«همه چیز، به دلیلی رخ میدهد» -- و دروغهای دیگری که دوستشان داشتهام.
-
0:01 - 0:05یک سری از اخبار پزشکی وجود دارد
که هیچکس، قطعا هیچکس، -
0:05 - 0:06حاضر نیست آنها را بشنود.
-
0:07 - 0:08من یقینا حاضر نبودم.
-
0:09 - 0:12سه سال پیش بود که در
دفترم تماسی با من گرفته شد -
0:12 - 0:15درباره جواب آزمایشهای یک اسکن جدید.
-
0:15 - 0:19۳۵سالم بود و بالاخره
به آن زندگی که میخواستم رسیده بودم. -
0:20 - 0:22با عشق دوران دبیرستانم ازدواج کرده بودم
-
0:22 - 0:26و بعد از چندین سال ناباروری
حامله شده بودم. -
0:26 - 0:28و ما ناگهان "زک" را داشتیم،
-
0:29 - 0:33یک پسر یا دایناسور یک ساله فوقالعاده،
-
0:33 - 0:34البته بسته به حالش.
-
0:35 - 0:38و داشتن «زک» برای من عالی بود.
-
0:39 - 0:43من اولین شغلی که در یک دانشگاه
درخواست دادم را به دست آوردم، -
0:43 - 0:46سرزمین هزاران رویای از دست رفته.
-
0:47 - 0:48من آن جا بودم،
-
0:48 - 0:50داشتن شغل رویاییام
-
0:50 - 0:51با بچه کوچکم
-
0:51 - 0:54و مردی که از کانادا وارد کرده بودم.
-
0:54 - 0:56(خنده)
-
0:56 - 0:59اما از چند ماه قبلش، در معدهام
احساس درد داشتم -
0:59 - 1:01و پیش هر متخصصی رفته بودم
تا دلیلش را بدانم. -
1:02 - 1:03هیچ کدام نتوانستند.
-
1:03 - 1:06و بعد،
-
1:06 - 1:10یک دستیار پزشکی با محل کارم تماس گرفت
-
1:10 - 1:12تا به من بگوید که سرطان مرحله ۴ دارم
-
1:12 - 1:15و این که باید فورا به بیمارستان بروم.
-
1:16 - 1:19و تمام چیزی که به فکرم رسید
تا بگویم این بود، -
1:19 - 1:21«اما من یک پسر دارم
-
1:22 - 1:24من نمیتوانم بمیرم.
-
1:24 - 1:26این دنیا نمیتواند تمام شود،
-
1:26 - 1:28تازه شروع شده.»
-
1:29 - 1:32و بعد به همسرم زنگ زدم
و باعجله پیشم آمد -
1:32 - 1:35و هر چه که فکر میکردم درست است را گفتم.
-
1:35 - 1:38گفتم: «من همیشه تو را دوست داشتهام،
-
1:38 - 1:40من همیشه تو را دوست داشتهام.
-
1:40 - 1:42واقعا متاسفم.
-
1:42 - 1:44لطفا مواظب پسرمان باش.»
-
1:45 - 1:48و بعد به سمت بیمارستان رفتم،
-
1:48 - 1:51برای اولین بار به ذهنم آمد،
-
1:51 - 1:53«اوه، چقدر طعنهآمیز»
-
1:53 - 1:57تازه یک کتاب به اسم «خوشبخت»
نوشته بودم. -
1:57 - 1:59(خنده)
-
2:00 - 2:01من تاریخدانم
-
2:01 - 2:05و متخصص در این ایده که اتفاقهای خوب
برای آدم های خوب میافتد. -
2:05 - 2:10من محقق در یک شاخه از مسیحیت به نام
«نوید خوشبختی» هستم، -
2:10 - 2:14وعده اصلی آن این است که
خدا صلاح شما را میخواهد. -
2:14 - 2:18من هیچوقت خودم رو پیرو
«نوید خوشبختی» نمیدانستم. -
2:18 - 2:20من فقط یک ناظر ساده بودم.
-
2:20 - 2:24«نوید سعادت و خوشبختی» باور دارد که
خدا میخواهد به شما پاداش دهد، -
2:24 - 2:26اگر ایمان درستی داشته باشید.
-
2:26 - 2:28اگر شما خوب و با ایمان باشید،
-
2:28 - 2:31خدا به شما سلامتی، ثروت
-
2:31 - 2:32و خوشبختی بیانتها میدهد.
-
2:33 - 2:34زندگی مثل یک بومرنگ است:
-
2:34 - 2:36اگر شما خوب باشید،
-
2:36 - 2:38چیز های خوب به سمت شما برمیگردد.
-
2:38 - 2:42مثبت فکر کنید. مثبت صحبت کنید.
-
2:42 - 2:45هیچ چیز غیرممکن نیست اگر شما
باور داشته باشید. -
2:46 - 2:50من به این خداشناسی بسیار آمریکایی
علاقه مند شدم -
2:50 - 2:51وقتی حدودا ۱۸ سالم بود.
-
2:51 - 2:56و در ۲۵ سالگی برای مصاحبه
با افراد مشهور این عقیده در کشور سفر کردم. -
2:56 - 3:00یک دهه از عمرم را برای مصاحبه با
مبلغین تلویزیونی صرف کردم -
3:00 - 3:03با ضمانت الهی برای پاداش الهی.
-
3:04 - 3:08من با بی شماری از روحانیان کلیسای اعظم
با موهای دیدنی مصاحبه کردم، -
3:08 - 3:11درباره این که آنها چطور در حال حاضر
به بهترین وجه زندگی می کنند. -
3:11 - 3:14افرادی را در اتاقهای انتظار بیمارستان
-
3:14 - 3:16و دفاتر مجلل ملاقات کردم.
-
3:16 - 3:19دست افرادی تشسته روی صندلی
چرخ دار را در دستم گرفتم، -
3:19 - 3:21در حالی که برای شفای آنها دعا می کردم.
-
3:21 - 3:26شهرتم را به عنوان خراب کننده
تعطیلات خانواده به دست آوردم، -
3:26 - 3:30چون همیشه اصرار بر بودن در
مجللترین کلیسای اعظم شهر داشتم. -
3:31 - 3:33اگر رودخانه ای در میان محراب در جریان بود،
-
3:33 - 3:36عقابی که آزادانه
در سالن اجتماعات پرواز کند، -
3:37 - 3:40یا گوی زرین عظیمی میچرخید،
-
3:40 - 3:41من آنجا بودم.
-
3:42 - 3:46موقعی که در ابتدا شروع به
مطالعه آن کردم، کل ایده «خوشبختی» بود. -
3:46 - 3:48که آن چیزی نبود که امروز است.
-
3:48 - 3:50شبیه چیزی که الان است نبود،
-
3:50 - 3:53یک خط کامل از #خوشبخت لوازم منزل.
-
3:54 - 3:59آن هنوز یک جریانی از #خوشبختی مدال
و تیشرت افتخار و هنر دیواری -
3:59 - 4:01با نورپردازی نئونی نبود.
-
4:01 - 4:07ایدهای نداشتم که «خوشبختی» یکی
از رایجترین کلیشههای فرهنگی خواهد شد، -
4:07 - 4:10یکی از پرکاربردترین هشتگ ها در اینستاگرام،
-
4:10 - 4:12برای گرامیداشت عکسهای با حداقل میزان
بیکینی است، -
4:12 - 4:15انگار که بگوید، «من بسیار خوشبخت هستم.
-
4:15 - 4:17متشکرم حضرت عیسی، برای این بدن.»
-
4:17 - 4:19(خنده)
-
4:20 - 4:24من هنوز به طور کامل درک نکرده بودم
که «نوید خوشبختی» -
4:24 - 4:26به دین مدنی بزرگی تبدیل شده،
-
4:27 - 4:29ارائهگر یک حساب متعالی دیگر
-
4:30 - 4:32از هسته اصلی رویای آمریکایی.
-
4:32 - 4:35به جای پرستش بنیانگذاری خود آمریکا،
-
4:36 - 4:39نوید خوشبختی، آمریکاییها را پرستش میکرد.
-
4:39 - 4:42به تعظیم و تکریم و به مراسم و تشریفات
درآوردن ولع، -
4:42 - 4:45سخت کوشی و اصول اخلاقی آنها میپردازد.
-
4:46 - 4:49آمریکاییها به بشارت
خوشبینی اعتقاد دارند، -
4:49 - 4:51و آنها دلیل اثبات شخصی خودشان هستند.
-
4:52 - 4:54اما علرغم گفتن این به خودم که،
-
4:54 - 4:57«من فقط در حال مطالعه این مطالب هستم،
من چیزی شبیه آنها نیستم،» -
4:57 - 4:59وقتی نتیجه تشخیصام را گرفتم،
-
4:59 - 5:03ناگهان فهمیدم که چقدر
عمیقاً در خداشناسی هوراشیو آلجر خودم -
5:03 - 5:06سرمایه گذاری کرده بودم.
-
5:07 - 5:10اگر شما در این فرهنگ زندگی کنید،
چه مذهبی باشید با نه، -
5:10 - 5:14بینهایت سخت است
که از به دام افتادن اجتناب کنید. -
5:14 - 5:18در این باور که تقوی و
موفقیت دست به دست هم میدهند. -
5:19 - 5:22هرچه بیشتر به تشخیص خودم خیره شدم،
-
5:22 - 5:25بیشتر متوجه شدم که نسخه آرام خودم را دارم
-
5:25 - 5:29از این ایده که چیزهای خوب
برای آدمهای خوب پیش میآید. -
5:29 - 5:30آیا آدم خوبی نبودم؟
-
5:31 - 5:33آیا به نوعی خاص نبودم؟
-
5:33 - 5:36تا به امروز
-
5:36 - 5:37آدم نکشتهام.
-
5:37 - 5:40(خنده)
-
5:40 - 5:42(تشویق)
-
5:42 - 5:43پس چرا این اتفاق برای من پیش آمد؟
-
5:45 - 5:47میخواستم خدا من را شفا دهد
-
5:47 - 5:51و ایمانم را فقط با چندتایی
پاداش درخشان در طول راه پاداش دهد. -
5:51 - 5:54بله، خب یک عالمه پاداش درخشان.
-
5:54 - 5:55(خنده)
-
5:55 - 5:57باور داشتم که مشقت
تنها بیراههای در -
5:58 - 6:01آنچه که یقین داشتم زندگی
خیلی طولانی من میبود است. -
6:02 - 6:06همانطور که این مورد، درباره بسیاری از ما
صدق می کند، این ذهنیت، خوب به من خدمت کرد. -
6:07 - 6:10بشارت خوشبختی من را بسوی موفقیت،
-
6:10 - 6:12رویای بزرگ داشتن،
-
6:12 - 6:13رهایی از ترس سوق داد.
-
6:14 - 6:17ذهنیتی بود که
به خوبی به من خدمت کرد -
6:17 - 6:18تا وقتی دیگر
-
6:18 - 6:22تا این که من با چیزی روبرو شدم که نتوانستم
راه خود را برای خروج از آن مدیریت کنم. -
6:23 - 6:26تا این که خودم را در حالیکه
در گفتگوی تلفنی میگفتم که -
6:26 - 6:27«اما من یک پسر دارم»، یافتم.
-
6:28 - 6:31چون همه آن چیزی بود که
برای گفتن به ذهنم آمد. -
6:33 - 6:36آن سختترین لحظهای بود
که بپذیرم: -
6:37 - 6:40آن تماس تلفنی، رفتن به بیمارستان،
-
6:40 - 6:44وقتی که تشخیص دادم که
بشارت خوشبختی شخصی خودم -
6:44 - 6:45شکستم داده بود.
-
6:46 - 6:51هر چیز خوب یا خاصی که در باره خودم
تصور کردم، نتوانست مرا حفظ کند -- -
6:51 - 6:53سختی کوشی من، شخصیت من،
-
6:53 - 6:56شوخ طبعی من، چشمانداز آینده من،
-
6:57 - 7:01مجبور شدم با این واقعیت روبرو شوم که
زندگی من از کاغذ دیواری ساخته شده، -
7:01 - 7:03و همین طور زندگی بقیه آدمها.
-
7:05 - 7:09تصورش هم سخت است که بپذیریم
همه ما فقط یک نفس فاصله داریم -
7:09 - 7:13از مشکلی که بتواند
چیزی غیرقابل جایگزین را خراب کند -
7:13 - 7:15یا زندگیهای ما را کاملاً تغییر دهد.
-
7:16 - 7:19ما میدانیم که در زندگی
گذشته و آیندهای وجود دارد. -
7:20 - 7:24از من خواسته میشود همیشه بگویم که
هرگز برنخواهم گشت، -
7:24 - 7:27یا اینکه در چشم انداز
خیلی بهدست آوردهام. -
7:27 - 7:28و من به آنها میگویم نه،
-
7:29 - 7:31گذشته بهتر بود.
-
7:34 - 7:36چند ماه بعد از اینکه بیمار شدم،
در این باره نوشتم، -
7:36 - 7:39و سپس آن را برای سردبیری
در نیویویرک تایمز فرستادم. -
7:40 - 7:44حال در نگاه به گذشته، برداشتن یکی از
آسیبپذیرترین لحظات زندگیتان -
7:44 - 7:45و تبدیل کردن آن به یک تیتر
-
7:46 - 7:48روش جالبی برای احساس آسیبپذیری کمتر نیست.
-
7:48 - 7:50(خنده)
-
7:50 - 7:53هزارن نامه و ایمیل دریافت کردم.
-
7:53 - 7:55هنوز هم هر روز انها را میگیرم.
-
7:55 - 7:58فکر میکنم این به خاطر
سوالی است که پرسیدم. -
7:58 - 8:03پرسیدم: چطور برای چیزهای بدی که اغلب
بدون دلیل زیادی برایتان -
8:03 - 8:05اتفاق میافتد زندگی میکنید؟
-
8:05 - 8:10پرسیدم: آیا بهتر نمیشد
بدون این فرمولهای ظالمانه زندگی کنیم -
8:10 - 8:13که چرا مردم مستحق چیزی که سرشان میاید
هستند؟ -
8:14 - 8:17و آنچه بسیار خندهدار و وحشتناک بود،
البته، -
8:17 - 8:20فکر کردم از مردم خواستهام
برای کمتر هیجانزده شدن -
8:20 - 8:22در مورد نیاز به توضیح برای
اتفاقات بدی که اتفاق افتاده است. -
8:22 - 8:25پس هزاران خواننده چه کردند؟
-
8:25 - 8:29بله، آنها نوشتند تا از این عقیده دفاع کنند
که باید دلیلی باشد پشت آنچه -
8:29 - 8:31که برای ما اتفاق میافتد.
-
8:31 - 8:34و آنها واقعاً میخواهند
که من آن دلیل را درک کنم. -
8:34 - 8:39مردم میخواهند که به آنها اطمینان دهم
که سرطان من بخشی از برنامه(الهی) است. -
8:40 - 8:43چند نامه حتی توصیه کردند که
این برنامه خداست که من به سرطان مبتلا شوم -
8:43 - 8:46بنابراین میتوانم با نوشتن
در مورد آن به مردم کمک کنم. -
8:47 - 8:50مردم مطمئنند که این تست شخصیت من یا
-
8:50 - 8:52اثبات کاری وحشتناک است که انجام دادهام.
-
8:53 - 8:56آنها میخواهند بی هیچ شک بدانم
-
8:56 - 9:00که منطق پنهانی برای
این به ظاهر هرج و مرج وجود دارد. -
9:00 - 9:02آنها به شوهرم میگویند ،
-
9:02 - 9:04در حالی که من هنوز در بیمارستان هستم،
-
9:04 - 9:06که همه چیز به دلیلی اتفاق میافتد،
-
9:06 - 9:09و سپس به لکنت بیفتند موقعی که او میگفت،
-
9:09 - 9:11«من دوست دارم آن را بشنوم.
-
9:11 - 9:14من دوست دارم دلیل مرگ زنم را بشنوم.»
-
9:16 - 9:17و من آن را درک می کنم.
-
9:17 - 9:19همه ما دلایلی میخواهیم.
-
9:19 - 9:21فرمول میخواهیم
-
9:21 - 9:24برای پیش بینی این که
آیا سخت کوشی ما نتیجه خواهد داد، -
9:24 - 9:29آیا عشق و پشتیبانی ما
همیشه شریکمان را خوشحال خواهد کرد -
9:29 - 9:30و فرزندانمان ما را دوست دارند.
-
9:31 - 9:34میخواهیم در دنیایی زندگی کنیم
که در آن ۲۸ گرم از -
9:34 - 9:40سخت کوشی یا درد ما یا عمیقترین
امیدهای ما بیارزش نباشند. -
9:41 - 9:45میخواهیم در دنیایی زندگی کنیم
که در آن چیزی از دست نرود. -
9:47 - 9:51اما آنچه در زندگی
با سرطان سطح ۴ آموختهام -
9:51 - 9:54این است که هیچ همبستگی سادهای بین
-
9:54 - 9:56میزان تلاشی که میکنم
-
9:56 - 9:58و طول عمر من نیست.
-
9:59 - 10:03در سه سال گذشته، من درد و
ناراحتی بیشتری را در قیاس با آنچه -
10:03 - 10:05همیشه فکرش را میکردم
بتوان تحمل کنم تجربه کردهام. -
10:06 - 10:09تازگی فهمیدم که
جراحیهای شکمی زیادی انجام دادهام -
10:09 - 10:12طوریکه روی پنجمین نافم هستم ،
-
10:12 - 10:14و این آخری از همه کمتر مورد ِعلاقهام است.
-
10:14 - 10:16(خنده)
-
10:17 - 10:21اما همان زمان، عشق را تجربه کردهام،
-
10:21 - 10:23عشق فراوان،
-
10:23 - 10:25عشقی که توصیفش برایم سخت است.
-
10:26 - 10:29یک روز ، در حال خواندن یافتههای
-
10:29 - 10:32بنیاد پژوهشی تجربههای نزدیک به مرگ بودم،
-
10:32 - 10:34و بله، چنین چیزی وجود دارد.
-
10:34 - 10:37با افرادی مصاحبه شده بود
درباره مواجهشان با مرگ -
10:37 - 10:38در انواع شرایط:
-
10:38 - 10:41حوادث رانندگی، کار و زایمان،
-
10:41 - 10:42خودکشی،
-
10:42 - 10:45و بسیاری از آنها همان چیز
عجیب را گزارش دادهاند: -
10:45 - 10:47عشق.
-
10:47 - 10:50مطمئن هستم آن را نادیده میگرفتم
اگر چیزی را یادم نمیآورد -
10:50 - 10:51که تجربهاش کردهام،
-
10:51 - 10:54چیزی که در گفتنش به دیگران احساس
ناراحتی داشتم: -
10:55 - 10:58ابن که وقتی مطمئن شدم که میخواهم بمیرم
-
10:58 - 10:59احساس عصبانیت نکردم.
-
11:01 - 11:02احساس عشق کردم.
-
11:03 - 11:07این یکی از توهمیترین چیزهایی بود
که تجربه کردم. -
11:07 - 11:11در زمانی که باید احساس میکردم
خدا مرا رها کرده است، -
11:11 - 11:13به خاکستر تبدیل نشدم.
-
11:14 - 11:16احساس کردم شناورم،
-
11:16 - 11:18شناور روی عشق و دعاهای
-
11:18 - 11:21همه کسانی که مثل زنبورهای کارگر
اطرافم پرسه میزدند، -
11:21 - 11:24یادداشت و جوراب و لحاف چهلتکه گلدوزی شده
-
11:24 - 11:27با کلمات تشویقی آوردند.
-
11:28 - 11:30اما وقتی دستم در دست آنها،
-
11:30 - 11:32در کنارم نشستند،
-
11:32 - 11:35رنج کشیدنم به این حس تبدیل شد که
-
11:35 - 11:37رنج دیگران را برایم آشکار میکرد.
-
11:38 - 11:41من به دنیای افرادی وارد شدم
که درست مثل من بود،د، -
11:42 - 11:44افرادی که در حال سکندری خوردن در آوار
-
11:44 - 11:47رویاهایی بودند که
فکر میکردند مستحق آن هستند -
11:47 - 11:49و طرحهایی که تشخیص نمیدانند ریختهاند،
-
11:50 - 11:54حس ارتباط بیشتر داشتن،
به نوعی، با افراد دیگر ، -
11:54 - 11:57در حال تجربه کردن وضعیتی مشابه.
-
11:57 - 12:00و این احساس برای ماه ها با من ماند.
-
12:00 - 12:02در واقع، من آنقدر به آن عادت کرده بودم
-
12:02 - 12:06که از فکر از دست دادن آن میترسیدم.
-
12:06 - 12:12پس از دوستان، الهیاتشناسان
مورخان، راهبههای محبوبم سوال کردم که -
12:12 - 12:16«من چه کنم وقتی که
این احساس عشق از بین برود؟» -
12:16 - 12:19و دقیقا میدانستند که
من راجع به چه حرف میزدم، -
12:19 - 12:21چون خودشان تجربهاش را داشتند
-
12:21 - 12:24یا که راجع به آن در شاهکارهای الهیات مسیحی خوانده بودند..
-
12:24 - 12:25و آنها گفتند:
-
12:25 - 12:27« بله، میگذرد.
-
12:28 - 12:29احساسات میگذرند.
-
12:30 - 12:33و فرمولی وجود نخواهد داشت
برای این که چطور آن را برگردانی.» -
12:34 - 12:36اما به من این یک ذره اطمینان
کوچک را دادند، -
12:36 - 12:38و من به آن چسبیدهام.
-
12:38 - 12:40آنها گفتند،
-
12:40 - 12:43«هنگامی که احساسات
مانند امواج فروکش میکند، -
12:43 - 12:44اثری از خود به جا میگذارد.»
-
12:46 - 12:47و همینطور است.
-
12:48 - 12:51و چیزی را ثابت نمیکند،
-
12:52 - 12:54هیچ چیزی برای افتخار کردن وجود ندارد،
-
12:54 - 12:55آن فقط یک هدیه بود.
-
12:55 - 12:58بنابراین نمیتوانم به هزاران ایمیلی
که دریافت کردهام با برنامه -
12:58 - 13:01پنج گام خودم به سوی سلامتی الهی و
-
13:01 - 13:03احساسات جادویی شناور جواب دهم.
-
13:04 - 13:10میبینم که جهان میلرزد
از وقایعی که فوق العاده و وحشتناک، باشکوه -
13:10 - 13:12و غم انگیزاند.
-
13:13 - 13:15من نمیتوانم تضاد را با هم آشتی دهم،
-
13:17 - 13:20مگر این که باور کنم که این تضادها
-
13:20 - 13:22همدیگر را از بین نمیبرند.
-
13:23 - 13:25زندگی بسیار زیباست،
-
13:26 - 13:28و زندگی بسیار سخت است،
-
13:30 - 13:33امروز حالم خوب است.
-
13:34 - 13:37به نظر می رسد داروهای ایمونوتراپی
(ایمن درمانی) موثر بودهاند. -
13:37 - 13:40و به اسکنها ادامه میدهیم.
-
13:41 - 13:43امیدوارم مدت طولانی زندگی کنم.
-
13:44 - 13:48امیدوارم به اندازه کافی زنده بمانم
تا پسرم را خجالتزده کنم -
13:48 - 13:51و ببینم که همسرم
موهای زیبایش را از دست داده. -
13:52 - 13:53و فکر کنم احتمالش باشد..
-
13:54 - 13:56اما در حال یادگیری برای زندگی کردن هستم
-
13:56 - 13:58و برای عاشق بودن
-
13:58 - 14:00بدون حساب کردن هزینه،
-
14:00 - 14:05بدون دلیل و اطمینان به اینکه
چیزی از دست نمیرود. -
14:05 - 14:07زندگی قلب شما را میشکند،
-
14:08 - 14:11و زندگی ممکن است هر آنچه را
که دارید و به هر چه امید -
14:11 - 14:13بستهاید، از شما بگیرد.
-
14:13 - 14:17اما نوعی از بشارت خوشبختی
هست که به آن ایمان دارم. -
14:18 - 14:20من ایمان دارم که در تاریکی،
-
14:20 - 14:22حتی آنجا،
-
14:22 - 14:24زیبایی وجود دارد،
-
14:24 - 14:25و عشق وجود دارد.
-
14:25 - 14:28و هر از گاهی،
-
14:28 - 14:31بیش از حد لازم احساس خواهد شد.
-
14:32 - 14:33ممنون.
-
14:33 - 14:37(تشویق)
- Title:
- «همه چیز، به دلیلی رخ میدهد» -- و دروغهای دیگری که دوستشان داشتهام.
- Speaker:
- کیت باولِر
- Description:
-
در سختترین لحظات زندگی، چگونه زندگی را سپری میکنید؟ کیت باولِر به جستجوی این سوال پرداخت وقتی که سرطان سطح ۴ او در سن ۳۵ سالگی تشخیص داده شد. در سخنرایی عمیق، غمانگیز و غیرمنتظره، او پاسخهایی ارائه میدهد - با چالش این ایده که - هر چیزی به علتی رخ میدهد و اشتراک گذاری خِردی که دنیا را منطقی میسازد بعد از این که زندگی شما ناگهان زیر و رو شده است. او میگوید: من ایمان دارم که در تاریکی، حتی آنجا، زیبایی و عشق وجود خواهد داشت.
- Video Language:
- English
- Team:
closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 14:49
![]() |
Leila Ataei edited Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved | |
![]() |
Leila Ataei approved Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved | |
![]() |
Leila Ataei accepted Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved | |
![]() |
Leila Ataei edited Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved | |
![]() |
Leila Ataei edited Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved | |
![]() |
Leila Ataei edited Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved | |
![]() |
Leila Ataei edited Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved | |
![]() |
Leila Ataei edited Persian subtitles for "Everything happens for a reason" -- and other lies I've loved |