< Return to Video

Going Back Home with Jackson Wang | GET REAL Ep. #34

  • 0:00 - 1:23
    تبلیغات Mindset
    :tel
    @kingwang852
  • 1:37 - 1:41
    خیلی خُب، همگی دوباره به یک قسمت دیگه از گت ریل خوش اومدین به میزبانی
  • 1:41 - 1:42
    -با میزبانیِ ما
    -گت ریل
  • 1:42 - 1:43
    بی ام،
  • 1:43 - 1:44
    اشلی بی چوی و
  • 1:44 - 1:45
    و پنیل از BTOB
  • 1:45 - 1:46
    جکسون
  • 1:47 - 1:50
    ما قراره از دیدگاه خودمون و صادقانه به پستی و بلندی های دوران جوانی بپردازیم
  • 1:50 - 1:52
    شما اینجایین تا
  • 1:52 - 1:57
    با جکسون وانگ از چین همراه باشین و تیم وانگ
  • 1:58 - 2:00
    تیم وانگ رو در کنارمون داریم
  • 2:01 - 2:02
    او خدای من
  • 2:02 - 2:06
    از خیلی وقت پیش میخواستم بیام به برنامه
  • 2:06 - 2:08
    ولی شما بچه ها هیچوقت تماس نگرفتین
  • 2:10 - 2:14
    -هااااا؟؟؟
    -زنگ نزدیم؟
    -یه لحظه
  • 2:14 - 2:15
    کی تماس نگرفته باهاش
  • 2:15 - 2:18
    نه درواقع، واقعا دلم میخواست که بیام
  • 2:18 - 2:22
    -و میدونم که یه پادکست دیگه هم با اریک نام هست
    -درسته
  • 2:22 - 2:25
    -یکی دیگه هم هست که جه توشه
    -درسته
  • 2:25 - 2:27
    اونا هم پادکست جدای خودشونو دارن؟ یا
  • 2:27 - 2:29
    آره اونا برنامه ی خودشونو دارن
  • 2:29 - 2:31
    آهااا درست جه برنامه خودشو داره
  • 2:32 - 2:33
    اریک واسه خودش
  • 2:34 - 2:35
    این برنامه محبوب ترینشونه درسته؟
  • 2:36 - 2:36
    احتمالا
  • 2:40 - 2:42
    دیگه حرفی هم توش نباشه
  • 2:42 - 2:43
    همونطور که پنیل گفت دوباره
  • 2:43 - 2:46
    به محبوب ترین پادکست خوش اومدین
  • 2:48 - 2:53
    امروز قراره درباره ی موضوعات مختلفی صحبت کنیم
  • 2:53 - 2:56
    قراره راجع به قهرمانان سرزمین مادری حرف بزنیم
  • 2:56 - 2:57
    قهرمانان
  • 2:57 - 3:01
    کجا به دنیا اومدین و چه چیزی بیشتر از زمین های بازی دوران کودکیمون به یاد داریم
  • 3:01 - 3:04
    تا حالا شده واقعا اصالتمون یادمون بره؟
  • 3:04 - 3:06
    آیا در هر صورت فاصله ها باعث وسعت قلبمون میشه؟
  • 3:07 - 3:11
    و آیا ما از موقعی که راحتی خونه رو رها کردیم به این مدل زندگی عادت کردیم
  • 3:12 - 3:19
    با ما از طریق شبکه های اجتماعی دایو استودیو در ارتباط باشین
    یا برامون زیر ویدیو های کامل قسمت ها در یوتیوب کامنت بذارین
  • 3:19 - 3:23
    و در اپلیکیشن های اسپاتیفای و اپل پادکست ما رو دنبال کنین
  • 3:23 - 3:25
    تو اپل پادکست ریویو بذارین تا بقیه هم در مورد برنامه ی ما بدونن و
  • 3:25 - 3:27
    و بهمون بپیوندین تا بهتون خوش بگذره
  • 3:27 - 3:28
    عالی عالی
  • 3:28 - 3:33
    دایو استودیو اینستاگرام داره؟
  • 3:33 - 3:37
    آره داریم
    اووو، همین الآن میخواد فالوومون کنه
  • 3:40 - 3:43
    در حالی که داری فالوومون میکنی
    اینستای خودتم بگو تا همه فالوش کنن
  • 3:43 - 3:45
    -آره بگو
    -اوکی، دایو استودیو منو فالو نداره
  • 3:45 - 3:47
    اوکی بذارید اول من فالو کنم
  • 3:48 - 3:52
    -اوکی الآن دوستیم
    -اینجا کی مسئول شبکه های اجتماعی هست؟
  • 3:53 - 3:57
    همه دارن بهم اشاره میکنن
  • 3:57 - 3:58
    اوکیه من عاشق دایو استودیو ام
  • 4:03 - 4:06
    خُب اول از همه چیکارا میکردی چطوری جکسون؟
  • 4:06 - 4:06
    او مای گاد
  • 4:06 - 4:07
    اممم
  • 4:08 - 4:09
    چیکارا میکردی؟
  • 4:09 - 4:10
    من...
  • 4:12 - 4:14
    شخصا فقط
  • 4:14 - 4:19
    امسال شروع کردم که واقعا واقعا تو کره سخت کار کنم
  • 4:19 - 4:22
    تازه قراردادمون با JYP به اتمام رسید ولی
  • 4:23 - 4:30
    ما همچنان گات سون هستیم
    ما هنوزم قراره با آهنگامون بیایم، میدونین
  • 4:30 - 4:35
    ولی بیشتر امسالو فکر کنم
  • 4:35 - 4:40
    همه دارن کار سولوی خودشونو آماده میکنن
  • 4:41 - 4:41
    درسته درسته
  • 4:41 - 4:48
    مثلا یکی میخواد بازیگری کنه، مارک برگشت لس آنجلس و
  • 4:48 - 4:53
    جی بی و یوگیوم دارن آلبوم خودشونو آماده میکنن
  • 4:54 - 4:58
    بم بم هیچ نظری ندارم که داره چیکار میکنه ولی
  • 4:58 - 5:02
    ولی اون به نظر میاد که کلی کار برای انجام دادن داره
  • 5:02 - 5:03
    تبلیغات، خُب
  • 5:03 - 5:07
    اون واقعا مثل یه پرنس در تایلنده
  • 5:07 - 5:09
    و میدونی کلی کار موسیقی انجام میده
  • 5:09 - 5:11
    همچنین اون داره در مورد حرفه بازیگری هم فکر میکنه ولی خُب
  • 5:11 - 5:14
    ما واقعا صحبت جدی راجع بهش نداشتیم
  • 5:14 - 5:16
    یونگجه داره آلبومشو آماده میکنه
  • 5:16 - 5:21
    منم دارم روی آلبومم کار میکنم
    اممم آلبوم انگلیسی و چینی
  • 5:21 - 5:24
    همینطور امسال کلی همکاری دارم
  • 5:24 - 5:27
    و حتی باهات راجع به همکاری در یک آهنگ حرف زدم آره؟
  • 5:27 - 5:30
    -آره الآن داریم روش کار میکنیم
    -آره کار میکنیم
  • 5:32 - 5:37
    همچنین کمپانی خودمو دارم اداره میکنم، اسمش تیم وانگه
  • 5:37 - 5:38
    تیم وانگ
  • 5:38 - 5:39
    بیا در موردش حرف بزنیم
  • 5:39 - 5:42
    آره دو تا هویت دارم
  • 5:42 - 5:45
    یکی به عنوان آرتیست، خواننده و اجرا کننده
  • 5:45 - 5:47
    و اون یکی هم به عنوان
  • 5:48 - 5:50
    کسی که یه کمپانی رو میگردونه حالا هر چی که بهش میگن
  • 5:50 - 5:54
    -CEO (مدیرعامل)
    -نه واقعا نه مدیرعامل نه
  • 5:54 - 5:56
    -بیشتر یه چیزی شبیه
    -مدیر کل؟
  • 5:56 - 5:59
    نه نه نه نه
    یه چیزی مثل...
  • 6:00 - 6:02
    -یه آدمی که داره یه کمپانی رو میچرخونه همین
    -موسس؟
  • 6:02 - 6:05
    -همون مدیرعامل؟
    -موسس... نه نه
    -اوکی اوکی موسس
  • 6:05 - 6:06
    موسس.. عاااالی
  • 6:07 - 6:09
    "من مدیرعامل نیستم ولی صاحب کمپانیم"
  • 6:09 - 6:14
    -اوه مدیر اوکی
    -نه نه... مدیر.. نه.. سی... موسس
    نه نه
  • 6:14 - 6:18
    -جکسون داره شکسته نفسی میکنه فروتنه
    -هر چی که بهش میگن همون موسس آره آره
    موسس
  • 6:18 - 6:20
    خیلی خفنه
    موسس خفن
  • 6:20 - 6:24
    الآن تیم وانگ چند سالشه؟
    چون موقعی که تو JYP بودی شروعش کردی آره؟
  • 6:24 - 6:27
    آره وقتی 23 سالم بود شروعش کردم
  • 6:28 - 6:29
    بنابراین میشه 4 سال پیش
  • 6:29 - 6:32
    فکر کنم موقعی که من 23 سالم بود به زور راه میرفتم
  • 6:34 - 6:37
    آره 23 سالگی
    چهار سال پیش و
  • 6:38 - 6:41
    به عنوان سولوکار اونجا کار کردم و
  • 6:41 - 6:48
    همه جا میتونستم کار کنم به جز کره
  • 6:49 - 6:51
    اون جزئی از قرارداد بود
  • 6:52 - 6:55
    و از اونجایی که قرارداد تموم شده، دارم سعی میکنم که همه چیو برگردونم
  • 6:55 - 7:03
    همه آهنگام، تبلیغات، تمام کارایی که در طول این 4 سال انجام دادم
    دارم سعی میکنم که برشون گردونم
  • 7:03 - 7:06
    درسته
    پس تو اساسا داری سعی میکنی که برندتو دوباره بسازی؟
  • 7:07 - 7:09
    آره تو کره
    چون...
  • 7:09 - 7:14
    چون شما نمیتونی آهنگای منو هیچ جایی تو کره پیدا کنی
  • 7:14 - 7:16
    -چی؟
    -منظورم تو همه پلتفورماست
  • 7:16 - 7:21
    بنابراین امسال دارم سعی میکنم که
    به توزیع و پخش دوباره آهنگام تو کره بپردازم
  • 7:21 - 7:25
    بنابراین دارم سعی میکنم دوباره با مخاطبای کره ای ارتباط برقرار کنم
  • 7:27 - 7:31
    فکر کنم اینکه با سابلایم شریک شدی کار رو آسون تر کرده
  • 7:31 - 7:35
    آره سابلایم خیلی خوبه
  • 7:35 - 7:40
    خیلی دوستانه‌اس مثل خانواده‌اس. خیلی خوبه کار کردن باهاشون
  • 7:40 - 7:46
    بنابراین بهتون پیشنهاد میکنم اگه قراردادتون تموم شد
    لطفا به سابلایم بیاین
  • 7:50 - 7:53
    دارم شوخی میکنم
    دارم شوخی میکنم
    دارم شوخی میکنم
  • 7:54 - 7:56
    فقط یه نظره یه نظره
  • 7:56 - 8:00
    نظر شخصی
    هرکس حق داره نظر شخصی خودشو بیان کنه میدونی اوکیه
    اوکیه
  • 8:00 - 8:02
    آره خُب تیم خیلی خوبیه
    خیلی خوبه
  • 8:03 - 8:04
    -خیلی خوبه واست
    -آره
  • 8:04 - 8:08
    تو در حال تلاش بودی
    در حال تلاشی که برند تیم وانگ رو دوباره بسازی
  • 8:08 - 8:12
    تو، تو استودیو بودی، فکر کنم هر روز، تو این دو هفته گذشته درسته؟
  • 8:12 - 8:12
    آره
  • 8:12 - 8:15
    همش دارم ضبط میکنم
  • 8:15 - 8:19
    چون کار دیگه ای ندارم که انجام بدم میدونی
  • 8:19 - 8:22
    هیچی
    باید آماده کنم، باید پایه و اساسو آماده کنم میدونی
  • 8:22 - 8:23
    آره آره
  • 8:23 - 8:30
    یا چیزای دیگه
    چون آلبوم بین المللی من آگوست منتشر میشه
  • 8:30 - 8:36
    ده تا آهنگ و یه عالمه سینگل بینش هست، کلی همکاری هست
  • 8:36 - 8:39
    سینگل بعدی من مارس منتشر میشه
  • 8:39 - 8:41
    به زودیه به زودی
    آره آره
  • 8:41 - 8:42
    چجوریه؟
  • 8:42 - 8:43
    داستان عاشقانه س
  • 8:45 - 8:48
    فقط خودتی یا با همکاری کسیه؟ رازه؟
  • 8:48 - 8:50
    نه فقط منم منم
  • 8:50 - 8:53
    این چند روز در حال آماده سازی بودم
  • 8:53 - 8:56
    تمام این روزا داشتم...
  • 8:56 - 8:57
    چون واسه همه ی موزیک ویدیوهام فیلمنامه رو خودم مینویسم
  • 8:59 - 9:01
    و بعد خُب زمان میبره واقعا
  • 9:01 - 9:05
    واقعا طول میکشه تا لوکیشن پیدا کنیم و تمرینات
  • 9:06 - 9:08
    یه دمو از موزیک ویدیو بگیریم
  • 9:08 - 9:13
    و پیدا کردن بازیگر مناسب و
  • 9:13 - 9:14
    طراحی رقص
  • 9:16 - 9:18
    قراره همشونو در کره فیلمبرداری کنی؟
  • 9:18 - 9:21
    آره آخر فوریه فیلمبرداریش میکنم
  • 9:21 - 9:26
    و در مارس قراره در کره و به صورت جهانی منتشر بشه؟
  • 9:26 - 9:27
    جهانی جهانی
  • 9:27 - 9:29
    هنوزم تو کره نه؟
  • 9:29 - 9:30
    نه امسال در کره هم هست
  • 9:30 - 9:32
    -اوکی از الآن
    -آره از این به بعد
  • 9:32 - 9:34
    اوکی سراسر جهان و به دستش آوردی
  • 9:34 - 9:36
    -خیلی خُب خیلی خُب
    - خُب ما یه سری سوال داریم
  • 9:36 - 9:39
    از طرف یه سری طرفدارا در اینستا و توییتر
  • 9:40 - 9:44
    اممم Aquabum
    پرسیده که چی باعث میشه که سخت تر کار کنی؟
  • 9:44 - 9:46
    -آکوابام؟
    -آره
  • 9:46 - 9:49
    -آکوابام مثل
    - b-e-o-m
  • 9:49 - 9:54
    در حقیقت از زمان دبیوم...
  • 9:56 - 9:58
    هیچکس واقعا...
  • 9:58 - 9:59
    نه که هیچکس
  • 9:59 - 10:04
    تنها کسایی که واقعا منو باور داشتن و بهم اعتماد داشتن
  • 10:05 - 10:06
    -طرفدارام بودن
    -درسته
  • 10:06 - 10:07
    آره
  • 10:07 - 10:08
    و من...
  • 10:10 - 10:13
    و من همیشه دلم میخواست که باعث افتخارشون بشم
  • 10:14 - 10:19
    تا حدی که اگه مثلا با دوستاشون هستن و
  • 10:20 - 10:25
    میگن "من واقعا جکسون و آهنگ هاش رو دوست دارم و..."
  • 10:25 - 10:28
    وقتی اسم جکسون وانگ رو میارن دلم میخواد که
  • 10:29 - 10:31
    آدمای اطرافشون هم باهاشون هم نظر باشن
  • 10:32 - 10:33
    و حس کنن...
  • 10:34 - 10:39
    حسش کنن و هم نظر باشن با...
  • 10:40 - 10:40
    با طرفدارات
  • 10:40 - 10:41
    آره با طرفدارام
  • 10:41 - 10:43
    درسته
  • 10:43 - 10:48
    دوست دارم این اتفاق بیفته و هرکاری که میکنم باعث افتخارشون باشه
  • 10:48 - 10:51
    - این چیزیه که بیشترین انگیزه رو بهم میده
    -که اینطور
  • 10:52 - 10:56
    خیلیلم عالی
    جدای از کارای هیپ هاپ و این چیزا
  • 10:56 - 11:02
    و اون تصویر با اعتماد به نفس و سفت و سختی که از خودت توی موزیک ویدیو ها نشون میدی
  • 11:02 - 11:07
    به نظرم توی پلتفرم هات خیلی خوب قدردانیت از طرفدارات رو نشون میدی
  • 11:07 - 11:08
    -خیلی عالیه ایول
  • 11:09 - 11:14
    هم اینکه خُب من چینی‌ام
  • 11:14 - 11:16
    آسیایی هم هستم و
  • 11:16 - 11:18
    خیلی سعی میکنم که
  • 11:21 - 11:24
    فرهنگ آسیایی رو بیشتر و بیشتر
  • 11:24 - 11:26
    با مخاطبان غربیم به اشتراک بذارم
  • 11:26 - 11:30
    میدونی به هر حال یه مانعی وجود داره
  • 11:31 - 11:33
    میدونی ما آسیایی ها...
  • 11:33 - 11:38
    غربیا که صد درصد و همه چیز فرهنگ ما رو نمیدونن
  • 11:38 - 11:39
    نیازم ندارن
  • 11:39 - 11:42
    بخاطر همین میخوام بیشتر ارتباط برقرار کنم
  • 11:42 - 11:44
    مخصوصا بصورت جهانی
  • 11:44 - 11:46
    اینم هدفمه
  • 11:46 - 11:47
    میخوای پل بینشون باشی
  • 11:47 - 11:48
    آره
  • 11:48 - 11:50
    به نظرم داری به هدفت میرسی داداش!
  • 11:50 - 11:54
    به سوال هم داریم از Wj papillon، میپرسه که
  • 11:54 - 11:59
    شادترین بخش از آرتیست بودن و سخت ترین بخشش چیه؟
  • 11:59 - 12:00
    اوه پسر...
  • 12:02 - 12:03
    شادترین بخشش...
  • 12:04 - 12:06
    باید بگم اینه که بتونی...
  • 12:09 - 12:13
    نتایج خاصی رو کسب کنی و
  • 12:13 - 12:18
    و همچنین اینکه از طرفدارا سپاسگزاری کنی
  • 12:19 - 12:23
    همه ی دستاوردا و جوایزی که در حال حاضر دارم
  • 12:24 - 12:25
    همش متعلق به اوناست
  • 12:26 - 12:27
    این شادترین لحظه ی منه که
  • 12:27 - 12:29
    که بهشون نشون بدم که هی...
  • 12:31 - 12:34
    من میتونم بیشترم باعث افتخارشون بشم
  • 12:35 - 12:38
    هم این و هم اینکه بتونم مقابل طرفدارام اجرا کنم
  • 12:39 - 12:40
    چون از جهاتی
  • 12:41 - 12:45
    میدونی همه ی ما مقابل کلی طرفدار اجرا میکنیم ولی
  • 12:46 - 12:48
    هممون میدونیم که این همیشگی نیست
  • 12:48 - 12:49
    البته
  • 12:49 - 12:52
    و از جهاتی واقعا قدردان این هستم
  • 12:52 - 12:56
    و اینا از لحظات خیلی با ارزش زندگیه
  • 12:56 - 12:57
    و...
  • 12:57 - 13:00
    و سخت ترین بخش اینه که...
  • 13:00 - 13:02
    سخت ترین بخش اینه که...
  • 13:04 - 13:06
    اون اینجوریه که چقدر زمان برامون باقی مونده؟
  • 13:07 - 13:13
    نه سخت ترین بخش اینه که شادترین لحظات
  • 13:14 - 13:16
    همیشه به این سوال ختم میشه که
  • 13:16 - 13:19
    این خوشحالی تا کی موندگاره؟
  • 13:19 - 13:20
    این سخت ترین بخشه
  • 13:21 - 13:23
    و باید قدر تک تک لحظات رو بدونیم
  • 13:24 - 13:27
    و اینکه تا کی میتونم انجامش بدم
  • 13:28 - 13:32
    مربوط به وضعیت جسمی و روحی و شرایط فیزیکیم میشه
  • 13:32 - 13:34
    که تا کی بتونم
  • 13:35 - 13:36
    -ادامه بدی
    -ادامه بدم
  • 13:37 - 13:39
    -همش نگرانی مربوط به آینده
    -آره نگرانی مربوط به آینده
  • 13:40 - 13:41
    آره درک میکنم
  • 13:42 - 13:45
    بیشتر هنرمندا همیشه همینن
  • 13:45 - 13:49
    چجوری نسبت به چیزی که الآن هستن جلوتر برم و پیشرفت کنم
  • 13:50 - 13:52
    چجوری از فلان مرحله بهتر باشم و جلو بزنم
  • 13:52 - 13:57
    چجوری قراره بطور مداوم بعنوان یه آرتیست باقی بمونم
  • 13:57 - 13:58
    درک میکنم
  • 13:58 - 13:59
    درسته، کاملا درست میگی
  • 14:02 - 14:03
    چرا فقط منم که دارم جواب میدم؟
  • 14:03 - 14:04
    چرا شماها هیچ جوابی نمیدین؟
  • 14:04 - 14:06
    چون این سوالا برای توئه
  • 14:06 - 14:09
    خُب آخه منم میخوام بدونم
  • 14:09 - 14:11
    داریم باهم حرف میزنیم دیگه
  • 14:11 - 14:14
    -طرفدارا نمیخوان جوابای ما رو بشنون، اونا طرفدارای توئن
    -ما دیگه واسشون تکراری شدیم ازمون خسته شدن
  • 14:15 - 14:17
    پاپیلون آهنگ توئه مال ما نیست که!
  • 14:17 - 14:21
    نه خُب خیلی کوتاه بگین
  • 14:22 - 14:26
    -نظرتون چیه؟
    -بنظرت شادترین و سخت ترین بخش چیه؟
  • 14:26 - 14:30
    بنظرم خوشحالترین بخشش همونطور که جکسون گفت
  • 14:31 - 14:38
    انتشار آهنگ و دیدن اینکه چطوری طرفدارا عاشقش میشن
  • 14:39 - 14:43
    چون وقتی تو اینجور زمینه های ابتکاری کار میکنی
  • 14:44 - 14:47
    و یه چیزی که تراوشات ذهنی خودته رو خلق میکنی
  • 14:47 - 14:52
    و بعدش میبینی که مردم چجوری باهاش حال میکنن
    اوه شت من خفنم
  • 14:53 - 14:54
    یه جورایی
  • 14:54 - 14:59
    اینجوریاس و همونطور که خودت گفتی این
    حس قدردانی رو تشدید میکنه
  • 14:59 - 15:02
    و حس یکی بودن میکنیم
  • 15:02 - 15:06
    منظورم اینه که یه رابطه ی خیلی صمیمی و نزدیک با طرفدارا میسازی
  • 15:07 - 15:10
    که یکی از بهترین قسمتاشه
  • 15:10 - 15:12
    مخصوصا وقتی تور میری
  • 15:12 - 15:14
    و میتونی رودررو ببینیشون
  • 15:15 - 15:17
    حس میکنم واقعا بهترین قسمتشه
  • 15:17 - 15:19
    و سخت ترین بخشش...
  • 15:19 - 15:21
    بعدا برگردین سر من، باید فکر کنم در موردش
  • 15:21 - 15:22
    منم دارم فکر میکنم
  • 15:24 - 15:25
    میخوای تو اول بگی؟
  • 15:25 - 15:26
    نه
  • 15:26 - 15:27
    نه، باشه
  • 15:27 - 15:30
    بخش سخت زیاد وجود داره
  • 15:30 - 15:34
    -قشنگ یه قسمت کامل میتونیم درباره ی سخت ترین بخشش درست کنیم
    -سخت ترین بخش...
  • 15:34 - 15:38
    دیدم داشتین درمورد سخت ترین بخش کارآموز بودن حرف میزدین
  • 15:38 - 15:39
    آها آره
  • 15:39 - 15:40
    آره دیدم
  • 15:40 - 15:42
    آها یعنی یه پادکست دیگه بود؟
  • 15:43 - 15:44
    -نمیدونم
    -نه مال ما بود
  • 15:44 - 15:46
    به منکه دوران کارآموزی خیلی خوش گذشت
  • 15:47 - 15:49
    بهمون خوش گذشت
  • 15:50 - 15:55
    یه وقتایی بهم سخت میگذشت
  • 15:55 - 15:56
    میدونی...
  • 15:58 - 16:02
    ما باهم تو یه کمپانی بودیم
  • 16:02 - 16:03
    و...
  • 16:03 - 16:06
    دو سال ازم زودتر اومدی یا یک سال؟
  • 16:06 - 16:09
    -نه فکر میکنم یه سال...
    -تو با مارک و بم بم اومدی
  • 16:10 - 16:11
    نه من یکم قبل اونا اومده بودم
  • 16:12 - 16:14
    پس دو سال قبل من؟
  • 16:14 - 16:16
    نه من سر 2 سال حذف شدم
  • 16:16 - 16:18
    جان؟ منظورت چیه؟
  • 16:19 - 16:23
    تو JYP فقط دو سال کارآموز بودم بعدش حذف شدم
  • 16:24 - 16:26
    واسه همین فکر کنم احتمالا یک سال قبل تو اونجا بودم
  • 16:28 - 16:30
    یک سال، 1.5 سال قبل تو
  • 16:30 - 16:32
    بم بم و مارک یک سال قبل من اومدن
  • 16:33 - 16:36
    پس شاید یک سال و نیم قبلت اونجا بودم
  • 16:37 - 16:38
    آره، خُب...
  • 16:39 - 16:40
    من کره ای بلد نبودم
  • 16:41 - 16:42
    اوه آره
  • 16:42 - 16:43
    و...
  • 16:44 - 16:45
    شمشیر زن بودم
  • 16:46 - 16:49
    خدایی از یه شمشیر زن انتظار داری چه کاری توی کارآموزی انجام بده
  • 16:50 - 16:51
    از یه شمشیر زن چه انتظاری دارین؟
  • 16:52 - 16:56
    انتظار داری پاشم برقصم، بخونم رپ کنم؟
  • 16:56 - 16:57
    هیچی
  • 16:57 - 17:00
    -هیچ تجربه ای تو زمینه موسیقی نداشتی؟
    -خیلی خوشحال بودم و
  • 17:00 - 17:01
    و...
  • 17:02 - 17:05
    با رپ خوندن اودیشن دادی؟
  • 17:05 - 17:06
    نه اودیشن با رقصیدن بود
  • 17:07 - 17:09
    همینجوری سبک فری استایل رقصیدم
  • 17:10 - 17:10
    خیلی خز و ضایع بود
  • 17:11 - 17:12
    خودم میدونستم
  • 17:12 - 17:14
    نه ولی قبول شدی
  • 17:14 - 17:18
    حس خوبی داشتم، ولی میدونستم چقدر ضایعه
  • 17:19 - 17:20
    اون موقع هم فکر میکردی ضایعه؟
  • 17:20 - 17:22
    هنوزم تو اینترنت پیدا میشه
  • 17:22 - 17:24
    -عه واقعا؟
    -مردم هنوز...
  • 17:25 - 17:27
    -منم میخوام ببینمش
    -نه، نکن
  • 17:27 - 17:30
    صبر کن!
  • 17:30 - 17:31
    مردم هنوز بهش میخندن
  • 17:32 - 17:33
    طرز فکرت کِی عوض شد؟
  • 17:33 - 17:36
    چون یادمه وقتی برای اولی بار اومده بودی کمپانی اینطوری بودی:
  • 17:36 - 17:39
    "هی هیونگ، این خیلی خوبه مگه نه؟"
  • 17:39 - 17:43
    من فکر کردم خوبه
    فکر کردم شماها قراره حس خوبی نسبت بهش داشته باشین
  • 17:44 - 17:47
    ولی میدونستم که یخورده خزه
  • 17:48 - 17:48
    قطعا
  • 17:48 - 17:49
    حتی اونموقع؟
  • 17:49 - 17:54
    -ولی ویدیوش هنوز توی فضای مجازی هست و همه هنوزم...
    -وایسا، هنوز داری دنبالش میگردی؟
  • 17:54 - 17:56
    همه میگن "هی، این کیوته"
  • 17:57 - 17:58
    ولی آخه چه انتظاری دارین
  • 17:59 - 18:01
    حالا هر چی که بود باعث شد وارد کمپانی بشی، درسته؟
  • 18:01 - 18:02
    آره همینطوره
  • 18:02 - 18:04
    موقع اولین اودیشن چند سالت بود؟
  • 18:04 - 18:05
    16 سالم بود
  • 18:05 - 18:05
    16
  • 18:05 - 18:08
    -16 یا 17 سالم بود
    -وقتی اومدی کره 16 سالت بود؟
  • 18:08 - 18:10
    آره و من کره ای بلد نبودم، آهنگ خوندن و رقصیدن بلد نبودم
  • 18:10 - 18:12
    هیچکاری بلد نبودم
  • 18:12 - 18:14
    اونموقع خیلی عضلانی بودم
  • 18:14 - 18:15
    اون مثه...
  • 18:16 - 18:20
    عضله ی سه سرش به طرز غیر عادی ای بزرگ بود
  • 18:20 - 18:21
    من اینطوری بودم که وات د هل
  • 18:21 - 18:23
    -هیکل شمشیرباز رو داشته
    -ران هام
  • 18:23 - 18:25
    ران هاش! من اینطوری بودم که...
  • 18:26 - 18:27
    دیوونه کننده بودن/ خیلی بزرگ بود
  • 18:28 - 18:30
    دخترا عضله دوسر رو دوست دارن
  • 18:32 - 18:33
    ظاهرا دوست نداشتن
  • 18:35 - 18:36
    ظاهرا دوست نداشتن
  • 18:37 - 18:40
    -و بعدش...
    -فرهنگا شاید متفاوته پس
  • 18:40 - 18:43
    و بعد به کره اومدم
  • 18:43 - 18:48
    و از روز سومی که اومدم کره، استرسی شدم.
    یادته؟
  • 18:48 - 18:49
    اینو بهت میگفتم که
  • 18:50 - 18:53
    گفتم "هیونگ، من حذف میشم"
  • 18:53 - 18:54
    یادته؟
    اینو گفتم...
  • 18:54 - 18:56
    آره، از روز سوم، بهت گفتم
  • 18:56 - 18:58
    "داداش، تو تازه اومدی"
  • 19:00 - 19:05
    و اون روز اول کمکم کرد که چمدونمو از پله ها بالا ببرم
  • 19:05 - 19:09
    -چون ما طبقه ی پنجم زندگی میکردیم و آسانسورم نداشت
    -آسانسور نداشت
  • 19:11 - 19:12
    آره، روزای خوبی بودن
  • 19:12 - 19:15
    ما همیشه باهم وقت میگذروندیم
  • 19:15 - 19:21
    من، پنیل، مارک، بم بم، دان
  • 19:21 - 19:22
    -آره و یوجین
    -و یوجین
  • 19:23 - 19:26
    -همه ی کسایی که انگلیسی حرف میزدن
    -آره
  • 19:26 - 19:30
    و اونموقع پیشرفت زبان کره ایم متوقف شد
  • 19:31 - 19:35
    وقتی همه کره ای بودن پیشرفت کردم چون باید دووم میاوردم
  • 19:36 - 19:41
    بعدش که کسایی که انگلیسی حرف میزدن اومدن پیشم کره ایم اینطوری...
  • 19:44 - 19:47
    الآن وقت خوبیه که درمورد زادگاهتون حرف بزنیم
  • 19:47 - 19:48
    شماها کجا بودین...
  • 19:48 - 19:51
    قبل از اینکه کارآموز بشین کجا بودین
  • 19:51 - 19:52
    خودت کجا بودی
  • 19:52 - 19:53
    من لس آنجلس بودم
  • 19:53 - 19:54
    آها درسته
  • 19:54 - 19:56
    من دیر شروع کردم
  • 19:56 - 19:57
    وقتی 20 سالم بود اومدم اینحا
  • 19:57 - 19:59
    تو، آیزیک، توی دبیرستان...
  • 20:00 - 20:01
    متوسطه اول
  • 20:02 - 20:05
    تو و آیزیک توی دبیرستان...
  • 20:07 - 20:09
    -متوسطه اول
    -متوسطه اول، همکلاسی بودین درسته؟
  • 20:09 - 20:12
    -باهم میرفتیم کلیسا
    -آها، کلیسا؟
  • 20:12 - 20:14
    -تو لس آنجلس؟
    -آره لس آنجلس
  • 20:14 - 20:16
    لس آنجلس و...
  • 20:16 - 20:17
    -نیویورک سیتی
    -نیویورک
  • 20:17 - 20:18
    منظورم نیویورک
  • 20:19 - 20:20
    منم شیکاگو
  • 20:20 - 20:21
    درسته
  • 20:22 - 20:22
    و خودت اهل کجایی؟
  • 20:22 - 20:24
    هنگ کنگ، چین
  • 20:25 - 20:27
    اونجا به مدرسه بین المللی میرفتی درسته؟
  • 20:27 - 20:30
    آره، از کلاس چهارم
  • 20:30 - 20:33
    و دلیل رفتنم هم این بود که...
  • 20:33 - 20:41
    من از کلاس اول تا سوم به مدرسه ی ابتدایی عادی میرفتم و بعد
  • 20:42 - 20:47
    معلما با خونوادم یه صحبت جدی داشتن و فکر میکردن که
  • 20:48 - 20:52
    از نظر روحی مشکل دارم
  • 20:52 - 20:53
    بهش چی میگن؟
  • 20:53 - 20:56
    -اختلال روحی روانی
    -اختلال روحی روانی
  • 20:56 - 21:00
    و بعدش گفتن که بیش فعالم
  • 21:00 - 21:05
    و بعدش اختلال روحی، یه همچین چیزایی دارم
    و فکر میکنن باید برم پیش دکتر
  • 21:05 - 21:06
    و بعدش...
  • 21:08 - 21:09
    برای همین پدر و مادرم گریه کردن
  • 21:10 - 21:12
    و بعدش یه معلم دیگه...
  • 21:12 - 21:14
    چون مادرم یه ژیمناستیک کاره
  • 21:14 - 21:18
    قهرمان جهان ژیمناستیکه
  • 21:19 - 21:19
    اون...
  • 21:20 - 21:25
    و توی همون مدرسه، ژیمناستیک درس میداد
  • 21:25 - 21:31
    و مادر یکی از شاگرداش، معلم مدرسه بین المللی بود
  • 21:32 - 21:35
    و وقتی از این اتفاق باخبر شد
  • 21:36 - 21:43
    رفت پیش مامانم و بهش گفت:
    "به نظرم بهتره بیاریش به مدرسه بین المللی"
  • 21:43 - 21:47
    چون اون خیلی فعال و باهوشه
  • 21:48 - 21:50
    گفت "یه امتحانی بکن"
  • 21:50 - 21:53
    و بعدش من رفتم اونجا و هیچ اتفاقی نیفتد
  • 21:55 - 22:01
    به نظرم توی اون مدرسه بین المللی همه دیوونه بودن
  • 22:01 - 22:03
    جای عالی واسه جا خوش کردن
  • 22:03 - 22:06
    رفتم اونجا و دیدم که من نرمالشونم
  • 22:07 - 22:12
    توی مدرسه عادی سخت گیری خیلی زیاده و نمیتونی...
  • 22:13 - 22:16
    مثلا وقتی داری از پله ها میری بالا
    نمیتونی دو پله رو یکی کنی و بری
  • 22:16 - 22:18
    ها؟
    نمیتونی از دو تا پله بری بالا؟
  • 22:18 - 22:21
    آره نمیتونی دو پله یکی بری و اگه اینکارو بکنی...
  • 22:22 - 22:25
    -بهت...
    -منفی بهت میدن؟
  • 22:25 - 22:26
    یا مثلا پریدن
  • 22:25 - 22:27
    به خاطر ایمنیه، یا...؟
  • 22:27 - 22:28
    نمیدونم
  • 22:29 - 22:31
    -نباید اینکارو بکنی
    -وهمه باید آروم برن
  • 22:31 - 22:35
    آره و مثلا اگه چای لیمو داشته باشی نمیتونی بخوریش
  • 22:36 - 22:37
    فقط آب
  • 22:37 - 22:38
    آره واسه همین من فکر کردم که...
  • 22:38 - 22:38
    هی مامان...
  • 22:38 - 22:42
    گفتم: "خانم معلم، ببخشید میتونم نوشیدنی بخورم؟"
  • 22:43 - 22:44
    میگفت آره، حتما
    و بعدش...
  • 22:44 - 22:47
    بعدش که میدید میخوام چای لیمو بخورم میگفت:
  • 22:47 - 22:50
    "جکسون داری چیکار میکنی؟ پاشو برو دفتر"
  • 22:51 - 22:54
    بعدشم فکر کردن اختلال روحی روانی دارم
  • 22:54 - 22:55
    -ها؟
    به خاطر اینکه چای لیمو خوردی؟
  • 22:55 - 22:57
    نه چون به حرفشون گوش نکردم
  • 23:01 - 23:04
    مدرسه های معمولی... خیلی سختگیر بودن
  • 23:04 - 23:09
    -همه‌شون؟
    -نه فقط همون مدرسه تو هنگ کنگ
  • 23:09 - 23:10
    همون مدرسه خیلی سخت گیری میکردن
  • 23:10 - 23:13
    و بعد توی مدرسه بین المللی...
  • 23:13 - 23:16
    -تو مدرسه بین المللی...
    -همه چی خیلی...
  • 23:16 - 23:21
    -اونجا اهمیت نمیدن که روی میز خوابت ببره
    -هیچکس حق نداره به چای لیموی من دست بزنه. امروز نه
  • 23:22 - 23:24
    آره مهم نیست
    تا وقتی که تلاشت رو بکنی و کارت رو انجام بدی
  • 23:25 - 23:26
    توی مدرسه بین المللی اینجوریه
  • 23:27 - 23:33
    -شبیه مدرسه های عادی آمریکایی
    -دقیقا
  • 23:34 - 23:36
    مدرسه های عادی زندانیت کرده بودن آره؟
  • 23:36 - 23:38
    تا کلاس سوم زندانی بودم
  • 23:38 - 23:44
    مدرسه های شبانه روزی همینجوری سخت گیری نمیکنن؟
  • 23:44 - 23:46
    آره احتمالا، دارم میبینم که دایان داره سر تکون میده
  • 23:49 - 23:50
    داری سر تکون میدی
  • 23:53 - 23:57
    یا مدرسه های خصوصی و غیر انتفاعی
    حس میکنم توی این موارد سخت گیری میکنن
  • 23:57 - 23:57
    نه
  • 23:58 - 24:00
    اوکی بیخیال، نمیدونم دارم چی میگم
  • 24:00 - 24:03
    خُب قبل از اینکه بری به مدرسه ی بین المللی، توی مدرسه عادی
  • 24:04 - 24:06
    به چه زبونی صحبت میکردن؟
  • 24:06 - 24:09
    به کانتونی و ماندارین صحبت میکردن
  • 24:09 - 24:11
    و توی مدرسه بین المللی، فقط انگلیسی حرف میزدین؟
  • 24:11 - 24:15
    تو مدرسه بین المللی، چون خیلی...
  • 24:16 - 24:18
    چون آدما از کشورای مختلف بودن
  • 24:18 - 24:19
    با هر زبونی حرف میزدیم
  • 24:20 - 24:23
    منظورت اصلیشه؟
  • 24:23 - 24:26
    -آره
    -چه زبونی درس میدادن؟
  • 24:26 - 24:29
    نگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی
  • 24:29 - 24:30
    اوه، پس بلدی حرف بزنی؟
  • 24:30 - 24:32
    من اسپانیایی رو انتخاب نکردم، فرانسوی رو انتخاب کردم
  • 24:33 - 24:36
    برای یه سال، ولی رد شدم
  • 24:36 - 24:39
    واسه همین برگشتم به زبان ماندارین
  • 24:41 - 24:44
    باید بچسبی به چیزی که توش خوبی!
  • 24:44 - 24:47
    رفتم مدرسه بین المللی که ماندارین بخونم
  • 24:48 - 24:49
    انتخاب خوبی بود
  • 24:49 - 24:53
    -یه نمره A راحت
    -سیستم رو جابه جا کردی
  • 24:53 - 24:55
    هیچوقت A نگرفتم
  • 24:55 - 24:56
    چی؟
  • 24:56 - 24:58
    همش B یا C بود
  • 24:59 - 25:00
    -توی درس ماندارین؟
    -آره
  • 25:01 - 25:01
    اوکی
  • 25:03 - 25:03
    عیب نداره
  • 25:04 - 25:08
    وقتی جوون تر بودین، پاتوقتون کجا بود؟
  • 25:08 - 25:09
    پاتوق؟
  • 25:09 - 25:12
    یعنی بیشتر کجا میرفتین و خوش میگذروندین؟
  • 25:12 - 25:17
    مثلا، بعد از مدرسه، یه همچین جایی رو داشتین
  • 25:18 - 25:19
    مرکزخرید
  • 25:20 - 25:21
    فقط مرکزخرید بود
  • 25:21 - 25:22
    مرکزخرید جای خوبیه
  • 25:22 - 25:25
    یا مرکز خرید یا اینکه میرفتیم بیرون و میدوییدیم
  • 25:26 - 25:27
    دور اطراف میدوییدین؟
  • 25:29 - 25:30
    دور اطراف دوییدن
  • 25:30 - 25:32
    مدرسه تموم شده!
  • 25:32 - 25:37
    جدی، یا بیرون بودیم یا مرکزخرید
    بیشتر اینطوری وقت میگذروندیم
  • 25:37 - 25:38
    تو چی اشلی؟
  • 25:38 - 25:44
    نزدیک ترین مرکزخرید تو نیویورک با ماشین حدود 40 دقیقه راهه
  • 25:44 - 25:48
    برای همین اگه روز خاصی چیزی بود میرفتیم مرکزخرید
  • 25:48 - 25:50
    از خانواده میخواستیم با ماشین ما رو برسونن
  • 25:50 - 25:55
    من اهل کویینزم، معمولا بعد از مدرسه تو فلاشینگ میگشتیم
  • 25:55 - 25:57
    فلاشینگ یجورایی مثل
  • 25:57 - 26:01
    خود کره ست فقط تو دهه هشتادش
  • 26:02 - 26:05
    خود کره ست فقط تو دهه هشتادش چون
  • 26:05 - 26:09
    مغازه های کره ای اونجا هست ولی قدیمین
  • 26:10 - 26:17
    (اسم رستورانایی که اونجا هست رو میگه)
  • 26:17 - 26:18
    همه ی این رستورانای کره ای رو داشتیم
  • 26:18 - 26:21
    برای خودمون یه سری تشریفات داشتیم
  • 26:21 - 26:24
    از یه جایی به اسم توتوس برچسب میخریدیم
  • 26:24 - 26:28
    میرفتیم استار نوره مانگ (کارائوکه) یک ساعت آواز میخوندیم
  • 26:28 - 26:33
    بعد میرفتیم کیم گانه، چیز تونکاتسو و کیم‌باب کیمچی میخوردیم...
  • 26:33 - 26:35
    محله کره ایا؟ تو نیویورک؟
  • 26:35 - 26:38
    آره تو محله فلاشینگ
    مثل همون محله کره ایا میمونه
  • 26:38 - 26:40
    آمریکا زندگی میکردی ولی انگار رسما تو کره بودی
  • 26:40 - 26:41
    آره دقیقا
  • 26:41 - 26:44
    -کار هرروزتون شده بود
    -آره جدا
  • 26:44 - 26:47
    خُب ساعت یک شده بریم کیمچی بخوریم!
  • 26:48 - 26:50
    برای همه ایناهم فقط 20 دلار لازم داشتیم
  • 26:50 - 26:56
    چون برچسبا 5 دلار، کارائوکه 5 دلار بعد 5 دلار هم برای تونکاتسو
  • 26:57 - 26:57
    ایول!
  • 26:57 - 26:59
    آره، اون زمانا ارزون بود
  • 27:00 - 27:01
    من این کارارو میکردم
  • 27:01 - 27:05
    من عاشق پیتزای یک دلاریم
  • 27:05 - 27:06
    آره خیلی خوبه
  • 27:06 - 27:11
    چاینا مک من رو برد به یه پیتزا فروشی خیلی خوب بود
  • 27:11 - 27:12
    توی لس آنجلس؟
  • 27:12 - 27:14
    تو نیویورک بود خیلی خوب بود
  • 27:15 - 27:15
    کجا هست حالا؟
  • 27:15 - 27:18
    نمیدونم والا یه جای خیابونیه
  • 27:19 - 27:20
    خیلی خوب بود
  • 27:20 - 27:23
    بعدش برگشت گفت نیویورک بهترین پیتزاها رو داره
  • 27:23 - 27:25
    آره بخاطر همین مشهورن
  • 27:25 - 27:26
    نیویورک و شیکاگو
  • 27:26 - 27:27
    ای شیکاگو نه
  • 27:27 - 27:29
    -و حلال گایز(The Halal Guys)
    -جان؟
  • 27:29 - 27:32
    -آره حلال گایز که خیلی خفنه
    -آره خیابون ششم کوچه 53
  • 27:32 - 27:33
    ما دیپ دیش(پیتزای شیکاگو) داریم
  • 27:33 - 27:34
    از دیپ دیش متنفرم!
  • 27:34 - 27:36
    ی شعبه تو کره دارن
  • 27:36 - 27:37
    -حلال گایز؟
    -آره
  • 27:38 - 27:38
    اوه آره دارن
  • 27:38 - 27:41
    ظاهرا مثل مال نیویورک خوشمزه نیست
  • 27:41 - 27:42
    عه مثل اونا خوشمزه نیست؟
  • 27:42 - 27:44
    بقیه که اینجوری میگن ولی منکه دوسش دارم
  • 27:44 - 27:46
    منم همین رو شنیدم ولی بنظرم خیلی خوبه
  • 27:46 - 27:47
    فکر کنم الآن دو تا شعبه دارن
  • 27:47 - 27:50
    یکی ایته وان یکیم تو گانگنام
  • 27:51 - 27:53
    تا حالا تو نیویورک غذای حلال گایز خوردی؟
  • 27:53 - 27:57
    تو عمرم فقط یه بار خوردم زیاد دوسش نداشتم
  • 27:57 - 28:00
    شنیدم خیلی از نیویورکیا اونقدر نمیخورن
  • 28:00 - 28:05
    چرا برادر من هر هفته میره شهر که بخره و آنلاین مننتظر بمونه
  • 28:05 - 28:08
    -کسایی هستن که خوششون میاد ولی من نه
    -آره
  • 28:09 - 28:11
    یه جای دیگه هم هست تو چونگدام
  • 28:12 - 28:16
    -اسمش هست جیلحال بروز(Jilhal Bros)
    -جیلحال بروز؟ آها
  • 28:16 - 28:17
    خیلی خوبه
  • 28:17 - 28:19
    -آره آره میشناسم
    -خیلی خوبه
  • 28:20 - 29:33
    تبلیغات
  • 29:34 - 29:35
    میخوام درباره ی هنگ کنگ بشنوم
  • 29:35 - 29:38
    چون شیکاگو و لس آنجلس رفتم ولی هنگ کنگ نه
  • 29:38 - 29:40
    من هیچ استراحتی نداشتم
  • 29:40 - 29:45
    بعد مدرسه میرفتم تمرین شمشیرزنی
    مثلا...
  • 29:46 - 29:49
    8 صبح تا 3 بعدازظهر مدرسه بودم
  • 29:49 - 29:53
    از 4:30 تا 10 شب هم شمشیر زنی
  • 29:54 - 29:58
    و از 3 تا 4:30 میرفتم به...
  • 29:59 - 30:00
    بهش چی میگن؟
    مرکز؟
  • 30:01 - 30:03
    مرکز تمرین تیم ملی
  • 30:03 - 30:05
    و سعی میکردم تکالیفم رو انجام بدم
  • 30:05 - 30:09
    همچینم سعی نمیکردم صرفا تظاهر میکردم و بعد
  • 30:09 - 30:09
    سعی میکردی سعیتو بکنی
  • 30:09 - 30:12
    سعی میکردم سعی کنم ولی فایده ای نداشت
    میگفتم به درک
  • 30:12 - 30:13
    باید تمرین میکردی
  • 30:13 - 30:15
    آره آماده میشدم
  • 30:15 - 30:17
    تا تمرین کنم، تا ساعت 10
  • 30:17 - 30:20
    بعد میرفتم خونه و
  • 30:21 - 30:22
    و دوباره سعیمو میکردم
  • 30:22 - 30:25
    اگه نمیشد میگفتم به جهنم
  • 30:25 - 30:26
    و میگرفتم میخوابیدم
  • 30:27 - 30:28
    هر روزم اینجوری بود
  • 30:28 - 30:33
    معمولا نصف سال رو نمیرفتم
  • 30:33 - 30:34
    -سال تحصیلی؟
    -آره سال تحصیلی
  • 30:34 - 30:40
    همیشه در حال سفر به اروپا بودم برای مسابقات
  • 30:40 - 30:42
    تو تیم المپیک بودی
  • 30:43 - 30:43
    آره آره
  • 30:44 - 30:45
    ایول بابا!
  • 30:45 - 30:49
    قرار نبود تو خود المپیک شرکت کنی؟
  • 30:49 - 30:55
    چرا داشتم برای المپیک 2012 لندن آماده میشدم
  • 30:55 - 30:58
    سال 2011 اومدم JYP
  • 30:58 - 31:04
    بخاطر همینم سال 2012 دوران سختی داشتم چون...
  • 31:05 - 31:09
    چون به عنوان کارآموز هیچ برنامه ای برای آینده نداشتم
  • 31:09 - 31:12
    یک سال تمام توی کمپانی بودم و
  • 31:13 - 31:16
    بعد تمام دوستام تو تلوزیون بودن
  • 31:17 - 31:21
    چون المپیک بود تو تلوزیون نشونشون میدادن و بعد
  • 31:21 - 31:28
    دوستای کره ای سال بالایی اون زمانم الآن در رتبه بندی جهانی اولن
  • 31:28 - 31:37
    توی لندن مدال طلای بخش تیمی شمشیرزنی رو بردن
  • 31:37 - 31:39
    برای همینم من خیلی...
  • 31:39 - 31:40
    حسودی که نه
  • 31:40 - 31:42
    براشون خوشحال بودم ولی
  • 31:42 - 31:44
    ذهنم درگیر بود
  • 31:44 - 31:47
    اوقات سختی داشتم
    با خودم میگفتم...
  • 31:47 - 31:52
    من میتونستم اونجا و شاهد این قضایا باشم
  • 31:53 - 31:55
    شاید میتونستم شاید هم نه ولی میدونی
  • 31:55 - 31:56
    ولی من اینجام
  • 31:56 - 31:58
    بدون هیچ برنامه ای برای آینده ام
  • 31:58 - 32:02
    هیشکی واقعا... اهمیتی بهم نمیده
  • 32:02 - 32:03
    اینجوری گذشت برای من
  • 32:03 - 32:04
    اگه دلت بخواد میتونی اون کلمه رو بگی
  • 32:05 - 32:06
    هیشکی ****
  • 32:08 - 32:09
    نه نه
  • 32:09 - 32:11
    میگفتم هیشکی واقعا براش مهم نیست
  • 32:12 - 32:14
    -اون زمان خیلی ناراحت و پریشون بودم
    -درکت میکنم
  • 32:15 - 32:20
    یادمه حتی تا اون زمانی که من حذف شدم
  • 32:20 - 32:25
    تا اون موقع هنوز تو گات سون نبودی نه؟
  • 32:25 - 32:27
    توی پروژه های گروهی
  • 32:27 - 32:30
    زمان رفتنم تو توی پروژه های گروهی نبودی
  • 32:30 - 32:34
    قبل پروژه ها کیویوکسنگ بود
  • 32:34 - 32:37
    بچه های تحصیل کرده میگن بهش؟
  • 32:37 - 32:41
    -کیویوکسنگ رو به بچه های آموزش دیده میگن؟
    -فکر کنم...
  • 32:41 - 32:43
    اگه تحت الفظی برگردونی آره!
  • 32:43 - 32:46
    بچه های تحصیل کرده بعد کارآموز واقعی میشی
  • 32:46 - 32:47
    پس اول به عنوان
  • 32:47 - 32:49
    کارآموز میای و
  • 32:49 - 32:52
    اگه پروموت بشی به کیویوکسنگی
  • 32:53 - 32:56
    بعد کیویوکسنگ میری تو پروژه گروهی بعدش...
  • 32:56 - 32:58
    بعد از پروژه دیگه دبیو میکنی
  • 32:58 - 33:03
    من هیچ کدوم اینا نبودم، از اول تا آخر کارآموز بودم
  • 33:04 - 33:06
    چند سال طول کشید تا به کیویوکسنگی برسی؟
  • 33:07 - 33:10
    هیچ وقت کیویوکسنگ نبودم
  • 33:10 - 33:12
    پس پریدی رفتی تو پروژه های گروهی؟
  • 33:12 - 33:13
    آره برای 6 ماه آخر یه راست رفتم تو پروژه های گروهی
  • 33:14 - 33:15
    ماشالا!
  • 33:15 - 33:18
    حتی وقتی که من رفتم هنوز فقط کارآموز معمولی بود
  • 33:18 - 33:21
    بعدش شنیدم داره با گات سون دبیو میکنه
    گفتم اوووه
  • 33:21 - 33:23
    جا خوردم، خیلی عالیه
  • 33:23 - 33:25
    ری اکشن منم دقیقا همین بود
  • 33:26 - 33:27
    یا خود خدا!!
  • 33:27 - 33:29
    گفتن جکسون تو با گات سونی گفتم اوه شت، یا خدا!
  • 33:32 - 33:34
    خدایا دمت گرم
  • 33:34 - 33:35
    خدااااایاا
  • 33:35 - 33:42
    میدونی اوایل فکر کردن من شوخ طبعم
  • 33:43 - 33:44
    برگشتن بهم گفتن
  • 33:44 - 33:47
    هی میدونی احتمالا تو ورایتی شوها خوب باشی
  • 33:47 - 33:49
    منم گفتم خیلی ممنونم هرکاری بگین انجام میدم
  • 33:50 - 33:52
    هر زمان بگین در خدمتم
  • 33:52 - 33:55
    گفتن بسیار خوب یه امتحانی بکن
  • 33:55 - 33:58
    من در واقع تقریبا آخرین عضو گات سون بودم که تایید شدم
  • 34:00 - 34:01
    اوه واو
  • 34:01 - 34:03
    مثل اون داستانای متاثر کننده ست
  • 34:03 - 34:10
    مادر پدرای هنگ کنگی هم مثل کره ای ها انقدر تحصیلات براشون مهمه؟
  • 34:11 - 34:17
    بابای من قهرمان ملی شمشیر بازیه
  • 34:19 - 34:22
    -اونم شمشیر زنه آها
    -قبلا تو المپیک بوده
  • 34:22 - 34:23
    آره بابام
  • 34:24 - 34:26
    مامانم هم ژیمناستیک کار المپیک بود
  • 34:27 - 34:28
    چقدر المپیکی دارین تو خانواده!
  • 34:28 - 34:35
    بابام اولین فرد چینی بود که مدال طلای شمشیرزنی برای کشور چین گرفت
  • 34:35 - 34:36
    شمشیرزن رشته Sabre
  • 34:36 - 34:39
    مامانم قهرمان جهانی ژیمناستیکه
  • 34:39 - 34:43
    همدیگه رو در مسابقات المپیک لس آنجلس ملاقات کردن
  • 34:45 - 34:48
    اسم و رسم خانوادگی بزرگی برای زندگیه، اینطور نیست؟
  • 34:48 - 34:51
    آره فکر میکنم در مسابقات المپیک لس آنجلس هم رو دیدن
  • 34:51 - 34:54
    -بسیار خُب
    -یا مسابقات دیگه ای چون میدونین چجوری بود
  • 34:54 - 34:55
    مامانم اهل شانگهایه
  • 34:55 - 34:57
    و پدرم اهل گوانجوئه
  • 34:57 - 35:02
    و برای تیم ملی، همه باید در پکن جمع بشن
  • 35:03 - 35:09
    مثل کره، اگه اهل بوسان باشی یا از دئگو یا هر جای دیگه ای باشی
  • 35:09 - 35:13
    -و عضو تیم ملی باشی باید به سئول بری
    -درسته درسته
  • 35:13 - 35:15
    -چون اونجا مرکز اردو آمادگیه
    -درسته
  • 35:16 - 35:22
    -و آره، اونجا هم رو دیدن و بعد دیگه میدونین چه اتفاقی افتاد
    -عاشق هم شدن
  • 35:23 - 35:30
    پدرم کار خودشو کرد و حرکتشو زد و بعد برادرم به دنیا اومد
  • 35:30 - 35:34
    من یه برادر متولد سال 1986 دارم
  • 35:34 - 35:35
    اوه برادر بزرگتر داری؟
  • 35:35 - 35:36
    بله، بزرگتره
  • 35:36 - 35:40
    اون قبلا بازیکن راگبی بوده
  • 35:40 - 35:43
    -چه ورزشکار...
    -اوه باید خیلی هیکلی باشه
  • 35:43 - 35:46
    قبلا اینطوری بود ولی الآن تغییر کرده و عضلاتش محو شدن
  • 35:46 - 35:49
    بعد از بچه دار شدنش همش از بین رفت
  • 35:49 - 35:52
    اوه واو
    -اوکی اتفاق میفته
  • 35:53 - 35:54
    اطفا این ویدیو رو بهش نشون ندین
  • 35:57 - 35:59
    -هنوزم تو هنگ کنگه؟
    -قبلا خیلی ورزشکار و عضلانی بود
  • 35:59 - 36:00
    بازیکن راگبی بایدم همینطور باشه
  • 36:00 - 36:03
    یه مشت میزد بهت، کارت تموم بود
  • 36:03 - 36:04
    هنوز توی هنگ کنگه؟
  • 36:04 - 36:06
    نه تو استرالیا زندگی میکنه
  • 36:06 - 36:09
    برای تیم راگبی استرالیا بازی میکرد
  • 36:09 - 36:09
    -اوه منطقیه
  • 36:09 - 36:12
    آره میخواستم بگم فکر نمیکنم راگبی توی هنگ کنگ اونقدر وسیع بوده باشه
  • 36:12 - 36:15
    راگبی 7 نفره مشهوره
  • 36:15 - 36:20
    -استرالیا در این زمینه خیلی خوبه و رفت اونجا بعد...
    -بله، درسته
  • 36:21 - 36:26
    والدینم راجع به تحصیلات آکادمیک خیلی سختگیرن و بهش اهمیت میدن
  • 36:26 - 36:32
    و اون زمان من از دانشگاه های مختلف بورسیه شده بودم
  • 36:32 - 36:35
    یکی از اون ها در واقع دانشگاه رویاهام، استنفورد بود
  • 36:36 - 36:39
    -بورسیه ی شمشیربازی گرفته بودم
    -واو
  • 36:39 - 36:47
    کلاس یازدهم بودم که بهم پیشنهاد دادن که
    اوه آره برای بورسیه شمشیربازی قبولت میکنیم
  • 36:47 - 36:49
    ولی نمیتونی رشته ات رو انتخاب کنی
  • 36:49 - 36:52
    باید حتما مرتبط با ورزش میبود
  • 36:52 - 36:53
    آها اوکی
  • 36:53 - 36:59
    پس من روانشناسی ورزشی رو انتخاب کردم
  • 36:59 - 37:01
    و بعد تقریبا همه چیز آماده و تایید شده بود
  • 37:01 - 37:06
    و بعد یهو رفتم پیش پدرم و بهش گفتم که میخوام خواننده بشم
  • 37:08 - 37:10
    -این انتخابت بود
    -فکر میکرد دارم شوخی میکنم
  • 37:10 - 37:11
    فکر میکرد دارم شوخی میکننم
  • 37:11 - 37:13
    چون اونموقع، روز امتحان بود
  • 37:14 - 37:16
    و بعد از امتحان همه رفتن
  • 37:16 - 37:19
    -میدونین امتحان حدودا ساعت 11 صبح تموم شد
    -درسته
  • 37:19 - 37:20
    بعدش همه رفتن
  • 37:20 - 37:24
    من اون روز مدرسه موندم و بسکتبال بازی میکردم
    با دوستام خوش میگذروندم
  • 37:25 - 37:25
    و بعدش
  • 37:28 - 37:29
    تیم انتخاب کننده از JYP اومدن
  • 37:29 - 37:31
    -اوه، اونا اومدن هنگ کنگ
    -جیونگ نونا بودش
  • 37:31 - 37:32
    اوه، آره آره
  • 37:32 - 37:36
    اون اومد و بعد...
  • 37:37 - 37:40
    من رو وقتی بسکتبال بازی میکردم، دید
  • 37:40 - 37:41
    و انتخاب شدی
  • 37:41 - 37:42
    آره انتخاب شدم و بعد
  • 37:44 - 37:46
    گفت: میخوای خواننده بشی؟
  • 37:47 - 37:50
    -یا میخوای که یه خواننده بشی...
    -سلبریتی بشی؟
  • 37:51 - 37:54
    مثل rain یا wonder girls
  • 37:54 - 37:56
    صادقانه بگم اون موقع واقعا نمیدونستم
  • 37:57 - 38:03
    ولی دوست های کره ایم توی مدرسه میگفتن باید...
    قبل از اینکه اونا (تیم انتخاب کننده) بیان
  • 38:03 - 38:07
    بهم میگفتن که هی تو باید بری برای SM یا JYP تست بدی
  • 38:07 - 38:08
    من نمیدونستم که چی به چیه
  • 38:08 - 38:12
    پس راجع بهش تحقیق کردم و با خودم گفتم، اوه این واقعا خفن و باحاله
  • 38:12 - 38:15
    واقعا از BigBang خوشم میاد
  • 38:15 - 38:20
    واقعا از TVXQ خوشم میاد
    و بعد
  • 38:21 - 38:22
    و بعد اونها اومدن
  • 38:22 - 38:25
    بنابراین از قبل پیش زمینه داشتم میدونی
  • 38:25 - 38:26
    اینکه دوستام مدام بهم میگفتن
  • 38:26 - 38:29
    -و بعد یه روز اونا واقعا اومدن
    -درسته
  • 38:29 - 38:31
    و بعد ازم پرسیدن که میخوای این بشی یا نه
  • 38:32 - 38:34
    و سرگرمی من...
  • 38:34 - 38:36
    این بود که برقصم
  • 38:36 - 38:39
    -اون ویدیو از اینجا میاد
    -بسیار خُب
  • 38:39 - 38:42
    -بعدا منو زیر اون ویدیو تگ کنین
    -قضاوت نکنین، قضاوت نکنین
  • 38:43 - 38:45
    قضاوت نکنین، قضاوت نکنین
  • 38:45 - 38:48
    سرگرمی من رقصیدن زیر دوشه
  • 38:50 - 38:52
    تو هم اینکارو کردی، باشه؟
  • 38:52 - 38:53
    اعتراف کن، اعتراف کن
    همه اعتراف کنن
  • 38:54 - 38:56
    -و همینطور آهنگ خوندن
    -بله
  • 38:56 - 38:58
    و بعد ازم پرسید که بلدی برقصی؟
  • 38:58 - 39:01
    و منم گفتم عاشق رقصیدنم ولی خُب نمیدونم...
  • 39:01 - 39:02
    گفتم من حرفه ای نیستم
  • 39:02 - 39:03
    و اون بهم گفت: برام برقص
  • 39:03 - 39:04
    بدون هیچ موزیکی
  • 39:04 - 39:06
    -همون لحظه همونجا؟
    -همونجا، جلوی همه
  • 39:06 - 39:07
    وای خدا
  • 39:07 - 39:09
    و من با خودم گفتم که خُب چیزی برای از دست دادن ندارم
  • 39:09 - 39:12
    خیلی خب پس یه سری حرکت موجی براشون رفتم بعدشم...
  • 39:13 - 39:14
    -رقص پاپینگ رفتی
    -جو عجیب و معذب کننده ای بود
  • 39:15 - 39:17
    جو خیییییلی معذب کننده ای بود
  • 39:18 - 39:24
    همه، کسایی که داخل ساختمون مدرسه بودن،
    تیم بسکتبال، همه داشتن تماشا میکردن
  • 39:24 - 39:28
    -اون لحظه چی گفت؟
    -اون گفت که، اوممم
  • 39:28 - 39:31
    آها شنبه بیا یا مثلا یکشنبه بیا
  • 39:32 - 39:36
    برای تست اصلی، پس منم رفتم و منتظر موندم
  • 39:36 - 39:38
    جیونگ نونا
  • 39:40 - 39:41
    آره اون جز تیم انتخاب کننده بود
  • 39:41 - 39:45
    آره و الآن رئیس یکی از بخش هاست
  • 39:45 - 39:51
    اینطوری بود که، اوه تو اینجایی بیا داخل
    بیا داخل تا ویدیوت رو ضبط کنیم
  • 39:52 - 39:54
    و من پرسیدم که حین انجام چه کاری میخوان ویدیوم رو ضبط کنن؟
  • 39:54 - 40:01
    اون گفت همون کاری که تو زمین بسکتبال کردی رو دوباره انجام بده
  • 40:01 - 40:07
    منم اینجوری بودم: اوه لنتی، ریتم و رقص روتین یادم نمیاد
  • 40:07 - 40:10
    عکس العملش اینطوری بود که "امممم"
  • 40:10 - 40:14
    -و بعد 7 ماه طول کشید
    -که بهت خبر بدن؟
  • 40:14 - 40:18
    آره، در واقع 3 ماه طول کشید تا بهم خبر بدن
  • 40:18 - 40:20
    و بعد برای 4 ماه دیگه هم صبر کردن...
  • 40:20 - 40:27
    چون اون 4 ماه صرف کشمکش بین من و دوستام، خانواده ام و هم تیمی های شمشیر بازی شد
  • 40:27 - 40:30
    -منتظر اونا بودی
    -آره آره
  • 40:30 - 40:31
    انتظار کشیدن...
  • 40:31 - 40:38
    دوباره بریم سراغ موضوع سخت ترین بخش مربوط به سلبریتی و هنرمند بودن
  • 40:38 - 40:41
    فکر میکنم انتظار کشیدن یکی از سخت ترین بخش هاش باشه
  • 40:41 - 40:47
    اینکه منتظر باشی که باهات موافقت بشه و زمان این برسه که
    چیزی که میخوای منتشر کنی
  • 40:47 - 40:52
    و به نظرم اینکه نتونی 100% چیزی که میخوای انجام بدی رو به طرف مقابلت بفهمونی
    یکی از سخت ترین بخش هاست
  • 40:52 - 40:54
    اصلا راجع به چی داریم حرف میزنیم؟
  • 40:54 - 40:57
    قرار بود راجع به زادگاه حرف بزنیم اما
  • 40:57 - 41:00
    -منظورم اینه که آره یکمی راجع بهش حرف زدیم
    -فقط یکمی
  • 41:00 - 41:03
    -فقط یه ذره
    -یه ذره، مثل نوک کوه یخ
  • 41:03 - 41:06
    فکر میکنم بیشتر شبیه پاشیدن یکم برف رو کوه بود
  • 41:08 - 41:11
    هی شما بچه ها میک‌آپ ندارین؟
  • 41:11 - 41:13
    پس چرا من برای میک‌آپ رفتم؟
  • 41:13 - 41:18
    من قرار بود برم و باید میرفتم ولی خب نرفتم
  • 41:18 - 41:21
    -من هیچوقت میک‌آپ (واسه این برنامه) انجام ندادم...
    -خدایا
  • 41:21 - 41:24
    -ولی خب اینجوری جلوی دوربینا بهتر به نظر میرسی
    -آره بهتر به نظر میرسی نسبت به ما
  • 41:24 - 41:26
    صادقانه بگم واقعا اهمیتی نمیدم
  • 41:26 - 41:31
    اما فقط فکر میکنم دور از ادب باشه که میک‌آپ انجام ندم
  • 41:31 - 41:32
    اوه نه نه نه
  • 41:33 - 41:36
    -اوایل ما هم انجامش میدادیم ولی الآن دیگه نه
    -من نه
  • 41:36 - 41:36
    اوکی
  • 41:36 - 41:39
    این برنامه ی "واقعی باش" ئه و ما چهره واقعیمون رو نشون میدیم
  • 41:40 - 41:42
    به همین خاطره که کلاه و عینک گذاشتم
  • 41:42 - 41:44
    -تو از هممون بهتر به نظر میرسی
    -آره
  • 41:45 - 41:48
    قراره از صورتت به عنوان کاور ویدیو این قسمت برنامه استفاده بشه
  • 41:49 - 41:49
    این یکی
  • 41:51 - 41:54
    این سوالیه که جوابش معلومه، مطمئنم جوابش بله هست
  • 41:54 - 41:57
    فکر میکنم تجربه هامون وسیع میشن
  • 41:57 - 42:00
    با چیزهایی که میبینیم و کارهایی که میکنیم و کسایی که اطرافمون هستن
  • 42:00 - 42:05
    تاثیر بزرگی در جایگاه الآنمون و شخصیتی که به عنوان انسان داریم، داره
  • 42:06 - 42:08
    -قطعا، قطعا
    -آره
  • 42:08 - 42:11
    لعنت، زندگی عجیب و دیوونه کننده بود، مگه نه؟
  • 42:11 - 42:13
    چه مسیر دیوونه کننده ای!
  • 42:14 - 42:19
    فکر میکنم چون هممون در آمریکا بزرگ شدیم
  • 42:19 - 42:26
    قطعا نسبت به عموم مردم کره طرز فکر متفاوتی داریم
  • 42:26 - 42:32
    -و به همین خاطر فکر میکنم راجع به مسائل متفاوتی مضطرب میشیم
    -اوه، آره قطعا
  • 42:33 - 42:38
    مثلا مواقعی که میگی من متوجه فلان چیز نمیشم
    من نمیفهمم چرا فلان چیز باید اینطوری باشه و بعد
  • 42:39 - 42:43
    اونا با خوشون میگن که اون چرا درست متوجه نمیشه پس
  • 42:44 - 42:52
    آره جایی که بزرگ میشی و مسائل این چنینی روی جایی که بعدا زندگی میکنی تاثیر میذاره
  • 42:53 - 42:54
    -قطعا
    -درسته درسته
  • 42:55 - 42:59
    میخواین بعدا به زادگاه و شهرتون برگردین؟
  • 42:59 - 43:00
    -و اونجا زندگی کنین؟
    -اوه آره من قراره...
  • 43:01 - 43:04
    به زودی به پکن برمیگردم
  • 43:04 - 43:05
    -اوه
    -اوکی
  • 43:05 - 43:11
    چون والدینم، هردوشون الآن در هنگ کنگ هستن و من
  • 43:11 - 43:14
    10 سالی میشه که ازشون جدا شدم
  • 43:16 - 43:24
    پدر و مادرم الآن حدود 65، 63 سالشونه بنابراین
  • 43:25 - 43:27
    و راستش، به عنوان پسرشون...
  • 43:30 - 43:32
    میخوام وقت بیشتری رو باهاشون بگذرونم
  • 43:32 - 43:33
    آره، البته البته
  • 43:36 - 43:41
    دارم برنامه ریزی میکنم که باهاشون به پکن نقل مکان کنیم که باهم زندگی کنیم
  • 43:41 - 43:49
    میدونی خیلی فرق داره که اونا رو هر روز حضوری و از نزدیک ببینی
  • 43:49 - 43:50
    تا اینکه باهاشون ویدیوکال بری
  • 43:50 - 43:52
    درسته، صد درصد
  • 43:52 - 43:54
    خیلی فرق داره
  • 43:54 - 43:58
    نوازش میکنی، بغل میکنی، رو در رو حرف میزنی
  • 43:58 - 44:02
    حتی واسه 10 دقیقه هم شده یا یه ساعت یا اینکه یه روزو باهم بگذرونیم
  • 44:02 - 44:04
    تا اونجایی که بتونم
  • 44:04 - 44:06
    آره البته البته
  • 44:06 - 44:10
    یادمه تو برنامه تلوزیونی روم‌میت شرکت کردی و
  • 44:11 - 44:14
    تو مامانت رو مجدد دیدی منم از دیدنش گریه‌ام گرفت
  • 44:14 - 44:15
    عهههه منم میخواستم بگم اینو
  • 44:15 - 44:19
    میدونی داداش من تو باشگاه بودم و اینجوری شدم
  • 44:19 - 44:23
    نه حقیقتش، دو سال بود که پدر و مادر رو ندیده بودم
  • 44:24 - 44:27
    همونطور که گفتم واقعا تحت فشار بودم
  • 44:28 - 44:30
    میدونین، نمیتونستم کاری بکنم و جلو خودمو بگیرم
  • 44:32 - 44:33
    چه پسر خوبی
  • 44:33 - 44:36
    آره اون دیوونه وار به خانوادش اهمیت میده
  • 44:36 - 44:40
    پدر و مادر من... اینجورین که
    بعضی وقتا...
  • 44:40 - 44:42
    شما هم احتمالا حسش کردین
  • 44:42 - 44:54
    از روی یه کارایی که پدر و مادرتون میکنن میتونین بگین کم کم دارن پیر میشن
  • 44:54 - 44:56
    و ناراحت میشین
  • 44:57 - 45:00
    و اینجوری میشین که "باید ازشون محافظت کنم"
  • 45:01 - 45:02
    تا حالا حسش نکردی؟
  • 45:02 - 45:03
    دقیقا
  • 45:03 - 45:12
    من پدر و مادرم رو شاید حداکثر یک بار در سال ببینم
  • 45:13 - 45:16
    و هربار میبینمشون یه لکه جدید رو پوستشون افتاده
  • 45:16 - 45:18
    مو های سفیدشون بیشتر شده
  • 45:18 - 45:19
    بعد من اینجوریم که "لعنتی"
  • 45:20 - 45:25
    میدونین، این به خاطر اینه که مدتی ندیدیمشون
  • 45:26 - 45:27
    و وقتی اونجوری میبینیمشون
  • 45:29 - 45:32
    قبلنا اینجوری بود که من به دنبالشون میرفتم
  • 45:32 - 45:36
    و الآن کم کم میتونی ببینی که جاها عوض میشه
  • 45:37 - 45:41
    جاهامون عوص میشه و مجبوری... زمان میخوای...
  • 45:41 - 45:44
    به این درک میرسی که الآن تو باید ازشون مراقبت کنی
  • 45:45 - 45:53
    همینطور بعضی وقتا، به عنوان بچشون همیشه فکر میکردم اونا قهرمان منن
  • 45:53 - 45:58
    -مامان بابای.. شکست ناپذیر، مثل سوپرمن میدونین
    -شکست ناپذیر
  • 45:58 - 46:01
    ولی در بعضی موارد حس میکنم
  • 46:03 - 46:04
    اونا شروع میکنن به...
  • 46:07 - 46:08
    لطیف و نرم دل میشن
  • 46:08 - 46:11
    بیشتر شبیه بچه میشن، یه ذره بیشتر
  • 46:12 - 46:16
    نه که بد باشه ها، نه از جنبه بد
  • 46:16 - 46:18
    نمیدونم چطوری توصیفش کنم ولی نه از جنبه بد
  • 46:18 - 46:23
    ولی رفتارشون از جهاتی بیشتر بامزه میشه
    و باعث میشه فکر کنم که...
  • 46:24 - 46:27
    بخاطر رفتارشون، جوری که برای خودم تحلیلش میکنم اینه که
  • 46:28 - 46:31
    "من باید ازشون مراقبت کنم"
  • 46:31 - 46:33
    "اونا نیاز به مراقبت دارن"
    کی پشت سرمه یا خدا
  • 46:35 - 46:37
    یه سایه دیدم و یه نفر که حرکت کرد
  • 46:44 - 46:47
    بله خب فکر کنم زمان خوبیه که بریم سراغ ایمیل ها
  • 46:47 - 46:51
    زمان خوبی نیست، ما هنوز صحبتمون تموم نشده
  • 46:52 - 46:55
    -آره
    -بسیار خب
  • 46:55 - 46:57
    میتونم بعدا بازم بیام؟
  • 46:57 - 46:58
    آره حتما
  • 46:59 - 47:01
    حتی اگه بخوای میتونی مجری میزبان باشی
  • 47:03 - 47:08
    آممم برمیگردم راجع به همش حرف میزنیم
    بعدا برای قسمت دیگه
  • 47:08 - 47:10
    به نظرم میتونیم با جکسون راجع به خیلی چیزای مختلف حرف بزنیم
  • 47:10 - 47:15
    ما یه سری کاربر در پلتفرم ردیت داریم که
    به دنبال نگرش و رهنمون هستن
  • 47:15 - 47:19
    (اسم کاربر رو میخونه)
  • 47:19 - 47:26
    این کاربر نوشته: من یه مرد 29 ساله‌ام و بعد از
    4 سال که در کلیولند بودم به شهرم در اوهایو برگشتم
  • 47:26 - 47:28
    80 مایل فاصله داره
  • 47:28 - 47:34
    حدودا بعد از 1 سال بعد از برگشتم فهمیدم که دوست ندارم که
    به راحتی در دسترس برادرم باشم
  • 47:34 - 47:38
    اوه دوست ندارم اونقدر راحت در دسترس
    برادر یا والدینم باشم
  • 47:38 - 47:40
    و دوستای قدیمیم که وجه مشترک خیلی کمی باهاشون دارم
  • 47:41 - 47:46
    مردم شهر ارزش هاشون شبیه من نیست که این باعث دشواریه
  • 47:47 - 47:51
    من فرصت هایی داشتم که برم به
    سالت لیک‌سیتی و وسوسه شده بودم براش
  • 47:51 - 47:55
    اوهایو رو 7 سال پیش به طور موقت ترک کردم
    و خوشحال نبودم ولی
  • 47:55 - 48:00
    در صحبت با هم سن و سالام و خانوادم اونا حس میکردن
    دلیلش اینه که نقل مکانم موقتی و حدودا 6 ماهه ست
  • 48:00 - 48:02
    و اینکه هیچوقت کاملا مستقر نشدم
  • 48:02 - 48:05
    من زمانی که تو کلیولند بودم رو دوست داشتم از
  • 48:05 - 48:07
    آزادی ناشی از نزدیک نبودن به خانواده‌ام لذت میبردم
  • 48:08 - 48:09
    دقیقا به همین بدی که به نظر میرسه
  • 48:10 - 48:13
    احمقانه ست که زندگیم تو سن 29 سالگی اینطوریه و آلاخون والاخونم
  • 48:13 - 48:14
    عه بازم هست
  • 48:15 - 48:16
    تو میتونی بخونی
  • 48:16 - 48:20
    بخشی از من دنبال فرصتای شغلی توی اروپاست
  • 48:20 - 48:22
    تو دهه 20 سالگیم خیلی سفر کردم
  • 48:22 - 48:24
    و ماجراجویی رو دوست داشتم و حس کردم که
  • 48:24 - 48:25
    که جاش خالیه (توی زندگیم)
  • 48:25 - 48:28
    فکر میکردم آماده‌ام که یه جا مستقر شم و مسافرت کردن رو تموم کنم به خاطر کارم
  • 48:28 - 48:31
    ولی بعد از 25 هفته پشت سر هم کار کردن در یه مکان
  • 48:31 - 48:33
    مطمئن نبودم که برای من جواب بده و
    مناسب شخص من باشه
  • 48:33 - 48:36
    کسی هست که برگشته باشه به شهرش و پشیمون شده باشه؟
  • 48:38 - 48:40
    الآن مشکل چیه مرد؟
  • 48:41 - 48:43
    خب من فکر میکنم...
  • 48:43 - 48:44
    الآن مشکل چیه مرد؟
  • 48:44 - 48:48
    حس میکنم وقتی تو کلیولند بوده خیلی خوشحال بوده
  • 48:49 - 48:54
    فکر نمینم این احمقانه باشه که یه شروع
    دوباره تو 29 سالگی داشته باشه و به یه شهر دیگه بره
  • 48:54 - 49:01
    چون همونجور که گفتی تو شهرتون نقاط مشترکی
    با دوستات نداری و این خوشحالت نمیکنه
  • 49:02 - 49:04
    و به نظرم اگه اونجا باشی همش احساس درموندگی میکنی و
  • 49:04 - 49:08
    شاید پیش خودت خانوادت رو بخاطر برگشتت سرزنش کنی
  • 49:08 - 49:10
    و به خاطرش استرس داشته باشی
  • 49:10 - 49:16
    پس فکر کنم شانس خوبیه که بری یه شهر جدید و
  • 49:17 - 49:19
    خودت رو پیدا کنی و بیشتر خودتو بشناسی
  • 49:19 - 49:20
    و فرصت های جدیدی به دست بیاری
  • 49:20 - 49:22
    نمیدونم، فکر میکنم این کاریه که اگه من بودم میکردم
  • 49:22 - 49:26
    آره میگم که تو خودتم حدودای 29 سالگی
    تقریبا شروع دوباره نداشتی؟
  • 49:26 - 49:27
    آره در اصل
  • 49:27 - 49:31
    خب فکر نمیکنم خیلی دیر باشه برای یه شروع تازه
  • 49:32 - 49:33
    و گفته که...
  • 49:33 - 49:38
    اوقاتم رو تو کلیولند دوست داشتم و لذت میبردم از آزادی که
    بخاطر دور بودن از خانوادم داشتم
  • 49:38 - 49:39
    خب پس
  • 49:40 - 49:41
    به نظرم...
  • 49:41 - 49:42
    هنوز تو اون زمان مونده
  • 49:42 - 49:45
    آره فکر کنم هنوز دوست داره چیزای جدید کشف کنه
  • 49:45 - 49:49
    چون گفته: "بخشی از من دنبال فرصتای شغلی توی اروپاست"
  • 49:49 - 49:53
    برای همین حس میکنم هنوز دلش میخواد سفر کنه
    هنوز دلش میخواد تجربه بیشتری از زندگی کسب کنه
  • 49:54 - 49:56
    پس برو، تمام این کارا رو بکن و بعد
  • 49:57 - 50:01
    مطمئنم هرچی سنش بره بالاتر دلش بیشتر برای خانوادش تنگ میشه
  • 50:01 - 50:01
    مثل خودمون دیگه
  • 50:02 - 50:05
    همه هر از چندگاهی برمیگردن، مسن شدن والدینشون و
    اینجور چیزا رو میبینن
  • 50:06 - 50:09
    مطمئنم بعدا دلش میخواد که برگرده پیششون
  • 50:10 - 50:13
    -یا همونطور که تو گفتی حتی خانوادشو ببره یه جا تا باهم زندگی کنن
    -درسته
  • 50:14 - 50:15
    در نهایت اینجور میشه...پس
  • 50:16 - 50:18
    فکر میکنم میتونه همین الآنم...
  • 50:18 - 50:21
    فکر نمیکنم حرکت احمقانه ای باشه که در 29 سالگی
    به جای دیگه نقل مکان کنی
  • 50:21 - 50:23
    به نظرم همچنان میتونن سفر برن و تجربه...
  • 50:23 - 50:27
    فکر میکنم اون باید بفهمه که واقعا چی میخواد
  • 50:27 - 50:28
    باید خودش رو بهتر بشناسه
  • 50:29 - 50:32
    بعد شروع کنه به برنامه ریزی...
  • 50:32 - 50:33
    و
  • 50:34 - 50:36
    به سمتش بره و عملیش کنه
  • 50:36 - 50:37
    درسته درسته
  • 50:37 - 50:39
    این آسونه
  • 50:40 - 50:43
    به همین سادگی و آسونی نیس؟
    به همین سادگی و آسونی نیس؟
  • 50:43 - 50:44
    البته که گفتنش خیلی آسون تر از انجام دادنشه
  • 50:44 - 50:48
    نه ولی برای حداقل 30 دقیقه بشین و بهش فکر کن
    به نظرم...
  • 50:48 - 50:51
    -اینکه میخوای چیکار کنی، درسته
    -آره خودش رو بشناس برادر من
  • 50:51 - 50:52
    آره آره
  • 50:52 - 50:54
    بزن قدش/های فایو میخواستی وقتی اینکارو کردی؟
  • 50:54 - 50:54
    راستش نه
  • 50:55 - 50:59
    راستش، نه
    اینجوری بودم که آره باید خودت رو بشناسی
  • 50:59 - 51:01
    اون اینجوری بود که: "درسته"
  • 51:01 - 51:03
    اگه هی فایو میخواستم اینجوری میکردم
  • 51:03 - 51:03
    ولی اینجوری کردم
  • 51:03 - 51:05
    فکر کردم برای تایید و موافقت های‌فایو میخواستی
  • 51:05 - 51:06
    آره میخواستم
  • 51:06 - 51:09
    -و بابتش ممنونم مرسی
    -من متوجه شدم درک کردم داداش
  • 51:09 - 51:12
    داشتم فکر میکردم حرکتشون یه کم عجیبه
  • 51:14 - 51:16
    گفتم یه چیزی اشتباهه
  • 51:17 - 51:22
    خیلی خب (اسم کاربر) پرسیده که
  • 51:22 - 51:24
    برگشتن به شهرم من رو تبدیل به یه آدم شکست خورده میکنه؟
  • 51:24 - 51:27
    من 24 سالمه و متاهلم
    دارم آخرین ترم دانشگاهم رو شروع میکنم
  • 51:27 - 51:30
    -من تو تنسی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل شوهر...
    -اون (خانوم) متاهله؟
  • 51:30 - 51:32
    -اون (آقا) متاهله
    -اون (آقا) متاهله و
  • 51:32 - 51:34
    -اوه خانوم متاهل
    -خانوم متاهل
  • 51:35 - 51:38
    اون 24 سالشه و داره ترم آخر دانشگاهش رو شروع میکنه
  • 51:39 - 51:42
    تو تنسی به دنیا اومدم و بزرگ شدم مثل شوهرم
  • 51:42 - 51:44
    ما دو هفته بعد از ازدواجمون به کلرادو نقل مکان کردیم
  • 51:44 - 51:47
    پس منم میتونستم تو 10 دانشگاه برتر ثبت نام کنم
  • 51:48 - 51:51
    الآن حدودا 2 سال شده و شوهرم اینجا غمگین و درمونده شده
  • 51:51 - 51:54
    کارشو از دست داد و از کار جدیدش متنفره
  • 51:54 - 51:55
    دوستای کمی اینجا پیدا کرده
  • 51:55 - 51:56
    دلش برا خانواده هامون تنگ شده
  • 51:56 - 51:59
    و هیچی براش تو کلرادو لذت بخش نیست
  • 51:59 - 52:03
    من عاشق کلرادو هستم با اینکه منم دوستای کمی پیدا کردم و
    دلم برای خانوادم تنگ شده
  • 52:04 - 52:08
    چون اون خیلی ناراحته ما با هم صحبت کردیم و توافق کردیم که
    برگردیم به تنسی
  • 52:09 - 52:12
    از شهرم تا شهری که من توش دانشگاه میرم
    حدود 30 دقیقه راهه
  • 52:13 - 52:14
    خیلی چیزاس که انتظار دارم
  • 52:14 - 52:16
    هزینه کمتر زندگی کردن
  • 52:16 - 52:17
    یه شوهر خوشحال
  • 52:17 - 52:17
    غذای خوب
  • 52:17 - 52:18
    و نزدیک بودن به خانواده
  • 52:19 - 52:23
    ولی در عین حال ناراحت و پریشون هم هستم و
    احساس میکنم که شکست خوردم
  • 52:23 - 52:25
    میدونین، هیشکی از شهر من خارج نمیشه
  • 52:25 - 52:30
    اونا اونجا بزرگ میشن، میرن مدرسه های نزدیک همونجا
    بعدش برمیگردن خونه تا اونجا زندگی و کار کنن
  • 52:30 - 52:33
    و بچه هاشون با بچه های دوستای دوران دبیرستانشون بزرگ میشن
  • 52:33 - 52:37
    فکر میکنم من تنها کسی باشم که حدودا 6 یا 7 ساعت دورتر رفتم
  • 52:37 - 52:40
    و فکر میکنم با برگشتنم من هم مثل بقیه میشم
  • 52:40 - 52:43
    یه آدم شکست خورده که نمیتونه از لاک خودش بیرون بیاد
  • 52:43 - 52:48
    میدونم که اینکار رو صرفا از روی عشقی که به همسرم دارم انجام میدم
  • 52:48 - 52:48
    و برای مثال
  • 52:48 - 52:52
    یه خونه خوب توی شهر تنسی نسبت به یه خونه توی کلرادو 100000 دلار ارزون تره
  • 52:52 - 52:55
    ولی اعتراف میکنم باز هم با انجام این کار انگار شکست خوردم
  • 52:55 - 52:58
    آیا این فقط نظر خودمه یا
    اگه برگردم خونه واقعا یه آدم شکست خورده محسوب میشم؟
  • 52:58 - 53:01
    ببخشیییید!
  • 53:02 - 53:04
    حتی نذاشت تمومش کنی و گفت: هی واستا ببینم
  • 53:04 - 53:06
    نه نه یه لحظه صبر کنید
  • 53:08 - 53:14
    من واقعا با این جمله که گفت:
    "من هم شبیه بقیه میشم" مخالفم
  • 53:14 - 53:16
    خب مشکلش چیه؟
  • 53:17 - 53:18
    تو ازدواج کردی
  • 53:18 - 53:22
    داری برای تحصیل میری و قراره زندگیتو بکنی
  • 53:23 - 53:24
    و هیچ کس نباید تورو قضاوت کنه
  • 53:24 - 53:29
    و اصلا نباید برات مهم باشه که دیگران چطوری در موردت فکر میکنن
  • 53:30 - 53:32
    -تو داری برای خودت زندگی میکنی متوجهی؟
    -درسته
  • 53:32 - 53:33
    پس به نظرم...
  • 53:35 - 53:36
    خیلی...
  • 53:38 - 53:48
    خیلی.. استرس زاست که فکر کنی که اوه بقیه چطوری منو میبینن و
    ...چه فکری راجع به من خواهند کرد
  • 53:49 - 53:51
    بیخیالش بشید
  • 53:51 - 53:54
    قبل از اون خودتونو...
  • 53:55 - 53:57
    یالا اینجاشو یکم کمکم کن خب!
  • 53:57 - 53:58
    مثل این میمونه که...
  • 53:58 - 54:00
    خودتو محکم و قوی کن
  • 54:00 - 54:01
    آره
  • 54:01 - 54:06
    من فکر میکنم این یکم به غرور و خودپسندیش هم برمیگرده
    مثلا فکر میکنه "من اولین نفری هستم که رفته" یا یه همچین چیزایی
  • 54:06 - 54:07
    درسته
  • 54:07 - 54:11
    ولی.. این اصلا مهم نیست مثل این...
  • 54:11 - 54:14
    آخه یعنی چی اصلا؟ یعنی چی؟؟ یعنی چی؟
  • 54:15 - 54:19
    "من اولین نفری هستم که تا 9 ساعت دورتر رفتم"
    خب این یعنی چی اصلا؟
  • 54:20 - 54:22
    مثل یه حس موفقیت...
  • 54:22 - 54:23
    اصلا من نقل مکان کردم به ججو
  • 54:24 - 54:25
    خب که چی؟ یعنی چی؟
  • 54:26 - 54:29
    -هیچی
    -بی معنیه
  • 54:29 - 54:34
    من فکر میکنم میتونم با کسی که اینو نوشته.. یه جورایی.. همزاد پنداری کنم چونکه...
  • 54:35 - 54:38
    وقتی من برای اولین بار داشتم آمریکا رو ترک میکردم
  • 54:38 - 54:41
    آخرین جمله ای که به دوستام گفتم این بود
  • 54:41 - 54:45
    برای تو یه رولکس میخرم! برای تو هم رولکس میخرم
    برای تو هم یه رولکس میخرم و
  • 54:45 - 54:48
    بعدش وقتی برگردم با هم یه قصر بزرگ میخریم و
    تا آخر عمر اونجا بزن و بکوب میکنیم
  • 54:48 - 54:53
    به نظرم اون میترسه برگرده چون از این میترسه که وجهه یه
    آدم شکست خورده از خودش به جا بذاره
  • 54:53 - 54:54
    ولی
  • 54:56 - 54:56
    ای خدا!
  • 54:57 - 55:01
    میدونین من فکر میکنم اون دچار بحران یک چهارم زندگی هم شده
    تا حالا راجبش شنیدین؟
    (بحرانی در سنین 25-18 سال که فرد دچار تناقض میشه و خودشو زیر سوال میبره)
  • 55:02 - 55:07
    آره همون بازه ای از زندگی که به پوچی و سردرگمی میرسی
  • 55:07 - 55:16
    آره تو انقدر راجع به آینده نگرانی که مدام بهت استرس وارد میشه و
    حس میکنی تو موقعیت سختی هستی و گاهی اوقات هم افسرده میشی
  • 55:16 - 55:18
    حس میکنم اونم الآن توی یه همچین موقعیتی هست
  • 55:18 - 55:20
    چون اون دقیقا 24 سالشه
  • 55:21 - 55:24
    توی این سن و سال وجود این مشکلات طبیعیه
  • 55:24 - 55:26
    تازه به نظرم اون کلی هم مسئولیت رو دوشش داره
  • 55:26 - 55:30
    این که متأهله و همسرش زیاد از جایی که هستن راضی نیست
    و خوشش نمیاد
  • 55:32 - 55:33
    ولی در کل فکر میکنم تهش...
  • 55:34 - 55:36
    اگه کسی قبلا این بحران رو تجربه کرده باشه یا
  • 55:37 - 55:41
    کلا توی زندگیش موقعیتی شبیه به این رو تجربه کرده باشه
    حستونو درک میکنه و بهتون میگه
  • 55:42 - 55:44
    فقط آروم آروم پیش برو
  • 55:44 - 55:45
    اونقدر حساس نشو و به آینده ی دور فکر نکن
  • 55:45 - 55:48
    اصلا برات مهم نباشه که وقتی برمیگردی
    مردم در موردت چی فکر میکنن
  • 55:48 - 55:50
    اینطوری دیگه وقتی برگردی احساس شکست خوردن نمیکنی
  • 55:50 - 55:53
    آره و اینکه تعریف اونا از شکست چیه
  • 55:53 - 55:58
    اینکه برگشتن به شهرشون به این معنی نیست که کارهایی که
    انجام میدادن رو متوقف کردن
  • 55:58 - 56:02
    شکست زمانیه که از همه چیز دست بکشی
  • 56:02 - 56:07
    ولی برگشتن به معنی اتمام و رها کردن نیست
    فقط یه قدم دیگه تو زندگیشونه
  • 56:07 - 56:08
    تا زندگیشونو بهتر کنن
  • 56:08 - 56:11
    آدما هرچی بخوان میگن
  • 56:12 - 56:12
    و تو نمیتونی اینو کنترل کنی
  • 56:13 - 56:17
    و تو نمیتونی هر چیزی که تو زندگیت میخوای رو داشته باشی
  • 56:18 - 56:22
    فقط راه و هدفتو مشخص کن و به این فکر کن که...
  • 56:22 - 56:24
    نمیتونی مثلا...
  • 56:25 - 56:31
    خب همسرت اونجا خوشحال نیست و زندگی براش سخت میگذره
  • 56:31 - 56:32
    خب این یه مشکل
  • 56:32 - 56:33
    و دومی...
    مشکل دومی چی بود؟
  • 56:34 - 56:35
    -برگشتن
    -برگشتن
  • 56:35 - 56:37
    -مشکلات خونه
    -مشکلات خونه
  • 56:37 - 56:42
    مشکل سوم برگشتنه
    چون مردم فکر میکنن اگه برگردی یعنی اینکه شکست خوردی
  • 56:42 - 56:45
    اینم یکی دیگه از مشکلاته نه؟
  • 56:46 - 56:47
    باید از یکیشون دست بکشی
  • 56:48 - 56:49
    تو نمیتونی همه چیز رو با هم داشته باشی
  • 56:49 - 56:51
    باید یه چیزیو فدا کنی
  • 56:51 - 56:51
    درسته
  • 56:52 - 56:58
    بابامم همینو قبلا بهم گفت، چون والدینم الآن برگشتن آمریکا
  • 56:58 - 57:02
    و الآن 21 سالی میشه که اصلا به کره برنگشتن
  • 57:03 - 57:08
    و والدینم هنوز دارن کلی کار میکنن تو آمریکا
  • 57:09 - 57:11
    تازه انگلیسی هم حرف نمیزنن
  • 57:11 - 57:14
    و به پدرم گفتم حالا که من کره ام خب تو هم بیا اینجا
  • 57:14 - 57:16
    چون من فکر نمیکنم دیگه برای یه مدت برگردم آمریکا
  • 57:17 - 57:21
    واسه همین گفتم خب بیا اینجا تا منم کمکت کنم و این حرفا
  • 57:21 - 57:26
    ولی اون گفت من نمیخوام برگردم چون اگه برگردم مردم
    فکر میکنن من یه آدم شکست خورده‌ام
  • 57:27 - 57:29
    -وقتی اون رفت آمریکا...
    -اون "مردم" کیان؟
  • 57:29 - 57:30
    حدس میزنم دوستاش باشن
  • 57:30 - 57:34
    مامان منم گاهی میگه.. به مامام میگم...
  • 57:34 - 57:37
    مامان میتونی فلان کار رو بکنی
  • 57:37 - 57:39
    و اونم میگه "نه بعد همه فکر میکنن من اینطوری/اونطوری ام"
  • 57:39 - 57:41
    و منم میگم خب این "همه" کیان؟
  • 57:41 - 57:44
    بهم بگو "همه" یعنی کیا؟
  • 57:44 - 57:46
    اقوامم.. آره ولی...
  • 57:48 - 57:48
    بیخیال
  • 57:48 - 57:51
    میدونی، من هم اینجور بحثا دارم با خانوادم
  • 57:51 - 57:59
    خب میدونی وقتی یکی میره آمریکا، دوستات میگن
    اوه فلانی چه آدم موفقیه لابد بهترین زندگیو داره
  • 57:59 - 58:04
    پدرم وقتی برگرده کره باید دنبال یه کار جدید باشه که
    با سنی هم که داره کار سختیه
  • 58:04 - 58:08
    و اینطوری هم نیست که اونقدر پول داشته باشه که بیاد اینجا یه خونه بخره
  • 58:10 - 58:12
    و والدینم از هم جدا شدن و بهش میگم که
  • 58:13 - 58:18
    خب بیا کره پیش خونوادت، پیش مادرت و برادرهات بمون
  • 58:18 - 58:20
    چون فکر میکنم اون اینجا خوشحال تره
  • 58:20 - 58:23
    ولی اون هنوزم نگران اینه که مردم چی فکر میکنن
  • 58:23 - 58:28
    چون اینطوری نبوده که آره اون موفق شد و برگشت و
    الآن میتونه بقیه خونوادشو حمایت کنه
  • 58:28 - 58:31
    در واقع اگه برگرده باید از نو شروع کنه
  • 58:31 - 58:32
    و من میگم که...
  • 58:32 - 58:35
    بهش میگم نگران نباشه خب ولی در عین حال
  • 58:35 - 58:39
    اون غرور هم داره و منم میگم خب باشه
  • 58:39 - 58:44
    میدونی چیه تو باید بدونی که چی دقیقا تو رو خوشحال میکنه
  • 58:45 - 58:48
    نه اینکه بقیه چطوری تو رو میبینن و قضاوتت میکنن
  • 58:48 - 58:53
    راستش من واقعا از این طرز فکر خوشم نمیاد
  • 58:54 - 58:58
    این بهترین حسن ختام برای برنامه ست
  • 58:58 - 58:59
    واقعا...
  • 58:59 - 59:02
    داداش ما قرار نیست چیزیو تموم کنیم
  • 59:03 - 59:04
    قسمت دوم؟
  • 59:06 - 59:08
    خب دوستان تا چند لحظه دیگه میبینیمتون باز
  • 59:09 - 59:12
    خب آره همونطور که جکسون گفت، نذارین...
  • 59:14 - 59:16
    نذارین بقیه آدما...
  • 59:16 - 59:20
    براتون دیکته کنن که چطور پیش برین و روش زندگی کردنتون چی باشه
  • 59:21 - 59:24
    این کار میتونه مانعتون بشه و شما رو تو موقعیت سختی بذاره
  • 59:26 - 59:28
    و شما رو از برداشتن قدمای بزرگتر باز بذاره
  • 59:28 - 59:30
    فقط کاری که میخواین رو انجام بدین
    و به نظر بقیه اهمیت ندین
  • 59:31 - 59:32
    نه نه تو بگو
  • 59:32 - 59:34
    اینطوری همسرت خوشحال تر میشه
  • 59:34 - 59:37
    و احتمالا زندگی مشترکتون شادتر میشه
  • 59:37 - 59:40
    و در نهایت خودت هم خوشحال تر میشی
  • 59:40 - 59:46
    و با نزدیک بودن به خانواده حمایتشونو داری، بیشتر از چیزی که فکر کنی
    حمایت روحی عاطفی
  • 59:47 - 59:49
    و در نهایت ممکنه خوشحال تر شی
  • 59:49 - 59:52
    الآن که معلوم نیست.. و فعلا کلی میترسی بخاطرش
  • 59:52 - 59:54
    قسمت ناراحت کننده تر اینجاست که پشت سرت حرف میزنن
  • 59:55 - 59:57
    منظورمو فهمیدی؟ چون...
  • 59:58 - 60:01
    واقعا یه آدم کار دیگه ای جز غیبت کردن نداره؟
  • 60:02 - 60:07
    خب مردم معمولا دور هم جمع میشن یا یه نوشیدنی میخورن
    چیکار میکنن معمولا؟ معمولا غیبت میکنن
  • 60:09 - 60:14
    واقعا ناراحت کنندست که.. پشت سر کسی حرف بزنی
  • 60:15 - 60:21
    پس به این فکر نکن که بقیه چطوری در موردت قضاوت میکنن
    فقط روی مسیر خودت تمرکز کن
  • 60:22 - 60:23
    آره
  • 60:30 - 60:32
    این قسمت کلی بحث های عالی داشتیم
  • 60:33 - 60:35
    همونطور که گفتم باید جمع بندی آخرو بکنیم
  • 60:36 - 60:37
    اوه خیلی صاف و نرمه داداش
  • 60:37 - 60:38
    -جان من؟
    -آره
  • 60:38 - 60:40
    -امروز صبح اصلاح کردم
    -عالیه
  • 60:40 - 60:42
    اگه دستتو از اون سمت حرکت بدی حسش میکنی ولی
  • 60:42 - 60:43
    نه واقعا
  • 60:43 - 60:44
    -اوه واقعا؟
    -همونجوریه
  • 60:44 - 60:45
    منم تا اینجا دارمش
  • 60:45 - 60:47
    -تو هم نمیتونی...
    -آره باید تا اینجا بذارمش
  • 60:47 - 60:50
    وقتی 35 سالمون شد فکر کنم مردونه تر بشه
  • 60:50 - 60:51
    من که نمیتونم باهاتون همزادپنداری کنم
  • 60:51 - 60:54
    خب قبل از اینکه بحث دوباره به حاشیه بره
  • 60:55 - 60:59
    -ممنونم جکسون برای اینکه توی این قسمت اومدی
    -خواهش میکنم وظیفمه داداش
  • 60:59 - 61:01
    قطعا بیشتر دعوتت میکنیم و
  • 61:02 - 61:03
    حضورت برامون مایه افتخار بود
  • 61:03 - 61:06
    دوستان اگه میخواین از آپدیت برنامه هامون با خبر بشین
  • 61:06 - 61:08
    برای دایو استودیو اینستاگرام و توییتر داریم
  • 61:08 - 61:10
    و قسمت کامل در youtube.com/divepods قرار میگیره
  • 61:10 - 61:16
    تو نمیخوای پیج اینستاگرام، توییتر، یوتیوبتو معرفی کنی؟
  • 61:16 - 61:25
    آره لیبل تیمم، تیم وانگه و ما چنل یوتیوب خودمونو تازه باز کردیم
  • 61:25 - 61:28
    توی بیوی اینستاگرامم لینکش هست
  • 61:29 - 61:31
    لینک اینستاگرامت چیه؟
  • 61:31 - 61:34
    اینستاگرامم فقط تایپ کنین jacksonwang و
  • 61:35 - 61:37
    اونی که علامت تیک آبی داره منم
  • 61:37 - 61:39
    -jacksonwang852g7
    -پزشو میدی؟
    -نه فقط...
  • 61:39 - 61:40
    فقط اینکه...
  • 61:41 - 61:42
    واقعیته
  • 61:42 - 61:44
    واقعیت
    نه نه نه
  • 61:45 - 61:52
    امسال قراره بالای 40 تا آهنگ بدم بیرون
  • 61:53 - 61:54
    همش همین امسال 2021
  • 61:55 - 61:57
    یه آلبوم چینی و یه آلبوم انگلیسی
  • 61:57 - 62:00
    با 20 تا آهنگ و با همکاری ها و پروژه های مختلف
  • 62:02 - 62:13
    و این ماجرا قراره ادامه داشته باشه
    و قراره آرتیست های زیادی زیر نظر تیم وانگ معرفی بشن
  • 62:15 - 62:17
    اوه قراره باهاشون قرارداد ببندی
  • 62:17 - 62:22
    و چیزهای مختلف زیادی قراره به زودی منتشر بشه
    منتظر باشید
  • 62:22 - 62:25
    هر ماه یه سورپرایز براتون داریم!
  • 62:25 - 62:27
    واو منتظر تیم وانگ میمونیم
  • 62:27 - 62:29
    یه بار دیگه بگم که چنل رو سابسکرایب کنین و برای این پادکست بازخورد بدین
  • 62:30 - 62:34
    ممنون از همه برای اینکه گوش دادید
    دفعه ی بعد میبینیمتون
  • 62:34 - 62:41
    :tel
    kingwang852@
Title:
Going Back Home with Jackson Wang | GET REAL Ep. #34
Description:

more » « less
Video Language:
English
Duration:
01:02:55

Persian subtitles

Revisions