< Return to Video

پاسخ یک بچه به پیام‌های اسپم |دانا میمنه |TEDxYouth@WellspringLC

  • 0:12 - 0:13
    شب شنبهی سیاهی بود،
  • 0:13 - 0:14
    وقتی تنها بودم
  • 0:15 - 0:19
    و داشتم کیک پنیر نسکافهایم رو میخوردم،
    بهترین بخش داستانمه...
  • 0:19 - 0:20
    و پدر و مادرم خونه نبودند.
  • 0:21 - 0:25
    بعدش، یه پیام رو گوشیم اومد
    و این صداروداد: «دینگ».
  • 0:25 - 0:29
    من بازش کردم و دیدم که داره دربارهی
    یک شکارچی میگه
  • 0:29 - 0:31
    که میره تو اتاقت و میکشتت
  • 0:31 - 0:34
    اگه این پیام رو به بیست نفر نفرستی.
  • 0:34 - 0:37
    من خیلی ترسیده بودم، پس همون کاری
    که خواسته بود کردم.
  • 0:37 - 0:40
    جز این که یادم رفت و فقط
    به ده نفر فرستادم.
  • 0:40 - 0:42
    پس وقتی پدر و مادرم برگشتند
  • 0:42 - 0:44
    به پدرم گفتم بیاد و ببینه من
    هنوز اونجا هستم یا نه.
  • 0:45 - 0:47
    شب، وقتی میخواستم بخوابم،
  • 0:47 - 0:49
    حس کردم یکی تو اتاقمه.
  • 0:49 - 0:51
    فکر کردم شاید پدرمه،
  • 0:51 - 0:54
    جز این که فهمیدم این موجود،
    موهای بلند داره.
  • 0:54 - 0:56
    با خودم گفتم، «پدرم موهای بلند نداره».
  • 0:56 - 1:00
    نزدیک شد، منو از گردنم گرفت،
    پریدم که جیغ بزنم.
  • 1:00 - 1:02
    بعد فهمیدم که خواهرمه.
  • 1:02 - 1:04
    (خنده حضار)
  • 1:04 - 1:06
    فکر کنم متعجب موندید که چرا منو
    از گردنم گرفت.
  • 1:06 - 1:08
    خب، روشش واسه دوست داشتن من
    این شکلیه.
  • 1:08 - 1:09
    (خندهی حضار)
  • 1:10 - 1:13
    یه بار دیگه، یه پیام دیگه برام اومد که
    برم «چارلی چارلی، اونجایی» رو
  • 1:13 - 1:15
    توی یوتیوب چک کنم.
  • 1:15 - 1:17
    منم رفتم.
  • 1:17 - 1:20
    فهمیدم که داره از یک روح هندی حرف میزنه
  • 1:20 - 1:22
    که همهی شیاطین طرفش بودند
  • 1:22 - 1:26
    و اگه بازی میکردی و با چارلی
    مودب نبودی،
  • 1:26 - 1:29
    میومد تو اتاقت و میکشتت.
  • 1:29 - 1:32
    پس منم بازی کردم، و سعی کردم باهاش
    مهربون باشم،
  • 1:32 - 1:34
    اما خیلی مطمئن نبودم.
  • 1:34 - 1:38
    پس بازم، به پدرم گفتم بیاد ببینه من حالم
    خوبه یا نه.
  • 1:38 - 1:41
    وقتی از خواب بیدار شدم، هنوز زنده بودم.
  • 1:42 - 1:45
    بار سوم، یه پیام دیگه برام اومد.
  • 1:47 - 1:51
    اما این یکی به جای این که من رو ناراحت
    و نا امید بکنه خوشحال و هیجانزده کرد.
  • 1:51 - 1:52
    دربارهی آرزو بود.
  • 1:52 - 1:54
    هر آرزویی که دوست داشتی، میکردی
  • 1:54 - 1:57
    فقط اگه این پیامو به ده نفر میفرستادی.
  • 1:57 - 2:00
    و در عرض یه ساعت، آرزوت برآورده میشه.
  • 2:00 - 2:06
    همون کارو کردم، و منتظر شدم، یه ساعت...
    دو ساعت... سه ساعت...
  • 2:06 - 2:08
    حوصلهام سر رفت، ولش کردم.
  • 2:08 - 2:12
    این قدر از این پیام ها اعصابم خورد شده بود
    که میخواستم یه کاری بکنم.
  • 2:12 - 2:14
    خیلی بهش فکر میکردم.
  • 2:14 - 2:17
    بعد، بالاخره به ذهنم رسید،
    میدونم باید چی کار کنم.
  • 2:17 - 2:19
    میتونستم پیام خودمو درست کنم.
  • 2:19 - 2:22
    پیام خودمو درست کردم،
    دربارهی آرزو هم حرف زدم،
  • 2:22 - 2:29
    اما به جای ده نفر، باید به صد و پنج نفر
    بفرستیش.
  • 2:29 - 2:30
    فرستادم برای یکی از دوستام
  • 2:30 - 2:34
    و این شکلی شد «من ۱۵۰ نفر نمیشناسم،
  • 2:36 - 2:38
    من ۱۵۰ نفر نمیشناسم»
  • 2:38 - 2:40
    بعدش بهش گفتم من این یکی رو درست کردم.
  • 2:40 - 2:43
    پس باهم توافق کردیم که درست کردن
    این پیام هارو متوقف کنیم.
  • 2:45 - 2:48
    برای اینکه من خوب بخوابم و
    شماهم خوب خوب بخوابید،
  • 2:48 - 2:51
    بیاید همه درست کردن این پیام هارو
    متوقف کنیم.
  • 2:51 - 2:52
    ممنون.
  • 2:52 - 2:55
    (تشویق حضار)
Title:
پاسخ یک بچه به پیام‌های اسپم |دانا میمنه |TEDxYouth@WellspringLC
Description:

وقتی بچه‌ها پیام‌های اسپم دریافت می‌کنند، چه اتفاقی می‌افتد؟ این کودک ۱۱ ساله، تجربه‌اش درباره‌ی پیام‌های اسپم را با حضار به اشتراک می‌گذارد و صحبتش را با درخواست از بقیه‌ی هم سن و سالانش برای توقف درست کردن و فرستادن این گونه پیام ها به پایان می‌رساند.

دانا، قصه‌گویی کم سن و سال و دانش آموز انجمن آموزشی ول‌اسپرینگ است.

این سخنرانی در رویداد TEDx و با استفاده از فرمت کنفرانس های TED اما به صورت مستقل توسط یک گروه محلی برگزار شد.
http://ted.com/tedx

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDxTalks
Duration:
03:04

Persian subtitles

Revisions