-
جلال بر نام خداوند،چیزی که میخوام امروز
-
در موردش صحبت کنم،در واقع داستانی است
-
براساس فیلمی با نام شاهزاده ایرانی
-
چند نفر فیلم شاهزاده پارس رو دیدن؟
-
این فیلم سال 2010 اکران شد
-
وقتی برای اولین بار من این فیلم رو دیدم
-
خیلی تحت تاثیر فیلم قرار گرفتم
-
نمیدونم چند بار فیلم رو دیدم
-
همه فیلم داستان یک پسر هست
-
که به یک کاخ ختم میشه و پادشاه ایران میشه
-
کاری که کردم اینه که تکه هایی
-
از فیلم رو جدا کردم
-
و میخوام که با هم اونارو ببینیم و بفهمیم
-
چقدر در زندگی ما با خدا کاربرد داره
-
پادشاه ما خداوند بزرگترین پادشاهی رو داره
-
و ما فرزندان خداوند هستیم
-
آمین
-
پادشاه پارس شارامان
-
به برادرش نظام دستور داد
-
درباره اصول سلطنتی و برادری
-
پادشاه دو پسر داشت که باعث شادی او بودند
-
اما در چشم خداوند
-
خانواده پادشاه هنوز کامل نبود
-
نه تا زمانی که شاهد عمل شجاعانه ای بود
-
از طرف یک پسر بچه یتیم
-
از کوچه های نسف
-
...
-
فرار کن بیس،فرار کن
-
همینجا بمون
-
...
-
اسمت چیه پسر ؟ داستین ، آقا
-
و خانوادت کیه ؟
-
پسر
-
برادر بلندش کن
-
و پادشاه او،یعنی داستین رو، به سرپرستی
-
در خانواده اش پذیرفت
-
پسری بدون خون سلطنتی
-
و بدون چشم داشت به تخت سلطنتی او
-
اما شاید چیزهای دیگری هم همزمان
-
در جریان بود،چیزی فراتر از درک ساده
-
زمانی که قرار بود
-
پسری از جایی دور افتاده
-
"پادشاه ایران " بشه
-
...
-
عالی نبود ؟ البته شما میدونید
-
منظورم چیه؟درسته؟
-
اولین چیزی که میخوام در موردش صحبت کنم
-
یادگرفتن زندگی کردن در قصر خداوند به جای
-
مکان خودمونه.البته به معنای واقعی کلمه
-
در قصر خدا نیست،منظور زندگی کردن
-
در پادشاهی خداوند هست،خوب حقیقتاً
-
در قصر او زندگی میکنیم ، به فیلم فکر میکنم
-
و داخل زندگی خودم به کار میبرمش
-
میدونم میتونم آزادانه به سمت تخت خدا برم
-
میدونم که در قصر او هستم
-
و این فیلم میتونه به ما کمک کنه که بفهمیم
-
چه امتیاز فوق العاده ای داریم اگه ببینیمش
-
درسته؟ و حالا در مورد داستان
-
اولین نکته اینه که نگاه خدا رو بفهمیم
-
ببینید پادشاه چطور نگاه میکنه
-
به همه چیزایی که در حال اتفاقه
-
و اون پسر کوچک رو دید و کسی رو که
-
تقریباً آماده بود اونو بکشه در نام پادشاه
-
و این ربطی هم به پادشاه نداشت
-
و پادشاه اونو انتخاب کرد و بهش گفت
-
مادرت کجاست؟پدر و مادرت کی هستن؟
-
و اون پسر ، البته با خجالت
-
گفت که پدر و مادرش رو نمیشناسه
-
پس او پسر رو انتخاب کرد
-
و او پسرش شد
-
و او رو پسر خوانده خود کرد
-
این جلوتر در فیلم دیده میشه
-
ولی دوست دارم که الان ببینیمش
-
چون اتفاقی که در این لحظه میفته مهمه
-
بعضی ها حکمت آوردن این پسر از خیابان رو
-
تو خانوادم رو از من میپرسن
-
من پسری رو دیدم که خونش اصیل نبود
-
اما شخصیتش پادشاه بود
-
در روح
-
این چیزی که دیدید عالی نبود؟
-
اگر ما بخوایم بدونیم که برای خدا کی هستیم
-
باید بدونیم خدا در مورد ما چی فکر میکنه
-
وقتی که خداوند به ما نگاه میکنه
-
همون نگاهی رو داره که پادشاه به پسر داشت
-
به خاطر اینکه خداوند
-
به اون چیزی که نیستیم نگاه نمیکنه
-
چیزی که هنوز کامل نشده
-
او مارو آنطور که آفریده نگاه میکنه
-
وقتی که پادشاه پسر رو دید
-
سرنوشت پسر رو همون لحظه میدونست
-
او میدونست اگرچه خون اشرافی تو رگاش نیست
-
اگرچه تو زاغه نشینی میکنه تو اون شهر
-
همون لحظه متوجه شد
-
متوجه چیزی که در درون اون پسر بود
-
و خواست که اون رو از درون او نمایان کنه
-
درسته؟ بیرون اوردن اون نیرو از پسر
-
و اگه که به تاریخ برگردیم
-
و به پیدایش نگاه کنیم،خداوند از همون آغاز
-
این رو میگه،میگه من میخوام آدمی رو بسازم
-
که شبیه به من باشه، و برای چی
-
چرا من تصویر خودم رو در اونها قرار میدم؟
-
برای چی من اونارو شبیه به خودم میسازم؟
-
به خاطر اینکه میخوام هرچیزی رو که دارم
-
باهاشون به اشتراک بذارم
-
خداوند...چه جوری میشه گفت
-
خداوند عقده حقارت نداره
-
نیاز نیست انسان رو جهت پرستش خودش بیافرینه
-
میدونی اگه منو نپرستن یه جورایی
-
ناراحت و ناامید میشم
-
من نا امید میشم! این انگیزه خداوند نیست
-
انگیزه خداوند این بود که پادشاهیش رو
-
با ما به اشتراک بذاره، پس شروع کرد به خلقت
-
در شش روز، شش روز زمان بُرد
-
و همه چیزهایی رو که آفرید برای ما آفرید
-
وقتی ما در این دنیای خلق شده قرار گرفتیم
-
مانند آدم و حوا ، اونا مثل یه کودک بودن
-
درسته؟ کامل آفریده شده بودن ولی نه بالغ
-
پس خدا تصمیم گرفت که بهشون آموزش بده
-
و این همونیه که شاید تو این داستان هست
-
پس شماره یک اینه که خداوند از آغاز
-
میخواد که ما حکمران باشیم
-
میخواد که پادشاهیش رو با ما شریک بشه
-
این خیلی اهمیت داره
-
من اعتقاد دارم که دشمن خیلی نا امید شد
-
وقتی این رو فهمید . او اول آفریده شده بود
-
در کلام میگه که خداوند
-
آسمان ها و زمین را آفرید
-
پس وقتی که خدا اول آسمان ها رو آفرید
-
این معنی رو میده که فرشته ها صاحبش بودن
-
شیطان فرشته کروبی بود بایبل میگه که
-
کروبیان به تخت پادشاهی خدا خیلی نزدیک بودن
-
پس وقتی که خداوند در کار آفرینش بود
-
در روز ششم هفتم
-
گفت بیاین انسانی شبیه به خودمان بسازیم
-
او(شیطان) همه اینارو میشنید
-
و خداوند بهشون میگه که به انسان خدمت کنند
-
وانسان بیاد و با خدا به تخت پادشاهی بنشینه
-
عبرانیان 1:14 ،در بایبل نوشته شده که
-
فرشتگان آفریده شدن برای اینکه
-
به کسانی که نجات رو به ارث میبرن خدمت کنند
-
فرشته ها آفریده شده اند که به ما کمک کنند
-
تا اون چیزی که خداوند میخواست از ما بشیم
-
من فکر میکنم او(شیطان) این رو دوست نداشت
-
او میخواست مثل خدا بشه،ولی مثل ما هم باشه
-
و اون همه تلاشش رو میکنه
-
همه تلاشش رو میکنه که به ما اینو نشون بده
-
که بگه شما از خاک آفریده شده اید
-
که بگه ما به اندازه اون با شکوه نیستیم
-
که هیچ ارزشی نداریم و اون از همون ابتدا
-
همه کارا رو میکرده . ما میدونیم که
-
عیسی مسیح بر میگرده و همه چیز رو پس میگیره
-
ولی این همیشه قصد خداوند بوده که
-
شکوه و پادشاهیش رو با ما به اشتراک بذاره
-
عروس باید در کنار شاه قرار بگیره
-
اگر که عیسی مسیح داماده
-
ما هم عروس او هستیم
-
این همیشه برنامه خداوند بوده
-
و هیچ وقت برنامه از این کمتر نبوده
-
خداوند شاه شاهان و رب الاربابه
-
او به ما اشاره داره،اگر او خداونده
-
ما هم منصوب به خدایی هستیم درسته؟
-
او رب الاربابه، او شاه شاهانه
-
قراره که ما هم پادشاه بشیم،(پادشاه پارس)
-
شاهزاده ای برای قلمرو سلطنتی
-
عالیه ، نه ؟
-
چیزی که در نامه اول پطرس 2 نوشته شده
-
به لاویان 19 اشاره میکنه
-
جایی که خداوند تلاش میکنه که
-
به مردمش بگه که نگاه کنید و ببینید
-
بیرون اوردن شما از مصر فقط یک چیزه
-
برنامه فقط بیرون آوردن شما از بردگی نیست
-
برنامه رسوندن شما به مقصدتون هست
-
یه بخش اینه که شما نجات پیدا کنید
-
بخش دیگه اینه که سرنوشتتون رو تحقق ببخشید
-
و چیزی رو که به شما داده بودم بگیرید
-
در اول پطرس
-
باب دو میگه که :
-
شما نسل برگزیده من هستید
-
کاهن سلطنتی ، امت مقدس
-
این به قصد اولیه خداوند برمیگرده
-
پس خدا چه طور به ما نگاه میکنه؟
-
اینطور نگاه میکنه ،همونی که داوود میگه
-
داوود میگه من کیم؟انسان کیه؟
-
بهش فکر کردی؟ او میگه
-
انسانی که بهش فکر کردی کیه؟
-
و مشخصاً در عبرانیان این رو میگه که
-
او رو کمی کمتر از الوهیم ساختی
-
میدونیم که الوهیم از کجا میاد ، درسته؟
-
خداوند او رو یه مقدار کمتر ساخت
-
چون خداوند همیشه خالقه
-
الوهیم فرشته نیست،چیزی که اغلب ترجمه میشه
-
او مارو یه مقدار کمتر از خودش ساخت
-
او مارو شبیه به خودش ساخت که چی کار کنیم؟
-
تا به اون چیزایی که ساخته حکمرانی کنیم
-
این همون چیزیه که توی شعر میگه
-
انسانی که تو بهش فکر کردی کیه؟
-
و اون رو بالاتر از همه چیز
-
همه چیزایی که ساختی قرار دادی
-
بالاتر از هر چیزی که خلق کردی
-
خدا چی آفرید؟ آسمان ها و ...
-
این همه چیزه؟ هنوز یه عالمه درس هست
-
این چیزیه که مقصدمونه ، آمین
-
حالا ببینیم که خدا به ما چطور نگاه میکنه
-
میخوام یکم بیشتر صحبت کنم
-
در مورد قدرت کلام نبوت
-
چون خدا از این طریق در زندگیمون کار میکنه
-
و این جاییه که میخوام به کار ببرمش
-
چون اگر ما در پادشاهی پذیرفته شدیم
-
و اگر ما فرزند خدا شدیم
-
مهمه بدونیم خداوند چطور با ما رفتار میکنه
-
یادم میاد که جاناتان
-
تولد 23 سالگیشو جشن میگرفت
-
وقتی اولین بار شروع کرد به راه رفتن
-
وقتی اول شروع به راه رفتن کرد و افتاد
-
ما بهش نگفتیم تو خیلی خنگی پسر
-
نمیدونی چه طور راه بری!
-
ما نگفتیم ( یه جمله اسپانیایی)
-
نگفتیم هیچ کاری نمیتونی کنی
-
چی گفتیم؟ تشویقش کردیم و چی شد؟
-
او دوباره تلاش کرد درسته ؟
-
حتی صدها بارافتاد و ما تشویقش کردیم
-
این همون رفتاریه که خدا با ما داره
-
او نگاه نمیکنه چندبار ما افتادیم
-
او نگاه میکنه چند بار تلاش کردی،آمین
-
خیلی مهمه ، حالا
-
کلام نبوت چی کار میکنه؟
-
کلام نبوت به ما تصویری از آینده میده
-
به خاطر اینکه به یاد میارم
-
برای مدتی در مکاشفه ای نبوتی بودیم
-
و به یاد میارم که
-
وقتی اولین کلام نبوتی رو راجع به زندگیم
-
دریافت کردم ، کلی گریه کردم
-
خدای من ، نمیتونه که تو باشی
-
میدونید امروز درگیر چیم ؟
-
میدونید با چی میجنگم؟
-
چون کلام نبوت همیشه در مورد سرنوشتمون
-
صحبت میکنه ، به زبان دیگه
-
وقتی باهاش درگیر میشدم
-
میگفتم چه طور میتونه این تو باشی خدا؟
-
چرا نمیگی چیو اشتباه انجام دادم؟
-
اینکه چرا به این اشاره نمیکنی
-
اگر این واقعاً یه نبوته ؟
-
چرا همه ترس هایی که درگیرشمو نمیگه؟
-
اون میدونه؟
-
درسته؟برای اینکه این شبیه احساسیه که وقتی
-
بچه کوچکی تو یه فروشگاه بودم داشتم
-
وقتی که ما یتیم بودیم
-
فکر میکردیم که خدا یه خدای کاملاً متفاوته
-
و واقعاً هم هست . کلام نبوت چی کار میکنه؟
-
کلام نبوت
-
در مورد آینده صحبت میکنه
-
و در مورد اینکه خدا مارو چطور میبینه
-
و من به پادشاه اشاره دارم، چطور خداوند
-
چطور پادشاه به ما نگاه میکنه ، چه طور
-
به اون بچه
-
طوری که حتی اون بچه به خودش نگاه نکرده بود
-
این همونطوریه که خدا مارو میبینه
-
پس وقتی که نبوتی رو دریافت میکنیم
-
لازمه که بدونیم چرا همه کتاب در مورد اینه
-
در مورد اینه که بدونیم چه طور ادامه بدیم
-
مطابق کلام و عهد خداوند
-
چون اگر خداوند میگه حتماً اتفاق میفته
-
آمین، کلام نبوت اما همیشه شرطیه
-
مثل همه چیز داخل زندگیمون
-
آمین؟ نمیخوام بهش بپردازم
-
اما سرنوشت زمانی آشکار میشه که
-
ما خودمون رو از چشم خداوند ببینیم
-
23 سال پیش چنین روزی جاناتان متولد شد
-
اون رو به خاطر میارم، انگار دیروز بود
-
بهترین اتفاق زندگیم بود
-
و زندگی من رو برای همیشه تغییر داد
-
میدونید واقعاً تغییر داد
-
میدونید اون روزا با خودم فکر میکردم
-
که خیلی در مورد محبت خدا موعظه کردم
-
و اینکه خدا تنها فرزندشو داد
-
من فکر کردم، فراموشش کن. من اینکارو نمیکنم
-
پسرمو برای اون آدما نمیدم
-
میدونید داشتم میفهمیدم که محبت واقعی چیه
-
تو یه ابعاد دیگه
-
ولی دوست نداشتم که پسرمو رها کنم
-
برا ی کسایی که نمیدونستم حتی میخوان به من
-
خدمت کنن یا نه، پس این زندگیتو تغییر میده
-
ولی من کلامی رو که درباره او بود ضبط کردم
-
ببین او در این 23 سال بزرگ شد
-
کندی ومن وقتی کلام نبوت رو شنیدیم
-
و وقتی اون رو در روحمون احساس کردیم
-
با هم همه تلاشمون رو کردیم
-
همه تلاشمون که اون بتونه
-
سرنوشتشو به انجام برسونه
-
و ما در هر دو فرزندمون دیدیم که چه طور
-
مقصود خداوند به انجام میرسه
-
شماره 2 اینه که باید یاد بگیریم
-
از جایگاه خودمون در قصر خداوند زندگی کنیم
-
اینه که بدونیم توسط خدا پذیرفته شدیم
-
این خیلی خیلی مهمه
-
چون این به هویت ما رو تغییر میده
-
لازمه که هویت ما دوباره شکل بگیره
-
طوریکه خدا به ما فکر میکنه و مارو میبینه
-
پس پادشاه اون پسر رو پیش خانوادش میبره
-
او داستین رو به عنوان فرزندش میپذیره
-
این داستان واقعاً شگفت انگیزه
-
چون پادشاه رفتار متفاوتی با اون پسر
-
نسبت به پسرای خودش نداره
-
برادرا که حالا جلوتر یک تیکه ای نمایش میدم
-
برادرا با داستین جوری رفتار میکنند
-
انگار با اونا برابره،تنها راهی که بچه ای
-
اینکارو کنه اینه که پدر و مادر یادشون دادن
-
درسته؟ میتونید ببینید که این
-
قلب پدره، پدر هیچ تبعیضی قائل نیست
-
حالا در فرهنگ یهود نگاه میکنیم
-
میدونید او ، قومش رو دوست داشت
-
بدون هیچ قید و شرطی، خیلی مهمه
-
او از دریچه چشمای پسر بهش نگاه نمیکنه
-
از دید پست بهش نگاه نمیکنه
-
او به صورت پادشاه پارس میبینتش
-
پادشاه پارش بالقوه ای که در اونه
-
به خاطر اینکه این یه تردیده در زندگیمون
-
به عنوان مسیحی ، ما هنوزکامل نیستیم
-
میدونید در مورد پادشاهیه
-
پادشاهیه که وجود داره
-
و پادشاهی که هنوز در راهه
-
البته بعضی وقتا درکش خیلی سخته
-
ولی این در واقع حقیقت امور روحانیه
-
چیزی که هستیم
-
و چیزی که خواهیم شد
-
این چیزیه که میخوام در موردش صحبت کنم
-
چون هستیم و علت اینکه تبدیل میشیم
-
تمام موضوع اینه،پس پادشاه اون رو دوست داشت
-
بی قید و شرط . ما دوباره متولد میشیم
-
خیلی مهمه،حالا،توی این فیلم
-
شما چندین بار این جمله رو میشنوید که
-
که میگه اگرچه او خون پادشاهی تو رگهاش نبود
-
امّا در روح یکی بودن
-
مطابق کلام ، بیشتر از اینه
-
چون وقتی پطروس این رو میگه
-
در اول پطروس 1:23 میگه :
-
تولد تازه یافته اید،نه از تخم فانی
-
بلکه تخم غیر فانی توسط کلام خدا
-
که تا ابد زنده و باقیست
-
پطروس میگه که ما از خدا متولد شده ایم
-
او روح رو به شباهت
-
رحم مادر در نظر میگیره
-
و میگه که کلام خدا دانه است
-
در واقع در یونانی همون اسپرمه
-
اسپرم چه چیزی رو در خودش داره ؟
-
دی ان ای پدر هست ، درسته ؟
-
یعنی روح ما در گناه مرده بود
-
پولس در افسسیان گفته،ما مرده بودیم در گناه
-
چرا مرده بودیم ؟به خاطر گناه
-
دشمن، همون اتفاقی که برای حوا افتاد
-
لحظه ای که خودش رو تسلیم کرد
-
به گناه ، به شیطان
-
روحش مُرد، درسته؟ او کنترلش رو به دست گرفت
-
و موضوع اینه که
-
روحی که به خاطر گناه مرده بود
-
دوباره متولد میشه،به خاطر بذر خداوند
-
که در روح کاشته میشه
-
پس تصویر و مفهومی در روح هست
-
این تصویری که برای روح مد نظر است
-
همونطور که کلام میگه همون خلقت تازه است
-
پس ما کاملاً نو شدیم
-
ظاهرمون مثل قبل هست،ولی درونمون
-
کاملاً نو شده، و این یه نو شدن معمولی نیست
-
من دی اِن اِی خدا رو در زندگیم دارم
-
این دقیقاً همون چیزیه که پطروس میگه
-
"پس با کلام خدا متولد شوید "
-
و ما حالا یه خلقت تازه هستیم،درسته؟
-
کاملاً تازه ، ما بخشیده شدیم
-
خیلی مهمه،خداوند قدرت اینو داره که ببخشه
-
اگه که بخواد، میتونه که ببخشه
-
چهارم اینکه ما بازخرید شدیم
-
یه مفهوم خیلی بزرگه
-
ولی معنی این کلمه وقتی که پولس
-
استفاده میکنه،منظورش بازار برده فروشیه
-
پولس میگه که :
-
همه ما برده گناه هستیم
-
و منظورش شیطان هست،هممون برده شیطان بودیم
-
و او به ما حکمرانی میکرد و هیچ راهی نبود
-
که از بردگی آزاد شد،در رومیان 6
-
عموماً به عنوان فیض در موردش صحبت میشه
-
میگه من کاری رو انجام میدادم
-
که دوست نداشتم انجام بدم ، درسته؟
-
چون قدرت گناه قویتر از شماست
-
از ما بدون روح القدس
-
قدرت گناه خیلی زیاده
-
اگر که ما دوباره متولد نشیم
-
اگر قدرت روح القدس رو دریافت نکرده باشیم
-
بدون اون نمیتونیم بر گناه غلبه کنیم
-
برای همینه که رومیان8 خیلی با شکوهه
-
میگه" بنابراین در مسیح هیچ محکومیتی نیست"
-
و همه این باب اینو میگه
-
حالا چیزی که اینجا مهمه
-
بازخرید معنیش اینه که عیسی مسیح
-
رفته بازار برده داری و زندگیش رو داده
-
برای همینه که عیسی مسیح میگه که
-
من نیومدم که خدمت بشم،اومدم که زندگیمو بدم
-
به عنوان فدیه
-
چه چیزی رو به برده فروش میدی؟
-
اون خون بها و فدیست
-
پس مسیح جانش رو، که معنیش خونشه داد
-
و خون مفهوم زندگیش رو داره
-
که روی صلیب داد
-
جونش رو داد و دشمن در حماقتش نمیدونست
-
چه اتفاقی داره میفته،
-
چون همش به قدرت خودش فکر میکرد
-
میگفت اگه اونو به دست بیارم همرو دارم
-
اون رو از دست داد، اصلاً نفهمید
-
وقتی که اون بها رو دریافت کرد
-
مطابق با کلام، همه عالم رو از دست داد
-
کلام میگه عیسی مسیح جهان رو بازخرید کرد
-
با قدرت خونش
-
پس وقتی دشمن میاد و به شما میگه
-
که هنوز به بدترین قسمت شهر متعلقید
-
بهتون میگه نمیتونید مثل یه شاهزاده باشید
-
وقتی بهتون میگه
-
حق اینو ندارید که مثل یه پادشاه راه برید
-
وقتی میگه حق انجام هیچ کاری رو ندارید
-
چون هر کاری که کردید... اون اشتباه میگه
-
و راه گفتن بهش اینه که بهش
-
سند خرید رو نشون بدی
-
میدونید مکاشفه میگه که
-
ما توسط خون بره است که بهش غلبه میکنیم
-
چرا میتونیم به شیطان غلبه کنیم با خون بره
-
چون اون هیچ حقی تو زندگی شما نداره
-
پس وقتی اون میاد و بهتون میگه
-
این کارو کردین،میتونه درست باشه
-
ولی تو میدونی ؟ من بخشیده شدم
-
من دوباره خریده شدم و چون بازخرید شدم
-
تو دیگه حقی در زندگی من نداری
-
و من سند این خرید رو بهت نشون میدم
-
زندگی من رو ترک کن،باید با اون مبارزه کنی
-
بایبل میگه در برابر شیطان بایست
-
حالا با چه قدرتی این کار رو میکنی؟
-
چون ما بارخرید شدیم
-
در گناهمون مرده بودیم مثل جدا شدن از جسم
-
من اینجوری میبینمش
-
میدونید وقتی یه نفر میمیره
-
وقتی میره به دادگاه قاضی میتونه
-
اونو بفرسته زندان؟ نه، قاضی یه مرده رو
-
نمیفرسته زندان ،خیلی مهمه اینطوری ببینیمش
-
چون از لحاظ روحانی
-
ما مثل فرزند خوانده خداوند شدیم
-
او به ما قدرت اینو داد که فرزندش بشیم
-
در باب یک انجیل یوحنا
-
میگه به اونایی که بهش ایمان دارند
-
این قدرت داده میشه که فرزند خدا شوند
-
ولی معنی اینکه فرزند خدا بشیم
-
چیزی هست که میخوام اینجا توضیح بدم
-
به علاوه همه این چیزا
-
اینکه بخشیده شدیم،فرزند خوانده شدیم
-
و اینکه بازخرید شدیم،همچنین ما در گناه
-
مرده بودیم، پولوس در کلام اشاره میکنه
-
وقتی داره در مورد تعمید صحبت میکنه
-
میگه برروح شما در این لحظه چه اتفاقی میفته
-
اینه که شما مرده بودید
-
دشمن میاد،مثل این تجربه میمونه که
-
شما مردید و دارید خودت رو میبینی ، درسته
-
مثل این میمونه که افتادی روی زمین
-
و خودت رو میبینی و شیطان میگه
-
زندگی تو دست منه و میگی باشه من مُردم
-
و بعد اون یه لگد به تو میزنه و چی میشه
-
هیچ کاری نمیکنی این راهیه
-
که باید اینجوری به خودتون نگاه کنید
-
وقتی که نسبت به گناه مُردیم
-
اینجوری باید به خودمون نگاه کنیم
-
چون ما الان خلقت جدید هستیم
-
ما واقعاً کنار تخت پادشاه در قصر هستیم
-
ما همونی هستیم که خدا میگه
-
ما عادل شمرده شدیم و هیچ کس
-
نمیتونه یه گناهکار رو عادل بدونه
-
خدا خارج از قانونی که قرار داده عمل نمیکنه
-
میدونید خدا چطوره مارو عادل میشمره؟
-
خدا اون انسان قبلی رو عادل نمیشمره
-
خدا این شخص تولد یافته رو عادل میشمره
-
چیز جالبیه در مورد بازخرید شدن ،مگه نه؟
-
وقتی که در تعمید میگیم در آب دفن میشیم
-
وقتی که از آب در میای
-
در روح با مسیح بلند میشی
-
خلقتی جدید، بازخرید شدیم
-
عادل شمرده میشیم،خدا مارو عادل میدونه
-
چون اون انسان قدیم در دادگاه الهی
-
روی صندلی به عنوان یه مرده توی کفن
-
حضور داره
-
اون آدم دیگه مورد قضاوت قرار نمیگیره
-
بله اون شخص گناهکاره،شما گناهکاری
-
ولی تو مردی،ولی هنوز دشمن تو رو متهم میکنه
-
تلاش میکنه کفن تو رو باز کنه
-
اینطور نیست ؟
-
تلاشش رو میکنه که کفن شمارو باز کنه
-
و بهتون لگد میزنه که زنده بشید
-
میگی شرمنده،پس شما باید از جسدتون رها بشید
-
با روحی که از پادشاهی خداوند داده شده
-
پس بهش میگیم ، ببین داری وقتت رو
-
با من تلف میکنی،آمین!
-
من با خون خریداری شدم
-
پس در نام مسیح از من دور شو،آمین؟
-
تقدیس شده،خداوند مارو مقدس میدونه
-
یعنی رها شده ،رها شده برای خدا
-
این کاری هست که او انجام داده
-
این شمایید به عنوان شاهزاده در پادشاهی او
-
شمایید وقتی که به فرزند خواندگی دعوت شدید
-
این همونیه که کلام میگه ما هستیم
-
و حالا لازمه که یاد بگیریم
-
واقعاً اونی که هستیم بشیم ،
-
منظور اینه ما همونی که خدا میگه هستیم،ولی
-
باید اون چیزی رو که میدونیم زندگی کنیم
-
این زندگی ماست
-
همونجایی که زندگی میکنیم،درسته؟
-
بذارید یه چیزایی که اینجا هست یه کم
-
روشن کنیم،بقیه برادرا با داستین
-
مثل خودشون رفتار میکردن،یکم خنده داره
-
پدرم گفته که آلاموت باید دست نخورده بمونه
-
بعضی ها اونجارو مقدس میدونن
-
ولی از اونجایی که پدر حکیممون اینجا نیست
-
تصمیم با منه، من یه جلسه نهایی
-
با عمو شریفم داشتم
-
دو تا برادر من به شایعات اعتماد کردن و...
-
داستین کجاست ؟
-
شاهزاده تاس تشکیل شورای جنگ داده
-
من تو راهم...
-
خنده داره؟ باید اینو اینجا اضافه میکردم!
-
داستین رو زمین افتاده درسته؟
-
میخواستم بهتون نشون بدم که گاهی رفتارمون
-
مثل همون وقتی که در بدبختی و فلاکت بودیم!
-
اون هنوز داره دعوا میکنه،اون یه شاهزادست
-
درجه رفیعش ؟!
-
برادرش داشت انتظارش رو میکشید اما...
-
داستان اینجا خیلی ایراد داره
-
اول اینکه برادرش او رو به عنوان یکی از
-
اعضای شورا میدونست و اونو مثل خودش میدونست
-
و دومین چیز که خنده دارم هست اینه
-
داستین کجاست ؟
-
داره با دوستاش تو یه خیابون دعوا میکنه
-
هنوزم یکم شبیه به همون پسر قدیمی و
-
گستاخیه که خریده شد زندکی میکنه
-
الان اون به همه منابع پادشاهی دسترسی داره
-
همون طوری که توی داستان دیدیم
-
شنیدیم که پدر میگه
-
وقتی این بچه رو دیدم،میدونید
-
در خودش روح پادشاهی رو داشت
-
در برابر همه به داشتنش افتخار میکرد
-
همون موقع عمو یه نقشه شیطانی کشید
-
و هدیه ای رو که داستین میخواست به پادشاه
-
به پدرش بده ، خیلی شریرانه
-
با یه ماده سمی آغشته کرد
-
و وقتی پادشاه پوشیدش ،اون ماده پدرش رو کشت
-
و داستین به مرگ پدرش متهم شد
-
پس زندگیش به عنوان یه شاهزاده
-
در اون شهر تموم شد
-
و مجبور شد مخفی بشه که کشته نشه
-
ولی همه امپراطوری دنبالش بودن
-
همه دنبال اون بودن
-
و حالا ببینید ،
-
دختری که از زمان تولد یه شاهدخت بود
-
توی شهری بود که اونا بهش حمله کردن
-
همه امتیازات سلطنتی رو داشت
-
از همون ابتدا
-
ببنید چی در موردش فکر میکنه و میگه
-
میدونی واقعاً شبیه به کی راه میری؟
-
سرت بالا، سینه رو میدی جلو
-
شبیه کسی که خیلی مغروره، پادشاه پارس
-
معلومه از همون اول که دنیا اومدی
-
به تو گفتن دنیا برای تو
-
و تو هم کاملاً قبولش داری
-
من مثل تو توی یه قصر دنیا نیومدم
-
من توی خرابه های نسف بودم
-
جایی که زندگی می کردم و میجنگیدم
-
و چه طوری یه شاهزاده شدی ؟
-
پادشاه اومد توی اون بازار خرابه ها
-
نمیدونم ، اون منو پیدا کرد و با خودش اورد
-
به من یه خانواده داد
-
به من خونه داد
-
چیزی که داری الان میبینی
-
راه رفتن کسیه که همه چیزو از دست داده
-
عالی نبود ؟ میخواستم اینو ببینید
-
چون در زندگی متوجه شدم
-
که اگه به یاد نیاریم که کجا بودیم
-
تبدیل به یه نان فاسد میشیم
-
و آدمی میشیم که فقط به خودش فکر میکنه
-
و این خطر زندگی در قصره
-
همیشه لازمه که به یاد بیاریم
-
از کجا اومدیم
-
به یاد بیاریم کی بودیم
-
من به یاد میارم کی بودم ، چی کار کردم
-
به یاد میارم خدا منو از کجا اورد
-
و شما هم باید به یاد بیارید،آمین
-
چون اگه به یاد بیارید فروتن میشید
-
و من اعتقاد دارم معنی فروتنی
-
شکسته نفسی نیست، بلکه فروتنی یعنی
-
تو اونی هستی که خدا به تو میگه
-
ولی بیشتر از چیزی که گفته رفتار نکن
-
این فروتنی حقیقیه،آمین ؟
-
چرا خواستم این رو نشون بدم ؟ تا یاد بیاریم
-
چون هر چیزی که در قصر داریم
-
به خاطر لیاقتی که داشتیم نیست
-
هر چیزی که در قصر از آن ماست
-
به خاطر اونه و این زیبایی داستانیه
-
که داریم هر روز زندگیش میکنیم
-
افسسیان 1 میگه : ما همه برکت یافتیم
-
با همه برکت های روحانی پادشاهی آسمان
-
همونطور که گفتم،پس مثل یه یتیم نباشیم
-
بعضی ها هنوز تو گذشته زندگی میکنن
-
دشمن همیشه هست
-
و وقتی با دهانتون چیزی رو اعلام میکنید
-
انگار دارید اون جسد قدیمی رو احیا میکنید
-
وقتی دارید با اون جسد صحبت میکنید
-
دارید اون رو زنده میکنید
-
و این قدرت کلام شماست،پس
-
این کار رو نکنید ،و اون مرده رو مقصر نکنید
-
اون در چشم خدا مرده و برای او وجود نداره
-
یادتونه که ازش کنده شدید؟
-
اون تجربه جدا شدن رو یادتونه؟
-
پس دیکه در موردش صحبت نکنید
-
این به این معنی نیست که به شفا نیازی نیست
-
خواهر و برادرای زیادی هستند
-
که میتونند به شما کمک کنند
-
ولی دیگه مثل یه یتیم فکر نکنید
-
مثل یه شاهزاده فکر کنید
-
خودتون رو شهروند درجه دو ندونید
-
و من منظورم اینه
-
نه اینکه همه چیز الان درسته و کامله
-
و شما کاملاً مثل یه شاهزاده رفتار میکنی
-
اصلاً منظورم این نیست
-
ما هنوزم درگیر چیزای زیادی در زندگیمونیم
-
ممکنه چیزای زیادی باشه که دوست نداریم
-
ممکنه رفتارایی باشه که دوست نداریم
-
ممکنه افکاری باشه که دوست نداریم
-
ولی اگه شما واقعاً شاهزاده باشید
-
و فیض خدا رو عمیقاً فهمیده باشی
-
اون رو دوست داشته باشی،نمیخوای اشتباه کنی
-
درسته؟من فکر نمیکنم مردم میرن کلیسا
-
که بفهمن چقدر کارای بدی میکنند
-
و اون کارای بد رو ادامه بدن
-
مردم میرن کلیسا چون خدا رو دوست دارن
-
و در زندگی درگیر چیزایی هستن
-
که میدونن خدا دوست نداره
-
و همون چیزایی که میخوایم مقابلش بجنگیم
-
درسته ؟ من میدونم که شاهزاده ام
-
ولی چطور به این مقام رسیدم
-
چطور در قلمرو پادشاهی وارد شدم
-
درسته؟ ولی شما نمی تونید
-
همیشه مثل یه شهروند درجه دو فکر کنید
-
باید به این فکر کنید که در چشم خدا کی هستم
-
حتی اگر اشتباه میکنم
-
چون خدا منو اینطور میبینه
-
خدا منو به عنوان کسی که
-
همیشه افتاده رو زمین نگاه نمیکنه
-
اون منو مثل کسی میبینه که یاد میگیره
-
به زودی چطور بدوه . پس وقتی
-
در قلمرو پادشاهی او شروع میکنیم
-
وقتی هویت جدیدمون در خدا آغاز میشه
-
اون زمان میتونیم بر گناه غلبه میکنیم
-
وقتی جدا از محکومیت زندگی میکنیم
-
چون دشمن ذهن شما رو کنترل میکنه
-
بنابراین شما نمی تونید که غالب بشید
-
تفاوت رو میبینی ؟ پس نباید به این دقت کنیم
-
به چیزایی که دشمن میگه
-
و همه مشکلاتی که هنوز داخلش هستیم
-
باید به این تمرکز کنیم که یه روز
-
شبیه اون شاهزاده خواهم شد
-
تحقق این وعده خواهم شد
-
تحقق چیزی که بر اون نبوت شده
-
چون خداوند این رو گفته
-
و بنابراین محقق خواهد شد،درسته؟
-
پس اگر در امروز گیر کنم
-
چیزایی که امروز من رو درگیر کردن
-
خداوند گفته او رو در آینده نخواهم داشت
-
پس ایمان شما در چیزی که الان هستید نیست
-
تفاوت رو میبینید ؟
-
ایمان شما چیزیه که خدا میگه هستید
-
و چیزی که خواهید شد
-
آمین ...
-
این مشخص میکنه که کی باید بشیم
-
کاملاً متفاوته
-
پس یه عینک دیگه به چشمم میزنم