رهبریِ روزمره
-
0:00 - 0:02چند نفر از شما کاملا از اینکه خودتون را رهبر بنامید راحت هستید؟
-
0:02 - 0:05چند نفر از شما کاملا از اینکه خودتون را رهبر بنامید راحت هستید؟
-
0:05 - 0:08ببینید، من این سوال را در سرتاسر کشور مطرح کردم،
-
0:08 - 0:09و هرجایی اونو پرسیدم، مهم نیست کجا،
-
0:09 - 0:13همیشه عده کثیری از حضار دستاشون را پایین نگه می دارند.
-
0:13 - 0:15و اینو دریافتم که ما از رهبری چیزی بزرگتر از خودمان ساختیم.
-
0:15 - 0:16و اینو دریافتم که ما از رهبری چیزی بزرگتر از خودمان ساختیم.
-
0:16 - 0:18ما ازش چیزی ورای خودمون ساختیم.
-
0:18 - 0:20ما اونو حول محور تغییر جهان ساختیم.
-
0:20 - 0:21و ما این تیتر رهبری را برداشته، و طوری باهاش برخورد می کنیم
-
0:21 - 0:24انگار چیزی است که یه روزی لیاقت اونو خواهیم داشت،
-
0:24 - 0:26اما داشتن اون در حال حاضر،
-
0:26 - 0:29به معنی یک نوع تکبر یا خودپسندی است که باهاش احساس راحتی نمی کنیم.
-
0:29 - 0:32و بعضی اوقات نگران می شم که ما وقت زیادی را
-
0:32 - 0:35صرف ستودن چیزهای جالبی می کنیم که کمتر کسی اینکار را می کنه
-
0:35 - 0:36اینکه خودمون را متقاعد کردیم که اونها
-
0:36 - 0:39تنها چیزهایی هستند که ارزش ستایش را دارند،
-
0:39 - 0:41و شروع به کم ارزش کردن چیزهایی را می کنیم که روزانه قادر به انجامشان هستیم،
-
0:41 - 0:43و لحظاتی برامون پیش می یاد که واقعا" رهبر هستیم
-
0:43 - 0:45و به خودمون اجازه نمی دیم که براش ارزش قائل باشیم،
-
0:45 - 0:47و به خودمون اجازه نمی دیم که ازش لذت ببریم.
-
0:47 - 0:49و من در طی ۱۰ سال گذشته شانس اینو داشتم
-
0:49 - 0:51که با افراد فوق العاده ای کار کنم
-
0:51 - 0:52کسانیکه به من در تعریف مجدد رهبری کمک کردند
-
0:52 - 0:53بطوری که فکر کنم مرا راضی تر می کند.
-
0:53 - 0:56وبا وقت کمی که امروز دارم، فقط مایلم یک داستان را براتون تعریف کنم
-
0:56 - 1:00که معتقدم بطور حتم نقش مهمی در آن معنی مجدد داشته.
-
1:00 - 1:02من به یک دانشگاه کوچک بنام دانشگاه مانت الیسون در ساکویل، نیوبرانزویک می رفتم،
-
1:02 - 1:05من به یک دانشگاه کوچک بنام دانشگاه مانت الیسون در ساکویل، نیوبرانزویک می رفتم،
-
1:05 - 1:07و در روز آخر مدرسه، دختری پیشم اومد،
-
1:07 - 1:10و گفت،" من اولین روزی که دیدمت را یادمه."
-
1:10 - 1:13و بعد داستانی را برام تعریف کرد که چهار سال پیش اتفاق افتاده بود.
-
1:13 - 1:15او گفت،" یه روز قبل از شروع دانشگاه،
-
1:15 - 1:18من بهمراه پدر و مادرم در اتاق هتل بودیم،
-
1:18 - 1:20و خیلی ترسیده بودم و معتقد بودم که از پسش بر نمیام،
-
1:20 - 1:23اینکه هنوز آماده دانشگاه نیستم، و زدم زیر گریه.
-
1:23 - 1:25و پدر و مادرم فوق العاده بودند. یه جورایی گفتند،
-
1:25 - 1:28"ببین، میدونیم ترسیدی، ولی فقط بزار فردا بریم.
-
1:28 - 1:30بزار روز اول را بریم، و اگه بهر صورتی
-
1:30 - 1:32احساس کردی از پسش بر نمیای، اشکالی نداره، راحت بهمون بگو،
-
1:32 - 1:35ما می بریمت خونه. ما به هر صورت دوستت داریم."
-
1:35 - 1:36و او گفت،" بدین ترتیب من روز بعد رفتم
-
1:36 - 1:38و برای ثبت نام توی صف ایستاده بودم،
-
1:38 - 1:40و دور و برم را نگاه می کردم و می دونستم از پسش بر نمیام.
-
1:40 - 1:43میدونستم برای اینکار آماده نیستم. می دونستم باید کنار بکشم."
-
1:43 - 1:45و او گفت،" من تصمیمم را گرفتم، و به محض گرفتن اون،
-
1:45 - 1:47یه احساس آرامش باور نکردنی بر من مستولی شد.
-
1:47 - 1:49و رو به پدر و مادرم کرده و گفتم
-
1:49 - 1:51که بهتره بریم خونه، و درست همون لحظه،
-
1:51 - 1:53تو از ساختمان اتحادیه دانشجویان بیرون اومدی
-
1:53 - 1:56و احمقانه ترین کلاهی که به عمرم دیده بودم را بر سر داشتی." (خنده)
-
1:56 - 1:58"فوق العاده بود.
-
1:58 - 2:00و یک پلاکارت بزرگ در دست داشتی که تبلیغ «شینراما» بود،
-
2:00 - 2:02که دانشجویانی هستند که با «فیبروز کیستیک» (یک اختلال ژنتیکی) دست و پنجه نرم میکنند
-
2:02 - 2:03-- یک بنیاد خیریه که سالها براش کار می کردم--
-
2:03 - 2:05و یک سطل پر از آبنبات چوبی داشتی.
-
2:05 - 2:07و همینطور که راه می رفتی، آبنبات چوبی ها رو به افرادی که در صف ایستاده بودند داده و درمورد «شینراما» باهاشون حرف می زدی.
-
2:07 - 2:10و همینطور که راه می رفتی، آبنبات چوبی ها رو به افرادی که در صف ایستاده بودند داده و درمورد «شینراما» باهاشون حرف می زدی.
-
2:10 - 2:13و یک دفعه به من رسیدی، و خشکت زد،
-
2:13 - 2:17و بهم زل زدی. وحشت آور بود." (خنده)
-
2:17 - 2:19اون دختر در اینجا خوب می دونه من از چی حرف می زنم. (خنده)
-
2:19 - 2:21" و بعدش به کسی که کنارم بود نگاه کردی،
-
2:21 - 2:23و لبخند زدی، و دستت رو در سطل کرده و یک آبنبات بیرون آورده،
-
2:23 - 2:25و به اون پسر داده و بهش گفتی،
-
2:25 - 2:29"خوبه که این آبنبات رو به خانم زیبایی که کنارت ایستاده بدی."
-
2:29 - 2:33و گفتش، "من هیچوقت کسی رو تو زندگیم ندیدم که به این سرعت خجالت بکشه.
-
2:33 - 2:35مثل لبو سرخ شده بود، و حتی بهم نگاه نمی کرد.
-
2:35 - 2:39فقط اینجوری آبنبات را نگه داشته بود." (خنده)
-
2:39 - 2:41" و دلم بحال این بیچاره خیلی سوخت و آبنبات را گرفتم،
-
2:41 - 2:44و تا آبنبات را گرفتم، یه نگاه بطور باور نکردنی جدی روی صورتت نقش بست
-
2:44 - 2:46و رو کردی به پدر و مادرم،
-
2:46 - 2:48و گفتی،" اینو ببینید، اینو ببینید،
-
2:48 - 2:51اولین روزی است که از خونه دور شده، و تازه از غریبه ها آبنبات هم می گیره؟!" (خنده)
-
2:51 - 2:54اولین روزی است که از خونه دور شده، و تازه از غریبه ها آبنبات هم می گیره؟!" (خنده)
-
2:54 - 2:56و او گفت، "تا فاصلهی ۶ متری همه کنترل خودشون رو از دست دادند
-
2:56 - 2:58همه شروع کردند به قاه قاه خندیدن.
-
2:58 - 3:01و می دونم مطلب جالبیه، و نمی دونم چرا دارم برات تعریف می کنم،
-
3:01 - 3:03ولی در اون لحظه که همه داشتند می خندیدند،
-
3:03 - 3:04می دونستم که نباید جا بزنم.
-
3:04 - 3:06می دونستم جایی هستم که قراره باشم،
-
3:06 - 3:09و می دونستم که تو خونه بودم، و در عرض این چهار سال یکبار هم باهات حرف نزدم،
-
3:09 - 3:11و می دونستم که تو خونه بودم، و در عرض این چهار سال یکبار هم باهات حرف نزدم،
-
3:11 - 3:13اما شنیدم که داری می ری،
-
3:13 - 3:14و می بایست می آمدم و بهت می گفتم که
-
3:14 - 3:18تو بطور باور نکردنی شخص مهمی در زندگی من بودی، و دلم برات تنگ می شه، موفق باشی."
-
3:18 - 3:21و او ازم دور شد، و من سکه یه پول شدم.
-
3:21 - 3:23و او حدود۲ متر از من دور شده بود که برگشت و لبخندی زد و ادامه داد،
-
3:23 - 3:25" شاید باید اینو هم بدونی. من هنوز بعد از چهار سال با اون پسره دوست هستم." (خنده)
-
3:25 - 3:28" شاید باید اینو هم بدونی. من هنوز بعد از چهار سال با اون پسره دوست هستم." (خنده)
-
3:28 - 3:31یکسال و نیم پس از نقل مکان به تورنتو،
-
3:31 - 3:34کارت دعوت به عروسی آنها را دریافت کردم.
-
3:34 - 3:37و ضد حال اینجاست. من اونو یادم نمیاد.
-
3:37 - 3:39من هیچ خاطره ای از اون لحظه ندارم،
-
3:39 - 3:41و من بانک خاطراتم را گشتم، چون مسخره است و
-
3:41 - 3:43و باید انجام آن بخاطرم باشه، و من یادم نمیاد.
-
3:43 - 3:46و اون یه لحظه عبرت انگیز و دگرگونی برای من بود
-
3:46 - 3:48که فکر کنم شاید بیشترین تاثیری که روی زندگی یه نفر داشتم،
-
3:48 - 3:50لحظه ای که یه خانم بعد از چهار سال به سمت یه غریبه بیاد و بگه،
-
3:50 - 3:53لحظه ای که یه خانم بعد از چهار سال به سمت یه غریبه بیاد و بگه،
-
3:53 - 3:54"تو یه شخصی بطور باور نکردنی مهم در زندگی من بودی،"
-
3:54 - 3:57لحظه ای که حتی به خاطرم نیامد.
-
3:57 - 3:58چند نفر از شما لحظه آبنبات چوبی داشتید،
-
3:58 - 4:01لحظه ای که یه نفر چیزی میگه یا کاری انجام میده
-
4:01 - 4:03که حس می کنید اساسا" باعث شادتر شدن زندگی تان شده؟
-
4:03 - 4:07بسیار خوب. چند نفر از شما به اون شخص گفتید که باعث چنین حالتی در شما شده؟
-
4:07 - 4:10ببینید، چرا که نه؟ ما تولد ها را جشن می گیریم،
-
4:10 - 4:14چیزی که لازمۀ انجامش فقط اینه که ۳۶۵ روز نمیرید- (خنده)
-
4:14 - 4:16و می گذاریم مردمی که زندگی ما را شادتر کردند
-
4:16 - 4:17بدون اینکه از انجام آن باخبر باشند، از کنار ما گذر کنند.
-
4:17 - 4:20و هر یک از تک تک شماها، هر یک از شما،
-
4:20 - 4:21نقش یه کاتالیزور را در لحظه آبنبات چوبی داشتید.
-
4:21 - 4:23شما باعث شادتر شدن زندگی یه انسانی شدید
-
4:23 - 4:25با گفتن یه چیزی یا انجام چیزی، و اگه فکر می کنید نکردید،
-
4:25 - 4:28به تمام اون دستهایی فکر کنید که وقتی من سوال را پرسیدم، بالا نرفتند.
-
4:28 - 4:30شما یکی از کسانی هستید که تا بحال این حرف را بهتون نگفته بودند.
-
4:30 - 4:33اما خیلی ترسناکه که فکر کنیم اینقدر قدرتمندیم.
-
4:33 - 4:35فکر اینکه چقدر می تونیم برای دیگران مهم باشیم، می تونه ترس آور باشه،
-
4:35 - 4:38چون تا زمانیکه رهبری را بزرگتر از خود بدانیم،
-
4:38 - 4:40تا وقتی که رهبری را چیزی ورای خود بدانیم،
-
4:40 - 4:42تا زمانیکه آنرا برای تغییر دنیا در نظر بگیریم،
-
4:42 - 4:44ما بهانه ای برای خود قرار داده تا هر روز انتظار آنرا نداشته باشیم،
-
4:44 - 4:47نه از طرف خود و نه از طرف یکدیگر.
-
4:47 - 4:50ماریان ویلیامسون گفت،" بزرگترین ترس ما نالایق بودن ما نیست.
-
4:50 - 4:52بزرگترین ترس ما اینه که بی اندازه قدرتمندیم.
-
4:52 - 4:55روشنی ماست که باعث ترسمان می شه، نه تاریکی مان."
-
4:55 - 4:57و ندای حرکت من در امروز اینه که لازمه بر اون غلبه کنیم.
-
4:57 - 4:59لازمه بر ترسمان از اینکه قادریم چه قدرت خارق العاده ای در زندگی یکدیگر داشته باشیم، غلبه کنیم.
-
4:59 - 5:01لازمه بر ترسمان از اینکه قادریم چه قدرت خارق العاده ای در زندگی یکدیگر داشته باشیم، غلبه کنیم.
-
5:01 - 5:03لازمه بر اون غلبه کنیم تا بتونیم ورای آن حرکت کرده
-
5:03 - 5:06و برادران و خواهران کوچکتر ما، و یکروز فرزندان ما
-
5:06 - 5:09-- یا فرزندانمان در حال حاضر-- به آن نگریسته
-
5:09 - 5:11و به تاثیری که قادریم بر زندگی یکدیگر بگذاریم ارزش می نهند
-
5:11 - 5:14ارزشی بیش از پول و قدرت و شهرت و نفوذ.
-
5:14 - 5:16لازمه رهبری را بعنوان لحظه آبنبات چوبی، مجدد معنی کنیم،
-
5:16 - 5:19چند تای آنرا موجب شدیم، چند تای آنرا قبول داریم،
-
5:19 - 5:23چند تای آنرا اهدا کردیم، و بابت چند تای آن تشکر کردیم.
-
5:23 - 5:25از آنجائیکه رهبری را بعنوان تغییر دهنده دنیا در نظر گرفتیم،
-
5:25 - 5:28و دنیایی وجود ندارد. فقط شش میلیارد درک از آن وجود دارد،
-
5:28 - 5:30و اگر شما درک یک انسان از آن را تغییر دهید،
-
5:30 - 5:33درک یک انسان از توانایی خود،
-
5:33 - 5:35درک یک انسان از میزان علاقه دیگران به آنها،
-
5:35 - 5:37درک یک انسان از میزان قدرت تغییری که قادرند در این دنیا داشته باشند، کل موضوع را تغییر داده اید.
-
5:37 - 5:41درک یک انسان از میزان قدرت تغییری که قادرند در این دنیا داشته باشند، کل موضوع را تغییر داده اید.
-
5:41 - 5:44و اگر بتونیم معنی رهبری را بدین صورت درک کنیم،
-
5:44 - 5:46فکر کنم اگه بتونیم رهبری را بدین صورت معنی کنیم،
-
5:46 - 5:48فکر کنم قادریم همه چیز را تغییر دهیم.
-
5:48 - 5:51و این یه ایده ساده است، ولی فکر نکنم کوچک باشه،
-
5:51 - 5:54و مایلم از همگی بخاطر اینکه اجازه دادید آنرا با شما در میان بگذارم، تشکر کنم.
- Title:
- رهبریِ روزمره
- Speaker:
- Drew Dudley
- Description:
-
همه ما باعث تغییر در زندگی کسی شدیم -- معمولا" بدون اینکه به آن واقف باشیم. در این سخنرانی بامزه، "درو دادلی" از همگی ما می خواهد که رهبری را بعنوان کاری روزانه در جهت بهبود زندگی یکدیگر ارج بگذاریم. ( فیلمبرداری شده در TEDxToronto)
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 06:14
b a edited Persian subtitles for Everyday leadership | ||
TED edited Persian subtitles for Everyday leadership | ||
TED edited Persian subtitles for Everyday leadership | ||
b a approved Persian subtitles for Everyday leadership | ||
b a edited Persian subtitles for Everyday leadership | ||
soheila Jafari accepted Persian subtitles for Everyday leadership | ||
soheila Jafari edited Persian subtitles for Everyday leadership | ||
Farnaz Saghafi edited Persian subtitles for Everyday leadership |