همه چیز فرهنگ ما رو نمیدونن
-
نیازم ندارن
-
بخاطر همین میخوام بیشتر ارتباط برقرار کنم
-
مخصوصا بصورت جهانی
-
اینم هدفمه
-
میخوای پل بینشون باشی
-
آره
-
به نظرم داری به هدفت میرسی داداش!
-
به سوال هم داریم از Wj papillon، میپرسه که
-
شادترین بخش از آرتیست بودن و سخت ترین بخشش چیه؟
-
اوه پسر...
-
شادترین بخشش...
-
باید بگم اینه که بتونی...
-
نتایج خاصی رو کسب کنی و
-
و همچنین اینکه از طرفدارا سپاسگزاری کنی
-
همه ی دستاوردا و جوایزی که در حال حاضر دارم
-
همش متعلق به اوناست
-
این شادترین لحظه ی منه که
-
که بهشون نشون بدم که هی...
-
من میتونم بیشترم باعث افتخارشون بشم
-
هم این و هم اینکه بتونم مقابل طرفدارام اجرا کنم
-
چون از جهاتی
-
میدونی همه ی ما مقابل کلی طرفدار اجرا میکنیم ولی
-
هممون میدونیم که این همیشگی نیست
-
البته
-
و از جهاتی واقعا قدردان این هستم
-
و اینا از لحظات خیلی با ارزش زندگیه
-
و...
-
و سخت ترین بخش اینه که...
-
سخت ترین بخش اینه که...
-
اون اینجوریه که چقدر زمان برامون باقی مونده؟
-
نه سخت ترین بخش اینه که شادترین لحظات
-
همیشه به این سوال ختم میشه که
-
این خوشحالی تا کی موندگاره؟
-
این سخت ترین بخشه
-
و باید قدر تک تک لحظات رو بدونیم
-
و اینکه تا کی میتونم انجامش بدم
-
مربوط به وضعیت جسمی و روحی و شرایط فیزیکیم میشه
-
که تا کی بتونم
-
-ادامه بدی
-ادامه بدم
-
-همش نگرانی مربوط به آینده
-آره نگرانی مربوط به آینده
-
آره درک میکنم
-
بیشتر هنرمندا همیشه همینن
-
چجوری نسبت به چیزی که الآن هستن جلوتر برم و پیشرفت کنم
-
چجوری از فلان مرحله بهتر باشم و جلو بزنم
-
چجوری قراره بطور مداوم بعنوان یه آرتیست باقی بمونم
-
درک میکنم
-
درسته، کاملا درست میگی
-
چرا فقط منم که دارم جواب میدم؟
-
چرا شماها هیچ جوابی نمیدین؟
-
چون این سوالا برای توئه
-
خُب آخه منم میخوام بدونم
-
داریم باهم حرف میزنیم دیگه
-
-طرفدارا نمیخوان جوابای ما رو بشنون، اونا طرفدارای توئن
-ما دیگه واسشون تکراری شدیم ازمون خسته شدن
-
پاپیلون آهنگ توئه مال ما نیست که!
-
نه خُب خیلی کوتاه بگین
-
-نظرتون چیه؟
-بنظرت شادترین و سخت ترین بخش چیه؟
-
بنظرم خوشحالترین بخشش همونطور که جکسون گفت
-
انتشار آهنگ و دیدن اینکه چطوری طرفدارا عاشقش میشن
-
چون وقتی تو اینجور زمینه های ابتکاری کار میکنی
-
و یه چیزی که تراوشات ذهنی خودته رو خلق میکنی
-
و بعدش میبینی که مردم چجوری باهاش حال میکنن
اوه شت من خفنم
-
یه جورایی
-
اینجوریاس و همونطور که خودت گفتی این
حس قدردانی رو تشدید میکنه
-
و حس یکی بودن میکنیم
-
منظورم اینه که یه رابطه ی خیلی صمیمی و نزدیک با طرفدارا میسازی
-
که یکی از بهترین قسمتاشه
-
مخصوصا وقتی تور میری
-
و میتونی رودررو ببینیشون
-
حس میکنم واقعا بهترین قسمتشه
-
و سخت ترین بخشش...
-
بعدا برگردین سر من، باید فکر کنم در موردش
-
منم دارم فکر میکنم
-
میخوای تو اول بگی؟
-
نه
-
نه، باشه
-
بخش سخت زیاد وجود داره
-
-قشنگ یه قسمت کامل میتونیم درباره ی سخت ترین بخشش درست کنیم
-سخت ترین بخش...
-
دیدم داشتین درمورد سخت ترین بخش کارآموز بودن حرف میزدین
-
آها آره
-
آره دیدم
-
آها یعنی یه پادکست دیگه بود؟
-
-نمیدونم
-نه مال ما بود
-
به منکه دوران کارآموزی خیلی خوش گذشت
-
بهمون خوش گذشت
-
یه وقتایی بهم سخت میگذشت
-
میدونی...
-
ما باهم تو یه کمپانی بودیم
-
و...
-
دو سال ازم زودتر اومدی یا یک سال؟
-
-نه فکر میکنم یه سال...
-تو با مارک و بم بم اومدی
-
نه من یکم قبل اونا اومده بودم
-
پس دو سال قبل من؟
-
نه من سر 2 سال حذف شدم
-
جان؟ منظورت چیه؟
-
تو JYP فقط دو سال کارآموز بودم بعدش حذف شدم
-
واسه همین فکر کنم احتمالا یک سال قبل تو اونجا بودم
-
یک سال، 1.5 سال قبل تو
-
بم بم و مارک یک سال قبل من اومدن
-
پس شاید یک سال و نیم قبلت اونجا بودم
-
آره، خُب...
-
من کره ای بلد نبودم
-
اوه آره
-
و...
-
شمشیر زن بودم
-
خدایی از یه شمشیر زن انتظار داری چه کاری توی کارآموزی انجام بده
-
از یه شمشیر زن چه انتظاری دارین؟
-
انتظار داری پاشم برقصم، بخونم رپ کنم؟
-
هیچی
-
-هیچ تجربه ای تو زمینه موسیقی نداشتی؟
-خیلی خوشحال بودم و
-
و...
-
با رپ خوندن اودیشن دادی؟
-
نه اودیشن با رقصیدن بود
-
همینجوری سبک فری استایل رقصیدم
-
خیلی خز و ضایع بود
-
خودم میدونستم
-
نه ولی قبول شدی
-
حس خوبی داشتم، ولی میدونستم چقدر ضایعه
-
اون موقع هم فکر میکردی ضایعه؟
-
هنوزم تو اینترنت پیدا میشه
-
-عه واقعا؟
-مردم هنوز...
-
-منم میخوام ببینمش
-نه، نکن
-
صبر کن!
-
مردم هنوز بهش میخندن
-
طرز فکرت کِی عوض شد؟
-
چون یادمه وقتی برای اولی بار اومده بودی کمپانی اینطوری بودی:
-
"هی هیونگ، این خیلی خوبه مگه نه؟"
-
من فکر کردم خوبه
فکر کردم شماها قراره حس خوبی نسبت بهش داشته باشین
-
ولی میدونستم که یخورده خزه
-
قطعا
-
حتی اونموقع؟
-
-ولی ویدیوش هنوز توی فضای مجازی هست و همه هنوزم...
-وایسا، هنوز داری دنبالش میگردی؟
-
همه میگن "هی، این کیوته"
-
ولی آخه چه انتظاری دارین
-
حالا هر چی که بود باعث شد وارد کمپانی بشی، درسته؟
-
آره همینطوره
-
موقع اولین اودیشن چند سالت بود؟
-
16 سالم بود
-
16
-
-16 یا 17 سالم بود
-وقتی اومدی کره 16 سالت بود؟
-
آره و من کره ای بلد نبودم، آهنگ خوندن و رقصیدن بلد نبودم
-
هیچکاری بلد نبودم
-
اونموقع خیلی عضلانی بودم
-
اون مثه...
-
عضله ی سه سرش به طرز غیر عادی ای بزرگ بود
-
من اینطوری بودم که وات د هل
-
-هیکل شمشیرباز رو داشته
-ران هام
-
ران هاش! من اینطوری بودم که...
-
دیوونه کننده بودن/ خیلی بزرگ بود
-
دخترا عضله دوسر رو دوست دارن
-
ظاهرا دوست نداشتن
-
ظاهرا دوست نداشتن
-
-و بعدش...
-فرهنگا شاید متفاوته پس
-
و بعد به کره اومدم
-
و از روز سومی که اومدم کره، استرسی شدم.
یادته؟
-
اینو بهت میگفتم که
-
گفتم "هیونگ، من حذف میشم"
-
یادته؟
اینو گفتم...
-
آره، از روز سوم، بهت گفتم
-
"داداش، تو تازه اومدی"
-
و اون روز اول کمکم کرد که چمدونمو از پله ها بالا ببرم
-
-چون ما طبقه ی پنجم زندگی میکردیم و آسانسورم نداشت
-آسانسور نداشت
-
آره، روزای خوبی بودن
-
ما همیشه باهم وقت میگذروندیم
-
من، پنیل، مارک، بم بم، دان
-
-آره و یوجین
-و یوجین
-
-همه ی کسایی که انگلیسی حرف میزدن
-آره
-
و اونموقع پیشرفت زبان کره ایم متوقف شد
-
وقتی همه کره ای بودن پیشرفت کردم چون باید دووم میاوردم
-
بعدش که کسایی که انگلیسی حرف میزدن اومدن پیشم کره ایم اینطوری...
-
الآن وقت خوبیه که درمورد زادگاهتون حرف بزنیم
-
شماها کجا بودین...
-
قبل از اینکه کارآموز بشین کجا بودین
-
خودت کجا بودی
-
من لس آنجلس بودم
-
آها درسته
-
من دیر شروع کردم
-
وقتی 20 سالم بود اومدم اینحا
-
تو، آیزیک، توی دبیرستان...
-
متوسطه اول
-
تو و آیزیک توی دبیرستان...
-
-متوسطه اول
-متوسطه اول، همکلاسی بودین درسته؟
-
-باهم میرفتیم کلیسا
-آها، کلیسا؟
-
-تو لس آنجلس؟
-آره لس آنجلس
-
لس آنجلس و...
-
-نیویورک سیتی
-نیویورک
-
منظورم نیویورک
-
منم شیکاگو
-
درسته
-
و خودت اهل کجایی؟
-
هنگ کنگ، چین
-
اونجا به مدرسه بین المللی میرفتی درسته؟
-
آره، از کلاس چهارم
-
و دلیل رفتنم هم این بود که...
-
من از کلاس اول تا سوم به مدرسه ی ابتدایی عادی میرفتم و بعد
-
معلما با خونوادم یه صحبت جدی داشتن و فکر میکردن که
-
از نظر روحی مشکل دارم
-
بهش چی میگن؟
-
-اختلال روحی روانی
-اختلال روحی روانی
-
و بعدش گفتن که بیش فعالم
-
و بعدش اختلال روحی، یه همچین چیزایی دارم
و فکر میکنن باید برم پیش دکتر
-
و بعدش...
-
برای همین پدر و مادرم گریه کردن
-
و بعدش یه معلم دیگه...
-
چون مادرم یه ژیمناستیک کاره
-
قهرمان جهان ژیمناستیکه
-
اون...
-
و توی همون مدرسه، ژیمناستیک درس میداد
-
و مادر یکی از شاگرداش، معلم مدرسه بین المللی بود
-
و وقتی از این اتفاق باخبر شد
-
رفت پیش مامانم و بهش گفت:
"به نظرم بهتره بیاریش به مدرسه بین المللی"
-
چون اون خیلی فعال و باهوشه
-
گفت "یه امتحانی بکن"
-
و بعدش من رفتم اونجا و هیچ اتفاقی نیفتد
-
به نظرم توی اون مدرسه بین المللی همه دیوونه بودن
-
جای عالی واسه جا خوش کردن
-
رفتم اونجا و دیدم که من نرمالشونم
-
توی مدرسه عادی سخت گیری خیلی زیاده و نمیتونی...
-
مثلا وقتی داری از پله ها میری بالا
نمیتونی دو پله رو یکی کنی و بری
-
ها؟
نمیتونی از دو تا پله بری بالا؟
-
آره نمیتونی دو پله یکی بری و اگه اینکارو بکنی...
-
-بهت...
-منفی بهت میدن؟
-
یا مثلا پریدن
-
به خاطر ایمنیه، یا...؟
-
نمیدونم
-
-نباید اینکارو بکنی
-وهمه باید آروم برن
-
آره و مثلا اگه چای لیمو داشته باشی نمیتونی بخوریش
-
فقط آب
-
آره واسه همین من فکر کردم که...
-
هی مامان...
-
گفتم: "خانم معلم، ببخشید میتونم نوشیدنی بخورم؟"
-
میگفت آره، حتما
و بعدش...
-
بعدش که میدید میخوام چای لیمو بخورم میگفت:
-
"جکسون داری چیکار میکنی؟ پاشو برو دفتر"
-
بعدشم فکر کردن اختلال روحی روانی دارم
-
-ها؟
به خاطر اینکه چای لیمو خوردی؟
-
نه چون به حرفشون گوش نکردم
-
مدرسه های معمولی... خیلی سختگیر بودن
-
-همهشون؟
-نه فقط همون مدرسه تو هنگ کنگ
-
همون مدرسه خیلی سخت گیری میکردن
-
و بعد توی مدرسه بین المللی...
-
-تو مدرسه بین المللی...
-همه چی خیلی...
-
-اونجا اهمیت نمیدن که روی میز خوابت ببره
-هیچکس حق نداره به چای لیموی من دست بزنه. امروز نه
-
آره مهم نیست
تا وقتی که تلاشت رو بکنی و کارت رو انجام بدی
-
توی مدرسه بین المللی اینجوریه
-
-شبیه مدرسه های عادی آمریکایی
-دقیقا
-
مدرسه های عادی زندانیت کرده بودن آره؟
-
تا کلاس سوم زندانی بودم
-
مدرسه های شبانه روزی همینجوری سخت گیری نمیکنن؟
-
آره احتمالا، دارم میبینم که دایان داره سر تکون میده
-
داری سر تکون میدی
-
یا مدرسه های خصوصی و غیر انتفاعی
حس میکنم توی این موارد سخت گیری میکنن
-
نه
-
اوکی بیخیال، نمیدونم دارم چی میگم
-
خُب قبل از اینکه بری به مدرسه ی بین المللی، توی مدرسه عادی
-
به چه زبونی صحبت میکردن؟
-
به کانتونی و ماندارین صحبت میکردن
-
و توی مدرسه بین المللی، فقط انگلیسی حرف میزدین؟
-
تو مدرسه بین المللی، چون خیلی...
-
چون آدما از کشورای مختلف بودن
-
با هر زبونی حرف میزدیم
-
منظورت اصلیشه؟
-
-آره
-چه زبونی درس میدادن؟
-
نگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی
-
اوه، پس بلدی حرف بزنی؟
-
من اسپانیایی رو انتخاب نکردم، فرانسوی رو انتخاب کردم
-
برای یه سال، ولی رد شدم
-
واسه همین برگشتم به زبان ماندارین
-
باید بچسبی به چیزی که توش خوبی!
-
رفتم مدرسه بین المللی که ماندارین بخونم
-
انتخاب خوبی بود
-
-یه نمره A راحت
-سیستم رو جابه جا کردی
-
هیچوقت A نگرفتم
-
چی؟
-
همش B یا C بود
-
-توی درس ماندارین؟
-آره
-
اوکی
-
عیب نداره
-
وقتی جوون تر بودین، پاتوقتون کجا بود؟
-
پاتوق؟
-
یعنی بیشتر کجا میرفتین و خوش میگذروندین؟
-
مثلا، بعد از مدرسه، یه همچین جایی رو داشتین
-
مرکزخرید
-
فقط مرکزخرید بود
-
مرکزخرید جای خوبیه
-
یا مرکز خرید یا اینکه میرفتیم بیرون و میدوییدیم
-
دور اطراف میدوییدین؟
-
دور اطراف دوییدن
-
مدرسه تموم شده!
-
جدی، یا بیرون بودیم یا مرکزخرید
بیشتر اینطوری وقت میگذروندیم
-
تو چی اشلی؟
-
نزدیک ترین مرکزخرید تو نیویورک با ماشین حدود 40 دقیقه راهه
-
برای همین اگه روز خاصی چیزی بود میرفتیم مرکزخرید
-
از خانواده میخواستیم با ماشین ما رو برسونن
-
من اهل کویینزم، معمولا بعد از مدرسه تو فلاشینگ میگشتیم
-
فلاشینگ یجورایی مثل
-
خود کره ست فقط تو دهه هشتادش
-
خود کره ست فقط تو دهه هشتادش چون
-
مغازه های کره ای اونجا هست ولی قدیمین
-
(اسم رستورانایی که اونجا هست رو میگه)
-
همه ی این رستورانای کره ای رو داشتیم
-
برای خودمون یه سری تشریفات داشتیم
-
از یه جایی به اسم توتوس برچسب میخریدیم
-
میرفتیم استار نوره مانگ (کارائوکه) یک ساعت آواز میخوندیم
-
بعد میرفتیم کیم گانه، چیز تونکاتسو و کیمباب کیمچی میخوردیم...
-
محله کره ایا؟ تو نیویورک؟
-
آره تو محله فلاشینگ
مثل همون محله کره ایا میمونه
-
آمریکا زندگی میکردی ولی انگار رسما تو کره بودی
-
آره دقیقا
-
-کار هرروزتون شده بود
-آره جدا
-
خُب ساعت یک شده بریم کیمچی بخوریم!
-
برای همه ایناهم فقط 20 دلار لازم داشتیم
-
چون برچسبا 5 دلار، کارائوکه 5 دلار بعد 5 دلار هم برای تونکاتسو
-
ایول!
-
آره، اون زمانا ارزون بود
-
من این کارارو میکردم
-
من عاشق پیتزای یک دلاریم
-
آره خیلی خوبه
-
چاینا مک من رو برد به یه پیتزا فروشی خیلی خوب بود
-
توی لس آنجلس؟
-
تو نیویورک بود خیلی خوب بود
-
کجا هست حالا؟
-
نمیدونم والا یه جای خیابونیه
-
خیلی خوب بود
-
بعدش برگشت گفت نیویورک بهترین پیتزاها رو داره
-
آره بخاطر همین مشهورن
-
نیویورک و شیکاگو
-
ای شیکاگو نه
-
-و حلال گایز(The Halal Guys)
-جان؟
-
-آره حلال گایز که خیلی خفنه
-آره خیابون ششم کوچه 53
-
ما دیپ دیش(پیتزای شیکاگو) داریم
-
از دیپ دیش متنفرم!
-
ی شعبه تو کره دارن
-
-حلال گایز؟
-آره
-
اوه آره دارن
-
ظاهرا مثل مال نیویورک خوشمزه نیست
-
عه مثل اونا خوشمزه نیست؟
-
بقیه که اینجوری میگن ولی منکه دوسش دارم
-
منم همین رو شنیدم ولی بنظرم خیلی خوبه
-
فکر کنم الآن دو تا شعبه دارن
-
یکی ایته وان یکیم تو گانگنام
-
تا حالا تو نیویورک غذای حلال گایز خوردی؟
-
تو عمرم فقط یه بار خوردم زیاد دوسش نداشتم
-
شنیدم خیلی از نیویورکیا اونقدر نمیخورن
-
چرا برادر من هر هفته میره شهر که بخره و آنلاین مننتظر بمونه
-
-کسایی هستن که خوششون میاد ولی من نه
-آره
-
یه جای دیگه هم هست تو چونگدام
-
-اسمش هست جیلحال بروز(Jilhal Bros)
-جیلحال بروز؟ آها
-
خیلی خوبه
-
-آره آره میشناسم
-خیلی خوبه
-
تبلیغات
-
میخوام درباره ی هنگ کنگ بشنوم
-
چون شیکاگو و لس آنجلس رفتم ولی هنگ کنگ نه
-
من هیچ استراحتی نداشتم
-
بعد مدرسه میرفتم تمرین شمشیرزنی
مثلا...
-
8 صبح تا 3 بعدازظهر مدرسه بودم
-
از 4:30 تا 10 شب هم شمشیر زنی
-
و از 3 تا 4:30 میرفتم به...
-
بهش چی میگن؟
مرکز؟
-
مرکز تمرین تیم ملی
-
و سعی میکردم تکالیفم رو انجام بدم
-
همچینم سعی نمیکردم صرفا تظاهر میکردم و بعد
-
سعی میکردی سعیتو بکنی
-
سعی میکردم سعی کنم ولی فایده ای نداشت
میگفتم به درک
-
باید تمرین میکردی
-
آره آماده میشدم
-
تا تمرین کنم، تا ساعت 10
-
بعد میرفتم خونه و
-
و دوباره سعیمو میکردم
-
اگه نمیشد میگفتم به جهنم
-
و میگرفتم میخوابیدم
-
هر روزم اینجوری بود
-
معمولا نصف سال رو نمیرفتم
-
-سال تحصیلی؟
-آره سال تحصیلی
-
همیشه در حال سفر به اروپا بودم برای مسابقات
-
تو تیم المپیک بودی
-
آره آره
-
ایول بابا!
-
قرار نبود تو خود المپیک شرکت کنی؟
-
چرا داشتم برای المپیک 2012 لندن آماده میشدم
-
سال 2011 اومدم JYP
-
بخاطر همینم سال 2012 دوران سختی داشتم چون...
-
چون به عنوان کارآموز هیچ برنامه ای برای آینده نداشتم
-
یک سال تمام توی کمپانی بودم و
-
بعد تمام دوستام تو تلوزیون بودن
-
چون المپیک بود تو تلوزیون نشونشون میدادن و بعد
-
دوستای کره ای سال بالایی اون زمانم الآن در رتبه بندی جهانی اولن
-
توی لندن مدال طلای بخش تیمی شمشیرزنی رو بردن
-
برای همینم من خیلی...
-
حسودی که نه
-
براشون خوشحال بودم ولی
-
ذهنم درگیر بود
-
اوقات سختی داشتم
با خودم میگفتم...
-
من میتونستم اونجا و شاهد این قضایا باشم
-
شاید میتونستم شاید هم نه ولی میدونی
-
ولی من اینجام
-
بدون هیچ برنامه ای برای آینده ام
-
هیشکی واقعا... اهمیتی بهم نمیده
-
اینجوری گذشت برای من
-
اگه دلت بخواد میتونی اون کلمه رو بگی
-
هیشکی ****
-
نه نه
-
میگفتم هیشکی واقعا براش مهم نیست
-
-اون زمان خیلی ناراحت و پریشون بودم
-درکت میکنم
-
یادمه حتی تا اون زمانی که من حذف شدم
-
تا اون موقع هنوز تو گات سون نبودی نه؟
-
توی پروژه های گروهی
-
زمان رفتنم تو توی پروژه های گروهی نبودی
-
قبل پروژه ها کیویوکسنگ بود
-
بچه های تحصیل کرده میگن بهش؟
-
-کیویوکسنگ رو به بچه های آموزش دیده میگن؟
-فکر کنم...
-
اگه تحت الفظی برگردونی آره!
-
بچه های تحصیل کرده بعد کارآموز واقعی میشی
-
پس اول به عنوان
-
کارآموز میای و
-
اگه پروموت بشی به کیویوکسنگی
-
بعد کیویوکسنگ میری تو پروژه گروهی بعدش...
-
بعد از پروژه دیگه دبیو میکنی
-
من هیچ کدوم اینا نبودم، از اول تا آخر کارآموز بودم
-
چند سال طول کشید تا به کیویوکسنگی برسی؟
-
هیچ وقت کیویوکسنگ نبودم
-
پس پریدی رفتی تو پروژه های گروهی؟
-
آره برای 6 ماه آخر یه راست رفتم تو پروژه های گروهی
-
ماشالا!
-
حتی وقتی که من رفتم هنوز فقط کارآموز معمولی بود
-
بعدش شنیدم داره با گات سون دبیو میکنه
گفتم اوووه
-
جا خوردم، خیلی عالیه
-
ری اکشن منم دقیقا همین بود
-
یا خود خدا!!
-
گفتن جکسون تو با گات سونی گفتم اوه شت، یا خدا!
-
خدایا دمت گرم
-
خدااااایاا
-
میدونی اوایل فکر کردن من شوخ طبعم
-
برگشتن بهم گفتن
-
هی میدونی احتمالا تو ورایتی شوها خوب باشی
-
منم گفتم خیلی ممنونم هرکاری بگین انجام میدم
-
هر زمان بگین در خدمتم
-
گفتن بسیار خوب یه امتحانی بکن
-
من در واقع تقریبا آخرین عضو گات سون بودم که تایید شدم
-
اوه واو
-
مثل اون داستانای متاثر کننده ست
-
مادر پدرای هنگ کنگی هم مثل کره ای ها انقدر تحصیلات براشون مهمه؟
-
بابای من قهرمان ملی شمشیر بازیه
-
-اونم شمشیر زنه آها
-قبلا تو المپیک بوده
-
آره بابام
-
مامانم هم ژیمناستیک کار المپیک بود
-
چقدر المپیکی دارین تو خانواده!
-
بابام اولین فرد چینی بود که مدال طلای شمشیرزنی برای کشور چین گرفت
-
شمشیرزن رشته Sabre
-
مامانم قهرمان جهانی ژیمناستیکه
-
همدیگه رو در مسابقات المپیک لس آنجلس ملاقات کردن
-
اسم و رسم خانوادگی بزرگی برای زندگیه، اینطور نیست؟
-
آره فکر میکنم در مسابقات المپیک لس آنجلس هم رو دیدن
-
-بسیار خُب
-یا مسابقات دیگه ای چون میدونین چجوری بود
-
مامانم اهل شانگهایه
-
و پدرم اهل گوانجوئه
-
و برای تیم ملی، همه باید در پکن جمع بشن
-
مثل کره، اگه اهل بوسان باشی یا از دئگو یا هر جای دیگه ای باشی
-
-و عضو تیم ملی باشی باید به سئول بری
-درسته درسته
-
-چون اونجا مرکز اردو آمادگیه
-درسته
-
-و آره، اونجا هم رو دیدن و بعد دیگه میدونین چه اتفاقی افتاد
-عاشق هم شدن
-
پدرم کار خودشو کرد و حرکتشو زد و بعد برادرم به دنیا اومد
-
من یه برادر متولد سال 1986 دارم
-
اوه برادر بزرگتر داری؟
-
بله، بزرگتره
-
اون قبلا بازیکن راگبی بوده
-
-چه ورزشکار...
-اوه باید خیلی هیکلی باشه
-
قبلا اینطوری بود ولی الآن تغییر کرده و عضلاتش محو شدن
-
بعد از بچه دار شدنش همش از بین رفت
-
اوه واو
-اوکی اتفاق میفته
-
اطفا این ویدیو رو بهش نشون ندین
-
-هنوزم تو هنگ کنگه؟
-قبلا خیلی ورزشکار و عضلانی بود
-
بازیکن راگبی بایدم همینطور باشه
-
یه مشت میزد بهت، کارت تموم بود
-
هنوز توی هنگ کنگه؟
-
نه تو استرالیا زندگی میکنه
-
برای تیم راگبی استرالیا بازی میکرد
-
-اوه منطقیه
-
آره میخواستم بگم فکر نمیکنم راگبی توی هنگ کنگ اونقدر وسیع بوده باشه
-
راگبی 7 نفره مشهوره
-
-استرالیا در این زمینه خیلی خوبه و رفت اونجا بعد...
-بله، درسته
-
والدینم راجع به تحصیلات آکادمیک خیلی سختگیرن و بهش اهمیت میدن
-
و اون زمان من از دانشگاه های مختلف بورسیه شده بودم
-
یکی از اون ها در واقع دانشگاه رویاهام، استنفورد بود
-
-بورسیه ی شمشیربازی گرفته بودم
-واو
-
کلاس یازدهم بودم که بهم پیشنهاد دادن که
اوه آره برای بورسیه شمشیربازی قبولت میکنیم
-
ولی نمیتونی رشته ات رو انتخاب کنی
-
باید حتما مرتبط با ورزش میبود
-
آها اوکی
-
پس من روانشناسی ورزشی رو انتخاب کردم
-
و بعد تقریبا همه چیز آماده و تایید شده بود
-
و بعد یهو رفتم پیش پدرم و بهش گفتم که میخوام خواننده بشم
-
-این انتخابت بود
-فکر میکرد دارم شوخی میکنم
-
فکر میکرد دارم شوخی میکننم
-
چون اونموقع، روز امتحان بود
-
و بعد از امتحان همه رفتن
-
-میدونین امتحان حدودا ساعت 11 صبح تموم شد
-درسته
-
بعدش همه رفتن
-
من اون روز مدرسه موندم و بسکتبال بازی میکردم
با دوستام خوش میگذروندم
-
و بعدش
-
تیم انتخاب کننده از JYP اومدن
-
-اوه، اونا اومدن هنگ کنگ
-جیونگ نونا بودش
-
اوه، آره آره
-
اون اومد و بعد...
-
من رو وقتی بسکتبال بازی میکردم، دید
-
و انتخاب شدی
-
آره انتخاب شدم و بعد
-
گفت: میخوای خواننده بشی؟
-
-یا میخوای که یه خواننده بشی...
-سلبریتی بشی؟
-
مثل rain یا wonder girls
-
صادقانه بگم اون موقع واقعا نمیدونستم
-
ولی دوست های کره ایم توی مدرسه میگفتن باید...
قبل از اینکه اونا (تیم انتخاب کننده) بیان
-
بهم میگفتن که هی تو باید بری برای SM یا JYP تست بدی
-
من نمیدونستم که چی به چیه
-
پس راجع بهش تحقیق کردم و با خودم گفتم، اوه این واقعا خفن و باحاله
-
واقعا از BigBang خوشم میاد
-
واقعا از TVXQ خوشم میاد
و بعد
-
و بعد اونها اومدن
-
بنابراین از قبل پیش زمینه داشتم میدونی
-
اینکه دوستام مدام بهم میگفتن
-
-و بعد یه روز اونا واقعا اومدن
-درسته
-
و بعد ازم پرسیدن که میخوای این بشی یا نه
-
و سرگرمی من...
-
این بود که برقصم
-
-اون ویدیو از اینجا میاد
-بسیار خُب
-
-بعدا منو زیر اون ویدیو تگ کنین
-قضاوت نکنین، قضاوت نکنین
-
قضاوت نکنین، قضاوت نکنین
-
سرگرمی من رقصیدن زیر دوشه
-
تو هم اینکارو کردی، باشه؟
-
اعتراف کن، اعتراف کن
همه اعتراف کنن
-
-و همینطور آهنگ خوندن
-بله
-
و بعد ازم پرسید که بلدی برقصی؟
-
و منم گفتم عاشق رقصیدنم ولی خُب نمیدونم...
-
گفتم من حرفه ای نیستم
-
و اون بهم گفت: برام برقص
-
بدون هیچ موزیکی
-
-همون لحظه همونجا؟
-همونجا، جلوی همه
-
وای خدا
-
و من با خودم گفتم که خُب چیزی برای از دست دادن ندارم
-
خیلی خب پس یه سری حرکت موجی براشون رفتم بعدشم...
-
-رقص پاپینگ رفتی
-جو عجیب و معذب کننده ای بود
-
جو خیییییلی معذب کننده ای بود
-
همه، کسایی که داخل ساختمون مدرسه بودن،
تیم بسکتبال، همه داشتن تماشا میکردن
-
-اون لحظه چی گفت؟
-اون گفت که، اوممم
-
آها شنبه بیا یا مثلا یکشنبه بیا
-
برای تست اصلی، پس منم رفتم و منتظر موندم
-
جیونگ نونا
-
آره اون جز تیم انتخاب کننده بود
-
آره و الآن رئیس یکی از بخش هاست
-
اینطوری بود که، اوه تو اینجایی بیا داخل
بیا داخل تا ویدیوت رو ضبط کنیم
-
و من پرسیدم که حین انجام چه کاری میخوان ویدیوم رو ضبط کنن؟
-
اون گفت همون کاری که تو زمین بسکتبال کردی رو دوباره انجام بده
-
منم اینجوری بودم: اوه لنتی، ریتم و رقص روتین یادم نمیاد
-
عکس العملش اینطوری بود که "امممم"
-
-و بعد 7 ماه طول کشید
-که بهت خبر بدن؟
-
آره، در واقع 3 ماه طول کشید تا بهم خبر بدن
-
و بعد برای 4 ماه دیگه هم صبر کردن...
-
چون اون 4 ماه صرف کشمکش بین من و دوستام، خانواده ام و هم تیمی های شمشیر بازی شد
-
-منتظر اونا بودی
-آره آره
-
انتظار کشیدن...
-
دوباره بریم سراغ موضوع سخت ترین بخش مربوط به سلبریتی و هنرمند بودن
-
فکر میکنم انتظار کشیدن یکی از سخت ترین بخش هاش باشه
-
اینکه منتظر باشی که باهات موافقت بشه و زمان این برسه که
چیزی که میخوای منتشر کنی
-
و به نظرم اینکه نتونی 100% چیزی که میخوای انجام بدی رو به طرف مقابلت بفهمونی
یکی از سخت ترین بخش هاست
-
اصلا راجع به چی داریم حرف میزنیم؟
-
قرار بود راجع به زادگاه حرف بزنیم اما
-
-منظورم اینه که آره یکمی راجع بهش حرف زدیم
-فقط یکمی
-
-فقط یه ذره
-یه ذره، مثل نوک کوه یخ
-
فکر میکنم بیشتر شبیه پاشیدن یکم برف رو کوه بود
-
هی شما بچه ها میکآپ ندارین؟
-
پس چرا من برای میکآپ رفتم؟
-
من قرار بود برم و باید میرفتم ولی خب نرفتم
-
-من هیچوقت میکآپ (واسه این برنامه) انجام ندادم...
-خدایا
-
-ولی خب اینجوری جلوی دوربینا بهتر به نظر میرسی
-آره بهتر به نظر میرسی نسبت به ما
-
صادقانه بگم واقعا اهمیتی نمیدم
-
اما فقط فکر میکنم دور از ادب باشه که میکآپ انجام ندم
-
اوه نه نه نه
-
-اوایل ما هم انجامش میدادیم ولی الآن دیگه نه
-من نه
-
اوکی
-
این برنامه ی "واقعی باش" ئه و ما چهره واقعیمون رو نشون میدیم
-
به همین خاطره که کلاه و عینک گذاشتم
-
-تو از هممون بهتر به نظر میرسی
-آره
-
قراره از صورتت به عنوان کاور ویدیو این قسمت برنامه استفاده بشه
-
این یکی
-
این سوالیه که جوابش معلومه، مطمئنم جوابش بله هست
-
فکر میکنم تجربه هامون وسیع میشن
-
با چیزهایی که میبینیم و کارهایی که میکنیم و کسایی که اطرافمون هستن
-
تاثیر بزرگی در جایگاه الآنمون و شخصیتی که به عنوان انسان داریم، داره
-
-قطعا، قطعا
-آره
-
لعنت، زندگی عجیب و دیوونه کننده بود، مگه نه؟
-
چه مسیر دیوونه کننده ای!
-
فکر میکنم چون هممون در آمریکا بزرگ شدیم
-
قطعا نسبت به عموم مردم کره طرز فکر متفاوتی داریم
-
-و به همین خاطر فکر میکنم راجع به مسائل متفاوتی مضطرب میشیم
-اوه، آره قطعا
-
مثلا مواقعی که میگی من متوجه فلان چیز نمیشم
من نمیفهمم چرا فلان چیز باید اینطوری باشه و بعد
-
اونا با خوشون میگن که اون چرا درست متوجه نمیشه پس
-
آره جایی که بزرگ میشی و مسائل این چنینی روی جایی که بعدا زندگی میکنی تاثیر میذاره
-
-قطعا
-درسته درسته
-
میخواین بعدا به زادگاه و شهرتون برگردین؟
-
-و اونجا زندگی کنین؟
-اوه آره من قراره...
-
به زودی به پکن برمیگردم
-
-اوه
-اوکی
-
چون والدینم، هردوشون الآن در هنگ کنگ هستن و من
-
10 سالی میشه که ازشون جدا شدم
-
پدر و مادرم الآن حدود 65، 63 سالشونه بنابراین
-
و راستش، به عنوان پسرشون...
-
میخوام وقت بیشتری رو باهاشون بگذرونم
-
آره، البته البته
-
دارم برنامه ریزی میکنم که باهاشون به پکن نقل مکان کنیم که باهم زندگی کنیم
-
میدونی خیلی فرق داره که اونا رو هر روز حضوری و از نزدیک ببینی
-
تا اینکه باهاشون ویدیوکال بری
-
درسته، صد درصد
-
خیلی فرق داره
-
نوازش میکنی، بغل میکنی، رو در رو حرف میزنی
-
حتی واسه 10 دقیقه هم شده یا یه ساعت یا اینکه یه روزو باهم بگذرونیم
-
تا اونجایی که بتونم
-
آره البته البته
-
یادمه تو برنامه تلوزیونی روممیت شرکت کردی و
-
تو مامانت رو مجدد دیدی منم از دیدنش گریهام گرفت
-
عهههه منم میخواستم بگم اینو
-
میدونی داداش من تو باشگاه بودم و اینجوری شدم
-
نه حقیقتش، دو سال بود که پدر و مادر رو ندیده بودم
-
همونطور که گفتم واقعا تحت فشار بودم
-
میدونین، نمیتونستم کاری بکنم و جلو خودمو بگیرم
-
چه پسر خوبی
-
آره اون دیوونه وار به خانوادش اهمیت میده
-
پدر و مادر من... اینجورین که
بعضی وقتا...
-
شما هم احتمالا حسش کردین
-
از روی یه کارایی که پدر و مادرتون میکنن میتونین بگین کم کم دارن پیر میشن
-
و ناراحت میشین
-
و اینجوری میشین که "باید ازشون محافظت کنم"
-
تا حالا حسش نکردی؟
-
دقیقا
-
من پدر و مادرم رو شاید حداکثر یک بار در سال ببینم
-
و هربار میبینمشون یه لکه جدید رو پوستشون افتاده
-
مو های سفیدشون بیشتر شده
-
بعد من اینجوریم که "لعنتی"
-
میدونین، این به خاطر اینه که مدتی ندیدیمشون
-
و وقتی اونجوری میبینیمشون
-
قبلنا اینجوری بود که من به دنبالشون میرفتم
-
و الآن کم کم میتونی ببینی که جاها عوض میشه
-
جاهامون عوص میشه و مجبوری... زمان میخوای...
-
به این درک میرسی که الآن تو باید ازشون مراقبت کنی
-
همینطور بعضی وقتا، به عنوان بچشون همیشه فکر میکردم اونا قهرمان منن
-
-مامان بابای.. شکست ناپذیر، مثل سوپرمن میدونین
-شکست ناپذیر
-
ولی در بعضی موارد حس میکنم
-
اونا شروع میکنن به...
-
لطیف و نرم دل میشن
-
بیشتر شبیه بچه میشن، یه ذره بیشتر
-
نه که بد باشه ها، نه از جنبه بد
-
نمیدونم چطوری توصیفش کنم ولی نه از جنبه بد
-
ولی رفتارشون از جهاتی بیشتر بامزه میشه
و باعث میشه فکر کنم که...
-
بخاطر رفتارشون، جوری که برای خودم تحلیلش میکنم اینه که
-
"من باید ازشون مراقبت کنم"
-
"اونا نیاز به مراقبت دارن"
کی پشت سرمه یا خدا
-
یه سایه دیدم و یه نفر که حرکت کرد
-
بله خب فکر کنم زمان خوبیه که بریم سراغ ایمیل ها
-
زمان خوبی نیست، ما هنوز صحبتمون تموم نشده
-
-آره
-بسیار خب
-
میتونم بعدا بازم بیام؟
-
آره حتما
-
حتی اگه بخوای میتونی مجری میزبان باشی
-
آممم برمیگردم راجع به همش حرف میزنیم
بعدا برای قسمت دیگه
-
به نظرم میتونیم با جکسون راجع به خیلی چیزای مختلف حرف بزنیم
-
ما یه سری کاربر در پلتفرم ردیت داریم که
به دنبال نگرش و رهنمون هستن
-
(اسم کاربر رو میخونه)
-
این کاربر نوشته: من یه مرد 29 سالهام و بعد از
4 سال که در کلیولند بودم به شهرم در اوهایو برگشتم
-
80 مایل فاصله داره
-
حدودا بعد از 1 سال بعد از برگشتم فهمیدم که دوست ندارم که
به راحتی در دسترس برادرم باشم
-
اوه دوست ندارم اونقدر راحت در دسترس
برادر یا والدینم باشم
-
و دوستای قدیمیم که وجه مشترک خیلی کمی باهاشون دارم
-
مردم شهر ارزش هاشون شبیه من نیست که این باعث دشواریه
-
من فرصت هایی داشتم که برم به
سالت لیکسیتی و وسوسه شده بودم براش
-
اوهایو رو 7 سال پیش به طور موقت ترک کردم
و خوشحال نبودم ولی
-
در صحبت با هم سن و سالام و خانوادم اونا حس میکردن
دلیلش اینه که نقل مکانم موقتی و حدودا 6 ماهه ست
-
و اینکه هیچوقت کاملا مستقر نشدم
-
من زمانی که تو کلیولند بودم رو دوست داشتم از
-
آزادی ناشی از نزدیک نبودن به خانوادهام لذت میبردم
-
دقیقا به همین بدی که به نظر میرسه
-
احمقانه ست که زندگیم تو سن 29 سالگی اینطوریه و آلاخون والاخونم
-
عه بازم هست
-
تو میتونی بخونی
-
بخشی از من دنبال فرصتای شغلی توی اروپاست
-
تو دهه 20 سالگیم خیلی سفر کردم
-
و ماجراجویی رو دوست داشتم و حس کردم که
-
که جاش خالیه (توی زندگیم)
-
فکر میکردم آمادهام که یه جا مستقر شم و مسافرت کردن رو تموم کنم به خاطر کارم
-
ولی بعد از 25 هفته پشت سر هم کار کردن در یه مکان
-
مطمئن نبودم که برای من جواب بده و
مناسب شخص من باشه
-
کسی هست که برگشته باشه به شهرش و پشیمون شده باشه؟
-
الآن مشکل چیه مرد؟
-
خب من فکر میکنم...
-
الآن مشکل چیه مرد؟
-
حس میکنم وقتی تو کلیولند بوده خیلی خوشحال بوده
-
فکر نمینم این احمقانه باشه که یه شروع
دوباره تو 29 سالگی داشته باشه و به یه شهر دیگه بره
-
چون همونجور که گفتی تو شهرتون نقاط مشترکی
با دوستات نداری و این خوشحالت نمیکنه
-
و به نظرم اگه اونجا باشی همش احساس درموندگی میکنی و
-
شاید پیش خودت خانوادت رو بخاطر برگشتت سرزنش کنی
-
و به خاطرش استرس داشته باشی
-
پس فکر کنم شانس خوبیه که بری یه شهر جدید و
-
خودت رو پیدا کنی و بیشتر خودتو بشناسی
-
و فرصت های جدیدی به دست بیاری
-
نمیدونم، فکر میکنم این کاریه که اگه من بودم میکردم
-
آره میگم که تو خودتم حدودای 29 سالگی
تقریبا شروع دوباره نداشتی؟
-
آره در اصل
-
خب فکر نمیکنم خیلی دیر باشه برای یه شروع تازه
-
و گفته که...
-
اوقاتم رو تو کلیولند دوست داشتم و لذت میبردم از آزادی که
بخاطر دور بودن از خانوادم داشتم
-
خب پس
-
به نظرم...
-
هنوز تو اون زمان مونده
-
آره فکر کنم هنوز دوست داره چیزای جدید کشف کنه
-
چون گفته: "بخشی از من دنبال فرصتای شغلی توی اروپاست"
-
برای همین حس میکنم هنوز دلش میخواد سفر کنه
هنوز دلش میخواد تجربه بیشتری از زندگی کسب کنه
-
پس برو، تمام این کارا رو بکن و بعد
-
مطمئنم هرچی سنش بره بالاتر دلش بیشتر برای خانوادش تنگ میشه
-
مثل خودمون دیگه
-
همه هر از چندگاهی برمیگردن، مسن شدن والدینشون و
اینجور چیزا رو میبینن
-
مطمئنم بعدا دلش میخواد که برگرده پیششون
-
-یا همونطور که تو گفتی حتی خانوادشو ببره یه جا تا باهم زندگی کنن
-درسته
-
در نهایت اینجور میشه...پس
-
فکر میکنم میتونه همین الآنم...
-
فکر نمیکنم حرکت احمقانه ای باشه که در 29 سالگی
به جای دیگه نقل مکان کنی
-
به نظرم همچنان میتونن سفر برن و تجربه...
-
فکر میکنم اون باید بفهمه که واقعا چی میخواد
-
باید خودش رو بهتر بشناسه
-
بعد شروع کنه به برنامه ریزی...
-
و
-
به سمتش بره و عملیش کنه
-
درسته درسته
-
این آسونه
-
به همین سادگی و آسونی نیس؟
به همین سادگی و آسونی نیس؟
-
البته که گفتنش خیلی آسون تر از انجام دادنشه
-
نه ولی برای حداقل 30 دقیقه بشین و بهش فکر کن
به نظرم...
-
-اینکه میخوای چیکار کنی، درسته
-آره خودش رو بشناس برادر من
-
آره آره
-
بزن قدش/های فایو میخواستی وقتی اینکارو کردی؟
-
راستش نه
-
راستش، نه
اینجوری بودم که آره باید خودت رو بشناسی
-
اون اینجوری بود که: "درسته"
-
اگه هی فایو میخواستم اینجوری میکردم
-
ولی اینجوری کردم
-
فکر کردم برای تایید و موافقت هایفایو میخواستی
-
آره میخواستم
-
-و بابتش ممنونم مرسی
-من متوجه شدم درک کردم داداش
-
داشتم فکر میکردم حرکتشون یه کم عجیبه
-
گفتم یه چیزی اشتباهه
-
خیلی خب (اسم کاربر) پرسیده که
-
برگشتن به شهرم من رو تبدیل به یه آدم شکست خورده میکنه؟
-
من 24 سالمه و متاهلم
دارم آخرین ترم دانشگاهم رو شروع میکنم
-
-من تو تنسی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل شوهر...
-اون (خانوم) متاهله؟
-
-اون (آقا) متاهله
-اون (آقا) متاهله و
-
-اوه خانوم متاهل
-خانوم متاهل
-
اون 24 سالشه و داره ترم آخر دانشگاهش رو شروع میکنه
-
تو تنسی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل شوهرم
-
ما دو هفته بعد از ازدواجمون به کلرادو نقل مکان کردیم
-
پس منم میتونستم تو 10 دانشگاه برتر ثبت نام کنم
-
الآن حدودا 2 سال شده و شوهرم اینجا غمگین و درمونده شده
-
کارشو از دست داد و از کار جدیدش متنفره
-
دوستای کمی اینجا پیدا کرده
-
دلش برا خانواده هامون تنگ شده
-
و هیچی براش تو کلرادو لذت بخش نیست
-
من عاشق کلرادو هستم با اینکه منم دوستای کمی پیدا کردم و
دلم برای خانوادم تنگ شده
-
چون اون خیلی ناراحته ما با هم صحبت کردیم و توافق کردیم که
برگردیم به تنسی
-
از شهرم تا شهری که من توش دانشگاه میرم
حدود 30 دقیقه راهه
-
خیلی چیزاس که انتظار دارم
-
هزینه کمتر زندگی کردن
-
یه شوهر خوشحال
-
غذای خوب
-
و نزدیک بودن به خانواده
-
ولی در عین حال ناراحت و پریشون هم هستم و
احساس میکنم که شکست خوردم
-
میدونین، هیشکی از شهر من خارج نمیشه
-
اونا اونجا بزرگ میشن، میرن مدرسه های نزدیک همونجا
بعدش برمیگردن خونه تا اونجا زندگی و کار کنن
-
و بچه هاشون با بچه های دوستای دوران دبیرستانشون بزرگ میشن
-
فکر میکنم من تنها کسی باشم که حدودا 6 یا 7 ساعت دورتر رفتم
-
و فکر میکنم با برگشتنم من هم مثل بقیه میشم
-
یه آدم شکست خورده که نمیتونه از لاک خودش بیرون بیاد
-
میدونم که اینکار رو صرفا از روی عشقی که به همسرم دارم انجام میدم
-
و برای مثال
-
یه خونه خوب توی شهر تنسی نسبت به یه خونه توی کلرادو 100000 دلار ارزون تره
-
ولی اعتراف میکنم باز هم با انجام این کار انگار شکست خوردم
-
آیا این فقط نظر خودمه یا
اگه برگردم خونه واقعا یه آدم شکست خورده محسوب میشم؟
-
ببخشیییید!
-
حتی نذاشت تمومش کنی و گفت: هی واستا ببینم
-
نه نه یه لحظه صبر کنید
-
من واقعا با این جمله که گفت:
"من هم شبیه بقیه میشم" مخالفم
-
خب مشکلش چیه؟
-
تو ازدواج کردی
-
داری برای تحصیل میری و قراره زندگیتو بکنی
-
و هیچ کس نباید تورو قضاوت کنه
-
و اصلا نباید برات مهم باشه که دیگران چطوری در موردت فکر میکنن
-
-تو داری برای خودت زندگی میکنی متوجهی؟
-درسته
-
پس به نظرم...
-
خیلی...
-
خیلی.. استرس زاست که فکر کنی که اوه بقیه چطوری منو میبینن و
...چه فکری راجع به من خواهند کرد
-
بیخیالش بشید
-
قبل از اون خودتونو...
-
یالا اینجاشو یکم کمکم کن خب!
-
مثل این میمونه که...
-
خودتو محکم و قوی کن
-
آره
-
من فکر میکنم این یکم به غرور و خودپسندیش هم برمیگرده
مثلا فکر میکنه "من اولین نفری هستم که رفته" یا یه همچین چیزایی
-
درسته
-
ولی.. این اصلا مهم نیست مثل این...
-
آخه یعنی چی اصلا؟ یعنی چی؟؟ یعنی چی؟
-
"من اولین نفری هستم که تا 9 ساعت دورتر رفتم"
خب این یعنی چی اصلا؟
-
مثل یه حس موفقیت...
-
اصلا من نقل مکان کردم به ججو
-
خب که چی؟ یعنی چی؟
-
-هیچی
-بی معنیه
-
من فکر میکنم میتونم با کسی که اینو نوشته.. یه جورایی.. همزاد پنداری کنم چونکه...
-
وقتی من برای اولین بار داشتم آمریکا رو ترک میکردم
-
آخرین جمله ای که به دوستام گفتم این بود
-
برای تو یه رولکس میخرم! برای تو هم رولکس میخرم
برای تو هم یه رولکس میخرم و
-
بعدش وقتی برگردم با هم یه قصر بزرگ میخریم و
تا آخر عمر اونجا بزن و بکوب میکنیم
-
به نظرم اون میترسه برگرده چون از این میترسه که وجهه یه
آدم شکست خورده از خودش به جا بذاره
-
ولی
-
ای خدا!
-
میدونین من فکر میکنم اون دچار بحران یک چهارم زندگی هم شده
تا حالا راجبش شنیدین؟
(بحرانی در سنین 25-18 سال که فرد دچار تناقض میشه و خودشو زیر سوال میبره)
-
آره همون بازه ای از زندگی که به پوچی و سردرگمی میرسی
-
آره تو انقدر راجع به آینده نگرانی که مدام بهت استرس وارد میشه و
حس میکنی تو موقعیت سختی هستی و گاهی اوقات هم افسرده میشی
-
حس میکنم اونم الآن توی یه همچین موقعیتی هست
-
چون اون دقیقا 24 سالشه
-
توی این سن و سال وجود این مشکلات طبیعیه
-
تازه به نظرم اون کلی هم مسئولیت رو دوشش داره
-
این که متأهله و همسرش زیاد از جایی که هستن راضی نیست
و خوشش نمیاد
-
ولی در کل فکر میکنم تهش...
-
اگه کسی قبلا این بحران رو تجربه کرده باشه یا
-
کلا توی زندگیش موقعیتی شبیه به این رو تجربه کرده باشه
حستونو درک میکنه و بهتون میگه
-
فقط آروم آروم پیش برو
-
اونقدر حساس نشو و به آینده ی دور فکر نکن
-
اصلا برات مهم نباشه که وقتی برمیگردی
مردم در موردت چی فکر میکنن
-
اینطوری دیگه وقتی برگردی احساس شکست خوردن نمیکنی
-
آره و اینکه تعریف اونا از شکست چیه
-
اینکه برگشتن به شهرشون به این معنی نیست که کارهایی که
انجام میدادن رو متوقف کردن
-
شکست زمانیه که از همه چیز دست بکشی
-
ولی برگشتن به معنی اتمام و رها کردن نیست
فقط یه قدم دیگه تو زندگیشونه
-
تا زندگیشونو بهتر کنن
-
آدما هرچی بخوان میگن
-
و تو نمیتونی اینو کنترل کنی
-
و تو نمیتونی هر چیزی که تو زندگیت میخوای رو داشته باشی
-
فقط راه و هدفتو مشخص کن و به این فکر کن که...
-
نمیتونی مثلا...
-
خب همسرت اونجا خوشحال نیست و زندگی براش سخت میگذره
-
خب این یه مشکل
-
و دومی...
مشکل دومی چی بود؟
-
-برگشتن
-برگشتن
-
-مشکلات خونه
-مشکلات خونه
-
مشکل سوم برگشتنه
چون مردم فکر میکنن اگه برگردی یعنی اینکه شکست خوردی
-
اینم یکی دیگه از مشکلاته نه؟
-
باید از یکیشون دست بکشی
-
تو نمیتونی همه چیز رو با هم داشته باشی
-
باید یه چیزیو فدا کنی
-
درسته
-
بابامم همینو قبلا بهم گفت، چون والدینم الآن برگشتن آمریکا
-
و الآن 21 سالی میشه که اصلا به کره برنگشتن
-
و والدینم هنوز دارن کلی کار میکنن تو آمریکا
-
تازه انگلیسی هم حرف نمیزنن
-
و به پدرم گفتم حالا که من کره ام خب تو هم بیا اینجا
-
چون من فکر نمیکنم دیگه برای یه مدت برگردم آمریکا
-
واسه همین گفتم خب بیا اینجا تا منم کمکت کنم و این حرفا
-
ولی اون گفت من نمیخوام برگردم چون اگه برگردم مردم
فکر میکنن من یه آدم شکست خوردهام
-
-وقتی اون رفت آمریکا...
-اون "مردم" کیان؟
-
حدس میزنم دوستاش باشن
-
مامان منم گاهی میگه.. به مامام میگم...
-
مامان میتونی فلان کار رو بکنی
-
و اونم میگه "نه بعد همه فکر میکنن من اینطوری/اونطوری ام"
-
و منم میگم خب این "همه" کیان؟
-
بهم بگو "همه" یعنی کیا؟
-
اقوامم.. آره ولی...
-
بیخیال
-
میدونی، من هم اینجور بحثا دارم با خانوادم
-
خب میدونی وقتی یکی میره آمریکا، دوستات میگن
اوه فلانی چه آدم موفقیه لابد بهترین زندگیو داره
-
پدرم وقتی برگرده کره باید دنبال یه کار جدید باشه که
با سنی هم که داره کار سختیه
-
و اینطوری هم نیست که اونقدر پول داشته باشه که بیاد اینجا یه خونه بخره
-
و والدینم از هم جدا شدن و بهش میگم که
-
خب بیا کره پیش خونوادت، پیش مادرت و برادرهات بمون
-
چون فکر میکنم اون اینجا خوشحال تره
-
ولی اون هنوزم نگران اینه که مردم چی فکر میکنن
-
چون اینطوری نبوده که آره اون موفق شد و برگشت و
الآن میتونه بقیه خونوادشو حمایت کنه
-
در واقع اگه برگرده باید از نو شروع کنه
-
و من میگم که...
-
بهش میگم نگران نباشه خب ولی در عین حال
-
اون غرور هم داره و منم میگم خب باشه
-
میدونی چیه تو باید بدونی که چی دقیقا تو رو خوشحال میکنه
-
نه اینکه بقیه چطوری تو رو میبینن و قضاوتت میکنن
-
راستش من واقعا از این طرز فکر خوشم نمیاد
-
این بهترین حسن ختام برای برنامه ست
-
واقعا...
-
داداش ما قرار نیست چیزیو تموم کنیم
-
قسمت دوم؟
-
خب دوستان تا چند لحظه دیگه میبینیمتون باز
-
خب آره همونطور که جکسون گفت، نذارین...
-
نذارین بقیه آدما...
-
براتون دیکته کنن که چطور پیش برین و روش زندگی کردنتون چی باشه
-
این کار میتونه مانعتون بشه و شما رو تو موقعیت سختی بذاره
-
و شما رو از برداشتن قدمای بزرگتر باز بذاره
-
فقط کاری که میخواین رو انجام بدین
و به نظر بقیه اهمیت ندین
-
نه نه تو بگو
-
اینطوری همسرت خوشحال تر میشه
-
و احتمالا زندگی مشترکتون شادتر میشه
-
و در نهایت خودت هم خوشحال تر میشی
-
و با نزدیک بودن به خانواده حمایتشونو داری، بیشتر از چیزی که فکر کنی
حمایت روحی عاطفی
-
و در نهایت ممکنه خوشحال تر شی
-
الآن که معلوم نیست.. و فعلا کلی میترسی بخاطرش
-
قسمت ناراحت کننده تر اینجاست که پشت سرت حرف میزنن
-
منظورمو فهمیدی؟ چون...
-
واقعا یه آدم کار دیگه ای جز غیبت کردن نداره؟
-
خب مردم معمولا دور هم جمع میشن یا یه نوشیدنی میخورن
چیکار میکنن معمولا؟ معمولا غیبت میکنن
-
واقعا ناراحت کنندست که.. پشت سر کسی حرف بزنی
-
پس به این فکر نکن که بقیه چطوری در موردت قضاوت میکنن
فقط روی مسیر خودت تمرکز کن
-
آره
-
این قسمت کلی بحث های عالی داشتیم
-
همونطور که گفتم باید جمع بندی آخرو بکنیم
-
اوه خیلی صاف و نرمه داداش
-
-جان من؟
-آره
-
-امروز صبح اصلاح کردم
-عالیه
-
اگه دستتو از اون سمت حرکت بدی حسش میکنی ولی
-
نه واقعا
-
-اوه واقعا؟
-همونجوریه
-
منم تا اینجا دارمش
-
-تو هم نمیتونی...
-آره باید تا اینجا بذارمش
-
وقتی 35 سالمون شد فکر کنم مردونه تر بشه
-
من که نمیتونم باهاتون همزادپنداری کنم
-
خب قبل از اینکه بحث دوباره به حاشیه بره
-
-ممنونم جکسون برای اینکه توی این قسمت اومدی
-خواهش میکنم وظیفمه داداش
-
قطعا بیشتر دعوتت میکنیم و
-
حضورت برامون مایه افتخار بود
-
دوستان اگه میخواین از آپدیت برنامه هامون با خبر بشین
-
برای دایو استودیو اینستاگرام و توییتر داریم
-
و قسمت کامل در youtube.com/divepods قرار میگیره
-
تو نمیخوای پیج اینستاگرام، توییتر، یوتیوبتو معرفی کنی؟
-
آره لیبل تیمم، تیم وانگه و ما چنل یوتیوب خودمونو تازه باز کردیم
-
توی بیوی اینستاگرامم لینکش هست
-
لینک اینستاگرامت چیه؟
-
اینستاگرامم فقط تایپ کنین jacksonwang و
-
اونی که علامت تیک آبی داره منم
-
-jacksonwang852g7
-پزشو میدی؟
-نه فقط...
-
فقط اینکه...
-
واقعیته
-
واقعیت
نه نه نه
-
امسال قراره بالای 40 تا آهنگ بدم بیرون
-
همش همین امسال 2021
-
یه آلبوم چینی و یه آلبوم انگلیسی
-
با 20 تا آهنگ و با همکاری ها و پروژه های مختلف
-
و این ماجرا قراره ادامه داشته باشه
و قراره آرتیست های زیادی زیر نظر تیم وانگ معرفی بشن
-
اوه قراره باهاشون قرارداد ببندی
-
و چیزهای مختلف زیادی قراره به زودی منتشر بشه
منتظر باشید
-
هر ماه یه سورپرایز براتون داریم!
-
واو منتظر تیم وانگ میمونیم
-
یه بار دیگه بگم که چنل رو سابسکرایب کنین و برای این پادکست بازخورد بدین
-
ممنون از همه برای اینکه گوش دادید
دفعه ی بعد میبینیمتون
-
:tel
kingwang852@