-
(زنگ)
-
تای عزیز،
پیروان محترم،
-
وقتی یک آموزگار فردی را در مقابل
تمام همکلاسایان مسخره میکند
-
و همهٔ کلاس به تو میخندد، چه باید کرد؟
-
خیلی مشکل.
-
(خندهٔ حضار)
-
فکر میکنم بهترین راه این است
که همراهشان بخندی،
-
(خندهٔ حضار)
-
اینکه در خندیدن، با کلاس همرنگ شوی.
-
این زیباترین کاری است که
در آن موقعیت میتوان کرد،
-
چونکه گاهی اوقات چیزی خندهدار نیست
ولی دیگران بر این باورند که خندهدار است.
-
در این میان یک برداشت غلط است.
-
میدانی...
-
ممکن است تو بزرگ شوی و
یک معلم شوی.
-
بنابراین ما باید خودمان را آماده کنیم
که آنطور رفتار نکنیم.
-
(خنده)
-
معلمان برای اینکه به یک معلم خوب
تبدیل شوند احتیاج به زمان دارند.
-
اینطور نیست که چون تو از
یک آموزشگاه خوب فارقالتحصیل شدهای،
-
بتوانی بلافاصله یک معلم خوب شوی.
-
پس معلمین هم میتوانند اشتباه کنند.
-
تای هم به عنوان یک معلم تازهکار
اشتباهاتی کرد.
-
و او هنوز هم اشتباه میکند.
-
ولی او هر روز در غالب یک معلم میآموزد.
-
و او از شاگردان خود بسیار آموخته است.
-
نه تنها آموزگاران، بلکه هیچکس نباید
فرد دیگری را مورد تمسخر قرار دهد،
-
چونکه رنجش حاصل میشود.
-
گاهی اوقات به این دلیل نیست
که تو را آزار دهد
-
ولی به این خاطر است که
آن شخص مهارت ندارد،
-
او میتواند طوری همان مسئله را با گفتار
ماهرانه بیان کند که به تو آزاری نرسد
-
حتی وقتی میخواهد به تو بیاموزد، میتواند
طوری این کار را انجام دهد که نرنجاندت.
-
و این چیزی است که باید بیاموزیم،
چه معلم باشیم و چه نباشیم.
-
همان چیز را میگوییم، ولی طرز بیانمان
طوری است که دیگری را نمیآزارد.
-
تای این را آموخته است،
او شاگردان زیادی دارد.
-
او گاهی اوقات میخواهد به
شاگردانش کمک کند که تغییر کنند.
-
و یاد گرفته است که
خیلی مراقب باشد.
-
گاهی اوقات میتواند مستقیماً
چیزی را به شاگردش بگوید،
-
گاهی باید از طریق برادر بزرگتر یا
خواهر کوچکتر به او کمک برساند،
-
به جای اینکه مستقیم بگوید.
-
او گاهی میتواند در همان
لحظه چیزی را بگوید،
-
گاهی باید چند هفته صبر کند و
بعداً مسئله را مطرح کند.
-
تو باید زمان و مکان درست را
برای گفتن انتخاب کنی.
-
میتوانی یا در مقابل گروه چیزی را بگویی
یا به طور خصوصی، باید انتخاب کنی.
-
و این را در پروسهٔ آموزگاری یاد میگیری.
-
بنابراین معلمت ممکن است در
حال حاضر خیلی باتجربه نباشد.
-
ولی ممکن است او هدف آزاررسانی
به تو را نداشته باشد.
-
پس تو باید به معلمت کمک کنی.
-
بعد از آن اتفاق ممکن است
دوست داشته باشی به معلمت بگویی:
-
«معلم عزیز، امیدوارم
دفعهٔ دیگر این کار را نکنی،»
-
«چون وقتی مرا در کلاس مورد تمسخر قرار
میدهی من رنج میبرم. من ضربه میخورم.»
-
«پس امیدوارم دفعهٔ دیگر این کار را با من
یا با شاگرد دیگری نکنی.»
-
و تو اینگونه به معلمت کمک میکنی.
او را سرزنش نمیکنی. او را یاری میکنی.
-
اینطور با همدردی و عشق به چیزی که از روی
مهربانی نیست پاسخ میدهی
-
چیزی که از دیگری به تو رسیده است.
-
تو یک متخصص خوب هستی.
-
و همه میتوانند این اشتباه را انجام دهند،
همینطور تای در گذشته.
-
پس تو و همهٔ ما باید بیاموزیم.
-
این چهارمین یادگیریِ حضور ذهن است:
-
یادگیریِ این که طوری صحبت کنی
که حقیقت را بگویی
-
و به دیگری کمک کنی،
و به او آزار نرسانی.
-
این یک تمرین شگفتآور است،
چهارمین یادگیریِ حضور ذهن.
-
(زنگ)