< Return to Video

Video statement of Sheikha Latifa Bint Mohammed bin Rashid Al Maktoum (II)

  • 0:00 - 0:02
    سلام.
  • 0:02 - 0:03
    نام من لطیفه آل مکتوم است.
  • 0:03 - 0:08
    من در 5 دسامبر متولد 1985.
  • 0:08 - 0:11
    مادر من هوریا احمد Lamara است
  • 0:11 - 0:12
    او از الجزایر است.
  • 0:12 - 0:16
    پدر من نخست وزیر امارات متحده عربی است
  • 0:16 - 0:17
    و حاکم دبی،
  • 0:17 - 0:20
    محمد بن راشد سعید آل مکتوم.
  • 0:20 - 0:22
    او دارای سه دختر به نام لطیفه.
  • 0:22 - 0:23
    من یکی از وسط هستم.
  • 0:23 - 0:27
    یکی از من بزرگتر و کوچکتر از من وجود دارد.
  • 0:27 - 0:31
    و او دو دختر به نام مریم است.
  • 0:31 - 0:35
    من سی برادران و خواهران در کل.
  • 0:35 - 0:37
    من تا به حال می گویند که
  • 0:37 - 0:41
    در مورد این فیلم به هیچ وجه بی اعتبار است که
  • 0:41 - 0:43
    "هیچ می دانم که یک لطیفه وجود دارد و یک لطیفه وجود دارد وجود دارد
  • 0:43 - 0:46
    آره، سه Latifas وجود دارد، من یکی از آنها هستم.
  • 0:46 - 0:47
    من وسط لطیفه هستم.
  • 0:48 - 0:50
    خواهران کامل من Maitha و شمسا.
  • 0:50 - 0:52
    آنها هر دو مسن تر از من هستید
  • 0:52 - 0:54
    و مجید او جوان تر از من.
  • 0:55 - 1:01
    و من در ساخت این فیلم به دلیل آن می تواند
    بود که آخرین ویدیو من است.
  • 1:01 - 1:02
    آره
  • 1:05 - 1:12
    خیلی زود من قصد دارم به ترک شود به نحوی
  • 1:12 - 1:17
    و من خیلی مطمئن از نتیجه نیست، اما
  • 1:17 - 1:23
    من نود و نه درصد مثبت آن را به کار خواهد کرد.
  • 1:23 - 1:26
    و اگر آن را ندارد پس از آن این فیلم می تواند کمک به
    من
  • 1:26 - 1:30
    چرا که همه پدر من در مورد مراقبت از شهرت خود را است.
  • 1:30 - 1:33
    او مردم را به محافظت از شهرت خود را بکشند.
  • 1:33 - 1:39
    او .. او تنها به خودش و نفس خود می اندیشد.
  • 1:39 - 1:44
    بنابراین این فیلم می تواند زندگی من را نجات دهد.
  • 1:44 - 1:49
    و اگر شما در حال تماشای این فیلم آن را
    چنین چیز خوبی نیست.
  • 1:49 - 1:54
    در هر دو صورت من مرده ام یا من در یک بسیار، بسیار، من
    وضعیت بسیار بد است.
  • 1:54 - 1:56
    بنابراین از کجا شروع کنم؟
  • 1:58 - 1:59
    در سال 2000،
  • 1:59 - 2:03
    خواهر من شمسا در حالی که او در تعطیلات در انگلستان بود.
  • 2:03 - 2:07
    او 18 سال در حال رفتن به نوزده بود.
  • 2:07 - 2:08
    او فرار کرد.
  • 2:08 - 2:14
    و در دو ماه که او آزاد بود
  • 2:14 - 2:18
    ما در تماس بودند و من هنوز هم در دبی
  • 2:18 - 2:20
    با مادر و خواهر دیگر من.
  • 2:20 - 2:23
    که در آن او با او گام به مادر و سفر کرده بود ..
  • 2:23 - 2:25
    و همه آنها.
  • 2:26 - 2:28
    بنابراین در حالی که او ..
  • 2:28 - 2:30
    او موفق به فرار چرا که او نمی
    آزادی بسیار در دبی است.
  • 2:30 - 2:36
    او آزادی را به انجام کارهایی نیست
    مثل شما کسی می داند در جهان متمدن
  • 2:36 - 2:38
    می کنند مثل اعطا
  • 2:38 - 2:42
    رانندگی یک ماشین یا مسافرت و یا
    شما می دانید که انتخاب
  • 2:42 - 2:44
    برای آینده خود را.
  • 2:44 - 2:48
    آزادی انتخاب چیزی است که شما مطمئن شوید که، ما.
  • 2:48 - 2:53
    بنابراین، هنگامی که شما آن را داشته باشد، شما آن را برای مسلم
    و اگر شما آن را ندارید، آن را بسیار بسیار ویژه است.
  • 2:53 - 2:58
    پس بله، او فرار و کل زمان او
    با من ارتباط برقرار شد.
  • 2:58 - 3:00
    من در آن زمان چهارده ساله بود.
  • 3:00 - 3:03
    و بله، شمسا بود ..
  • 3:03 - 3:05
    من او را تقریبا به عنوان یک چهره مادر را دیدم.
  • 3:05 - 3:07
    بله، او خواهر بزرگ من است.
  • 3:07 - 3:10
    او مانند یک مادر نیز به من چرا که او
    واقعا در مورد من مراقبت.
  • 3:10 - 3:12
    من می خواهم به او هر روز صحبت می کنند.
  • 3:12 - 3:15
    پس بله زمانی که او را ترک کرد، آن را کمی بود
    سخت
  • 3:15 - 3:18
    من برای او خوشحال بود، اما در همان زمان من در مورد او نگران بود.
  • 3:18 - 3:20
    و آنچه او انجام داد،
  • 3:20 - 3:24
    او همچنین یکی از دوستان او در دبی تماس
  • 3:24 - 3:26
    که نام لیلا. هراب است.
  • 3:27 - 3:30
    و مدام خواستار لیلا.
  • 3:30 - 3:33
    و چه پدر من انجام داده است او را به رفت
    خانه لیلا
  • 3:33 - 3:36
    و او سعی کرد به او رشوه با رولکس
  • 3:36 - 3:39
    و او گفت: ما نیاز به شیر تلفن شما
  • 3:39 - 3:44
    برای پیگیری شمسا برای دیدن جایی که او است.
  • 3:44 - 3:46
    به طوری که آنچه آنها انجام داد.
  • 3:46 - 3:48
    و لیلا شمسا، گفت: او به او گفت
  • 3:48 - 3:50
    'تلفن من شنود است.
  • 3:50 - 3:51
    «آنها در حال تلاش برای شما پیدا کنید. مراقب باش.'
  • 3:51 - 3:54
    و شمسا به من گفت که و به او گفتم:
  • 3:54 - 3:58
    ، جلوگیری از تماس با لیلا. از آنجا که اگر شما او را پاسخ
    آنها در حال رفتن برای پیدا کردن شما.
  • 3:58 - 4:01
    من فکر می کنم او توسط خودش در انگلستان تنهایی بود.
  • 4:01 - 4:05
    او هیچ کس دیگری به صحبت کردن بود. بنابراین او صحبت
    به ما و او نگه صحبت کردن به لیلا.
  • 4:05 - 4:09
    پس بله پس از دو ماه، آنها او را در بر داشت.
  • 4:09 - 4:12
    در واقع، او در خیابان ها بود
  • 4:12 - 4:16
    و یک دسته از بچه در یک ماشین فقط سوار
  • 4:16 - 4:21
    آنها او را در بر داشت، آنها او را برداشت، لگد زدن و فریاد خود را در ماشین انداخت
  • 4:21 - 4:23
    و او جایی رانده شد
  • 4:23 - 4:26
    توسط یک هلیکوپتر .. او را به یک هلیکوپتر به نحوی رانده شد
  • 4:26 - 4:30
    در فرانسه به پایان رسید و از فرانسه او را به دبی آمد.
  • 4:30 - 4:34
    او در هواپیما تحت تاثیر مواد مخدر شد.
  • 4:34 - 4:37
    این یک هواپیمای جت خصوصی بود، بنابراین هیچ کس چک کردن هر چیزی.
  • 4:37 - 4:39
    او، تحت تاثیر مواد مخدر بود به دبی آورده
  • 4:39 - 4:42
    و اساسا در این ساختمان قرار میگیرد.
  • 4:43 - 4:47
    این ساختمان، آن را به نام "الخیمه، است
    که به معنی" چادر "در زبان عربی است.
  • 4:47 - 4:49
    اما این یک چادر نیست، آن را فقط به نام "چادر"
  • 4:49 - 4:50
    و
  • 4:51 - 4:53
    و آن را در .. آن را در ZABEEL کاخ
  • 4:53 - 4:57
    دارایی من گام به مادر هند.
  • 4:57 - 4:59
    و او آنجا نگهداری می شد و قفل شده است.
  • 4:59 - 5:01
    و در آن زمان،
  • 5:01 - 5:05
    ما می تواند او را برخی از چیزهایی مانند لباس یا هر چیز دیگری را ارسال کنید.
  • 5:05 - 5:09
    بنابراین، ما در یک تلفن برای او مخفیانه.
  • 5:09 - 5:13
    «ما» به معنی من و خواهر خوانده من مونا
  • 5:13 - 5:15
    مونا. آل Lamara.
  • 5:15 - 5:19
    ما در تماس با او بودند و
  • 5:19 - 5:21
    ما در یک تلفن مخفیانه، بنابراین ما می تواند به او صحبت کنید.
  • 5:21 - 5:23
    بنابراین در حالی که او در داخل بود،
  • 5:23 - 5:26
    او برخی از روزنامه نگاران در انگلستان تماس
  • 5:26 - 5:29
    و آنها داستان به گاردین منتشر شده است.
  • 5:29 - 5:34
    من فکر می کنم حدود ماه می سال 2001 بود زمانی که داستان بیرون آمد، من واقعا مطمئن نیستم.
  • 5:34 - 5:35
    داستان ها..
  • 5:35 - 5:38
    گوگل شمسا آل مکتوم 'و آن
    اولین چیزی که می آیند تا.
  • 5:38 - 5:41
    او، فرار او و همه از آن.
  • 5:41 - 5:46
    بنابراین، هنگامی که داستان بیرون آمد، من فکر می کنم که آنها متوجه
    که به نحوی او در ارتباط است و یا
  • 5:46 - 5:47
    کسی در او یا هر چیز دیگری کمک می کند.
  • 5:47 - 5:53
    بنابراین پلیس رفت و آنها مونا از دانشگاه او را گرفت
  • 5:53 - 5:56
    و آنها سوال و او را شکنجه
  • 5:56 - 6:00
    و خواهر من Maitha به اتاق من
  • 6:00 - 6:03
    در بعد از ظهر همان روز، و او گفت:
  • 6:03 - 6:07
    : مونا توسط پلیس گرفته شده است و آنها در حال او سوال
  • 6:07 - 6:09
    و ضرب و شتم او را تا اساسا
  • 6:09 - 6:11
    نظر شما در مورد شمسا می دانید؟
  • 6:11 - 6:13
    و Maitha شد نوع اقدام مانند بازجو.
  • 6:13 - 6:14
    شما می دانید دوست دارم ..
  • 6:14 - 6:17
    من بازجویی تو را برای دریافت اطلاعات از شما هستم.
  • 6:17 - 6:18
    من گفتم: من هیچ چیز نمی دانم.
  • 6:18 - 6:21
    و .. پس به هر حال
  • 6:21 - 6:26
    من رفتم و من دیگر خواهر به تصویب رسید من فاطمه گفت
  • 6:26 - 6:28
    فاطمه. Lamara.
  • 6:28 - 6:33
    که توسط راه در کابین در خانه ما نگه داشته شد.
  • 6:33 - 6:33
    او نگه داشته شد ..
  • 6:33 - 6:36
    این داستان دیگری است.
  • 6:37 - 6:42
    او در یک کابین در اموال ما نگه داشته، اما قفل شده است.
  • 6:42 - 6:46
    جدا از بقیه خانواده چرا که او شیطان است.
  • 6:46 - 6:48
    رفتار شیطان او را.
  • 6:48 - 6:50
    She's..She است سرکش.
  • 6:50 - 6:53
    بنابراین او اساسا در یک قفس در خانه ما نگهداری می شود.
  • 6:55 - 7:00
    و به هر حال .. من .. من یک یادداشت برای او نوشت و
  • 7:00 - 7:04
    من خدمتکار ما گفت: به آن را به او بدهد
  • 7:04 - 7:06
    به آن اسلاید در زیر درب و او انجام داد.
  • 7:06 - 7:09
    و من به او گفت شما می دانید مونا گرفته شده است و او که توسط پلیس سوال
  • 7:09 - 7:10
    و همه چیز.
  • 7:10 - 7:16
    و پس از آن فاطمه (س) فقط دیوانه رفت، او فقط
    مانند شکست پایین پنجره .. او .. او ..
  • 7:16 - 7:17
    و درب.
  • 7:17 - 7:20
    او این در خارج از پنجره انداخت .. چیزی فلزی.
  • 7:20 - 7:21
    او آن را شکست.
  • 7:21 - 7:22
    او پیاده شد.
  • 7:22 - 7:23
    او در زمان یک چاقو است.
  • 7:23 - 7:29
    او تهدید شد علی، که یک .. او یک آشپز است ..
  • 7:29 - 7:31
    اما او نیز .. مانند برادر در قانون
  • 7:31 - 7:33
    از مرد دست راست پدر من است.
  • 7:33 - 7:36
    بنابراین او بود نوع از مسئول کارکنان دوست
    یا هر چیز دیگری.
  • 7:36 - 7:37
    بنابراین او در زمان یک چاقو و او را تهدید او را مانند
  • 7:37 - 7:39
    `من می خواهم برای دیدن مونا، من می خواهم به دیدن Mona'
  • 7:39 - 7:40
    به طوری که آنها فاطمه گرفت.
  • 7:40 - 7:42
    آنها او را به زندان انداخت و آنها او را شکنجه می کند.
  • 7:42 - 7:44
    و پس از آن متوجه شدم که او می دانست هیچ چیز.
  • 7:44 - 7:50
    ما او را بگویم که چون ما می تواند او را بگویم که ما در تماس با شمسا بود.
  • 7:50 - 7:54
    به هر حال آنچه پس از آن اتفاق افتاد، آره به طوری که روز من از نوع همه از دست داد.
  • 7:55 - 7:59
    همه دوستان من، همه .. خواهر من من همه چیز است.
  • 7:59 - 8:01
    من هر کس که روز از دست داد.
  • 8:01 - 8:03
    این بود .. آن روز برای من بسیار سخت بود.
  • 8:03 - 8:07
    و البته من ارتباطی من با شمسا از دست داد.
  • 8:08 - 8:11
    بنابراین حدود یک سال بعد
  • 8:11 - 8:16
    به عنوان یک 16 ساله تصمیم گرفتم که من میخوام فرار کنم.
  • 8:16 - 8:19
    در آن زمان من به اینترنت ندارد.
  • 8:19 - 8:21
    من مجبور نیستم ..
  • 8:21 - 8:24
    من خیلی .. آن 2002 بود.
  • 8:24 - 8:27
    اینترنت وجود داشته است اما من مجبور آن، آنها
    به من اجازه نداد به اینترنت می باشد.
  • 8:27 - 8:28
    من به اینترنت ندارد.
  • 8:28 - 8:29
    من گوشی ندارد.
  • 8:29 - 8:33
    تنها تلفن من با دوست من به من داده شد
  • 8:33 - 8:36
    پس از آن بود توسط خانواده و یا هر چیز من مورد تایید نیست.
  • 8:36 - 8:39
    بنابراین من تصمیم گرفتم من میخوام فرار کنم.
  • 8:39 - 8:42
    من میخوام بروید، من میخوام ترک امارات متحده عربی.
  • 8:42 - 8:45
    من میخوام پیدا کردن یک وکیل در یک کشور دیگر.
  • 8:45 - 8:46
    مانند من میخوام رفتن به عمان.
  • 8:46 - 8:50
    من میخوام فقط وجود دارد و من میخوام پیدا کردن یک وکیل و یا چیزی
  • 8:50 - 8:51
    و من میخوام به کمک شمسا هستم.
  • 8:51 - 8:52
    در بدترین حالت اگر آنها به من گرفتن،
    اونا من با او قرار داده است.
  • 8:52 - 8:56
    من میخوام در زندان با او باشد، بنابراین حداقل
    من می توانم او را ببینم و من خوشحال هستم و او می داند
  • 8:56 - 8:59
    که او تا به کسی با او و او
    تو را نمی انجام هر کاری دیوانه.
  • 8:59 - 9:00
    دختره تو اون خودش صدمه دیده است.
  • 9:00 - 9:02
    او خواهر خود را با او، بنابراین او به جای تو نیست کاری انجام دهید.
  • 9:02 - 9:02
    میدونی..
  • 9:02 - 9:06
    بنابراین من فکر می کرد یا من کمک به او و یا
    من در زندان به سر قرار داده و با او.
  • 9:06 - 9:09
    بنابراین در سال 2002 فرار کردم.
  • 9:10 - 9:12
    و آنها به من در مرز گرفتار شده است.
  • 9:12 - 9:14
    و آره مثل ..
  • 9:14 - 9:18
    من بسیار، بسیار ساده و بی تکلف من فکر کردم شما فقط می تواند برود.
  • 9:18 - 9:21
    من فکر کردم شما فقط می توانید .. مانند یک وجود دارد
    مرزی و پس از آن مانند شن و ماسه و یا چه وجود دارد ..
  • 9:21 - 9:23
    من نمی دانستم چه مرز به نظر میرسد.
  • 9:23 - 9:24
    من هرگز به مرز در زندگی من بوده است.
  • 9:24 - 9:26
    من اینترنت به آن تحقیق ندارد.
  • 9:26 - 9:28
    من کسی را به صحبت کردن با را نداشته باشند، به من مشاوره می دهد.
  • 9:28 - 9:29
    من نمی توانست ..
  • 9:29 - 9:31
    من کاملا با خودم بود.
  • 9:31 - 9:32
    من هیچ کس بود.
  • 9:32 - 9:38
    هیچ کس حتی می دانست که چه .. مثل من .. دوستان people..my در اطراف من در مدرسه مانند
  • 9:38 - 9:40
    آنها نمی دانستند چه من که قرار بود از طریق.
  • 9:40 - 9:43
    من نمی تواند به کسی در مورد آن صحبت کنید.
  • 9:44 - 9:51
    پس آره .. و من اجازه نمی کردن.
  • 9:51 - 9:55
    اجازه نداشتم به رفتن به خارج .. من از رفتن به مدرسه شد.
  • 9:55 - 9:58
    من گاهی اوقات به اصطبل خانواده که سوار اسب رفتن
  • 9:58 - 10:02
    و جدا از آن من هر چیزی دیگری را انجام دهد و پس از آن من به خانه رفتم.
  • 10:02 - 10:04
    بنابراین من مجبور نبودم ..
  • 10:04 - 10:06
    من بودم..
  • 10:06 - 10:07
    من هیچ چیز نمی دانم.
  • 10:07 - 10:12
    بنابراین، بله، من آنها من را در مرز اساسا گرفته شود و سپس آنها متوجه که من بود.
  • 10:12 - 10:20
    آنها به من به دبی به ارمغان آورد و مرد دست راست پدرم مرا به زندان انداخت
  • 10:20 - 10:26
    به دستور پدرم و پس از آن خود را به همه بچه ها CID خود، آنها ..
  • 10:28 - 10:31
    بله، آنها .. آنها به من در فرد قرار داده و آنها به من شکنجه شده است.
  • 10:35 - 10:40
    در واقع، یکی از پسر شد من نگه داشتن، در حالی که آن مرد دیگر بود من ضرب و شتم ..
  • 10:40 - 10:43
    و آنها که بارها و بارها انجام داد.
  • 10:43 - 10:47
    من فکر می کنم اولین بار آنها مرا شکنجه، من هیچ درد را احساس نمی
  • 10:47 - 10:48
    چون من در شوک بسیار بود.
  • 10:48 - 10:49
    من نه ..
  • 10:49 - 10:51
    مثل این بود که کسی در من از طریق یک بالش و یا چیزی ضربه.
  • 10:51 - 10:54
    من می توانستم به دیدن آنچه که آنها انجام می دهند، اما من ..
  • 10:54 - 10:57
    من مانند، آنها فقط از بین بردن بدن من؟
  • 10:57 - 10:59
    چه خبر است؟
  • 10:59 - 11:02
    من نه .. حتی .. درد نمی
    ثبت نام به دلیل من فکر می کنم در خیلی بود
  • 11:02 - 11:10
    شوک و آن را از یک روز طولانی با خواب کوچک بود
    و من فقط .. درد نیست ..
  • 11:10 - 11:11
    من نه ..
  • 11:11 - 11:14
    من درد احساس نمی کند و آن را مانند یک بود
    جلسه شکنجه نیم ساعت.
  • 11:14 - 11:16
    و پس از آن بار بعد من شکنجه شده بود، آن را
    بود
  • 11:16 - 11:23
    پنج ساعت و آره من فقط از تخت بیرون کشیده شد
  • 11:23 - 11:28
    به محل دیگری رانده در قصر
  • 11:28 - 11:30
    در همان ساختمان،
  • 11:30 - 11:34
    الخیمه، چادر، که یک چادر است.
  • 11:34 - 11:37
    و بله، آنها مرا شکنجه.
  • 11:37 - 11:40
    من می دانستم که چه مدت آن بود، چرا که من تا به حال یک ساعت مچی
  • 11:40 - 11:45
    و آنها به من گفت که پدر خود را به ما گفت
  • 11:45 - 11:47
    به شما ضرب و شتم تا زمانی که ما شما را بکشند.
  • 11:47 - 11:51
    که سفارشات خود، سفارشات پدر خود را است.
  • 11:51 - 11:56
    پدر شما، حاکم دبی، این چیزی است که او گفت.
  • 11:56 - 12:00
    پس همه از این تصویر عمومی که او در تلاش برای به تصویر کشیدن حقوق بشر
  • 12:00 - 12:02
    مزخرفه.
  • 12:02 - 12:05
    او شخص بد ترین من تا به حال در زندگی من ملاقات است.
  • 12:05 - 12:07
    او شر خالص است.
  • 12:07 - 12:09
    هیچ چیز خوب در او وجود دارد.
  • 12:09 - 12:12
    او مسئول مرگ بسیاری از مردم
  • 12:12 - 12:15
    و باعث خرابی زندگی بسیاری از مردم است.
  • 12:21 - 12:22
    او در مورد هر کسی نیست.
  • 12:22 - 12:25
    او فقط در مورد تصویر خود، شهرت او اهمیت میدهد،
  • 12:25 - 12:30
    و او با کمال میل کشتن کسی،
  • 12:30 - 12:31
    اما او خودش آن را انجام دهد.
  • 12:31 - 12:37
    او فقط .. او .. او کار کثیف انجام نشده خود.
  • 12:37 - 12:39
    او فقط افراد دیگر را به آن انجام دهد.
  • 12:39 - 12:41
    او مراقبت می کند.
  • 12:43 - 12:47
    پس از عموی من فوت کرد، او یکی از همسران او کشته
  • 12:47 - 12:49
    او کشته .. او را کشته
  • 12:49 - 12:52
    همه می دانند در مورد آن، یکی مراکش.
  • 12:52 - 12:54
    از آنجا که او بیش از حد بود ..
  • 12:54 - 12:56
    رفتار او خیلی ظالمانه بود.
  • 12:56 - 12:57
    او بیش از حد بود ..
  • 12:57 - 12:58
    من فکر می کنم او think..I فقط بیش از حد صحبت
  • 12:58 - 13:00
    و او با او احساس خطر می کرد.
  • 13:00 - 13:02
    بنابراین او فقط او را به قتل رساندند.
  • 13:02 - 13:04
    البته، او نمی تواند انجام است که زمانی که عموی من زنده بود،
  • 13:04 - 13:06
    اما او می تواند که پس از درگذشت عموی من است.
  • 13:06 - 13:12
    همه می دانند چه نوع شخصی او است.
  • 13:12 - 13:15
    بنابراین در کل من به مدت سه سال و چهار ماه زندانی شد.
  • 13:15 - 13:21
    من در ژوئن 2002 رفت و من در ماه اکتبر سال 2005 به.
  • 13:21 - 13:23
    من نمی دانم .. انجام محاسبات ریاضی.
  • 13:23 - 13:29
    اما در سال 2003 به مدت یک هفته از آزادی از زندان آمد.
  • 13:29 - 13:31
    آنها من را به خانه،
  • 13:31 - 13:33
    خانه، آن را به یک خانه نیست.
  • 13:33 - 13:35
    این خانه من، خانه مادر من است.
  • 13:35 - 13:38
    آنها به من تماس وجود دارد به مدت یک هفته قرار
  • 13:38 - 13:41
    و آن را سورئال بود.
  • 13:43 - 13:45
    وقتی به خانه رفت و به مادرم
  • 13:45 - 13:49
    من انتظار می رود برخی از همدردی؟
  • 13:49 - 13:50
    شاید؟
  • 13:50 - 13:55
    از آنجا که زندان بود یک تجربه عادی زندان نیست
  • 13:55 - 13:59
    آن شکنجه، شکنجه ثابت بود.
  • 13:59 - 14:02
    حتی زمانی که آنها از لحاظ فیزیکی و ضرب و شتم نیست
    من تا
  • 14:02 - 14:03
    آنها من را شکنجه کنند.
  • 14:03 - 14:05
    آنها خاموش کردن همه چراغ.
  • 14:05 - 14:08
    من در سلول انفرادی توسط خودم کاملا بود
  • 14:08 - 14:10
    و هیچ پنجره وجود دارد، هیچ نور وجود دارد،
  • 14:10 - 14:12
    تا زمانی که آنها روشن خاموش کردن نور، سیاه و سفید بازی بده.
  • 14:12 - 14:14
    آنها می توانند آن را برای روز تغییر دهید، بنابراین من نمی
    دانم
  • 14:14 - 14:17
    هنگامی که یک روز به پایان رسید پس از آن شروع بعدی
  • 14:17 - 14:19
    و سپس آنها را ..
  • 14:19 - 14:21
    آنها برای تلفن های موبایل را به من آزار و اذیت و
  • 14:21 - 14:23
    سپس آنها را در وسط شب می آیند
  • 14:23 - 14:25
    من بیرون بکشد تخت به ضرب و شتم من
  • 14:25 - 14:28
    و از آن نبود ..
  • 14:28 - 14:31
    این یک تجربه عادی زندان به هیچ وجه.
  • 14:31 - 14:33
    این فقط شکنجه بود.
  • 14:33 - 14:34
    و آنها نمی من هر چیزی را.
  • 14:34 - 14:36
    من یک دست لباس ندارد.
  • 14:36 - 14:39
    بنابراین من همان لباس می پوشید و من تلاش خواهم کرد
    به ماندن به عنوان پاک که ممکن است،
  • 14:39 - 14:42
    اما شما بعد از جلسات شکنجه من حتی نمی توانستم راه بروم مطمئن شوید.
  • 14:42 - 14:46
    بنابراین من به حمام خزیدن به دست آوردن آب، برای باز کردن یک شیر آب .. به گرفتن برخی از آب است.
  • 14:46 - 14:47
    من فقط می در دست و زانو من خزیدن.
  • 14:47 - 14:49
    در همه هیچ کمک پزشکی وجود دارد.
  • 14:49 - 14:50
    آنها اهمیتی نمی دهند.
  • 14:50 - 14:52
    آنها می خواستند من مرده به هر حال.
  • 14:52 - 14:56
    و بله، تا من چیزی ندارد.
  • 14:56 - 15:01
    من تا به حال یک تشک نازک است که سوراخ در آن حال
    و لکه خون و کثافت بود
  • 15:01 - 15:03
    و آن را منزجر کننده، بوی بسیار بد است.
  • 15:03 - 15:07
    من تا به حال یک پتو نازک نیز بسیار نفرت انگیز بود.
  • 15:07 - 15:09
    و من لباس من پوشیده بود بود.
  • 15:09 - 15:13
    و سپس من در چند ماه گذشته فکر می کنم، آنها
    به من داد یک مسواک، فقط یک مسواک،
  • 15:13 - 15:14
    میدونی.
  • 15:14 - 15:16
    بنابراین من نیست ..
  • 15:16 - 15:21
    من .. آن را بسیار سخت برای تمیز ماندن بود
    و در اواخر آنها به من داد برخی از لباس،
  • 15:21 - 15:24
    شستن لباس .. مثل جزر و مد، شما می دانید،
    لباس لباسشویی پودر.
  • 15:24 - 15:30
    بنابراین من لباس پودر لباسشویی استفاده
    بر روی پوست من به تلاش برای تمیز شما می دانید باقی بماند.
  • 15:30 - 15:31
    واقعا نفرت انگیز بود.
  • 15:31 - 15:37
    بنابراین، بله .. بنابراین پس از آن تجربه، من رفتم
    به خانه برای یک هفته و آن بود ..
  • 15:37 - 15:44
    از که به یک خانه با صابون و لباس و از این و آن و آن را مانند یک شوک به من بود.
  • 15:44 - 15:47
    بنابراین من می خواهم پنج بار در روز چون من می تواند دوش.
  • 15:47 - 15:49
    بود آب گرم وجود دارد.
  • 15:49 - 15:50
    بود .. بود صابون وجود دارد.
  • 15:50 - 15:51
    بود یک حوله وجود دارد.
  • 15:51 - 15:52
    بود لباس وجود دارد.
  • 15:52 - 15:53
    من می توانم آن را باور ندارد.
  • 15:53 - 15:54
    مسواک وجود دارد.
  • 15:54 - 15:56
    بود مواد غذایی مانند وجود دارد .. مثل غذای مناسب،
  • 15:56 - 15:57
    مواد غذایی در ظرف کوچک مانند
  • 15:57 - 15:59
    گوشت و برنج، گوشت و برنج است.
  • 15:59 - 16:01
    این بود این جعبه ظرف کمی شما می دانید را دوست ندارم.
  • 16:01 - 16:02
    این مواد غذایی که من می توانم بود ..
  • 16:02 - 16:05
    من می توانید مواد غذایی تازه استفاده می کنند.
  • 16:05 - 16:08
    من بسیار، بسیار کم خونی بود که من بیرون آمد.
  • 16:08 - 16:10
    من آنقدر وزن از دست داده بود.
  • 16:10 - 16:14
    تمام لباس های من حلق آویز شد خاموش من و
    من نمی توانست ..
  • 16:14 - 16:18
    من نیاز به لباس های جدید.
  • 16:18 - 16:20
    و همه چیز فقط یک شوک به من بود.
  • 16:20 - 16:24
    بنابراین من به یاد داشته باشید، بسیار عجیب است، اما
  • 16:24 - 16:26
    من به یاد داشته باشید زمانی که من به زندان برای اولین بار آمد
  • 16:26 - 16:30
    حتی در ماشین، من به یاد داشته باشید ماشین احساس
    مانند آن که قرار بود تا سریع به دلیل
  • 16:30 - 16:34
    من به مدت یک سال و یک ماه بود نقل مکان کرد.
  • 16:34 - 16:37
    به طوری که ماشین احساس مثل من در یک ترن هوایی بود.
  • 16:37 - 16:41
    من مانند وای، این است که فقط رفتن به این سرعت.
  • 16:41 - 16:44
    و هنگامی که من به خانه رفت داشتن تمام این مردم صحبت کردن به طور معمول به من.
  • 16:44 - 16:46
    طبیعی؟ عادی پس چه طریق بوده است؟
  • 16:46 - 16:49
    من نمی دانم که چه طبیعی است دیگر شما
    می دانید، مانند چیزی طبیعی است.
  • 16:49 - 16:55
    هر time..I معنی حتی در حال حاضر ..
  • 16:55 - 16:59
    من .. اگر من یک سر و صدا را بشنود من فقط از خواب بیدار و
  • 16:59 - 17:02
    من برای چند سال به یاد داشته باشید بعد از من از زندان آمد
  • 17:02 - 17:04
    هر زمان که من می تواند یک سر و صدا در خارج از درب شنیدن
  • 17:04 - 17:06
    من فقط می پرش به بالا از تخت،
  • 17:06 - 17:08
    شما می دانید، من فقط می پرش.
  • 17:08 - 17:11
    من wouldn't..and من روی پای من ایستاده چون من آماده می دانید ..
  • 17:11 - 17:14
    من برای هر چیزی آماده است.
  • 17:15 - 17:17
    آره
  • 17:18 - 17:25
    پس آره .. که یک زمان خوب نیست.
  • 17:26 - 17:30
    بنابراین پس از یک هفته بودن در خانه تماس
    با مادر من، خواهر من
  • 17:30 - 17:34
    و او به من محبت در همه نشان نمی دهد.
  • 17:34 - 17:36
    در واقع، آنچه که او به من گفت این بود
  • 17:36 - 17:38
    'You فکر می کنم تجربه زندان خود را بد بود؟
  • 17:38 - 17:41
    'There است دیگران که خیلی خیلی بیشتر بدتر
    از that'
  • 17:41 - 17:44
    و هنگامی که این اتفاق افتاده من احساس
  • 17:45 - 17:48
    واقعا، واقعا نا امید و غمگین.
  • 17:48 - 17:51
    من واقعا انتظار می رود برخی از شفقت او را دوست دارم هر ..
  • 17:51 - 17:53
    به عنوان هر نوع مادر
  • 17:53 - 17:57
    اما هیچ شفقت وجود دارد.
  • 17:58 - 18:01
    من هم هیچ شفقت از خواهر من، Maitha نیست.
  • 18:01 - 18:05
    او نمی، اما این درست است ... شما می دانید
  • 18:07 - 18:09
    آنها می توانستند من اگر آنها می خواستند کمک ..
  • 18:09 - 18:10
    اما آنها نکردند ..
  • 18:11 - 18:18
    اما در همان زمان آنها من قرار نیست
    در داخل، اما آنها می توانند به من کمک کرد.
  • 18:18 - 18:20
    آنها می توانند به من بازدید اگر آنها می خواستند.
  • 18:20 - 18:22
    آنها ممکن بود برای من کمی بیشتر جنگیدند.
  • 18:22 - 18:25
    آنها می توانند برخی از شفقت، اما آنها
    از من مانند نگاه
  • 18:25 - 18:26
    'اوه شما این را به خودتان بود،
  • 18:26 - 18:28
    بدون من نیست.
  • 18:28 - 18:30
    من شمسا بگویید که برای فرار از انگلستان است.
  • 18:30 - 18:31
    من او را بگویم که به نگه داشتن تماس لیلا.
  • 18:31 - 18:33
    من نگفتم او را به تله افتاده است.
  • 18:33 - 18:33
    من نه ..
  • 18:33 - 18:35
    من این را به خودم نمی کنند.
  • 18:35 - 18:36
    تنها چیزی که من این بود ..
  • 18:36 - 18:39
    من در تلاش بود برای دفاع از خواهر من و تلاش به او کمک
  • 18:39 - 18:41
    و این چیزی است که برای من اتفاق افتاد
  • 18:42 - 18:44
    بنابراین به من بودن در خانه.
  • 18:44 - 18:46
    بنابراین من تنها در خانه به مدت یک هفته در آنجا ماند
  • 18:46 - 18:50
    چرا که پس از یک هفته من تا حدودی از یک شکست بود
  • 18:50 - 18:53
    من به خاطر نمی دقیقا چگونه مبارزه آغاز شده،
  • 18:53 - 18:56
    اما من فقط سرم فریاد که من می خواستم
  • 18:56 - 18:59
    رفتن شمسا ببینید و من نمی تواند متوقف جیغ کشیدن دارد.
  • 18:59 - 19:01
    آن را مانند بود ..
  • 19:03 - 19:04
    من می توانم آن را توضیح دهد.
  • 19:04 - 19:07
    من به معنای واقعی کلمه فقط نگه داشته جیغ و فریاد
    که
  • 19:07 - 19:08
    "من می خواهم به دیدن شمسا، من می خواهم به دیدن شمسا،
  • 19:08 - 19:09
    "من می خواهم به دیدن شمسا،
  • 19:09 - 19:12
    و به پایان رسید تا مثل من از نظر جسمی شد
    تلاش برای مبارزه با مردم است.
  • 19:12 - 19:15
    به طوری که آنها به من برگزاری شد و من به یاد داشته باشید
    که آنها را به نام.
  • 19:15 - 19:20
    آنها به نام پلیس، اما در برخی از نقطه
    بود برخی از مردان من برگزاری دوباره وجود دارد.
  • 19:20 - 19:23
    و پس از آن یک دکتر است.
  • 19:23 - 19:27
    من یک دکتر را دیدم و او به من تزریق می شود و آنها
    به من یا در یک ماشین یا یک آمبولانس صورت گرفت،
  • 19:27 - 19:28
    من به خاطر نمی.
  • 19:28 - 19:31
    من فکر می کنم یک ماشین بود چون من فقط فریاد شد.
  • 19:31 - 19:32
    من نمی تواند به یاد داشته باشید.
  • 19:32 - 19:33
    آنها سعی کردند به من فرو نشاندن.
  • 19:33 - 19:34
    آیا این اولین بار کار نمی کند.
  • 19:34 - 19:35
    آنها به من در بیمارستان قرار داده.
  • 19:35 - 19:39
    من به یاد داشته باشید آنها را با قرار دادن .. چسبیده چیز
    بر من، آرام بخش من است.
  • 19:39 - 19:48
    و بعد من فقط به یاد داشته باشید چشمک می زند از مانند ..
    در تخت بیمارستان بیدار شدن از خواب و
  • 19:48 - 19:52
    دیدن مردم در تلاش برای من غذا و پس از آن می دانم .. مثل بیدار شدن از خواب در حمام و
  • 19:52 - 19:56
    پس از آن بیدار شدن از خواب مانند من مقداری زمان از دست رفته پس از آن من چند روز از دست داد.
  • 19:56 - 20:00
    من تا به حال هیچ صدای چون من همه صدای من از دست داده
    از تمام جیغ می زند.
  • 20:00 - 20:05
    پس آره .. و سپس آن را به من گرفت در حالی که به ..
  • 20:05 - 20:10
    من نمی دانم چه مقدار از آنها به من فرو نشاندن
    و یا آنچه که به من داد، اما من چند روز از دست داد.
  • 20:10 - 20:14
    و سپس آره .. من یک هفته در بیمارستان به سر برد
  • 20:16 - 20:19
    و .. با صدا و پرستاران
  • 20:19 - 20:22
    بسیار، بسیار، بسیار خوب وجود دارد.
  • 20:22 - 20:26
    و آنها در تلاش بودند تا آن را به صورت عادی
    که ممکن است برای من
  • 20:26 - 20:31
    دوست ندارد، به درمان نیست من مثل یک بیمار روانی می دانم ..
  • 20:31 - 20:32
    چون من یک بیمار روانی نیست.
  • 20:32 - 20:37
    من به آنها گفتم که من از طریق با زمزمه بسیار ضعیف من رفت، من می توانم ..
  • 20:37 - 20:45
    من می توانم به آنها صحبت کنید و آنها را مانند آنچه به
    برای من اتفاق افتاده و آنها واقعا خوب بود و
  • 20:45 - 20:49
    آنها سعی کردند به من احساس طبیعی است.
  • 20:49 - 20:54
    و به هر حال تا بعد از یک هفته در خانه
    و سپس یک هفته در بیمارستان،
  • 20:54 - 20:59
    آنها به من در زندان را دوباره.
  • 20:59 - 21:03
    بنابراین در کل من سه سال و چهار ماه در زندان به سر برد.
  • 21:04 - 21:08
    و من نمی دانم چه مدت من در آن وجود دارد برای.
  • 21:08 - 21:14
    آنها فقط به من گفت شما می دانید پدر خود را گفت
    ما به شما ضرب و شتم تا زمانی که ما شما را بکشند و از آن است.
  • 21:14 - 21:21
    و بله، آنها نمی شود به من را بکشند.
  • 21:21 - 21:24
    آنها می خواستند اما آنها مدیریت نیست.
  • 21:24 - 21:31
    بنابراین، هنگامی که از آنجا خارج، بار دوم زمانی که من
    در خارج از زندان، من ..
  • 21:31 - 21:35
    من البته من ..
  • 21:35 - 21:37
    من فقط..
  • 21:37 - 21:38
    من به همه متنفر بودم.
  • 21:38 - 21:40
    من هیچ مردم در تمام اعتماد ندارند ..
  • 21:40 - 21:42
    مانند برای من همه مردم بد بودند،
  • 21:42 - 21:44
    همه مردم بودند به اعتماد نمی،
  • 21:44 - 21:45
    همه مردم آنها فقط در برابر تو بود،
  • 21:45 - 21:48
    شما می دانید که چه احساسی داشتم.
  • 21:48 - 21:50
    بنابراین من زمان زیادی را با حیوانات سپری
  • 21:50 - 21:54
    با اسب، با سگ، با گربه، با پرندگان
  • 21:54 - 21:56
    تنها با انواع مختلف از حیوانات.
  • 21:56 - 21:58
    من روز من با حیوانات صرف
  • 21:58 - 22:02
    و پس از آن من به اتاق من و تماشای فیلم و یا چیزی رفتن،
  • 22:02 - 22:05
    اما من نمی با مردم ارتباط برقرار کند.
  • 22:05 - 22:07
    من کسی را من اعتماد ندارد.
  • 22:09 - 22:18
    و بعد من .. آره، پس از آن بود .. آن .. آن زمان من ..
  • 22:18 - 22:19
    من نمی دانم..
  • 22:19 - 22:23
    من نمی دانم چند سال از آمدن
    زندان به طور کامل
  • 22:23 - 22:26
    به طور کامل از آن تجربه بهبود می یابند.
  • 22:31 - 22:31
    من نمی دانم.
  • 22:31 - 22:33
    من نمی دانم زمانی که آغاز شده به حالت عادی بیشتر است.
  • 22:33 - 22:35
    من نمی دانم اگر من در حال حاضر عادی هستم.
  • 22:35 - 22:36
    منظورم این است که آن چیزی که
  • 22:36 - 22:38
    که واقعا به شما تغییر می دهد، شما می دانید،
  • 22:38 - 22:41
    باعث می شود شما از دست دادن اعتماد در مردم است.
  • 22:41 - 22:45
    تابستان 2017 است که بسیاری از مسائل تغییر،
  • 22:45 - 22:48
    این نوع از من به تحت فشار قرار دادند ..
  • 22:49 - 22:55
    Go..like من نمی توانم بیش از این صبر برای شمسا
    به بهتر، به طوری که من می توانم او با من است.
  • 22:55 - 23:01
    من متوجه شدم شما می دانید این زمان من تقریبا ده
    سال طول کشید تا
  • 23:01 - 23:05
    که من از بودن در اینجا است او کمک نمی کند.
  • 23:05 - 23:06
    من می توانم او را به اینجا کمک نمی کند.
  • 23:06 - 23:07
    لازم است که بروم.
  • 23:07 - 23:10
    و این تنها راهی که من می توانم او را کمک کند.
  • 23:10 - 23:11
    که تنها هستم که می توانم خودم را کمک کند.
  • 23:11 - 23:12
    من می توانم به او کمک کند.
  • 23:12 - 23:15
    من می توانم بسیاری از مردم کمک کند، فقط به ترک، بودن در اینجا ..
  • 23:15 - 23:18
    من می توانم به او کمک کند در همه.
  • 23:18 - 23:22
    پس .. و همچنین در سال 2017،
  • 23:22 - 23:26
    من یک دوست خوب در تابستان از دست داده
  • 23:26 - 23:31
    و آن را به من ببینید که چگونه زندگی .. تا کوتاه است.
  • 23:31 - 23:33
    میدونی. هیچ تضمینی وجود ندارد.
  • 23:33 - 23:39
    این فقط، فقط .. هیچ دلیلی برای نگه داشتن انتظار برای کسی برای ایجاد یک تغییر وجود دارد
  • 23:39 - 23:40
    و یا کسی به آماده شود.
  • 23:40 - 23:44
    هیچ دلیلی برای نگه داشتن انتظار فقط رفتن وجود دارد،
    می دانم .. فقط مطمئن گام به بزرگ.
  • 23:44 - 23:48
    شمسا خوب و بدون شما خواهد بود و هنگامی که شما رفته شما می توانید به او کمک کند.
  • 23:48 - 23:52
    بنابراین من نیاز به این فیلم.
  • 23:52 - 23:55
    در مورد من آن را ندارد.
  • 23:55 - 24:03
    این نه تو بیهوده است، کسی خواهد
    برخی از فیلم است.
  • 24:03 - 24:04
    مجبور هستم..
  • 24:04 - 24:08
    من به یاد داشته باشید برای گفتن همه چیز به دلیل
    این می تواند آخرین ویدئو من.
  • 24:08 - 24:10
    من نمی دانم که چه چیز دیگری می گویند.
  • 24:10 - 24:13
    من نمی دانم که چه چیز دیگری می گویند.
  • 24:15 - 24:22
    آنها برای مطمئن سعی خواهد کرد برای بی اعتبار این
    ویدئو و می گویند این یک دروغ است و یا آن را به یک بازیگر است
  • 24:22 - 24:24
    و یا چیزی برای مطمئن.
  • 24:26 - 24:29
    من نمی دانم چه چیز دیگری برای گوید در مورد من.
  • 24:29 - 24:32
    من فقط می گویند اطلاعات بیشتر در مورد من.
  • 24:32 - 24:35
    من به دبی انگلیسی رفت صحبت مدرسه زمانی که من بچه بودم
  • 24:35 - 24:38
    و سپس به مدرسه بین المللی از Choueifat رفت
  • 24:38 - 24:42
    و پس از آن به مدت یک سال به مدرسه لطیفه برای دختران رفت.
  • 24:42 - 24:46
    و سپس آره وقتی که من از زندان، من
    اسب سواری، در داخل اصطبل ZABEEL بود.
  • 24:46 - 24:51
    و بعد من غواصی در فجیره بود و
    پس از آن شروع کردم به چتربازی در Skydive دبی.
  • 24:51 - 24:57
    بنابراین در بسیاری از افرادی که می .. که من می دانم وجود دارد.
  • 24:57 - 24:58
    آنها می دانند که به صورت من. آنها می دانند چگونه صحبت می کنم.
  • 24:58 - 24:59
    آنها من را میشناسند.
  • 24:59 - 25:02
    بنابراین حتی اگر آنها سعی می کنند به من بی اعتبار، من امیدوارم که
  • 25:02 - 25:05
    برخی از دوستان من در طول راه می گویند
  • 25:05 - 25:08
    `من می دانم که لطیفه و این واقعا her' و شما می دانید
  • 25:08 - 25:11
    به هر حال من مثل خواهر من Maitha است.
  • 25:11 - 25:15
    من مثل برادر من مجید نگاه و آنها
    هر دو شخصیت های معروف.
  • 25:15 - 25:20
    بنابراین حتی اگر آنها سعی می کنند به من بی اعتبار، نگاه می کنم
    مثل خواهر و برادر من.
  • 25:20 - 25:21
    بنابراین..
  • 25:22 - 25:27
    و من هم کپی از پاسپورت رو به تو دادم
    و گواهی من و تمام چیزهای که،
  • 25:27 - 25:28
    که توسط راه ..
  • 25:28 - 25:32
    من در اختیار داشتن گذرنامه من را نداشته باشند،
    آنها نمی خواهند به من گذرنامه ام را.
  • 25:32 - 25:35
    گذرنامه امارات متحده عربی من هرگز در اختیار من.
  • 25:35 - 25:38
    من فقط یک کپی از آن زمانی که من انجام دادم ..
  • 25:39 - 25:40
    ای وای..
  • 25:41 - 25:44
    وقتی که من کردم وقتی که من امتحانات GCSE من بود
  • 25:44 - 25:48
    پس از زندان را ترک کردم، برخی از امتحانات انجام داد و
    آنها را ملزم نسخه گذرنامه.
  • 25:48 - 25:51
    من یک عکس از گذرنامه من در زمان پس از
  • 25:51 - 25:56
    و نیز زمانی که من امتیاز پشت سر هم من برای چتربازی انجام داد،
  • 25:58 - 26:01
    FAI؟ من فکر می کنم این چیزی است که آن را به نام ..
    آنها نیاز به برخی مجوز پزشکی
  • 26:01 - 26:04
    و که نیاز به یک کپی از پاسپورت خود،
  • 26:04 - 26:05
    بنابراین من موفق به کپی .. کپی از گذرنامه ام.
  • 26:05 - 26:10
    آنها حتی نمی خواهد به من گذرنامه ام را،
    اما آنها به من یک کپی از پاسپورت من.
  • 26:10 - 26:12
    بنابراین من اجازه ندارم به رانندگی کنید.
  • 26:12 - 26:15
    من مجاز به سفر و یا دبی ترک در همه.
  • 26:15 - 26:18
    من نمی توانم. من این کشور از سال 2000 باقی نمانده است.
  • 26:19 - 26:23
    من شده است درخواست زیادی فقط برای رفتن به سفر
    به مطالعه به انجام هر کاری طبیعی است.
  • 26:23 - 26:26
    آنها من را اجازه نمی دهد.
  • 26:26 - 26:27
    مجبور هستم..
  • 26:27 - 26:29
    من یک حکومت زمانی که من بیرون بروید و من به خانه آمده است ..
  • 26:29 - 26:31
    من به پشت در یک زمان خاص است.
  • 26:31 - 26:35
    آنها .. مادر من او همیشه مثل او نیاز به دانستن دقیقا همان جایی که من هستم.
  • 26:35 - 26:40
    رانندگان گزارش به دفتر پدرم کجا بروم و غیره، و غیره.
  • 26:40 - 26:42
    ما رانندگان اختصاص داده اند.
  • 26:42 - 26:44
    ما اجازه نداریم به کسی از
    ماشین.
  • 26:44 - 26:45
    من برای رفتن با راننده.
  • 26:45 - 26:47
    این درایور دقیقا می دانند که در آن من.
  • 26:47 - 26:51
    آره، به طوری که زندگی من اساسا.
  • 26:51 - 26:52
    این بسیار محدود شده است.
  • 26:52 - 26:53
    من می توانم ..
  • 26:53 - 26:55
    من حتی نمی تواند به امارت دیگر بدون رفتن
    اجازه.
  • 26:55 - 26:56
    من نمی توانم.
  • 26:56 - 26:59
    بنابراین من به در دبی است.
  • 27:01 - 27:02
    آره
  • 27:02 - 27:04
    بنابراین، بله، حتی اگر آنها سعی کنید به من بی اعتبار،
  • 27:04 - 27:11
    من یک مقدار زیادی از داده ها که آنها می توانند به من بی اعتبار است.
  • 27:11 - 27:18
    خب، آنها سعی خواهد کرد و سپس آنها را بی اعتبار خواهد شد.
  • 27:18 - 27:20
    بنابراین، بله، این است که رفتن به آخرین ویدئو من.
  • 27:21 - 27:22
    من امیدوارم که این طور نیست ..
  • 27:22 - 27:24
    من امیدوارم که من هرگز این ویدئو استفاده کنید.
  • 27:24 - 27:31
    من امیدوارم که این فیلم تنها حذف می شود و ما همه خوبه
  • 27:33 - 27:35
    اما این فیلم نیاز ساخته شده است.
  • 27:37 - 27:39
    من نمی دانم چه چیز دیگری من نیاز به گفتن.
  • 27:42 - 27:46
    بنابراین آنچه که من برای پس من ترک امیدوار است
  • 27:47 - 27:48
    که
  • 27:49 - 27:51
    من گذرنامه ام
  • 27:52 - 27:55
    و من باید آزادی انتخاب در زندگی من
  • 27:55 - 27:59
    و من می توانم شمسا از هر کجا که من کمک کند.
  • 27:59 - 28:02
    من می توانم بگویم او گذرنامه او را بدهد.
  • 28:02 - 28:03
    اجازه دهید سفر او.
  • 28:03 - 28:05
    اجازه دهید به او دیدن من.
  • 28:05 - 28:05
    و
  • 28:07 - 28:10
    من فکر می کنم که تنها راه برای کمک به هر کسی از جمله خودم است.
  • 28:15 - 28:17
    من نمی دانم که چه چیز دیگری می گویند.
  • 28:17 - 28:20
    من می توانید در مورد بسیاری از چیزهایی که من صحبت
    در زندگی ام دیده.
  • 28:23 - 28:32
    When..when من شش ماهه بود، خواهر پدرم از من خواست.
  • 28:32 - 28:34
    بنابراین او به من در زمان دور از مادر من.
  • 28:37 - 28:40
    بنابراین من برای ده سال اول زندگی من زندگی می کردند
    در قصر
  • 28:40 - 28:42
    و اعتقاد داشتند که عمه من در واقع مادر من بود
  • 28:42 - 28:45
    و من مادر واقعی من تنها یک بار در سال مراجعه کنید.
  • 28:45 - 28:47
    من هرگز وجود خواب.
  • 28:47 - 28:49
    من فقط می خواهم صرف روز و رفتن به کاخ در شب.
  • 28:51 - 28:54
    و زمانی که برادر کوچکتر من سه ماهه بود،
  • 28:54 - 28:58
    مادر من هم به او داد.
  • 28:59 - 29:03
    خوب، او .. او که یکی داوطلبانه بود
    چرا که او نمی خواست من تنها باشم،
  • 29:03 - 29:07
    بنابراین او برادر من را به من داد، به طوری که ما
    هر دو با هم.
  • 29:08 - 29:11
    پس بله برای ده سال اول زندگی من
    زندگی می کردم دروغ
  • 29:11 - 29:14
    پس از آن من کشف که من بود و پس از آن من رفتم به با مادرم زندگی میکنم
  • 29:14 - 29:15
    و من مبارزه به زندگی می کنند با مادر من و
  • 29:15 - 29:20
    شمسا بود مبارزه برای ما برویم و با او زندگی می کنند.
  • 29:20 - 29:23
    بنابراین من همیشه شمسا به عنوان این شخص که مرا نجات دیدم.
  • 29:24 - 29:27
    بنابراین من در تلاش بود واقعا سخت است برای نجات او، بنابراین ..
  • 29:27 - 29:30
    اما تا کنون من موفق نبوده است.
  • 29:34 - 29:37
    من می دانم که چه چیز دیگری که احتمالا انجام دهد.
  • 29:37 - 29:44
    آنها احتمالا شمسا به به برخی از
    ویدئو صحبت کردن در مورد چگونه من دروغ گو هستم یا سعی کنید
  • 29:44 - 29:46
    به من و یا چیزی شبیه به آن را بی اعتبار.
  • 29:46 - 29:48
    مطمئن شوید که آنها سعی خواهد کرد به انجام این کار ..
  • 29:48 - 29:49
    دانستن آنها.
  • 29:49 - 29:50
    البته، او خواهد شد.
  • 29:50 - 29:51
    او هیچ آزادی است.
  • 29:51 - 29:53
    او می تواند هر چیزی که شما می دانید انجام می دهند.
  • 29:53 - 29:57
    او .. در حال حاضر او ..
  • 29:57 - 29:58
    او دارای یک روانپزشک با او
  • 29:58 - 30:01
    و او توسط پرستاران احاطه شده است.
  • 30:02 - 30:04
    آنها در اتاق خود هستید زمانی که او خواب است.
  • 30:04 - 30:06
    آنها یادداشت برداری از زمانی که او از خواب بیدار،
  • 30:06 - 30:08
    وقتی او خواب است، هنگامی که او را می خورد، چه او می خورد،
  • 30:08 - 30:10
    آنچه او می گوید، گفتگو او می گوید،
  • 30:10 - 30:12
    آنها او را تماشا کنید، به قرص های او،
  • 30:12 - 30:14
    آنها مطمئن شوید که او طول می کشد همه از قرص او،
  • 30:14 - 30:16
    داروهای these..these برای کنترل ذهن او،
  • 30:16 - 30:17
    من نمی دانم چه می کنند.
  • 30:18 - 30:21
    و به این ترتیب زندگی خود را کاملا کنترل می شود.
  • 30:21 - 30:24
    آه، بله در تابستان نیز آنچه اتفاق افتاد، که
  • 30:24 - 30:26
    من باید گفت است،
  • 30:29 - 30:33
    شمسا با گوشی های تلفن همراه چند کشف شد. بنابراین..
  • 30:36 - 30:38
    مادر من و خواهر دیگر من آنها کردم پارانوئید
  • 30:38 - 30:41
    که او میخوام سعی کنید شد برای تماس با روزنامه نگاران در انگلستان دوباره
  • 30:41 - 30:44
    با آنها صحبت در مورد وضعیت و یا هر آنچه او،
  • 30:44 - 30:47
    سعی کنید to..to مخدوش کردن وجهه پدر من اساسا.
  • 30:47 - 30:49
    آنها ترس از که بود.
  • 30:49 - 30:52
    به طوری که زمانی که وضعیت او را بیشتر کنترل کردم.
  • 30:52 - 30:55
    این زمانی است که روانپزشک در به ماندن با او تمام وقت به ارمغان آورد.
  • 30:55 - 30:59
    او در حال حاضر با روانپزشک برخورد
    اما هرگز کسی که با او ماندن بود
  • 30:59 - 31:01
    مانند .. مثل همان اندازه که او در حال حاضر.
  • 31:02 - 31:04
    و پرستاران تمام وقت با او تمام وقت.
  • 31:04 - 31:08
    در واقع شبیه به راه رفتن در اطراف با یک قفس
    زیر او که می دانید،
  • 31:08 - 31:10
    بنابراین او به هیچ .. هیچ آزادی.
  • 31:10 - 31:11
    بنابراین اساسا آره من فکر می کنم ..
  • 31:11 - 31:14
    من فکر می کنم چه خواهند کرد این است که آنها سعی خواهد کرد
    به استفاده از او را به من بی اعتبار.
  • 31:14 - 31:15
    این امر می تواند شگفت انگیز
  • 31:16 - 31:18
    زیرا..
  • 31:19 - 31:21
    آره آنها will..they سعی خواهد کرد به استفاده از او را به من بی اعتبار.
  • 31:21 - 31:25
    آنها هرگز قادر به دریافت خودم را بی اعتبار خواهد بود زیرا
  • 31:25 - 31:27
    میدونی..
  • 31:28 - 31:30
    آنها به ما نخواهند من را زنده،
  • 31:32 - 31:34
    به طوری که به جای تو نمی شود.
  • 31:36 - 31:38
    من نمی دانم که چه چیز دیگری می گویند.
  • 31:39 - 31:45
    منظور من this..this شده است مثل یک دیوانه تقریبا دو دهه در حال حاضر از سال 2000 از آن آغاز شده است.
  • 31:46 - 31:50
    ما در سال 2018 هستیم در حال حاضر، آن بوده است .. این واقعا، واقعا دیوانه بوده است.
  • 31:50 - 31:51
    بسیاری از مردم ..
  • 31:51 - 31:55
    بسیاری از زندگی مردم
    جریحه دار شده است،
  • 31:55 - 31:57
    بسیاری از مردم شکنجه،
  • 31:57 - 32:00
    بسیاری از مردم جان خود را از دست داده،
  • 32:00 - 32:01
    بسیاری از چیزهایی که اتفاق افتاده ... شما می دانید
  • 32:02 - 32:04
    او .. او را پوشش می دهد تا مقدار زیادی از قتل.
  • 32:04 - 32:06
    او مراقبت می کند، پدر من است.
  • 32:07 - 32:12
    او بدترین جنایتکار شما همیشه می توانید در زندگی خود را تصور کن
  • 32:12 - 32:16
    و او این تصویر از تا مدرن
  • 32:16 - 32:19
    و این همه مزخرف.
  • 32:19 - 32:21
    من سی برادران و خواهران.
  • 32:21 - 32:22
    او نمی کند ..
  • 32:22 - 32:28
    او فقط قرار می دهد تصاویر و او تصویر عمومی خود را مانند او یک مرد خانواده است،
  • 32:28 - 32:30
    این همه .. همه مزخرف.
  • 32:30 - 32:31
    او نمی کند.
  • 32:31 - 32:32
    این فقط PR.
  • 32:34 - 32:37
    او یک پسر در لبنان که او هرگز می بیند.
  • 32:37 - 32:40
    او را دیدم .. او ملاقات کرد شاید یک یا دو بار و او به او دست دادن ..
  • 32:40 - 32:43
    می دانم زمانی که پسر خود را به دبی آمد.
  • 32:43 - 32:47
    او .. او نادیده گرفته شده و بسیاری از، بسیاری از بچه ها خود را.
  • 32:47 - 32:49
    او یک نه .. او یک پدر است.
  • 32:49 - 32:51
    او واقعا، واقعا نفرت انگیز است،
  • 32:51 - 32:53
    انسان واقعا منزجر کننده.
  • 33:00 - 33:01
    آره،
  • 33:02 - 33:07
    راه او زندگی خود را زندگی می کند و راه
    او مردم دیگر رفتار
  • 33:10 - 33:16
    این نه آنچه که توسط رسانه ها، رسانه های خود به تصویر کشیده شده است.
  • 33:16 - 33:18
    به یاد داشته باشید در دبی، رسانه های تحت کنترل است
  • 33:20 - 33:22
    به همان اندازه از شرق میانه است.
  • 33:26 - 33:27
    من نمی دانم که چه چیز دیگری می گویند.
  • 33:29 - 33:32
    احساس می کنم اگر این چیزی که من را می کشد
  • 33:32 - 33:34
    یا اگر من آن را زنده را حداقل یک ویدئو وجود دارد.
  • 33:34 - 33:41
    غم انگیز است که آن را به این نقطه آمده
    که من را به یک ویدیو، اما من به.
  • 33:42 - 33:44
    من نمی دانم که چه چیز دیگری می گویند.
  • 33:45 - 33:48
    تلاش به از هر چیزی فکر می کنم، همه چیز،
  • 33:49 - 33:53
    چه چیز دیگری می توانم در مورد زندگی من است.
  • 33:57 - 34:01
    من نمی دانم که چه چیز دیگری می گویند.
  • 34:03 - 34:09
    من واقعا امیدوارم که من این فیلم نیاز ندارد.
  • 34:09 - 34:14
    و من احساس من آن نیاز نیست.
  • 34:14 - 34:18
    من احساس در مورد آینده مثبت
  • 34:18 - 34:23
    و من احساس مانند آن را یک شروع یک ماجراجویی است.
  • 34:23 - 34:30
    این یک شروع از است .. از من ادعا زندگی من،
    آزادی من، آزادی انتخاب.
  • 34:30 - 34:33
    من انتظار ندارم آن را به آسان، هیچ چیز
    آسان،
  • 34:33 - 34:38
    اما من انتظار آن را به شروع یک فصل جدید در زندگی من
  • 34:38 - 34:42
    و یکی که در آن من به برخی از صدای
  • 34:42 - 34:46
    که در آن من لازم نیست به سکوت می شود
  • 34:46 - 34:49
    و من می توانم در مورد خودم صحبت کنم، من می توانید در مورد شمسا صحبت کنید.
  • 34:49 - 34:52
    من می توانم در مورد چه با ما اتفاق افتاده است صحبت کنید.
  • 34:56 - 35:01
    آره، من واقعا به دنبال به جلو به آن.
  • 35:04 - 35:06
    آره، من نمی دانم،
  • 35:07 - 35:13
    من نمی دانم how..how من احساس می کنم فقط بیدار شدن از خواب در صبح
  • 35:13 - 35:14
    و فکر ..
  • 35:14 - 35:15
    من می توانم هر آنچه که من امروز می خواهید انجام دهید.
  • 35:15 - 35:17
    من می توانم به هر کجا که من می خواهم.
  • 35:17 - 35:20
    من تمام گزینه های در جهان مانند هر کسی می کند.
  • 35:22 - 35:24
    که می شود چنین احساسی متفاوت و جدید.
  • 35:25 - 35:27
    این امر می تواند شگفت انگیز است.
  • 35:27 - 35:28
    من واقعا به دنبال به جلو به آن.
  • 35:31 - 35:33
    فقط آنقدر وجود دارد شما می توانید زمانی که شما در یک کشور به دام افتاده انجام
  • 35:33 - 35:35
    و به دام افتاده توسط همه این محدودیت ها.
  • 35:35 - 35:37
    فقط آنقدر یک انسان می تواند انجام دهد وجود دارد.
  • 35:37 - 35:44
    من به دنبال به جلو به آن و من به دنبال
    به جلو به شمسا داشتن یک زندگی بهتر است.
  • 35:44 - 35:47
    من به دنبال به جلو به بسیاری از مسائل.
  • 35:51 - 35:59
    آره، من واقعا احساس این یک شروع فقط یک فصل جدید در زندگی من است.
  • 35:59 - 36:06
    من هیچ دلیلی برای ماندن در دبی در همه.
  • 36:06 - 36:08
    من هیچ دلیلی برای آمدن به اینجا.
  • 36:08 - 36:11
    من مردم من عاشق داشته باشد، اما آنها می توانند من را ببینید.
  • 36:11 - 36:16
    شما می دانید مردم در خانواده من که من در مورد، دوستان من اهمیت می دهند،
  • 36:16 - 36:18
    آنها می توانند به من هر کجا هستم.
  • 36:18 - 36:21
    و این نیز سخت به دلیل من نمی دانم که در آن من میخوام بعد از این باشد.
  • 36:21 - 36:22
    من لازم نیست ..
  • 36:23 - 36:25
    من نمی دانم که در آن من میخوام استوار است.
  • 36:25 - 36:28
    من نمی دانم که در آن .. که در آن من می توانم زندگی می کنند.
  • 36:28 - 36:30
    من هیچ چیز نمی دانم.
  • 36:30 - 36:32
    من نمی دانم که در آن من قصد دارم.
  • 36:32 - 36:33
    ما نمی دانیم که.
  • 36:33 - 36:36
    من می دانم که در آن من توقف.
  • 36:36 - 36:41
    من می دانم که where..where من در حالی که برای باشد، اما من نمی دانم که در آن من تا پایان.
  • 36:41 - 36:44
    این نوع از خوب نیز می باشد.
  • 36:44 - 36:49
    من باید تمام گزینه های پس از آن، امیدوارم.
  • 36:49 - 36:56
    آره .. من فراموش می گویند هر چیزی؟
  • 36:57 - 36:58
    چه من در مورد صحبت کنم؟
  • 36:58 - 37:00
    آیا من در مورد تمام قتل صحبت کنید؟
  • 37:00 - 37:02
    هنوز من در مورد تمام دهید من دیده ام صحبت کنم؟
  • 37:02 - 37:05
    هنوز من در مورد .. چه صحبت کنید؟
  • 37:09 - 37:12
    من نمی دانم آنچه در مورد صحبت
  • 37:12 - 37:17
    چرا که خواهد بود بسیار، داستان بسیار طولانی است.
  • 37:19 - 37:23
    من نمی دانم.
  • 37:23 - 37:29
    من باید، باید من نه؟
  • 37:35 - 37:39
    او که مسئول بسیاری از مرگ و میر.
  • 37:40 - 37:44
    او عمده جنایی، جنایی عمده عمده است.
  • 37:44 - 37:46
    هیچ عدالتی در اینجا وجود دارد.
  • 37:46 - 37:52
    آنها اهمیتی نمی دهند، به خصوص اگر شما
    زن، زندگی خود را به طوری یکبار مصرف است.
  • 37:52 - 37:54
    آنها اهمیتی نمی دهند.
  • 37:58 - 38:02
    او حتی به آتش کشیده خانه های برای مخفی کردن شواهد.
  • 38:02 - 38:04
    او پایین خانه های سوخته.
  • 38:05 - 38:07
    او دیوانه است.
  • 38:10 - 38:16
    من فکر می کنم آن زمان است که او عواقب مواجه است
    از تمام چیزهایی که او در زندگی خود انجام می شود.
  • 38:16 - 38:18
    او خواهد.
  • 38:18 - 38:21
    او قطعا عواقب روبرو خواهد شد.
  • 38:21 - 38:25
    مهم نیست که چه او به من می کند، تمام شکنجه ..
    همه چیز، من از او نمی ترسم.
  • 38:25 - 38:26
    او به من را نمی ترساند.
  • 38:26 - 38:27
    او احساساتی
  • 38:27 - 38:31
    انسان احساساتی.
  • 38:31 - 38:34
    و او صورت تو از عواقب است
    همه چیز را او انجام می شود
  • 38:34 - 38:35
    نه فقط برای من، اما به هر کس دیگری.
  • 38:35 - 38:38
    او با عواقب آن مواجه.
  • 38:38 - 38:40
    آره
  • 38:43 - 38:51
    خوب، من فکر می کنم هیچ چیز در من می گویند در حال حاضر وجود دارد.
  • 38:53 - 38:55
    امیدوارم، من این فیلم نیاز ندارد.
  • 38:59 - 39:00
    ما کجاییم ..
  • 39:02 - 39:05
    ما کجاییم ..
  • 39:10 - 39:15
    با تشکر از شما به همه دوستان من و به افرادی که واقعا به من اهمیت
  • 39:15 - 39:17
    و به من .. به اعضای خانواده که مراقبت در مورد من،
  • 39:17 - 39:18
    شما می دانید که شما می شوند،
  • 39:18 - 39:21
    نه همه شما به من اهمیت، اما برخی از شما انجام دهد.
  • 39:22 - 39:23
    تشکر از شما به این افراد است.
  • 39:24 - 39:27
    و اگر من آن ایجاد نشده است،
  • 39:28 - 39:32
    من واقعا امیدوارم که برخی از تغییر مثبت خواهد از همه این اتفاق می افتد وجود دارد.
  • 39:33 - 39:35
    باشه.
Title:
Video statement of Sheikha Latifa Bint Mohammed bin Rashid Al Maktoum (II)
Description:

more » « less
Video Language:
English
Duration:
39:37

Persian subtitles

Revisions