ترسی شوالیر: یافتن داستان درون نقاشی
-
0:01 - 0:05قصد دارم راجع به مشقتی که از اون رنج میبرم براتون بگم.
-
0:05 - 0:07من یه احساس خنده دار دارم که خیلی از شما از اون هم رنج میبرید.
-
0:07 - 0:09من یه احساس خنده دار دارم که خیلی از شما از اون هم رنج میبرید.
-
0:09 - 0:11وقتی که در یه گالری نقاشی راه میروم،
-
0:11 - 0:13اتاقها پُر از نقاشیه،
-
0:13 - 0:18و بعد از ۱۵ تا ۲۰ دقیقه متوجه میشم، من در مورد نقاشیها فکر نمیکنم.
-
0:18 - 0:20و بعد از ۱۵ تا ۲۰ دقیقه متوجه میشم، من در مورد نقاشیها فکر نمیکنم.
-
0:20 - 0:21من اصلا با اونها ارتباطی برقرار نمیکنم.
-
0:21 - 0:24به جای اون، دارم به یه فنجون قهوه که به شدت به اون نیاز دارم تا بیدار بشم، فکر میکنم.
-
0:24 - 0:27به جای اون، دارم به یه فنجون قهوه که به شدت به اون نیاز دارم تا بیدار بشم، فکر میکنم.
-
0:27 - 0:30من از کسالت در گالری ها نقاشی عذاب میکشم.
-
0:30 - 0:32چند نفر از شما اذیت می شید--
-
0:32 - 0:34بله ، ها ها ها !
-
0:34 - 0:36گاهی ممکنه بیشتر از ۲۰ دقیقه و یا حتی کمتر از اون طول بکشه،
-
0:36 - 0:39گاهی ممکنه بیشتر از ۲۰ دقیقه و یا حتی کمتر از اون طول بکشه،
-
0:39 - 0:41اما فکر کنم همه ما از این عذاب میکشیم.
-
0:41 - 0:43آیا شما هم احساس گناه میکنید؟
-
0:43 - 0:46برای من اینطوره که به نقاشیهای روی دیوار نگاه میکنم
-
0:46 - 0:49و فکر میکنم یه نفر تصمیم گرفته اونها رو اونجا بگذاره،
-
0:49 - 0:51فکر میکرده که اونها به اندازه کافی خوب هستند که روی دیوار گذاشته بشن،
-
0:51 - 0:53اما من همیشه اینطور نمی بینم.
-
0:53 - 0:55در حقیقت، بیشتر اوقات اینطور نمیبینم.
-
0:55 - 0:59در واقع از این بابت خیلی هم خوشحال نیستم.
-
0:59 - 1:03احساس گناه و ناراحتی از خودم میکنم،
-
1:03 - 1:05به جای اینکه فکر کنم که یه چیزی در اون نقاشی اشتباهه،
-
1:05 - 1:06فکر میکنم یه چیزی در من غلطه و من اشتباه میکنم.
-
1:06 - 1:09این تجربه خوبی برای ترک کردن یک گالری نقاشی مثل این نیست.
-
1:09 - 1:10( خنده تماشاگران)
-
1:10 - 1:13موضوع اینه که من فکر میکنم ما باید به خودمون یه استراحت بدیم.
-
1:13 - 1:15اگر به این فکر کنید که به یک رستوران بروید،
-
1:15 - 1:19وقتی به لیست غذا نگاه میکنید، ایا انتظار دارید که تک تک غذاها را سفارش بدید؟
-
1:19 - 1:21وقتی به لیست غذا نگاه میکنید، ایا انتظار دارید که تک تک غذاها را سفارش بدید؟
-
1:21 - 1:23نه! شما انتخاب میکنید.
-
1:23 - 1:26اگر به یه فروشگاه بزرگ برای خرید یه پیراهن بروید،
-
1:26 - 1:29آیا شما تمامی پیراهنها را امتحان میکنید و همه را می خواهید؟
-
1:29 - 1:30آیا شما تمامی پیراهنها را امتحان میکنید و همه را می خواهید؟
-
1:30 - 1:34البته که نه، شما میتونید انتخابگر باشید و انتخاب کنید. انتظار میره که اینطور باشه.
-
1:34 - 1:37چطور میشه که وقتی به یه گالری نقاشی میرویم انتظار نمیره که ما انتخابگر باشیم؟
-
1:37 - 1:40چطور میشه که وقتی به یه گالری نقاشی میرویم انتظار نمیره که ما انتخابگر باشیم؟
-
1:40 - 1:43چر انتظاره میره که ما با تمامی نقاشیها ارتباط برقرار کنیم؟
-
1:43 - 1:46بسیار خوب سعی میکنم رویکرد دیگری به موضوع داشته باشم.
-
1:46 - 1:47من دو کار را میکنم:
-
1:47 - 1:52هنگامی که به یه گالری نقاشی میروم، اول از همه نسبتا سریع راه میرم،
-
1:52 - 1:56و به همه چیز نگاه میکنم، و به اونهایی که مرا وادار به آهسته راه رفتنم کردند با دقت نگاه میندازم.
-
1:56 - 1:59و به همه چیز نگاه میکنم، و به اونهایی که مرا وادار به آهسته راه رفتنم کردند با دقت نگاه میندازم.
-
1:59 - 2:02من حتی نمیدونم چرا اونها من را وادرا به کم کردن سرعتم میکنه،
-
2:02 - 2:04اما اون من را مثل آهن ربا میکشه،
-
2:04 - 2:07و سپس من نقاشیهای دیگر را نادیده میگیرم، و فقط به طرف اون نقاشی میروم.
-
2:07 - 2:10اولین کاری که میکنم اینه که اضافی ها را در ذهنم حذف میکنم.
-
2:10 - 2:13من یه نقاشی را انتخاب میکنم. ممکنه از ۵۰ تا فقط یکی باشه.
-
2:13 - 2:17دومین کاری که میکنم اینه که جلو اون نقاشی می ایستم، و یه داستان درباره اون برای خودم میگم.
-
2:17 - 2:20دومین کاری که میکنم اینه که جلو اون نقاشی می ایستم، و یه داستان درباره اون برای خودم میگم.
-
2:20 - 2:23چرا یه داستان؟ خوب، فکر می کنم که [مغز] ما یه جوری مداربندی شده،
-
2:23 - 2:27و دی ان ای ما به ما میگه که داستان بگیم.
-
2:27 - 2:29ما در تمامی مدت درباره همه چیز قصه میگیم،
-
2:29 - 2:35و فکر میکنم ما اینکار را میکنیم چونکه دنیا یه جوری دیونه است، یه جای پر از هرج و مرجه.
-
2:35 - 2:39گاهی سعی میکنیم داستانهایی را که میسازیم معنی بده
-
2:39 - 2:41و تلاش میکنیم کسان دیگری را به این داستانها وارد کنیم.
-
2:41 - 2:45چرا این را برای نقاشیای که بهش نگاه میکنیم، نکنیم؟
-
2:45 - 2:48خُب حالا من با رفتن به گالری نقاشی، به نوعی یه منوی رستوران دارم.
-
2:48 - 2:52خُب حالا من با رفتن به گالری نقاشی، به نوعی یه منوی رستوران دارم.
-
2:52 - 2:55قصد دارم سه تا نقاشی که مرا در مسیرم متوقف کردند نشانتون بدم و درباره اونها داستانهایی بگم.
-
2:55 - 2:58قصد دارم سه تا نقاشی که مرا در مسیرم متوقف کردند نشانتون بدم و درباره اونها داستانهایی بگم.
-
2:58 - 3:00قصد دارم سه تا نقاشی که مرا در مسیرم متوقف کردند نشانتون بدم و درباره اونها داستانهایی بگم.
-
3:00 - 3:04اولی یه مقدمه کوچولو میخواد--
-
3:04 - 3:07" دختری با گوشواره مروارید" نقاشی شده توسط بوهانس ورمر، قرن هفدم، نقاش هلندی.
-
3:07 - 3:09" دختری با گوشواره مروارید" نقاشی شده توسط بوهانس ورمر، قرن هفدم، نقاش هلندی.
-
3:09 - 3:12با شکوه ترین نقاشی.
-
3:12 - 3:14برای اولین با وقتی که ۱۹ ساله بودم این را دیدیم،
-
3:14 - 3:16رفتم بیرون و یه پوستر از اون خریدم،
-
3:16 - 3:20در حقیقت هنوز اون پوستر را دارم. بیشتر از ۳۰ ساله که این به دیوار خونه من آویزونه.
-
3:20 - 3:23این همه جا که رفته ام همراه منه، وهرگز از دیدنش خسته نمیشم.
-
3:23 - 3:26این همه جا که رفته ام همراه منه، وهرگز از دیدنش خسته نمیشم.
-
3:26 - 3:30اولین چیزی که مرا در راهم متوقف کرد
-
3:30 - 3:32رنگ زیباییست که او استفاده کرده و نوری است که به صورت اون دختر تابیده.
-
3:32 - 3:34رنگ زیباییست که او استفاده کرده و نوری است که به صورت اون دختر تابیده.
-
3:34 - 3:37اما فکر میکنم چیزی که من هنوز هم بعد از سالها مرا نگه داشته چیز دیگریست،
-
3:37 - 3:40اما فکر میکنم چیزی که من هنوز هم بعد از سالها مرا نگه داشته چیز دیگریست،
-
3:40 - 3:44و آن چهرهی اوست، تضادیست که در چهره اوست.
-
3:44 - 3:46نمیتونم بگم که او خوشحاله یا ناراحته، هر دفعه نظرم را عوض میکنم.
-
3:46 - 3:49نمیتونم بگم که او خوشحاله یا ناراحته، هر دفعه نظرم را عوض میکنم.
-
3:49 - 3:53و همین باعث میشه که من دوباره بهش فکر کنم.
-
3:53 - 3:57۱۶ سال پیش، یه روز بعد از اینکه پوستر را روی دیوار نصب کردم،
-
3:57 - 3:59روی تخت دراز کشیدم و بهش نگاه کردم،
-
3:59 - 4:02و ناگهان فکر کردم، که نقاش با او چه کرده تا این دختر این شکلی بشه.
-
4:02 - 4:06و ناگهان فکر کردم، که نقاش با او چه کرده تا این دختر این شکلی بشه.
-
4:06 - 4:09این اولین باری بود که من فکر کرده بودم
-
4:09 - 4:11که سیمای چهره او در واقع منعکس کننده احساس این دختر درباره نقاشه.
-
4:11 - 4:14که سیمای چهره او در واقع منعکس کننده احساس این دختر درباره نقاشه.
-
4:14 - 4:17قبل از اون میشه فکر میکردم که این نقاشی چهره یه دختره.
-
4:17 - 4:22حال من درباره نقاشی بعنوان یک رابطه فکر میکردم.
-
4:22 - 4:24فکر کردم خوب رابطشون چیه؟
-
4:24 - 4:28رفتم که پیداش کنم. کمی تحقیق کردم و چیزهایی را پیدا کردم، هیچ ایده ای نداریم که این دختر کیست.
-
4:28 - 4:30رفتم که پیداش کنم. کمی تحقیق کردم و چیزهایی را پیدا کردم، هیچ ایده ای نداریم که این دختر کیست.
-
4:30 - 4:32در حقیقت، ما نمیدونیم که مدلهای "ورمر" برای نقاشی چه کسانی بودند،
-
4:32 - 4:35در حقیقت، ما نمیدونیم که مدلهای "ورمر" برای نقاشی چه کسانی بودند،
-
4:35 - 4:37و در مورد خود "ورمر" هم خیلی کم میدونیم.
-
4:37 - 4:40که من واداشت که بگم "هورا ! "
-
4:40 - 4:44میتونم هر کاری را که میخوام بکنم، و هر داستانی که میخوام بسازم.
-
4:44 - 4:47خُب این داستانی که من ساختم.
-
4:47 - 4:49اول از همه، فکر کردم، من باید اون دختر را بیارمش توی خونه.
-
4:49 - 4:51اول از همه، فکر کردم، من باید اون دختر را بیارمش توی خونه.
-
4:51 - 4:53ورمر چه جوری اون رو میشناسه؟
-
4:53 - 4:55خوب، گفته شده بود که او دختر ۱۲ ساله ورمر است.
-
4:55 - 4:59خوب، گفته شده بود که او دختر ۱۲ ساله ورمر است.
-
4:59 - 5:01دخترش که ۱۲ ساله بوده وقتی که ورمر او را نقاشی کرده.
-
5:01 - 5:04فکر کردم هرچند که این یه نگاه صمیمانه است،
-
5:04 - 5:06اما این نگاهی نیست که یه دختر به پدرش بکنه.
-
5:06 - 5:08چون در نقاشیهای هلند در آن زمان،
-
5:08 - 5:12اگر یه زن دهانش باز بود، این نشان از امکان دسترسی جنسی میداد.
-
5:12 - 5:14و این برای ورمر مناسب نبوده که دختر خودش رو اینطوری نقاشی کنه.
-
5:14 - 5:16و این برای ورمر مناسب نبوده که دختر خودش رو اینطوری نقاشی کنه.
-
5:16 - 5:17بنابر این این دختر خودش نیست، این یه کس دیگه ایست که به او نزدیکه.
-
5:17 - 5:20بنابر این این دختر خودش نیست، این یه کس دیگه ایست که به او نزدیکه.
-
5:20 - 5:22خوب، چه کس دیگه ای در این خونه میتونه باشد؟
-
5:22 - 5:25یه خدمتکار، یه خدمتکار دوست داشتنی.
-
5:25 - 5:27خُب، او در این خونه هست.
-
5:27 - 5:30چطوری ما اونا به استودیو نقاشی آوردیم؟
-
5:30 - 5:32من خیلی زیاد درباره ورمر نمیدونیم،
-
5:32 - 5:34اما کمی دربارش میدونیم، یه چیزی که میدونیم اینه
-
5:34 - 5:37که او با یه زن کاتولیک ازدواج کرده و با مادر زنش زندگی میکرده
-
5:37 - 5:39در خانهای که او برای خودش یه اتاق داشته که استودیوی او بوده.
-
5:39 - 5:43ضمنا او یازده تا بچه داشته.
-
5:43 - 5:46این باید یه خونه پر سر و صدا باشه.
-
5:46 - 5:49اگر قبلا نقاشیهای ورمر را دیده باشید،
-
5:49 - 5:53میدونید که اونها به طور فوق العاده ای آرام و ساکن هستند.
-
5:53 - 5:57چه جوری یه نقاش میتونه نقاشیای به این آرامی وملایمی با یازده تا بچه بکشه؟
-
5:57 - 5:59او زندگیش را جدا کرده بود.
-
5:59 - 6:03او به استودیو خودش میره و میگه، "هیچ کس اینجا نیاد.
-
6:03 - 6:08نه همسر، نه بچه ها. بسیار خوب، خدمتکار میتونه بیاد و تمیز کنه."
-
6:08 - 6:15اون دختر در استودیو هست. ورمر اون را توی استودیو خودش داره . اونها با هم هستند.
-
6:15 - 6:17او تصمیم میگیره که این دختر را نقاشی کنه.
-
6:17 - 6:19از دختره میخواد لباسی خیلی ساده بپوشه.
-
6:19 - 6:23همه زنان و یا بیشتر زنان در نقاشیهای ورمر مخمل، ابریشم، پوست با مواد بسیار مجلل پوشیدند.
-
6:23 - 6:29همه زنان و یا بیشتر زنان در نقاشیهای ورمر مخمل، ابریشم، پوست با مواد بسیار مجلل پوشیدند.
-
6:29 - 6:31این خیلی ساده است؛ تنها چیزی که ساده نیست، گوشواره های این دختره.
-
6:31 - 6:33این خیلی ساده است؛ تنها چیزی که ساده نیست، گوشواره های این دختره.
-
6:33 - 6:37اگر او یه خدمتکاره، هیچ راهی برای اینکه او توانایی خرید گوشواره مروارید داشته باشه نیست.
-
6:37 - 6:39اگر او یه خدمتکاره، هیچ راهی برای اینکه او توانایی خرید گوشواره مروارید داشته باشه نیست.
-
6:39 - 6:42اینها گوشواره های او نیستند. مال چه کسیست ؟
-
6:42 - 6:47اتفاقی فهمیدم که یه لیستی از لباسهای کارینا، همسر ورمر هست.
-
6:47 - 6:51در میان اونها ، یه کت زرد رنگ با خز سفید،
-
6:51 - 6:52با بالا تنه بندکی زرد و سیاه است،
-
6:52 - 6:56و شما این لباس را در نقاشیهای زیادی دیگری هم میبینید، زنان مختلفی در نقاشهای ورمر هست.
-
6:56 - 6:59و شما این لباس را در نقاشیهای زیادی دیگری هم میبینید، زنان مختلفی در نقاشهای ورمر هست.
-
6:59 - 7:04بنابر این واضحه که لباسهای او به زنان متفاوتی قرض داده شده.
-
7:04 - 7:06سخت نیست که باور کنی که این گوشواره ها در واقع مال همسرش هست.
-
7:06 - 7:10سخت نیست که باور کنی که این گوشواره ها در واقع مال همسرش هست.
-
7:10 - 7:13خُب ما همه این عناصر را برای داستانمون گرفتیم.
-
7:13 - 7:15او با ورمر برای مدت زیادی در استودیو بوده.
-
7:15 - 7:17زمان زیادی برای این نقاشی صرف شده.
-
7:17 - 7:20اونها می بایستی زمان زیادی را تنها با هم گذرانده باشند.
-
7:20 - 7:22او گوشوارهای مروارید همسر ورمر را انداخته.
-
7:22 - 7:25او بسیار زیباست. آشکاره که این دختر عاشق اوست. این دختر در کشمکشه.
-
7:25 - 7:28آیا همسر ورمر میدونه؟ شاید نه.
-
7:28 - 7:31اگر او نمیدونه، خوب---
-
7:31 - 7:33داستان اینه.
-
7:33 - 7:35( خنده تماشاگران)
-
7:35 - 7:38نقاشی بعدی که قصد دارم دربارش صحبت کنم
-
7:38 - 7:41به نام " پسری که با کارت خونه میسازه " است که توسط شاردین نقاشی شده.
-
7:41 - 7:46او نقاش فرانسوی قرن هجدهمه که برای نقاشی اشیاء بی جان مشهوره ولی گاهی مردم را نقاشی میکرده.
-
7:46 - 7:48او نقاش فرانسوی قرن هجدهمه که برای نقاشی اشیاء بی جان مشهوره ولی گاهی مردم را نقاشی میکرده.
-
7:48 - 7:52در حقیقت، او چهار نسخه از این نقاشی را داره،
-
7:52 - 7:56پسران متفاوتی خونهی کارتی میسازند، همه اونها بر کارشون تمرکز دارند.
-
7:56 - 8:00من این نسخه را بیشتر از همه دوست دارم، چونکه بعضی از پسرها بزرگترن و بعضی کوچکترند،
-
8:00 - 8:03من این نسخه را بیشتر از همه دوست دارم، چونکه بعضی از پسرها بزرگترن و بعضی کوچکترند،
-
8:03 - 8:06و برای من این یکی مثل گلدیلوکیز( یک پری افسانه ایست) میمونه. این که کاملا مناسبه.
-
8:06 - 8:10او نه کاملا یه کودکه و نه کاملا یه مرده.
-
8:10 - 8:15او بین ومعصومیت و پر تجربگی کاملا در تعادله، و همین مرا جلوی این نقاشی متوقف کرد.
-
8:15 - 8:19او بین ومعصومیت و پر تجربگی کاملا در تعادله، و همین مرا جلوی این نقاشی متوقف کرد.
-
8:19 - 8:23من به این چهره نگاه میکنم. این کمی شبیه نقاشیهای ورمره.
-
8:23 - 8:26نور از سمت چپ میتابه، صورتش غرق در نور درخشانیه که از طرف چپ میآید.
-
8:26 - 8:28این درست وسط نقاشیه،
-
8:28 - 8:31و به اون نگاه میکنی، و متوجه شدم وقتی که بهش نگاه میکردم،
-
8:31 - 8:32اونجا ایستاده بودم و میگفتم " مرا نگاه کن، لطفا به من نگاه کن".
-
8:32 - 8:35اونجا ایستاده بودم و میگفتم " مرا نگاه کن، لطفا به من نگاه کن".
-
8:35 - 8:38او بهم نگاه نکرد. هنوز او به کارتها نگاه می کنه،
-
8:38 - 8:40و این یکی از عناصر اغوا کننده این نقاشیه،
-
8:40 - 8:45او بر روی کاری که داره میکنه تمرکز کرده و به ما نگاه نمیکنه.
-
8:45 - 8:49و به نظر من وقتی که در یک نقاشی یک عدم وضوح وجود دارد، این نشانه ای از یک شاهکاره.
-
8:49 - 8:53و به نظر من وقتی که در یک نقاشی یک عدم وضوح وجود دارد، این نشانه ای از یک شاهکاره.
-
8:53 - 8:54او هرگز به من نگاه نخواهد کرد.
-
8:54 - 8:56خُب من درباره یه داستان فکر میکنم که،
-
8:56 - 8:59اگر من در این موقعیت بودم چه کسی اونجا بود و به او نگاه میکرد؟
-
8:59 - 9:01نمیخواهم درباره خود نقاش فکر کنم.
-
9:01 - 9:04دارم به یک نسخه قدیمی تر از خودِ او فکر می کنم.
-
9:04 - 9:10او یه مرده، یه مستخدم، یه مستخدم مسن تر که به مستخدم جواتنر نگاه میکنه،
-
9:10 - 9:12می گه، " به من نگاه کن. می خواهم درباره آنچه که به طرفش میری بهت هشدار بدم. لطفا بهم نگاه کن."
-
9:12 - 9:15می گه، " به من نگاه کن. می خواهم درباره آنچه که به طرفش میری بهت هشدار بدم. لطفا بهم نگاه کن."
-
9:15 - 9:16و او هرگز اینکار را نمیکنه.
-
9:16 - 9:20و این عدم وضوح همان عدم وضوح در نقاشیه "دختری با گوشواره مرواریده"---
-
9:20 - 9:22ما نمیدونمی که این دختر خوشحال بوده و یا غمگین.
-
9:22 - 9:24ما همه داستان را راجع به او خوندیم ولی هنوز نمی دونم که آیا او خوشحال بوده و یا غمگین.
-
9:24 - 9:26ما همه داستان را راجع به او خوندیم ولی هنوز نمی دونم که آیا او خوشحال بوده و یا غمگین.
-
9:26 - 9:28دوباره برگردیم به نقاشی،
-
9:28 - 9:33و به دنبال پاسخ بگردیم، به دنبال داستانی برای پر کردن این فاصله بگردیم.
-
9:33 - 9:36شاید ما یه داستان بسازیم و این لحظه ای این ما را راضی کنه،
-
9:36 - 9:42اما نه بطور واقعی، ما دوباره و دوباره به سراغ اون برمی گردیم.
-
9:42 - 9:44آخرین نقاشی که قصد دارم درباره اش صحبت کنم
-
9:44 - 9:49به نام "ناشناس"، توسط فردی ناشناس. (خنده تماشاگران)
-
9:49 - 9:52این پرتره ای از یه تادور( خانواده سلطنتی انگلیسی در قرن شازدهم) است که به موزه ملی پرتره آورده شده.
-
9:52 - 9:55اونها فکر کردند که او فردی به نام سٍر توماس اُوربای بوده،
-
9:55 - 9:58و سپس متوجه شدند که او این فرد نیست،
-
9:58 - 9:59و هیچ ایده ای از اینکه او چه کسیست را نداشتند.
-
9:59 - 10:01در گالری ملی پرتره، اگر بیوگرافی نقاش را ندونید، نقاشی برات بی فایده است.
-
10:01 - 10:03در گالری ملی پرتره، اگر بیوگرافی نقاش را ندونید، نقاشی برات بی فایده است.
-
10:03 - 10:05در گالری ملی پرتره، اگر بیوگرافی نقاش را ندونید، نقاشی برات بی فایده است.
-
10:05 - 10:07اونها نمیتونن نقاشی را به دیوار آویزان کنند ، چونکه نمیدونن که نقاش کیه.
-
10:07 - 10:12متاسفانه، این یتیم بیشتر عمرش را با تعداد دیگری از یتمهای دیگر که برخی از اونها زیبا هستند در انبارها گذرانیده.
-
10:12 - 10:14متاسفانه، این یتیم بیشتر عمرش را با تعداد دیگری از یتمهای دیگر که برخی از اونها زیبا هستند در انبارها گذرانیده.
-
10:14 - 10:17متاسفانه، این یتیم بیشتر عمرش را با تعداد دیگری از یتمهای دیگر که برخی از اونها زیبا هستند در انبارها گذرانیده.
-
10:17 - 10:22این نقاشی من را در مسیرم به سه دلیل متوقف کرد:
-
10:22 - 10:25یکی اینه که بین دهانش که می خنده و چشمانش که در انتظاره، ارتباطی نیست.
-
10:25 - 10:27یکی اینه که بین دهانش که می خنده و چشمانش که در انتظاره، ارتباطی نیست.
-
10:27 - 10:30او خوشحال نیست و چرا او خوشحال نیست؟
-
10:30 - 10:34دومین چیزی که واقعا من را جذب کرد گونه های قرمز و روشنش است.
-
10:34 - 10:36دومین چیزی که واقعا من را جذب کرد گونه های قرمز و روشنش است.
-
10:36 - 10:39صورتش گلگونه. نقاشی شدنش، صورتش را سرخ کرده!
-
10:39 - 10:42او باید مردی باشه که همیشه صورتش گلگون میشه.
-
10:42 - 10:44به چه چیزی فکر میکنه که باعث شده صورتش گلگون بشه؟
-
10:44 - 10:48سومین چیزی که مرا در مسیرم وادرا به توقف کرد، نیم تنه بسیار زیبای اوست.
-
10:48 - 10:51سومین چیزی که مرا در مسیرم وادرا به توقف کرد، نیم تنه بسیار زیبای اوست.
-
10:51 - 10:55ابریشم خاکستری با دکمه های زیبا.
-
10:55 - 10:56میدونید که من به چی فکر کردم،
-
10:56 - 11:01این یه جوری گرم و نرم و پف کرده؛ مثل لحافی پهن شده در رختخوابه.
-
11:01 - 11:04من درباره تخت خواب و گونه های سرخ همینطور فکر کردم و فکر کردم،
-
11:04 - 11:06و البته وقتی به این نگاه میکن راجع به سکس هم فکر می کردم،
-
11:06 - 11:09و فکر کردم آیا این چیزیه او دربارش فکر میکرده؟
-
11:09 - 11:11فکر کردم، اگر بخوام یه داستان بسازم، اخرین چیزی که بهش اضافه میکنم چیه؟
-
11:11 - 11:13فکر کردم، اگر بخوام یه داستان بسازم، اخرین چیزی که بهش اضافه میکنم چیه؟
-
11:13 - 11:17خوب یه نجیب زاده از خانواده سلطنتی شیفته چی میشه؟
-
11:17 - 11:19فکر کردم، خوب، هِنری هشتم، بسیار خوب.
-
11:19 - 11:23او با سلطنتش و میراثش سرگرم بود.
-
11:23 - 11:27و چه کسی وارث نام و ثروت او بود؟
-
11:27 - 11:31همه اینها را کنار هم میگذارید و داستانتون را برای پر کردن این فاصله میسازید، و دوباره شما را به داستان برمیگردونه.
-
11:31 - 11:34همه اینها را کنار هم میگذارید و داستانتون را برای پر کردن این فاصله میسازید، و دوباره شما را به داستان برمیگردونه.
-
11:34 - 11:39و داستان اینه.
-
11:39 - 11:42کوتاهه.
-
11:42 - 11:44" رًزی"
-
11:44 - 11:48من هنوز نیم تنه سفیدی را که کارولین بهم داده میپوشم.
-
11:48 - 11:53این یه یقه بلند ساده و آستیهای جدا شدنی
-
11:53 - 11:56و دکمه های ابریشمی به هم نزدیکی داره که خیلی گرم و راحته.
-
11:56 - 11:59و دکمه های ابریشمی به هم نزدیکی داره که خیلی گرم و راحته.
-
11:59 - 12:02این نیم تنه من را به فکر لحاف روی تخت خواب بزرگی میاندازه.
-
12:02 - 12:06شاید به این نیم تنه به همین منظور بوده.
-
12:06 - 12:11اولین بار این را برای شامی که ما پدر و مادرت به افتخار ما داده بودند پوشیدم.
-
12:11 - 12:13می دونستم قبل از اینکه برای سخنرانی بایستم گونه ها ملتهب شده بود.
-
12:13 - 12:15می دونستم قبل از اینکه برای سخنرانی بایستم گونه ها ملتهب شده بود.
-
12:15 - 12:19من همیشه خیلی زود از فعالیتهای بدنی، شراب و احساسات زیاد، گُر میگیرم و سرخ میشم.
-
12:19 - 12:21من همیشه خیلی زود از فعالیتهای بدنی، شراب و احساسات زیاد، گُر میگیرم و سرخ میشم.
-
12:21 - 12:26وفتی پسر بچه بودم، خواهرم و پسرهای مدرسه بهم طعنه میردند و اذیتم میکردند،
-
12:26 - 12:28ولی جرج اینکار را نمیکرد.
-
12:28 - 12:31فقط جرج میتونه مرا رُزی صدا کنه.
-
12:31 - 12:34من به کسی این اجازه نمیدم که من را رُزی صدا کنه.
-
12:34 - 12:38او حرفها را ملایمتر و مهربانانه تر می کرد.
-
12:38 - 12:41وقتی من نامزدیمون را اعلام کردم، جرج خوشحال نشد و مثل نیم تنه من رنگش پرید.
-
12:41 - 12:44وقتی من نامزدیمون را اعلام کردم، جرج خوشحال نشد و مثل نیم تنه من رنگش پرید.
-
12:44 - 12:46او نمی بایست تعجب کنه.
-
12:46 - 12:47این یه گمان عادی بوده که یه روزی من با عموزاده او ازدواج خواهم کرد.
-
12:47 - 12:51این یه گمان عادی بوده که یه روزی من با عموزاده او ازدواج خواهم کرد.
-
12:51 - 12:54اما شنیدن این حرفها با صدای بلند مشکله.
-
12:54 - 12:57من به سختی میتونم این را به زبون بیارم.
-
12:57 - 13:01بعد از این گفتگو، جرج را توی بالکن مشرف به باغچه سبزیجات پیداش کردم.
-
13:01 - 13:07علی رغم نوشیدن شراب در تمام بعد از ظهر، او هنوز رنگ پریده به نظر میآمد.
-
13:07 - 13:11ما با هم ایستادیم و به خدمتکاران که کاهو ها را می چیدند نگاه کردیم.
-
13:11 - 13:13ازش سوال کردم "راجع به تیم تنه من چی فکر میکنی؟ "
-
13:13 - 13:19نگاهی به من انداخت و گفت " یقه اش داره خفه ات می کنه "
-
13:19 - 13:21"ما همدیگه را باز هم خواهیم دید" من اصرار کردم.
-
13:21 - 13:24" ما هنوز میتونیم کارت بازی کنیم و به دربار بریم. نیازی نیست که چیزی عوض بشه".
-
13:24 - 13:26" ما هنوز میتونیم کارت بازی کنیم و به دربار بریم. نیازی نیست که چیزی عوض بشه".
-
13:26 - 13:29جرج حرفی نزد.
-
13:29 - 13:33" من ۲۳ سالمه و وقتشه که من ازدواج کنم و یه وارث داشته باشم."
-
13:33 - 13:37" من ۲۳ سالمه و وقتشه که من ازدواج کنم و یه وارث داشته باشم."
-
13:37 - 13:40جرج یه لیوان دیگه از شراب قرمز خورد و برگشت و به من گفت.
-
13:40 - 13:44"عروسیت را بهت تبریک میگم، جیم. مطمئن هستم که شما مناسب همدیگه اید."
-
13:44 - 13:49"عروسیت را بهت تبریک میگم، جیم. مطمئن هستم که شما مناسب همدیگه اید."
-
13:49 - 13:53او دیگه اسم مستعار مرا صدا نکرد."
-
13:53 - 13:54سپاسگزارم.
-
13:54 - 13:58(تشویق تماشاگران)
-
13:58 - 13:59سپاسگزارم.
-
13:59 - 14:01(تشویق تماشاگران)
- Title:
- ترسی شوالیر: یافتن داستان درون نقاشی
- Speaker:
- Tracy Chevalier
- Description:
-
وقتی ترسی شوالیر به یک نقاشی نگاه میکند، او داستان پشت این نقاشی را تصور می کند: نقاش چگونه این مدل را دیده؟ تعبیر نگاه مدل چیست؟ چرا این مرد ... گلگونه؟ او سه داستان را از نقاشیهای پرتره افراد از جمله یکی از آنها که منجر به پرفروش ترین رمان او شد به نام "دختری با گوشواره مروارید مطرح میکند.
- Video Language:
- English
- Team:
closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 14:21
![]() |
b a approved Persian subtitles for Finding the story inside the painting | |
![]() |
b a edited Persian subtitles for Finding the story inside the painting | |
![]() |
b a edited Persian subtitles for Finding the story inside the painting | |
![]() |
b a edited Persian subtitles for Finding the story inside the painting | |
![]() |
b a edited Persian subtitles for Finding the story inside the painting | |
![]() |
b a edited Persian subtitles for Finding the story inside the painting | |
![]() |
b a edited Persian subtitles for Finding the story inside the painting | |
![]() |
Shahram Eatezadi accepted Persian subtitles for Finding the story inside the painting |