تبلیغات Mindset :tel @kingwang852 خیلی خُب، همگی دوباره به یک قسمت دیگه از گت ریل خوش اومدین به میزبانی -با میزبانیِ ما -گت ریل بی ام، اشلی بی چوی و و پنیل از BTOB جکسون ما قراره از دیدگاه خودمون و صادقانه به پستی و بلندی های دوران جوانی بپردازیم شما اینجایین تا با جکسون وانگ از چین همراه باشین و تیم وانگ تیم وانگ رو در کنارمون داریم او خدای من از خیلی وقت پیش میخواستم بیام به برنامه ولی شما بچه ها هیچوقت تماس نگرفتین -هااااا؟؟؟ -زنگ نزدیم؟ -یه لحظه کی تماس نگرفته باهاش نه درواقع، واقعا دلم میخواست که بیام -و میدونم که یه پادکست دیگه هم با اریک نام هست -درسته -یکی دیگه هم هست که جه توشه -درسته اونا هم پادکست جدای خودشونو دارن؟ یا آره اونا برنامه ی خودشونو دارن آهااا درست جه برنامه خودشو داره اریک واسه خودش این برنامه محبوب ترینشونه درسته؟ احتمالا دیگه حرفی هم توش نباشه همونطور که پنیل گفت دوباره به محبوب ترین پادکست خوش اومدین امروز قراره درباره ی موضوعات مختلفی صحبت کنیم قراره راجع به قهرمانان سرزمین مادری حرف بزنیم قهرمانان کجا به دنیا اومدین و چه چیزی بیشتر از زمین های بازی دوران کودکیمون به یاد داریم تا حالا شده واقعا اصالتمون یادمون بره؟ آیا در هر صورت فاصله ها باعث وسعت قلبمون میشه؟ و آیا ما از موقعی که راحتی خونه رو رها کردیم به این مدل زندگی عادت کردیم با ما از طریق شبکه های اجتماعی دایو استودیو در ارتباط باشین یا برامون زیر ویدیو های کامل قسمت ها در یوتیوب کامنت بذارین و در اپلیکیشن های اسپاتیفای و اپل پادکست ما رو دنبال کنین تو اپل پادکست ریویو بذارین تا بقیه هم در مورد برنامه ی ما بدونن و و بهمون بپیوندین تا بهتون خوش بگذره عالی عالی دایو استودیو اینستاگرام داره؟ آره داریم اووو، همین الآن میخواد فالوومون کنه در حالی که داری فالوومون میکنی اینستای خودتم بگو تا همه فالوش کنن -آره بگو -اوکی، دایو استودیو منو فالو نداره اوکی بذارید اول من فالو کنم -اوکی الآن دوستیم -اینجا کی مسئول شبکه های اجتماعی هست؟ همه دارن بهم اشاره میکنن اوکیه من عاشق دایو استودیو ام خُب اول از همه چیکارا میکردی چطوری جکسون؟ او مای گاد اممم چیکارا میکردی؟ من... شخصا فقط امسال شروع کردم که واقعا واقعا تو کره سخت کار کنم تازه قراردادمون با JYP به اتمام رسید ولی ما همچنان گات سون هستیم ما هنوزم قراره با آهنگامون بیایم، میدونین ولی بیشتر امسالو فکر کنم همه دارن کار سولوی خودشونو آماده میکنن درسته درسته مثلا یکی میخواد بازیگری کنه، مارک برگشت لس آنجلس و جی بی و یوگیوم دارن آلبوم خودشونو آماده میکنن بم بم هیچ نظری ندارم که داره چیکار میکنه ولی ولی اون به نظر میاد که کلی کار برای انجام دادن داره تبلیغات، خُب اون واقعا مثل یه پرنس در تایلنده و میدونی کلی کار موسیقی انجام میده همچنین اون داره در مورد حرفه بازیگری هم فکر میکنه ولی خُب ما واقعا صحبت جدی راجع بهش نداشتیم یونگجه داره آلبومشو آماده میکنه منم دارم روی آلبومم کار میکنم اممم آلبوم انگلیسی و چینی همینطور امسال کلی همکاری دارم و حتی باهات راجع به همکاری در یک آهنگ حرف زدم آره؟ -آره الآن داریم روش کار میکنیم -آره کار میکنیم همچنین کمپانی خودمو دارم اداره میکنم، اسمش تیم وانگه تیم وانگ بیا در موردش حرف بزنیم آره دو تا هویت دارم یکی به عنوان آرتیست، خواننده و اجرا کننده و اون یکی هم به عنوان کسی که یه کمپانی رو میگردونه حالا هر چی که بهش میگن -CEO (مدیرعامل) -نه واقعا نه مدیرعامل نه -بیشتر یه چیزی شبیه -مدیر کل؟ نه نه نه نه یه چیزی مثل... -یه آدمی که داره یه کمپانی رو میچرخونه همین -موسس؟ -همون مدیرعامل؟ -موسس... نه نه -اوکی اوکی موسس موسس.. عاااالی "من مدیرعامل نیستم ولی صاحب کمپانیم" -اوه مدیر اوکی -نه نه... مدیر.. نه.. سی... موسس نه نه -جکسون داره شکسته نفسی میکنه فروتنه -هر چی که بهش میگن همون موسس آره آره موسس خیلی خفنه موسس خفن الآن تیم وانگ چند سالشه؟ چون موقعی که تو JYP بودی شروعش کردی آره؟ آره وقتی 23 سالم بود شروعش کردم بنابراین میشه 4 سال پیش فکر کنم موقعی که من 23 سالم بود به زور راه میرفتم آره 23 سالگی چهار سال پیش و به عنوان سولوکار اونجا کار کردم و همه جا میتونستم کار کنم به جز کره اون جزئی از قرارداد بود و از اونجایی که قرارداد تموم شده، دارم سعی میکنم که همه چیو برگردونم همه آهنگام، تبلیغات، تمام کارایی که در طول این 4 سال انجام دادم دارم سعی میکنم که برشون گردونم درسته پس تو اساسا داری سعی میکنی که برندتو دوباره بسازی؟ آره تو کره چون... چون شما نمیتونی آهنگای منو هیچ جایی تو کره پیدا کنی -چی؟ -منظورم تو همه پلتفورماست بنابراین امسال دارم سعی میکنم که به توزیع و پخش دوباره آهنگام تو کره بپردازم بنابراین دارم سعی میکنم دوباره با مخاطبای کره ای ارتباط برقرار کنم فکر کنم اینکه با سابلایم شریک شدی کار رو آسون تر کرده آره سابلایم خیلی خوبه خیلی دوستانه‌اس مثل خانواده‌اس. خیلی خوبه کار کردن باهاشون بنابراین بهتون پیشنهاد میکنم اگه قراردادتون تموم شد لطفا به سابلایم بیاین دارم شوخی میکنم دارم شوخی میکنم دارم شوخی میکنم فقط یه نظره یه نظره نظر شخصی هرکس حق داره نظر شخصی خودشو بیان کنه میدونی اوکیه اوکیه آره خُب تیم خیلی خوبیه خیلی خوبه -خیلی خوبه واست -آره تو در حال تلاش بودی در حال تلاشی که برند تیم وانگ رو دوباره بسازی تو، تو استودیو بودی، فکر کنم هر روز، تو این دو هفته گذشته درسته؟ آره همش دارم ضبط میکنم چون کار دیگه ای ندارم که انجام بدم میدونی هیچی باید آماده کنم، باید پایه و اساسو آماده کنم میدونی آره آره یا چیزای دیگه چون آلبوم بین المللی من آگوست منتشر میشه ده تا آهنگ و یه عالمه سینگل بینش هست، کلی همکاری هست سینگل بعدی من مارس منتشر میشه به زودیه به زودی آره آره چجوریه؟ داستان عاشقانه س فقط خودتی یا با همکاری کسیه؟ رازه؟ نه فقط منم منم این چند روز در حال آماده سازی بودم تمام این روزا داشتم... چون واسه همه ی موزیک ویدیوهام فیلمنامه رو خودم مینویسم و بعد خُب زمان میبره واقعا واقعا طول میکشه تا لوکیشن پیدا کنیم و تمرینات یه دمو از موزیک ویدیو بگیریم و پیدا کردن بازیگر مناسب و طراحی رقص قراره همشونو در کره فیلمبرداری کنی؟ آره آخر فوریه فیلمبرداریش میکنم و در مارس قراره در کره و به صورت جهانی منتشر بشه؟ جهانی جهانی هنوزم تو کره نه؟ نه امسال در کره هم هست -اوکی از الآن -آره از این به بعد اوکی سراسر جهان و به دستش آوردی -خیلی خُب خیلی خُب - خُب ما یه سری سوال داریم از طرف یه سری طرفدارا در اینستا و توییتر اممم Aquabum پرسیده که چی باعث میشه که سخت تر کار کنی؟ -آکوابام؟ -آره -آکوابام مثل - b-e-o-m در حقیقت از زمان دبیوم... هیچکس واقعا... نه که هیچکس تنها کسایی که واقعا منو باور داشتن و بهم اعتماد داشتن -طرفدارام بودن -درسته آره و من... و من همیشه دلم میخواست که باعث افتخارشون بشم تا حدی که اگه مثلا با دوستاشون هستن و میگن "من واقعا جکسون و آهنگ هاش رو دوست دارم و..." وقتی اسم جکسون وانگ رو میارن دلم میخواد که آدمای اطرافشون هم باهاشون هم نظر باشن و حس کنن... حسش کنن و هم نظر باشن با... با طرفدارات آره با طرفدارام درسته دوست دارم این اتفاق بیفته و هرکاری که میکنم باعث افتخارشون باشه - این چیزیه که بیشترین انگیزه رو بهم میده -که اینطور خیلیلم عالی جدای از کارای هیپ هاپ و این چیزا و اون تصویر با اعتماد به نفس و سفت و سختی که از خودت توی موزیک ویدیو ها نشون میدی به نظرم توی پلتفرم هات خیلی خوب قدردانیت از طرفدارات رو نشون میدی -خیلی عالیه ایول هم اینکه خُب من چینی‌ام آسیایی هم هستم و خیلی سعی میکنم که فرهنگ آسیایی رو بیشتر و بیشتر با مخاطبان غربیم به اشتراک بذارم میدونی به هر حال یه مانعی وجود داره میدونی ما آسیایی ها... غربیا که صد درصد و همه چیز فرهنگ ما رو نمیدونن نیازم ندارن بخاطر همین میخوام بیشتر ارتباط برقرار کنم مخصوصا بصورت جهانی اینم هدفمه میخوای پل بینشون باشی آره به نظرم داری به هدفت میرسی داداش! به سوال هم داریم از Wj papillon، میپرسه که شادترین بخش از آرتیست بودن و سخت ترین بخشش چیه؟ اوه پسر... شادترین بخشش... باید بگم اینه که بتونی... نتایج خاصی رو کسب کنی و و همچنین اینکه از طرفدارا سپاسگزاری کنی همه ی دستاوردا و جوایزی که در حال حاضر دارم همش متعلق به اوناست این شادترین لحظه ی منه که که بهشون نشون بدم که هی... من میتونم بیشترم باعث افتخارشون بشم هم این و هم اینکه بتونم مقابل طرفدارام اجرا کنم چون از جهاتی میدونی همه ی ما مقابل کلی طرفدار اجرا میکنیم ولی هممون میدونیم که این همیشگی نیست البته و از جهاتی واقعا قدردان این هستم و اینا از لحظات خیلی با ارزش زندگیه و... و سخت ترین بخش اینه که... سخت ترین بخش اینه که... اون اینجوریه که چقدر زمان برامون باقی مونده؟ نه سخت ترین بخش اینه که شادترین لحظات همیشه به این سوال ختم میشه که این خوشحالی تا کی موندگاره؟ این سخت ترین بخشه و باید قدر تک تک لحظات رو بدونیم و اینکه تا کی میتونم انجامش بدم مربوط به وضعیت جسمی و روحی و شرایط فیزیکیم میشه که تا کی بتونم -ادامه بدی -ادامه بدم -همش نگرانی مربوط به آینده -آره نگرانی مربوط به آینده آره درک میکنم بیشتر هنرمندا همیشه همینن چجوری نسبت به چیزی که الآن هستن جلوتر برم و پیشرفت کنم چجوری از فلان مرحله بهتر باشم و جلو بزنم چجوری قراره بطور مداوم بعنوان یه آرتیست باقی بمونم درک میکنم درسته، کاملا درست میگی چرا فقط منم که دارم جواب میدم؟ چرا شماها هیچ جوابی نمیدین؟ چون این سوالا برای توئه خُب آخه منم میخوام بدونم داریم باهم حرف میزنیم دیگه -طرفدارا نمیخوان جوابای ما رو بشنون، اونا طرفدارای توئن -ما دیگه واسشون تکراری شدیم ازمون خسته شدن پاپیلون آهنگ توئه مال ما نیست که! نه خُب خیلی کوتاه بگین -نظرتون چیه؟ -بنظرت شادترین و سخت ترین بخش چیه؟ بنظرم خوشحالترین بخشش همونطور که جکسون گفت انتشار آهنگ و دیدن اینکه چطوری طرفدارا عاشقش میشن چون وقتی تو اینجور زمینه های ابتکاری کار میکنی و یه چیزی که تراوشات ذهنی خودته رو خلق میکنی و بعدش میبینی که مردم چجوری باهاش حال میکنن اوه شت من خفنم یه جورایی اینجوریاس و همونطور که خودت گفتی این حس قدردانی رو تشدید میکنه و حس یکی بودن میکنیم منظورم اینه که یه رابطه ی خیلی صمیمی و نزدیک با طرفدارا میسازی که یکی از بهترین قسمتاشه مخصوصا وقتی تور میری و میتونی رودررو ببینیشون حس میکنم واقعا بهترین قسمتشه و سخت ترین بخشش... بعدا برگردین سر من، باید فکر کنم در موردش منم دارم فکر میکنم میخوای تو اول بگی؟ نه نه، باشه بخش سخت زیاد وجود داره -قشنگ یه قسمت کامل میتونیم درباره ی سخت ترین بخشش درست کنیم -سخت ترین بخش... دیدم داشتین درمورد سخت ترین بخش کارآموز بودن حرف میزدین آها آره آره دیدم آها یعنی یه پادکست دیگه بود؟ -نمیدونم -نه مال ما بود به منکه دوران کارآموزی خیلی خوش گذشت بهمون خوش گذشت یه وقتایی بهم سخت میگذشت میدونی... ما باهم تو یه کمپانی بودیم و... دو سال ازم زودتر اومدی یا یک سال؟ -نه فکر میکنم یه سال... -تو با مارک و بم بم اومدی نه من یکم قبل اونا اومده بودم پس دو سال قبل من؟ نه من سر 2 سال حذف شدم جان؟ منظورت چیه؟ تو JYP فقط دو سال کارآموز بودم بعدش حذف شدم واسه همین فکر کنم احتمالا یک سال قبل تو اونجا بودم یک سال، 1.5 سال قبل تو بم بم و مارک یک سال قبل من اومدن پس شاید یک سال و نیم قبلت اونجا بودم آره، خُب... من کره ای بلد نبودم اوه آره و... شمشیر زن بودم خدایی از یه شمشیر زن انتظار داری چه کاری توی کارآموزی انجام بده از یه شمشیر زن چه انتظاری دارین؟ انتظار داری پاشم برقصم، بخونم رپ کنم؟ هیچی -هیچ تجربه ای تو زمینه موسیقی نداشتی؟ -خیلی خوشحال بودم و و... با رپ خوندن اودیشن دادی؟ نه اودیشن با رقصیدن بود همینجوری سبک فری استایل رقصیدم خیلی خز و ضایع بود خودم میدونستم نه ولی قبول شدی حس خوبی داشتم، ولی میدونستم چقدر ضایعه اون موقع هم فکر میکردی ضایعه؟ هنوزم تو اینترنت پیدا میشه -عه واقعا؟ -مردم هنوز... -منم میخوام ببینمش -نه، نکن صبر کن! مردم هنوز بهش میخندن طرز فکرت کِی عوض شد؟ چون یادمه وقتی برای اولی بار اومده بودی کمپانی اینطوری بودی: "هی هیونگ، این خیلی خوبه مگه نه؟" من فکر کردم خوبه فکر کردم شماها قراره حس خوبی نسبت بهش داشته باشین ولی میدونستم که یخورده خزه قطعا حتی اونموقع؟ -ولی ویدیوش هنوز توی فضای مجازی هست و همه هنوزم... -وایسا، هنوز داری دنبالش میگردی؟ همه میگن "هی، این کیوته" ولی آخه چه انتظاری دارین حالا هر چی که بود باعث شد وارد کمپانی بشی، درسته؟ آره همینطوره موقع اولین اودیشن چند سالت بود؟ 16 سالم بود 16 -16 یا 17 سالم بود -وقتی اومدی کره 16 سالت بود؟ آره و من کره ای بلد نبودم، آهنگ خوندن و رقصیدن بلد نبودم هیچکاری بلد نبودم اونموقع خیلی عضلانی بودم اون مثه... عضله ی سه سرش به طرز غیر عادی ای بزرگ بود من اینطوری بودم که وات د هل -هیکل شمشیرباز رو داشته -ران هام ران هاش! من اینطوری بودم که... دیوونه کننده بودن/ خیلی بزرگ بود دخترا عضله دوسر رو دوست دارن ظاهرا دوست نداشتن ظاهرا دوست نداشتن -و بعدش... -فرهنگا شاید متفاوته پس و بعد به کره اومدم و از روز سومی که اومدم کره، استرسی شدم. یادته؟ اینو بهت میگفتم که گفتم "هیونگ، من حذف میشم" یادته؟ اینو گفتم... آره، از روز سوم، بهت گفتم "داداش، تو تازه اومدی" و اون روز اول کمکم کرد که چمدونمو از پله ها بالا ببرم -چون ما طبقه ی پنجم زندگی میکردیم و آسانسورم نداشت -آسانسور نداشت آره، روزای خوبی بودن ما همیشه باهم وقت میگذروندیم من، پنیل، مارک، بم بم، دان -آره و یوجین -و یوجین -همه ی کسایی که انگلیسی حرف میزدن -آره و اونموقع پیشرفت زبان کره ایم متوقف شد وقتی همه کره ای بودن پیشرفت کردم چون باید دووم میاوردم بعدش که کسایی که انگلیسی حرف میزدن اومدن پیشم کره ایم اینطوری... الآن وقت خوبیه که درمورد زادگاهتون حرف بزنیم شماها کجا بودین... قبل از اینکه کارآموز بشین کجا بودین خودت کجا بودی من لس آنجلس بودم آها درسته من دیر شروع کردم وقتی 20 سالم بود اومدم اینحا تو، آیزیک، توی دبیرستان... متوسطه اول تو و آیزیک توی دبیرستان... -متوسطه اول -متوسطه اول، همکلاسی بودین درسته؟ -باهم میرفتیم کلیسا -آها، کلیسا؟ -تو لس آنجلس؟ -آره لس آنجلس لس آنجلس و... -نیویورک سیتی -نیویورک منظورم نیویورک منم شیکاگو درسته و خودت اهل کجایی؟ هنگ کنگ، چین اونجا به مدرسه بین المللی میرفتی درسته؟ آره، از کلاس چهارم و دلیل رفتنم هم این بود که... من از کلاس اول تا سوم به مدرسه ی ابتدایی عادی میرفتم و بعد معلما با خونوادم یه صحبت جدی داشتن و فکر میکردن که از نظر روحی مشکل دارم بهش چی میگن؟ -اختلال روحی روانی -اختلال روحی روانی و بعدش گفتن که بیش فعالم و بعدش اختلال روحی، یه همچین چیزایی دارم و فکر میکنن باید برم پیش دکتر و بعدش... برای همین پدر و مادرم گریه کردن و بعدش یه معلم دیگه... چون مادرم یه ژیمناستیک کاره قهرمان جهان ژیمناستیکه اون... و توی همون مدرسه، ژیمناستیک درس میداد و مادر یکی از شاگرداش، معلم مدرسه بین المللی بود و وقتی از این اتفاق باخبر شد رفت پیش مامانم و بهش گفت: "به نظرم بهتره بیاریش به مدرسه بین المللی" چون اون خیلی فعال و باهوشه گفت "یه امتحانی بکن" و بعدش من رفتم اونجا و هیچ اتفاقی نیفتد به نظرم توی اون مدرسه بین المللی همه دیوونه بودن جای عالی واسه جا خوش کردن رفتم اونجا و دیدم که من نرمالشونم توی مدرسه عادی سخت گیری خیلی زیاده و نمیتونی... مثلا وقتی داری از پله ها میری بالا نمیتونی دو پله رو یکی کنی و بری ها؟ نمیتونی از دو تا پله بری بالا؟ آره نمیتونی دو پله یکی بری و اگه اینکارو بکنی... -بهت... -منفی بهت میدن؟ یا مثلا پریدن به خاطر ایمنیه، یا...؟ نمیدونم -نباید اینکارو بکنی -وهمه باید آروم برن آره و مثلا اگه چای لیمو داشته باشی نمیتونی بخوریش فقط آب آره واسه همین من فکر کردم که... هی مامان... گفتم: "خانم معلم، ببخشید میتونم نوشیدنی بخورم؟" میگفت آره، حتما و بعدش... بعدش که میدید میخوام چای لیمو بخورم میگفت: "جکسون داری چیکار میکنی؟ پاشو برو دفتر" بعدشم فکر کردن اختلال روحی روانی دارم -ها؟ به خاطر اینکه چای لیمو خوردی؟ نه چون به حرفشون گوش نکردم مدرسه های معمولی... خیلی سختگیر بودن -همه‌شون؟ -نه فقط همون مدرسه تو هنگ کنگ همون مدرسه خیلی سخت گیری میکردن و بعد توی مدرسه بین المللی... -تو مدرسه بین المللی... -همه چی خیلی... -اونجا اهمیت نمیدن که روی میز خوابت ببره -هیچکس حق نداره به چای لیموی من دست بزنه. امروز نه آره مهم نیست تا وقتی که تلاشت رو بکنی و کارت رو انجام بدی توی مدرسه بین المللی اینجوریه -شبیه مدرسه های عادی آمریکایی -دقیقا مدرسه های عادی زندانیت کرده بودن آره؟ تا کلاس سوم زندانی بودم مدرسه های شبانه روزی همینجوری سخت گیری نمیکنن؟ آره احتمالا، دارم میبینم که دایان داره سر تکون میده داری سر تکون میدی یا مدرسه های خصوصی و غیر انتفاعی حس میکنم توی این موارد سخت گیری میکنن نه اوکی بیخیال، نمیدونم دارم چی میگم خُب قبل از اینکه بری به مدرسه ی بین المللی، توی مدرسه عادی به چه زبونی صحبت میکردن؟ به کانتونی و ماندارین صحبت میکردن و توی مدرسه بین المللی، فقط انگلیسی حرف میزدین؟ تو مدرسه بین المللی، چون خیلی... چون آدما از کشورای مختلف بودن با هر زبونی حرف میزدیم منظورت اصلیشه؟ -آره -چه زبونی درس میدادن؟ نگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی اوه، پس بلدی حرف بزنی؟ من اسپانیایی رو انتخاب نکردم، فرانسوی رو انتخاب کردم برای یه سال، ولی رد شدم واسه همین برگشتم به زبان ماندارین باید بچسبی به چیزی که توش خوبی! رفتم مدرسه بین المللی که ماندارین بخونم انتخاب خوبی بود -یه نمره A راحت -سیستم رو جابه جا کردی هیچوقت A نگرفتم چی؟ همش B یا C بود -توی درس ماندارین؟ -آره اوکی عیب نداره وقتی جوون تر بودین، پاتوقتون کجا بود؟ پاتوق؟ یعنی بیشتر کجا میرفتین و خوش میگذروندین؟ مثلا، بعد از مدرسه، یه همچین جایی رو داشتین مرکزخرید فقط مرکزخرید بود مرکزخرید جای خوبیه یا مرکز خرید یا اینکه میرفتیم بیرون و میدوییدیم دور اطراف میدوییدین؟ دور اطراف دوییدن مدرسه تموم شده! جدی، یا بیرون بودیم یا مرکزخرید بیشتر اینطوری وقت میگذروندیم تو چی اشلی؟ نزدیک ترین مرکزخرید تو نیویورک با ماشین حدود 40 دقیقه راهه برای همین اگه روز خاصی چیزی بود میرفتیم مرکزخرید از خانواده میخواستیم با ماشین ما رو برسونن من اهل کویینزم، معمولا بعد از مدرسه تو فلاشینگ میگشتیم فلاشینگ یجورایی مثل خود کره ست فقط تو دهه هشتادش خود کره ست فقط تو دهه هشتادش چون مغازه های کره ای اونجا هست ولی قدیمین (اسم رستورانایی که اونجا هست رو میگه) همه ی این رستورانای کره ای رو داشتیم برای خودمون یه سری تشریفات داشتیم از یه جایی به اسم توتوس برچسب میخریدیم میرفتیم استار نوره مانگ (کارائوکه) یک ساعت آواز میخوندیم بعد میرفتیم کیم گانه، چیز تونکاتسو و کیم‌باب کیمچی میخوردیم... محله کره ایا؟ تو نیویورک؟ آره تو محله فلاشینگ مثل همون محله کره ایا میمونه آمریکا زندگی میکردی ولی انگار رسما تو کره بودی آره دقیقا -کار هرروزتون شده بود -آره جدا خُب ساعت یک شده بریم کیمچی بخوریم! برای همه ایناهم فقط 20 دلار لازم داشتیم چون برچسبا 5 دلار، کارائوکه 5 دلار بعد 5 دلار هم برای تونکاتسو ایول! آره، اون زمانا ارزون بود من این کارارو میکردم من عاشق پیتزای یک دلاریم آره خیلی خوبه چاینا مک من رو برد به یه پیتزا فروشی خیلی خوب بود توی لس آنجلس؟ تو نیویورک بود خیلی خوب بود کجا هست حالا؟ نمیدونم والا یه جای خیابونیه خیلی خوب بود بعدش برگشت گفت نیویورک بهترین پیتزاها رو داره آره بخاطر همین مشهورن نیویورک و شیکاگو ای شیکاگو نه -و حلال گایز(The Halal Guys) -جان؟ -آره حلال گایز که خیلی خفنه -آره خیابون ششم کوچه 53 ما دیپ دیش(پیتزای شیکاگو) داریم از دیپ دیش متنفرم! ی شعبه تو کره دارن -حلال گایز؟ -آره اوه آره دارن ظاهرا مثل مال نیویورک خوشمزه نیست عه مثل اونا خوشمزه نیست؟ بقیه که اینجوری میگن ولی منکه دوسش دارم منم همین رو شنیدم ولی بنظرم خیلی خوبه فکر کنم الآن دو تا شعبه دارن یکی ایته وان یکیم تو گانگنام تا حالا تو نیویورک غذای حلال گایز خوردی؟ تو عمرم فقط یه بار خوردم زیاد دوسش نداشتم شنیدم خیلی از نیویورکیا اونقدر نمیخورن چرا برادر من هر هفته میره شهر که بخره و آنلاین مننتظر بمونه -کسایی هستن که خوششون میاد ولی من نه -آره یه جای دیگه هم هست تو چونگدام -اسمش هست جیلحال بروز(Jilhal Bros) -جیلحال بروز؟ آها خیلی خوبه -آره آره میشناسم -خیلی خوبه تبلیغات میخوام درباره ی هنگ کنگ بشنوم چون شیکاگو و لس آنجلس رفتم ولی هنگ کنگ نه من هیچ استراحتی نداشتم بعد مدرسه میرفتم تمرین شمشیرزنی مثلا... 8 صبح تا 3 بعدازظهر مدرسه بودم از 4:30 تا 10 شب هم شمشیر زنی و از 3 تا 4:30 میرفتم به... بهش چی میگن؟ مرکز؟ مرکز تمرین تیم ملی و سعی میکردم تکالیفم رو انجام بدم همچینم سعی نمیکردم صرفا تظاهر میکردم و بعد سعی میکردی سعیتو بکنی سعی میکردم سعی کنم ولی فایده ای نداشت میگفتم به درک باید تمرین میکردی آره آماده میشدم تا تمرین کنم، تا ساعت 10 بعد میرفتم خونه و و دوباره سعیمو میکردم اگه نمیشد میگفتم به جهنم و میگرفتم میخوابیدم هر روزم اینجوری بود معمولا نصف سال رو نمیرفتم -سال تحصیلی؟ -آره سال تحصیلی همیشه در حال سفر به اروپا بودم برای مسابقات تو تیم المپیک بودی آره آره ایول بابا! قرار نبود تو خود المپیک شرکت کنی؟ چرا داشتم برای المپیک 2012 لندن آماده میشدم سال 2011 اومدم JYP بخاطر همینم سال 2012 دوران سختی داشتم چون... چون به عنوان کارآموز هیچ برنامه ای برای آینده نداشتم یک سال تمام توی کمپانی بودم و بعد تمام دوستام تو تلوزیون بودن چون المپیک بود تو تلوزیون نشونشون میدادن و بعد دوستای کره ای سال بالایی اون زمانم الآن در رتبه بندی جهانی اولن توی لندن مدال طلای بخش تیمی شمشیرزنی رو بردن برای همینم من خیلی... حسودی که نه براشون خوشحال بودم ولی ذهنم درگیر بود اوقات سختی داشتم با خودم میگفتم... من میتونستم اونجا و شاهد این قضایا باشم شاید میتونستم شاید هم نه ولی میدونی ولی من اینجام بدون هیچ برنامه ای برای آینده ام هیشکی واقعا... اهمیتی بهم نمیده اینجوری گذشت برای من اگه دلت بخواد میتونی اون کلمه رو بگی هیشکی **** نه نه میگفتم هیشکی واقعا براش مهم نیست -اون زمان خیلی ناراحت و پریشون بودم -درکت میکنم یادمه حتی تا اون زمانی که من حذف شدم تا اون موقع هنوز تو گات سون نبودی نه؟ توی پروژه های گروهی زمان رفتنم تو توی پروژه های گروهی نبودی قبل پروژه ها کیویوکسنگ بود بچه های تحصیل کرده میگن بهش؟ -کیویوکسنگ رو به بچه های آموزش دیده میگن؟ -فکر کنم... اگه تحت الفظی برگردونی آره! بچه های تحصیل کرده بعد کارآموز واقعی میشی پس اول به عنوان کارآموز میای و اگه پروموت بشی به کیویوکسنگی بعد کیویوکسنگ میری تو پروژه گروهی بعدش... بعد از پروژه دیگه دبیو میکنی من هیچ کدوم اینا نبودم، از اول تا آخر کارآموز بودم چند سال طول کشید تا به کیویوکسنگی برسی؟ هیچ وقت کیویوکسنگ نبودم پس پریدی رفتی تو پروژه های گروهی؟ آره برای 6 ماه آخر یه راست رفتم تو پروژه های گروهی ماشالا! حتی وقتی که من رفتم هنوز فقط کارآموز معمولی بود بعدش شنیدم داره با گات سون دبیو میکنه گفتم اوووه جا خوردم، خیلی عالیه ری اکشن منم دقیقا همین بود یا خود خدا!! گفتن جکسون تو با گات سونی گفتم اوه شت، یا خدا! خدایا دمت گرم خدااااایاا میدونی اوایل فکر کردن من شوخ طبعم برگشتن بهم گفتن هی میدونی احتمالا تو ورایتی شوها خوب باشی منم گفتم خیلی ممنونم هرکاری بگین انجام میدم هر زمان بگین در خدمتم گفتن بسیار خوب یه امتحانی بکن من در واقع تقریبا آخرین عضو گات سون بودم که تایید شدم اوه واو مثل اون داستانای متاثر کننده ست مادر پدرای هنگ کنگی هم مثل کره ای ها انقدر تحصیلات براشون مهمه؟ بابای من قهرمان ملی شمشیر بازیه -اونم شمشیر زنه آها -قبلا تو المپیک بوده آره بابام مامانم هم ژیمناستیک کار المپیک بود چقدر المپیکی دارین تو خانواده! بابام اولین فرد چینی بود که مدال طلای شمشیرزنی برای کشور چین گرفت شمشیرزن رشته Sabre مامانم قهرمان جهانی ژیمناستیکه همدیگه رو در مسابقات المپیک لس آنجلس ملاقات کردن اسم و رسم خانوادگی بزرگی برای زندگیه، اینطور نیست؟ آره فکر میکنم در مسابقات المپیک لس آنجلس هم رو دیدن -بسیار خُب -یا مسابقات دیگه ای چون میدونین چجوری بود مامانم اهل شانگهایه و پدرم اهل گوانجوئه و برای تیم ملی، همه باید در پکن جمع بشن مثل کره، اگه اهل بوسان باشی یا از دئگو یا هر جای دیگه ای باشی -و عضو تیم ملی باشی باید به سئول بری -درسته درسته -چون اونجا مرکز اردو آمادگیه -درسته -و آره، اونجا هم رو دیدن و بعد دیگه میدونین چه اتفاقی افتاد -عاشق هم شدن پدرم کار خودشو کرد و حرکتشو زد و بعد برادرم به دنیا اومد من یه برادر متولد سال 1986 دارم اوه برادر بزرگتر داری؟ بله، بزرگتره اون قبلا بازیکن راگبی بوده -چه ورزشکار... -اوه باید خیلی هیکلی باشه قبلا اینطوری بود ولی الآن تغییر کرده و عضلاتش محو شدن بعد از بچه دار شدنش همش از بین رفت اوه واو -اوکی اتفاق میفته اطفا این ویدیو رو بهش نشون ندین -هنوزم تو هنگ کنگه؟ -قبلا خیلی ورزشکار و عضلانی بود بازیکن راگبی بایدم همینطور باشه یه مشت میزد بهت، کارت تموم بود هنوز توی هنگ کنگه؟ نه تو استرالیا زندگی میکنه برای تیم راگبی استرالیا بازی میکرد -اوه منطقیه آره میخواستم بگم فکر نمیکنم راگبی توی هنگ کنگ اونقدر وسیع بوده باشه راگبی 7 نفره مشهوره -استرالیا در این زمینه خیلی خوبه و رفت اونجا بعد... -بله، درسته والدینم راجع به تحصیلات آکادمیک خیلی سختگیرن و بهش اهمیت میدن و اون زمان من از دانشگاه های مختلف بورسیه شده بودم یکی از اون ها در واقع دانشگاه رویاهام، استنفورد بود -بورسیه ی شمشیربازی گرفته بودم -واو کلاس یازدهم بودم که بهم پیشنهاد دادن که اوه آره برای بورسیه شمشیربازی قبولت میکنیم ولی نمیتونی رشته ات رو انتخاب کنی باید حتما مرتبط با ورزش میبود آها اوکی پس من روانشناسی ورزشی رو انتخاب کردم و بعد تقریبا همه چیز آماده و تایید شده بود و بعد یهو رفتم پیش پدرم و بهش گفتم که میخوام خواننده بشم -این انتخابت بود -فکر میکرد دارم شوخی میکنم فکر میکرد دارم شوخی میکننم چون اونموقع، روز امتحان بود و بعد از امتحان همه رفتن -میدونین امتحان حدودا ساعت 11 صبح تموم شد -درسته بعدش همه رفتن من اون روز مدرسه موندم و بسکتبال بازی میکردم با دوستام خوش میگذروندم و بعدش تیم انتخاب کننده از JYP اومدن -اوه، اونا اومدن هنگ کنگ -جیونگ نونا بودش اوه، آره آره اون اومد و بعد... من رو وقتی بسکتبال بازی میکردم، دید و انتخاب شدی آره انتخاب شدم و بعد گفت: میخوای خواننده بشی؟ -یا میخوای که یه خواننده بشی... -سلبریتی بشی؟ مثل rain یا wonder girls صادقانه بگم اون موقع واقعا نمیدونستم ولی دوست های کره ایم توی مدرسه میگفتن باید... قبل از اینکه اونا (تیم انتخاب کننده) بیان بهم میگفتن که هی تو باید بری برای SM یا JYP تست بدی من نمیدونستم که چی به چیه پس راجع بهش تحقیق کردم و با خودم گفتم، اوه این واقعا خفن و باحاله واقعا از BigBang خوشم میاد واقعا از TVXQ خوشم میاد و بعد و بعد اونها اومدن بنابراین از قبل پیش زمینه داشتم میدونی اینکه دوستام مدام بهم میگفتن -و بعد یه روز اونا واقعا اومدن -درسته و بعد ازم پرسیدن که میخوای این بشی یا نه و سرگرمی من... این بود که برقصم -اون ویدیو از اینجا میاد -بسیار خُب -بعدا منو زیر اون ویدیو تگ کنین -قضاوت نکنین، قضاوت نکنین قضاوت نکنین، قضاوت نکنین سرگرمی من رقصیدن زیر دوشه تو هم اینکارو کردی، باشه؟ اعتراف کن، اعتراف کن همه اعتراف کنن -و همینطور آهنگ خوندن -بله و بعد ازم پرسید که بلدی برقصی؟ و منم گفتم عاشق رقصیدنم ولی خُب نمیدونم... گفتم من حرفه ای نیستم و اون بهم گفت: برام برقص بدون هیچ موزیکی -همون لحظه همونجا؟ -همونجا، جلوی همه وای خدا و من با خودم گفتم که خُب چیزی برای از دست دادن ندارم خیلی خب پس یه سری حرکت موجی براشون رفتم بعدشم... -رقص پاپینگ رفتی -جو عجیب و معذب کننده ای بود جو خیییییلی معذب کننده ای بود همه، کسایی که داخل ساختمون مدرسه بودن، تیم بسکتبال، همه داشتن تماشا میکردن -اون لحظه چی گفت؟ -اون گفت که، اوممم آها شنبه بیا یا مثلا یکشنبه بیا برای تست اصلی، پس منم رفتم و منتظر موندم جیونگ نونا آره اون جز تیم انتخاب کننده بود آره و الآن رئیس یکی از بخش هاست اینطوری بود که، اوه تو اینجایی بیا داخل بیا داخل تا ویدیوت رو ضبط کنیم و من پرسیدم که حین انجام چه کاری میخوان ویدیوم رو ضبط کنن؟ اون گفت همون کاری که تو زمین بسکتبال کردی رو دوباره انجام بده منم اینجوری بودم: اوه لنتی، ریتم و رقص روتین یادم نمیاد عکس العملش اینطوری بود که "امممم" -و بعد 7 ماه طول کشید -که بهت خبر بدن؟ آره، در واقع 3 ماه طول کشید تا بهم خبر بدن و بعد برای 4 ماه دیگه هم صبر کردن... چون اون 4 ماه صرف کشمکش بین من و دوستام، خانواده ام و هم تیمی های شمشیر بازی شد -منتظر اونا بودی -آره آره انتظار کشیدن... دوباره بریم سراغ موضوع سخت ترین بخش مربوط به سلبریتی و هنرمند بودن فکر میکنم انتظار کشیدن یکی از سخت ترین بخش هاش باشه اینکه منتظر باشی که باهات موافقت بشه و زمان این برسه که چیزی که میخوای منتشر کنی و به نظرم اینکه نتونی 100% چیزی که میخوای انجام بدی رو به طرف مقابلت بفهمونی یکی از سخت ترین بخش هاست اصلا راجع به چی داریم حرف میزنیم؟ قرار بود راجع به زادگاه حرف بزنیم اما -منظورم اینه که آره یکمی راجع بهش حرف زدیم -فقط یکمی -فقط یه ذره -یه ذره، مثل نوک کوه یخ فکر میکنم بیشتر شبیه پاشیدن یکم برف رو کوه بود هی شما بچه ها میک‌آپ ندارین؟ پس چرا من برای میک‌آپ رفتم؟ من قرار بود برم و باید میرفتم ولی خب نرفتم -من هیچوقت میک‌آپ (واسه این برنامه) انجام ندادم... -خدایا -ولی خب اینجوری جلوی دوربینا بهتر به نظر میرسی -آره بهتر به نظر میرسی نسبت به ما صادقانه بگم واقعا اهمیتی نمیدم اما فقط فکر میکنم دور از ادب باشه که میک‌آپ انجام ندم اوه نه نه نه -اوایل ما هم انجامش میدادیم ولی الآن دیگه نه -من نه اوکی این برنامه ی "واقعی باش" ئه و ما چهره واقعیمون رو نشون میدیم به همین خاطره که کلاه و عینک گذاشتم -تو از هممون بهتر به نظر میرسی -آره قراره از صورتت به عنوان کاور ویدیو این قسمت برنامه استفاده بشه این یکی این سوالیه که جوابش معلومه، مطمئنم جوابش بله هست فکر میکنم تجربه هامون وسیع میشن با چیزهایی که میبینیم و کارهایی که میکنیم و کسایی که اطرافمون هستن تاثیر بزرگی در جایگاه الآنمون و شخصیتی که به عنوان انسان داریم، داره -قطعا، قطعا -آره لعنت، زندگی عجیب و دیوونه کننده بود، مگه نه؟ چه مسیر دیوونه کننده ای! فکر میکنم چون هممون در آمریکا بزرگ شدیم قطعا نسبت به عموم مردم کره طرز فکر متفاوتی داریم -و به همین خاطر فکر میکنم راجع به مسائل متفاوتی مضطرب میشیم -اوه، آره قطعا مثلا مواقعی که میگی من متوجه فلان چیز نمیشم من نمیفهمم چرا فلان چیز باید اینطوری باشه و بعد اونا با خوشون میگن که اون چرا درست متوجه نمیشه پس آره جایی که بزرگ میشی و مسائل این چنینی روی جایی که بعدا زندگی میکنی تاثیر میذاره -قطعا -درسته درسته میخواین بعدا به زادگاه و شهرتون برگردین؟ -و اونجا زندگی کنین؟ -اوه آره من قراره... به زودی به پکن برمیگردم -اوه -اوکی چون والدینم، هردوشون الآن در هنگ کنگ هستن و من 10 سالی میشه که ازشون جدا شدم پدر و مادرم الآن حدود 65، 63 سالشونه بنابراین و راستش، به عنوان پسرشون... میخوام وقت بیشتری رو باهاشون بگذرونم آره، البته البته دارم برنامه ریزی میکنم که باهاشون به پکن نقل مکان کنیم که باهم زندگی کنیم میدونی خیلی فرق داره که اونا رو هر روز حضوری و از نزدیک ببینی تا اینکه باهاشون ویدیوکال بری درسته، صد درصد خیلی فرق داره نوازش میکنی، بغل میکنی، رو در رو حرف میزنی حتی واسه 10 دقیقه هم شده یا یه ساعت یا اینکه یه روزو باهم بگذرونیم تا اونجایی که بتونم آره البته البته یادمه تو برنامه تلوزیونی روم‌میت شرکت کردی و تو مامانت رو مجدد دیدی منم از دیدنش گریه‌ام گرفت عهههه منم میخواستم بگم اینو میدونی داداش من تو باشگاه بودم و اینجوری شدم نه حقیقتش، دو سال بود که پدر و مادر رو ندیده بودم همونطور که گفتم واقعا تحت فشار بودم میدونین، نمیتونستم کاری بکنم و جلو خودمو بگیرم چه پسر خوبی آره اون دیوونه وار به خانوادش اهمیت میده پدر و مادر من... اینجورین که بعضی وقتا... شما هم احتمالا حسش کردین از روی یه کارایی که پدر و مادرتون میکنن میتونین بگین کم کم دارن پیر میشن و ناراحت میشین و اینجوری میشین که "باید ازشون محافظت کنم" تا حالا حسش نکردی؟ دقیقا من پدر و مادرم رو شاید حداکثر یک بار در سال ببینم و هربار میبینمشون یه لکه جدید رو پوستشون افتاده مو های سفیدشون بیشتر شده بعد من اینجوریم که "لعنتی" میدونین، این به خاطر اینه که مدتی ندیدیمشون و وقتی اونجوری میبینیمشون قبلنا اینجوری بود که من به دنبالشون میرفتم و الآن کم کم میتونی ببینی که جاها عوض میشه جاهامون عوص میشه و مجبوری... زمان میخوای... به این درک میرسی که الآن تو باید ازشون مراقبت کنی همینطور بعضی وقتا، به عنوان بچشون همیشه فکر میکردم اونا قهرمان منن -مامان بابای.. شکست ناپذیر، مثل سوپرمن میدونین -شکست ناپذیر ولی در بعضی موارد حس میکنم اونا شروع میکنن به... لطیف و نرم دل میشن بیشتر شبیه بچه میشن، یه ذره بیشتر نه که بد باشه ها، نه از جنبه بد نمیدونم چطوری توصیفش کنم ولی نه از جنبه بد ولی رفتارشون از جهاتی بیشتر بامزه میشه و باعث میشه فکر کنم که... بخاطر رفتارشون، جوری که برای خودم تحلیلش میکنم اینه که "من باید ازشون مراقبت کنم" "اونا نیاز به مراقبت دارن" کی پشت سرمه یا خدا یه سایه دیدم و یه نفر که حرکت کرد بله خب فکر کنم زمان خوبیه که بریم سراغ ایمیل ها زمان خوبی نیست، ما هنوز صحبتمون تموم نشده -آره -بسیار خب میتونم بعدا بازم بیام؟ آره حتما حتی اگه بخوای میتونی مجری میزبان باشی آممم برمیگردم راجع به همش حرف میزنیم بعدا برای قسمت دیگه به نظرم میتونیم با جکسون راجع به خیلی چیزای مختلف حرف بزنیم ما یه سری کاربر در پلتفرم ردیت داریم که به دنبال نگرش و رهنمون هستن (اسم کاربر رو میخونه) این کاربر نوشته: من یه مرد 29 ساله‌ام و بعد از 4 سال که در کلیولند بودم به شهرم در اوهایو برگشتم 80 مایل فاصله داره حدودا بعد از 1 سال بعد از برگشتم فهمیدم که دوست ندارم که به راحتی در دسترس برادرم باشم اوه دوست ندارم اونقدر راحت در دسترس برادر یا والدینم باشم و دوستای قدیمیم که وجه مشترک خیلی کمی باهاشون دارم مردم شهر ارزش هاشون شبیه من نیست که این باعث دشواریه من فرصت هایی داشتم که برم به سالت لیک‌سیتی و وسوسه شده بودم براش اوهایو رو 7 سال پیش به طور موقت ترک کردم و خوشحال نبودم ولی در صحبت با هم سن و سالام و خانوادم اونا حس میکردن دلیلش اینه که نقل مکانم موقتی و حدودا 6 ماهه ست و اینکه هیچوقت کاملا مستقر نشدم من زمانی که تو کلیولند بودم رو دوست داشتم از آزادی ناشی از نزدیک نبودن به خانواده‌ام لذت میبردم دقیقا به همین بدی که به نظر میرسه احمقانه ست که زندگیم تو سن 29 سالگی اینطوریه و آلاخون والاخونم عه بازم هست تو میتونی بخونی بخشی از من دنبال فرصتای شغلی توی اروپاست تو دهه 20 سالگیم خیلی سفر کردم و ماجراجویی رو دوست داشتم و حس کردم که که جاش خالیه (توی زندگیم) فکر میکردم آماده‌ام که یه جا مستقر شم و مسافرت کردن رو تموم کنم به خاطر کارم ولی بعد از 25 هفته پشت سر هم کار کردن در یه مکان مطمئن نبودم که برای من جواب بده و مناسب شخص من باشه کسی هست که برگشته باشه به شهرش و پشیمون شده باشه؟ الآن مشکل چیه مرد؟ خب من فکر میکنم... الآن مشکل چیه مرد؟ حس میکنم وقتی تو کلیولند بوده خیلی خوشحال بوده فکر نمینم این احمقانه باشه که یه شروع دوباره تو 29 سالگی داشته باشه و به یه شهر دیگه بره چون همونجور که گفتی تو شهرتون نقاط مشترکی با دوستات نداری و این خوشحالت نمیکنه و به نظرم اگه اونجا باشی همش احساس درموندگی میکنی و شاید پیش خودت خانوادت رو بخاطر برگشتت سرزنش کنی و به خاطرش استرس داشته باشی پس فکر کنم شانس خوبیه که بری یه شهر جدید و خودت رو پیدا کنی و بیشتر خودتو بشناسی و فرصت های جدیدی به دست بیاری نمیدونم، فکر میکنم این کاریه که اگه من بودم میکردم آره میگم که تو خودتم حدودای 29 سالگی تقریبا شروع دوباره نداشتی؟ آره در اصل خب فکر نمیکنم خیلی دیر باشه برای یه شروع تازه و گفته که... اوقاتم رو تو کلیولند دوست داشتم و لذت میبردم از آزادی که بخاطر دور بودن از خانوادم داشتم خب پس به نظرم... هنوز تو اون زمان مونده آره فکر کنم هنوز دوست داره چیزای جدید کشف کنه چون گفته: "بخشی از من دنبال فرصتای شغلی توی اروپاست" برای همین حس میکنم هنوز دلش میخواد سفر کنه هنوز دلش میخواد تجربه بیشتری از زندگی کسب کنه پس برو، تمام این کارا رو بکن و بعد مطمئنم هرچی سنش بره بالاتر دلش بیشتر برای خانوادش تنگ میشه مثل خودمون دیگه همه هر از چندگاهی برمیگردن، مسن شدن والدینشون و اینجور چیزا رو میبینن مطمئنم بعدا دلش میخواد که برگرده پیششون -یا همونطور که تو گفتی حتی خانوادشو ببره یه جا تا باهم زندگی کنن -درسته در نهایت اینجور میشه...پس فکر میکنم میتونه همین الآنم... فکر نمیکنم حرکت احمقانه ای باشه که در 29 سالگی به جای دیگه نقل مکان کنی به نظرم همچنان میتونن سفر برن و تجربه... فکر میکنم اون باید بفهمه که واقعا چی میخواد باید خودش رو بهتر بشناسه بعد شروع کنه به برنامه ریزی... و به سمتش بره و عملیش کنه درسته درسته این آسونه به همین سادگی و آسونی نیس؟ به همین سادگی و آسونی نیس؟ البته که گفتنش خیلی آسون تر از انجام دادنشه نه ولی برای حداقل 30 دقیقه بشین و بهش فکر کن به نظرم... -اینکه میخوای چیکار کنی، درسته -آره خودش رو بشناس برادر من آره آره بزن قدش/های فایو میخواستی وقتی اینکارو کردی؟ راستش نه راستش، نه اینجوری بودم که آره باید خودت رو بشناسی اون اینجوری بود که: "درسته" اگه هی فایو میخواستم اینجوری میکردم ولی اینجوری کردم فکر کردم برای تایید و موافقت های‌فایو میخواستی آره میخواستم -و بابتش ممنونم مرسی -من متوجه شدم درک کردم داداش داشتم فکر میکردم حرکتشون یه کم عجیبه گفتم یه چیزی اشتباهه خیلی خب (اسم کاربر) پرسیده که برگشتن به شهرم من رو تبدیل به یه آدم شکست خورده میکنه؟ من 24 سالمه و متاهلم دارم آخرین ترم دانشگاهم رو شروع میکنم -من تو تنسی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل شوهر... -اون (خانوم) متاهله؟ -اون (آقا) متاهله -اون (آقا) متاهله و -اوه خانوم متاهل -خانوم متاهل اون 24 سالشه و داره ترم آخر دانشگاهش رو شروع میکنه تو تنسی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل شوهرم ما دو هفته بعد از ازدواجمون به کلرادو نقل مکان کردیم پس منم میتونستم تو 10 دانشگاه برتر ثبت نام کنم الآن حدودا 2 سال شده و شوهرم اینجا غمگین و درمونده شده کارشو از دست داد و از کار جدیدش متنفره دوستای کمی اینجا پیدا کرده دلش برا خانواده هامون تنگ شده و هیچی براش تو کلرادو لذت بخش نیست من عاشق کلرادو هستم با اینکه منم دوستای کمی پیدا کردم و دلم برای خانوادم تنگ شده چون اون خیلی ناراحته ما با هم صحبت کردیم و توافق کردیم که برگردیم به تنسی از شهرم تا شهری که من توش دانشگاه میرم حدود 30 دقیقه راهه خیلی چیزاس که انتظار دارم هزینه کمتر زندگی کردن یه شوهر خوشحال غذای خوب و نزدیک بودن به خانواده ولی در عین حال ناراحت و پریشون هم هستم و احساس میکنم که شکست خوردم میدونین، هیشکی از شهر من خارج نمیشه اونا اونجا بزرگ میشن، میرن مدرسه های نزدیک همونجا بعدش برمیگردن خونه تا اونجا زندگی و کار کنن و بچه هاشون با بچه های دوستای دوران دبیرستانشون بزرگ میشن فکر میکنم من تنها کسی باشم که حدودا 6 یا 7 ساعت دورتر رفتم و فکر میکنم با برگشتنم من هم مثل بقیه میشم یه آدم شکست خورده که نمیتونه از لاک خودش بیرون بیاد میدونم که اینکار رو صرفا از روی عشقی که به همسرم دارم انجام میدم و برای مثال یه خونه خوب توی شهر تنسی نسبت به یه خونه توی کلرادو 100000 دلار ارزون تره ولی اعتراف میکنم باز هم با انجام این کار انگار شکست خوردم آیا این فقط نظر خودمه یا اگه برگردم خونه واقعا یه آدم شکست خورده محسوب میشم؟ ببخشیییید! حتی نذاشت تمومش کنی و گفت: هی واستا ببینم نه نه یه لحظه صبر کنید من واقعا با این جمله که گفت: "من هم شبیه بقیه میشم" مخالفم خب مشکلش چیه؟ تو ازدواج کردی داری برای تحصیل میری و قراره زندگیتو بکنی و هیچ کس نباید تورو قضاوت کنه و اصلا نباید برات مهم باشه که دیگران چطوری در موردت فکر میکنن -تو داری برای خودت زندگی میکنی متوجهی؟ -درسته پس به نظرم... خیلی... خیلی.. استرس زاست که فکر کنی که اوه بقیه چطوری منو میبینن و ...چه فکری راجع به من خواهند کرد بیخیالش بشید قبل از اون خودتونو... یالا اینجاشو یکم کمکم کن خب! مثل این میمونه که... خودتو محکم و قوی کن آره من فکر میکنم این یکم به غرور و خودپسندیش هم برمیگرده مثلا فکر میکنه "من اولین نفری هستم که رفته" یا یه همچین چیزایی درسته ولی.. این اصلا مهم نیست مثل این... آخه یعنی چی اصلا؟ یعنی چی؟؟ یعنی چی؟ "من اولین نفری هستم که تا 9 ساعت دورتر رفتم" خب این یعنی چی اصلا؟ مثل یه حس موفقیت... اصلا من نقل مکان کردم به ججو خب که چی؟ یعنی چی؟ -هیچی -بی معنیه من فکر میکنم میتونم با کسی که اینو نوشته.. یه جورایی.. همزاد پنداری کنم چونکه... وقتی من برای اولین بار داشتم آمریکا رو ترک میکردم آخرین جمله ای که به دوستام گفتم این بود برای تو یه رولکس میخرم! برای تو هم رولکس میخرم برای تو هم یه رولکس میخرم و بعدش وقتی برگردم با هم یه قصر بزرگ میخریم و تا آخر عمر اونجا بزن و بکوب میکنیم به نظرم اون میترسه برگرده چون از این میترسه که وجهه یه آدم شکست خورده از خودش به جا بذاره ولی ای خدا! میدونین من فکر میکنم اون دچار بحران یک چهارم زندگی هم شده تا حالا راجبش شنیدین؟ (بحرانی در سنین 25-18 سال که فرد دچار تناقض میشه و خودشو زیر سوال میبره) آره همون بازه ای از زندگی که به پوچی و سردرگمی میرسی آره تو انقدر راجع به آینده نگرانی که مدام بهت استرس وارد میشه و حس میکنی تو موقعیت سختی هستی و گاهی اوقات هم افسرده میشی حس میکنم اونم الآن توی یه همچین موقعیتی هست چون اون دقیقا 24 سالشه توی این سن و سال وجود این مشکلات طبیعیه تازه به نظرم اون کلی هم مسئولیت رو دوشش داره این که متأهله و همسرش زیاد از جایی که هستن راضی نیست و خوشش نمیاد ولی در کل فکر میکنم تهش... اگه کسی قبلا این بحران رو تجربه کرده باشه یا کلا توی زندگیش موقعیتی شبیه به این رو تجربه کرده باشه حستونو درک میکنه و بهتون میگه فقط آروم آروم پیش برو اونقدر حساس نشو و به آینده ی دور فکر نکن اصلا برات مهم نباشه که وقتی برمیگردی مردم در موردت چی فکر میکنن اینطوری دیگه وقتی برگردی احساس شکست خوردن نمیکنی آره و اینکه تعریف اونا از شکست چیه اینکه برگشتن به شهرشون به این معنی نیست که کارهایی که انجام میدادن رو متوقف کردن شکست زمانیه که از همه چیز دست بکشی ولی برگشتن به معنی اتمام و رها کردن نیست فقط یه قدم دیگه تو زندگیشونه تا زندگیشونو بهتر کنن آدما هرچی بخوان میگن و تو نمیتونی اینو کنترل کنی و تو نمیتونی هر چیزی که تو زندگیت میخوای رو داشته باشی فقط راه و هدفتو مشخص کن و به این فکر کن که... نمیتونی مثلا... خب همسرت اونجا خوشحال نیست و زندگی براش سخت میگذره خب این یه مشکل و دومی... مشکل دومی چی بود؟ -برگشتن -برگشتن -مشکلات خونه -مشکلات خونه مشکل سوم برگشتنه چون مردم فکر میکنن اگه برگردی یعنی اینکه شکست خوردی اینم یکی دیگه از مشکلاته نه؟ باید از یکیشون دست بکشی تو نمیتونی همه چیز رو با هم داشته باشی باید یه چیزیو فدا کنی درسته بابامم همینو قبلا بهم گفت، چون والدینم الآن برگشتن آمریکا و الآن 21 سالی میشه که اصلا به کره برنگشتن و والدینم هنوز دارن کلی کار میکنن تو آمریکا تازه انگلیسی هم حرف نمیزنن و به پدرم گفتم حالا که من کره ام خب تو هم بیا اینجا چون من فکر نمیکنم دیگه برای یه مدت برگردم آمریکا واسه همین گفتم خب بیا اینجا تا منم کمکت کنم و این حرفا ولی اون گفت من نمیخوام برگردم چون اگه برگردم مردم فکر میکنن من یه آدم شکست خورده‌ام -وقتی اون رفت آمریکا... -اون "مردم" کیان؟ حدس میزنم دوستاش باشن مامان منم گاهی میگه.. به مامام میگم... مامان میتونی فلان کار رو بکنی و اونم میگه "نه بعد همه فکر میکنن من اینطوری/اونطوری ام" و منم میگم خب این "همه" کیان؟ بهم بگو "همه" یعنی کیا؟ اقوامم.. آره ولی... بیخیال میدونی، من هم اینجور بحثا دارم با خانوادم خب میدونی وقتی یکی میره آمریکا، دوستات میگن اوه فلانی چه آدم موفقیه لابد بهترین زندگیو داره پدرم وقتی برگرده کره باید دنبال یه کار جدید باشه که با سنی هم که داره کار سختیه و اینطوری هم نیست که اونقدر پول داشته باشه که بیاد اینجا یه خونه بخره و والدینم از هم جدا شدن و بهش میگم که خب بیا کره پیش خونوادت، پیش مادرت و برادرهات بمون چون فکر میکنم اون اینجا خوشحال تره ولی اون هنوزم نگران اینه که مردم چی فکر میکنن چون اینطوری نبوده که آره اون موفق شد و برگشت و الآن میتونه بقیه خونوادشو حمایت کنه در واقع اگه برگرده باید از نو شروع کنه و من میگم که... بهش میگم نگران نباشه خب ولی در عین حال اون غرور هم داره و منم میگم خب باشه میدونی چیه تو باید بدونی که چی دقیقا تو رو خوشحال میکنه نه اینکه بقیه چطوری تو رو میبینن و قضاوتت میکنن راستش من واقعا از این طرز فکر خوشم نمیاد این بهترین حسن ختام برای برنامه ست واقعا... داداش ما قرار نیست چیزیو تموم کنیم قسمت دوم؟ خب دوستان تا چند لحظه دیگه میبینیمتون باز خب آره همونطور که جکسون گفت، نذارین... نذارین بقیه آدما... براتون دیکته کنن که چطور پیش برین و روش زندگی کردنتون چی باشه این کار میتونه مانعتون بشه و شما رو تو موقعیت سختی بذاره و شما رو از برداشتن قدمای بزرگتر باز بذاره فقط کاری که میخواین رو انجام بدین و به نظر بقیه اهمیت ندین نه نه تو بگو اینطوری همسرت خوشحال تر میشه و احتمالا زندگی مشترکتون شادتر میشه و در نهایت خودت هم خوشحال تر میشی و با نزدیک بودن به خانواده حمایتشونو داری، بیشتر از چیزی که فکر کنی حمایت روحی عاطفی و در نهایت ممکنه خوشحال تر شی الآن که معلوم نیست.. و فعلا کلی میترسی بخاطرش قسمت ناراحت کننده تر اینجاست که پشت سرت حرف میزنن منظورمو فهمیدی؟ چون... واقعا یه آدم کار دیگه ای جز غیبت کردن نداره؟ خب مردم معمولا دور هم جمع میشن یا یه نوشیدنی میخورن چیکار میکنن معمولا؟ معمولا غیبت میکنن واقعا ناراحت کنندست که.. پشت سر کسی حرف بزنی پس به این فکر نکن که بقیه چطوری در موردت قضاوت میکنن فقط روی مسیر خودت تمرکز کن آره این قسمت کلی بحث های عالی داشتیم همونطور که گفتم باید جمع بندی آخرو بکنیم اوه خیلی صاف و نرمه داداش -جان من؟ -آره -امروز صبح اصلاح کردم -عالیه اگه دستتو از اون سمت حرکت بدی حسش میکنی ولی نه واقعا -اوه واقعا؟ -همونجوریه منم تا اینجا دارمش -تو هم نمیتونی... -آره باید تا اینجا بذارمش وقتی 35 سالمون شد فکر کنم مردونه تر بشه من که نمیتونم باهاتون همزادپنداری کنم خب قبل از اینکه بحث دوباره به حاشیه بره -ممنونم جکسون برای اینکه توی این قسمت اومدی -خواهش میکنم وظیفمه داداش قطعا بیشتر دعوتت میکنیم و حضورت برامون مایه افتخار بود دوستان اگه میخواین از آپدیت برنامه هامون با خبر بشین برای دایو استودیو اینستاگرام و توییتر داریم و قسمت کامل در youtube.com/divepods قرار میگیره تو نمیخوای پیج اینستاگرام، توییتر، یوتیوبتو معرفی کنی؟ آره لیبل تیمم، تیم وانگه و ما چنل یوتیوب خودمونو تازه باز کردیم توی بیوی اینستاگرامم لینکش هست لینک اینستاگرامت چیه؟ اینستاگرامم فقط تایپ کنین jacksonwang و اونی که علامت تیک آبی داره منم -jacksonwang852g7 -پزشو میدی؟ -نه فقط... فقط اینکه... واقعیته واقعیت نه نه نه امسال قراره بالای 40 تا آهنگ بدم بیرون همش همین امسال 2021 یه آلبوم چینی و یه آلبوم انگلیسی با 20 تا آهنگ و با همکاری ها و پروژه های مختلف و این ماجرا قراره ادامه داشته باشه و قراره آرتیست های زیادی زیر نظر تیم وانگ معرفی بشن اوه قراره باهاشون قرارداد ببندی و چیزهای مختلف زیادی قراره به زودی منتشر بشه منتظر باشید هر ماه یه سورپرایز براتون داریم! واو منتظر تیم وانگ میمونیم یه بار دیگه بگم که چنل رو سابسکرایب کنین و برای این پادکست بازخورد بدین ممنون از همه برای اینکه گوش دادید دفعه ی بعد میبینیمتون :tel kingwang852@