-
(زنگ)
-
تای عزیز، پیروان محترم،
-
پسر ما
-
در ۸ سال گذشته، از زمان افتتاح تابستانیِ
Plum Village همراه ما بوده است،
-
از وقتی که ۱۱ سال داشت.
او الان ۱۹ سال دارد.
-
او بسیار باهوش، خلاق،
آرام، و مهربان است.
-
او فرزند این گروه است.
-
او نیم سال پیش اولین
حملهٔ روانیاش را تجربه کرد.
-
بعد از بهبودی به کمک
معالجهٔ روانپزشکی سنتی،
-
ما در گردهمایی ۲۱ روزه حاضر شدیم.
-
او دوباره خود را به کمک
تمرینها حضور ذهن دریافت.
-
و استوار و بااستقامت شد.
-
به دلیل احساس استحکام در تمرینش،
او تصمیم گرفت که دارویش را رها کند
-
و به مشاهدهٔ فکرش بدون
هیچ عامل بازدارندهای بپردازد.
-
در این حین، او قادر
به کنترل ذهنش نبود.
-
او دوباره وارد یک دورهٔ حملهٔ دیگر شد.
-
ما نگران سلامت ذهنی او بودیم
و تصمیم گرفتیم که برای کمک به برادرانش
-
او را به بیمارستان Bergerac ببریم.
-
پزشکان میگویند که او اختلال دارد.
-
هیچکس واقعاً دلیل این را نمیداند
و اینکه راه علاجش چیست،
-
بجز اینکه او را با دارو
خوابآلود و کند کنند.
-
ما بسیار متأثر و شکرگزار هستیم.
-
ما خیلی به تیم پزشکیای که از او
مراقبت میکند اعتماد نداریم،
-
و همچنین به فرونشاندن
ذهنش توسط دارو.
-
ما به دنبال یافتن راه حلی
حقیقی برای مشکل اوییم،
-
راهی که بیشتر به همراه عشق و
در موازات با رشد روحی او باشد،
-
آیا ممکن است به ما در درکِ
روحی و شناخت کمک کنید؟
-
من فکر میکنیم که ما به حضور
ذهن بیشتر احتیاج داریم.
-
ما موظفیم که بیشتر دقت کنیم،
-
چونکه حضور ذهن به ما
کمک میکند که در لحظه باشیم،
-
که بیشتر تمرکز داشته باشیم و
-
شانس بیشتری برای پیدا کردن
-
علت این بیماری داشته باشیم.
-
ممکن است که این دلیل از زمان و مکان
بسیار دوردستی سرچشمه بگیرد.
-
و همراه این گروه، مخصوصاً
کسانی که به ما نزدیکند،
-
باید با هم بنگریم
تا دلیل را بیابیم.
-
ما باید وارد پروسهٔ یادگیری بشویم،
-
چونکه...
-
ما دقیقاً این را درک نکردهایم، نمیدانیم
که چه اتفاقی افتاده است
-
بنابراین همراه اعضای گروه،
جوان و خردسال،
-
و همراه اعضای تیم پزشکی،
-
ما باید با هم بنگریم
-
تا درک کنیم و فکرمان را باز کنیم
-
که به راه حلهای بهتری برای
کنار آمدن با ابن شرایط برسیم.
-
واقعیت این است که در جامعهٔ
ما هر کداممان مشغولیم.
-
هر که گرفتار چیزهای مختلفی است.
-
ما وقت بودن با خودمان را نداریم
-
و اینکه با کسانی که دوستشان داریم باشیم.
-
و ممکن است که ما این وضعیت
را دست کم تلقی کنیم.
-
پس بیایید به عنوان یک گروه
این مسئله را بشناسیم
-
و آن انرژی همگانیِ حضور ذهن
و همدردی را تولید کنیم،
-
که او را در بر بگیریم و آن انرژی
را به سویش بفرستیم،
-
که بتواند سریعاً بهبودی بیابد.
-
امروز صبح هم برای یکی از راهبانِ
Upper Hamlet انرژی فرستادیم،
-
او دیشب در بوردو بستری شده بود
-
و عمل جراحی داشت.
-
هنگام مناجات صبحگاهانه، تای به همراه
گروه پیروان توجهمان را متمرکز کردیم.
-
و این انرژی جمعی را بسوی او،
که اکنون در بیمارستان است، فرستادیم.
-
با این آرزو که انرژی همگانیِ
همدردی و حضور ذهن
-
و آرامش به او کمک کند تا
سریعاً از این حادثه علاج یابد.
-
اسم او پَپ نیَک (Phap Nhac) است،
موسیقی دارما.
-
او دو روز پیش تازه از ویتنام آمد.
-
ما این شرایط را قبول میکنیم.
-
ما باید شرایط را قبول کنیم و
بهترین را از آنجا به بعد آرزو کنیم.
-
و ما اینکار را به عنوان یک
گروه انجام خواهیم داد.
-
(زنگ)