Return to Video

مشتاق باشید، شجاع باشید و بهترین باشید.

  • 0:01 - 0:03
    پت میشل: آن روز،
  • 0:03 - 0:07
    هشتم ژانویه سال ۲۰۱۱، مثل هر روز دیگری آغاز شد.
  • 0:07 - 0:10
    هر دو شما کاری را که عاشقش بودید انجام میدادید.
  • 0:10 - 0:12
    گبی تو به عنوان یک عضو گنگره
  • 0:12 - 0:14
    که عاشق کارت بودی
  • 0:14 - 0:15
    موکلینت را ملاقات می کردی،
  • 0:15 - 0:18
    و مارک ، تو شادمانه آماده
  • 0:18 - 0:21
    سفر بعدی فضایی می شدی.
  • 0:21 - 0:25
    و ناگهان همه آنچه را که شما برایش برنامه ریزی کرده بودید
  • 0:25 - 0:27
    و یا در زندگی انتظار داشتید
  • 0:27 - 0:31
    به شکل غیر قابل جبرانی تغییر کرد.
  • 0:31 - 0:32
    مارک کلی: بله، این شگفت انگیز بود،
  • 0:32 - 0:34
    خیلی شگفت آوره که همه چیز می تواند
  • 0:34 - 0:36
    در یک لحظه برای همه ما تغییر کند.
  • 0:36 - 0:38
    مردم نمی توانند این را بفهمند.
  • 0:38 - 0:39
    من هم دقیقا نمی توانستم.
  • 0:39 - 0:39
    گبی گیفوردز: بله.
  • 0:39 - 0:41
    مارک گبی: و آن روز شنبه صبح،
  • 0:41 - 0:44
    من تلفن وحشتناکی داشتم
  • 0:44 - 0:46
    از مدیر دفتر گبی.
  • 0:46 - 0:48
    او اطلاعات بیشتری نداشت.
  • 0:48 - 0:50
    او تنها گفت،"گبی تیر خورده."
  • 0:50 - 0:51
    چند دقیقه بعد، به او زنگ زدم
  • 0:51 - 0:54
    و برای چند لحظه فکر کردم،
  • 0:54 - 0:56
    شاید من تصور کردم که بهم این تلفن شده.
  • 0:56 - 0:58
    به او تلفن زدم، و آن موقعی بود که او گفت
  • 0:58 - 1:00
    که گلوله به سر گبی خورده.
  • 1:00 - 1:02
    و از آن لحظه،
  • 1:02 - 1:06
    من می دانستم که زندگی ما تغییر زیادی خواهد کرد
  • 1:06 - 1:08
    پت میشل: و هنگامی که تو به بیمارستان رسیدی،
  • 1:08 - 1:10
    پیش بینی که درباره وضعیت گبی
  • 1:10 - 1:14
    و بهبودی او به تو گفتند، آیا چیزی
  • 1:14 - 1:15
    بود که انتظارش را داشتی؟
  • 1:15 - 1:17
    مارک کلی: خوب، برای جراحت ناشی از گلوله
  • 1:17 - 1:18
    و جراحات تروماتیک مغزی،
  • 1:18 - 1:21
    معمولا نمیتوانند چیزی زیادی به تو بگویند،
  • 1:21 - 1:24
    هر جراحتی متفاوت با دیگری است. و مثل سکته که در واقع نوع دیگری
  • 1:24 - 1:26
    از جراحت تروماتیک مغزی است و قابل پیش بینی هست
  • 1:26 - 1:29
    اغلب قابل پیش بینی نیست.
  • 1:29 - 1:32
    بنابراین آنها نمی دانستند که که گبی برای چه مدت بیهوش خواهد بود،
  • 1:32 - 1:35
    و یا چه موقع شرایطش تغییر خواهد کرد
  • 1:35 - 1:38
    و پیش بینی درباره وضعیتش چطور می شود.
  • 1:38 - 1:42
    پت میشل: گبی، آیا بهبودی تو
  • 1:42 - 1:46
    تلاشی برای بوجود آوردن گبی جدیدی بود
  • 1:46 - 1:49
    و یا بازیابی گبی قبلی بود؟
  • 1:49 - 1:54
    گبی: گبی جدید-- بهتر، قوی تر و سخت تر.
  • 1:54 - 1:58
    ( تشویق تماشاگران)
  • 1:58 - 2:01
    مارک کلی: باید بگویم
  • 2:01 - 2:04
    هنگامی که به تصویر پشت سر ما نگاه می کنید،
  • 2:04 - 2:06
    که بر میگردد به چنین جراحتی
  • 2:06 - 2:08
    و قوی و قوی تر شدن
  • 2:08 - 2:10
    واقعا انجامش دشوار است.
  • 2:10 - 2:11
    من کسی را
  • 2:11 - 2:14
    به سر سختی همسر فوق العاده خودم نمی شناسم.
  • 2:14 - 2:16
    ( تشویق تماشاگران)
  • 2:18 - 2:20
    پت میشل: اولین نشانه اینکه
  • 2:20 - 2:23
    بهبودی کامل حاصل نخواهد شد
  • 2:23 - 2:26
    اما شما تصمیم داشتید که زندگی مشابه آنچه
  • 2:26 - 2:29
    که تو و گبی برنامه ریزی کرده بودید داشته باشد؟
  • 2:29 - 2:31
    مارک کلی: خوب، اولین چیز، برای ما این بود
  • 2:31 - 2:34
    گبی تقریبا هنوز بیهوش بود،
  • 2:34 - 2:40
    اما هنگامی که در اتاق مراقبتهای ویژه بیمارستان بود کاری کرد
  • 2:40 - 2:42
    که وقتی می رفتیم رستوران برای
  • 2:42 - 2:44
    شام میکرد،
  • 2:44 - 2:46
    او حلقه دست مرا بیرون کشید
  • 2:46 - 2:49
    و از یک انگشت به انگشت بعدی انداخت،
  • 2:49 - 2:51
    و در این مرحله من میدانستم
  • 2:51 - 2:52
    که هنوز هوشیار است.
  • 2:52 - 2:54
    پت میشل: دقیقا چی گفت؟
  • 2:54 - 2:57
    آیا او تو را با حرفهایی متعجب کردد؟
  • 2:57 - 3:03
    مارک کلی: خوب، در ابتدا خیلی دشوار بود.
  • 3:03 - 3:04
    مارک کلی: بله، همینطور بود.
    گبی گیفوردز: چه؟چه؟ جوجه. جوجه . جوجه.
  • 3:04 - 3:08
    مارک کلی: برای ماه اول، این حد حرفهای
  • 3:08 - 3:09
    گبی بود.
  • 3:09 - 3:12
    به دلایلی ، او توانایی گفتار را از دست داده بود
  • 3:12 - 3:14
    که مشکلی برای گفتگو و ارتباط برقرار کردن شده بود.
  • 3:14 - 3:16
    ذهن او به واژه "جوجه" قفل شده بود،
  • 3:16 - 3:19
    که بهترین واژه نبود ولی خیلی هم بد نبود.
  • 3:19 - 3:21
    (خنده تماشاگران)
  • 3:21 - 3:22
    در واقع ما نگران بودیم
  • 3:22 - 3:27
    که او خیلی از این بدتر شود.
  • 3:27 - 3:29
    پت میشل: گبی، دشوارترین چالش تو
  • 3:29 - 3:32
    برای بهبودی چی بود؟
  • 3:32 - 3:36
    گبی گیفوردز: صحبت کردن. واقعا مشکل بود، واقعا.
  • 3:36 - 3:39
    مارک کلی: بله، با ناتوانایی گفتار ناشی از آسیب مغزی، گبی
    می داند که چه چیزی را می خواهد بگوید،
  • 3:39 - 3:41
    فقط نمی تواند بیان کند.
  • 3:41 - 3:42
    او همه چیزی را می فهمد و درک می کند،
  • 3:42 - 3:45
    اما حرف زدن برای او خیلی دشوار است
  • 3:45 - 3:47
    زیرا هنگامی که به تصویر نگاه می کنید،
  • 3:47 - 3:52
    بخشی از مغز
    که مربوط مرکز به ارتباط می باشد
  • 3:52 - 3:53
    که در سمت چپ مغزتان است نگاه کنید،
  • 3:53 - 3:55
    جایی است که گلوله از آن عبور کرده.
  • 3:55 - 3:57
    پت میشل: خُب تو باید هر کار خطرناکی را انجام دهی:
  • 3:57 - 3:59
    به جای همسرت حرف بزنی.
  • 3:59 - 4:01
    مارک کلی: می کنم.
  • 4:01 - 4:05
    این باید یکی از خطرناکترین کارهایی باشد که تاکنون انجام داده ام.
  • 4:05 - 4:07
    پت میشل: گبی، آیا خوشبین هستی
  • 4:07 - 4:10
    که بهبودیت ادامه یابد--
  • 4:10 - 4:12
    راه رفتن، صحبت کردن،
  • 4:12 - 4:15
    توانایی حرکت دادن بازو و پایت؟
  • 4:15 - 4:19
    گبی گیفوردز: من خوشبینم. این طولانی و سخت خواهد بود،
  • 4:19 - 4:22
    اما خوشبین هستم.
  • 4:22 - 4:25
    پت میشل: به نظر می رسد این شخصیت قوی و شماره یک
    گبی باشد
  • 4:25 - 4:27
    که می توان گفت؟ ( تشویق تماشاگران)
  • 4:27 - 4:28
    مارک کلی: گبی همواره بسیار خوشبین بوده است.
  • 4:28 - 4:31
    او بطرز باورنکردنی هر روز کار می کند.
  • 4:31 - 4:34
    گبی گیفوردز: روی تریدمیل. روی تریدمیل راه می روم،
  • 4:34 - 4:37
    زبان اسپانیایی را یاد می گیرم، فرانسوی.
  • 4:37 - 4:40
    مارک کلی: تنها همسر من هست که می تواند اینکار را بکند--
  • 4:40 - 4:42
    و اگر او را قبل از اینکه مجروح شود می شناختید،
  • 4:42 - 4:44
    می توانستید این را بفهمید--
  • 4:44 - 4:45
    که یک نفری چنین جراحتی را داشته
  • 4:45 - 4:48
    و برای سخن گفتن مشکل داشته
  • 4:48 - 4:50
    یک گفتار درما ن اسپانیایی می بینید،
  • 4:50 - 4:52
    سپس حدود یک ماه پیش می گوید که،
  • 4:52 - 4:56
    "می خواهم دوباره اسپانیایی یاد بگیرم. "
  • 4:56 - 4:58
    پت میشل: خوب، اجازه دهید کمی خصوصی تر
  • 4:58 - 5:01
    درباره همسرت صحبت کنیم، و حتی قبل از اینکه
  • 5:01 - 5:03
    تو گبی را ببینی.
  • 5:03 - 5:05
    او یک موتور سیکلت داشته،
  • 5:05 - 5:08
    اما از نظر من این عکس خیلی خودمانی
  • 5:08 - 5:11
    از زمانی که گبی گیفوردز جوان بوده.
  • 5:11 - 5:13
    مارک کلی، بله ، گبی مسابقه موتور سیکلت می داده
  • 5:13 - 5:15
    این یک اسکوتر هست، اما او --
  • 5:15 - 5:19
    خوب، او در مسابقات موتورسواری BMW شرکت می کرده.
  • 5:19 - 5:21
    پت میشل: آیا او موتورسیکلت میراند؟
    مارک کلی: خوب با توجه به اینکه
  • 5:21 - 5:24
    بازوی او درست کار نمی کنه مشکل خواهد بود،
  • 5:24 - 5:28
    اما فکر میکنم چیزی که من درباره ولکرو( نوار چسبی که روی کفش یا لباس به جای زیپ وصل می شود) میدانم،
  • 5:28 - 5:31
    شاید ما قادر باشیم که او را به به موتور سواری برگردانیم،
  • 5:31 - 5:35
    نوار چسب دست راست او را به فرمان نگه می دارد.
  • 5:35 - 5:37
    پت میل: من احساس می کنم که
    دقعه دیگه این عکس را خواهیم دید،
  • 5:37 - 5:39
    گبی.
  • 5:39 - 5:41
    اما هنگامی که تو او را دیدی، تصمیم گرفته بودی
  • 5:41 - 5:44
    که زندگیت را وقف خدمت به کشورت کنی.
  • 5:44 - 5:46
    تو به ارتش ملحق شده بودی
  • 5:46 - 5:49
    و در نهایت یک فضانورد شدی.
  • 5:49 - 5:51
    سپس شما همدیگر را ملاقات کردید.
  • 5:51 - 5:54
    چه چیزی تو را جذب گبی کرد؟
  • 5:54 - 5:58
    مارک کلی: خوب، وقتی که ما به اندازه کافی همدیگر را ملاقات کردیم،
  • 5:58 - 6:00
    این آخرین باری بود که ما ونکوور بودیم،
  • 6:00 - 6:03
    حدود ده سال پیش. ما ونکوور را دیدیم،
  • 6:03 - 6:07
    در فرودگاه، در یک سفر که ما هر دو ما
  • 6:07 - 6:09
    به چین می رفتیم،
  • 6:09 - 6:11
    که در واقع بر اساس پیشینه من،
  • 6:11 - 6:13
    می توانم بگویم برای کاری بی ارزش می رفتیم.
  • 6:13 - 6:16
    گبی-
    گبی گیفوردز- ماموریت ...
  • 6:16 - 6:19
    مارک کلی: او این را ماموریت مهم حقیقت یابی می گوید.
  • 6:19 - 6:22
    در آن زمان او سناتور مجلس بود،
  • 6:22 - 6:25
    و من او را در فرودگاه دیدم،
  • 6:25 - 6:26
    قبل از رفتن به چین.
  • 6:26 - 6:29
    پت میشل: آیا این را به عنوان یک گردباد عاشقانه توصیف می کنی؟
  • 6:29 - 6:31
    گبی گیفوردز: نه . نه . نه.
  • 6:31 - 6:33
    ( خنده تماشاگران)
  • 6:33 - 6:35
    یک دوست خوب.
  • 6:35 - 6:38
    مارک کلی: بله، ما بای مدت طولانی دوست خوبی بودیم.
  • 6:38 - 6:43
    گبی گیفوردز. بله. ( خنده تماشاگران)
  • 6:43 - 6:49
    مارک کلی: سپس بعد از یکسال و یا شاید بیشتر
  • 6:49 - 6:51
    مرا دعوت کرد که همدیگر را ملاقات کنیم.
  • 6:51 - 6:53
    کچا باید می رفتیم گبی.؟
  • 6:53 - 6:54
    گبی گیفوردز: برای دیدن محکومین به اعدام.
  • 6:54 - 6:58
    مارک کلی: بله اولین ملاقات ما رفتن به دیدار محکومین اعدام بود
  • 6:58 - 7:02
    که در فلورنس ایلت آریزونا بود،
  • 7:02 - 7:07
    که در در کنار محدوده نمایندگی گبی بود.
  • 7:07 - 7:09
    آنها روی برخی از قوانینی
  • 7:09 - 7:12
    که بر روی جرایم و محکومیتها بود
  • 7:12 - 7:14
    و محکومین به مرگ در آریزونا کار می کردند.
  • 7:14 - 7:16
    خُب او کس دیگری را پیدا نکرد که با او برود،
  • 7:16 - 7:20
    و البته من مثل کسی بودم که می خواستم محکوم به مرگ باشم.
  • 7:20 - 7:23
    خُب این اولین ملاقات عاشقانه ما بود.
  • 7:23 - 7:25
    ما از آن تاریخ با هم رفتیم.
    گبی گیفوردز. بله.
  • 7:25 - 7:27
    پت میشل: شاید این کمک کرد
  • 7:27 - 7:30
    که گبی تصمیم بگیرد با تو ازدواج کند.
  • 7:30 - 7:33
    شما در نهایت به خط مرگ خواهید رفت.
  • 7:33 - 7:34
    مارک کلی . فکر کنم.
  • 7:34 - 7:38
    پت میشل: گبی ، چه چیزی باعث شد که بخواهی با او ازدواج گنی؟
  • 7:38 - 7:44
    گبی گیفوردز: دوست خوب. بهترین دوست. بهترین دوست.
  • 7:44 - 7:47
    مارک کلی: فکر میکنم
  • 7:47 - 7:50
    ما همواره روابط خوبی با هم داشتیم.
  • 7:50 - 7:51
    ما زمانهای سختی را داشتیم
  • 7:51 - 7:55
    و این ما را قوی تر کرد.
    گبی : قوی تر.
  • 7:55 - 7:58
    پت میشل: به هر حال، بعد از ازدواج
  • 7:58 - 8:01
    شما زندگی مستقل را ادامه دادی.
  • 8:01 - 8:03
    در واقع، شما با هم اصلا زندگی نکردید.
  • 8:03 - 8:05
    مارک کلی: ما یکی از ازدواجهای کامپیوتری داشتیم.
  • 8:05 - 8:08
    در مورد ما، این واشینگتن دی سی، هیوستون،
  • 8:08 - 8:09
    توسان بود.
  • 8:09 - 8:11
    گاهی در جهت عقربه های ساعت حرکت میکردیم،
  • 8:11 - 8:12
    و گاهی خلاف عقربه های ساعت،
  • 8:12 - 8:14
    در مکانهای مختلف،
  • 8:14 - 8:18
    ما واقعا با هم زندگی نکردیم
  • 8:18 - 8:20
    تا آن شنبه صبح.
  • 8:20 - 8:23
    یک ساعت پس از اینکه گبی تیر خورد
  • 8:23 - 8:24
    من در فرودگاه توسان بودم
  • 8:24 - 8:26
    و این لحظه ای بود که
  • 8:26 - 8:29
    که همه چیز تغییر کرد.
  • 8:29 - 8:31
    پت میشل: و همچنین ، گبی، تو برای نمایندگی کنگره
  • 8:31 - 8:34
    شدی پس از اینکه نمایند مجلس شدی
  • 8:34 - 8:37
    و به شش سال به عنوان نماینده کنگره خدمت کردی.
  • 8:37 - 8:38
    بهترین چیزی که به عنوان
  • 8:38 - 8:40
    نمایند کنگره دوست داری چی بود؟
  • 8:40 - 8:44
    گبی گیفوردز : اقدام سریع ، اقدام سریع
  • 8:44 - 8:47
    پت میشل: خوب این کاری بود که تو کردی.
    گبی گیفوردز: بله، بله، اقدام سریع.
  • 8:47 - 8:49
    پت میشل : مطمئن نیست که مردم
    این را کاملا اینطور تفسیر کنند.
  • 8:49 - 8:51
    ( خنده تماشاگران)
  • 8:51 - 8:53
    مارک کلی: بله، می دانید، قانون گذاری اغلب
  • 8:53 - 8:56
    یک یک روند آهسته دارد،
  • 8:56 - 8:58
    اما همسر من، عاشق این هم که اقرار کنم،
  • 8:58 - 9:00
    تعداد زیادی از نمایندگان کنگره می دانند،
  • 9:00 - 9:01
    بطور باورنکردی سخت کار می کند.
  • 9:01 - 9:03
    منظور این است که، گبی می تواند مثل یک دیوانه کار کند،
  • 9:03 - 9:05
    و هرگز یک روز هم تعطیل نکند،
  • 9:05 - 9:07
    شاید نصف روز در یک ماه،
  • 9:07 - 9:10
    و هر وقت که بیداره در حال کار کردن هست،
  • 9:10 - 9:12
    او واقعا در این مورد بی نظیره،
  • 9:12 - 9:15
    و هنوز هم همینطوره.
    گبی: بله ، بله.
  • 9:15 - 9:17
    پت میشل: نصب پنلهای خورشیدی روی پشت بام خانه اش،
  • 9:17 - 9:18
    را باید بگویم.
  • 9:18 - 9:22
    بنابراین بعد از این حادثه غم انگیز، مارک،
  • 9:22 - 9:24
    تو تصمیم گرفتی که از شغلت
  • 9:24 - 9:25
    استعفا دهی،
  • 9:25 - 9:27
    با وجود اینکه تو باید به
  • 9:27 - 9:29
    یک ماموریت فضایی می رفتی.
  • 9:29 - 9:30
    همه، از جمله گبی،
  • 9:30 - 9:32
    با تو صحبت کردند که برگردی به کارت،
  • 9:32 - 9:34
    تو برگشتی به کارت.
  • 9:34 - 9:37
    مارک کلی: به شکلی. روز بعد از اینکه گبی مجروح شد،
  • 9:37 - 9:39
    من به رئیس ام، سرپرست فضانوردی،
  • 9:39 - 9:41
    دکتر پگی ویتسون، و گفتم،
  • 9:41 - 9:43
    "پگی، می دانیم که من باید سه ماه دیگر
  • 9:43 - 9:45
    به فضا بروم.
  • 9:45 - 9:47
    گبی در کما هست. من در توسان.
  • 9:47 - 9:49
    تو باید یکی فضانورد دیگر را به جای من پیدا کنی."
  • 9:49 - 9:51
    خُب من واقعا به عنوان یک فضانورد استعفا ندادم،
  • 9:51 - 9:54
    بلکه من شغلم را رها کردم و آنها یک نفر جایگزین من کردند.
  • 9:54 - 9:57
    چند ماه بعد، شاید دو تا سه ماه بعد،
  • 9:57 - 9:59
    من شروع به گرفتن دوباره شغلم کردم،
  • 9:59 - 10:01
    که گاهی اوقات
  • 10:01 - 10:03
    وقتی یک پرستار می شوی،
  • 10:03 - 10:06
    برخی از تماشاگران
  • 10:06 - 10:08
    دقیقا در این موقعیت بوده اند،
  • 10:08 - 10:10
    یک نقش چالش برانگیز است ولی در این موقعیت
  • 10:10 - 10:13
    باید تشخیص دهی که چه موقعی
    به روال عادی زندگی برگردی،
  • 10:13 - 10:14
    و در آن موقع، من نمی توانستم از گبی بپرسم
  • 10:14 - 10:18
    که آیا او می خواهد من دوباره به ایستگاه فضایی بروم و یا نه.
  • 10:18 - 10:21
    اما می دانسم که او می خواهد--
    گبی: بله . بله.
  • 10:21 - 10:23
    مارک: او بزرگترین پشتیبان من در کارم بود،
  • 10:23 - 10:25
    و می دانستم کار درستی است.
  • 10:25 - 10:27
    پت میشل: مارک، با این حال تلاش می منم که تصور کنم،
  • 10:27 - 10:30
    که نرفتن به ماموریت چطور بود،
  • 10:30 - 10:34
    خیلی راحت،
    اما هیچ ضمانتی نداشت،
  • 10:34 - 10:37
    و می دانستی که گبی در--
  • 10:37 - 10:40
    مارک: گبی هنوز بیمارستان بود،
  • 10:40 - 10:42
    و روز سومی که من پرواز کردم،
  • 10:42 - 10:44
    دقیقا هنگامی که
  • 10:44 - 10:45
    من در ایستگاه فضایی بودم،
  • 10:45 - 10:49
    دوتا خودرو بودند که با سرعت ۱۷٫۵۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت می کردند،
  • 10:49 - 10:51
    من در واقع در حال پرواز بودم
    از پنجره به بیرون نگاه می کردم،
  • 10:51 - 10:53
    چندین کامپیوتر،
  • 10:53 - 10:56
    گبی که حراجی مغز داشت،
  • 10:56 - 10:59
    دقیقا در آن موقع او جراحی آخر را
  • 10:59 - 11:02
    برای جایگزین کردن بخشی از جمجمه داشت
  • 11:02 - 11:03
    که پزشکان در روی که او مجروح شد برداشته بودند
  • 11:03 - 11:07
    با یک پروتز، بله
    بله این تمامی این بخش سرش هست.
  • 11:07 - 11:09
    اگر هر یک از شما
  • 11:09 - 11:12
    به توسان به خانه ما در توسان برای اولین بار بیاید،
  • 11:12 - 11:14
    گبی می رود و از توی فریزر
  • 11:14 - 11:16
    یک پلاستیک بیرون میآورد
  • 11:16 - 11:19
    که در آن بخشی از جمجمه واقعی هست.
  • 11:19 - 11:22
    گبی گیفوردز: این جمجمه واقعی هست.
    مارک : مردم را می ترساند، گاهی اوقات.
  • 11:22 - 11:26
    این پیش غذا است یا دسر ، مارک؟
  • 11:26 - 11:30
    پت میشل : خُب، این وقتی گفتگو در این مورد پیش میاید.
  • 11:30 - 11:32
    پت میشل: اما گفتگوهای زیادی در مورد
  • 11:32 - 11:35
    کاری که تو کردی، گبی، پس از اینکه مارک پرواز کرد انجام شد.
  • 11:35 - 11:39
    تو باید شهامت دیگری را به خرج می دادی،
  • 11:39 - 11:42
    زیرا دوباره در کنگره یک بن بست ایجاد شده بود،
  • 11:42 - 11:48
    و تو از مرکز توانبخشی بیرون رفتی،
  • 11:48 - 11:51
    و به واشینگتن رسیدی،
  • 11:51 - 11:54
    و می توانستی روی صحن کنگره راه بروی--
  • 11:54 - 11:56
    من به سختی می توان بدون اینکه
    احساساتی شوم در این باره حرف بزنم--
  • 11:56 - 11:59
    و انداختن یک رای می توانست
  • 11:59 - 12:01
    نتیجه رای را تغییر دهد.
  • 12:01 - 12:04
    گبی : سقف بدهی ها. سقف بدهی ها.
  • 12:04 - 12:07
    مارک: ما باید رای میدادیم،
  • 12:07 - 12:09
    فکر کنم پنج ماه پس از اینکه گبی مجروح شد،
  • 12:09 - 12:11
    وجسورانه تصمیم گرفت که برگردد.
  • 12:11 - 12:14
    برای یک رای بحث برانگیز،
  • 12:14 - 12:15
    اما او می خواست که آنجا باشد
  • 12:15 - 12:18
    تا صدایش یکبار دیگر شنیده شود.
  • 12:18 - 12:19
    پت میشل: و بعد از آن ، استعفا داد
  • 12:19 - 12:23
    و بهبودی بسیار آهسته
  • 12:23 - 12:26
    و پر جالشی شروع شد.
  • 12:26 - 12:29
    زندگی روز به روز چطور است؟
  • 12:29 - 12:32
    مارک: این سگی است که به گبی کمک می کند، به نام نلسون.
  • 12:32 - 12:33
    گبی نلسون.
  • 12:33 - 12:35
    مارک: عضو جدید خانواده ماست.
    گبی : بله. بله.
  • 12:35 - 12:38
    مارک، ما او را از یک--
  • 12:38 - 12:40
    گبی: زندانی . قاتل.
    مارک: ظاهرا ، ما او ارتباط زیادی
  • 12:40 - 12:43
    با زندان داریم.
  • 12:43 - 12:44
    تلسون از یک زندان آمد،
  • 12:44 - 12:49
    که توسط یک قاتل در ماساچوست بزرگ شده بود.
  • 12:49 - 12:51
    اما گبی با این سگ کار بزرگی انجام داد.
  • 12:53 - 12:55
    این سگ، بطور باورنکردنی سگ خدمت می کند.
  • 12:55 - 12:58
    پت میشل: خُب گبی، تو از تجربه ات
  • 12:58 - 13:03
    در چند سال گذشته چه یاد گرفتی؟
  • 13:03 - 13:09
    مارک: بله، ما چی یاد گرفتیم؟
    گبی: عمیق تر و عمیق تر.
  • 13:09 - 13:10
    پت میشل: روابط شما عمیق تر شده است.
  • 13:10 - 13:14
    باید اینطور باشد. شما تمام وقت با هم هستید.
  • 13:14 - 13:16
    مارک،: تصور میکنم که بسیار شاکر هم هستم، درسته؟
  • 13:16 - 13:17
    گبی : شاکر.
  • 13:17 - 13:19
    میشل: این عکسی از خانواده
    و دوستان است که کنار هم جمع شدند،
  • 13:19 - 13:24
    اما من این عکس را خیلی دوست دارم زیرا این
  • 13:24 - 13:27
    نشان دهند رابطه گبی و مارک را نشان می دهد.
  • 13:27 - 13:30
    شما توضیح بارها و بارها توضیح دادی،
  • 13:30 - 13:36
    که گبی خیلی عمیق تر شده. درسته؟
  • 13:36 - 13:37
    مارک: فکر می کنم گاهی هنگامی که یک حادثه غم انگیزی
  • 13:37 - 13:40
    پیش می اید خانواده را به هم نزدیکتر می کند.
  • 13:40 - 13:42
    این ما هستیم که شاتل فضایی
  • 13:42 - 13:44
    که بالا توسان ،
  • 13:44 - 13:45
    شاتل فضایی اندرو،
  • 13:45 - 13:48
    همان که آخرین پروازش بود،
  • 13:48 - 13:51
    در آن آخرین پرواز در بالای هواپیما،
  • 13:51 - 13:54
    در یک هواپیمای ۷۴۷ به طرف لس آنجلس،
  • 13:54 - 13:59
    ناسا پروازی بر روی توسان داشت.
  • 13:59 - 14:03
    پت میشل: و البته، شما دو نفر
  • 14:03 - 14:04
    در مسیر این بازپروی آهسته و سخت
  • 14:04 - 14:07
    در حرکت هستید،
  • 14:07 - 14:09
    و با این وجود، گبی، چگونه
  • 14:09 - 14:13
    می توانی این روحیه خوشبینی و مثبت خودت را نگه داری؟
  • 14:13 - 14:16
    گبی: من می خواهم دنیا را جای بهتری کنم.
  • 14:16 - 14:24
    ( تشویق تماشاگران)
  • 14:24 - 14:25
    میشل: تو با اینکه
  • 14:25 - 14:28
    ر حالی که هنوز بازپروری باید در جلو رویت
  • 14:28 - 14:29
    و مرکز توجه هر دو شما باشد.
  • 14:29 - 14:32
    شما افرادی هستید که به
  • 14:32 - 14:35
    کشورتان خدمت کرده اید
    و این کار را با
  • 14:35 - 14:38
    ابتکار جدیدی ادامه می دهید.
  • 14:38 - 14:42
    گبی ، برنامه کاری تو چیست؟
  • 14:42 - 14:45
    آمریکایی ها با راه حلی مسئولانه .
  • 14:45 - 14:49
    مارک: این اقدام سیاسی ماست،
  • 14:49 - 14:53
    که تلاش می کنیم نظر نمایندگان کنگره را
  • 14:53 - 14:56
    برای بررسی جدی به
    مسئله اسلحه در کشور جلب کنیم،
  • 14:56 - 14:57
    تلاشی برای تصویب
  • 14:57 - 14:59
    قوانین مسئولانه در این مورد.
  • 14:59 - 15:07
    گبی: بله. بله. ( تشویق تماشاگران)
  • 15:07 - 15:10
    مارک: می دانیم که این به زندگی ما را شخصا تحت تاثیر گذاشت،
  • 15:10 - 15:12
    اما آنچه که برای گبی اتفاق افتاد
    عاملی نبود که ما درگیر این موضوع شویم.
  • 15:12 - 15:16
    در واقع ۲۰ دانش آموز سال اولی
  • 15:16 - 15:19
    و مهدکودکی در نیوتان کنیتاکت کشته شدند،
  • 15:19 - 15:22
    و واکنشی که ما بعد از آن دیدیم
  • 15:22 - 15:25
    که - خب ، به دنبال آنچه که تا کنون اتفاق افتاده است.
  • 15:25 - 15:27
    واکنش ملی این بود
  • 15:27 - 15:29
    که کاری نکنیم.
  • 15:29 - 15:30
    ما تلاش می کنیم که این را تغییر دهیم.
  • 15:30 - 15:32
    میشل: از زمان حادثه نیوتان تا به حال
  • 15:32 - 15:33
    یازده مورد دیگر تیراندازی به عموم داشتیم،
  • 15:33 - 15:36
    در دو ماهه اول سال گذشته در هفته یک مدرسه.
  • 15:36 - 15:38
    تفاوت بین
  • 15:38 - 15:40
    ایجاد تعادل و حق داشتن اسلحه و
  • 15:40 - 15:43
    مسولیت را شما چگونه ایجاد می کنید ؟
  • 15:43 - 15:45
    مارک: ما صاحبان اسلحه هستیم،
    ما از داشتن اسلحه حمایت می کنیم.
  • 15:45 - 15:48
    و همزمان، ما هر کاری را که بتوانیم می کنیم
  • 15:48 - 15:50
    تا اسلحه را از دست جنایتکاران
  • 15:50 - 15:52
    و بیماران روانی خطرناک خارج کنیم.
  • 15:52 - 15:54
    این خیلی سخت نیست.
  • 15:54 - 15:56
    این مشکلی است مثل سایر مشکلات
  • 15:56 - 16:00
    که بسیار قطبی و سیاسی شده است،
  • 16:00 - 16:02
    و ما تلاش می کنیم که تعادلی را
  • 16:02 - 16:04
    برای لایحه ای در در واشینگتن ایجاد کنیم.
  • 16:04 - 16:06
    میشل: از هر دو شما برای تلاشتان سپاسگزاری می کنم.
  • 16:06 - 16:09
    جای شگفتی نیست که این زن شجاع
  • 16:09 - 16:11
    و با حس ماجراجویی ،
  • 16:11 - 16:13
    چالش ها را در زندگی برای خودش نگه میدارد،
  • 16:13 - 16:15
    وبه نظر می رسد که آسمان حد اوست.
  • 16:15 - 16:17
    من باید این ویدئو را از آخرین ماجراجویی
  • 16:17 - 16:19
    تو را به اشتراک بگذارم.
  • 16:19 - 16:22
    به گبی نگاه کنید.
  • 16:22 - 16:26
    مارک: این چند ماه پیش است.
  • 16:30 - 16:32
    مارک: خوبی؟ عالی بودی.
    گبی: بله: بی نظیره. متشکرم.
  • 16:32 - 16:39
    عالیه. بی نظیره. متشکرم.
  • 16:39 - 16:43
    کوها. کوهای زیبا.
  • 16:47 - 16:49
    ( تشویق تماشاگران)
  • 16:49 - 16:52
    مارک: اجازه دهید تنها بگویم
  • 16:52 - 16:54
    که یکی از افرادی که گبی با او
  • 16:54 - 16:56
    در آن روز پرید، از نیروی دریایی بود
  • 16:56 - 16:58
    که او را در افعانستان ملاقات کرده بود
  • 16:58 - 17:00
    و مجروح جنگی بود،
  • 17:00 - 17:01
    و زمان بسیار سختی را داشت.
  • 17:01 - 17:03
    وقتی که او در بتاسدا بود
  • 17:03 - 17:05
    گبی از وی دیدن کرد
  • 17:05 - 17:07
    و دوره خیلی سختی را داشت.
  • 17:07 - 17:08
    او شروع به بهبودی کرد.
  • 17:08 - 17:11
    ماها بعد، گبی تیر به سرش خورد ،
  • 17:11 - 17:12
    وسپس او گبی را زمانی که
  • 17:12 - 17:14
    در بیمارستانی در هیستون بود حمایت کرد.
  • 17:14 - 17:16
    بنابراین آنها ارتباط بسیار خوبی با هم دارند.
  • 17:16 - 17:17
    گبی: بله.
  • 17:17 - 17:19
    میشل: چه لحظه دوست داشتنی.
  • 17:19 - 17:21
    زیرا این صحن TEDهست،
  • 17:21 - 17:24
    گبی، تو بسیار سخت کار کردی
  • 17:24 - 17:27
    برای ایده ای که می خواهی به
  • 17:27 - 17:29
    تماشاگران بدهی.
  • 17:29 - 17:33
    گبی: سپاسگزارم.
  • 17:35 - 17:37
    سلام به همگی.
  • 17:37 - 17:41
    برای دعوتتان از ما، امروز سپاسگزارم.
  • 17:41 - 17:43
    این مسیری طولانی و سختی بوده است
  • 17:43 - 17:47
    ولی من بهتر می شوم.
  • 17:47 - 17:48
    من به سختی کار می کنم،
  • 17:48 - 17:52
    درمانهای بسیار زیاد-- گفتار درمانی ،
  • 17:52 - 17:55
    فیزیوتراپی، و همچنین یوگا.
  • 17:55 - 17:58
    اما روح من از هر زمان دیگری قوی تر است.
  • 17:58 - 18:02
    من هنوز هم برای اینکه دنیای بهتری داشته باشیم مبارزه می کنم،
  • 18:02 - 18:05
    و شما هم می توانید اینکار را بکنید.
  • 18:05 - 18:08
    همراه اجتماعاتتان شوید.
  • 18:08 - 18:12
    رهبر آنها باشید. الگوی خوبی شوید.
  • 18:12 - 18:15
    مشتاق باشید. شهامت داشته باشید
  • 18:15 - 18:19
    و بهترین باشید. بسیار سپاسگزارم.
  • 18:19 - 18:21
    ( تشویق تماشاگران)
  • 18:21 - 18:25
    مارک: سپاسگزارم
    گبی: سپاسگزارم
  • 18:25 - 18:28
    ( تشویق تماشاگران)
  • 18:28 - 18:32
    مارک: سپاسگزارم
    گبی: سپاسگزارم
    ( تشویق تماشاگران)
Title:
مشتاق باشید، شجاع باشید و بهترین باشید.
Speaker:
گبی گیفوردز
Description:

در هشتم ژانویه سال ۲۰۰۸، نمایند کنگره، گبی گیفورد در زمانی که به ملاقات موکلینش در شهر توسان آریزونا رفته بود مورد اصابت گلوله از ناحیه سر قرار گرفت . همسر او مارک کلی که یک فضانورد است، بلافاصله پرواز کرد تا در کنار او باشد. در این گفتگوی عاطفی با پت میشل، این جفت زندگیشان را قبل و بعد از این حادثه شرح می دهند-- و مبارزاتشان را برای مالکیت مسئولانه اسلحه توضیح می دهند.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
18:48

Persian subtitles

Revisions