< Return to Video

اِیمی مالینز(Aimee Mullins): دویدن

  • 0:04 - 0:07
    چریل (Cheryl): ایمی و من فکر کردیم -- سلام، ایمی. ایمی مالینز: سلام
  • 0:07 - 0:09
    چریل: ایمی و من فکر کردیم چند کلمه صحبت کنیم.
  • 0:09 - 0:15
    و من ازش خواستم که به همه شما توضیح بده که چه چیزی اون رو تبدیل به یک ورزشکار متمایز کرده.
  • 0:15 - 0:19
    ایمی: خب، کسایی از شما که اون عکس رو در اون زندگینامۀ مختصر دیدید،
  • 0:19 - 0:21
    احتمالاً براتون روشن شده.
  • 0:21 - 0:25
    من از ناحیه دو پا مقطوع العضو هستم و بدون استخوان کوچک ساق در هر دو پا متولد شدم.
  • 0:25 - 0:27
    در یک سالگی پاهای من رو قطع کردند،
  • 0:27 - 0:31
    و از اون موقع تا حالا فقط می دَوم، همه جا.
  • 0:32 - 0:35
    چریل: خب، چرا بهشون نمیگی که چطور به [دانشگاه] جرج تاون (Georgetown) رفتی؟
  • 0:35 - 0:37
    چرا از اونجا شروع نکنیم؟
  • 0:37 - 0:42
    ایمی: من در دانشگاه جرج تاون، دانشجوی سال آخر رشتۀ امور خارجه هستم.
  • 0:42 - 0:46
    من در دوران دبیرستان برنده یک کمک هزینه کامل برای تحصیل در دانشگاه شدم.
  • 0:46 - 0:50
    اونها هر سال سه دانش آموز را از کل کشور را انتخاب میکنند
  • 0:50 - 0:53
    تا مشغول به تحصیل در مسائل بین الملل بشوند،
  • 0:53 - 0:55
    و اینطور شد که من راهیِ دانشگاه جرج تاون شدم
  • 0:55 - 0:59
    و سالهاست که اونجا هستم. دوستش دارم.
  • 0:59 - 1:01
    چریل: وقتی ایمی اونجا رسید،
  • 1:01 - 1:04
    احساس کرد انگار میخواد بیشتر در مورد دو و میدانی بدونه،
  • 1:04 - 1:07
    برای همین تصمیم گرفت که به یکی زنگ بزنه و در مورد این رشته ازش سوال بپرسه.
  • 1:07 - 1:09
    پس، چرا اون داستان رو تعریف نمیکنی؟
  • 1:09 - 1:11
    ایمی: آره. خب، من فکر میکنم همیشه دنبال ورزش بودم.
  • 1:11 - 1:13
    من پنج سال سافت بال (softball) بازی میکردم و با این بازی بزرگ شدم.
  • 1:13 - 1:16
    در دوران دبیرستان در مسابقات اسکی شرکت می کردم،
  • 1:16 - 1:18
    و در کالج قدری عصبی و بی قرار بودم
  • 1:18 - 1:22
    چون تقریباً یکی دو سال می شد که من هیچ ورزشی نمیکردم.
  • 1:22 - 1:27
    و من هیچ وقت در سطح معلولین مسابقه نداده بودم، می دونید.
  • 1:27 - 1:29
    همیشه با ورزشکارهای سالم مسابقه داده بودم.
  • 1:29 - 1:31
    و تا اون موقع فقط همین رو می دونستم.
  • 1:31 - 1:34
    حقیفتش، من تا سن هفده سالگی هیچ مقطوع العضو دیگه ای رو ندیده بودم.
  • 1:34 - 1:40
    و من خبر دار شدم که، می دونید، اونها این مسابقات دو میدانی رو با دونده های معلول برگزار می کنند،
  • 1:40 - 1:43
    و من با خودم گفتم، اوه، من در این مورد چیزی نمی دونم،
  • 1:43 - 1:47
    ولی قبل از این که قضاوتی بکنم، بگذار بروم و ببینم چطوره.
  • 1:47 - 1:52
    پس، برای خودم یک بلیط هواپیما به بوستون (Boston) گرفتم، سال 95 وقتی که 19 سال داشتم،
  • 1:52 - 1:57
    و خب معلومه، در این مسابقه، هیچ کس من رو نمیشناخت. من هیچ وقت این کار رو قبلاً نکرده بودم.
  • 1:57 - 2:00
    من دو هفته قبل از این مسابقه در یک جاده شنی دویدم
  • 2:00 - 2:02
    که ببینم چقدر می تونم بدوم،
  • 2:02 - 2:06
    و 50 متر برام کافی بود تا به نفس نفس بیفتم.
  • 2:06 - 2:09
    و اون موقع جنس پاهایی که داشتم از
  • 2:09 - 2:12
    ترکیب چوب و پلاستیک بود، که با تسمه های وِلکرو (Velcro) به هم وصل میشدند --
  • 2:12 - 2:15
    و جوراب پشمیِ 5 لایه کلفت بزرگ هم پوشیده بودم --
  • 2:15 - 2:19
    می دونید، چیز چندان راحتی نبود، تنها چیزی بود که تا اون موقع می دونستم.
  • 2:19 - 2:21
    و در بوستون در مقابل کسایی ایستادم که
  • 2:21 - 2:24
    پاهایی از جنس های مختلف، کربن گرافیت
  • 2:24 - 2:29
    و، میدونید، پاهایی که ضربه گیر داشتند و خیلی چیزها،
  • 2:29 - 2:31
    و اونها طوری به من نگاه می کردند که،
  • 2:31 - 2:35
    آره، ما می دونیم کی در این مسابقه قرار نیست ببره، می دونید.
  • 2:35 - 2:38
    و، می خوام بگم، من تا اونجا و از خودم انتظار داشتم --
  • 2:38 - 2:40
    نمی دونم چه انتظاری داشتم --
  • 2:40 - 2:43
    ولی، می دونید، وقتی دیدم که مردی که یکی از پاهاش رو کاملاً از دست داده بود
  • 2:43 - 2:46
    برای پرش ارتفاع میره، لی لی کنان برای پرش ارتفاع میره
  • 2:46 - 2:48
    و 6 فوت و 2 اینچ رو بدون نقص میپره ...
  • 2:48 - 2:51
    دَن اُبراین (Dan O'Brien) در سال 96 در آتلانتا (Atlanta) پنج فوت و یازده اینچ پرید،
  • 2:51 - 2:54
    منظورم اینه که اگه یک مقایسه ای بکنید --
  • 2:54 - 2:57
    اینها کسایی هستند که، می دونید، واقعاً ورزشکارهای خبره ای هستند
  • 2:57 - 2:59
    با اینکه شرایط یک ورزشکار عادی رو ندارند.
  • 2:59 - 3:05
    و بنابراین تصمیم گرفتم که یک امتحانی بکنم، می دونید، قلبم از هیجان می تپید،
  • 3:05 - 3:09
    من اولین مسابقۀ خودم رو دویدم، و رکورد ملی رو شکستم
  • 3:09 - 3:11
    به فاصله 3 صدم ثانیه
  • 3:11 - 3:15
    و در اولین سعی خودم رکورد دار ملی شدم.
  • 3:15 - 3:18
    و، می دونید، مردم می گفتند که،
  • 3:18 - 3:20
    "ایمی، میدونی، تو سرعت داری -- تو یک سرعت ذاتی داری --
  • 3:20 - 3:24
    ولی هیچ مهارت و ظرافتی تو دویدن نداری.
  • 3:24 - 3:26
    این طرف و اون طرف می دوی.
  • 3:26 - 3:28
    "همۀ ما دیدیم که چقدر سعی می کردی."
  • 3:28 - 3:31
    و من تصمیم گرفتم که به مربی دو میدانی در دانشگاه جرج تاون تلفن بزنم.
  • 3:31 - 3:38
    و خدا رو شکر که نمی دونستم این مرد چقدر در دنیای دو میدانی قوی و پرسابقه است.
  • 3:38 - 3:40
    اون تا حالا مربی 5 ورزشکار المپیک بوده و، می دونید،
  • 3:40 - 3:42
    در دفترش از سقف تا کف زمین
  • 3:42 - 3:45
    هر گواهینامه ورزشی آمریکا پیدا میشه، می دونید،
  • 3:45 - 3:47
    و عکسهای همه ورزشکارهایی که مربی آنها بوده،
  • 3:47 - 3:51
    و نسبتاً آدم ترسناکیه.
  • 3:51 - 3:58
    و من بهش زنگ زدم و گفتم: " گوش کن، من یک مسابقه رو دویدم و برنده شدم و ...
  • 3:58 - 3:59
    (خنده)
  • 3:59 - 4:02
    میخوام بدونم که آیا می تونید، میدونید --
  • 4:02 - 4:04
    فقط میخواستم ببینم که آیا میتونم در بعضی از جلسات تمرینی شما بشینم،
  • 4:04 - 4:06
    که ببینم چه تمرینهایی انجام میدهید و از این حرفها."
  • 4:06 - 4:08
    این تمام چیزی بود که میخواستم -- فقط دو تا جلسه تمرین.
  • 4:08 - 4:10
    میتونم فقط بشینم و ببینم که چه کار میکنید؟
  • 4:10 - 4:13
    و او گفت: " خب، قبل از هر تصمیمی، اول باید همدیگر رو ببینیم."
  • 4:13 - 4:15
    می دونید، اون داشت فکر میکرد که داره خودش رو درگیر چه کاری میکنه؟"
  • 4:15 - 4:17
    پس، من اون مرد رو دیدم، وارد دفترش شدم،
  • 4:17 - 4:23
    و اون پوسترها و جلد مجله ها را که نشان میداد چه افرادی رو مربی گری کرده، دیدم.
  • 4:23 - 4:25
    و نشستیم و صحبت کردیم،
  • 4:25 - 4:27
    و مشخص شد که اتفاقاً میتونیم همکاری خیلی خوبی داشته باشیم
  • 4:27 - 4:29
    چون اون هیچوقت مربی گری یک ورزشکار معلول رو نکرده بود،
  • 4:29 - 4:31
    و برای همین هیچ دید قبلی
  • 4:31 - 4:34
    نسبت به این نداشت که من چه کاری می توانم انجام بدهم و چه کاری را نمی توانم،
  • 4:34 - 4:36
    و من هم که اصلاً شاگرد کسی نشده بودم،
  • 4:36 - 4:39
    و این شد که گفتیم شروع کنیم -- این سفر رو شروع کنیم.
  • 4:39 - 4:44
    و بعد او 4 روز در هفته از وقت ناهارش رو به من اختصاص داد،
  • 4:44 - 4:49
    از وقت آزاد خودش، و من می آمدم در میدان و باهاش تمرین می کردم.
  • 4:49 - 4:52
    و این داستان دیدار من با فرانک (Frank) بود.
  • 4:52 - 4:57
    ولی اون موقع پاییز سال 95 بود، وبعد وقتی که زمستان رسید،
  • 4:57 - 4:59
    او گفت: "میدونی، تو به اندازه کافی آمادگی داری.
  • 4:59 - 5:02
    تو میتونی اینجا در تیم دومیدانی بانوان بدوی."
  • 5:02 - 5:04
    و من گفتم " نه، جدی نمیگی."
  • 5:04 - 5:06
    و او گفت: " نه، نه، جدی میگم. میتونی.
  • 5:06 - 5:09
    تو میتونی در تیم دو میدانی بانوان ما بدوی."
  • 5:09 - 5:15
    بنابراین بهار سال 1996، به هدف رسیدن به تیم پاراالمپیک ایالات متحده
  • 5:15 - 5:20
    در ماه می که به سرعت نزدیک میشد، من به تیم زنان پیوستم.
  • 5:20 - 5:26
    و تا اون زمان هیچ فرد معلولی این کار رو نکرده بود -- که در سطح دانشگاهی بدود.
  • 5:26 - 5:29
    خلاصه نمیدونم، ترکیب جالبی شده بود.
  • 5:29 - 5:33
    چریل: خب، چرا بهشون نمیگی که -- در مورد رسیدنت به المپیک --
  • 5:33 - 5:36
    ولی دو تا اتفاق به یاد موندنی در جرج تاون افتاد.
  • 5:36 - 5:38
    چرا بهشون نمیگی؟
  • 5:38 - 5:42
    ایمی: بله، خب، میدونید، من تا اون موقع در تمام مسابقات معلولین برنده بودم
  • 5:42 - 5:46
    در هر چیزی که رقابت میکردم -- و میدونید، من در جرج تاون تمرین میکردم
  • 5:46 - 5:48
    و میدونستم که باید عادت کنم که
  • 5:48 - 5:50
    پشت لباس زن های دیگر را ببینم و پشت سر آنها بدوم --
  • 5:50 - 5:52
    میدونید، من در برابر فلو- جوی(Flo-Jo) آینده میدویدم
  • 5:52 - 5:54
    و همه به من نگاه میکردند، مثلاً
  • 5:54 - 5:57
    همم، اینجا چه خبره؟ میدونید.
  • 5:57 - 6:00
    و، میدونید، من لباس فرم دانشگاه جرج تون را پوشیدم
  • 6:00 - 6:04
    و رفتم اونجا و میدونستم که
  • 6:04 - 6:07
    برای این که بهتر بشم -- و اون زمان هم بهترین در کشور بودم --
  • 6:07 - 6:11
    باید با افرادی تمرین کنم که ذاتاً از من بهترند. میدونید.
  • 6:11 - 6:17
    و من موفق شدم که به "بیگ ایست" (Big East) راه پیدا کنم
  • 6:17 - 6:20
    که به نوعی مسابقات قهرمانی آخر فصل محسوب میشد،
  • 6:20 - 6:22
    و واقعاً مسابقه خیلی مهمی بود.
  • 6:22 - 6:24
    و اولین ---
  • 6:24 - 6:28
    من تازه این پاهای مخصوص دوی سرعت به دستم رسیده بود که در اون زندگینامه میبینید --
  • 6:28 - 6:33
    و من در آن زمان متوجه نبودم که، میدونید،
  • 6:33 - 6:35
    که مقدار عرقی که در داخل جوراب جمع میشه
  • 6:35 - 6:37
    مثل یک روغن و لغزاننده عمل میکند
  • 6:37 - 6:39
    و من در داخل پاهای مصنوعی بالا و پایین میرفتم و لق میزدم.
  • 6:39 - 6:45
    و وقتی که در دوی سرعت 100 متر، حدود 85 متر با سرعت تمام دویدم
  • 6:45 - 6:47
    پاهام بیرون آمد
  • 6:47 - 6:50
    یعنی من از پاهام بیرون افتادم، در مقابل حدود 5000 هزار نفر.
  • 6:50 - 6:54
    و میخوام بگم که کاملاً آزرده خاطر و شرمنده شده بودم و --
  • 6:54 - 6:58
    چون که من برای 200 متر ثبت نام کرده بودم که نیم ساعت بعد شروع میشد، می دونید،
  • 6:58 - 7:00
    (خنده)
  • 7:00 - 7:03
    من رفتم پیش مربی و گفتم: "خواهش میکنم، من رو مجبور نکن که این کار رو بکنم.
  • 7:03 - 7:06
    من نمیتونم این کار رو جلوی این همه مردم بکنم. پاهام در میاد.
  • 7:06 - 7:09
    و حالا که در 85 متری پاهام در آمد، هرگز نمیتونم به 200 متر برسونم."
  • 7:09 - 7:11
    و او همین طور اونجا نشسته بود.
  • 7:11 - 7:16
    و میدونید، انگار که گوشش کر بود و خواهش های من رو نمی شنید -- خدا رو شکر
  • 7:16 - 7:19
    چون که او -- می دونید که اهل بروکلین(Brooklyn) بود --
  • 7:19 - 7:25
    مرد بزرگیه -- او گفت: "ایمی، حالا که چی، پاهات در میآد؟
  • 7:25 - 7:28
    دوباره بر میداری و اون لعنتی رو میگذاری سر جاش،
  • 7:28 - 7:29
    و مسابقه لعنتی رو تمامش میکنی!"
  • 7:29 - 7:35
    (تشویق)
  • 7:35 - 7:41
    و من همین کار رو کردم. و این کارش باعث شد که من در این راه بمونم.
  • 7:41 - 7:43
    و او من رو در مسیر درست نگه داشت.
  • 7:43 - 7:48
    چریل: و این طوری شد که ایمی به پاراالمپیک سال 1996 راه پیدا میکنه،
  • 7:48 - 7:51
    و کاملاً هیجان زده است. خانواده اش میاند پایین و -- اتفاق مهمی بود.
  • 7:51 - 7:54
    حالا او -- دو ساله که داری میدوی؟
  • 7:54 - 7:55
    ایمی: نه، یک سال.
  • 7:55 - 7:57
    چریل: یک سال. و چرا نمیگی که چه اتفاقی افتاد؟
  • 7:57 - 8:00
    دقیقاً قبل از این که بری برای مسابقه؟
  • 8:00 - 8:02
    ایمی: باشه، خب، آتلانتا.
  • 8:02 - 8:05
    مسابقات پاراالمپیک، فقط یک توضیح برای روشن شدن،
  • 8:05 - 8:08
    یک المپیک برای افرادی است که معلولیت جسمی دارند --
  • 8:08 - 8:11
    مقطوع العضوها، فلج مغزی ها و ورزشکارهایی که بر روی ویلچیر هستند --
  • 8:11 - 8:13
    و این فرق میکنه با "المپیک استثنایی"
  • 8:13 - 8:17
    که مخصوص افرادی است که معلولیت ذهنی دارند.
  • 8:17 - 8:24
    و رسیدیم به اینجا که یک هفته از المپیک گذشته بود، در آتلانتا،
  • 8:24 - 8:26
    و من کاملاً مغرور و سرخوش از این واقعیت که،
  • 8:26 - 8:30
    یک سال قبل من 50 متر هم نمی تونستم در یک مسیر شنی بدوم.
  • 8:30 - 8:32
    و حالا در پاراالمپیک هستم -- و هیچ وقت نباخته ام.
  • 8:32 - 8:37
    من رکوردهای جدید ملی ثبت کردم -- در مرحله آزمایشی المپیک -- در ماه میِ
  • 8:37 - 8:42
    و من کاملاً مطمئن بودم که با مدال طلا به خانه برمی گردم.
  • 8:42 - 8:47
    و همچنین من تنها فردی بودم که در اصطلاح، در هر دو پا از زانو به پایین نقص داشتم.
  • 8:47 - 8:50
    و تنها زنی بودم که قرار بود پرش طول انجام بده.
  • 8:50 - 8:52
    من پرش طول رو انجام داده بودم،
  • 8:52 - 8:54
    و مردی که دو پایش رو از دست داده بود، آمد پیش من و گفت
  • 8:54 - 8:56
    چطور این کار رو انجام میدهی؟ ما قراره پاهای مسطح داشته باشیم
  • 8:56 - 8:57
    تا این که از تخته پرش جدا نشیم."
  • 8:57 - 9:00
    من گفتم: "خب، کسی به من نگفته بود. من همین طوری این کار رو کردم."
  • 9:00 - 9:03
    خب، خیلی جالب بود -- من سه اینچ کمتر از رکورد جهان بودم --
  • 9:03 - 9:05
    و از انجا به بعد ادامه دادم، میدونید،
  • 9:05 - 9:08
    خب، من برای پرش طول ثبت نام کردم --
  • 9:08 - 9:12
    نه، من هم برای پرش طول و هم برای دوی صد متر ثبت نام کردم.
  • 9:12 - 9:14
    و کاملاً مطمئن بودم، می دونید.
  • 9:14 - 9:16
    من صفحۀ اوّل روزنامه محلی شهرمون رو به خودم اختصاص دادم
  • 9:16 - 9:18
    روزنامه ای که شش سال هر روز درِ خونه مشترک ها می بردم، میدونید.
  • 9:18 - 9:21
    با خودم فکر میکردم که الان وقت درخشیدنه.
  • 9:21 - 9:24
    و ما در استادیوم گرم کردن بودیم -- میدان گرم کردن ورزشکارها
  • 9:24 - 9:26
    که چند بلوک از استادیوم المپیک فاصله داشت.
  • 9:26 - 9:31
    و پاهایی که من پوشیده بودم -- که الان به شما نشان خواهم داد.
  • 9:31 - 9:33
    من اولین فرد در جهان بودم که از این پاها استفاده کردم --
  • 9:33 - 9:37
    من خوکچۀ هندی بودم -- و به شما بگم که
  • 9:37 - 9:39
    مثل یک جاذبۀ توریستی شده بودم.
  • 9:39 - 9:43
    همه از "این پاهایی که این دختر با آنها میدوید" عکس میگرفتند.
  • 9:43 - 9:47
    و من دائماً جستجو میکردم که رقیب هایم رو پیدا کنم
  • 9:47 - 9:49
    اولین رقابت بین المللی من بود.
  • 9:49 - 9:51
    من از هر کسی که میتوانستم سراغ گرفتم،
  • 9:51 - 9:54
    میدونید، کی، چی، با چه کسی قراره مسابقه بدهم؟
  • 9:54 - 9:56
    میگفتند: "اوه، ایمی، حالا بعداً به تو میگیم."
  • 9:56 - 9:58
    من میخواستم در مورد رکوردهای آنها بدونم.
  • 9:58 - 10:01
    آنها میگفتند: نگران نباش، تو کارت درسته.
  • 10:01 - 10:04
    20 دقیقه به مسابقۀ من در استادیوم المپیک مانده بود،
  • 10:04 - 10:07
    و لیست رکوردهای زمانی را به دیوار زدند. و من رفتم و نگاه کردم.
  • 10:07 - 10:12
    سریع ترین زمان من، که رکورد جهان بود، 15.77 بود.
  • 10:12 - 10:16
    و خط بعدی، خط دوم 12.8.
  • 10:16 - 10:21
    خط سوم 12.5. خط چهارم 12.2. من گفتم: اینجا چه خبره؟
  • 10:21 - 10:23
    همۀ ما رو داخل اتوبوس کردند،
  • 10:23 - 10:25
    و من فهمیدم که تمام خانمهایی که رقیب من بودند یک دست ندارند.
  • 10:25 - 10:32
    (خنده)
  • 10:32 - 10:35
    خب، من هم --
  • 10:38 - 10:42
    و آنها به من نگاه میکردند که ببینند کدام دست من شبیه آن یکی نیست، میدونید؟
  • 10:42 - 10:48
    من هم نشسته بودم و "وای خدای من، وای خدای من."
  • 10:48 - 10:51
    میدونید، من هیچ وقت نباخته بودم،
  • 10:51 - 10:53
    چه در مورد هزینۀ کمک تحصیلی یا هر چیز دیگه، میدونید،
  • 10:53 - 10:59
    من در اسکی 5 طلا بردم. و در همه جا اول بودم.
  • 10:59 - 11:01
    و در جرج تاون هم کارم عالی بودم.
  • 11:01 - 11:07
    من داشتم می باختم، ولی این برای من بهترین تمرین بود به این خاطر که آتلانتا بود.
  • 11:07 - 11:10
    و همه از بهترین ها بودند،
  • 11:10 - 11:14
    و هیچ شکی نبود که من بازنده بزرگ خواهم بود.
  • 11:14 - 11:16
    و، میدونید، من با خودم فکر میکردم،
  • 11:16 - 11:19
    " وای خدای من، همۀ فامیل سوار یک وَن شده اند
  • 11:19 - 11:22
    و این همه راه رو از پنسیلوانیا (Pennsylvania) آمده اند اینجا"
  • 11:22 - 11:26
    و میدونید، من تنها دوندۀ دوی سرعت زن از آمریکا بودم.
  • 11:26 - 11:29
    و خب آنها ما رو صدا کردند و میدونید،
  • 11:29 - 11:31
    " خانمها، شما یک دقیقه وقت دارید."
  • 11:31 - 11:36
    و من داشتم آماده میشدم و خیلی نگران بودم
  • 11:36 - 11:38
    چون در جمعیت این زمزمه شنیده میشد که،
  • 11:38 - 11:42
    که مثلاً چه کس هایی به خط شروع نزدیکترند.
  • 11:42 - 11:48
    من هم میگفتم: "میدونم! نگاه کن! درست نیست. میدونید."
  • 11:48 - 11:51
    چون فکر میکردم این آخرین کاریست که میتونم بکنم،
  • 11:51 - 11:53
    که حالا که من نمیتونم از این دخترها ببرم،
  • 11:53 - 11:55
    حداقل میتونم روحیۀ آنها رو خراب کنم، میدونید؟
  • 11:55 - 11:57
    (خنده)
  • 11:57 - 12:00
    و حالم مثل فیلم راکی 4 بود. من در برابر آلمان
  • 12:00 - 12:06
    و کشورهای دیگر، استونی و لهستان هم تو مسابقه بودند.
  • 12:06 - 12:09
    و میدونید، تفنگ شلیک شد و تنها چیزی که یادم میاید
  • 12:09 - 12:14
    این هست که آخر شدم، میدونید
  • 12:14 - 12:19
    و سعی میکردم که جلوی اشک هام رو بگیرم. نمیتونستم قبول کنم.
  • 12:19 - 12:21
    و احساس شکست و ناامیدی میکردم.
  • 12:21 - 12:24
    و من باید فکر میکردم که من اصلا چرا این کار رو کردم، میدونید
  • 12:24 - 12:27
    اگر من تا آن موقع همیشه برنده بودم، و با خودم فکر میکردم که هدف از
  • 12:27 - 12:31
    این همه تمرین چی بود؟ من مسیر زندگیم رو تغییر دادم.
  • 12:31 - 12:35
    ورزشکار دانشگاه شدم و بعد ورزشکار المپیک شدم.
  • 12:35 - 12:39
    و این موجب شد که من در مورد این فکر کنم که
  • 12:39 - 12:41
    پیشرفت های من چطور جلو میرفت.
  • 12:41 - 12:45
    میخوام بگم به این موضوع فکر کردم که من این کار رو فقط یک سال و سه ماه پیش از آن شروع کرده بودم
  • 12:45 - 12:49
    که ورزشکار المپیک بشم، میدونید
  • 12:49 - 12:51
    و زندگی من در این جهت قرار گرفته بود
  • 12:51 - 12:53
    و من میخوام که برای مدتی این کار رو ادامه بدهم،
  • 12:53 - 12:55
    و این که من تا کجا میتونم این کار رو جلو ببرم.
  • 12:55 - 12:59
    و این حقیقت که وقتی من کمک خواستم -- چند نفر جواب مثبت دادند؟
  • 12:59 - 13:03
    و چند نفر وقت و تجربۀ خودشان را در اختیار من گذاشتم، میدونید،
  • 13:03 - 13:06
    و با بردباری همراه من بودند؟
  • 13:06 - 13:09
    و این یک افتخاردسته جمعی بود که --
  • 13:09 - 13:12
    به کمک 50 نفر که پشت سر من بودند
  • 13:12 - 13:16
    تجربۀ باورنکردنی رفتن به آتلانتا رو به حقیقت پیوست.
  • 13:16 - 13:20
    منظورم اینه که، الان من این فلسفه رو
  • 13:20 - 13:23
    در مورد همه چیز به کار می برم، میدونید،
  • 13:23 - 13:25
    که بشینم و در مورد روند پیشرفت فکر کنم،
  • 13:25 - 13:29
    که مثلاً تا امروز چه قدر به این هدف نزدیک شدم، میدونید
  • 13:29 - 13:33
    فکر کردن به هدف مهم هست ولی، میدونید
  • 13:33 - 13:36
    در نظر گرفتن روند رسیدن به آن هدف هم اهمیت دارد
  • 13:36 - 13:38
    و این که چطور شما پیشرفت کردید، میدونید.
  • 13:38 - 13:41
    و من فکر میکنم که موفقیت این هستش. موفقیت واقعی اینه.
  • 13:41 - 13:42
    چریل: چرا پاهات رو به آنها نشان نمیدی؟
  • 13:42 - 13:44
    ایمی: اوه، حتماً.
  • 13:44 - 13:46
    چریل: میدونی، چند نوعش رو نشون بده.
  • 13:46 - 13:48
    ایمی: خب، اینها پاهای قشنگ من هستند.
  • 13:48 - 13:49
    (خنده)
  • 13:49 - 13:57
    نه، جدی میگم، اینها پاهای تزئینی من هستند.
  • 13:57 - 14:01
    و واقعاً زیبا هستند.
  • 14:01 - 14:02
    باید بیایید و اینها رو ببینید.
  • 14:02 - 14:07
    روی اینها سوراخهای مو هست و من میتوانم ناخن های پایم را رنگ کنم.
  • 14:07 - 14:10
    و جدی میگویم، من میتونم پاشنه هام رو عوض کنم.
  • 14:10 - 14:12
    شما ها نمی فهمید چقدر خوبه که
  • 14:12 - 14:16
    آدم بتونه بره داخل یک کفش فروشی و هر چی که دلش بخواد بخره.
  • 14:16 - 14:17
    چریل: تو می تونی قدت رو انتخاب بکنی؟
  • 14:17 - 14:19
    ایمی: دقیقاً، من می تونم قدم رو انتخاب بکنم.
  • 14:19 - 14:22
    (خنده)
  • 14:22 - 14:26
    پاتریک ایوینگ (Patrick Ewing)، که در دهۀ 80 برای جرج تاون بازی میکرد،
  • 14:26 - 14:28
    هر تابستون برمیگرده.
  • 14:28 - 14:32
    و من همیشه در اتاق تمرین سر به سرش میگذاشتم.
  • 14:32 - 14:33
    چون همیشه با پاهای زخمی میامد.
  • 14:33 - 14:35
    و من میگفتم " درشون بیار! نگران نباش، میدونی.
  • 14:35 - 14:39
    تو میتونی 8 فوت قد داشته باشی. درشون بیار."
  • 14:39 - 14:42
    (خنده)
  • 14:43 - 14:48
    ولی خب، او به اندازۀ من از این شوخی خوشش نمیامد.
  • 14:48 - 14:52
    بله، حالا، اینها پاهای دوی سرعت من هستند که از کربن گرافیت درست شده اند،
  • 14:52 - 15:01
    همین طور که گفتم و من باید مفصل درست رو انتخاب کنم.
  • 15:01 - 15:03
    نه، من پاهای زیادی اینجا دارم.
  • 15:05 - 15:08
    اینها -- این رو نگه میداری؟
  • 15:08 - 15:12
    این یک پای دیگه است که برای تنیس و سافت بال استفاده میکنم.
  • 15:12 - 15:16
    یک ضربه گیر داخلش هست که این طوری صدا میدهد "شششش"
  • 15:16 - 15:20
    وقتی باهاش میپری. بسیار خب.
  • 15:20 - 15:23
    این هم یک روکش از جنس سیلیکون هست که روی پایم میکشم،
  • 15:23 - 15:27
    این غلاف سیلیکونی باعث میشه که وقتی عرق میکنم، پاهایم در نیاد،
  • 15:27 - 15:29
    میدونید، وقتی که پاهام لق میزنه.
  • 15:29 - 15:32
    چریل: قدت با این پاها فرق میکنه؟
  • 15:32 - 15:33
    ایمی: با اینا؟
  • 15:33 - 15:34
    چریل: با این پاها.
  • 15:34 - 15:37
    ایمی: نمیدونم. فکر نکنم. فکر نکنم.
  • 15:37 - 15:42
    ممکنه یک مقدار بلندتر باشم. راستش، میتونم هر دو تا رو بپوشم.
  • 15:42 - 15:47
    چریل: او نمیتونه روی این پاها بایستد. باید در حال حرکت باشه، برای همین ...
  • 15:47 - 15:50
    ایمی: آره، من باید حتماً در حال حرکت باشم،
  • 15:50 - 15:53
    و این به خاطر تعادلی هست که هنرمندانه در آنها به کار گرفته شده است.
  • 15:53 - 15:58
    ولی بدون جوراب سیلیکونی من فقط داخلش لق میزنم.
  • 16:00 - 16:07
    خب، من با اینها میدوم و با همین ها نصف دنیا شگفت زده کردم.
  • 16:07 - 16:17
    (تشویق)
  • 16:17 - 16:24
    اینها دقیقاً حالت یک دونده دوی سرعت در حال دویدن رو شبیه سازی میکنند.
  • 16:24 - 16:26
    اگر به دقت به یک دونده نگاه کنید،
  • 16:26 - 16:28
    جلوی کف پا تنها قسمتی هست که به زمین میخوره،
  • 16:28 - 16:29
    به همین خاطر وقتی من روی این پاها می ایستم،
  • 16:29 - 16:32
    عضلات پشت ران و عضلات سرین (کفل) من منقبض میشوند
  • 16:32 - 16:36
    مثل حالتی که اگر پا داشتم و روی جلوی کف پا می ایستادم.
  • 16:36 - 16:38
    (حضار: اینها رو چه کسی درست کرده است؟)
  • 16:38 - 16:41
    ایمی: یک شرکت در سَن دیِه گو (San Diego) که اسمش فِلِکس فوت (Flex-Foot) هست.
  • 16:41 - 16:45
    و من یک خوکچۀ هندی بودم و امیدوارم که همچنان هم خوکچه ازمایشگاهی باقی بمانم
  • 16:45 - 16:49
    برای هر عضو مصنوعی جدیدی که بیرون میاد.
  • 16:49 - 16:52
    ولی اینها، همانطور که گفتم، هنوز نمونۀ اولیه هستند.
  • 16:52 - 16:56
    من احتیاج به پاهای جدیدی دارم و در آخرین ملاقاتی که داشتم، میدونید
  • 16:56 - 16:59
    خیلی بزرگ ...
  • 16:59 - 17:01
    مجری: ایمی و طراح پاها در برنامه TED Med 2 خواهند بود،
  • 17:01 - 17:03
    و ما در مورد طراحی آنها صحبت خواهیم کرد.
  • 17:03 - 17:04
    ایمی: بله، درسته.
  • 17:04 - 17:05
    چریل: آره، ادامه بده.
  • 17:05 - 17:08
    ایمی: بله، این پاهای دوی سرعت من بود و میتونم پاهای دیگرم ...
  • 17:08 - 17:10
    چریل: میتونی توضیح بدهی که پاهای دیگرت رو کی طراحی کرده؟
  • 17:10 - 17:13
    ایمی: بله. اینها رو من از جایی به اسم بورن موث (Bournemouth) در انگلیس گرفتم،
  • 17:13 - 17:15
    حدود دو ساعت از لندن فاصله داره،
  • 17:15 - 17:19
    و در ایالات متحده این فقط من هستم که از اینها داره،
  • 17:19 - 17:22
    و این یک جرم هست به این خاطر که خیلی زیبا هستند.
  • 17:22 - 17:25
    و منظورم فقط به خاطر ناخن های پا و چیزهای دیگه نیست --
  • 17:25 - 17:29
    میدونید، در عین حال که من در داخل میدان یک ورزشکار حرفه ای هستم،
  • 17:29 - 17:34
    میخوام که در خارج از میدان یک زن باشم، و من فکر میکنم که این خیلی مهم هست که
  • 17:34 - 17:36
    میدونید، آدم در هیچ استعدادی خودش رو محدود نکنه،
  • 17:36 - 17:41
    چه در مورد حرکت کردن و چه در مورد حتی مُد.
  • 17:41 - 17:43
    میخوام بگم که من این حقیقت رو خیلی دوست دارم که میتونم هر جایی برم
  • 17:43 - 17:47
    و چیزی رو که میخوام انتخاب کنم، کفشی رو که میخوام، دامنی رو که میخوام،
  • 17:47 - 17:52
    و امیدوارم که بتونم این پاها رو به اینجا بیارم
  • 17:52 - 17:55
    و در دسترس عدۀ زیادی از مردم قرار بدهم.
  • 17:55 - 17:58
    اینها هم از سیلیکون هستند.
  • 17:58 - 18:02
    این یک عضو مصنوعی کاملاً اصلی هستش.
  • 18:02 - 18:05
    شبیه پای باربی (Barbie) میمونه.
  • 18:05 - 18:06
    (خنده)
  • 18:06 - 18:08
    آره. منظورم اینه که این تو همین وضعیت ثابت میمونه،
  • 18:08 - 18:10
    به همین خاطر من مجبورم کفش پاشنه دار دو-اینچی بپوشم.
  • 18:10 - 18:15
    و میخوام بگم که واقعاً -- بگذارید اینها رو در بیارم تا بتونید ببینید.
  • 18:15 - 18:18
    نمیدونم چقدر خوب میتونید این رو ببینید ولی واقعاً اینطور هستش.
  • 18:18 - 18:22
    رگهای پا دیده میشه و پاشنه به رنگ صورتی، میدونید،
  • 18:22 - 18:25
    و زردپی آشیل -- یک مقدار تکون هم میخوره.
  • 18:25 - 18:30
    و واقعاً شگفت انگیزه. من این ها رو یک سال و دو هفتۀ قبل گرفتم.
  • 18:30 - 18:34
    و فقط یک پوست از جنس سیلیکون هستش.
  • 18:34 - 18:36
    منظورم این هست که جریان از این قرار بود که دو سال پیش
  • 18:36 - 18:38
    این آقا در بلژیک با خودش میگه که، خدایا
  • 18:38 - 18:40
    من اگر میتونم برم به موزۀ موم "مادام توساودز" (Madame Tussauds)
  • 18:40 - 18:44
    و ببینم که "جِری هال" (Jerry Hall) رو تا حد رنگ چشمهاش بازسازی کردند،
  • 18:44 - 18:47
    این قدر واقعی که انگار زنده هست و نفس میکشه،
  • 18:47 - 18:49
    چرا نتونند که یک عضو برای کسی بسازند
  • 18:49 - 18:53
    که شبیه یک پای واقعی باشه یا شبیه یک بازو یا یک دست باشه؟
  • 18:53 - 18:55
    اونها الان برای مجروحان آتش سوزی گوش میسازند.
  • 18:55 - 18:57
    اونها با سیلیکون کارهای عجیب غریبی انجام میدهند.
  • 18:57 - 19:00
    چریل: دو هفتۀ قبل، ایمی قرار بود که نشان آرتور اَشَ (Arthur Ashe) رو در مراسم اسپیز (ESPYs) بگیره.
  • 19:00 - 19:04
    و آمد داخل شهر و با عجله
  • 19:04 - 19:06
    گفت: "من باید یک کفش جدید بگیرم!"
  • 19:06 - 19:08
    یک ساعت تا "اسپیز" وقت داشتیم،
  • 19:08 - 19:10
    و او فکر میکرد که یک کفش با پاشنۀ دو اینچی گرفته
  • 19:10 - 19:12
    در حالی که یک کفش سه اینچی گرفته بود.
  • 19:12 - 19:14
    ایمی: و این برای من مشکل ایجاد میکنه
  • 19:14 - 19:17
    چون معنیش این بود که من باید تمام شب اون طوری راه برم.
  • 19:17 - 19:21
    چریل: تا 45 دقیقه، ما -- خوشبختانه افرادی که در هتل بودند خیلی کمک کردند.
  • 19:21 - 19:24
    آنها یک نفر رو آوردند و او قسمتی از کفش ها رو ارّه کرد.
  • 19:24 - 19:26
    (خنده)
  • 19:26 - 19:30
    ایمی: من به پذیرش هتل گفتم که من عجله دارم و چریل هم کنار من ایستاده بود.
  • 19:30 - 19:33
    من گفتم: "ببین، اینجا کسی رو دارید که بتونه به من کمک کنه
  • 19:33 - 19:35
    چون من مشکلم اینه؟"
  • 19:35 - 19:37
    میدونید، اول میخواستند من رو از سرشون باز کنند و
  • 19:37 - 19:39
    گفتند: میدونی، اگر کفش هات رو دوست نداری، متأسفانه خیلی دیر شده.
  • 19:39 - 19:42
    من گفتم:" نه، نه، نه، نه. من این پای مخصوص رو دارم، خب،
  • 19:42 - 19:45
    که با پاشنۀ دو اینچی جور میشه. من یک کفش سه اینچی دارم.
  • 19:45 - 19:47
    میخوام یک قسمتش جدا بشه."
  • 19:47 - 19:49
    آره. میدونید، اونها اصلاً نمیخواستند که به کفش فروشی بروند.
  • 19:49 - 19:52
    اصلاً نمیخواستند بِهش فکر کنند. و فقط کفش رو ارّه کردند.
  • 19:52 - 19:55
    نه، این کفش ها عالی هستند.
  • 19:55 - 19:59
    حقیقتش من تا دو هفتۀ دیگر برمیگردم اونجا
  • 19:59 - 20:01
    تا یک سری اصلاحات روی این پاها انجام بشه.
  • 20:01 - 20:04
    من میخوام که پایی شبیه به این برای حالت پای مسطح داشته باشم
  • 20:04 - 20:07
    تا بتونم کفش کتونی (ورزشی) بپوشم، چون با اینها نمیتونم.
  • 20:07 - 20:09
    خب... مجری: همین بود.
  • 20:09 - 20:11
    چریل: این ایمی مالینز بود.
  • 20:11 - 20:14
    (تشویق)
Title:
اِیمی مالینز(Aimee Mullins): دویدن
Speaker:
Aimee Mullins
Description:

در این ویدئوی آرشیویِ TED از سال 1998، قهرمان دوی سرعت پارا المپیک، ایمی مالینز، در مورد شکستن رکورد در حرفۀ خودش (دویدن) و این که چطور پاهای مصنوعی عجیبش از جنس الیاف کربن (که آن موقع فقط نمونه آزمایشی بودند) کمکش کردند تا از خط پایان بگذرد، صحبت می کند.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
20:26
Hadi MOOSAVI added a translation

Persian subtitles

Revisions