< Return to Video

مورگان اسپرلاک: بهترین سخنرانی تد که تا کنون فروخته شده

  • 0:00 - 0:03
    من چند سال گذشته خودم را در شرایطی قرار داده ام
  • 0:03 - 0:05
    من چند سال گذشته خودم را در شرایطی قرار داده ام
  • 0:05 - 0:07
    که معمولا بسیار سخت بوده و همزمان تا حدی خطرناک
  • 0:07 - 0:10
    که معمولا بسیار سخت بوده و همزمان تا حدی خطرناک
  • 0:11 - 0:13
    به زندان رفتم --سخت بود.
  • 0:13 - 0:15
    به زندان رفتم --سخت بود.
  • 0:15 - 0:18
    در معدن زغال سنگ کار کردم --خطرناک.
  • 0:18 - 0:20
    در معدن زغال سنگ کار کردم --خطرناک.
  • 0:20 - 0:22
    در مناطق جنگی فیلم برداری کردم --سخت و خطرناک.
  • 0:22 - 0:24
    در مناطق جنگی فیلم برداری کردم --سخت و خطرناک.
  • 0:24 - 0:28
    و 30 روز چیزی نخوردم.
  • 0:28 - 0:30
    اولش جالب بود. وسطش سخت و آخرش بسیار خطرناک.
  • 0:30 - 0:33
    اولش جالب بود. وسطش سخت و آخرش بسیار خطرناک.
  • 0:34 - 0:36
    در واقع بیشتر کار من قراردادن خودم در شرایط به ظاهر وحشتناک بوده.
  • 0:36 - 0:38
    در واقع بیشتر کار من قراردادن خودم در شرایط به ظاهر وحشتناک بوده.
  • 0:38 - 0:41
    در واقع بیشتر کار من قراردادن خودم در شرایط به ظاهر وحشتناک بوده.
  • 0:41 - 0:43
    برای هدف کلی تلاش کردن
  • 0:43 - 0:45
    برای آزمایش مسائل جامعه شناختی به صورتی که این مسائل را به شکل جالبی در بیاورم
  • 0:45 - 0:48
    برای آزمایش مسائل جامعه شناختی به صورتی که این مسائل را به شکل جالبی در بیاورم
  • 0:48 - 0:50
    و امیدم این است که در طول راه مسائل را به شکلی بشکنم
  • 0:50 - 0:53
    که اونها را جذاب و قابل دسترس برای مخاطب بکنه.
  • 0:53 - 0:55
    برای همین وقتی فهمیدم که دارم میام اینجا که راجع به نام تجاری و اسپانسر شدن حرف بزنم
  • 0:55 - 0:58
    برای همین وقتی فهمیدم که دارم میام اینجا که راجع به نام تجاری و اسپانسر شدن حرف بزنم
  • 0:58 - 1:00
    می دونستم که کاری که می خواهم بکنم یه کمی سخته
  • 1:00 - 1:03
    برای همین - همان طور که خیلی از شما ممکنه شنیده باشید یا نشنیده باشید
  • 1:03 - 1:06
    چند هفته قبل یه آگهی روی Ebay دادم.
  • 1:06 - 1:09
    چند پیغام روی فیس بوک,چند تا توییت روی توییتر,
  • 1:09 - 1:11
    چند پیغام روی فیس بوک,چند تا توییت روی توییتر,
  • 1:11 - 1:13
    و به مردم این فرصت را دادم که حق تجاری صحبت من رو روی TEDTalk 2011 بخرند.
  • 1:13 - 1:15
    و به مردم این فرصت را دادم که حق تجاری صحبت من رو روی TEDTalk 2011 بخرند.
  • 1:15 - 1:17
    خنده حاضرین
  • 1:17 - 1:20
    درسته. یک فرد خوشبخت یک شرکت
  • 1:20 - 1:22
    شرکت تجاری یا انتفاعی
  • 1:22 - 1:24
    می تونست این شانس یک بار در زندگی را داشته باشه
  • 1:24 - 1:26
    برای اینکه من مطمئنم که کریس اندرسون دیگه نمی گذاره که این اتفاق بیفته
  • 1:26 - 1:28
    (خنده حاضرین)
  • 1:28 - 1:30
    که حق تجاری سخنرانی ای که الان می بینید خریداری بشه,
  • 1:30 - 1:32
    که حق تجاری سخنرانی ای که الان می بینید خریداری بشه,
  • 1:32 - 1:35
    سخنرانی ای که اون موقع نه عنوانی داشته نه خیلی هنوز محتواش معلوم بود
  • 1:35 - 1:37
    و حتی اشاره ای هم نمی کرد که موضوع مورد بحث چی هست.
  • 1:37 - 1:40
    و حتی اشاره ای هم نمی کرد که موضوع مورد بحث چی هست.
  • 1:40 - 1:42
    خوب . پس چیزی که مثلا گیر شما می امد این بود:
  • 1:42 - 1:44
    اسم شما اینجا نمایش داده می شد:
  • 1:44 - 1:47
    سخنرانی من که شما هیچ ایده ای ندارید موضوعش چی بود
  • 1:47 - 1:50
    و بسته به محتواش می تونست در نهایت شما را داغون کنه
  • 1:50 - 1:53
    مخصوصا اگر من راجع به شما یا شرکت شما جوری حرف می زدم که به نظر می رسید کاری که کردید احمقانه است
  • 1:53 - 1:55
    ولی با تمام این حرفها این یه شانس خوب تبلیغاتی بود دیگه.
  • 1:55 - 1:57
    ولی با تمام این حرفها این یه شانس خوب تبلیغاتی بود دیگه.
  • 1:57 - 2:03
    (خنده حاضرین)
  • 2:03 - 2:06
    می دونید چند نفر این سخنرانی را تماشا می کنند؟
  • 2:06 - 2:08
    خیلی زیاد.
  • 2:09 - 2:11
    راستی این فقط شروع داستانه.
  • 2:11 - 2:13
    (خنده حاضرین)
  • 2:13 - 2:16
    برای همین حتی با وجود اون مشکل من می دونستم که کسی حق تجاری این سخنرانی را می خره.
  • 2:16 - 2:18
    برای همین حتی با وجود اون مشکل من می دونستم که کسی حق تجاری این سخنرانی را می خره.
  • 2:18 - 2:20
    حالا اگه این سوال را یه سال قبل از من پرسیده بودید من نمی تونستم با این قطعیت به شما بگم.
  • 2:20 - 2:22
    حالا اگه این سوال را یه سال قبل از من پرسیده بودید من نمی تونستم با این قطعیت به شما بگم.
  • 2:22 - 2:24
    ولی در پروژه جدیدی که دارم کار می کنم، فیلم جدیدم, ما دنیای بازاریابی و تبلیغات را داریم مورد بررسی قرار می دهیم.
  • 2:24 - 2:27
    ولی در پروژه جدیدی که دارم کار می کنم، فیلم جدیدم, ما دنیای بازاریابی و تبلیغات را داریم مورد بررسی قرار می دهیم.
  • 2:27 - 2:29
    و همانطور که قبلا گفتم من خودم را در شرایط وحشتناک قرار می دهم,
  • 2:29 - 2:32
    و همانطور که قبلا گفتم من خودم را در شرایط وحشتناک قرار می دهم,
  • 2:32 - 2:35
    ولی هیچ چیز نمی تونه من را آماده کنه, برای چیزی به سختی و یا به خطرناکی اینکه با این آدمها برم توی اتاق.
  • 2:35 - 2:38
    ولی هیچ چیز نمی تونه من را آماده کنه, برای چیزی به سختی و یا به خطرناکی اینکه با این آدمها برم توی اتاق.
  • 2:38 - 2:40
    ولی هیچ چیز نمی تونه من را آماده کنه, برای چیزی به سختی و یا به خطرناکی اینکه با این آدمها برم توی اتاق.
  • 2:40 - 2:43
    ولی هیچ چیز نمی تونه من را آماده کنه, برای چیزی به سختی و یا به خطرناکی اینکه با این آدمها برم توی اتاق.
  • 2:44 - 2:47
    (خنده حاضرین)
  • 2:47 - 2:50
    می دونید، من یه ایده ای داشتم برای ساختن یه فیلم.
  • 2:50 - 2:52
    ویدذو: مورگان اسپرلاک: کاری که می خوام بکنم اینه که فیلم بسازم
  • 2:52 - 2:55
    راجع به معرفی محصول، بازاریابی و تبلیغات
  • 2:55 - 2:57
    که کل هزینه فیلم از طریق بازاریابی و تبلیغات و معرفی محصولهای مختلف در بیاد.
  • 2:57 - 2:59
    که کل هزینه فیلم از طریق بازاریابی و تبلیغات و معرفی محصولهای مختلف در بیاد.
  • 2:59 - 3:02
    و اسم فیلم "بهترین فیلمی که تا حالا فروخته شده"
  • 3:02 - 3:04
    خوب حالا چه اتفاقی می افته تو این فیلم "بهترین فیلمی که تا حالا فروخته شده"
  • 3:04 - 3:07
    اتفاقی که می افته اینه که از بالا تا پایین، از اول تا آخر
  • 3:07 - 3:09
    پر از نامهای تجاریه
  • 3:09 - 3:11
    حتا کوچکترین اسپانسر هم که در فیلم خواهید دید توی فیلم هست, با نام تجاری ایکس.
  • 3:11 - 3:13
    حتا کوچکترین اسپانسر هم که در فیلم خواهید دید توی فیلم هست, با نام تجاری ایکس.
  • 3:13 - 3:15
    و حالا این نام تجاری، کوالکام استادیوم, مرکز استیپل ...
  • 3:15 - 3:17
    و حالا این نام تجاری، کوالکام استادیوم, مرکز استیپل ...
  • 3:17 - 3:20
    و این آدمها برای همیشه تو فیلم ماندگار می شوند.
  • 3:20 - 3:22
    و خوب این فیلم این ایده را مورد بررسی قرار می دهد که (مایکل کاسان: تکراریه)
  • 3:22 - 3:25
    چیه؟ (مایکل کاسان: تکراریه) ماندگاری برای همیشه؟
  • 3:25 - 3:27
    من آدم تکراری یی هستم (م.ک : حالا من گفتم)
  • 3:27 - 3:29
    بیشتر برای تاکید بود. ماندگاری برای همیشه.
  • 3:29 - 3:31
    بیشتر برای تاکید بود. ماندگاری برای همیشه.
  • 3:31 - 3:33
    ولی ما نه تنها اسپانسر نام تجاری ایکس را خواهیم داشت در فیلم
  • 3:33 - 3:35
    بلکه مطمئن می شیم که فیلم را در هر ژانری می تونیم بفروشیم.
  • 3:35 - 3:38
    برای همین شاید ما یه کفش بفروشیم و این بشه بهترین کفشی که تا حالا پوشیدید ...
  • 3:38 - 3:41
    بهترین ماشینی که راندید از " بهترین فیلمی که تا حالا فروخته شده"
  • 3:41 - 3:44
    بهترین نوشیدنی که نوشیدید، اهدایی از " بهترین فیلمی که تا حالا فروخته شده"
  • 3:44 - 3:46
    خاویر کوچار: خوب پس ایده اینه,
  • 3:46 - 3:48
    به جز اینکه نشون می دهیم نامهای تجاری جزیی از زندگی شما هستند,
  • 3:48 - 3:51
    ولی در واقع از اونها می خواهیم که پول فیلم را بدهند (م.س: پول فیلم را بدهند.)
  • 3:51 - 3:53
    م.س: و درواقع نشون می دهیم که کل فرایند چگونه کار می کنه.
  • 3:53 - 3:55
    هدف این فیلم کلا شفافیته. شما در این فیلم می بینید که کل داستان چه جوری اتفاق می افته.
  • 3:55 - 3:57
    هدف این فیلم کلا شفافیته. شما در این فیلم می بینید که کل داستان چه جوری اتفاق می افته.
  • 3:57 - 3:59
    خوب پس این ایده کلی اه, کل فیلم، از اول تا آخر.
  • 3:59 - 4:01
    خوب پس این ایده کلی اه, کل فیلم، از اول تا آخر.
  • 4:01 - 4:03
    و من واقعا خوشحال می شم که سی ای جی کمک کنه که این فیلم ساخته بشه
  • 4:03 - 4:05
    رابرت فریدمن : می دونی که خنده داره,
  • 4:05 - 4:07
    برای اینکه اولین بار که من این را شنیدم فکر کردم که این بیشترین میزان احترام به مخاطبه.
  • 4:07 - 4:09
    برای اینکه اولین بار که من این را شنیدم فکر کردم که این بیشترین میزان احترام به مخاطبه.
  • 4:09 - 4:11
    برای اینکه اولین بار که من این را شنیدم فکر کردم که این بیشترین میزان احترام به مخاطبه.
  • 4:11 - 4:13
    یه آدمی: من نمی دونم چقدر مردم این را می پذیرند.
  • 4:13 - 4:15
    یه آدمی: من نمی دونم چقدر مردم این را می پذیرند.
  • 4:15 - 4:17
    ایکس کی: آیا چشم اندازی داری
  • 4:17 - 4:19
    من نمی خواهم از کلمه زاویه استفاده کنم چون یک معانی منفی ای ممکنه داشته باشه
  • 4:19 - 4:22
    ولی می دونی مردم چه جوری این را دریافت می کنند؟ (م.س: هیچ ایده ای ندارم)
  • 4:22 - 4:25
    دیوید کوهن: چقدر هزینه برمی داره؟
  • 4:25 - 4:28
    م.س: 1.5 میلیون. (د.س.: خوبه)
  • 4:28 - 4:30
    جان کمن: من فکر می کنم که جلسه تون خیلی سخت باشه,
  • 4:30 - 4:32
    ولی فکر می کنم ارزش دنبال کردنش را داره
  • 4:32 - 4:35
    یه چند تا نام تجاری بزرگ و شناخنه شده.
  • 4:35 - 4:37
    ایکس.ک. کسی چه می دونه، شاید تا زمانیکه فیلم اکران بشه ما یک سری آدم مشنگ احمق به نظر بیایم.
  • 4:37 - 4:39
    ایکس.ک. کسی چه می دونه، شاید تا زمانیکه فیلم اکران بشه ما یک سری آدم مشنگ احمق به نظر بیایم.
  • 4:39 - 4:42
    م.س: فکر می کنی چه طور جواب می ده پروژه؟
  • 4:42 - 4:44
    استوارت رودرفر: من فکر می کنم اکثر جوابها نه باشه
  • 4:44 - 4:46
    م.س: سخته فروشش چون که فیلمه؟ یا سخته به خاطر من؟
  • 4:46 - 4:48
    م.س: سخته فروشش چون که فیلمه؟ یا سخته به خاطر من؟
  • 4:48 - 4:50
    جفتش.
  • 4:50 - 4:53
    م.س: خیلی خوش بین نیستی
  • 4:53 - 4:55
    حالا می تونی کمکم کنی؟ نیاز به کمک دارم.
  • 4:55 - 4:57
    م.ک: می تونم کمک کنم.
  • 4:57 - 4:59
    م.ی: خوبه م.ک خوبه
  • 4:59 - 5:01
    عالیه.
  • 5:01 - 5:03
    باید ببینیم چه نامهای تجاری ای.
  • 5:03 - 5:06
    م.س: آره. (م.ک: این یه چالشه)
  • 5:06 - 5:08
    وقتی به آدمهایی که باید باهاشون حرف بزنیم فکر می کنم ..
  • 5:08 - 5:10
    م.ک: یه جاهایی دارم که بریم. (م.س: خوبه)
  • 5:10 - 5:12
    دوربین را خاموش کن.
  • 5:12 - 5:14
    م.س: من فکر می کردم دوربین را خاموش کن
  • 5:14 - 5:16
    معنیش این بود که این مکالمه ضبط نمی شه.
  • 5:16 - 5:18
    ولی مثل اینکه معنیش این بود که
  • 5:18 - 5:21
    ما هیچ کاری نداریم با فیلم شما.
  • 5:21 - 5:24
    م.س: و درست همین جوری، یکی یکی
  • 5:24 - 5:27
    تمام شرکتها ناگهانی ناپدید شدند.
  • 5:27 - 5:29
    هیچ کدوم نمی خواستند درگیر این فیلم بشوند. من خیلی تعجب کرده بودم
  • 5:29 - 5:31
    هیچ کدوم نمی خواستند درگیر این فیلم بشوند. من خیلی تعجب کرده بودم
  • 5:31 - 5:33
    اونها اصلا نمی خواستند که دگیر این پروژه بشوند
  • 5:33 - 5:35
    و من گیج شده بودم، چون فکر می کردم که کل ایده، ایده تبلیغات
  • 5:35 - 5:38
    اینه که محصولت را به هر چی آدم بیشتر معرفی کنی
  • 5:38 - 5:40
    اینکه سعی کنی هر چی بیشتر آدمها ببینندش.
  • 5:40 - 5:42
    به خصوص در دنیای امروز این تقاطع رسانه جدید و قدیم و این چشم انداز ترک خورده رسانه,
  • 5:42 - 5:44
    به خصوص در دنیای امروز این تقاطع رسانه جدید و قدیم و این چشم انداز ترک خورده رسانه,
  • 5:44 - 5:46
    به خصوص در دنیای امروز این تقاطع رسانه جدید و قدیم و این چشم انداز ترک خورده رسانه,
  • 5:46 - 5:48
    آیا ایده این نیست که این وسیله جدید پر سر و صدا
  • 5:48 - 5:51
    آیا ایده این نیست که این وسیله جدید پر سر و صدا
  • 5:51 - 5:53
    پیغام را به توده مردم می رسونه.
  • 5:53 - 5:56
    نه، این چیزی بود که من فکر می کردم
  • 5:56 - 5:58
    ولی مشکل این بود که، می دونید ایده من یه مشکل اساسی داشت.
  • 5:58 - 6:01
    ولی مشکل این بود که، می دونید ایده من یه مشکل اساسی داشت.
  • 6:01 - 6:04
    و مشکل اساسی این بود.
  • 6:05 - 6:07
    در واقع نه، اون هم مشکل نبود با هر تعبیری
  • 6:07 - 6:09
    اون هم می تونست مشکلی نباشه.
  • 6:09 - 6:11
    می تونست خوب پیش بره.
  • 6:11 - 6:13
    ولی این که این تصویر چی را نشان می داد مشکل اصلی بود.
  • 6:13 - 6:15
    می دونید، وقتی در تصاویر گوگل کلمه شفافیت را جستجو می کنید,
  • 6:15 - 6:17
    این میاد --
  • 6:17 - 6:19
    (خنده حاضرین)
  • 6:19 - 6:22
    (تشویق حاضرین)
  • 6:22 - 6:25
    این از اولین تصاویریه که میاد
  • 6:25 - 6:28
    خوب من این جور سر خوردنت را دوست دارم سرجی برین. نه.
  • 6:28 - 6:32
    (خنده حاضرین)
  • 6:32 - 6:35
    این مشکل داستان بود: شفافیت --
  • 6:35 - 6:37
    خالی از هر بهانه و فریب
  • 6:37 - 6:39
    چیزی که راحت کشف می شه یا دستش رو می شه
  • 6:39 - 6:41
    راحت فهمیده می شه
  • 6:41 - 6:44
    توسط دسترسی راحت به اطلاعات و دیده شدنشون
  • 6:44 - 6:46
    مخصوصا وقتی داستان نامهای تجاری باشه
  • 6:46 - 6:49
    این آخرین جمله معمولا بزرگترین مشکله
  • 6:49 - 6:52
    می دونید، این روزها خیلی راجع به شفافیت می شنویم
  • 6:52 - 6:54
    سیاستمدارهامون می گن، رییس جمهورمون می گه،
  • 6:54 - 6:56
    حتی مدیر عاملمون هم می گه.
  • 6:56 - 6:58
    ولی یکهو وقتی به واقعیت می پیونده, همه چی فرق می کنه.
  • 6:58 - 7:00
    ولی یکهو وقتی به واقعیت می پیونده, همه چی فرق می کنه.
  • 7:00 - 7:03
    ولی چرا؟ خوب شفافیت ترسناکه --
  • 7:03 - 7:05
    (صدای غرش)
  • 7:05 - 7:08
    شبیه اون خرسه که غرش می کنه هنوز.
  • 7:08 - 7:10
    (خنده حاضرین)
  • 7:10 - 7:12
    خیلی غیر قابل پیش بینی اه --
  • 7:12 - 7:14
    (موسیقی)
  • 7:14 - 7:16
    (خنده حاضرین)
  • 7:16 - 7:19
    مثل این راه عجیب غریب.
  • 7:19 - 7:22
    و خیلی هم خطرناک و ریسکی هستش.
  • 7:23 - 7:26
    (خنده حاضرین)
  • 7:26 - 7:28
    دیگه چی ریسکی هستش؟ خوردن یه کاسه پر خامه.
  • 7:28 - 7:31
    دیگه چی ریسکی هستش؟ خوردن یه کاسه پر خامه.
  • 7:31 - 7:36
    (خنده حاضرین)
  • 7:36 - 7:39
    خیلی خطرناکه.
  • 7:40 - 7:42
    حالا وقتی من شروع کردم حرف زدن با شرکتها
  • 7:42 - 7:44
    و گفتن اینکه ما می خواهیم این داستان را بگیم,
  • 7:44 - 7:46
    اونها گفتند نه. ما می خواهیم که شما داستانی که ما میگیم رو بگید.
  • 7:46 - 7:48
    ما می خواهیم که شما داستانی که ما میگیم رو بگید.
  • 7:48 - 7:51
    ولی ما فقط می خواهیم که داستان "ما" را بگویید.
  • 7:51 - 7:53
    می دونید، وقتی من بچه بودم و پدرم مچم را در حین یه دروغ گرفت
  • 7:53 - 7:55
    می دونید، وقتی من بچه بودم و پدرم مچم را در حین یه دروغ گرفت
  • 7:55 - 7:58
    و یه جوری نگاهم کرد. یک نگاهی که میگفت: "پسرم هر داستانی سه تا روایت داره"
  • 7:58 - 8:02
    و یه جوری نگاهم کرد. یک نگاهی که میگفت: "پسرم هر داستانی سه تا روایت داره"
  • 8:02 - 8:05
    روایت تو, روایت من, و داستان واقعی.
  • 8:05 - 8:07
    روایت تو, روایت من, و داستان واقعی.
  • 8:07 - 8:09
    روایت تو, روایت من, و داستان واقعی.
  • 8:09 - 8:12
    حالا می بینید، با این فیلم، ما می خواستیم داستان واقعی را بگیم.
  • 8:12 - 8:14
    ولی با یک شرکت، یک آژانس که حاضر باشه کمک کنه ..
  • 8:14 - 8:18
    و من که جان باند و ریچارد کریشنبام را سالها بود که می شناختم من فکر کردم که خودم باید برم پیششون.
  • 8:18 - 8:20
    و من که جان باند و ریچارد کریشنبام را سالها بود که می شناختم من فکر کردم که خودم باید برم پیششون.
  • 8:20 - 8:22
    باید واسطه را حذف کنم.
  • 8:22 - 8:25
    باید خودم مذاکره کنم با شرکتها، من با تمام تیمم.
  • 8:25 - 8:27
    برای همین اولین چیزی که می فهمید
  • 8:27 - 8:29
    یا شروع می کنید بفهمید
  • 8:29 - 8:31
    اینه که وقتی مذاکره را با این شرکتها آغاز می کنید
  • 8:31 - 8:34
    می فهمید بزرگترین مشکل فهمیدن نام تجاری شماست
  • 8:34 - 8:36
    (ویدئو) م.س: من دوستهایی دارم که فیلمهای بزرگ و غول هالیوودی می سازند
  • 8:36 - 8:39
    و دوستهایی دارم که فیلمهای مستقل کوچک می سازند
  • 8:39 - 8:41
    و اون دوستهای من که فیلمهای بزرگ و غول می سازند
  • 8:41 - 8:43
    می گویند دلیل اینکه فیلم هاشون اینقدر موفقند
  • 8:43 - 8:45
    به خاطر شرکای تجاریشونه
  • 8:45 - 8:47
    و اونوقت دوستهای من که فیلمهای کوچک مستقل می سازند
  • 8:47 - 8:49
    می گویند، " خوب، ما چه جوری قراره با اینها رقابت کنیم
  • 8:49 - 8:51
    با این فیلمهای بزرگ غول هالیوودی
  • 8:51 - 8:53
    و اونوقت اسم فیلم اینه
  • 8:53 - 8:55
    "بهترین فیلمی که تا حالا فروخته شده"
  • 8:55 - 8:58
    خوب حالا دقیقا چه طور "بن" (نام تجاری) را در این فیلم می بینیم؟
  • 8:58 - 9:01
    هر وقت من آماده ام که برم جایی، هر وقت در کابینت داروها را باز می کنم،
  • 9:01 - 9:03
    دئودورانت بن را می بینیم
  • 9:03 - 9:06
    هر وقت با کسی مصاحبه می کنم،
  • 9:06 - 9:09
    می تونم بگم، "به اندازه کافی خوشبو هستی برای این مصاحبه؟"
  • 9:09 - 9:11
    آماده ای؟ به نظر کمی عصبی میایی.
  • 9:11 - 9:13
    می خوام کمکت کنم که آروم بشی
  • 9:13 - 9:15
    برای همین شاید بهتر باشه کمی از اینا استفاده کنی قبل مصاحبه.
  • 9:15 - 9:17
    برای همین ما یکی از این رایحه های خوشبو را عرضه می کنیم
  • 9:17 - 9:19
    چه رایحه "مخلوط گلها" یا "باد بهشتی"،
  • 9:19 - 9:21
    هر کدوم شانس خودشون را دارند.
  • 9:21 - 9:24
    ما برای زنان و مردان جفتش را زدیم
  • 9:24 - 9:27
    جامد، غلتکی، هر جوری
  • 9:27 - 9:29
    این یه تور دو سنتی اه.
  • 9:29 - 9:31
    حالا من می تونم به هر سوالی از شما جواب بدم
  • 9:31 - 9:33
    و تور 5 سنتی را برگزار کنم
  • 9:33 - 9:35
    کارن فرنک: ما شرکت کوچکتری هستیم.
  • 9:35 - 9:37
    یه چیزی شبیه اون که راجع به فیلمهای مستقل هالیوودی گفتید.
  • 9:37 - 9:39
    ما بیشتر نام تجاری چالشگر هستیم.
  • 9:39 - 9:41
    برای همین ما این بودجه ای را که بقیه شرکتها (نامهای تجاری) دارند نداریم.
  • 9:41 - 9:43
    برای همین انجام کارهایی مثل این -- می دونید که
  • 9:43 - 9:45
    مردم را یاد "بن" می اندازه
  • 9:45 - 9:47
    برای همین هم ما به این خیلی علاقمند بودیم.
  • 9:47 - 9:49
    م.س.: شما چه کلماتی را برای توصیف "بن" انتخاب می کنید؟
  • 9:49 - 9:52
    بن خالیه.
  • 9:52 - 9:55
    ک.ف.: سوال بسیار خوبیه.
  • 9:55 - 10:00
    (خنده حاضرین)
  • 10:00 - 10:02
    زن: تکنولوژی برتر.
  • 10:02 - 10:04
    م.س: تکنولوژی چیزی نیست که می خواهید وقتی چیزی را توصیف کنید
  • 10:04 - 10:06
    اون چیز را زیر بغل بمالید.
  • 10:06 - 10:08
    مردی: ما راجع به شجاعت، تروتازگی حرف می زنیم.
  • 10:08 - 10:11
    من فکر می کنم "تر و تازگی" بهترین کلمه ای که این را می چرخونه و تو دسته مثبت می گذاردش
  • 10:11 - 10:13
    بر خلاف "جنگ با بوی بد و نا"
  • 10:13 - 10:15
    تروتازه نگهتون می داره.
  • 10:15 - 10:17
    چه جوری می تونیم بیشتر شما را تروتازه نگه داریم؟ بهتر حتی؟
  • 10:17 - 10:19
    بیشتر تروتازگی، تا سه برابر تروتازه تر.
  • 10:19 - 10:22
    چیزهایی شبیه این بیشتر شبیه منافع مثبت هستند.
  • 10:23 - 10:26
    م.س: و اون یه شرکت مولتی میلیون دلاری هستش.
  • 10:26 - 10:28
    من چی؟ یه آدم عادی؟
  • 10:28 - 10:30
    من باید برم با مردی تو خیابون صحبت کنم،
  • 10:30 - 10:32
    آدمهایی شبیه من، آدمهای عادی تو خیابون.
  • 10:32 - 10:34
    اونها باید راجع به نام تجاری من به من بگند.
  • 10:34 - 10:37
    (ویدئو) م.س: شما چطور نام تجاری تون را توصیف می کنید؟
  • 10:38 - 10:41
    مرد: اوم، نام تجاری من؟
  • 10:41 - 10:43
    نمی دونم.
  • 10:43 - 10:45
    من لباسهای زیبا دوست دارم.
  • 10:45 - 10:47
    زن: برگشت دوران سالهای 80
  • 10:47 - 10:49
    برگشت پانکهای اسکیت باز
  • 10:49 - 10:51
    مگر اینکه روز شستن لباسها باشه
  • 10:51 - 10:53
    م.س: خیلی خوب. برند جری چیه؟
  • 10:53 - 10:55
    جری: تک. (م.س.: تک)
  • 10:55 - 10:57
    مرد: فکر کنم این که استیل من چیه؟ یا ژانر من چیه؟
  • 10:57 - 11:00
    یه چیزی تو مایه های درخشش تیره
  • 11:00 - 11:02
    من خیلی رنگهای سیاه را دوست دارم.
  • 11:02 - 11:04
    طوسی و چیزهایی شبیه این
  • 11:04 - 11:06
    ولی معمولا یه زیورآلاتی دارم
  • 11:06 - 11:08
    مثل عینک آفتابی
  • 11:08 - 11:10
    یا یه کریستال و چیزهایی شبیه اون هم.
  • 11:10 - 11:12
    زن: اگه دن یه برند بود،
  • 11:12 - 11:16
    اون یه ماشین بدون سقف کلاسیک بود
  • 11:16 - 11:18
    مرسدس بنز
  • 11:18 - 11:20
    مرد 2: برندی که من هستم
  • 11:20 - 11:22
    پرواز اتفاقی
  • 11:22 - 11:24
    زن 2: یه ذزه هیپی، یه ذره یوگی
  • 11:24 - 11:26
    یه مقدارم دختری از بروکلین .. نمی دونم
  • 11:26 - 11:28
    مرد 3: من مرد حیوانهایم.
  • 11:28 - 11:30
    من اسباب بازیهای حیوانها را در سراسر کشور می فروشم، سراسر دنیا.
  • 11:30 - 11:32
    برای همین فکر کنم برند من اینه.
  • 11:32 - 11:35
    برند من، صنعتیه که توش مشغولم.
  • 11:35 - 11:38
    مرد 4: برند من فداکس هستش چون من محصولات را منتقل می کنم و تحویل می دهم.
  • 11:38 - 11:40
    مرد 5: نویسنده الکلی شکست خورده.
  • 11:40 - 11:42
    آیا این چیزی محسوب می شه؟
  • 11:42 - 11:46
    وکیل: من یه وکیل با برند هستم.
  • 11:48 - 11:50
    تام: من تام هستم.
  • 11:51 - 11:54
    م.س: ما همه نمی تونیم برند تام باشیم ولی من می تونم خودم را
  • 11:54 - 11:57
    یه چیزی بین "درخشش تاریک" و "پرواز اتفاقی" ببینم.
  • 11:57 - 11:59
    (خنده حاضرین)
  • 11:59 - 12:01
    و چیزی که من متوجه شدم اینه که من یه آدم این کاره می خوام.
  • 12:01 - 12:03
    من نیاز داشتم که کسی وارد مغز من بشه،
  • 12:03 - 12:05
    یه کسی که به من کمک کنه که بفهمم
  • 12:05 - 12:07
    "شخصیت برند" یعنی چی.
  • 12:07 - 12:09
    برای همین یه شرکتی را در پیتسبورگ به نام اولسون زالتمن پیدا کردم.
  • 12:09 - 12:12
    اونها به شرکتهایی مثل هالمارک، فبریز، نستله، کمک کردند
  • 12:12 - 12:14
    که شخصیت برندشون را کشف کنند.
  • 12:14 - 12:17
    اگه تونستند واسه این شرکتها بکنند، برای من هم می تونند بکنند.
  • 12:17 - 12:19
    ویدئو: ابیگیل: شما عکسهاتون را آوردید، درسته؟
  • 12:19 - 12:21
    م.س: درسته. اولین عکس
  • 12:21 - 12:23
    عکس از خانوادمه.
  • 12:23 - 12:26
    حالا به من بگویید که این چه طور به افکار و احساسات شما و اینکه شما کی هستید مربوط می شه.
  • 12:26 - 12:28
    م.س: اینها آدمهایی هستند که نوع نگاه من به دنیا را شکل داده اند.
  • 12:28 - 12:30
    الف: راجع به این دنیا حرف بزن.
  • 12:30 - 12:33
    م.س: این دنیا؟ من فکر می کنم دنیای شما دنیایی ست
  • 12:33 - 12:36
    مثل دنیایی که آدمهایی که کنار شما هستند، دوستهاتون، فامیلتون،
  • 12:36 - 12:38
    جوری که زندگی می کنید، کاری که دارید.
  • 12:38 - 12:40
    تمام این چیزها از یه جا نشات می گیرند.
  • 12:40 - 12:43
    وبرای من از خانواده ام در ویرجینای غربی نشات می گیره و شروع شده.
  • 12:43 - 12:45
    الف: عکس بعدیی که می خوای راجع بهش حرف بزنی چیه؟
  • 12:45 - 12:47
    م.س: بعدی: بهترین روز زندگیمه.
  • 12:47 - 12:49
    الف: این چه ارتباطی به افکار و احساسات شما و اینکه شما کی هستید مربوط می شه؟
  • 12:49 - 12:51
    م.س: این شبیه اینه که من می خوام چه جوری باشم.
  • 12:51 - 12:53
    من چیزهایی را که متفاوت هستند دوست دارم.
  • 12:53 - 12:55
    چیزهایی که عجیب غریبند رو دوست دارم.
  • 12:55 - 12:57
    الف: راجع به فاز "چرا" بهم بگو .. این چه کمکی می کنه؟
  • 12:57 - 12:59
    این کارد بزرگ چیه؟ کدوم مرحله تکامل شماست؟
  • 12:59 - 13:02
    چرا مهمه که دوباره شروع بشه؟ قرمز نشانه چیه؟
  • 13:02 - 13:04
    یه خورده راجع به اون حرف بزن.
  • 13:04 - 13:07
    یه خورده بیشتر راجع به اینکه چیزی که نیستی.
  • 13:07 - 13:09
    مراحل مختلف تکاملی که داشتید چی بوده؟
  • 13:09 - 13:11
    لازم نیست که حتما ترس توش باشه؟ کدوم قسمت بالا بلندی زندگی هستید؟
  • 13:11 - 13:13
    م.س: اه ه ه (الف: مرسی) نه شما مرسی
  • 13:13 - 13:15
    الف: مرسی به خاطر شکیبایی تون. م.س: خیلی خوب بود.
  • 13:15 - 13:17
    الف: آره. (م.س: بسیار ممنون.) خیلی خوب.
  • 13:17 - 13:19
    م.س: بله، نمی دونم چی از توش درمیاد.
  • 13:19 - 13:22
    یه سری چیزهای قر وقاطی وجود داشت.
  • 13:22 - 13:24
    لیندزی زالتمن: اولین ایده ای که دیدم این بود
  • 13:24 - 13:26
    که تو دو تا رویه مختلف ولی مکمل
  • 13:26 - 13:29
    در شخصیت برندت داری.
  • 13:29 - 13:32
    مرگان اسپرلاکی که بازیگوشه و متفکره
  • 13:32 - 13:34
    اینها در کنار هم و با تضاد به زبیایی قرار گرفته اند.
  • 13:34 - 13:36
    و اینجا یه پارادوکسی وجود داره.
  • 13:36 - 13:38
    و من فکر می کنم بعضی شرکتها
  • 13:38 - 13:41
    فقط روی بعضی از نقاط قوتش تمرکز می کنند
  • 13:41 - 13:43
    به جای تمرکز روی جفتشون
  • 13:43 - 13:46
    بیشتر شرکتها این کار را می کنند .. این طبیعت بشره
  • 13:46 - 13:48
    که چیزهایی را که مطمئن نیست ازشون پرهیز کنه
  • 13:48 - 13:50
    از ترس پرهیز کنه،
  • 13:50 - 13:52
    و اگه اونها را در آغوش بگیرید
  • 13:52 - 13:55
    و تبدیلشون کنید به نقاط مثبت، چیز جالبی درمیاد.
  • 13:55 - 13:57
    کدوم برندها اینجوریند؟
  • 13:57 - 13:59
    اولین مثال کلاسیک، اپل هستش.
  • 13:59 - 14:02
    و اینجا می تونید ببینید، تارگت، وی،
  • 14:02 - 14:05
    مینی از شرکت مینی کوپر، و جت بلو.
  • 14:05 - 14:07
    و حالا ما برندهای بازیگوش داریم و برندهای جدی و متفکر
  • 14:07 - 14:09
    اینها اومدند و رفتند
  • 14:09 - 14:12
    ولی یه برند بازیگوش و متفکر چیز خیلی قوی یی هستش.
  • 14:12 - 14:14
    م.س: یه برند بازیگوش و متفکر. برند شما چیه؟
  • 14:14 - 14:17
    اگر کسی ازتون می پرسید که برند شخصیتتون، هویت برندتون را توصیف کنید،
  • 14:17 - 14:19
    چی می گفتید؟
  • 14:19 - 14:22
    آیا یه خصیصه مثبت و هیجان انگیزید؟ آیا یه چیزی که باعث می شه خون به گردش بیفته؟
  • 14:22 - 14:24
    یا یه خصیصه افسرده کننده هستید؟
  • 14:24 - 14:27
    آیا شما یه خصیصه آروم، محافظه کار و تودار هستید؟
  • 14:27 - 14:30
    خصیصه های هیجان انگیز چیزهایی مثل بازیگوش بودن است،
  • 14:30 - 14:33
    مثل تروتازگی مثل شاهزاده تروتازه،
  • 14:33 - 14:35
    مدرن، ماجراجو،
  • 14:35 - 14:37
    امروزی یا شجاع مثل اررول فلین؟
  • 14:37 - 14:40
    زیرک و یا چالاک، بی حرمت، سلطه گر،
  • 14:40 - 14:42
    جادویی یا عرفانی مثل گاندالف.
  • 14:42 - 14:44
    یا بیشتر یه خصیصه پایین و افسرده کننده هستید؟
  • 14:44 - 14:46
    آیا متفکر و پیچیده اید مثل 007؟
  • 14:46 - 14:49
    آیا شما آدم با ثبات، سنتی، تربیت کننده، محافظ
  • 14:49 - 14:51
    همدردی کننده مثل اپرا؟
  • 14:51 - 14:53
    آیا قابل اعتماد، با ثبات، آشنا
  • 14:53 - 14:55
    مطمئن، ایمن، مقدس،
  • 14:55 - 14:57
    متفکر یا دانا
  • 14:57 - 14:59
    شبیه دالایی لاما یا یودا
  • 14:59 - 15:02
    در طول این فیلم
  • 15:02 - 15:04
    ما بیشتر از 500 شرکت داشتیم
  • 15:04 - 15:06
    که شرکتهای بالا یا پایینی بودند
  • 15:06 - 15:08
    با گفتن نه اینها نمی خواستند که با پروژه کاری داشته باشند.
  • 15:08 - 15:11
    نمی خواستند کاری به کار فیلم داشته باشند چون کنترلی روش نداشتند.
  • 15:11 - 15:13
    کنترلی روی محصول نهایی نداشتند.
  • 15:13 - 15:15
    ولی ما 17 شریک تجاری گرفتیم
  • 15:15 - 15:17
    که حاضر بودند از این کنترل بگذرند،
  • 15:17 - 15:19
    که حاضر بودند که با ما کار کنند
  • 15:19 - 15:22
    با کسی به بازیگوشی و متفکری من،
  • 15:22 - 15:24
    کسایی که درنهایت به ما این قدرت را دادند که داستانهایی را تعریف کنیم
  • 15:24 - 15:27
    که به صورت عادی ما نمی تونستیم بگیم --
  • 15:27 - 15:30
    داستانهایی که یه مشاور معمولا نمی گیردشون
  • 15:30 - 15:33
    اونها به ما کمک کردند که داستان بازاریابی عصبی را بگیم،
  • 15:33 - 15:35
    و زمانیکه داشتیم این داستان را در فیلم تعریف می کردیم
  • 15:35 - 15:37
    زمانیکه رسیدیم به جایی که از ام آر آی استفاده می کنند
  • 15:37 - 15:39
    تا مراکز لذت را در مغز نشانه بگیرند
  • 15:39 - 15:42
    هم برای تبلیغات کالاها هم برای تبلیغ فیلمها
  • 15:42 - 15:45
    ما به سائوپولو رفتیم جایی که تبلیغات خیابونی منع شده.
  • 15:45 - 15:47
    در کل شهر در مدت 5 سال گذشته
  • 15:47 - 15:50
    نه هیچ بیلبوردی هست، نه هیچ پوستری، نه هیچ فلایری، هیچی
  • 15:50 - 15:52
    (تشویق حاضرین)
  • 15:52 - 15:54
    ما رفتیم به مدرسه ها
  • 15:54 - 15:56
    جایی که شرکتها در آمریکا الان راهشون
  • 15:56 - 15:59
    را به مدرسه های بی پول باز کردند.
  • 15:59 - 16:02
    چیزی که فوق العاده بود برای من پروژه های بود که بیشترین بازخورد را از اونها گرفتم،
  • 16:02 - 16:04
    یا بیشترین موفقیت را درشون داشتم،
  • 16:04 - 16:06
    اونهایی بودند که با مسائل مستقیم تعامل داشتم.
  • 16:06 - 16:08
    و این چیزی بود که این برندها انجام دادند.
  • 16:08 - 16:10
    اینها واسطه ها را حذف کردند، آژانسها را حذف کردند
  • 16:10 - 16:12
    و گفتند که این آژانسها
  • 16:12 - 16:14
    خیر ما را نمی خواهند
  • 16:14 - 16:16
    ما مستقیم با هنرمند وارد معامله می شویم.
  • 16:16 - 16:18
    من با اون کار می کنم تا یه چیز متفاوت خلق کنیم
  • 16:18 - 16:20
    چیزی که باعث بشه مردم فکر کنند
  • 16:20 - 16:22
    چیزی که باعث بشه نوع نگاهی که به دنیا داریم را به چالش بکشه.
  • 16:22 - 16:24
    و برای اونها تا حالا چطور بوده؟ آیا موفق بوده اند؟
  • 16:24 - 16:27
    زمانیکه فیلم در فستیوال سان دنس به نمایش در اومد، بذار نگاه کنیم
  • 16:27 - 16:30
    بورل می گه، فیلم برای اولین بار در ژانویه به نمایش دراومده
  • 16:30 - 16:32
    و از اون موقع تا حالا -- و این همه ش نیست --
  • 16:32 - 16:35
    ما 900 میلیون اشاره رسانه ای برای این فیلم داشتیم.
  • 16:35 - 16:37
    این به این معنیه دو هفته و نیم پوشش کامل رسانه ای هستش.
  • 16:37 - 16:39
    فقط آن لاین .. نه چاپی نه تلویزیون
  • 16:39 - 16:41
    فیلم هنوز حتی پخش نشده بود.
  • 16:41 - 16:43
    حتی آن لاین نبود. حتی نمایش داده نمی شد.
  • 16:43 - 16:46
    حتی در هیچ جایی در خارج هم به نمایش در نیامده بود.
  • 16:46 - 16:48
    در نهایت
  • 16:48 - 16:51
    این فیلم بسیار سر و صدا کرد
  • 16:51 - 16:54
    و خوب بد نبود برای پروژه ای که هر آژانس تبلیغاتی که ما باهاشون صحبت کردیم
  • 16:54 - 16:56
    به مشتریهاشون مشاوره داده بودند که با این پروژه درگیر نشوند.
  • 16:56 - 16:58
    چیزی که من همیشه بهش اعتقاد داشتم این بوده که
  • 16:58 - 17:00
    اگه ریسک کنید اگه فرصتها را به رسمیت بشناسید
  • 17:00 - 17:03
    توی اون ریسکها فرصتهایی پیدا می شه
  • 17:03 - 17:05
    من معتقدم اگه مردم را عقب بزنید
  • 17:05 - 17:07
    بیشتر اونها را به سمت شکست می رانید.
  • 17:07 - 17:10
    به نظر من، وقتی کارمندهاتون را جوری آموزش می دهید که ریسک گریز باشند،
  • 17:10 - 17:12
    بنابراین شرکتتون را آماده می کنید
  • 17:12 - 17:14
    که پاداش ریسک را به چالش بکشه.
  • 17:14 - 17:16
    من احساس می کنم چیزی که باید اتفاق بیفته که ما جلو بریم
  • 17:16 - 17:19
    اینه که باید مردم را تشویق کنیم که بیشتر ریسک پذیر باشند.
  • 17:19 - 17:21
    باید مردم را تشویق کنیم که نترسند
  • 17:21 - 17:23
    از فرصتهایی که ممکنه ترسناک به نظر بیایند.
  • 17:23 - 17:25
    در نهایت جلو بروند،
  • 17:25 - 17:27
    من فکر می کنم ما باید ترس را در آغوش بکشیم
  • 17:27 - 17:29
    و اون خرس را برگردونیم تو قفس
  • 17:29 - 17:36
    (خنده حاضرین)
  • 17:36 - 17:39
    ترس را در آغوش بکشیم. ریسک را در آغوش بکشیم.
  • 17:39 - 17:42
    یه میزان زیادی را در آغوش بگیریم، باید ریسک را در آغوش بکشیم.
  • 17:42 - 17:46
    و در نهایت باید شفافیت را در آغوش بکشیم.
  • 17:46 - 17:48
    امروز، بیشتر از همیشه،
  • 17:48 - 17:50
    یه مقدار صداقت خیلی کارهای زیادی انجام میده.
  • 17:50 - 17:53
    و با تمام این حرفها، با صداقت و شفافیت،
  • 17:53 - 17:56
    کل سخنرانی من، "شفافیت را در آغوش بکشید،"
  • 17:56 - 17:58
    اسپانسر شده توسط
  • 17:58 - 18:01
    دوستهای عزیز من در ای ام اسی
  • 18:01 - 18:03
    به مبلغ 7100 دلار
  • 18:03 - 18:05
    که روی ای بی خریداری شد.
  • 18:05 - 18:14
    (تشویق حاضرین)
  • 18:14 - 18:17
    ای ام سی: تبدیل این داده بزرگ
  • 18:17 - 18:19
    به یه فرصت بزرگ
  • 18:19 - 18:21
    برای تمام شرکتها در تمام دنیا
  • 18:21 - 18:24
    ای امی سی تقدیم می کند "شفافیت را در آغوش بکشید."
  • 18:24 - 18:26
    مرسی از همه
  • 18:26 - 18:39
    (تشویق حاضرین)
  • 18:39 - 18:42
    جون کوهن: خوب مرگان،
  • 18:42 - 18:44
    قسم به شفافیت
  • 18:44 - 18:46
    چی دقیقا سر او 7100 دلار اومد؟
  • 18:46 - 18:49
    ام اس: خیلی سوال خوبیه.
  • 18:49 - 18:52
    من تو جیبم یه چک دارم
  • 18:52 - 18:54
    به اسم شرکت تد به اسم
  • 18:54 - 18:56
    بنیاد سپلینگ
  • 18:56 - 18:58
    یک چک برای 7100 دلار
  • 18:58 - 19:01
    برای شرکت من در سخنرانی سال بعد
  • 19:01 - 19:03
    (خنده حاضرین)
  • 19:03 - 19:06
    (تشویق حاضرین)
Title:
مورگان اسپرلاک: بهترین سخنرانی تد که تا کنون فروخته شده
Speaker:
Morgan Spurlock
Description:

با طنز و پشتکار، فیلمساز مورگان اسپرلاک به جهان پنهان اما با نفوذ بازاریابی نام تجاری قدم می گذارد، در تلاش برای ساختن یک فیلم اسپانسر شده به طور کامل در مورد اسپانسر شدن. (و بله، حتی این سخنرانی هم اسپانسر شده است. توسط چه کسی و به چه قیمتی؟ او به شمامی‌گوید.)

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
19:07
Nazgol Moshtaghi added a translation

Persian subtitles

Revisions