اعترافات یک مدیر ذرهبینی درحال بهبود
-
0:00 - 0:03امروزاینجا هستم است که با
شما در مورد مدیریت ذرهبینی صحبت کنم -
0:04 - 0:06و چیزی که درباره مدیریت ذرهبینی در
-
0:06 - 0:09چند سال گذشته زندگیام، بهوسیله
یک مدیر ذره بینی بودن، یاد گرفتهام. -
0:09 - 0:12اما اول ازهمه،
مدیریت ذرهبینی چیست؟ -
0:12 - 0:14و چطور تعریفش میکنیم؟
-
0:14 - 0:18خب، من فرض میکنم که تعریف آن جذب کردن
افراد عالی، شگفتانگیز و خلاق است-- -
0:18 - 0:19مثل همه شما--
-
0:19 - 0:21آوردن آنها به یک سازمان
-
0:21 - 0:23و بعد خرد کردن روحشان--
-
0:23 - 0:24(خنده)
-
0:24 - 0:26با گفتن اینکه از چه
فونتی استفاده کنند. -
0:26 - 0:28در تاریخ بشر،
-
0:28 - 0:29آیا تا به حال کسی
چنین چیزی گفته است؟ -
0:29 - 0:34«جان، ممکن نبود که ما آن قرارداد
را با فونت Times New Roman ببندیم، -
0:34 - 0:37اما چون تو بر
Helvetica اصرار کردی-- -
0:37 - 0:38بوم!
-
0:38 - 0:39خطچین (محل امضا)--
-
0:39 - 0:41میلیونها دلار سرازیر شد.
-
0:41 - 0:43همان قطعه گمشده بود!»
-
0:43 - 0:44هیچکس تاکنون این را نگفته است،
-
0:44 - 0:48نشانههای جسمانی وجود دارد که احتمالاً
وقتیکه زیر مدیریت ذرهبینی هستیم -
0:48 - 0:49در خودمان میبینیم.
-
0:49 - 0:52به خستهترین حالتی که در
زندگیتان بودهاید فکر کنید، -
0:52 - 0:55احتمالاً زمانی نبوده که تا دیروقت
در محل کار ماندهاید، -
0:55 - 0:57یا وقتیکه از یک سفر
زمینی برگشتهاید، -
0:57 - 1:01احتمالاً وقتی بوده است
که کسی بالای سرتان بوده، -
1:01 - 1:03و بر هر حرکت شما
نظارت میکرده است. -
1:04 - 1:07شبیه مادرزنم وقتی
در خانه ما هست. -
1:07 - 1:08(خنده)
-
1:08 - 1:10میگویم، «بلدم» میدانید؟
-
1:10 - 1:12درواقع دادههایی برای
حمایت از این وجود دارد. -
1:12 - 1:14اخیراً مطالعهای در
انگلیس انجام شده است. -
1:14 - 1:16صد نفر کارمند
بیمارستان را انتخاب کردند، -
1:16 - 1:18دنبال کننده فعالیت
برایشان گذاشتند -
1:18 - 1:21و اجازه دادند که دوازده ساعت
بعدی از نوبتشان را تنها باشند، -
1:21 - 1:23تنها یک نوبت عادی دوازده ساعته.
-
1:23 - 1:27در پایان نوبت، از آنها پرسیدند،
«آیا احساس خستگی میکنید؟» -
1:27 - 1:29و چیزی که کشف کردند
واقعاً جالب بود. -
1:29 - 1:32کسانی که بیشترین
احساس خستگی را داشتند، لزوماً -
1:32 - 1:33کسانی نبودند که
تحرک زیادی داشتند -
1:33 - 1:36بلکه کسانی بودند که
کنترلی بر شغلشان نداشتند، -
1:37 - 1:40پس اگر ما میدانیم که مدیریت
ذرهبینی واقعاً کارآمد نیست، -
1:40 - 1:42چرا انجامش میدهیم؟
-
1:42 - 1:44به این خاطر است که
تعریفمان غلط است؟ -
1:44 - 1:46من فرض کردم که مدیریت ذرهبینی
-
1:46 - 1:49این است که افراد عالی، شگفت
انگیز و خلاق را بیاوریم -
1:49 - 1:51و روحشان را خرد کنیم،
-
1:51 - 1:53آیا این چیزی است که
میخواهیم جذب کنیم-- -
1:53 - 1:54در عمق وجودمان--
-
1:54 - 1:56افراد غیر خلاق و کودن؟
-
1:57 - 2:00اینیکی از آن سؤالاتی است که
احتمالاً نیازی به پرسیدنشان ندارید. -
2:00 - 2:03مثل این است که «دوست داری
بارهایت در فرودگاه دزدیده شوند؟» -
2:03 - 2:06احتمالاً نه اما هیچوقت
از من نپرسیدهاند، -
2:06 - 2:08پس آیا کسی از شما عنوان
یک مدیر پرسیده است، -
2:08 - 2:11«آیا میخواهی افراد کودن و
غیرخلاق را استخدام کنی؟» -
2:11 - 2:14خب، اینجا TED است، بهتر
است که با داده از حرفم پشتیبانی کنم. -
2:14 - 2:17درواقع ما از صدها نفر
در گوشه و کنار کشور -- -
2:17 - 2:19صدها مدیر در اطراف
کشور پرسیدیم-- -
2:19 - 2:21آیا میخواهید افراد کودن و
غیر خلاق را استخدام کنید؟ -
2:22 - 2:24خب، سؤال جالبی است.
-
2:24 - 2:26و نتایج جالبی هم دارد.
-
2:26 - 2:27۹۴ درصد گفتهاند خیر--
-
2:27 - 2:28(خنده)
-
2:28 - 2:31نمیخواهیم افراد کودن و
غیر خلاق را استخدام کنیم. -
2:31 - 2:34شش درصد هم احتمالاً منظور
سؤال را نفهمیدهاند-- -
2:34 - 2:35(خنده)
-
2:35 - 2:37اما در کمال احترام،
-
2:37 - 2:40شاید واقعاً میخواستهاند افراد
کودن و غیر خلاق را جذب کنند. -
2:40 - 2:43اما ۹۴ درصد نمیخواستهاند،
پس چرا هنوز هم اینگونه رفتار میکنیم؟ -
2:43 - 2:46خب، فرض میکنم که پاسخ
چیزی واقعاً ساده است. -
2:46 - 2:50که همه ما در عمق وجود خود
میدانیم و آن را حس کردهایم. -
2:50 - 2:52وقتی که ما به استخدام
یک سازمان درمیآییم-- -
2:52 - 2:54میتواند یک کلوپ
باشد، یک موسسه حقوقی، -
2:54 - 2:57یک موسسه آموزشی
باشد، یا هر چیز دیگر-- -
2:57 - 3:00کسی تابهحال ناگهان به
اوج قدرت نرسیده، درست است؟ -
3:00 - 3:02از کف شروع میکنید.
-
3:02 - 3:03چه میکنید؟
-
3:03 - 3:04کار میکنید.
-
3:04 - 3:07کار را انجام میدهید، درست است؟
-
3:07 - 3:09و اگر واقعاً در انجام
دادن کار خوب هستید، -
3:09 - 3:10چه پاداشی میخواهید؟
-
3:10 - 3:12کار بیشتر، درست است؟
-
3:12 - 3:14بله درست است، شما همگی
مدیران ذرهبینی خوبی هستید. -
3:14 - 3:16(خنده)
-
3:16 - 3:17کار بیشتری میکنید،
-
3:17 - 3:19. بعد به زودی، اگر
واقعاً در آن خوب باشید، -
3:19 - 3:21هنوز هم کمی کار میکنید،
-
3:21 - 3:24اما شروع به مدیریت کردن
کسانی که کار میکنند هم میکنید. -
3:24 - 3:27و اگر واقعاً خوب باشید، چه
اتفاقی بعد از آن میافتد؟ -
3:27 - 3:31شروع به مدیریت افرادی میکنید که کسانی که
کار را انجام میدهند را مدیریت میکنند. -
3:31 - 3:33در این برهه از زمان،
-
3:33 - 3:37کمکم کنترلتان بر خروجی
کار را از دست میدهید. -
3:37 - 3:39من خودم این را به صورت
دسته اول دیدهام. -
3:40 - 3:42من شرکتی به نام Boxed را
در گاراژمان تأسیس کردم، -
3:42 - 3:45و اینطور بود که--میدانم که
چندان زیاد به نظر نمیرسد-- -
3:45 - 3:48میدانید، یک دستگاه شوینده
با فشار در پشت داریم-- -
3:48 - 3:50این «زندگی کردن برای رؤیاها» است.
-
3:50 - 3:52و وقتیکه شروعش کردیم، همسرم
بسیار به من افتخار میکرد -
3:52 - 3:55یا این چیزی بود که میگفت،
واقعاً به من افتخار میکرد-- -
3:55 - 3:58و ممکن بود که مرا بغل کند و تقریباً
مطمئنم که تلفنش را برداشته بود -
3:58 - 4:01و فکر میکرد، «اوه، آیا جان
از هاروارد هنوز مجرد است؟» -
4:01 - 4:04به نوعی شبیه لیموناد فروشی بود
که در ابتدا اشتباه پیش رفته بود، -
4:04 - 4:08اما ما رشد کردیم و گفتیم
تجارت موبایلی بزرگ خواهد شد. -
4:08 - 4:11و درواقع خردهفروشی اجناس
مصرفی در حال تغییر بود، -
4:11 - 4:14پس بیایید این بستههای بزرگ و حجیم را که
دوست ندارید حمل کنید را بگیریم- -
4:14 - 4:17نه ۲ بسته بیسکوییت اوریو
بلکه بسته ۲۴ تایی -
4:17 - 4:20و نه بسته ۲۴ تایی دستمال
توالت بلکه بسته ۴۸ تایی-- -
4:20 - 4:23و بگذارید آن را برایتان ارسال کنیم
مثل باشگاههای کلیفروشی -
4:23 - 4:24با این تفاوت که آنها
ارسال نمیکنند. -
4:24 - 4:26این کاری بود
که ما انجام دادیم. -
4:26 - 4:27ما یک پرینتر بسیار کند داشتیم
-
4:27 - 4:31و میگفتیم «بسیار خب، پسر
این پرینتر تا ابد وقت میبرد.» -
4:31 - 4:34بیایید چیزی سرهم کنیم
که مشتری را سر ذوق آورد -
4:34 - 4:35پشت این صورتحسابها.»
-
4:35 - 4:37پس گفتیم، «هی،
لبخند بزن،» -
4:37 - 4:39«هی، تو بینظیری»
-
4:39 - 4:40یا «هی، از دوریتوزات
لذت ببر» -
4:40 - 4:42یا «ما هم گاتوراد
را دوست داریم.» -
4:42 - 4:44چیزهایی مثل آن.
-
4:44 - 4:48این همچنین یکنواختی
کار را نیز از بین برد -
4:48 - 4:51چون من تمام جعبهها را
بستهبندی میکردم، -
4:51 - 4:54و این همهی چیزی است که برای هشت،
نه ده، دوازده ساعت انجام میدادم -
4:54 - 4:56درحالیکه در گاراژ نشسته بودم.
-
4:56 - 4:57و ناگهان چیز جالبی اتفاق افتاد.
-
4:57 - 4:59و ما شروع کردیم به رشد کردن
-
5:00 - 5:02میدانید، در طول--
-
5:02 - 5:05تنها ۳۶ ماه پس از آن،
-
5:05 - 5:08ما مجموعاً صدها میلیون
دلار کالا فروختیم، -
5:08 - 5:11و بسیار بسیار سریع رشد کردیم.
-
5:11 - 5:13اما در آن مدت، نقش من
نیز شروع به تغییر کرد. -
5:13 - 5:16بله من مدیرعامل آن گاراژ بودم؛
من بستهبندی را -
5:16 - 5:18انجام میدادم، همه کارها را میکردم،
-
5:18 - 5:19اما کمکم ترفیع پیدا کردم
-
5:19 - 5:22به مدیریت افرادی که جمع
آوری و بستهبندی میکردند، -
5:22 - 5:24و سپس خیلی زود افرادی
را مدیریت میکردم -
5:24 - 5:26که کارمندان بسته
بندی را مدیریت میکردند. -
5:26 - 5:29و حتی الآن، مدیران ارشدی را مدیریت
میکنم که بخشها را مدیریت میکنند -
5:29 - 5:33که افرادی را مدیریت میکنند که کارکنان
بستهبندی را مدیریت میکنند. -
5:33 - 5:36و در این زمان، کنترل
را از دست دادم. -
5:36 - 5:40پس فکر کردم، بسیار خب، ما همه این مشتریان
را با این یادداشتها سر ذوق آوردیم. -
5:40 - 5:42یادداشتها را دوست داشتند،
اما دیگر نمیتوانم آنها را -
5:42 - 5:44بنویسم، پس قراراست چه کنم؟
-
5:44 - 5:47قرار است به کارکنان بگویم که
چطور این یادداشتها را بنویسند. -
5:47 - 5:51چه خودکاری به کار ببرند، چه رنگی به
کار ببرند، چه چیزی را باید بنویسند، -
5:51 - 5:52چه فونتی را به کار ببرند،
-
5:52 - 5:54حاشیهها را کثیف نکنند،
-
5:54 - 5:56اینیکی اینقدر بزرگ باشد،
آنیکی آنقدر بزرگ باشد. -
5:56 - 5:59و خیلی زود این هدف افزایش روحیه
-
5:59 - 6:01با شکستن یکنواختی
در مرکز بستهبندی درواقع تبدیل به -
6:01 - 6:04مدیریت ذرهبینی شد و کارمندان شروع
به شکایت به منابع انسانی کردند. -
6:04 - 6:08مثل این، «رفیق، مدیرعامل باید
دست ازسرم بردارد، خب؟ میدانم چطور -
6:08 - 6:09باید یک یادداشت
لعنتی را بنویسم.» -
6:09 - 6:10(خنده)
-
6:10 - 6:13و در این برهه بود که ما
گفتیم، «بسیار خب، میدانید؟ -
6:14 - 6:17ما این کارکنان عالی و شگفت
انگیز را استخدام کردیم، -
6:17 - 6:19بیایید به آنها مأموریت
<شاد کردن مشتری> را بدهیم، به آنها -
6:19 - 6:23ابزار اجرای چنین کاری را بدهیم و اینها
یادداشتها هستند-- سعیات را بکن.» -
6:23 - 6:26و چیزی که ما کشف کردیم
واقعاً شگفتانگیز بود. -
6:26 - 6:27بعضی از افراد
یادداشتها را گرفتند -
6:27 - 6:31و شروع به کشیدن نقاشیهای
کوچک جذاب روی آنها کردند. -
6:31 - 6:35وقتی مشتریان پوشک سفارش میدادند،
یادداشتهای بامزهای مثل این میگرفتند: -
6:35 - 6:37«از طرف ما به بچه سلام برسان!»
-
6:37 - 6:39میدانید، در نوبت بعدی، اگر
سایز بزرگتری را خریدند، -
6:39 - 6:42مینوشتند، «زود بزرگ میشوند.»
-
6:42 - 6:44و مردم خیلی خیلی دوستش داشتند.
-
6:45 - 6:49اما در همین زمان بود که
چند بار از کنترل خارج شد، -
6:49 - 6:52ما کسی را داشتیم که همیشه
فقط مینوشت «مرسی، ممنون» -
6:52 - 6:55انگار که «بسیار خب، رفیق، رئیسم
عادت داشت که این را برایم بنویسد،» -
6:55 - 6:57پس بگذار دیگر ننویسم «ممنون».
-
6:57 - 7:00اما از طرف دیگر چیزهای
جالبی هم داشتیم. -
7:00 - 7:02کارمندان کمی بیش از
اندازه خلاق شدند. -
7:02 - 7:05و اینچنین، همانطور که قبلاً گفتم،
ما همهچیز را کلی میفروشیم: -
7:05 - 7:08بستههای بزرگ پوشک، بستههای
بزرگ دستمال توالت، -
7:08 - 7:11بستههای بزرگ دوریتوز
و بیسکوییتهای اوریو. -
7:11 - 7:14ما همچنین بستههای بزرگ وسایل
پیشگیری از بارداری میفروشیم، -
7:14 - 7:16و به این شکل--
-
7:16 - 7:17کمکم کمی سخت میشود.
-
7:17 - 7:19(خنده)
-
7:19 - 7:23ما بسته ۴۰ تایی
کاندوم میفروشیم، خب؟ -
7:23 - 7:25همه در این اتاق
بزرگسالیم--بستههای ۴۰ تایی کاندوم -
7:25 - 7:29حالا، کسی چهار بسته ۴۰ تایی
از کاندوم سفارش داده بود-- -
7:29 - 7:30(خنده)
-
7:30 - 7:32و این تمام چیزی بود
که آنها سفارش دادند، -
7:32 - 7:35پس ۱۶۰ کاندوم، مسئول بستهبندی
-
7:35 - 7:37این شکلی بود، «میدانم
چطور این مشتری را شاد کنم.» -
7:37 - 7:39(خنده)
-
7:39 - 7:41«این آدم...»
-
7:41 - 7:43این چیزی است که آنها نوشتند:
-
7:43 - 7:44{همه آدم خوشبین را دوست دارند}
-
7:44 - 7:45(خنده)
-
7:45 - 7:49(تشویق)
-
7:49 - 7:53نمیدانستیم که اخراجش کنیم یا به
او ترفیع دهیم، اما هنوز بین ماست. -
7:53 - 7:54خب، «همه آدم خوشبین
را دوست دارند.» -
7:55 - 8:00اما اینجاست که اوضاع
از کنترل خارج شد -
8:00 - 8:03و من در تمام این مدت
احساس تعارض میکردم. -
8:03 - 8:04و--
-
8:04 - 8:06اوه، یک غلط املایی دارم--
-
8:06 - 8:11اما اگر یک T-E-D قرمز روی صحنه
وجود داشته باشد که قبلا روی آن -
8:11 - 8:12حساب کرده باشم، دیگر اشتباه نیست
-
8:12 - 8:13(خنده)
-
8:13 - 8:15(تشویق)
-
8:15 - 8:17به گفتهبودم که من
واقعاً حس شوخطبعی بدی دارم، -
8:17 - 8:19حالا از آن قدردانم.
-
8:19 - 8:21به شما گفتم.
من واقعاً در تعارض بودم، خب؟ -
8:21 - 8:23در این برهه، شروع
به اجرای کارهایی کردیم که -
8:23 - 8:25در عمل بخشی از
رسالت اصلی ما نبود -
8:26 - 8:28و کارکنان کمکم
در آن شکست خوردند. -
8:28 - 8:31پس فکر کردم، آیا باید به آن
ها اجازه دهیم شکست بخورند؟ -
8:31 - 8:33آیا باید اجازه بدهیم این کار را
-
8:34 - 8:35انجام دهند؟ نمیدانم--
-
8:35 - 8:37آن موقع نمیدانستم،
-
8:37 - 8:38اما اینطور فکر کردم:
-
8:38 - 8:40آیا شکست واقعاً بد است؟
-
8:41 - 8:43نمیگویم که باید
شکست را جشن بگیریم. -
8:43 - 8:47کلی صحبت در سیلیکون ولی هست که
میگوید، «بیایید شکست را جشن بگیریم.» -
8:47 - 8:49نه نمیدانم
اگر قرار است که کار را تمام کنیم، -
8:50 - 8:51چراکه در جلسات هیئتمدیره ما،
-
8:51 - 8:55هیئتمدیره هیچوقت اینطوری نیستند، «هی،
چی یه، سه ماه قبل را خراب کردی، -
8:55 - 8:56همینطور ادامه بده، باشد؟»
-
8:56 - 8:57هیچکس تاحالا
این را نگفته. -
8:57 - 9:00اگر شما عضوی از
چنین سازمانی هستید، -
9:00 - 9:02با من تماس بگیرید، میخواهم در
آن نشست حاضر باشم. -
9:02 - 9:05در خلوت، فکر نمیکنم که افراد
زیادی شکست را جشن بگیرند، -
9:05 - 9:07اما شکست، فرض میکنم
که تا حدی ضروری -
9:07 - 9:09است برای افراد در درازمدت،
-
9:09 - 9:11برای افراد باهوش و خلاق
-
9:11 - 9:15که صادقانه تلاش میکنند تا مسئولیتی
را که به آنها سپردهای انجام دهند. -
9:15 - 9:18پس شکست میتواند به
صورت مرحلهای مهم -
9:18 - 9:21در طول مأموریت به
سمت موفقیت باشد. -
9:21 - 9:23و اگر جنبه منفی
مدیریت غیر ذرهبینی -
9:24 - 9:27احتمالاً این تصور است که
بیشتر شکست خواهید خورد، -
9:27 - 9:29و اگر آنقدرها هم بد نیست،
-
9:29 - 9:30جنبه مثبت آن چیست؟
-
9:30 - 9:33خب، ما فایدهاش را
دیدیم و نسبتاً زیاد است. -
9:33 - 9:34به مهندسانمان کاری
سپردیم و گفتیم، -
9:34 - 9:38«هی،ساختهشدن بعضی از مراکز بستهبندیمان
میلیونها دلار هزینه داشته، -
9:38 - 9:40مایلها و مایلها
نوار نقاله داریم، -
9:40 - 9:42میتوانید همین
کار را انجام دهید؟ -
9:42 - 9:45میتوانید بدون هزینه کردن میلیونها
دلار بازده را بالا ببرید؟» -
9:45 - 9:46مشغول شدند:
-
9:46 - 9:48آنها درواقع این کار را کردند
-- این فتوشاپ نشده، -
9:48 - 9:50این فرد واقعاً سنگ میزند.
-
9:50 - 9:52آنها یک وسیله خودران ساختند.
-
9:52 - 9:55ما به آنها نگفتیم که چه چیزی را
بسازند، به چه صورتی باید باشد، -
9:55 - 9:57در ۹۰ روز اولین
نمونه را ساختند: -
9:57 - 10:00باتریهای تسلا، دوربینهای سهبعدی،
و رادارهای نوری را -
10:00 - 10:03خاموش کردند.این اصولاً بازده نوار
نقاله را دوچندان میکند -
10:03 - 10:06بدون هزینه مالی
برای یک نقاله دیگر. -
10:06 - 10:09و این تنها در مورد
مهندسان صدق نمیکند. -
10:09 - 10:10بخش بازاریابیمان--
-
10:10 - 10:13به آنها گفتیم، «هی، همه را
مطلع کن، کار درست را انجام بده.» -
10:13 - 10:16ما این بانوی شگفتانگیز، نیتاشا
را در گروه بازاریابیمان داریم. -
10:16 - 10:18یک روز صبح جلوی من را گرفت،
-
10:18 - 10:20اینطور میگفت که «چی یه،
برای مالیات صورتی چه میکنیم؟» -
10:21 - 10:22رفتم و قهوهام را گرفتم، نشستم،
-
10:22 - 10:24و گفتم، «بسیار خب نیتاشا،
مالیات صورتی چیست؟» -
10:25 - 10:27و او برایم توضیح
داد، واقعاً جالب است. -
10:27 - 10:29ممکن است بدانید که
در ۳۲ ایالت در سراسر امریکا، -
10:29 - 10:33ما درواقع بر محصولات زنانه مالیات
کالاهای لوکس را تحمیل میکنیم -
10:33 - 10:34مثل محصولات بهداشتی زنانه،
-
10:34 - 10:37اینگونه از نواربهداشتی
مالیات اقلام لوکس گرفته میشود -
10:37 - 10:38من جرئت نخواهم کرد
که به همسرم بگویم-- -
10:38 - 10:42یا اگر او صدایم زد
و گفت، «هی، عزیزم، -
10:42 - 10:45و من بگویم، «عزیزم، میدانی
که در جنگ تجاری هستیم، -
10:45 - 10:46وضع اقتصادی آنقدر خوب نیست،
-
10:46 - 10:49پس این ماه جنس لوکس نمیخریم
اما برای ماه بعد قول میدهم-- -
10:49 - 10:50(خنده)
-
10:50 - 10:51بررسیاش خواهم کرد.»
-
10:51 - 10:53خیلی زود مجرد خواهم شد، خب؟
-
10:53 - 10:56اما چیزی که فوقالعاده برایم
جالب است این است که الآن-- -
10:56 - 10:57به آنها نگفتیم که چه کار کنند--
-
10:57 - 11:00اما اکنون، در همکاری با
امور مالی، آنها مالیات را -
11:00 - 11:03به همه مشتریان در
سراسر کشور بازگرداندند. -
11:03 - 11:06و در این نقطه از
زمان، شاید فکر میکنید، -
11:06 - 11:10«بسیار خب، فواید واقعی ذره
بینی مدیریت نکردن چیست؟» -
11:10 - 11:11این است:
-
11:11 - 11:13من این پروژهها را انجام ندادم.
-
11:13 - 11:14ماشینهای خودران نساختم.
-
11:14 - 11:17من پویش «بازنگری در مالیات
صورتی» را اجرا نکردم. -
11:17 - 11:18هیچکدام را انجام ندادم
-
11:18 - 11:22اما اکنون روی یک صحنه TED ایستادهام
و مالک تمام اعتبار آن هستم. -
11:22 - 11:24(خنده)
-
11:25 - 11:28«این فرد هیچ کار نمیکند
و مالک تمام اعتبار است.» -
11:28 - 11:30او مدیرعاملی واقعی است،
کارش را عالی انجام داده است. -
11:30 - 11:31(خنده)
-
11:31 - 11:33اما واقعیت این است که:
-
11:33 - 11:35من همهچیز را در
مورد مدیریت نمیدانم، -
11:36 - 11:40اما واقعاً اساسیترین و چالشبرانگیزترین
چیزی را که مجبور بودهام یاد بگیرم -
11:40 - 11:43یاد گرفتهام،
-
11:43 - 11:44و آن این است.
-
11:44 - 11:48تنها یک راه حل برای مدیریت
ذرهبینی وجود دارد... -
11:48 - 11:49و آن اعتماد است.
-
11:49 - 11:51متشکرم.
-
11:51 - 11:55(تشویق)
- Title:
- اعترافات یک مدیر ذرهبینی درحال بهبود
- Speaker:
- چی یه هوانگ
- Description:
-
در مورد خستهترین حالتی که در هنگام کار در آن بودهاید فکر کنید. احتمالا زمانی نبوده که تا دیروقت سرکار بودهاید یا از سفر زمینی به خانه بازگشتهاید-- احتمالا زمانی بودهاست که کسی بالای سرتان ایستادهبوده و هرحرکتتان را زیر نظر داشتهاست.
چی یه هوانگ کارآفرین میپرسد:«اگر میدانیم که مدیریت ذرهبینی واقعا موثر نیست، چرا انجامش میدهیم؟»
در سخنرانی جالبی که سرشار از خرد و تواضع است، هوانگ درمان جنون مدیریت ذره بینی را به اشتراک میگذارد.
-- و اینکه چطور نوآوری و شادی را در محیط کار پرورش دهیم. - Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 12:07
Leila Ataei approved Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager | ||
Leila Ataei edited Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager | ||
Masoud Motamedifar accepted Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager | ||
Masoud Motamedifar edited Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager | ||
Masoud Motamedifar edited Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager | ||
Masoud Motamedifar edited Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager | ||
Masoud Motamedifar edited Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager | ||
Masoud Motamedifar edited Persian subtitles for Confessions of a recovering micromanager |