کن رابینسون: زمان انقلابِ یادگیری فرا رسیده است!
-
0:01 - 0:03من چهار سال قبل اینجا بودم،
-
0:03 - 0:05و یادم میاد، در اون زمان،
-
0:05 - 0:08سخنرانی ها رو در اینترنت نمی گذاشتن
-
0:08 - 0:12فکر می کنم اونا رو در یک بسته به حضار می دادند
-
0:12 - 0:14در یک بسته DVD
-
0:14 - 0:17که افراد اونا رو توی قفسه می گذاشتند، البته هنوز هم همون جا هستند
-
0:17 - 0:19(خنده حضار)
-
0:19 - 0:21حقیقتش، یک هفته بعد از سخنرانی قبلی من...
-
0:21 - 0:23...کریس با من تماس گرفت
-
0:23 - 0:25و گفت: " می خواهیم که سخنرانی ها رو تو اینترنت بگذاریم.
-
0:25 - 0:28اجازه می دهی که سخنرانی تو رو هم تو اینترنت بگذاریم؟" و من گفتم: "البته"
-
0:28 - 0:30و چهار سال بعد،
-
0:30 - 0:32همان طور که گفتم، کسانی که اون را دیدند،
-
0:32 - 0:35کسانی که اون رو ذخیره کردن 4 میلیون نفر بودن
-
0:35 - 0:38خوب برای اینکه تخمین بزنم که کلا چند نفر سخنرانی رو دیدن،
-
0:38 - 0:40می شه این عدد رو تقریبا 20 برابر کرد.
-
0:40 - 0:44و همان طور که کریس گفت، برای ویدئوی من،
-
0:44 - 0:46یک عطشی هست.
-
0:46 - 0:49(خنده حضار)
-
0:49 - 0:52(تشویق)
-
0:54 - 0:55... شما احساسش نمی کنید؟
-
0:55 - 0:58(خنده حضار)
-
1:00 - 1:03پس، تمام این برنامه مفصل برای این بود که...
-
1:03 - 1:07...من یک سخنرانی دیگه برای شما داشته باشم.
-
1:07 - 1:08(خنده حضار)
-
1:10 - 1:12اَل گور در کنفرانس TED
-
1:12 - 1:15در چهار سال قبل که من هم صحبت کردم
-
1:15 - 1:17در مورد بحران اقلیمی صحبت کرد.
-
1:17 - 1:19و من در پايان سخنرانی قبلی ام
-
1:19 - 1:21به آن ارجاع دادم.
-
1:21 - 1:23پس حالا می خوام از همون جا ادامه بدم.
-
1:23 - 1:26چون راستش اون دفعه فقط 18 دقیقه وقت داشتم.
-
1:26 - 1:28خوب، همون طور که میگفتم...
-
1:28 - 1:33(خنده حضار)
-
1:36 - 1:38می دونید اون راست میگه.
-
1:38 - 1:41منظورم اینه که به وضوح با یک بحران عظیم اقلیمی مواجهیم.
-
1:41 - 1:44و اگه مردم باورشون نمیشه، فکر کنم باید بیشتر بیرون بیان.
-
1:44 - 1:47(خنده حضار)
-
1:47 - 1:50ولی من باور دارم که یک بحران اقلیمی دیگه هم داریم،
-
1:51 - 1:53که همون قدر جدی است
-
1:53 - 1:56و همون منشأ رو داره،
-
1:56 - 1:59و ما باید با همون اضطرار با این بحران برخورد کنیم.
-
1:59 - 2:01و منظورم اینه ..
-
2:01 - 2:03شما ممکنه بگید "من خوبم.
-
2:03 - 2:05من یه بحران اقلیمی دارم؛
-
2:05 - 2:08دیگه دومی رو نمی خوام."
-
2:08 - 2:10ولی این بحران، بحران منابع طبیعی نیست.
-
2:10 - 2:13گر چه منم باور دارم که بحران منابع طبیعی وجود داره،
-
2:13 - 2:15ولی منظور من بحران منابع انسانیه.
-
2:15 - 2:17من عمیقا معتقدم،
-
2:17 - 2:19همون طور که خیلی از سخنرانها هم ظرف این چند روز گفتند،
-
2:19 - 2:22که ما خیلی کم
-
2:22 - 2:25از استعدادهامون استفاده می کنیم.
-
2:25 - 2:27خیلی از آدمها در تمام طول زندگی شون
-
2:27 - 2:30هیچ درکی ندارند که استعدادشون چی می تونه باشه،
-
2:30 - 2:32یا اينکه اصلا استعدادی به اون صورت دارند يا نه.
-
2:32 - 2:34من همه نوع آدمی رو دیدم
-
2:34 - 2:37که فکر می کنند در هیچ کاری مهارت ندارند.
-
2:38 - 2:41در واقع، من آدمها رو به دو دسته تقسیم می کنم.
-
2:41 - 2:44جرمی بنتهام، فیلسوف معروف مطلوبيت گرا،
-
2:44 - 2:46یک بار به اين بحث را به شکل جالبی مطرح کرد.
-
2:46 - 2:48او گفت:" در جهان دو نوع آدم وجود دارند،
-
2:48 - 2:50کسانی که جهان را به دو دسته تقسیم می کنند
-
2:50 - 2:52و کسانی که نمی کنند."
-
2:52 - 2:55(خنده حضار)
-
2:57 - 2:59خوب، من تقسیم می کنم.
-
2:59 - 3:01(خنده حضار)
-
3:04 - 3:06من همه نوع آدم می بینم
-
3:06 - 3:09که از کاری که می کنند لذت نمی برند.
-
3:09 - 3:11اونا خیلی ساده با کارشون کنار میایند
-
3:11 - 3:13و زندگی رو ادامه می دن.
-
3:13 - 3:15اونا لذت چندانی از کاری که می کنند به دست نمی آورند.
-
3:15 - 3:18اونا فقط تحمل می کنند، به جای اینکه لذت ببرند،
-
3:18 - 3:21و منتظر تعطیلات آخر هفته اند.
-
3:21 - 3:23ولی من آدمهایی رو هم می بینم
-
3:23 - 3:25که عاشق کاری که انجام میدن هستن
-
3:25 - 3:27و اصلا نمی تونند انجام کار دیگه ای رو تصور کنند.
-
3:27 - 3:30اگه بهشون بگی: "دیگه این کارو ادامه نده،" اونا نمی فهمند راجع به چی حرف می زنی.
-
3:30 - 3:33به خاطر اینکه این راجع به کاری که انجام می دهند نیست، بلکه راجع به هویت اونهاست.
-
3:33 - 3:35اونا می گن "آخه من اين هستم.
-
3:35 - 3:37مسخره است که بخوام اين کار رو ترک کنم، چون
-
3:37 - 3:39این کار با ماهيت اصلی شخصیت من همخوانی داره."
-
3:39 - 3:42و این حالت را به اندازه کافی افراد ندارند.
-
3:42 - 3:44در واقع، برعکس فکر می کنم
-
3:44 - 3:46که این افراد حتماً در اقلیت اند.
-
3:46 - 3:48و به نظرم علت های مختلفی
-
3:48 - 3:50برای توضیحش وجود داره.
-
3:50 - 3:52و اصلی ترین دلیل
-
3:52 - 3:54آموزش هست.
-
3:54 - 3:56چون آموزش، به نوعی
-
3:56 - 3:58آدم های زیادی رو از
-
3:58 - 4:00استعدادهای ذاتیشون جدا میکنه.
-
4:00 - 4:03و منابع انسانی مثل منابع طبیعی هستند؛
-
4:03 - 4:05معمولاً خیلی عمیق دفن شده اند.
-
4:05 - 4:07باید به دنبالشون بود.
-
4:07 - 4:09اونا رو نمیشه به آسانی در سطح پیدا کرد.
-
4:09 - 4:12شما باید موقعیت هایی رو خلق کنید که استعدادها خودشون رو نشون بدهند.
-
4:12 - 4:14و میشه تصور کرد که
-
4:14 - 4:16آموزش میتونه این کار رو انجام بده.
-
4:16 - 4:18ولی اکثر مواقع، این طور نیست.
-
4:18 - 4:20تمام نظام های آموزشی دنیا
-
4:20 - 4:22در حال حاضر دارند اصلاح می شوند.
-
4:22 - 4:24و این کافی نیست.
-
4:24 - 4:26اصلاح دیگه به درد نمی خوره،
-
4:26 - 4:29چون این فقط بهبود یک مدل معیوب هست.
-
4:29 - 4:31چیزی که ما نیاز داریم--
-
4:31 - 4:33واژه ای که در چند روز گذشته خیلی گفته شد--
-
4:33 - 4:35یک تکامل و رشد نیست
-
4:35 - 4:38بلکه یک انقلاب در آموزش است.
-
4:38 - 4:40آموزش باید به کلی دگرگون بشه
-
4:40 - 4:42و یک چیز دیگه جایگزین بشه
-
4:42 - 4:47(تشویق)
-
4:48 - 4:50یکی از چالشهای اساسی،
-
4:50 - 4:52نوآوری بنیادین
-
4:52 - 4:54در آموزش هست.
-
4:54 - 4:56نوآوری سخته
-
4:56 - 4:58چون این به معنی انجام کاریه که
-
4:58 - 5:00مردم خیلی راحت انجام نمی دن.
-
5:00 - 5:03به معنیه به چالش کشیدن چیزهایی است که باهاشون کنار اومدیم.
-
5:03 - 5:06چیزهایی که فکر می کنیم واضح هستند.
-
5:06 - 5:08مشکل اصلی اصلاح
-
5:08 - 5:10یا دگرگونی
-
5:10 - 5:12اینه که فهمِ متعارف تعیین کننده همه چیزه،
-
5:12 - 5:14چیزایی که مردم فکر می کنند،
-
5:14 - 5:16"خوب، نمیشه اینو جور دیگه ای انجام داد چون فقط اینجوری انجام میشه."
-
5:16 - 5:19من تازگی یک عبارت جالبی از آبراهام لینکلن دیدم،
-
5:19 - 5:22که فکر کردم شاید خوشتون بیاد در اینجا ازش نقل کنم
-
5:22 - 5:24(خنده حضار)
-
5:24 - 5:27او در دسامبر 1862 در
-
5:27 - 5:30دومین جلسه سالانه کنگره صحبت می کرد
-
5:31 - 5:34باید بگم که من هیچ نمی دونم که اون موقع چه جریان هایی بوده.
-
5:36 - 5:38ما در بریتانیا تاریخ آمریکا رو تدریس نمی کنیم.
-
5:38 - 5:40(خنده حضار)
-
5:40 - 5:43ما پنهانش می کنیم. این رویکرد ماست.
-
5:43 - 5:45(خنده حضار)
-
5:46 - 5:48خوب، شکی نیست که چیز خارق العاده ای در دسامبر 1862 اتفاق افتاده
-
5:48 - 5:50که آمریکایی ها در این جمع
-
5:50 - 5:52خوب می دونند. (جنگ داخلی آمریکا)
-
5:53 - 5:55امّا لینکلن اینو گفت:
-
5:55 - 5:57"عقاید تعصب آمیز
-
5:57 - 5:59مربوط به گذشته آرام،
-
5:59 - 6:02برای اکنون طوفانی کفاف نمی دهند.
-
6:02 - 6:04شرایط فعلی
-
6:04 - 6:06انباشته از سختی هاست،
-
6:06 - 6:09و ما باید همراه با شرايط بلند شويم"
-
6:09 - 6:11من عاشق این جمله ام.
-
6:11 - 6:14نمیگه بلند شويم تا به شرایط فعلی برسيم، میگه «همراه» با شرايط بلند شويم.
-
6:15 - 6:17ادامه عبارت: "حال که شرایط ما جدید هست،
-
6:17 - 6:20باید به شکلی نو فکر کنیم
-
6:20 - 6:23و به شکل جدید اقدام کنیم
-
6:23 - 6:26باید خودمان را از اسارت شيفنگی (نسبت به گذشته) رها کنيم.
-
6:26 - 6:29آن موقع است که می توانيم کشورمان را نجات دهیم."
-
6:29 - 6:31من عاشق این عبارتم، "رهایی از شيفتگی"
-
6:31 - 6:33می دونید مفهومش چیه؟
-
6:33 - 6:36این که افکاری هست که همه ما شيفنه آنها شده ایم
-
6:36 - 6:38که خیلی راحت قبول کرده ايم
-
6:38 - 6:40که طبيعی هستند، دنيا را همينطوری میبينيم.
-
6:40 - 6:42و خیلی از افکار ما
-
6:42 - 6:45برای مواجهه با شرایط قرن حاضر شکل نگرفته اند
-
6:45 - 6:48بلکه برای رفع و رجوع شرایط قرنهای گذشته شکل گرفته اند.
-
6:48 - 6:50ولی هنوز اذهان ما شیفته و مسحور اونهاست.
-
6:50 - 6:53و ما باید خودمان رو از شيفتگی به بعضی از اونها رها کنیم.
-
6:53 - 6:56البته، گفتنش از انجام دادنش راحت تره.
-
6:56 - 6:59البته فهمیدن اینکه به چیزی عادت کرده اید سخته.
-
6:59 - 7:02علتش اینه که بهش عادت کرده اید.
-
7:02 - 7:05خوب بگذارید یه چیزی ازتون بپرسم که بهاش عادت کرده ايد.
-
7:05 - 7:08چند نفر از شما بالای 25 سال سن دارید؟
-
7:08 - 7:10البته این اون چیزی که بهش عادت کردین نیست ها
-
7:10 - 7:12مطمئنم که اینو خودتون هم از قبل می دونستید که چند سالتون هست.
-
7:12 - 7:15آیا کسی اینجا کمتر از 25 سال سن داره؟
-
7:15 - 7:18خوبه. حالا، اونهایی که بالای 25 سالشونه،
-
7:18 - 7:21اگه ساعت مچی دستتون هست، دستتون رو بلند کنید.
-
7:21 - 7:24تعدادمون زیاده، اینطور نیست؟
-
7:24 - 7:27حالا در یک جمع افراد زیر بیست سال همین سوال رو بکنید.
-
7:27 - 7:29نوجوان ها ساعت مچی نمی بندن.
-
7:29 - 7:31منظورم این نیست که نمی تونند یا اجازه ندارند،
-
7:31 - 7:33فقط معمولا تصمیم می گیرند که نبندند.
-
7:33 - 7:35و علتش اینه که، اونهایی که بالای 25 سال دارند،
-
7:35 - 7:38در فرهنگ قبل از دیجیتال بزرگ شده اند.
-
7:38 - 7:40و ما، اگه بخواهیم زمان رو بدونیم،
-
7:40 - 7:42باید یه چیزی به دستمون ببندیم که زمان را بگويد.
-
7:42 - 7:45بچه ها الان در دنیایی زندگی می کنند که همه چیز دیجیتال شده،
-
7:45 - 7:47و زمان، برای اونها، همه جا هست.
-
7:47 - 7:49اونها علتی برای ساعت مچی بستن نمی بینند.
-
7:49 - 7:51و ضمنا، شما هم نیاز ندارید؛
-
7:51 - 7:54فقط ما همیشه این کار رو کردیم، و به این کار ادامه می دیم.
-
7:54 - 7:57دختر من، کیت، 20 سالشه و هیچ وقت ساعت نمی بنده.
-
7:57 - 7:59دلیلی برای بستنش نمی بینه.
-
7:59 - 8:02میگه: "این یک وسیله تک کاره است."
-
8:02 - 8:07(خنده حضار)
-
8:07 - 8:10"این چه کار احمقانه اییه ؟
-
8:10 - 8:12من بهش می گم: "نه، نه، این ساعت تقویم هم داره."
-
8:12 - 8:16(خنده حضار)
-
8:17 - 8:20"چند تا کار انجام میده."
-
8:20 - 8:23اما می بینید، در آموزش چیزهایی هست که ما شیفته شون شده ایم.
-
8:23 - 8:25بگذارید چند تا مثال بزنم.
-
8:25 - 8:28یکی از اونها، ایده خطی انگاری هست.
-
8:28 - 8:31به این معنی که هر چیزی از اینجا شروع میشه، و در یک مسیری امتداد داره،
-
8:31 - 8:33و اگه همه چیز رو درست انجام بدید، نتيجه اش اين می شه که
-
8:33 - 8:35برای ادامه زندگی تان آماده خواهيد بود.
-
8:37 - 8:39تمام کسانی که در TED صحبت کردن به طور تلویحی یا
-
8:39 - 8:42صریحا، داستان ديگری را روايت کرده اند
-
8:42 - 8:45اينکه که زندگی خطی نیست، بلکه اورگانیک (زنده) است.
-
8:45 - 8:47زندگی ما به صورت وابستگی دو طرفه است
-
8:47 - 8:49ما استعدادهایمان رو در ارتباط با شرایطی که
-
8:49 - 8:52به وسیله همین استعدادها خلق شده اند، کشف می کنیم.
-
8:52 - 8:54ولی میدونید چیه؟ ذهن ما شيفتگی پيدا کرده
-
8:54 - 8:56به اين روايت خطی
-
8:56 - 8:58و احتمالا نهایت نظام آموزشی ما
-
8:58 - 9:00اینه که به دانشگاه ختم بشه.
-
9:00 - 9:03من فکر میکنم ما شیفته این شدیم که مردم رو به دانشگاه بفرستیم،
-
9:03 - 9:05به نوع مشخصی از دانشگاه.
-
9:05 - 9:07منظورم این نیست که شما لازم نيست به دانشگاه بروید، اما همه هم نیاز ندارند که به دانشگاه بروند.
-
9:07 - 9:09و همه هم نیاز ندارند که بلافاصله به دانشگاه بروند.
-
9:09 - 9:11شاید بعد ها بروند، نه فورا.
-
9:11 - 9:13من چند وقت قبل در سان فرانسیسکو بودم
-
9:13 - 9:15کتاب امضا می کردم.
-
9:15 - 9:17و یک مرد 30 ساله بود که کتابم رو می خرید
-
9:17 - 9:19من ازش پرسیدم "چکار می کنی؟"
-
9:19 - 9:22گفت "آتش نشان هستم."
-
9:22 - 9:24بعد پرسیدم "چه مدت هست که آتش نشان هستی؟"
-
9:24 - 9:26گفت "همیشه، من همیشه آتش نشان بودم."
-
9:26 - 9:28ازش پرسیدم "خوب، کی این تصمیم رو گرفتی؟"
-
9:28 - 9:31گفت "وقتی بچه بودم. راستش، این برای من در مدرسه یک مشکل شده بود،
-
9:31 - 9:34چون در مدرسه، همه می خواهند که آتش نشان بشوند."
-
9:34 - 9:37" ولی من واقعا می خواستم که آتش نشان بشوم."
-
9:37 - 9:40گفت: "وقتی به سال آخر مدرسه رسیدم،
-
9:40 - 9:43معلم های من این رو جدی نمی گرفتند.
-
9:43 - 9:45یکی از معلم ها اصلا این رو جدی نمی گرفت.
-
9:45 - 9:47اون معلم می گفت که دارم زندگی ام رو دور می ريزم
-
9:47 - 9:49اگه فقط بخوام همين کار را بکنم،
-
9:49 - 9:52اون می گفت که من باید دانشگاه بروم و یک متخصص بشوم.
-
9:52 - 9:54می گفت که من پتانسیل دارم
-
9:54 - 9:56و با آتش نشان شدن استعدادم رو هدر می دهم."
-
9:56 - 9:58و بعد تعریف کرد: "تحقیر کننده بود چون
-
9:58 - 10:00اینها رو جلوی همه در کلاس می گفت، و من واقعا احساس بدی بهم دست می داد.
-
10:00 - 10:02ولی آتش نشانی چیزی بود که من می خواستم و به محض اینکه مدرسه تموم شد،
-
10:02 - 10:05من برای شغل آتش نشانی درخواست دادم و قبول شدم."
-
10:05 - 10:07و می گفت:"اتفاقا چند دقیقه قبل از سخنرانی شما
-
10:07 - 10:10داشتم به اون معلم فکر می کردم."
-
10:10 - 10:12گفت: "چون شش ماه قبل،
-
10:12 - 10:14جونش رو نجات دادم."
-
10:14 - 10:16(خنده حضار)
-
10:16 - 10:18"اون در لاشه یک ماشین گیر کرده بود،
-
10:18 - 10:21و من اون رو از ماشین بیرون آوردم و بهش تنفس مصنوعی دادم،
-
10:21 - 10:24و جون زنش رو هم نجات دادم."
-
10:24 - 10:26"فکر کنم حالا احترام بيشتری برام قائل باشه."
-
10:26 - 10:28(خنده حضار)
-
10:28 - 10:33(تشویق)
-
10:34 - 10:36می دونید، به نظر من،
-
10:36 - 10:38جوامع انسانی وابستگی دارند
-
10:38 - 10:40به گوناگونی استعدادها
-
10:40 - 10:43نه فقط به یک نگاه تک بعدی به توانایی.
-
10:43 - 10:45و در قلب چالش های ما--
-
10:45 - 10:47(تشویق)
-
10:47 - 10:49در قلب چالش،
-
10:49 - 10:51بازسازی درک ما از توانایی و قابلیت
-
10:51 - 10:53و همچنین هوش می باشد.
-
10:53 - 10:55این خطی انگاری مشکل ماست.
-
10:55 - 10:57وقتی به لس آنجلس آمدم
-
10:57 - 10:59تقریبا 9 سال قبل
-
10:59 - 11:02یک جمله دیدم که به عنوان خط مشی مطرح شده بود،
-
11:02 - 11:04و با نيت خيری هم نوشته شده بود،
-
11:04 - 11:07که می گفت: "دانشگاه از مهد کودک شروع میشود."
-
11:09 - 11:11نه اینطور نیست.
-
11:11 - 11:14(خنده حضار)
-
11:14 - 11:16اینطوری نیست.
-
11:16 - 11:19اگر وقت بود می تونستم این رو بیشتر باز کنم ولی وقت نداریم.
-
11:19 - 11:21(خنده حضار)
-
11:21 - 11:23مهد کودک از مهد کودک شروع میشود.
-
11:23 - 11:25(خنده حضار)
-
11:25 - 11:27یکی از دوستام یک موقع می گفت،
-
11:27 - 11:30"یک بچه سه ساله نصف یک بچه شش ساله نیست."
-
11:30 - 11:32(خنده حضار)
-
11:32 - 11:37(تشویق)
-
11:37 - 11:39اون سه سالشه.
-
11:39 - 11:41ولی همون طور که در جلسه قبلی شنیدیم
-
11:41 - 11:44الان اينقدر رقبات برای ثبت نام در مهدکودک زياد شده،
-
11:44 - 11:46برای ثبت نام در یک مهد کودک خوب،
-
11:46 - 11:49که با کودک های سه ساله هم مصاحبه می کنند.
-
11:51 - 11:53بچه ها جلوی یک هیأت بی ذوق می نشیشنند
-
11:53 - 11:55میدونيد، با رزومه و سوابقشون،
-
11:55 - 11:58(خنده حضار)
-
11:58 - 12:00رزومه اونها رو ورق میزنند و میگن: "همه اش همین؟"
-
12:00 - 12:02(خنده حضار)
-
12:02 - 12:05(تشویق)
-
12:05 - 12:08"تو 36 ماهه که تو دنیا هستی و همه اش همین؟"
-
12:08 - 12:15(خنده حضار)
-
12:15 - 12:18"تو هیچ دستاوردی نداشته ای، به درد نمی خوری.
-
12:18 - 12:21این طور که معلومه تو فقط شش ماه اول مشغول خوردن شیر مادرت بودی."
-
12:21 - 12:24(خنده حضار)
-
12:26 - 12:29می بینید، این در مفهوم وحشتناکه، ولی آدمها جذبش می شوند.
-
12:29 - 12:31مشکل بزرگ دیگه دنباله روی هستش.
-
12:31 - 12:33ما نظام آموزشی مان رو بر مبنای مدل
-
12:33 - 12:35غذای حاضری بنا کرده ایم.
-
12:35 - 12:38این موضوعیه که جیمی الیور اون روز در موردش صحبت کرد.
-
12:38 - 12:40می دونید که دو مدل تضمین کیفیت در تهیه غذا هست.
-
12:40 - 12:42یکی غذاهای حاضری هست (فست فود)
-
12:42 - 12:44که همه چی استاندارد و یکسان شده هست.
-
12:44 - 12:46و روش دیگه مثل رستورانهای فهرست زاگات (Zagat) يا ميشلين (Michelin) است.
-
12:46 - 12:48که دیگه همه چیز استاندارد نیست،
-
12:48 - 12:50بلکه با توجه به شرایط سفارشی می شوند.
-
12:50 - 12:53و ما خودمون رو به مدل غذای حاضری (فست فود) در آموزش فروخته ایم.
-
12:53 - 12:56و این مدل روح و انرژی ما رو فرسوده می کنه.
-
12:56 - 12:59همون طور که غذای حاضری بدن های ما رو تحلیل می بره.
-
12:59 - 13:04(تشویق)
-
13:05 - 13:07به نظر من باید چند تا چیز رو مد نظر داشته باشیم.
-
13:07 - 13:10یکی این که استعداد انسانی فوق العاده متنوع و گوناگون هست.
-
13:10 - 13:12آدم ها ذوق و استعدادهای متفاوتی دارند.
-
13:12 - 13:14من تازگی متوجه شدم؛
-
13:14 - 13:16زمانی که بچه بودم به من یک گیتار دادند
-
13:16 - 13:19تقریبا در همون سنی که اریک کلپتون اولین گیتارش رو گرفت.
-
13:20 - 13:23خب، فقط میخوام بگم، برای اریک نتیجه داد.
-
13:23 - 13:25(خنده حضار)
-
13:25 - 13:27به نوعی برای من نتیجه نداد.
-
13:27 - 13:30نمی تونستم به کار بياندازمش.
-
13:30 - 13:32هر چقدر توش فوت می کردم، با هر شدتی که فوت می کردم،
-
13:32 - 13:34باز هم کار نمی کرد.
-
13:37 - 13:39ولی فقط مسئله این نیست.
-
13:39 - 13:41بلکه مسئله شوق است.
-
13:41 - 13:43اکثرا، افراد در کارهایی خوب هستند که خیلی بهش اهمیت نمی دهند.
-
13:43 - 13:45مسئله شوق است.
-
13:45 - 13:48و چیزی که روح و انرژی ما را بر می انگیزه.
-
13:48 - 13:51و اگر شما چیزی رو که دوست دارید انجام بدهید و در اون ماهر هستید،
-
13:51 - 13:54سیر زمان شکل کاملا متفاوتی می گیره.
-
13:54 - 13:57همسر من تازگی رمانش را به پایان رسوند،
-
13:57 - 13:59و فکر کنم کتاب خوبی هست،
-
13:59 - 14:02ولی موقع نوشتنش، خیلی وقت ها می شد که ساعت ها پشت سر هم غيبش می زد.
-
14:02 - 14:04می دونید چی می گم، اگر کاری که دوست دارید رو انجام بدهید،
-
14:04 - 14:07یک ساعت مثل 5 دقیقه میمونه.
-
14:07 - 14:09و اگر کاری که با روح شما هم طنین نیست رو انجام بدهید،
-
14:09 - 14:115 دقیقه مثل یک ساعت میمونه.
-
14:11 - 14:14و علت اینکه تعداد زیادی از تحصیل کنار می کشند،
-
14:14 - 14:16به خاطر اینه که آموزش روح اونها رو تغذیه نمی کند.
-
14:16 - 14:19انرژی و شوق اونها رو تغذیه نمی کند.
-
14:19 - 14:22بنابراین من فکر می کنم باید الگوهای ذهنی مان رو عوض کنیم.
-
14:22 - 14:25ما باید از مدلی که اساسا مدل صنعتی آموزش هست،
-
14:25 - 14:27از مدل خط تولیدی فاصله بگیریم.
-
14:27 - 14:29که بر مبنای خطی انگاری و
-
14:29 - 14:32دنباله روی و دسته بندی آدم ها است.
-
14:32 - 14:34باید به سمت مدلی که
-
14:34 - 14:37بر مبنای اصول کشاورزی است برویم.
-
14:37 - 14:40باید درک کنیم که بالیدن انسان ها،
-
14:40 - 14:42یک فرایند مکانیکی نیست
-
14:42 - 14:44بلکه یک فرایند اورگانیک و زنده است.
-
14:44 - 14:47و شما نمی توانید نتيجه رشد انسان رو پیش بینی کنید؛
-
14:47 - 14:49تنها کاری که می تونید بکنید، مثل یک کشاورز
-
14:49 - 14:51اینه که شرایطی رو خلق کنید که
-
14:51 - 14:53رشد انسانی شکوفا بشه.
-
14:53 - 14:56پس وقتی به اصلاح آموزش و دگرگونی آن نگاه می کنیم،
-
14:56 - 14:59این مثل شبیه سازی یک سیستم نیست.
-
14:59 - 15:01سیستم های خوبی موجود هست مثل KIPP که عالیه.
-
15:01 - 15:03مدل های خوب فراوانی هست.
-
15:03 - 15:06مسئله سفارشی کردن براساس شرایط شماست،
-
15:06 - 15:08و شخصی کردن آموزش
-
15:08 - 15:10برای کسانی که به آنها درس می دهید.
-
15:10 - 15:12و انجام چنین کاری به نظر من
-
15:12 - 15:14همون پاسخ به آینده است
-
15:14 - 15:17چون مسئله اندازه و بزرگی راه حل جدید نیست؛
-
15:17 - 15:19مسئله ایجاد یک جنب و جوش در آموزش و پرورش است
-
15:19 - 15:22که در آن افراد خودشان راه حل مناسب را ایجاد کنند،
-
15:22 - 15:25اما با پشتیبانی بیرونی بر مبنای يک برنامه درسی منطبق با سوابق شخصی خود فرد.
-
15:25 - 15:27حالا در این سالن،
-
15:27 - 15:29افرادی هستند که نماينده
-
15:29 - 15:31منابعی خارق العاده ای در کسب و کار،
-
15:31 - 15:33در رسانه ها و در اینترنت هستند.
-
15:33 - 15:35این فناوری ها،
-
15:35 - 15:38وقتی که با استعدادهای خارق العاده معلم ها ترکیب بشوند،
-
15:38 - 15:41فرصت انقلاب در آموزش را فراهم می کنند.
-
15:41 - 15:43و من اصرار دارم که در این مسئله درگیر بشوید.
-
15:43 - 15:45چون این حیاتی است، نه فقط برای ما
-
15:45 - 15:47بلکه برای آینده ی کودکان ما
-
15:47 - 15:49اما باید از مدل صنعتی در آموزش
-
15:49 - 15:51به مدل کشاورزی برویم
-
15:51 - 15:54که هر مدرسه می تواند از همین فردا در حال شکوفایی باشد.
-
15:54 - 15:56چون مدرسه جایی است که کودکان زندگی را در آن تجربه می کنند.
-
15:56 - 15:58یا حتی در خانه، اگر ترجیح می دهند که در خانه آموزش ببينند
-
15:58 - 16:00توسط خانواده يا دوستانشان.
-
16:00 - 16:02صحبت های زیادی راجع به رؤیاها شده
-
16:02 - 16:05ظرف چند روز گذشته.
-
16:05 - 16:07و من می خوام خیلی کوتاه--
-
16:07 - 16:10دیشب، اشعار ناتائیل مرچنت در من خیلی اثر گذاشت
-
16:10 - 16:12که اشعار قدیمی را بازگو می کرد.
-
16:12 - 16:14می خوام یک شعر کوتاه رو خیلی سریع برای شما بخونم
-
16:14 - 16:17از W. B. Yeats که شاید بعضی ها بشناسید
-
16:17 - 16:19اون این شعر رو برای معشوقه اش گفت
-
16:19 - 16:21که اسمش ماود گان بود
-
16:21 - 16:24و شاعر ماتم داشت که آن چیزی را که فکر می کرد
-
16:24 - 16:27معشوقه اش از او می خواهد، نمی تواند به او بدهد.
-
16:27 - 16:30و می گفت: "من چیز دیگری دارم، ولی ممکنه برای تو نباشد."
-
16:30 - 16:32اون این شعر را گفت:
-
16:32 - 16:35"آگر آسمانها را همچون پارچه می بافتم،
-
16:35 - 16:37آن را با نور طلایی
-
16:37 - 16:39و نقره ای تزیین می کردم،
-
16:39 - 16:41پارچه ای آبی و کم نور
-
16:41 - 16:43و با تیرگی شب
-
16:43 - 16:46و روشنایی روز و گرگ و میش
-
16:46 - 16:49و پارچه را به زیر پای تو می افکندم؛
-
16:49 - 16:52اما منِ تهیدست،
-
16:52 - 16:55تنها رویاهایم را دارم؛
-
16:55 - 16:58و رویاهایم را زیر پای تو پهن می کنم؛
-
16:58 - 17:00نرم قدم بگذار
-
17:00 - 17:03چون بر رویاهایم قدم می گذاری"
-
17:03 - 17:06و هر روز، هر کجا
-
17:06 - 17:09کودکان ما رؤیاهایشان را زیر پای ما پهن می کنند.
-
17:09 - 17:12و ما باید نرم قدم بگذاریم.
-
17:12 - 17:14متشکرم
-
17:14 - 17:31(تشویق)
-
17:31 - 17:33خیلی ممنون
- Title:
- کن رابینسون: زمان انقلابِ یادگیری فرا رسیده است!
- Speaker:
- Sir Ken Robinson
- Description:
-
بعد از سخنرانی آموزنده در سال 2006، کن رابینسون در این سخنرانی مفرح و تامل برانگیز، در مورد تغییرات بنیادین از مدارس استاندارد به آموزش متناسب برای هر فرد و خلق شرایطی برای شکوفا شدن استعدادهای ذاتی کودکان صحبت می کند.
- Video Language:
- English
- Team:
closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 17:37