-
تعداد ربيشترو بيشتري از ما
پي مي بريم که خدايي وجود ندارد
-
و همچنان مذهب سدي است در مقابل ما
-
به نظرم ايده مقدسان و گناهکاران،بهشت و جهنم
-
همچنان تفکر ما را شکل مي دهد
-
من مي خواهم به شما يک جايگزين علمي بدهم
-
اين مجموعه راجع به اين نيست که
خدا وجود دارد يا خير
-
بلکه در مورد سوالات درگير کننده تري کاووش مي کند
-
من قصد پاسخ به سوالاتي را دارم از قبيل
-
اگر ما از مذهب گذر کنيم
-
و آن را کنار بگذاريم چه اتفاقي مي افتد؟
-
در دنيايي رها از خدايان چه چيزي
-
باعث هدايت و الهام بخشي ما مي شود؟
-
چطور يک "بي خدا"مي تواند به مفهوم زندگي را بيابد؟
-
چگونه با مرگ روبرو شويم؟
-
بدون راحتي ايده زندگي پس از مرگ؟
-
تفکر ما در مورد درست و غلط چگونه بايد باشد؟
-
من مجبورم فکر کنم که برنامه اي وجود دارد
-
و آن اين است که خدا قراره در اين ميان کاري کند
-
من معتقدم مسيح يک پرستار بچه رايگان است
-
مثلا،اگر من حواسم بهت نيست
حواس مسيح هست
-
پس،شما فکر مي کنيد غرب زيادي مادي گراست؟
-
فکر کنم
-
اين فيلم در مورد گناه است
-
حتي امروز،اکثر ما مفهوم مذهبي گناه را قبول مي کنيم تا
-
به ما درست و غلط را نشان دهد
-
مردم از من مي پرسند
-
اگر مذهب را کنار بگذاريم،معني آن اين نيست
که چيزي از بين مي رود؟
-
چرا در وسوسه ،شهوت و حرص
زياده روي نکنيم؟
-
چرا تجاوز جنسي نکنيم؟
چرا دزدي نکنيم؟
-
من مي خواهم قدرتي را بررسي کنم که ايده مذهبي روي
-
زندگي ما دارد
-
و توضيح دهم چرا مفيد نيست
-
و نشان دهم چگونه مي توان از
استدلال و علم بهره جست
-
براي يافتن يک راه بهتر براي خوب بودن
-
ريچارد داکينز:
سکس ،مرگ و مفهوم زندگي
-
ريچارد داکينز:پروفسور بيولوژي دانشگاه آکسفورد و صاحب نظريه مم ها در زيست شناسي .نويسنده کتابهاي:پندار خدا و ساعتساز نابينا ،ژن خودخواه واشتياقي براي شگفت زدگي
-
ماشين ها به آتش کشيده شدند
-
مغازه ها غارت شدند
-
اگر ما باور نداريم که
-
خدا حواسش به ماست
ما اخلاقيات را رها مي کنيم
-
مردم به من اين رو مي گن
-
آيا درست مي گن؟
-
اينجا لندن در سال 2011 هست
-
در طول 2 شب گذشته
آشوب هايي بوجود آمده است
-
پنجره هايي خرد شدند
و غارت هايي انجام شد
-
سخته که بدونيم چرا
-
درست در موردش صحبت نشده
-
در مورد انگيزه هاي مذهبي يا سياسي اش
-
بنظر فقط يک هرج مرج به
نيت خود هرج مرج باشد
-
دزدي به نيت دزدي
-
بنظرم اين نشان مي دهد که چقدر
پيوستگي جوامع شکننده است
-
و چقدر راحت شکسته مي شود
-
در يک نظر بسيار ترسناک به نظر مي آد
-
پيش از اين که به دلايل
اين موضوع بپردازم
-
بايد موضوع اخلاقيات مذهبي را بررسي کنم
-
براي درک چالشي که پيش روي
بي خداياني مانند من است
-
بايد کسي مثل "ري لوييس" را ببنيد
-
عصر بخير بچه ها
عصر بخير آقا
-
چطوريد؟
خوبيم قربان.
-
منطقه "نيو هم"شرق لندن
-
محله اي که توسط مواد و خشونت
گانگستر ها ويران شده است
-
جوانان با يک رويکرد محبت آميز مستحکم
در حال مبارزه اند
-
که از ايمان مسيحي الهام گرفته اند
-
چه کسي امروز،قبل از شام قراره پيش آهنگ ما بشه؟
-
آفرين موسي
-
بيا جلو پسرم
-
بيايد براي دعا سرمان را خم کنيم
-
خدا غذايي را که مي خوريم
برکت دهد
-
برخي از آشوب هايي که ما در بخش هاي
مختلف انگليس مي بينيم
68
00:03:52,426 --> 00:03:55,071
حالت شديدي از بحران را نشان مي دهد
-
به نظرم اتفاقي که رخ مي داد به نحوي....
-
بخوام رک بگم،چرا که نه؟
-
چي جلوي من رو مي گيره که
بخشي از اون آشوب نباشم؟
-
اين چيزيست که ما در پشت صحنه
روي آن کار مي کنيم
-
بايد تو ذهن بچه ها
چيزي رو حک کنيم
-
جايي که بچه ها مي دونن کجا هستند
-
اينجا قوانين از مدارس معمولي
خشکتر و محکم تر است؟
-
بله
-
آيا به شما در مورد درست و غلط آموزش مي دهند؟
بله
-
چي ياد مي گيريد از آن؟
-
رهبري؟
بله؟
-
به ما خواص رهبري را مي گويند
که شامل
-
شجاعت،بردباري،قاطعيت و اشتياق
-
ابتکار عمل،درستکاري ،قضاوت، دانش و پشتکار مي شود
-
عاليه،پشتکار؟
عاليه
-
فکر مي کنم اين کشور علي رغم
خوبي هايي که دارد
-
از نظر اخلاقي ورشکسته شده است
-
داشتم اخيرا با جواني صحبت مي کردم
اون روز اون گفت
-
من 18 ماه اينجا بودم
-
و فهميدم مجبور نيستم دروغ بگم و دزدي کنم
-
متوجه شد که مجبور نيست
بله
-
او 14 سالشه
-
گفتم،منظورت چيه؟
-
گفت:هر وقت يکي يک سوال از من مي پرسه
-
هيچوقت در من نهادينه نشده
بود که راست بگويم
-
من در فرهنگي بزرگ شدم که همه
دروغ مي گن و تقلب مي کنن
-
همه کلک مي زنن
-
ري لوييس براي قوانين واضح مذهب يک
پرونده بزرگ مي سازد
-
براي او خدا و آخرت به تدريج يک نوع
مسووليت در اين زندگي مي آورد
-
من معتقدم در هر زن و مرد
يک روح وجود دارد
-
که در برخي مواقع وراي اينها ميره
100
00:05:37,201 --> 00:05:38,876
و در جايي بايد حساب پس بده
-
اين چيزي هست که من انتخاب
کردم که باور داشته باشم
-
من قصد ندارم در مورد سنديت علمي
آن با شما بحث کنم
-
اما بايد بگم که من در واقع معتقدم
-
ما بايد در قبال حياتي که داريم
-
حساب پس بديم
-
به نظرم هيچ شواهدي دال بر نجات ما بعد از مرگ وجود ندارد
-
و همچنين اين زندگي تنها چيزي است که در
اختيار داريم و ما بايد
-
تلاشمان را دو چندان کنيم تا اين زندگي رو ارزشمند کنيم
-
نه فقط براي خودمون
درسته
-
بلکه براي بقيه مردم
سعي کنيم دنيا رو جاي بهتري کنيم
-
چون تنها جهانيست که در اختيار داريم
-
من حس مي کنم شما فقط زلم زيمبو
-
يا چرت و پرت هاي مذهبي رو
-
کنار زديد
-
بجاي اين که به وراي آن نظر کنيد
-
چون،ميدوني،براي من نگاه به وراي اين زندگي
-
در اين زندگي بهم تمرکز
بيشتري مي ده
-
و بنظرم اين اون چيزيه که مذهب مي ياره
-
و مي ده و جشن مي گيره
-
و بدون آن،ريچارد
-
ما فقط
122
00:06:33,767 --> 00:06:35,586
دچار خود ارضايي روشن فکرانه شده ايم
نشديم؟
-
ما همه استعداد و نبوغ علمي تو رو نداريم
-
پس چطور به نقطه اي برسيم که
-
که همه با هم مي توانيم کار رو جلو ببريم
-
در اين نوع دنياي قرقرو و سخت پسند
-
من هيچ توهمي ندارم
يعني،خيلي سخته که داشته باشم
-
و راه حل من مذهبي نيست
-
در اين راه تو تلاش مي کني مردم را آموزش دهي
-
که کارت هم عاليه به نظر من
-
ما مي تونيم با هم بشينيم و حرف بزنيم و بگيم
-
من دوست ندارم تو يه همچين
جامعه اي زندگي کنم
-
اما ريچارد مي فهمم چي ميگي،اما در جامعه اي
بي مذهب عنان کار از دستت خارج نمي شه؟
-
چيزي که من رو به انجام اين کار مي کشونه
يک نوع روحيه است
-
مارتين لوتر کينگ در مورد قدرت روح حرف زد
-
گاندي خيلي به حس معنوي خدايي
-
تکيه کرد،اگر بام موافق باشي
-
اگر اين قدرت رو نداشته باشي،چطور
مي خواي اين کار ها رو بکني؟
-
هيچ قدرتي نيست
-
اين بخش چالش بر انگيز است
-
شکي نيست که ري لوييس خيلي تاثير گذار است
-
من متوجه فايده دست به دامن قدرت خدا شدن و
-
رهبران بزرگي چون مارتين لوترکينگ و گاندي
-
که مذهبي هم بودند،هستم
-
اما مشکلي وجود دارد
-
اين رويکرد در مورد قانع کردن کودکان است
-
که آنها در زندگي بعد از مرگ بايد حساب پس دهند
-
اما هيچ شواهدي برايش نداريم
-
و وقتي بهش فکر مي کني نا محتمل تر هم به نظر مي آيد
-
و همچنين،ما آيا واقعا مي خواهيم اخلاقياتمان را مستقيما
-
از يک کتاب قانون سفت و سخت متعلق به
يک قبيله کهن صحرايي بگيريم؟
-
نوبت تو هست
باشه،محکم وايسا
-
شاه سليمان رو يادته؟
-
آره،هيچوقت شخصا ملاقاتش نکردم
-
يکي از باهوش ترين پادشاهان بود
-
که کره زمين به خودش ديد
-
اما حکمتش يک شبه نيومد
-
او روحش را متواضع کرد
-
و به خداي واقعي و زنده تعظيم کرد
-
مردم به من مي گن اگر خدا وجود ندارد
اخلاقيات هم وجود ندارد
-
درسته که در طول تاريخ بشر
-
مذهب قوانين ساده را در اختيار داشته است
-
در مورد خوبي و بدي
-
يک سيستم اعتقادي است که ريشه در يک ديد
عصر حجري از جهان دارد
-
که درگير عقده سکس است و نظارت بر خلوص عشيره
-
قبل از معرفي ديدگاه منطقي اخلاق
-
مي خواهم مشکلات دستور هاي اخلاقي
مذاهب قديمي را شرح دهم
-
مي ريم که داشته باشيم
-
درک دشمن.ما
همه 3 دشمن داريم
-
جهان،شيطان وخونريزي
-
من مي خوام سريع از جهان و شيطان عبور کنم
-
و بيشتر وقتمان را روي خونريزي صرف کنيم
-
چيزي که ما مي خواهيم،اينه که گير نکنيم
-
اه،شيطان گولم زد
-
مي خوايم ببينيم شيطان چطور عمل مي کند
-
و اين که مسيح يک سري اقدامات متقابل را مدلسازي کرد
-
اين يک جنگ براي هر آدم است
-
وزارت مسيحيت کارگاه هاي
متعددي را در آمريکا
-
هر ساله اداره مي کند
-
اينجا،آنها از متون مقدس قديمي بهره مي برند
-
تا با وسوسه مدرن مردان مانند فيلم پورن اينترنتي
-
مقابله کنند
-
معصيت به ما فرصتي مي دهد تا نياز هاي مشروع
خود را با يک روش نامشروع بر طرف کنيم
-
بيايد يک دقيقه در مورد بدن و خود ارضايي حرف بزنيم
-
اگر به اين کار ادامه دهيد
-
بطور مداوم درگير يک کش مکش با نجابت جنسي
-
خود مي شويد
-
آيا اين منطقي هست؟
-
سوالات
-
مسيحيت بطرز عجيبي در مورد اعمال مردم در
-
اطاق خواب قضاوتگر است
(منظور اعمال جنسي آنهاست)
192
00:10:12,220 --> 00:10:17,223
آيا ما واقعا مي خوايم به افکار هر
روزه خود برچسب گناه بزنيم؟
-
من لياقت خانواده ام رو ندارم
اين پيام شرم آگيني است که آنها مي شنوند
-
اينجا يک ليستي است از 40 تا 50 تا
-
از اين پيام ها
-
که آنها مي تونن انتخاب کنن
-
يا در قسمت خودشون بنويسند
-
دو ماه پيش يک نفر رو داشتيم
-
که پيام شرمش اين بود
-
من يک احمق کسخلم
-
توي ليستتون نبود؟
-
نه نبود
-
آيا به خودتون زياد سخت نمي گيريد؟
-
نه گمان نکنم
-
من داستان زندگي من رو پورن و خود ارضايي
و قرار هاي اينترنتي فرا گرفته بود
-
که در نهايت تموم شد
پس
-
به نقطه اي رسيدم که مي خواستم خودکشي کنم
-
از رفتارم و خودم بدم مي اومد
-
به کرات از خدا خواستم که خودي نشان بدهد و نداد
-
انگار ساکت بود
-
قصد نداشتم به زنم يا دوستام بگم
-
همسرم ترکم مي کرد و دوستانم بيخيالم مي شدند
-
اومدم اينجا و
-
تنها راه باقي مونده واسم براي اتمام اين موضوع خودکشيست
-
زير دوش يک لحظه رو تجربه کردم
-
که زمبين افتادم
-
و زار زار گريه مي کردم و استفراغ مي کردم
-
لغزندگي موجود در واقعيت زندگي من که نمي تونسم درستش کنم
-
به حالت تسليم در پيشگاه خدا گريه کردم
-
"بايد درستش کني"
-
اين زمان بود که همه چي برام عوض شد
-
اينها همسرم شلي و پسرم ترومن هستند
-
چند سال پيش داشتيم پياده روي مي کرديم
-
وقتي در مورد اون روز فکر مي کردم
-
دقيقا در همينجا
-
کاري که اصلا دوست ندارم بکنم
خيانت به اين زن هست
-
درست؟کاري که اصلا دوست ندارم اينه که به اين پسر بچه بگم
-
هي،پدرت يک مرد زناکار بود
-
زندگيش رو درست کرد
-
و دوباره خرابش کرد
-
نمي خوام بهش اين رو بگم
-
بي شک جيسون اهداف قابل ستايشي دارد
-
اما آيا اين سخنراني بدرد مي خوره؟
-
آيا مذهبيون از افراد عادي ديگر
در مقابل وسوسه مقاومت مي کنند؟
-
در سال 2011،"دارل ري"روانشناس دنبال شواهد گشت
-
در طول يک گشت و گذار اينترنتي
-
او بين 14 هزار نفر که کليسا رو ترک کردند
-
در مورد مسايل جنسي آنها قبل و بعد مذهب تحقيق کرد
-
چهار سوال مي پرسيديم
-
خود ارضاي رو کي شروع کرديد؟
سکس دهاني رو چطور؟
-
معاشقه و نوازش رو کي شروع کرديد؟
دخول رو کي شروع کرديد؟
-
و ما بين افرادي که از همه بيشتر در خانواده اي مذهبي بزرگ شدند
-
و آنها که کمترين خانواده مذهب را داشتند
مقايسه کرديم
-
هزاران نفر در هر گروه داشتيم
-
و دريافتيم تقريبا هيچ فرقي نداره
-
به يک موضوع جالب در مورد پورن رسيديم
-
وقتي افراد مذهبي مسن تر مي شدند
استفاده شان از پورن بيشتر مي شد
-
در واقع از افراد مذهبي 5 تا 10 درصد
-
استفاده از پورن بيشتر مي شد
-
چه مذهبي باشيد چه نباشيد
طبيعتتون کار خودش رو مي کنه
-
شروع مي کنيد به سکس و خود ارضايي
-
اما تفاوت در چيست؟
احساس گناه
-
افراد مذهبي احساس گناه زيادي مي کنند
-
در مورد سکس قبل اردواجشان
-
يا خود ارضايي هايشان
-
و نمي دونن باهاش چه کار کنند
-
پس هيچ فرق واقعي بين رفتار جنسي
-
افراد مذهبي و غير مذهبي نبود
-
تفاوتشان در احساس گناه است
-
دقيقا
-
و مجالس نصيحت مذهبي در مقابل فيلم پورن
-
و خود ارضايي و سکس قبل از ازدواج
-
هيچ فايده اي ندارد
-
بالا ترين مصرف فيلم پورن در آمريکا
-
در ايالات يوتاه و مي سي سي پي است
"مي سي سي با 58 و يوتا با 56 درصد مذهبي تريت ايالات آمريکا هستند"
266
00:13:57,215 --> 00:13:59,366
چيزهايي هست که کليسا در مخالفت با آن وعظ مي کند
-
اما همچنان اعضاي کليسا بيشتر از افراد
بي مذهب از آن استفاده مي کنند
-
وقتي در مورد سکس حرف مي زنم معمولا مايلم بپرسم
-
چند نفرتون خودارضايي مي کنيد
-
مي بينم که مردم 80،90 درصدشون
دست بلند مي کنند
-
بعضيا هر دو تا دستشون رو بلند مي کنند
-
همان سوال رو در گروه هاي مذهبي مي کنم
-
هيچکس دست بلند نمي کنه
-
اما مي دونيم که يک جايي در همسايگي ما
-
مرد ها 95 درصد خود ارضايي مي کنند
-
و 70 تا 75 درصد زن ها
-
اگر هيچکس دست بالا نمي آره
-
يعني دارن دروغ مي گن
-
مردم مذهبي دروغ مي گويند
-
مادر بزرگ من 83 سال زندگي کرد
-
و در حالي مرد
-
که انکار مي کرد که تا آن زمان طلاق گرفته
-
چون عقايد مذهبي اش مي گفت
-
افراد طلاق گرفته محکوم و لعنت شده اند
-
و هيچوقت نپذيرفت که طلاق گرفته
-
و همه ما مي دانستيم که گرفته
-
اما اين قدرت مذهب است که تمام يک
زندگي را اسير نگه مي دارد
-
اين درد زيادي است
-
و موضوع خارق العاده اين است که
-
نه تنها مذهب جلوي گناه مردم را نمي گيرد
-
تازه مجبورشون مي کنه با يک دروغ زندگي کنند
-
قوي ترين نمونه آن را در پاريس يافتم
-
اينجا که سنت هاي مذهبي را ميبينيم
-
که دروغ ها تبديل به دو رويي مي شود
-
چند صد متر
-
دور تر از مغازه هاي شانزه ليزه در پاريس
-
جراح پلاستيک دکتر آبکاسيس
-
مي تونن گناهان گذشته رو التيام بخشند
-
تخصص او در درست کردن پرده بکارت است
-
در واژن خانوم ها
-
به هر شکل
او زن هاي غير باکره را به
-
باکره تبديل مي کند
-
به عنوان يک جراح از خودتون مي پرسيد آيا اين منصفانه هست؟
-
من تو مسير درستي هستم که اين کار را مي کنم؟
-
و اينها سوالاتي هستند که از بيماران مي پرسيم
-
شما در انجام آن صادق خواهيد بود؟
آره واقعا
-
بله
-
شما يک اردواج يا رابطه را بر اساس دروغ نمي سازيد؟
-
مي دوني هر چه بيشتر اينها رو مي پرسم
-
بيشتر جوابهاي يکساني مي گيرم
-
فقط از من مي پرسند
-
دکتر،فکر کردي کي هستي؟
-
شايد من واقعا يک باکره نشم،اما
-
مي خوام خودم رو دوباره بسازم
-
مي خواهم نجابتم رو بازپس گيرم
-
اين يک نوع خلوص هست
-
که من به شخصي مي دهم که دوست دارم
يا باهاش ازدواج مي کنم
-
اما اين ترميم بکارت
فقط و فقط
-
نماد يک چيزي است که در واقع اصلا وجود ندارد
-
دروغه
-
براي شما يک دروغه
-
براي شما يک دروغه
-
دکتر آباکسيس 4 تا از اين عمل ها در هفته انجام مي دهد
-
و تقاضا رو به افزايش است
-
اکثر متقاضيان مسلمانان الجزايري هستند
-
براي خيلي ها متاسفانه يک انتخاب ايده آل نيست
-
بلکه يک نياز تلخ است
-
بهت مي گن
-
داداشم مي کشتم
-
شرايطشان آنقدر بد است
-
اگر يک پرده دست نخورده نداشته باشند
-
يعني اگر خون نياد؟آره؟
-
آنها اکثرا مي دونن
-
صرفا لازم نيست که خون بياد
-
اما مي دونن که اگر شي مقاومي باشد
(پرده)
-
در طول دخول،همه چي حله
-
و او حس مي کند
-
يعني شوهره حس مي کند يه چيزي وجود داره
-
يک اصالت الجزايري داشتن
-
براي امنيتش اين بيمار مي خواهد نا شناس باشد
-
من ريسک مرگ و زندگي نمي کنم
-
فکر نکم
-
چون از همه چيز که بگذريم،خانواده اي دارم که مهربان مي ماند
-
اما ريسک بزرگيه که ترک بشم و قضاوت بد بشم
-
در جامعه آفريقاي شمالي رخت هاي کثيفتان در معرض عموم نمي شوييد
-
ايمان مذهبي قرار است که ما را خالص کند
-
اما اين زن بين دو گناه گير کرده
-
احساس شرم در عموم و فريب در خلوت
-
به نظرم در برابر خدا من تنها خواهم بود
-
در برابر اجتماعم تصوير من منعکس کننده خانواده ام است
-
من تنها نيستم
-
مي دوني چي مي گم؟
-
يعني فقط در مورد من قضاوت بد نمي شه
-
والدين و پدر بزرگم و عمو و خاله ام را هم قضاوت مي کنند
-
وقتي به محيط زندگي ام نگريستم
-
يک جامعه پر از دروغ،اصلا احساس گناه نکردم
-
اين گونه نيست که مفهوم قديمي گناه ديگر مرتبط و درست نيست
-
مي بينيم که با واقعيت در تقابل است
-
احساس گناه بوجود مي آورد و جامعه را پر از دروغ مي کند
-
در مرحله بعد مي خواهم خدا را پشت سر بگذارم
-
و بررسي کنم که علم در مورد ريشه واقعي اخلاق چه در چنته دارد
-
برخي فکر مي کنند اگر ما از خدايان و ارزش هاي مذهبي خلاص شويم
-
چيزي که باقي مي مونه هرج و مرج است
-
اما من مي خواهم نشان بدهم که بدون مذهب نظم وجود دارد
-
بيايد از چشم دارويني به ريشه هاي اخلاق بنگريم
-
يک چيز اين است که ما بايد خود را از اين ايده که شهوت جنسي
-
در هر صورت گناه است رها کنيم
-
اين هوس ها جهان شمول اند
-
و تمام پستانداراني که تکامل يافتند راههايي براي مديريت آنها دارند
-
اون پينه با مزه چيه که زير بغلش هست؟
-
اين غلنبه که مي بينيد غدد نايژه اي است
-
و اينجا جايي است که او عطري توليد مي کند
-
تا آن زن بتونه بو کنه و بفهمه يک نر خوب و مناسب است
-
در باغ وحش "کاتسوولد" مسوولين
-
باغ وحش در تلاشند يک گونه نادر و در خطر انقراض را
-
که معروف به "ميمون پوزه دار ماداگاسکار" است،تا با موفقيت جفت گيري کند
-
اما براي اين کار بايد آداب و رسوم و طرز معاشقه آنها را مشاهده کنيم ،
-
اون خيلي داره خوب پيش مي ره
و اون ماده داره صداش رو جواب مي ده
-
که اين آغاز معاشقه آنهاست
-
و صداهاي که اون مي زنه
-
يک حرکت کششي دم هست و همه اينها
-
اون ماده بيشتر و بيشتر به رفتارش علاقه مند مي شه
-
شايد ما به اخلاق کاملا غلط نگاه مي کنيم
-
با ديدن حيوانات به آن پي مي بريم
-
نه به عنوان سيستم هاي ايده آل
-
بلکه به عنوان سيستم هايي که کار آمد هستند
-
اين باعث مي شه حيوانات با هم کنار بيايند
-
توليد مثل کنند و بقا يابند
-
جيمي،يکبار يک وکيل ازم پرسيد
-
وقتي فهميد که من يک جانور شناسم
-
حيوانات شعور قانون دارند؟
-
گفتم:خوب دقيقا نه قانون
-
اما مثل تمام جوامع بشري که پليس و وکيل ندارند
-
آداب و رسوم و هنجار ها و قوانيني دارند که دنبال مي کنند
-
بله،من باشم، مي گم آنها حتما دارند
-
يک نظم خاص در غذا خوردن دارند
-
تا حيوانات برتر بيشترين غذا را بخورند يا زودتر بخورند
-
حتي اگر به اين معني نباشه که ديگران
تلاش نکنند زودتر برسند اونجا
-
خيلي شبيه به جامعه انساني
-
اما اگر ديده بشن مسلما اون ها به صف بر مي گردند
-
معمولا اين بزرگترين نر هست که جفت گيري مي کند
-
چيزي که براي پيروزي ژنتيکي هر حيوان بحراني است
-
هر رسم و رسومي براي محدوديت سکس است
-
و خشونت و رقابتي که سکس مي تواند رها سازد
-
تمام سال ماده ها رييس اند
-
و نر ها بسيار کرنش گرند و از سر راه کنار مي روند
-
خود خوري مي کند وبطور کلي از دردسر فرار مي کنند
-
بجز يک روز يا روزهاي بيشتري از سال
-
که ماده ها از نظر جنسي پذيرا هستند
-
شرايط عوض مي شود
-
شرايط براي مردان بسيار بي قانون مي شود
-
و اگر بيش از يک نوع نر براي توليد مثل باشد
-
يک جنگ تا پاي جان شکل مي گيرد
-
پس در آن روز بخصوص تا پاي جان مبارزه مي کنند؟
-
آره ممکنه
-
من منظورم بطور کليست که يک حيوان به سختي آسيب مي بيند
-
آنها کاراي خاصي مي کنند
مثل بوي گند راه انداختن
-
که خيلي جالبه،وقتي که دمشون رو مقابل هم بلند مي کنند
-
جلوي هم تکانش مي دن
تا نر ديگر بترسانند
-
و آنها يک کاري مي کنند که به آن "جنگ پارگي"گويند
-
در کنار هم مي دوند
-
و وقتي به هم دست مي زنند مشاهده اش هم سخت است
-
سپس يک سري زخم و پارگي کاري ايجاد مي شود
-
در واقع
-
مثل نيزه داران قرون وسطي رو اسب هايشان
-
از کنار هم مي گذرند
-
آره شبيه به اون،بله
-
پس يک جامعه منطقي در تمام سال
-
وقتي پاي سکس در ميان باشد از هم مي پاشد
-
اين چيزي نيست که ما اسمش رو اخلاق مي ناميم
-
اما رسوم و هنجار ها که اينجا مي بينيم
-
کمک مي کند که در مورد سکس يک چيز ياد بگيريم
-
سکس يک راه مشوش براي انتقال ژن به نسل بعد است
-
از اونجا که بايد پاي يک فرد ديگري هم در ميان باشد
-
هر طرف بايد نيمي از ژن را به نسل بعد منتقل کند
-
جانوران زيادي انرژي زيادي صرف مي کنند تا به
طرف مقابل خصوصياتشات را نشان دهند
-
تا نشان دهند که گونه سالمي اند
-
آنها با داشتن دم هاي زيبا يا شاخ بزرگ(گوزن)ويا دم
-
غير عادي خود را براي جفت گيري تبليغ مي کنند
-
ممکنه فکر کنيد اين خيلي طبيعي است
-
آدم ها هم همينکار رو مي کنند
-
فقط گاهي با يک روش غير مستقيم
-
رقص تانگو مثلا رسومي انساني براي جذب جنس مخالف است
-
نظريه داروين به نحوي مانند شاخه اي از اقتصاد است
-
ممکنه فکر کنيد دو جنس بنحوي برابرند
-
آنها به يک ميزان از جفتگيري بهره مي برند
-
اما نه
-
خوبي هايي که يک پستاندار مونث را ايده آل مي کند
-
رحمش،زماني که صرف بچه داخل
-
شکمکش مي کندو شيرش است
-
مرد بطور کلي غذا و امنيت فراهم مي کند
-
تا اينجا که خوبه
-
اما زنان و مردان علايق ژنتيکي مختلفي دارند
-
اينجاست که جالب مي شه
-
نر بيشترين بهره را مي برد
-
اگر بتواند ماده هاي زيادي را قانع کند که با او جفت شوند
-
و هر کدام را به حال خود رها کند
-
و زن بيشترين بهره را مي برد
-
اگر يک مرد را متقاعد کند که به او وفا دار بماند
-
وبتواند يک درآمد اقتصادي مناسب براي تربيت بچه هايش مهيا کند
-
اين کشمکش اقتصادي ثابت بين جنسيت هاست
-
که معاشقه را بسيار مهم مي کند
-
خيلي چيز ها در خطر است
-
مرد مي خواهد مطمئن شود که زن وفا دار است
-
و بچه مرد ديگري را بزرگ نمي کند
-
و ژن مرد ديگري را ادامه نمي دهد
-
زن بايد وفا دار بماند يا وانمود کند که هست
-
يا اين که مرد ممکن است رهايش مي کند
-
و مجبورش کند بچه را خود بزرگ کند
-
پس يک مشخصه که به نمايش گذاشته مي شود در معاشقه حيوانات
-
چيزي است که انسان ها آن را حسادت مي نامند
-
زنان مايلند خجالتي باشند
-
و مايلند وفا داريشان را تبليغ کنند
-
وفاداريشان را به مردان تبليغ کنند
-
مردان،از طرف ديگر مايلند براي محافظت از جفتشان کاري کنند
-
مثل گذاشتن دست دور يک زن در يک مجلس اجتماعي
-
پس علوم تکاملي نشان مي دهد
-
که شما به دين نياز نداريد که نظم و خوشرويي داشته باشيد
-
هيچ چيز (بدون دين) ازدست نمي رود
و هيچکس نمي رود تو خيابان سکس کند
-
قبلا امتحان شده و نتايج عجيبي در بر داشته
-
خوب،چيزي که در سانفرانسيسکو در حال وقوع است
-
تنها چيز با مفهومي است که در حال وقوع است
-
و همچنين احتمالا در کل دنيا
-
در دهه 60 ميلادي
در ناحيه بي در سن فرانسيسکو
-
مرکزآزمايشات هيپي بود
-
که خود را عشق آزاد مي خواندند
-
بخوبي بيادش مي آورم
چون آنجا بودم
-
اينجا خيابان تلگراف است
-
که پر از آدم بود
-
که در آن ابزار و موکت و داروو غيره مي فروختند
-
هيچ اثري از آن اعمال ديگر نيست
-
احتمالا فقط به خاطر اين که
-
الان ساعت 9 صبحه
-
احتمالا هنوز بيدار نشدند
-
در اواخر دهه 60 من اينجا زندگي مي کردم
-
عضو جوان دانشکده کاليفرنيا بودم
-
و زمان آشوب سياسي بزرگ بود
-
زمان جنگ ويتنام
-
گاز اشک آور
-
و پليس ضد شورش
-
و گارد ملي و سرنيزه در شهر بودند
-
بخشي از شورشيان در مقابله با قدرت
-
خواستن موانع جنسي را کنار بزنند
-
"خجالتي بودن "زنانه و "محافظت از جفت"مردانه از بازي خارج شدند
-
فرهنگ جنسي تقريبا آزاد بود
و بسيار تکان دهنده بود
-
به ياد دارم يکبار از همين خيابان مي گذشتم
-
يک جوان از کنار من مي گذشت ،به نوعي هيپي بود
-
و يک زن بسيار جوان به سمت او رفت
-
او رفت و سينه اون زن رو گرفت
-
و به راهش ادامه داد
-
و اون زن کوچکترين توجهي نکرد
-
يک بار ديگر يک مرد رو در اين خيابان کاملا لخت ديدم
-
اين يک خاطره شفاف هست
-
و قطعا اتفاق افتاده
-
اما آن فرهنگ دهه شصتي آزادي مطلق جنسي دوام نياورد
-
من بسيار مشتاق اين هستم که بدانم دليل هر چه که باقي مانده توريست هستند
-
فروشنده هاي پير خياباني وحکاکي هاي در پارک
-
شايد جواب يک بار ديگر
-
در تکامل ما بصورت يک گونه نهفته باشد
-
علم به ما مي گويد که قوانيني در ما به تکامل رسيده است در خصوص سکس و معاشقه
-
در احساسات عمقي و عکس العمل هاي ما نهادينه است
-
که سخت است يک شبه از آنها خلاص شويم
-
-
اين عکس العملي است که من دارم
-
اين ها خرچنگ هايي هستند که براي توليد ادويه به کار مي روند
-
مردي که حس بويايي من رو آزار داد ،"ديويد پيزارو"روانشناس هست
-
خداي من
-
حالت تهوع بهم دست داد
-
او در حال تحقيق بر روي تهوع است
-
اين از فيلم "سنگ پروني به قطار" گرفته شده است
trainspotting
-
به بدترين دستشويي اسکاتلند معروف است
-
عوق
-
-
وحشتناکه
-
يه مقداري بهتون نشون دادم
-
حالت چندش رو تو چهره شما مي تونستم ببينم
-
اما چه مي شود اگر بخوام براي شما چيزي شبيه به اين ارايه دهم؟
-
و ازتون بخوام دست بزنيد بهش و شايد حتي
-
ازتون نمي خوام که بگذاريدش تو دهانتون
-
اما
-
خوب،يعني
مي تونم بگم به نحوي يک شوخيه
-
اونقدر من رو نگران نمي کنه
-
يعني مي تونم ببينم
-
ممکنه اعتماد داشته باشيد که من مدفوع واقعي اينجا نمي ذارم
بله
-
و مي فهميم که اين صابونه
-
صابونه و حالا شما به من گفتي
-
مشکلي ندارم دستم رو باهاش بشورم
-
مي خوام چند تا تصوير ديگه بهت بدم
-
با اونايي که بهتون نشون دادم فرق دارن
-
خودتون سريع مي فهميد چرا
-
اه،خدا.آره آره
-
ديويد پيزارو به من يک تصوير بسيار واضح
-
از 3 مرد نشون داد که در حال سکس هستند
-
اوغ
-
اي خدا
-
من در حال ديدن يک عمل جنسي تحقير آميزي هستم که شامل استفراغ مي شود
-
من به اين دو تا بسنده مي کنم
چون واقعا
-
چندش آورند واز نشان دادن آنها به شما حس بدي مي کنم
-
اون دو تا تصوير ،تصاوير يک طبيعت جنسي بودند و همانطور که معلوم است
-
دامنه سکس تا جايي هست که حتي ما چندشمان مي شود
-
عوق زدن عکس العمل ناشي از يک احساس است
-
که مسلما اون به ما در تکامل براي بقاي نسل کمک کرده است
-
تا ما را از مريضي هاي بالقوه نجات دهد
-
اما چيزي که جذابه اينه که اين حس چندش چقدر تحت کنترل ماست
-
تا حس قضاوتمان و عدم تاييد اخلاقي ما را تقويت کند
-
من در حال جست و و در مورد جوابهايي به سوالاتي مانند اينها بودم
-
چقدر حالتون بهم مي خوره اگر در حال راه رفتن در يک توالت عمومي باشيد
-
يک دستشويي که سيفونش کشيده نشده است را ببينيد؟
-
جواب اين سوال ها با جهت گيري سياسي شخص مقابل در ارتباط بود!!!!!!!!!ش
-
هرچه بيشتر در زندگي شخصي خود حالت چندش داشته باشيد
-
احتمالا بيشتر اخلاقيات رو رعايت مي کنيد
-
مخصوصا در دامنه هاي سکسي
-
که باور هاي اخلاقي هست ،مثلا
-
رفتار دو مرد در حال سکس
-
بله،بگذاريد يک سوال بپرسم
-
چون من حالت تهوع شديدي نسبت به چيزهايي که نشانم داديد داشتم
-
اما تفاوت مهم اين است که من نمي خوام چيزهايي که بدم مي آد رو به
-
ديگران تحميل کنم در حال که آنها مختارند انجام دهند
-
به من هيچ ربطي ندارد مردم در خلوت چه مي کنند
-
به نظرم اين تمايز حياتي است
-
اما دستور هاي اخلاقي مشترکي در سرتاسر جهان وجود دارد
-
که چيز هاي زيادي اشتباه محسوب شده است
-
بخاطر ناخالصيشان
-
فکر مي کنم جواب واقعي اينجا از واقعيتي مي آيد که
-
ما مي تونيم بفهميم چي مضر است و چي نيست
-
و مي تونيم تصميم بگيريم
-
و تنفر هاي شخصيمون را کنار بگذاريم
-
وقتي مي خوايم قضاوت کنيم
-
و يکي از سوالاتي که از شاگردانم مي پرسم اين است که
-
دو نفر بسيار زشت رو در حال سکس در نظر بگيريد
-
چندش آوره
-
اما هيچوقت به اين فکر مي کنيد که سکس افراد زشت رو
-
غير قانوني کنيد؟
-
خوب،مسلما نه
-
خوب،شايد اين يک مورد است که در آن ما قادريم بگيم
-
مي دوني چيه؟حالم از کاري که مي کني به هم مي خوره
-
اما آن ربطي نداره که به خاطرش به زندان بيافتي
-
اين راه حل مساله هست
-
ما غرايزي داريم که براي حفظ اجداد ما بکار مي رفتند
-
بخاطر آن ما غرايزي داريم که ممکنه بخاطر آن يک سري چيز ها رو نا خوشايند يابيم
-
اما همچنين ما بنحوي تکامل يافتيم که يک حس منطقي هم داريم
-
که باعث مي شه تمايلمان را مهار کنيم تا از احساس چندشمان در قبال ديگران محافظت کنيم
-
در دنياي گذر کرده از مذهب
-
مي توانيم بطور منطقي به "آنچه زماني رفتار گناهکارانه مي خوانديم" نگاه کنيم
-
ضرر و زيانش را بسنجيم و غريزه مان را تعديل کنيم
-
در اين راه،جوامع پيشرفته مانند ما مي توانيم گذر کنيم
-
خطوطي که درست و غلط پنداشته مي شود را تغيير دهيم
-
احتمالا تغيير غالب در زندگي من
-
تغيير رفتار من در مورد همجنسگرايان است
-
وقتي اولين بار در 1979 وارد پارلمان شدم
-
شروع به کمپين زدن کردم
-
نه براي حقوق برابر
-
ما جرأت استفاده از کلمه حقوق برابر را نداشتيم
-
اما شروع به کمپين زدن براي مقداري احترام براي همجنس گرايان کردم
-
فکر مي کردم اگر شانس بيارم
-
ما ممکنه سن قانوني سکس دختران رو از 21 به 18 تقليل
-
بدهم، قبل از مرگم
-
فکر مي کردم اگر شانس بياورم
-
جلوي پليس رو در رابطه با دستگيري همجنس گرايان بگيرم
-
تا مردم رو در خيابان نگيرند و پيگرد قانوني کنند
-
آن چيز ها بنظر مي آمد کند تغيير کند
-
اما ناگهان مانند يک بهمن
-
همه چيز عوض شد
-
و خيلي قبل از پايان مرگم
-
اين سرعتي را که تغيير
-
از چندش عمومي از همجنسگرايان به بي تفاوتي داشت ،
-
باورم نمي شه
بله
-
متيو پاريس باورد دارد ظرفيت ما براي استدلال هست که
-
در وراي اين بردباري رو به افزايش موجود است
-
در فرهنگ ما
رشد علوم
-
رشد دانش هاي علمي ،دارويي و روانشناسي
-
و درک آن که اعمال ما ريشه در گناه ندارد
-
که از شيطان و ابليس آمده باشند
-
بلکه ريشه در جنبه هاي عميق دروني خودمان دارد
-
مکانيسم هاي ذهن ما
-
پس سرزنش در اين مسايل بسيار کم اهميت تر است
-
و البته ،مريضي گاهي به گناه نسبت داده مي شد
-
خوب.موضوع گناه نيست
موضوع سرزنش نيست
-
و فکر مي کنم آن اخلاقيات در طول 200 سال در حال تغيير اند
-
و تغيير در قرن گذشته شتاب گرفته است
-
به نظر داستان مثبت و روحيه بخشي است
-
اما متيو پاريس نگراني هايي دارد
-
اونا دارن آزادي خواه تر و با تحمل تر مي شوند
-
نسبت به آنچه ما دنيايي بهتر مي خوانيمش
-
ما واقعا داريم بهتر مي شويم
-
بنظرم با اين وجود
ترسي که
-
دنبال من و ديگران است در جنبش هاي آزادي خواهانه همجنسگرايانه
-
اين است که مسايل به سرعت مي توانستند به ميل ما تغيير کنند
که تغيير کرده اند
-
ممکنه در دنيايي مانند دنياي رايش سوم
-
ببينيم مسايل بسرعت در جهت عکس (ضد ما)پيش بروند؟
-
يک بازگشت به گذشته
-
چقدر اين موضوع ها بي ثباتند
-
بله
-
يک نوع تنفر از بانکداران و افراد پولدار و سرمايه دار
-
در حال حاضر وجود دارد
-
من مي تونم تصور کنم يک زمستان کوچولو،يک عصر يخبندان کوتاه
-
براي قشر مرفه
-
در حال آمدن است در حالي که اقتصاد غرب رو به غرق شدن است
-
ووقتي مردم دنبال مقصر مي گردند
-
همانطور که برسر يهوديان در بين
-
دو جنگ جهاني آمد
-
من متوجهم که متيو پاريس به کجا مي خواد برسه
-
اما من بنظرم در مورد طبيعت انسان خوشبين تر هستم
-
مي خواهم بحث کنم،حالا که مذهب را کنار نهاديم
-
ما داريم مهربانتر و اخلاقمند تر مي شويم
-
اگر مي خواهيد درک کنيد چه چيزي انسان را خوب مي کند
-
آنها را با يک حيوان خانگي ببينيد
-
تايکو يک گرگ هست
يا فکر مي کنه که گرگه
-
اجداد نه چندان دورش گرگ بودند
-
سگ خوب،تايکو
-
او بيرون رفتن براي يک پياده روي را دوست داره چون
که مي تونه از روي بوهايي که حس مي کنه
-
بفهمه هر شب چه اتفاقي مي افتد
-
بيا تايکو
-
در هر گوشه اي و تير چراغ برقي توقف مي کند
-
فکر کنم براش مثل روزنامه خواندن باشه
-
بزن بريم
-
در دنياي يک سگ بودن خيلي متفاوته
-
ما براي او صفات انساني قايل مي شويم و خودمان را جاي سگ مي گذاريم
-
و خودمان را در بدن سگ تصوير مي کنيم
-
فکر مي کنيم مي تونيم تصور کنيم سگ بودن چجوريه، در حالي که نمي دونيم
-
خودمان را فريب مي دهيم
-
اما اين يک بخش از آن چيزيست که وقتي يک سگ را دوست داريم اتفاق مي افتد
-
تايکو،دوست داري به يک کلاس تربيت توله سگ بري؟آره؟
-
با فيگي بازي مي کني؟
-
و با دنيس بازي مي کني؟
-
دارم با سگم چه کار مي کنم؟
-
با واتسون بازي مي کني؟
-
دارم همدلي مي کنم
-
دارم يک پرش تخيلي مي کنم تا دنيا را از چشم يک سگ ببينم
-
پنجه بزن.پسر خوب
-
آدم ها در شناسايي ديگر انسان ها و گونه هاي ديگر
-
بطور خارق العاده اي خوب عمل مي کنند
-
و اين يک تاثير اخلاقي ژرف دارد
-
وقتي ما يک سگ يا يک نفر رو در حال زجر مي بينيم
-
ما هم زجر مي کشيم
-
دور از صحنه زجر مي کشيم
-
اين يک احساس قدرتمند است
-
اگر تايکو را در حال زجر و مريضي و درد ببينم
-
داغون مي شم و ...
-
انگار که بچه خودم است ،به نظرم
-
تايکو،پنجه بزن
-
همدلي براي اخلاقيات بسيار مهم است
-
شايد اساسي ترين قانون اخلاق باشد
-
قانون طلايي اين است که خود را بگذاريد جاي طرف ديگري
-
کاري رو کنيد که دوست داريد باهاتون بشه
-
چه حسي بهتون دست مي ده اگر باهاتون اون کار انجام بشه؟
-
ما به خدا نياز نداريم تا به ما قانون بدهد
-
علم به ما نشان مي دهد که همدلي و احساس همذات پنداري به وجود ما متصل است
-
دانشمندان حالا مي توانند مشخص کنند کدام قسمت مغز
-
باعث درک درد و خوشي ديگران مي شود
-
آنها مي توانند رد يابي کنند که گچکونه هورمون هايي مانند آکسيتوسين
-
که چگونه ترحم و تربيت رادر اعمال
-
سيستم احساسي تشويق مي کند
-
علوم مغزي به ما کمک مي کند تا بفهميم چرا اين رو
-
ايده بدي مي دونيم که دزدي کنيم
-
چرا از کسي که يک سگ را لگد مي زند بدمان مي آيد
-
مي توانيم رد مواد شيميايي در مغز را بگيريم که مهرباني را پاداش مي دهد
-
ما مي توانيم ببينيم چه اتفاقي در مغز مي افتد وقتي نسبت به ديگران حس خوبي داريم
-
خوبي براي ما طبيعي است
-
مهرباني در روان ماست
-
پس ممکن است بدرستي بپرسيد
-
اگر انسان ظرفيت مادر زادي براي خوبي دارد
-
پس چرا خطا مي کند؟
-
چرا هم چنان کار هاي بد مي کند؟
-
شايد دليل علمي براي پاسخ به آن هم باشد
-
اينجا بر مي گرديم به اخلاقيات ابتدايي که به ما کمک کرد بقاي نسل کنيم
-
شما حس همدردي و مهرباني داريد
-
سيستم خاصيت تربيت شدن داريد و شما همه اين ها رو داريد همچنين
-
احساس انزجار و ظالم بودن و ترس هم داريد
-
تمام آنها براي محافظت از شما و نزديکانتون تکامل يافتند
-
عصب شناس"کثلين تيلور"مطالعه مي کند که چه اتفاقي مي افتد
-
وقتي کسي تصميم مي گيرد که ديگران جز نزديکانش نيستند
-
اسم آن را گذاشته
"بي اهميت بودن ديگران"
-
ديگران بطور مشترک مانند حيوانات و موجودات کم ارزش تر از انسان ها دسته بندي مي شوند
-
شما نمي گي او دشمن من است
-
در واقع مي گيد از يک انسان کمتر است
-
من براي اون آدم زياد ارزش اخلاقي قايل نمي شوم
-
همانطور که به نزديکان و عزيزانم مي شوم
-
مثل کساني که آخرين راه حل آلمان هاي نازي رو دادند
-
تنها با همين قانون "بي اهميت بودن ديگران" نسبت به يهوديان توانستند اين کار رو کنند؟
-
بله چون يکي از کار هاي "بي اهميت بودن ديگران"اين است که
-
حس همدردي رو سرکوب مي کند
-
براي مثال واحد هاي سيار کشتار نازي ها
Einsatzgruppen
-
گروهي که در جبهه هاي شرقي بدترين جنايات را انجام مي دادند
-
در جنگ جهاني دوم
-
آنها روي هم رفته اخلاقيات را کامل فراموش نکرده بودند
-
و فقط با بي رحمي درگير شوند
-
بي رحمي آنها بسيار هدفمند و جهت يافته بود
-
و افرادي که عضوي از گروهشان بودند
-
در کل شامل اين بي رحمي نبودند
-
و افرادي که عضوي از گروهشان نبودند
-
کساني بودند که بار آن(بي رحمي) را بدوش مي کشيدند
-
اما حتي در اوقات رعب آور
-
لحظاتي بود که بايد گرامي داشته مي شد
-
جايي که همدردي بزور وارد مي شد
-
يک مثال خوبش از "اس اس"بود
اس اس:ارتش خصوصي رايش سوم
-
که يک مرد که در حال دفن جنازه بچه هاي يهوديان بود
-
و والدينش کشته شده بودند
-
و داشت در مورد چگونگي انجام آن کار حرف مي زد
-
و او مجبور شد دست يک دختر کوچک را بگيرد
-
نتونست جلوي خود را بگيرد و همدردي اش برگشت
-
و او را در هم کوبيد
او کلي ايدئولوژي داشت
-
خيلي فشار گروه رويش بود که مي گفتن اين ها آدم نيستند
-
مثل آدم باهاشون بر خورد نکن
-
واضحه که اگر سخن رهبران به اندازه کافي قوي باشه اگر موافقي
-
مي تونه از بين بره و بر عکس شه
-
يک مدت با اون دختر بچه تنها بود
-
و ناگهان او يک پدر شد
(بچه رو برد و خودش بزرگ کرد)
769
00:41:24,379 --> 00:41:26,103
و فهميد او يک انسانه
بله
-
اگر ما بر آنيم که يک اخلاق غير مذهبي بسازيم
-
چيزي که بايد به شدت از آن بپرهيزيم اين است که از اهريمن يا نا برابر
-
جلوه دادن ديگران بپرهيزيم
-
جداي هر موضوع ديگري ،اين موضوع ما را به سمت نابودي حس همدردي مي برد
-
کاري که بايد کنيم اين است که دايره آنهايي را که حس همدردي داريم، گسترش دهيم
-
موانعي که ما را جدا مي کند را کنار بزنيم
-
قبيله گرايي مذهبي،سطح فرهنگي و نژاد وايدئولوژي
-
درک علمي ما از همدردي
-
و خاطرات اين که چگونه در گذشته اشتباه بدستش آورديم، مي تواند کمک کند
-
و خبر خوب اينه که همين الان هم داريم انجامش مي ديم
-
دويست سال قبل برده داري بطور نرمال قابل قبول بود
-
اما الان وحشيانه محسوب مي شود
-
همينطور نژاد پرستي
-
من در مستعمرات انگليس در آفريقا بزرگ شده ام
-
به وضوح يادم هست که در آن زمان يک رفتار تشويق مي شد
-
آفريقايي ها مانند کودکان هستند
نمي توانند از خود مراقبت کنند
-
ما بايد برايشان اين کار را کنيم
-
امروزه اين رفتار حتي ارزش فکر کردن هم ندارد
-
ظرفيت ما براي همدردي ،با هم با يک جامعه بردبار و منطقي
-
بنظرم ما را حتي اخلاقي تر از قبل مي کند
-
و هنوز اگر قرار باشد شما حرف چند اخلاق گرا يا روزنامه را گوش کنيد
-
جامعه به جهنم تبديل مي شود
-
اما آيا اينجوريه؟
-
روانشناس "استيون پينکر"به اشکال باجزييات نگاه کرده است
-
که شامل اطلاعات آمده از اداره مرکزي در
-
انگليس و ديوان عدالت امريکا هست
-
و پي برد مادامي که مذهب دارد کاهش مي يابد
-
ما متمدن تر مي شويم
-
در طول 40 سال اخير من روحم هم خبر نداشت
-
درصد تجاوز 80 درصد کاهش يافته است
-
80؟
بله هشتاد درصد در آمريکا
-
درصد سواستفادهاي خانگي در انگليس وآمريکا
-
اين نمودار تجاوز حتي شگفت انگيز تر هم هست چون
-
احتمالا تعداد گزارشات بالا رفته
-
دقيقا.درسته
-
کودک آزاري کم شده
-
رفتار در قبال نژاد هاي اقليت و هجنسگرايان
-
و برخوردمان با حيوانات در آزمايشگاه ها
بهتر شده
808
00:43:41,925 --> 00:43:44,189
و همچنان ادراک اين چيز ها به سمت ديگري رفته
-
چون همه فکر مي کنند که کودک آزاري بيشتر شده
-
اين ممکنه به خاطر افزايش نگراني باشه
-
که هر دوي ما فکر مي کنيم از قبل متداول تر شده است
-
و ما موفق شديم آن را کاهش دهيم چون مردم براشون مهم است
-
در به حداقل رساندنش قدم برداشتيم و آن قدم ها بوضوح موفق شده است
-
و پيشرفت هاي مثبت زيادي شده که ما قدر آنها را نمي دانيم
-
چون اتفاقات پر سر و صدايي نبودند
و مانند سگي بودند که پارس نمي کند
-
يک مثال مي تونه مهو شدن جنگ داخلي بين ايالت ها باشه
-
حتي در جهان سوم
-
جايي که به آنها به عنوان مکان هاي جنگ زده نگاه مي کنيم
-
آمار نشان مي دهد شمار جنگ ها
-
و کشته شدگان در جنگ
-
در طول 20 سال اخير در سراسر جهان کاهش يافته است
-
از زمان جنگ سرد
-
کشته شدگان طبق آمار کمتر شده است
-
در جهان 7 ميليارد نفري
-
افراد کمتري در جنگ کشته مي شوند
-
نسبت به گذشته
-
آيا از خودمون زيادي نا اميد هستيم؟
-
فکر مي کنيد واقعا ما در حال با اخلاق تر شدن هستيم؟
-
نمي دونم آيا داريم از نظر بيولوژيکي اخلاقي تر مي شويم يا نه
-
اما فکر مي کنم يه چيزي در مورد جامعه اي با آزادي بيان
-
با تحقيق آزاد و مناظرات منطقي
-
با تعدد شواهد وجود دارد
-
آن جامعه آزاد مايل است ما را به يک سمت اخلاقي هل دهد
-
بخصوص تمام اين چيز فعلي که اسمش رو انسانيت گذاشتيم
بله
-
که براي ما تقريبا پيش پا افتاده و اعتياد آور و کسل کننده است اين روز ها
-
چون طبيعت دوم ما شده است
-
اما به نظرم اين يک ايده تند روانه هست در تاريخ بشري
-
بدگماني نسبت به ذات بشر
-
ممکنه بگيد اخلاق مذهبي يک روش مناسب براي منظم نگه داشتن مردم است
-
تهديد جهنم و پاداش بهشت
-
اما قوانين کتب مقدس تاريخ مصرف گذشته و اغلبا وحشيانه هست
-
علم به ما نشان مي دهد که ما توسط قوانين و رسوم مخفي منطقي اداره مي شويم
-
و احساسات تکامل يافته که انسان دارد:همدردي و منطق
-
و از همه مهم تر اين که ما در عصر منطق و استدلال زندگي مي کنيم
-
و ما مي توانيم نگاه کنيم کجا در تاريخ اشتباه رفتيم
-
و از آن قبيله گرايي که ما را جدا مي کند و به ما آسيب مي زند دوري جوييم
-
که اين بطور حتم يک پيشرفت بزرگ است
-
ما جايي زندگي مي کنيم که شايد صلح آميز تر است
-
و متمدن تر از سابق است
-
و ما فرصت آن را داريم که يک اصول اخلاقي جديد را پايه ريزي کنيم
-
و اين يک بخش هيجان انگيز مفهوم زنده بودن است.
-
راوي:ريچارد داکينز
-
زيرنويس
behroozHT