Return to Video

چگونه اعتماد به نفس خود را افزایش دهیم -- و آن را در دیگران ایجاد کنیم

  • 0:01 - 0:02
    خب، وقتی دختر کوچکی بودم،
  • 0:03 - 0:06
    کتابی روی میز عسلی
    در اتاق نشیمنمان بود،
  • 0:06 - 0:08
    که فاصله کمی از در ورودیمان داشت.
  • 0:08 - 0:10
    اتاق پذیرایی اولین تاثیر را میگذارد.
  • 0:10 - 0:12
    در اتاق پذیراییمان فرش سفید
  • 0:12 - 0:16
    و عتیقهای داشتیم که از ارزشمندترین
    چیزهای مادرم بود.
  • 0:17 - 0:21
    آن اتاق مظهر جانفشانی نسلهایی بود که
  • 0:21 - 0:24
    از فقر و یا از سیاست مرده بودند،
  • 0:24 - 0:27
    آنها استطاعت خرید یک عتیقه را نداشتند
  • 0:27 - 0:30
    چه برسد به خانه طبقه متوسط
    که آنها را درآن خانه بگذارد.
  • 0:30 - 0:33
    آن اتاق باید عالی میماند.
  • 0:33 - 0:37
    اما من هر روز این اتاقِ
    عالی را بههم میریختم
  • 0:37 - 0:39
    تا فقط آن کتاب را ببینم.
  • 0:40 - 0:43
    روی جلد کتاب زنی به نام
    سِپتیما کلارک نشسته بود.
  • 0:43 - 0:47
    او با نیمرخی بینقص در حالی که صورتش را
    به آسمان گرفته بود، نشسته بود.
  • 0:48 - 0:51
    گیسوانش بافت آفریقایی جوگندمیای داشت
  • 0:51 - 0:53
    که دور سرش تابانده بود.
  • 0:53 - 0:57
    و غرور و فرزانگی که
    از پوست تیرهاش نشأت میگرفت.
  • 0:58 - 1:00
    سِپتیما کلارک یک فعال و یک آموزگار بود،
  • 1:00 - 1:05
    و زنی که درنهایت او را
    الگو و سرلوحه کارم قرار دادم.
  • 1:05 - 1:07
    اما از بین همه حرفهایی که تاکنون زده است
  • 1:07 - 1:10
    آن یگانه تصویر از سِپتیما کلارک،
  • 1:10 - 1:12
    اعتماد به نفس را برایم تعریف کرد
  • 1:12 - 1:15
    پیش از اینکه حتی واژهاش را هم بدانم.
  • 1:16 - 1:17
    شاید ساده به نظر برسد،
  • 1:17 - 1:21
    اما اعتمادبهنفس چیزی است که
    اهمیت آن را دستکم میگیریم.
  • 1:22 - 1:25
    به جای آنکه آن را ضروری بدانیم
    طوری برخورد میکنیم که انگار بیهوده است.
  • 1:25 - 1:29
    ما ارزش دانش و منابع را
  • 1:29 - 1:33
    بالاتر از چیزی که مهارت نرم
    اعتمادبهنفس میپنداریم قرار میدهیم.
  • 1:33 - 1:36
    اما بنا به بیشترارزیابیها، بیش از
    هرمرحله دیگری در تاریخ
  • 1:36 - 1:39
    ما اکنون دانش و منابع در اختیار داریم،
  • 1:39 - 1:44
    و هنوز هم بیعدالتی فراوان
    و چالشها پابرجا هستند.
  • 1:45 - 1:48
    اگر دانش و منابع تنها چیزهایی
    بودند که نیاز داشتیم،
  • 1:48 - 1:49
    هنوز اینجا نبودیم.
  • 1:50 - 1:53
    و من معتقدم که اعتمادبهنفس از
    اصلیترین چیزهایی است
  • 1:53 - 1:54
    که در این معادله غایب است.
  • 1:55 - 1:58
    من به شدت روی اعتمادبهنفس حساس هستم.
  • 1:58 - 2:00
    این مهمترین سفر زندگی من بودهاست،
  • 2:00 - 2:03
    صادقانه بگویم هنوز هم در این سفرم.
  • 2:03 - 2:08
    اعتمادبهنفس، جرقه لازم پیش ازهرچیز
    دیگری است که قرار است پیش بیاید.
  • 2:09 - 2:13
    اعتمادبهنفس تفاوت بین
    الهام شدن یک موضوع
  • 2:13 - 2:15
    و در واقع شروع کردنِ واقعی کار است،
  • 2:15 - 2:19
    بین تلاش و انجام دادن
    تا زمانی که انجام شود.
  • 2:19 - 2:23
    اعتمادبهنفس یاریمان میکند که حتی
    وقتی شکست خوردیم، ادامه دهیم.
  • 2:24 - 2:28
    نام کتاب روی این میزعسلی،
    «جهانی را آرزو میکنم» بود،
  • 2:29 - 2:33
    و امروز من جهانی میبینم که
    در آن اعتمادبه نفس بنیادین
  • 2:34 - 2:38
    یاریمان میکند تا آرزوهای بلندپروازانه
    خود را به واقعیت تبدیل کنیم.
  • 2:39 - 2:42
    این دقیقا همان جهانی است که وقتی
    معلم بودم میخواستم درکلاس
  • 2:42 - 2:43
    خودم ایجاد کنم.
  • 2:44 - 2:46
    مثل دنیای ناب تخیلِ ویلی وُنکا،
  • 2:46 - 2:48
    اما آن را حکیمانه کنم.
  • 2:49 - 2:52
    همه دانش آموزانم سیاهپوست
    یا تیره پوست بودند.
  • 2:52 - 2:55
    همه آنها در شرایط
    کمدرآمدی بزرگ شده بودند.
  • 2:56 - 2:59
    بعضی از آنها مهاجر بودند،
    بعضی از آنها معلول بودند،
  • 2:59 - 3:02
    اما همه آنها آخرین افرادی بودند
  • 3:02 - 3:05
    که این دنیا باعث میشد
    تا اعتمادبهنفس داشته باشند.
  • 3:06 - 3:09
    به همین دلیل بود که اهمیت داشت
    کلاس من جایی باشد
  • 3:09 - 3:12
    که دانشآموزانم بتوانند
    نیروی اعتمادبهنفس را بسازند،
  • 3:13 - 3:16
    جایی که بتوانند یادبگیرند که
    هر روز با اعتماد به نفسی لازم داشته باشند
  • 3:16 - 3:20
    تا دنیایی را که تصورش را در
    رویا دارند دوباره طراحی کنند.
  • 3:20 - 3:25
    مهارتهای دانشگاهی، بدون اعتمادبهنفس
    استفاده از این مهارتها برای
  • 3:25 - 3:28
    بیرون رفتن و تغییر دنیا
    به چه کار میآید.
  • 3:28 - 3:32
    حالا وقتی است که باید درباره دو
    دانشآموزم، جمال و رجینا به شما بگویم.
  • 3:32 - 3:36
    من اسامی آنها را تغییر دادهام،
    اما داستان آنها همان است که بود.
  • 3:36 - 3:39
    جمال باهوش بود اما تمرکز نداشت.
  • 3:39 - 3:42
    او در صندلیاش هنگام کارهای
    انفرادی وول میخورد،
  • 3:42 - 3:46
    و هرگز بیش از سه یا چهار
    دقیقه نمیتوانست آرام بماند.
  • 3:46 - 3:49
    محصلی چون جمال میتواند
    آموزگاران تازهکار را گیج کند،
  • 3:49 - 3:53
    زیرا آنها کاملا مطمئن نیستند که
    چطور از بچههایی مانند او حمایت کنند.
  • 3:54 - 3:55
    من رویکردی صریح درپیش گرفتم.
  • 3:55 - 3:58
    با جمال گفتگو کردم.
  • 3:58 - 4:00
    اگر میتوانست کاری متمرکز بدهد
  • 4:00 - 4:02
    بعد میتوانست در هرجایی
    از کلاس انجامش دهد،
  • 4:02 - 4:05
    از کفپوش کلاسمان گرفته،
    از پشت میز من،
  • 4:05 - 4:09
    تا کمدش درکلاس که معلوم
    شد جای مورد علاقهاش است.
  • 4:10 - 4:13
    کمترین موضوع مورد علاقه جمال نوشتن بود،
  • 4:13 - 4:17
    و او هرگز نمیخواست آنچه را که
    در کلاس نوشته بود بلند بخواند،
  • 4:17 - 4:19
    اما باز هم پیشرفت میکردیم.
  • 4:19 - 4:23
    روزی، تصمیم گرفتم انتخاباتِ
    ریاستجمهوری آزمایشی سال ۲۰۰۸ را
  • 4:23 - 4:24
    در کلاسم برگزار کنم.
  • 4:24 - 4:28
    دانش آموزان کلاس سوم من باید تحقیق
    میکردند و یک نطق انتخاباتی برای
  • 4:28 - 4:29
    کاندیدای منتخب خود مینوشتند:
  • 4:29 - 4:33
    باراک اوباما، هیلاری کلینتون
    یا جان مک کین.
  • 4:33 - 4:35
    افراد خیلی محبوب مشخص بودند،
  • 4:35 - 4:38
    اما یک دانشآموز جان مک کین را انتخاب کرد.
  • 4:38 - 4:40
    آن فرد جمال بود.
  • 4:41 - 4:45
    سرانجام جمال تصمیم گرفت چیزی را بخواند
    که بسیار رسا در کلاس نوشته بود،
  • 4:45 - 4:49
    و مطمئنا که جمال همه ما را
    با هوش خود گیج کرد.
  • 4:49 - 4:53
    درست مانند پدر جمال،
    جان مککین یک کهنه سرباز بود
  • 4:53 - 4:56
    و همانطور که پدرش از او محافظت میکرد،
  • 4:56 - 4:59
    جمال باور داشت که جان مککین
    هم از کل کشور محافظت خواهد کرد.
  • 5:00 - 5:03
    او کاندیدای انتخابی من نبود، اما مهم نبود،
  • 5:03 - 5:06
    چون همه کلاس از تشویق منفجر شد،
  • 5:07 - 5:10
    هلهله و کف زدنی ایستاده
    برای دوست شجاع ما جمال
  • 5:10 - 5:13
    که در نهایت اعتمادبهنفس واقعیاش را
  • 5:13 - 5:15
    برای نخستین بار در همان سال نشان داد.
  • 5:16 - 5:19
    و بعد رجینا را داریم.
  • 5:19 - 5:21
    رجینا هم به همان اندازه
    باهوش و ولی فعال بود.
  • 5:21 - 5:24
    کارش را حتما زودتر به پایان میرساند،
  • 5:24 - 5:28
    و بعد هم مشغول پرت کردنِ
    حواسِ سایر شاگردان میشد.
  • 5:28 - 5:29
    (خنده حاضرین)
  • 5:29 - 5:31
    راه رفتن، حرف زدن،
  • 5:31 - 5:34
    رد وبدل کردن یادداشتهایی که معلمها
    از آن متنفرند، ولی بچهها عاشقشند.
  • 5:34 - 5:36
    انگار خیلی این کار را کردهاید.
  • 5:36 - 5:37
    (خنده حاضرین)
  • 5:37 - 5:41
    علی رغم آرمانهای عالیام برای کلاس درس،
  • 5:41 - 5:44
    اغلب به طور ناگهانی به غرایز
    ذاتی خودم برمیگردم،
  • 5:44 - 5:47
    و معمولا پذیرش را نسبت
    به اعتمادبهنفس انتخاب میکنم.
  • 5:48 - 5:51
    رجینا، یک اشکال فنی در سیستم من بود.
  • 5:52 - 5:54
    یک معلم خوب میتواند
    سوء رفتار را اصلاح کند
  • 5:54 - 5:56
    اما هنوز هم، قهرمانِ دانشآموز بماند.
  • 5:56 - 5:58
    اما در یک روز بهخصوص،
  • 5:58 - 6:01
    فقط همان نحوه کنترل
    قدیمیام را انتخاب کردم.
  • 6:01 - 6:03
    با خشم فریاد زدم،
  • 6:03 - 6:05
    این روش به رجینا این را انتقال نداد
  • 6:05 - 6:08
    که دارد حواس بقیه را پرت میکند،
  • 6:08 - 6:13
    بلکه این رویکرد این را به او مخابره
    میکرد که او خودش عامل حواسپرتی است.
  • 6:14 - 6:16
    نوری را دیدم که از چشمانش خارج شد،
  • 6:16 - 6:20
    نوری که برق شادی را
    به کلاسمان میتاباند.
  • 6:20 - 6:22
    من آن را خاموش کردم.
  • 6:22 - 6:25
    همه کلاس کجخُلق شدند،
  • 6:25 - 6:27
    و تا آخر روز هم حالشان عوض نشد.
  • 6:28 - 6:31
    غالبا در مورد آن روز فکر میکنم،
  • 6:31 - 6:35
    و دعا کردم که آسیبی جبرانناپذیر
    به او وارد نکردهباشم،
  • 6:35 - 6:41
    چون به عنوان زنی که روزی مثل
    رجینا دختر کوچکی بودم،
  • 6:41 - 6:45
    میدانستم که ممکن است روند از بین
    بردن اعتمادبه نفس او را برای همیشه
  • 6:45 - 6:46
    شروع کردهام.
  • 6:47 - 6:50
    نبودِ اعتمادبهنفس ما را به قهقرا میبرد
  • 6:50 - 6:52
    و ما را از بالا به پایین میکشد،
  • 6:52 - 6:57
    و مابین طوفانی از نتوانستنها و نمیشودها
    و ناممکنها ما را خرد میکند.
  • 6:57 - 7:00
    بدون اعتمادبهنفس، گیر میافتیم،
  • 7:00 - 7:03
    و وقتی گیر افتادیم،
    حتی نمیتوانیم شروع کنیم.
  • 7:04 - 7:07
    به جای آن که درمسیرمان گیر بیفتیم،
  • 7:07 - 7:10
    اعتماد به نفس باعث میشود
    که با قطعیت عمل کنیم.
  • 7:11 - 7:14
    همه کمی متفاوت عمل میکنیم وقتی
    مطمئنیم که میتوانیم پیروز شویم،
  • 7:14 - 7:16
    در مقابل اگر امیدوار باشیم
    این کار را میکنیم.
  • 7:17 - 7:19
    حالا، این میتواند بررسی مفیدی باشد.
  • 7:19 - 7:20
    اگر به قدرِ کافی اعتماد به نفس ندارید
  • 7:20 - 7:23
    میتواند به این دلیل باشد که
    باید هدف خود را اصلاح کنید.
  • 7:23 - 7:25
    اگر بیش از حد اعتمادبهنفس دارید
  • 7:25 - 7:29
    میتواند به این دلیل باشد که
    شما در چیزی واقعی ریشه ندارید.
  • 7:29 - 7:31
    همه افراد کمبود اعتماد به نفس ندارند.
  • 7:31 - 7:36
    ما برای برخی افراد جامعه اعتماد به نفس
    پیدا کردن را آسانتر میکنیم
  • 7:36 - 7:40
    زیرا آنها متناسب با الگوی
    اصلی ترجیحیِ رهبری ما هستند.
  • 7:41 - 7:43
    ما به برخی از مردم
    اعتمادبهنفس پاداش میدهیم
  • 7:43 - 7:46
    و اعتمادبهنفس برخی دیگر
    را سرزنش میکنیم،
  • 7:46 - 7:48
    و در حالی که افراد بسیاری
  • 7:48 - 7:51
    هر روز بدون آن پرسه میزنند.
  • 7:52 - 7:54
    برای برخی از ما،
  • 7:54 - 7:57
    اعتمادبهنفس انتخابی
    دگرگونکننده و انقلابی است،
  • 7:58 - 8:00
    و این نهایت شرمساری ما خواهد بود
  • 8:00 - 8:03
    که ببینیم بهترین ایدههای ما
    تحقق نیافتهاند
  • 8:03 - 8:06
    و به روشنترین
    رویاهایمان دست نیابیم
  • 8:06 - 8:09
    به این دلیل است که
    فاقد موتور اعتمادبه نفس هستیم.
  • 8:10 - 8:12
    این خطری نیست که
    بخواهم آن را قبول کنم.
  • 8:13 - 8:15
    خب پس چطور رمز اعتمادبهنفس را بازکنیم؟
  • 8:15 - 8:18
    به عقیده من، حداقل سه چیز لازم است:
  • 8:18 - 8:22
    اجازه، جامعه و کنجکاوی.
  • 8:23 - 8:25
    اجازه، اعتماد به نفس را متولد میسازد،
  • 8:25 - 8:27
    جامعه، آن را پرورش داده و بارور میکند،
  • 8:27 - 8:29
    و کنجکاوی آن را تأیید و تصدیق می کند.
  • 8:30 - 8:32
    در آموزش ما ضربالمثلی داریم،
  • 8:32 - 8:34
    که آنچه را که نمیتوانید ببینید،
    نمیتوانید داشته باشید.
  • 8:34 - 8:37
    وقتی دختر کوچکی بودم،
    نمیتوانستم اعتماد به نفس پیدا کنم
  • 8:37 - 8:39
    تا آنکه کسی نشانم داد.
  • 8:39 - 8:41
    خانوادهام همه چیز را از جمله
  • 8:41 - 8:44
    کارهای عادی، مثل خرید
    ماشین جدید را با هم انجام میدادند،
  • 8:44 - 8:45
    و هر بار که این کاررا میکردیم،
  • 8:45 - 8:50
    به پدر و مادرم مینگریستم
    که دقیقا همین کار را انجام میدادند.
  • 8:50 - 8:51
    ما وارد نمایندگیفروش میشدیم،
  • 8:51 - 8:54
    و وقتی که مادرم خرید میکرد
  • 8:54 - 8:56
    پدرم آنجا مینشست.
  • 8:56 - 8:59
    هنگامی که مادرم اتومبیلی
    که دوست داشت را پیدا میکرد،
  • 8:59 - 9:01
    وارد میشدند و با فروشنده ملاقات میکردند،
  • 9:01 - 9:05
    و به ناچار هر بار فروشنده توجه خود را
  • 9:05 - 9:08
    به پدرم معطوف میکرد،
  • 9:08 - 9:10
    با این فرض که اختیار پول
  • 9:10 - 9:12
    و در نتیجه این معامله دست اوست.
  • 9:12 - 9:17
    آنها میگفتند: «جناب کشیش پَکنِت،
    چطور امروز شما را به این ماشین برسانیم؟»
  • 9:18 - 9:22
    پدرم هم ناگزیر به همان روش جواب میداد.
  • 9:22 - 9:27
    آهسته و بیصدا به طرف مادرم رو میگرداند
  • 9:27 - 9:29
    و بعد دستهایش را روی زانوهایش میگذاشت.
  • 9:29 - 9:31
    در دهه ۸۰،
  • 9:31 - 9:34
    مذاکرات مالی با یک زن سیاهپوست
    میتوانست شوک بزرگی باشد،
  • 9:34 - 9:35
    اما هرچه بود،
  • 9:35 - 9:38
    میخواستم مادرم را تماشا کنم تا
    آنقدر این دلالان خودرو شکنجه میداد تا
  • 9:38 - 9:41
    تا آنکه ماشین را رسما مجانی به ما بدهند.
  • 9:41 - 9:42
    (خنده حاضرین)
  • 9:42 - 9:44
    او هرگز زورکی لبخند نمیزد.
  • 9:45 - 9:47
    او هرگز از عقب کشیدن نمیترسید.
  • 9:48 - 9:52
    میدانم که مادرم فکر میکرد
    دارد یک مینی ون معامله میکند،
  • 9:52 - 9:54
    اما کاری که واقعا میکرد این بود که
  • 9:54 - 9:59
    داشت به من اجازه میداد که
    با انتظارات موجود مقابله کنم
  • 9:59 - 10:03
    و با اعتمادبه نفس مهارتم را بیتوجه به
    کسانی که به من شک دارند، نشان دهم.
  • 10:04 - 10:07
    اعتمادبهنفس برای موجودیت
    داشتن نیاز به اجازه دارد
  • 10:07 - 10:12
    و اجتماع، امنترین مکان برای
    امتحان کردن اعتماد به نفس است.
  • 10:12 - 10:15
    امسال به کنیا سفر کردم تا مطالبی
    درباره توانمند سازی زنان
  • 10:15 - 10:16
    در بین مردم ماسایی یاد بگیرم.
  • 10:16 - 10:18
    در آنجا گروهی از زنان جوان
  • 10:18 - 10:20
    به نام « تیم شیرها»،
  • 10:20 - 10:25
    در میان گروه های تکاوری کنیا اولین
    گروهی که تماما زن بودند را ملاقات کردم.
  • 10:25 - 10:28
    این هشت زن جوان شجاع داشتند
  • 10:28 - 10:29
    درنوجوانی تاریخ را رقم میزدند،
  • 10:29 - 10:34
    و من خالصانه از جوانترین
    تکاورشان پرسیدم،
  • 10:34 - 10:36
    «آیا تا به حال ترسیدهای؟»
  • 10:36 - 10:40
    سوگند میخورم که می خواهم پاسخش را
    روی کل بدنم خالکوبی کنم.
  • 10:40 - 10:43
    او گفت: «البته که میترسم
  • 10:43 - 10:45
    اما به خواهرانم زنگ میزنم.
  • 10:45 - 10:48
    آنها به من یادآوری میکنند که
    ما از این مردان بهتر خواهیم بود
  • 10:48 - 10:50
    و ما شکست نخواهیم خورد.»
  • 10:51 - 10:55
    خلوص نیت به دنبال شکار
    شیرها و گرفتن شکارچیان،
  • 10:55 - 10:59
    از توانایی ورزشکارانه یا حتی
    ایمان او سرچشمه نمیگرفت.
  • 10:59 - 11:03
    اعتمادبهنفس او از ارتباط خواهرانه،
  • 11:03 - 11:05
    بهوسیله جامعه صورت گرفته بود.
  • 11:05 - 11:09
    آنچه که او اساسا میگفت
    این بود که اگر من شک کنم
  • 11:09 - 11:11
    من نیاز دارم تا شما آنجا باشید
  • 11:11 - 11:13
    تا امید را به من برگردانید
  • 11:13 - 11:16
    و به من اطمینان دوباره ببخشید.
  • 11:16 - 11:20
    در جامعه، من میتوانم
    اعتماد به نفسم را بیایم
  • 11:20 - 11:24
    و کنجکاویتان میتواند
    آن را تایید و تصدیق کند.
  • 11:24 - 11:26
    در ابتدای کارم، من رویداد
    بزرگی را رهبری کردم
  • 11:26 - 11:28
    که دقیقا آنطور که
    برنامهریزی شدهبود پیش نرفت.
  • 11:28 - 11:31
    دروغ میگویم، افتضاح بود.
  • 11:31 - 11:34
    و وقتی موضوع را با مدیر مطرح کردم،
  • 11:34 - 11:36
    فقط میدانستم که او میخواهد لیست
  • 11:36 - 11:39
    تمام اشتباهاتی که مرتکب شدهام،
  • 11:39 - 11:40
    شاید از بدو تولدم را پیدا کند.
  • 11:40 - 11:44
    اما در عوض با سوالی شروع کرد:
  • 11:44 - 11:46
    منظورت چه بود؟
  • 11:48 - 11:50
    تعجب کردم اما خیالم راحت شد.
  • 11:50 - 11:53
    او میدانست که من دارم خود خوری میکنم،
  • 11:53 - 11:58
    و این سوال باعث شد تا به جای آنکه
    به اعتماد به نفس شکننده من آسیب بزند
  • 11:58 - 12:02
    از اشتباهم درس بگیرم.
  • 12:02 - 12:07
    کنجکاوی باعث میشود که مردم
    مسئول یادگیری خود باشند.
  • 12:07 - 12:11
    آن تبادلنظر، به من کمک کرد
    تا به سمت پروژه بعدیام
  • 12:11 - 12:13
    با امید به موفقیت بروم.
  • 12:15 - 12:18
    اجازه، جامعه، کنجکاوی:
  • 12:19 - 12:24
    همه اینها چیزهایی هستند که ما نیاز داریم
    تا اعتماد به نفس را پرورش دهیم،
  • 12:24 - 12:28
    که قطعا نیاز داریم که بزرگترین
    چالشهای خود را حل کنیم
  • 12:28 - 12:30
    و جهانی بسازیم که آرزویش را داریم.
  • 12:30 - 12:35
    جهانی که نابرابری به پایان برسد
    وجایی که در آنجا عدالت واقعی است،
  • 12:35 - 12:39
    جهانی که در آن ما میتوانیم
    در بیرون و در درون آن آزاد باشیم
  • 12:39 - 12:43
    زیرا میدانیم که هیچ یک از ما آزاد نیستیم
    تا زمانیکه همه ما آزاد باشیم.
  • 12:43 - 12:46
    جهانی که از اعتماد به نفس
  • 12:46 - 12:48
    یک زن
  • 12:48 - 12:49
    یا یک سیاهپوست
  • 12:49 - 12:54
    و یا هر چیزی که غیر از الگوهای
    اصلی رهبری آن است، نهراسد.
  • 12:54 - 12:56
    جهانی که میداند این نوع از اعتماد
  • 12:56 - 13:01
    دقیقا همان کلیدی است که آیندهای
    که میخواهیم را با آن میگشاییم.
  • 13:02 - 13:05
    من به قدر کافی اعتمادبه نفس دارم
    که باور داشته باشم که
  • 13:05 - 13:07
    آن جهان بههرصورت رخ میدهد،
  • 13:07 - 13:11
    و ما همانهایی هستیم که آن را میسازیم.
  • 13:11 - 13:12
    بسیار سپاسگزارم.
  • 13:12 - 13:15
    (تشویق)
Title:
چگونه اعتماد به نفس خود را افزایش دهیم -- و آن را در دیگران ایجاد کنیم
Speaker:
بریتانی پَکنِت
Description:

بریتانی پَکنِت، آموزگار و فعال می گوید: «اعتماد‌به‌نفس، جرقه لازم پیش ازهرچیز دیگری است که قرار است پیش بیاید.» در یک سخنرانی الهام‌بخش، او سه روش برای شکستن رمز اعتماد‌به‌نفس به اشتراک می‌گذارد -- او رویای جهانی را دارد که در آن اعتمادبه‌نفس بنیادین به ما کمک کند تا بزرگترین رویاهایمان را به واقعیت تبدیل کنیم.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
13:30

Persian subtitles

Revisions