< Return to Video

سوزان کین: قدرت درون‌گراها

  • 0:00 - 0:02
    وقتی که من ۹ ساله بودم
  • 0:02 - 0:04
    برای اولین بار اردوی تابستانه رفتم.
  • 0:04 - 0:06
    و مادرم ساک منو بست
  • 0:06 - 0:08
    پر از کتاب،
  • 0:08 - 0:10
    که برای من یه کار کاملا طبیعیای به نظر میرسید.
  • 0:10 - 0:12
    چون در خانواده من،
  • 0:12 - 0:15
    خواندن مهمترین کار گروهی بود.
  • 0:15 - 0:17
    و ممکنه که این به نظر شما ضد اجتماعی به نظر برسه،
  • 0:17 - 0:20
    ولی برای ما واقعا یه روش متفاوت برای اجتماعی بودن بود.
  • 0:20 - 0:22
    شما گرمای بدن خانوادتون که کنارتون نشستند رو دارید،
  • 0:22 - 0:24
    شما گرمای بدن خانوادتون که کنارتون نشستند رو دارید،
  • 0:24 - 0:26
    ولی شما همزمان آزادید که در سرزمین رویاها در ذهن خودتون قدم بزنید.
  • 0:26 - 0:28
    ولی شما همزمان آزادید که در سرزمین رویاها در ذهن خودتون قدم بزنید.
  • 0:28 - 0:30
    ایده من این بود که
  • 0:30 - 0:32
    اردو هم مثل همین خواهد بود، ولی بهتر.
  • 0:32 - 0:35
    (خنده)
  • 0:35 - 0:38
    من یه تصویری داشتم از ۱۰ تا دختر که تو یک کابین نشستهاند و
  • 0:38 - 0:40
    با لباسخوابهای همشکلشان به آرامی کتاب میخوانند.
  • 0:40 - 0:42
    (خنده)
  • 0:42 - 0:45
    اردو بیشتر شبیه یک پارتی شرابخوری بدون هیچ الکلی بود.
  • 0:45 - 0:48
    و همون روز اول مشاورمون همه ما را جمع کرد
  • 0:48 - 0:50
    و همون روز اول مشاورمون همه ما را جمع کرد
  • 0:50 - 0:52
    و بهمون شعاری را یاد داد که گفت ما هر روز در تمام طول تابستون تکرار خواهیم کرد
  • 0:52 - 0:54
    و بهمون شعاری را یاد داد که گفت ما هر روز در تمام طول تابستون تکرار خواهیم کرد
  • 0:54 - 0:56
    تا جو اردو را درک کنیم.
  • 0:56 - 0:58
    و شبیه این بود:
  • 0:58 - 1:00
    «ر- اُ-و-د-ی-ی (R-O-W-D-I-E)
  • 1:00 - 1:02
    و ما اینطوری رُودی را هجی میکنیم.
  • 1:02 - 1:05
    رُودی، رُودی، بیاید پر سر و صدا باشیم.»
  • 1:07 - 1:09
    هییی.
  • 1:09 - 1:11
    و من با اون زندگیم، نمیتونستم بفهمم که
  • 1:11 - 1:13
    چرا ما قراره که اینقدر پرسروصدا (رُودی) باشیم،
  • 1:13 - 1:16
    یا چرا باید این کلمه رو اشتباه هجی کنیم.
  • 1:16 - 1:22
    (خنده)
  • 1:22 - 1:25
    ولی من یک شعار رو تکرار کردم. من این شعار رو همراه با بقیه تکرار کردم.
  • 1:25 - 1:27
    تا جایی که میتونستم.
  • 1:27 - 1:29
    و منتظر وقتی می شدم که
  • 1:29 - 1:32
    میتونستم برم کنار و کتابهایم را بخونم.
  • 1:32 - 1:34
    ولی اولین باری که من کتابهام رو از ساکم در آوردم،
  • 1:34 - 1:36
    پرطرفدارترین دختر خوابگاه سمت من اومد و
  • 1:36 - 1:39
    و از من پرسید «چرا اینقدر آرومی؟»
  • 1:39 - 1:41
    آروم و بیسرصدا، دقیقا، دقیقا مخالف پرسرصدا (رُودی) بود.
  • 1:41 - 1:43
    آروم و بیسرصدا، دقیقا، دقیقا مخالف پرسرصدا (رُودی) بود.
  • 1:43 - 1:45
    و بعد دومین باری که من اون ( کتابم را) امتحان کردم،
  • 1:45 - 1:48
    مشاور و با یک حالت نگران در چهرهاش اومد طرف من
  • 1:48 - 1:50
    و نکاتی درباره جَو اردو را تکرار کرد
  • 1:50 - 1:52
    و گفت همه ما باید سخت تلاش کنیم که اجتماعی باشیم.
  • 1:52 - 1:54
    و گفت همه ما باید سخت تلاش کنیم که اجتماعی باشیم.
  • 1:54 - 1:57
    و خوب من کتابهام رو کنار گذاشتم،
  • 1:57 - 2:00
    توی ساکشون،
  • 2:00 - 2:04
    و گذاشتمشون زیر تخت خوابم،
  • 2:04 - 2:06
    و تمام تابستان را همونجا بودند.
  • 2:06 - 2:08
    یه جورایی برای این کار احساس گناه میکردم.
  • 2:08 - 2:10
    احساس میکردم که کتابها یه جوری به من احتیاج دارند،
  • 2:10 - 2:13
    و اونها دارند من رو صدا میزنند و من رهاشون کردم.
  • 2:13 - 2:15
    ولی من رهاشون کردم و اون ساک را تا آخر تابستان که دوباره کنار خانوادهام برگشتم باز نکردم.
  • 2:15 - 2:17
    ولی من رهاشون کردم و اون ساک را تا آخر تابستان که دوباره کنار خانوادهام برگشتم باز نکردم.
  • 2:17 - 2:19
    ولی من رهاشون کردم و اون ساک را تا آخر تابستان که دوباره کنار خانوادهام برگشتم باز نکردم.
  • 2:19 - 2:22
    خوب. من این داستان را راجع به اردوی تابستانی گفتم.
  • 2:22 - 2:25
    میتونستم ۵۰تای دیگه شبیه همین رو بگم --
  • 2:25 - 2:27
    همه اون مواقعی که به من گفتند که
  • 2:27 - 2:31
    یه جورایی موجودیت آرام و درونگرای من
  • 2:31 - 2:33
    لزوما مسیر درستی برای رفتن نبود،
  • 2:33 - 2:36
    و اینکه من باید تلاش کنم که بیشتر خودم رو برونگرا نشون بدم.
  • 2:36 - 2:39
    و من همیشه در اعماق وجودم احساس میکردم که این اشتباه بود
  • 2:39 - 2:41
    و اینکه درونگراها همونطور که هستند خیلی عالی هستند.
  • 2:41 - 2:44
    ولی برای سالها من این بینش را انکار کردم،
  • 2:44 - 2:47
    و از همه جا، یک وکیل در والاستریت شدم
  • 2:47 - 2:50
    به جای اینکه نویسنده بشم اونی که همیشه آرزوش رو داشتم --
  • 2:50 - 2:52
    بخشیش به این خاطر که من نیاز داشتم که به خودم ثابت کنم که
  • 2:52 - 2:54
    میتونم شجاع و مدعی باشم.
  • 2:54 - 2:56
    و من همیشه به بارهای شلوغ میرفتم
  • 2:56 - 2:59
    وقتی که واقعا ترجیح میدادم که یک شام خوب با دوستانم داشته باشم.
  • 2:59 - 3:02
    من این انتخابهای نفیخودی رو اینقدر واکنشی انجام میدادم،
  • 3:02 - 3:04
    من این انتخابهای نفیخودی رو اینقدر واکنشی انجام میدادم،
  • 3:04 - 3:07
    که حتی نمیفهمیدم که درحال گرفتم همچنین انتخابهایی هستم.
  • 3:07 - 3:09
    این چیزیه که خیلی از درونگراها انجام میدهند،
  • 3:09 - 3:11
    و این مسلما به ضرر خود ماست،
  • 3:11 - 3:13
    ولی به ضرر همکارانمان و جامعهمان هم هست.
  • 3:13 - 3:15
    ولی به ضرر همکارانمان و جامعهمان هم هست.
  • 3:15 - 3:18
    و با ریسک اینکه به نظر برسه که دارم بزرگنمایی میکنم، این به ضرر جهان هم هست.
  • 3:18 - 3:21
    چون وقتی که مسئله خلاقیت و رهبری پیش میاد،
  • 3:21 - 3:24
    ما نیاز داریم که درونگراها اون کاری رو بکنن که توش قوی هستن.
  • 3:24 - 3:26
    یک سوم تا نیمی از جامعه درونگرا هستند --
  • 3:26 - 3:28
    یک سوم تا نصف.
  • 3:28 - 3:31
    این یعنی یک نفر از بین هر دو یا سه نفری که شما میشناسید.
  • 3:31 - 3:34
    خوب حتی اگه شما خودتون هم برونگرا باشید،
  • 3:34 - 3:36
    من دارم درباره همکارانتون
  • 3:36 - 3:38
    و همسران و بچههای شما
  • 3:38 - 3:41
    و اون کسی که همین الان کنار شما نشسته است صحبت میکنم --
  • 3:41 - 3:43
    همه اونها هدف این تبعیض هستند
  • 3:43 - 3:45
    که در جامعه ما خیلی ریشهدار و واقعی است.
  • 3:45 - 3:48
    همه ما از سنهای خیلی ابتدایی اون رو درونیش میکنیم
  • 3:48 - 3:51
    بدون اینکه حتی زبانی برای آنچه که ما انجام میدهیم داشته باشیم.
  • 3:51 - 3:53
    اکنون برای اینکه این تبعیض را به خوبی ببینید
  • 3:53 - 3:56
    شما باید بفهمید که درونگرایی چیست.
  • 3:56 - 3:58
    این با خجالتی بودن فرق میکنه.
  • 3:58 - 4:00
    خجالتی بودن درباره ترس از قضاوت جامعه است.
  • 4:00 - 4:02
    درونگرایی بیشتر درباره اینست که
  • 4:02 - 4:04
    چطور شما به محرکها پاسخ میدهید،
  • 4:04 - 4:06
    شامل محرکهای اجتماعی.
  • 4:06 - 4:09
    خوب برونگراها واقعا به دنبال مقدار زیادی از محرکها هستند،
  • 4:09 - 4:11
    در حالی که درونگراها وقتی بیشترین احساس زندگی
  • 4:11 - 4:13
    و آمادهترین حالت و بیشترین قابلیت را دارند
  • 4:13 - 4:15
    که در جایی آرامتر، و محیط کم سر و صداتری هستند.
  • 4:15 - 4:17
    نه همیشه -- این چیزها مطلق نیست --
  • 4:17 - 4:19
    ولی بیشتر اوقات.
  • 4:19 - 4:21
    و کلید اینکه
  • 4:21 - 4:24
    قابلیتهای خودمون رو ماکزیمم کنیم اینست که
  • 4:24 - 4:26
    خودمون رو در مناطقی از محرکها بگذاریم که
  • 4:26 - 4:29
    برای ما خوب است.
  • 4:29 - 4:31
    ولی الان جاییاست که تبعیض وارد میشود.
  • 4:31 - 4:33
    مهمترین موسسات ما،
  • 4:33 - 4:35
    مدارس و محلهای کار ما،
  • 4:35 - 4:37
    بیشتر برای برونگراها طراحی شدهاند
  • 4:37 - 4:40
    و برای نیاز برونگراها به محرکهای زیاد.
  • 4:40 - 4:44
    و الان ما این سیستم عقیدتی را داریم که
  • 4:44 - 4:46
    من بهش تفکرگروهی جدید میگم،
  • 4:46 - 4:49
    اینطوری است که همه خلاقیت و همه بازدهی از یک جای خیلی گروهی میآید.
  • 4:49 - 4:53
    اینطوری است که همه خلاقیت و همه بازدهی از یک جای خیلی گروهی میآید.
  • 4:54 - 4:56
    خوب اگه شما بک کلاس درس در حال حاضر رو تصور کنید:
  • 4:56 - 4:58
    زمانی که من مدرسه میرفتم،
  • 4:58 - 5:00
    ما به ردیف مینشتسیم.
  • 5:00 - 5:02
    ما در ردیفهای میز مثل این مینشستیم،
  • 5:02 - 5:04
    و ما بیشتر کارهامون رو خودمون انجام میدادیم.
  • 5:04 - 5:06
    ولی درحال حاضل، کلاس معمولی شما
  • 5:06 - 5:08
    گروههایی از میز دارد --
  • 5:08 - 5:11
    چهار یا پنج یا شش یا هفت بچه همه روبروی هم.
  • 5:11 - 5:13
    و همه بچهها مشغول انجام کارهای گروهی بیشمار هستند.
  • 5:13 - 5:16
    حتی در موضوعاتی مثل ریاضیات یا نویسندگی خلاق،
  • 5:16 - 5:19
    که شما فکر میکنید به پرواز فکری تکی نیاز دارد،
  • 5:19 - 5:23
    الان از بچهها انتظار میره که مثل اعضای یک کمیته کار کنند.
  • 5:23 - 5:25
    و برای بچههایی که ترجیح میدهند که با خودشون باشند و تنها کار کنند،
  • 5:25 - 5:27
    و برای بچههایی که ترجیح میدهند که با خودشون باشند و تنها کار کنند،
  • 5:27 - 5:29
    اون بچهها معمولا خارجی در نظر گرفته میشوند
  • 5:29 - 5:31
    یا، بدتر، یک مورد مشکل دار.
  • 5:33 - 5:36
    اکثریت گزارشهای معلمها عقیدهدارند که
  • 5:36 - 5:38
    دانشآموز ایدهآل یک دانشآموز برونگرا هست در مقابل درونگرا،
  • 5:38 - 5:40
    دانشآموز ایدهآل یک دانشآموز برونگرا هست در مقابل درونگرا،
  • 5:40 - 5:42
    با اینکه درونگراها معمولا نمرات خوبی میگیرند و
  • 5:42 - 5:44
    آگاهتر هستند،
  • 5:44 - 5:46
    مطابق تحقیقات.
  • 5:46 - 5:48
    (خنده)
  • 5:48 - 5:51
    خوب، چیزی شبیه همین درباره محیط کار هم درسته.
  • 5:51 - 5:54
    اکنون، اکثریت ما در اتاقهای باز و بدون دیوار کار میکنیم،
  • 5:54 - 5:56
    اکنون، اکثریت ما در اتاقهای باز و بدون دیوار کار میکنیم،
  • 5:56 - 5:58
    جایی که ما در برابر سر و صدا و نگاههای مداوم همکارامنون هستیم.
  • 5:58 - 6:00
    جایی که ما در برابر سر و صدا و نگاههای مداوم همکارامنون هستیم.
  • 6:00 - 6:02
    و وقتی که صحبت از سرگروهی و رهبری میشه،
  • 6:02 - 6:04
    درونگراها مدام برای موقعیتهای رهبری رد میشوند،
  • 6:04 - 6:06
    حتی با اینکه درونگراها بیشتر مراقب هستند،
  • 6:06 - 6:08
    و خیلی کمتر احتمال داره که ریسکهای بزرگ بکنن --
  • 6:08 - 6:12
    که چیزیه که احتمالا همه ما امروزه ترجیح میدهیم
  • 6:12 - 6:15
    و یک تحقیق جالب توسط آدام گِرانت در مدرسه وارتن
  • 6:15 - 6:17
    نشان داد که رهبران درونگرا
  • 6:17 - 6:19
    اغلب خروجی بهتری از برونگراها دارند،
  • 6:19 - 6:22
    چون وقتی که اونها کارکنان بیشفعال را رهبری میکنند،
  • 6:22 - 6:25
    خیلی بیشتر امکانش هست که اجازه بدهند اون کارمند با ایدهاش جلو بره،
  • 6:25 - 6:27
    از آنجاییکه یک برونگراها میتواند، کاملا غیر ارادی،
  • 6:27 - 6:29
    اینقدر درباره چیزها خوشحال بشه که
  • 6:29 - 6:31
    اسم خودشون رو پای همه چیز بگذارند،
  • 6:31 - 6:33
    و ایدههای بقیه افراد ممکنه به این راحتیها به سطح بیاد و مطرح بشه.
  • 6:33 - 6:36
    و ایدههای بقیه افراد ممکنه به این راحتیها به سطح بیاد و مطرح بشه.
  • 6:36 - 6:39
    در واقع، تعدادی از رهبران تاثیرگذارمان در تاریخ، درونگرا بودند.
  • 6:39 - 6:41
    من چندتا مثال براتون میزنم.
  • 6:41 - 6:44
    الینور روزوِلت، روزا پارک، گاندی --
  • 6:44 - 6:46
    همه این آدمها خودشون رو آرام و با لحن نرم و حتی خجالتی معرفی میکنند.
  • 6:46 - 6:49
    همه این آدمها خودشون رو آرام و با لحن نرم و حتی خجالتی معرفی میکنند.
  • 6:49 - 6:51
    و همه اونها مرکز توجه را انتخاب کردند،
  • 6:51 - 6:53
    با اینکه هر استخوان بدنشون میگفت که اینکار را نکنند.
  • 6:53 - 6:56
    با اینکه هر استخوان بدنشون میگفت که اینکار را نکنند.
  • 6:56 - 6:58
    و معلوم شد که این یک نیروی خاص برای خودش داره،
  • 6:58 - 7:01
    چون مردم احساس میکردند که این رهبران سکاندار بودند،
  • 7:01 - 7:03
    نه به این دلیل که از فرمان دادن به بقیه لذت میبردند
  • 7:03 - 7:05
    و نه به خاطر لذت دیده شدن؛
  • 7:05 - 7:07
    آنها آنجا بودند چون هیچ چاره دیگری نداشتند،
  • 7:07 - 7:10
    چون آنها به انجام کاری که معتقد بودند درست است، جذب شده بودند.
  • 7:11 - 7:14
    فکر میکنم این نکته برای من مهم است که بگویم
  • 7:14 - 7:17
    من در واقع عاشق برونگراها هستم.
  • 7:17 - 7:20
    همیشه دوست دارم اینو بگم که بعضی از بهترین دوستای من برونگرا هستند،
  • 7:20 - 7:22
    شامل شوهر دوستداشتنی من.
  • 7:24 - 7:26
    و مسلما همه ما در یک جایی از طیف درونگرا/برونگرا قرار میگیریم.
  • 7:26 - 7:29
    و مسلما همه ما در یک جایی از طیف درونگرا/برونگرا قرار میگیریم.
  • 7:29 - 7:32
    ایوِن کارل یونگ، روانشناسی که اولین بار این اصطلاح را ترویج کرد، گفت
  • 7:32 - 7:34
    که چیزی مثل یک درونگرای کامل یا یک برونگرای کامل وجود نداره.
  • 7:34 - 7:36
    که چیزی مثل یک درونگرای کامل یا یک برونگرای کامل وجود نداره.
  • 7:36 - 7:38
    او گفت که همچین کسی، اگه باشه، در دیوانه خانه خواهد بود.
  • 7:38 - 7:41
    او گفت که همچین کسی، اگه باشه، در دیوانه خانه خواهد بود.
  • 7:41 - 7:43
    و بعضی آدمها یکراست وسط طیف درونگرا/برونگرا هستند،
  • 7:43 - 7:45
    و بعضی آدمها یکراست وسط طیف درونگرا/برونگرا هستند،
  • 7:45 - 7:47
    و ما به این آدمها میانهرو میگوییم.
  • 7:47 - 7:50
    و من اغلب فکر میکنم که آنها بهترین چیز در دنیا را دارند.
  • 7:51 - 7:54
    ولی خیلی از ما خودمون رو یکی از این دوتا میدونیم.
  • 7:54 - 7:57
    و چیزی که من میگم اینه که از نظر فرهنگی ما یکسانی بیشتری نیاز داریم.
  • 7:57 - 7:59
    ما نیاز بیشتری به یین و یانگ بین این دو نوع داریم.
  • 7:59 - 8:01
    ما نیاز بیشتری به یین و یانگ بین این دو نوع داریم.
  • 8:01 - 8:03
    وقتی که بحث خلاقیت و بازدهی میشود، این خیلی مهم است،
  • 8:03 - 8:05
    وقتی که بحث خلاقیت و بازدهی میشود، این خیلی مهم است،
  • 8:05 - 8:07
    چون وقتی روانشناسان به زندگی آدمهای خیلی خلاق نگاه کردند،
  • 8:07 - 8:09
    چون وقتی روانشناسان به زندگی آدمهای خیلی خلاق نگاه کردند،
  • 8:09 - 8:11
    چیزی که پیدا کردند این بود که
  • 8:11 - 8:13
    آنها آدمهایی هستند که در تبادل ایدهها و رشددادن ایدهها خیلی خوب هستند،
  • 8:13 - 8:15
    آنها آدمهایی هستند که در تبادل ایدهها و رشددادن ایدهها خیلی خوب هستند،
  • 8:15 - 8:18
    ولی آنها یک رگه اصلی از درونگرایی هم در خودشون دارند.
  • 8:18 - 8:20
    و این به این دلیل است که تنهایی اغلب جزء خیلی مهمی از خلاقیت است.
  • 8:20 - 8:22
    و این به این دلیل است که تنهایی اغلب جزء خیلی مهمی از خلاقیت است.
  • 8:22 - 8:24
    داروین،
  • 8:24 - 8:26
    او پیادهرویهای تنهای طولانی در جنگلهای میکرد
  • 8:26 - 8:29
    و شدیدا دعوتهای شام را رد میکرد.
  • 8:29 - 8:32
    تیودور گیسِل، معروف به دکترسوس،
  • 8:32 - 8:34
    او بسیاری از دستاوردهای شگفتانگیزش را در
  • 8:34 - 8:36
    اتاقی تنها در بُرجی در پشت خونهاش در لِهولای کالیفرنیا خلق کرد.
  • 8:36 - 8:39
    اتاقی تنها در بُرجی در پشت خونهاش در لِهولای کالیفرنیا خلق کرد.
  • 8:39 - 8:41
    او در حقیقت میترسید که کودکان که کتابهایش را میخواندند، را ملاقات کند
  • 8:41 - 8:43
    او در حقیقت میترسید که کودکان که کتابهایش را میخواندند، را ملاقات کند
  • 8:43 - 8:45
    میترسید که آنها انتظار داشته باشند که
  • 8:45 - 8:47
    یک شخصیت شبیه بابانوئل ببینند
  • 8:47 - 8:51
    و با دیدن شخصیت تودار او مایوس بشوند.
  • 8:51 - 8:53
    استیو وُزنیاک اولین کامپیوتر اپل را اختراع کرد
  • 8:53 - 8:55
    در حالی که تو چهاردیواری خودش در هیولت-پکارد، جایی که کار میکرد، نشسته بود.
  • 8:55 - 8:57
    در حالی که تو چهاردیواری خودش در هیولت-پکارد، جایی که کار میکرد، نشسته بود.
  • 8:57 - 9:00
    و او میگوید که هرگز چنین متخصصی در زمینه کارش نمیشد
  • 9:00 - 9:03
    اگر او اینقدر درونگرا نبود که، وقتی که داشت بزرگ میشد، خانه را ترک کند
  • 9:03 - 9:05
    اگر او اینقدر درونگرا نبود که، وقتی که داشت بزرگ میشد، خانه را ترک کند
  • 9:05 - 9:08
    مسلما،
  • 9:08 - 9:11
    معنیش این نیست که همه ما باید همکاریها را متوقف کنیم --
  • 9:11 - 9:14
    در مثال ما، استیو وُزنیاک به استیو جابز کنار هم قرار گرفتند
  • 9:14 - 9:17
    تا کامپیوتر اپل را پایه گذاری کنند.
  • 9:17 - 9:20
    ولی معنیش این است که تنهایی مهم است
  • 9:20 - 9:22
    و برای بعضی از مردم
  • 9:22 - 9:24
    هوایی است که آنها نفس میکشند.
  • 9:24 - 9:27
    و در واقع، ما قرنهاست که قدرت بالای تنهایی را میشناسیم.
  • 9:27 - 9:30
    و در واقع، ما قرنهاست که قدرت بالای تنهایی را میشناسیم.
  • 9:30 - 9:33
    فقط به تازگی است که ما به طور عجیبی در حال فراموشی آن هستیم.
  • 9:33 - 9:36
    اگر به اکثر دینهای اصلی جهان نگاه کنید
  • 9:36 - 9:38
    شما جستجوگرها را میبینید --
  • 9:38 - 9:41
    موسی، عیسی، بودا، محمد --
  • 9:41 - 9:43
    جستجوگرانی که به تنهایی به حیاتوحش میروند
  • 9:43 - 9:45
    جستجوگرانی که به تنهایی به بیابان میروند
  • 9:45 - 9:47
    جایی که الهامات و تجلیهای عمیقی دارند
  • 9:47 - 9:50
    که با خودشان به بقیه جامعه باز میگردانند.
  • 9:50 - 9:54
    خوب بدون بیابان، هیچ الهامی هم نیست.
  • 9:54 - 9:56
    هیچ جای تعجبی هم نیست
  • 9:56 - 9:59
    اگر شما به چشمانداز روانشناسی معاصر نگاه کنید.
  • 9:59 - 10:02
    مشخص شدهاست که ما نمیتوانیم حتی بین گروهی از آدمها باشیم
  • 10:02 - 10:05
    بدون اینکه بطور غریضی نظرهای آنها را تکرار و تقلید کنیم.
  • 10:05 - 10:07
    حتی در مورد چیزهای جزئی و شخصی
  • 10:07 - 10:09
    مثل اینکه شما به چه کسی تمایل دارید،
  • 10:09 - 10:12
    شما شروع به تقلید از عقاید آدمهای اطراف خودتان میکنید
  • 10:12 - 10:14
    بدون اینکه حتی بفهمید که دارید این کار را میکنید.
  • 10:14 - 10:17
    و گروهها هم از نظر مسلط ترین و کاریزماتیکترین شخص در گروه پیروی میکنند.
  • 10:17 - 10:19
    و گروهها هم از نظر مسلط ترین و کاریزماتیکترین شخص در گروه پیروی میکنند.
  • 10:19 - 10:21
    حتی با اینکه هیچ تناسبی بین اینکه
  • 10:21 - 10:24
    بهترین سخنران باشید و اینکه بهترین ایدهها را داشته باشید وجود ندارد --
  • 10:24 - 10:26
    هیچی.
  • 10:26 - 10:28
    خوب ..
  • 10:28 - 10:30
    (خنده)
  • 10:30 - 10:33
    ممکنست که شما از آدمی با بهترین ایدهها پیروی کنید،
  • 10:33 - 10:35
    ولی ممکن هم هست که نه.
  • 10:35 - 10:38
    و آیا شما واقعا میخواهید این رو به دست شانس بسپارید؟
  • 10:38 - 10:40
    خیلی بهتر اینست که همه کسی به دنبال کار خودشان بروند،
  • 10:40 - 10:42
    و ایدههای خودشان را تولید کنند،
  • 10:42 - 10:44
    رها از مزاحمتهای دینامیک گروهی،
  • 10:44 - 10:46
    و بعد همه دور هم جمع شوند به عنوان یک تیم
  • 10:46 - 10:49
    و در یک محیط مدیریتشده مناسب با هم گفتگو کنند
  • 10:49 - 10:51
    و از آنها با هم پیش بروند.
  • 10:51 - 10:53
    حالا اگه همه این درست است،
  • 10:53 - 10:56
    چرا ما اینقدر اشتباه میکنیم؟
  • 10:56 - 10:58
    چرا ما مدرسهها و محیطهای کاریمان را اینطور میچینیم؟
  • 10:58 - 11:00
    و چرا ما اینقدر به درونگراها به خاطر اینکه میخواهند که برای مدتی در خلوت خودشان باشند
  • 11:00 - 11:04
    اینقدر احساس گناه تلقین میکنیم؟
  • 11:04 - 11:07
    یک جواب در اعماق تاریخ فرهنگی ما ریشه دارد.
  • 11:07 - 11:09
    جوامع غربی،
  • 11:09 - 11:11
    و بخصوص امریکا،
  • 11:11 - 11:13
    همیشه آدمهای کاری را بر آدمهای اهل تفکر ترجیح دادهاند.
  • 11:13 - 11:15
    همیشه آدمهای کاری را بر آدمهای اهل تفکر ترجیح دادهاند.
  • 11:15 - 11:19
    و «مرد» اهل تفکر.
  • 11:19 - 11:22
    ولی در روزهای آغازین آمریکا
  • 11:22 - 11:25
    به قول تاریخدانان، ما در فرهنگ ویژگیها زندگی کردیم
  • 11:25 - 11:27
    جایی که ما هنوز، آن موقع، ارزش آدمها را در
  • 11:27 - 11:30
    خود درونیشان و درستکاری اخلاقیشان میدانستیم.
  • 11:30 - 11:32
    و اگه به کتابهای خودآموز از آن دوره نگاه کنید،
  • 11:32 - 11:34
    همه عنوانهایی مثل این داشتند
  • 11:34 - 11:37
    «شخصیت، اصیلترین چیز در جهان.»
  • 11:37 - 11:40
    و شخصیتهای نمونه آن مثل آبراهام لینکن بودند
  • 11:40 - 11:42
    که به خاطر افتادگی و فروتنیاش ستایش میشد.
  • 11:42 - 11:44
    رالف والدو اِمِرسون او را «مردی که با برتریاش تو را نمی رنجاند.» مینامد
  • 11:44 - 11:47
    رالف والدو اِمِرسون او را «مردی که با برتریاش تو را نمی رنجاند.» مینامد
  • 11:47 - 11:50
    ولی بعد ما به قرن بیستم رسیدیم
  • 11:50 - 11:52
    و وارد یک فرهنگ جدید شدیم که
  • 11:52 - 11:54
    تاریخدانان آن را فرهنگ شخصیت میخوانند.
  • 11:54 - 11:56
    اتفاقی که افتاد این بود که ما اقتصاد کشاورزی را
  • 11:56 - 11:58
    به جهان تجارتهای بزرگ تکامل دادیم.
  • 11:58 - 12:00
    و خوب ناگهان مردم از روستاها به شهرها حرکت کردند.
  • 12:00 - 12:02
    و خوب ناگهان مردم از روستاها به شهرها حرکت کردند.
  • 12:02 - 12:05
    و به جای اینکه در کنار آدمهای که همه زندگی میشناختنشان کار کنند
  • 12:05 - 12:07
    حالا مجبورند که خودشان را بین گروهی از آدمهای ناشناس ثابت کنند.
  • 12:07 - 12:09
    حالا مجبورند که خودشان را بین گروهی از آدمهای ناشناس ثابت کنند.
  • 12:09 - 12:11
    خوب، کاملا قابل درک است که،
  • 12:11 - 12:13
    ویژگیهایی مثل جذبه و کاریزما
  • 12:13 - 12:15
    ناگهان به نظر رسید که خیلی مهم هستند.
  • 12:15 - 12:18
    و خوب مطمئنن کتابهای خودآموز تغییر کردند تا این نیازها را تامین کنند
  • 12:18 - 12:20
    و اسمهایی شبیه این داشتند
  • 12:20 - 12:22
    «چگونه در دوستیابی پیروز شوید و بر آدمها تاثیر بگذارید»
  • 12:22 - 12:24
    و شخصیتهای نمونهاش تجار خیلی بزرگ بودند.
  • 12:24 - 12:27
    و شخصیتهای نمونهاش تجار خیلی بزرگ بودند.
  • 12:27 - 12:29
    و خوب این جهانیاست که ما اکنون در آن زندگی میکنیم.
  • 12:29 - 12:33
    این میراث فرهنگی ماست.
  • 12:33 - 12:35
    حالا هیچ کدوم از اینها این نیست که بگوییم
  • 12:35 - 12:38
    که مهارتهای اجتماعی مهم نیستند،
  • 12:38 - 12:40
    و من هم اصلا شما را به نابودی کار تیمی دعوت نمیکنم.
  • 12:40 - 12:43
    و من هم اصلا شما را به نابودی کار تیمی دعوت نمیکنم.
  • 12:43 - 12:46
    همون دینهایی که بزرگانش را به تنهایی در قله کوهها دعوت کرد
  • 12:46 - 12:49
    به ما عشق و اطمینان را آموزش میدهند.
  • 12:49 - 12:51
    و مشکلاتی که ما امروزه با آن مواجهیم
  • 12:51 - 12:53
    در زمینههایی مثل علم و اقتصاد
  • 12:53 - 12:55
    آنقدر وسیع و پیچیدهاند
  • 12:55 - 12:57
    که ما به یک ارتش از آدمها نیاز داریم که دور هم جمع شوند
  • 12:57 - 12:59
    و با همکاری با هم آنها را حل کنند.
  • 12:59 - 13:02
    ولی من میگویم اگه آزادی بیشتری به درونگراها بدهیم تا خودشان باشند،
  • 13:02 - 13:04
    احتمال بیشتری دارد که آنها
  • 13:04 - 13:07
    راهحل منحصر به فردشون را برای این مشکلات پیدا کنند.
  • 13:09 - 13:11
    حالا من میخوام که محتویات ساکم را به شما نشان بدهم.
  • 13:11 - 13:14
    حالا من میخوام که محتویات ساکم را به شما نشان بدهم.
  • 13:18 - 13:20
    فکر کن چی؟
  • 13:20 - 13:22
    کتاب.
  • 13:22 - 13:24
    من یک ساک پر از کتاب دارم.
  • 13:24 - 13:26
    اینجا «چشمِ گربه» از مارگِت اتوود.
  • 13:26 - 13:29
    اینجا یک رمان از میلان کوندرا.
  • 13:29 - 13:31
    و این هم «راهنمایی برای سردرگمها» از مایمونیدیز.
  • 13:31 - 13:34
    و این هم «راهنمایی برای سردرگمها» از مایمونیدیز.
  • 13:34 - 13:37
    ولی اینها دقیقا کتابهای من نیستند.
  • 13:37 - 13:39
    من این کتابها را با خودم آوردم
  • 13:39 - 13:43
    چونکه آنها توسط نویسندههای مورد علاقه پدربزرگ من نوشته شدهاست.
  • 13:43 - 13:45
    پدر بزرگ من خاخام بود
  • 13:45 - 13:47
    و همسرش مرده بود و
  • 13:47 - 13:50
    او در یک آپارتمان کوچک در بروکلین تنها زندگی میکرد
  • 13:50 - 13:53
    که وقتی که من بزرگ میشدم، بهترین جا در دنیا برای من بود ،
  • 13:53 - 13:56
    از یک طرف به این خاطر که پر از یک حضور خیلی باوقار و آرام بود
  • 13:56 - 13:59
    و از طرف دیگر به این خاطر که پر از کتاب بود.
  • 13:59 - 14:02
    منظورم اینه که واقعا هر میز و صندلی در این آپارتمان
  • 14:02 - 14:04
    کاربری اولیهاش را از دست داده بود
  • 14:04 - 14:07
    و به عنوان سطحی برای نگهداشتن پشتهای از کتابها استفاده میشد.
  • 14:07 - 14:09
    مثل بقیه افراد خانواده من،
  • 14:09 - 14:12
    محبوبترین چیز در همه دنیا برای پدربزرگ من خواندن بود.
  • 14:12 - 14:15
    ولی او حاضران را هم دوست داشت،
  • 14:15 - 14:18
    و میتونستید این عشق را در موعظههای هر هفتهاش،
  • 14:18 - 14:22
    طی ۶۲ سالی که خاخام بود، حس کنید.
  • 14:22 - 14:25
    او میوه خواندنهای هر هفتهاش را بر میداشت
  • 14:25 - 14:28
    و او این پردههای پیچیده منقوش از تفکر دیرینه و انسانی را میبافت.
  • 14:28 - 14:30
    و مردم از همه جا میآمدند تا سخنرانی او را بشنوند.
  • 14:30 - 14:32
    و مردم از همه جا میآمدند تا سخنرانی او را بشنوند.
  • 14:32 - 14:35
    ولی یک چیزی درباره پدربزرگ من هست،
  • 14:35 - 14:37
    زیر این نقش تشریفاتی،
  • 14:37 - 14:40
    او خیلی فروتن و واقعا درونگرا بود --
  • 14:40 - 14:43
    اینقدر که وقتی این موعظهها را میخواند،
  • 14:43 - 14:45
    با نگاه کردن به صورت همون حضار کلیسا مشکل داشت
  • 14:45 - 14:47
    با نگاه کردن به صورت همون حاضران مشکل داشت
  • 14:47 - 14:49
    با اینکه او ۶۲ سال بود که داشت حرف میزد.
  • 14:49 - 14:51
    حتی خارج از جایگاه نیایش،
  • 14:51 - 14:53
    وقتی که او را صدا میزنی که سلام کنی،
  • 14:53 - 14:55
    او اغلب گفتگو را نیمهکاره تمام میکرد
  • 14:55 - 14:59
    از این میترسید که وقت زیادی از شما را بگیرد.
  • 14:59 - 15:02
    ولی وقتی در سن ۹۴ سالگی مرد،
  • 15:02 - 15:05
    پلیس مجبور شد که خیابانهای اطراف خانهاش را ببندد
  • 15:05 - 15:07
    تا جمعیتی را که برای سوگواری او آمده بودند، جا دهد.
  • 15:07 - 15:10
    تا جمعیتی را که برای سوگواری او آمده بودند، جا دهد.
  • 15:11 - 15:14
    و این روزها من تلاش میکنم که با روش خودم از مثال پدربزرگم بیاموزم.
  • 15:14 - 15:16
    و این روزها من تلاش میکنم که با روش خودم از مثال پدربزرگم بیاموزم.
  • 15:16 - 15:19
    بنابراین من جدیدا کتابی درباره درونگرایی منتشر کردم،
  • 15:19 - 15:21
    و حدود هفت سال طول کشید که بنویسمش.
  • 15:21 - 15:24
    و برای من، اون هفت سال یک سعادت بزرگ بود،
  • 15:24 - 15:27
    چون من میخواندم و مینوشتم،
  • 15:27 - 15:29
    فکر میکردم و تحقیق میکردم.
  • 15:29 - 15:31
    این نسخه من از
  • 15:31 - 15:34
    ساعتهای تنهایی پدربزرگم در کتابخانهاش بود.
  • 15:34 - 15:37
    ولی الان، ناگهان کار من خیلی متفاوت است،
  • 15:37 - 15:40
    کار من اینست که اینجا باشم و دربارهاش حرف بزنم،
  • 15:40 - 15:43
    درباره درونگرایی حرف بزنم.
  • 15:43 - 15:47
    (خنده)
  • 15:47 - 15:49
    و این برای من خیلی سختتر است،
  • 15:49 - 15:51
    چون با اینکه افتخار میکنم از اینکه
  • 15:51 - 15:53
    الان اینجا با همه شما هستم،
  • 15:53 - 15:56
    اینجا محیط طبیعی من نیست.
  • 15:56 - 15:58
    خوب من خودم را برای همچین موقعیتهایی به بهترین نحوی که میتونستم آمادهکردم.
  • 15:58 - 16:00
    خوب من خودم را برای همچین موقعیتهایی به بهترین نحوی که میتونستم آمادهکردم.
  • 16:00 - 16:02
    من درسال گذشته هر فرصتی که پیدا کردم سخنرانی عمومی را تمرینکردم
  • 16:02 - 16:04
    من درسال گذشته هر فرصتی که پیدا کردم سخنرانی عمومی را تمرینکردم
  • 16:04 - 16:07
    و اسمش رو «سال خطرناک حرفزدن» گذاشتم.
  • 16:07 - 16:09
    (خنده)
  • 16:09 - 16:11
    و این واقعا خیلی کمک کرد.
  • 16:11 - 16:13
    ولی بهتون بگم، اون چیزی که بیشتر کمک میکند
  • 16:13 - 16:16
    احساس من، عقیده من، آرزوی من است
  • 16:16 - 16:18
    که وقتی نوبت به رفتار ما و
  • 16:18 - 16:20
    درونگرایی و به آرامش و خلوت ما میرسد،
  • 16:20 - 16:22
    ما واقعا در لبه تغییرات عظیمی نوسان میکنیم.
  • 16:22 - 16:24
    واقعا اینجاییم.
  • 16:24 - 16:26
    و خوب من میخوام در پایان شما را دعوت به سه کار بکنم
  • 16:26 - 16:28
    و خوب من میخوام در پایان شما را دعوت به سه کار بکنم
  • 16:28 - 16:30
    برای کسانی که این ایده یکسان با من را دارند.
  • 16:30 - 16:32
    اول:
  • 16:32 - 16:34
    دیوانگی کار گروهی مستمر را پایان دهید.
  • 16:34 - 16:36
    واقعا بس کنید.
  • 16:36 - 16:39
    (خنده)
  • 16:39 - 16:41
    متشکرم.
  • 16:41 - 16:43
    (تشویق)
  • 16:43 - 16:45
    و میخوام درباره این چیزی که میگم شفاف باشم،
  • 16:45 - 16:47
    چونکه من عمیقا معتقدم که محیط کارهای ما
  • 16:47 - 16:49
    باید تشویقکننده باشند
  • 16:49 - 16:51
    راحت، مثل گفتگوی دور هم با یک قهوه --
  • 16:51 - 16:53
    میدونید، اون مدلی که آدما دور هم جمع میشوند
  • 16:53 - 16:55
    و به طور غیر مترقبه ایدههاشان رو تبادل میکنند.
  • 16:55 - 16:57
    این خیلی عالیه.
  • 16:57 - 16:59
    هم برای درونگراها عالیه و هم برای برونگراها.
  • 16:59 - 17:01
    ولی ما فضای شخصی و آزادی خیلی بیشتر
  • 17:01 - 17:03
    و استقلال خیلی بیشتری در کار نیاز داریم.
  • 17:03 - 17:05
    مدرسه، مثل همین،
  • 17:05 - 17:08
    ما مطمئنن باید به بچهها آموزش بدهیم که با هم کار کنند،
  • 17:08 - 17:10
    ولی ما باید به اونها آموزش بدهیم که چطوری به طور مستقل هم کار کنند.
  • 17:10 - 17:13
    این مخصوصا برای بچههای برونگرا مهم است.
  • 17:13 - 17:15
    اونها باید بتونن که مستقل کار کنند
  • 17:15 - 17:17
    چون اونجا جاییاست که بخشی از تفکرات عمیق ازش نشات میگیره.
  • 17:17 - 17:20
    خوب، نکته دوم: به طبیعت بکر بروید.
  • 17:20 - 17:23
    مثل بودا باشید، الهامات خودتان را داشته باشید.
  • 17:23 - 17:25
    من نمیگم که
  • 17:25 - 17:28
    همه ما باید الان بریم و اتاقکهای خودمان را در جنگل بسازیم
  • 17:28 - 17:31
    و هرگز دوباره با هم حرف نزنیم،
  • 17:31 - 17:33
    ولی من میگم که همه ما میتونیم یک لحظه تامل کنیم
  • 17:33 - 17:35
    و مدت زمان بیشتری رو صرف تفکرات درونی خودمون بکنیم.
  • 17:35 - 17:38
    و مدت زمان بیشتری رو صرف تفکرات درونی خودمون بکنیم.
  • 17:39 - 17:42
    شماره سوم:
  • 17:42 - 17:44
    نگاه دقیقی بندازید که توی ساکتون چی دارید
  • 17:44 - 17:46
    و چرا آن رو اونجا گذاشتید.
  • 17:46 - 17:48
    خُب برونگراها،
  • 17:48 - 17:50
    ممکنه که ساک شما هم پر از کتاب باشه.
  • 17:50 - 17:52
    یا شاید آنها پر از لیوانهای شامپاین یا وسایل پرش آزاد باشد.
  • 17:52 - 17:55
    یا شاید آنها پر از لیوانهای شامپاین یا وسایل پرش آزاد باشد.
  • 17:55 - 17:59
    هر چی که هست، امیدوارم که هر وقت فرصت داشتید این چیزها را بیرون بیاورید
  • 17:59 - 18:02
    و ما را با انرژی و خوشی خودتان ببخشید.
  • 18:02 - 18:05
    ولی درونگراها، شما همونطور که خودتون هستید،
  • 18:05 - 18:07
    شما احتمالا این احساس را دارید که از هر چیزی که درون ساکتان دارید کاملا محافظت کنید
  • 18:07 - 18:09
    شما احتمالا این احساس را دارید که از هر چیزی که درون ساکتان دارید کاملا محافظت کنید
  • 18:09 - 18:11
    و این خوبه.
  • 18:11 - 18:13
    ولی بعضی وقتها، فقط بعضی وقتها
  • 18:13 - 18:16
    امیدوارم که شما ساکتان را برای بقیه آدمها باز کنید که ببینند،
  • 18:16 - 18:19
    چونکه جهان به شما و به چیزهایی که شما همراه دارید نیاز داره.
  • 18:21 - 18:23
    خوب من برای شما بهترین سفرهای ممکن
  • 18:23 - 18:26
    و شجاعت سخنگفتن آرام را آرزو دارم.
  • 18:26 - 18:28
    خیلی ممنونم.
  • 18:28 - 18:32
    (تشویق)
  • 18:32 - 18:35
    ممنونم، ممنونم.
  • 18:35 - 18:42
    (تشویق)
Title:
سوزان کین: قدرت درون‌گراها
Speaker:
Susan Cain
Description:

در فرهنگی که اجتماعی و بیرون رفتنی‌بودن بیشتر از همه چیز ارزش دارد، درون‌گرا بودن می‌تونه مشکل، حتی خجالت‌آور باشد. ولی، سوزان کین در این سخنرانی احساسی‌اش بیان می‌کند که درون‌گراها استعدادها و توانایی‌های خارق‌العاده‌ای را به جهانیان ارائه می‌کنند، و باید که تشویق شوند و به آنها ارج نهاد.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
18:43
Farzad Sekhavati added a translation

Persian subtitles

Revisions