چرا وظیفهی خبرنگاران به چالش کشیدن قدرت است
-
0:02 - 0:03من یک روزنامهنگارم
-
0:03 - 0:05و یک مهاجر.
-
0:05 - 0:08و این دو شرایط من رو تعریف میکنن.
-
0:08 - 0:10من در مکزیک به دنیا اومدم
-
0:10 - 0:14ولی بیش از نصف عمرم
در آمریکا خبرنگار بودم -
0:14 - 0:16کشوری که توسط مهاجرین شکل گرفته.
-
0:16 - 0:19به عنوان یک خبرنگار
-
0:19 - 0:21و به عنوان یک فرد خارجی،
-
0:21 - 0:23من یاد گرفتهم که بیطرفی،
-
0:24 - 0:25سکوت
-
0:25 - 0:29و ترس
بهترین گزینه نیستن -
0:29 - 0:31نه در روزنامهنگاری، نه در زندگی.
-
0:31 - 0:33بیطرفی اغلب بهونهی
-
0:33 - 0:35ما روزنامهنگارهاست
-
0:35 - 0:40برای پنهان شدن از مسئولیتهای حقیقیمون.
-
0:40 - 0:41اون مسئولیت چیه؟
-
0:41 - 0:43مسئولیت زیر سوال بردن
-
0:43 - 0:45به چالش کشیدن
-
0:45 - 0:46کسانی که در مسند قدرت هستن.
-
0:46 - 0:48کار روزنامهنگاری اینه.
-
0:48 - 0:50این زیبایی روزنامهنگاریه:
-
0:50 - 0:52زیر سوال بردن و به چالش کشیدن قدرتمندان
-
0:52 - 0:56قطعا وظیفهی ما گزارش وقایع به شکل
واقعیشونه -
0:56 - 0:59و نه اونطوری که ما دلمون میخواد باشن.
-
0:59 - 1:03به این معنا با اصل بیطرفی موافقم:
-
1:03 - 1:04اگر رنگ یه خونه آبیه،
من میگم آبیه. -
1:04 - 1:07اگر یک میلیون آدم بیکار هست،
من میگم یک میلیون هست. -
1:07 - 1:08اما بیطرفی
-
1:08 - 1:15لزوما من رو به حقیقت نمیرسونه
-
1:15 - 1:18اگر من صراحتا محتاط باشم،
-
1:18 - 1:21و نمایندهی هر دو طرف یک گزارش خبری باشم -
-
1:21 - 1:23دمکراتها و جمهوریخواهان
-
1:23 - 1:25آزادیخواهان و محافظهکاران
-
1:25 - 1:26اخبار دولت و اخبار مخالفین --
-
1:26 - 1:29در نهایت تضمینی وجود نداره
-
1:29 - 1:31و برای هیچکس تضمینی وجود نداره که
اونچه ما میدونیم آیا -
1:31 - 1:34حقیقت داره یا نه.
-
1:34 - 1:36زندگی خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست
-
1:36 - 1:42و من معتقدم روزنامهنگاری باید
همین پیچیدگی رو منعکس کنه. -
1:42 - 1:45واضح بگم: من نمیخوام
-
1:45 - 1:47یک دستگاه ضبط صوت باشم.
-
1:47 - 1:49من روزنامهنگار نشدم که دستگاه
ضبط صوت باشم. -
1:49 - 1:52میدونم چی میخواین بگین:
این روزها دیگه هیچکس از -
1:52 - 1:55ضبط صوت استفاده نمیکنه.
(خنده) -
1:55 - 1:58خب پس میگم من نمیخوام
موبایلم رو دربیارم -
1:58 - 2:00و دکمهی ضبط رو فشار بدم
-
2:00 - 2:03و موبایل رو جلوی خودم بگیرم
انگار وسط یه کنسرت هستم -
2:03 - 2:05مثل یک طرفدار موسیقی وسط کنسرت.
-
2:05 - 2:07این اسمش روزنامهنگاری واقعی نیست.
-
2:07 - 2:10برخلاف اونچه خیلی از مردم فکر میکنن،
-
2:10 - 2:14روزنامهنگاران دائما در حال قضاوت هستن،
-
2:14 - 2:16قضاوتهای اخلاقی و معنوی.
-
2:16 - 2:20و ما همیشه تصمیماتی میگیریم
که تا حد زیادی شخصی هستن -
2:20 - 2:22و به طرز فوقالعادهای درونی.
-
2:22 - 2:25برای مثال:
-
2:25 - 2:28چه اتفاقی میفته اگر شما مسئول پوشش اخبار
در مورد یک دیکتاتور باشین -
2:28 - 2:30مثل رژیم آگوستو پینوشه در شیلی
-
2:30 - 2:33یا رژیم فیدل کاسترو در کوبا؟
-
2:33 - 2:37آیا فقط اونچه ژنرال و فرمانده از شما میخواد رو
گزارش میکنین؟ -
2:37 - 2:39و یا باهاشون مواجه میشین؟
-
2:39 - 2:42چه اتفاقی میفته اگر بفهمین
در کشورتون -
2:42 - 2:45یا در کشور همسایه،
-
2:45 - 2:48دانشجویان در حال ناپدید شدن هستن
-
2:48 - 2:51و قبرهای مخفی در حال کشف شدن هستن
-
2:51 - 2:54و یا میلیونها دلار از بودجه دولتی
ناپدید شده -
2:54 - 2:57و روسای جمهور سابق معجزهوار
مولتیمیلیونر شدن؟ -
2:57 - 2:59آیا فقط نسخهی رسمی
اخبار رو گزارش میکنین؟ -
2:59 - 3:01یا چه اتفاقی میافته
-
3:01 - 3:04اگر پوشش اخبار انتخابات ریاستجمهوری
-
3:04 - 3:09یکی از ابرقدرتها به عهدهتون گذاشته بشه
-
3:09 - 3:14و یکی از کاندیداها نظراتی داشته باشه
که نژادپرستانه -
3:14 - 3:16مبتنی بر تبعیض جنسیتی
-
3:16 - 3:17و بیگانهستیزانه هستن؟
-
3:17 - 3:20این اتفاق برای من افتاد.
-
3:20 - 3:23و میخوام بگم که من چیکار کردم
-
3:23 - 3:25ولی اول بگذارید بگم من از کجا اومدهم،
-
3:25 - 3:28تا بتونین عکسالعمل من رو درک کنین،
-
3:28 - 3:35من در مکزیکوسیتی بزرگ شدهم،
بزرگترین برادر بین پنج برادر بودم، -
3:35 - 3:39و خانوادهی ما طبعا نمیتونست
هزینهی تحصیل همهمون رو بده. -
3:39 - 3:42بنابراین من صبحها درس میخوندم،
و بعدازظهرها کار میکردم. -
3:42 - 3:43در نهایت،
-
3:43 - 3:47کاری رو پیدا کردم که همیشه میخواستم:
-
3:47 - 3:49گزارشگر تلویزیون.
-
3:49 - 3:50فرصت بزرگی برای من بود.
-
3:50 - 3:52ولی وقتی داشتم روی سومین گزارشم
کار میکردم، -
3:52 - 3:55کارم به انتقاد از رییسجمهور
-
3:55 - 4:00و زیر سوال بردن دمکراسی در مکزیک رسید.
-
4:00 - 4:05در مکزیک، بین سالهای ۱۹۲۹ تا ۲۰۰۰
در تمام انتخابات تقلب میشد؛ -
4:05 - 4:08رییسجمهور وقت جانشین
خودش رو انتخاب میکرد. -
4:08 - 4:12این دمکراسی واقعی نیست.
-
4:12 - 4:16به نظر من رسوا کردن رییسجمهور
ایدهی درخشانی بود، -
4:16 - 4:17ولی به نظر رییسم --
-
4:17 - 4:18(خنده حضار)
-
4:18 - 4:20به نظر رییسم این کار خیلی فکر خوبی نبود.
-
4:20 - 4:23در اون زمان، دفتر ریاست جمهوری،
لسپینوس، دستور مستقیمی برای -
4:23 - 4:26سانسور رسانهها صادر کرده بود.
-
4:26 - 4:32رییس من، علاوه بر مسئولیت برنامهای
که من براش کار میکردم، -
4:32 - 4:33مدیر یک تیم فوتبال هم بود.
-
4:33 - 4:37من همیشه فکر میکردم تعداد
گلهای تیمش از -
4:37 - 4:38اخبار براش مهمتره.
-
4:38 - 4:40او گزارش من رو سانسور کرد.
-
4:40 - 4:41از من خواست تغییرش بدم، و من گفتم نه،
-
4:41 - 4:43و او گزارش رو به یک نفر دیگه داد
-
4:43 - 4:47که اون چیزی که من باید میگفتم رو بنویسه.
-
4:47 - 4:51من نمیخواستم یک
روزنامهنگار سانسورشده باشم. -
4:51 - 4:54نمیدونم این قدرت رو از کجا آوردم،
-
4:54 - 4:56ولی نامهی استعفام رو نوشتم.
-
4:56 - 5:00و بنابراین در ۲۴ سالگی -- فقط ۲۴ سالگی --
-
5:00 - 5:04سختترین و برترین تصمیم زندگیم رو گرفتم.
-
5:04 - 5:06نه تنها از تلویزیون استعفا دادم،
-
5:06 - 5:09بلکه تصمیم گرفتم کشورم رو هم ترک کنم.
-
5:09 - 5:13ماشینم، یه فولکسواگن کوچیک قرمز
درب و داغون رو فروختم، -
5:13 - 5:15یه مقدار پول جمع کردم
-
5:15 - 5:17با خانوادهام خداحافظی کردم،
-
5:17 - 5:18با دوستانم همینطور،
-
5:18 - 5:19با خیابونهای شهرم،
-
5:19 - 5:21با پاتوقهای مورد علاقهم -- با تاکو --
(نوعی غذای مکزیکی) -
5:21 - 5:23(خندهی حضار)
-
5:23 - 5:26و یک بلیت یک طرفه برای
-
5:26 - 5:28لس آنجلس، کالیفرنیا خریدم.
-
5:28 - 5:31و این طوری شد که من هم جزیی از
-
5:31 - 5:34۲۵۰ میلیون مهاجر سراسر دنیا شدم.
-
5:34 - 5:37از هر مهاجری دربارهی روز اول
-
5:37 - 5:39رسیدنش به کشور جدیدش بپرسین،
-
5:39 - 5:41میبینین که همهچیز رو کامل به یاد دارن،
-
5:41 - 5:44انگار فیلمی باشه با یک
موسیقی در پسزمینهش. -
5:44 - 5:47در مورد من، به لس آنجلس که رسیدم
خورشید داشت غروب میکرد، -
5:47 - 5:50و همه داراییم --
-
5:50 - 5:53یک گیتار، یک چمدون و یک سری مدارک بود
-
5:53 - 5:55که همهشون رو میتونستم
-
5:55 - 5:56با دو تا دستهام حمل کنم.
-
5:56 - 5:59اون احساس آزادی مطلق
-
5:59 - 6:01که تا اون لحظه تجربهش نکرده بودم.
-
6:01 - 6:04من با همون چیزهای
اندکی که داشتم دوام آوردم -
6:04 - 6:08ویزای دانشجویی گرفتم
درس میخوندم. -
6:08 - 6:11مقدار زیادی نون و کاهو خوردم
چون تنها چیزی بود که داشتم. -
6:11 - 6:14بالاخره، در سال ۱۹۸۴،
-
6:14 - 6:17تونستم اولین شغلم به عنوان گزارشگر
تلویزیونی رو به دست بیارم -
6:17 - 6:21و اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد
این بود که در آمریکا -
6:21 - 6:24همکاران من به شکل بیرحمانهای
-
6:24 - 6:26رییسجمهور وقت
رونالد ریگان رو نقد میکردن، -
6:26 - 6:29و هیچ اتفاقی براشون نمیافتاد؛
هیچکس سانسورشون نمیکرد. -
6:29 - 6:31و با خودم فکر کردم:
-
6:31 - 6:32من عاشق این کشورم.
-
6:32 - 6:34(خنده حضار)
-
6:34 - 6:39(تشویق)
-
6:39 - 6:41و روال به همین شکل بود
-
6:41 - 6:43برای بیش از ۳۰ سال:
-
6:43 - 6:45تهیه گزارش با آزادی کامل،
-
6:45 - 6:49و تساوی حقوق علیرغم مهاجر بودن --
-
6:49 - 6:51تا اینکه، بدون هیچ هشداری،
-
6:51 - 6:55من مسئول پوشش انتخابات اخیر
ریاستجمهوری آمریکا شدم. -
6:55 - 7:00در تاریخ ۱۶ ژوئن ۲۰۱۵،
-
7:00 - 7:05کاندیدایی که در نهایت رییسجمهور آمریکا شد
-
7:05 - 7:09گفت مهاجرین مکزیکی
-
7:09 - 7:10جنایتکار،
-
7:11 - 7:13قاچاقچی مواد مخدر،
-
7:13 - 7:14و متجاوزین جنسی هستن.
-
7:14 - 7:16و من میدونستم
-
7:16 - 7:18که او دروغ میگه.
-
7:18 - 7:21میدونستم داره اشتباه میکنه
و یک دلیل ساده داشت: -
7:21 - 7:22من یک مهاجر مکزیکی بودم.
-
7:22 - 7:24و ما اینطوری نیستیم.
-
7:24 - 7:27پس من اون کاری رو کردم که هر گزارشگر
دیگهای هم بود میکرد: -
7:27 - 7:31یک نامهی دستنویس براش نوشتم
-
7:31 - 7:33درخواست مصاحبه کردم،
-
7:33 - 7:36و نامه رو به برجش در نیویورک فرستادم.
-
7:36 - 7:36روز بعد
-
7:37 - 7:39سر کار بودم،
-
7:39 - 7:43که ناگهان صدها تماس و پیام
تلفنی دریافت کردم -
7:43 - 7:44روی موبایلم،
-
7:44 - 7:47که بعضیشون توهینآمیزتر از بقیه بودن.
-
7:47 - 7:50نمیدونستم چه اتفاقی افتاده
تا اینکه دوستم به دفتر کارم اومد -
7:50 - 7:53و گفت "شماره موبایلت رو
در اینترنت منتشر کردن." -
7:53 - 7:55اونها واقعا اینکارو کردن.
-
7:55 - 7:58این نامهایست که اونا فرستادن
-
7:58 - 8:01وقتی شمارهی من رو منتشر کردن.
-
8:01 - 8:04به خودتون زحمت ندین که یادداشتش کنین، خب؟
عوضش کردهم. -
8:04 - 8:07(خندهی حضار)
-
8:07 - 8:09ولی از این اتفاق دو چیز یاد گرفتم:
-
8:09 - 8:13اول اینکه شما هرگز، هرگز، هرگز نباید
-
8:13 - 8:16شمارهتون رو به دونالد ترامپ بدین.
-
8:16 - 8:19(خندهی حضار)
-
8:19 - 8:22(تشویق)
-
8:22 - 8:25درس دوم این بود که باید در اون مرحله
-
8:25 - 8:27بیطرف بودن رو کنار میگذاشتم.
-
8:27 - 8:30از اونجا به بعد ماموریت من به عنوان
یک روزنامهنگار عوض شد. -
8:30 - 8:32من باید با کاندیدا مواجه میشدم
-
8:32 - 8:35و بهش نشون میدادم که اشتباه میکنه،
-
8:35 - 8:37که اونچه در مورد مهاجرین
آمریکا میگه صحت نداره. -
8:37 - 8:39بذارید با ارقام باهاتون صحبت کنم.
-
8:39 - 8:43نود و هفت درصد از مهاجرین غیرقانونی
در ایالات متحده -
8:43 - 8:44مردمان خوبی هستن.
-
8:45 - 8:47کمتر از سه درصدشون
مرتکب جنایت جدی -
8:47 - 8:50و یا اونطوری که در انگلیسی میگن felony شدهن.
-
8:50 - 8:53در مقایسه، شش درصد از شهروندان آمریکایی
مرتکب جنایت شدهن. -
8:54 - 8:57نتیجه اینکه مهاجرین غیرقانونی
-
8:57 - 9:00رفتار بسیار بهتری به
نسبت شهروندان آمریکایی دارن. -
9:00 - 9:04براساس این اطلاعات من نقشهای طراحی کردم.
-
9:04 - 9:08هشت هفته پس از انتشار شماره موبایلم،
-
9:08 - 9:12یک مجوز ورود به کنفرانس خبری کاندیدا گرفتم
-
9:12 - 9:14که در نظرسنجیها پیش افتاده بود.
-
9:14 - 9:17تصمیم گرفتم باهاش مواجه بشم
-
9:17 - 9:18حضوری.
-
9:18 - 9:21اما ...
-
9:21 - 9:24ماجرا اونطوری که من میخواستم پیش نرفت
نگاه کنید: -
9:24 - 9:28[کنفرانس خبری دونالد ترامپ، دوبوکو، آیوا]
-
9:32 - 9:34راموس: آقای ترامپ، من یک
سوال در مورد مهاجرت دارم. -
9:34 - 9:35ترامپ: نفر بعدی کیه؟ بله، بفرمایید.
-
9:35 - 9:37راموس: برنامهی مهاجرتی شما
وعدهی توخالیه. -
9:37 - 9:39ترامپ: اجازه بده، تو رو صدا نکردم.
بنشین، بنشین سرجات! -
9:39 - 9:42راموس: من خبرنگارم، مهاجر هستم و شهروند آمریکا،
-
9:42 - 9:43این حق منه که سوال بپرسم.
-
9:43 - 9:46ترامپ: نه حقت نیست.
راموس: من حق دارم سوال کنم -- -
9:46 - 9:48ترامپ: برگرد به همون Univision.
(نام شبکهای که راموس توش کار میکنه) -
9:48 - 9:50راموس: سوال من اینه:
-
9:50 - 9:53شما نمیتونین ۱۱ میلیون نفر رو بیرون کنید.
-
9:53 - 9:56نمیتونید یک دیوار ۳۰۰۰ کیلومتری بسازید.
-
9:56 - 10:00نمیتونید کودکان رو از
حق شهروندی در این کشور محروم کنید. -
10:00 - 10:03ترامپ: بنشین سر جات!
راموس: و با این افکار ... -
10:03 - 10:04ترامپ: من به تو اجازه ندادم حرف بزنی.
-
10:04 - 10:06راموس: من خبرنگارم و من حق ...
به من دست نزن آقا. -
10:06 - 10:09مامور: لطفا جلسه رو به هم نزنین.
شما دارین نظم جلسه رو به هم میزنین. -
10:09 - 10:11راموس: من حق دارم سوال بپرسم.
مامور ۱: بله، با نظم و به نوبت آقا. -
10:11 - 10:13مامور ۲: مجوز رسانهایت همراهت هست؟
-
10:13 - 10:15راموس: من حق دارم ---
-
10:15 - 10:17مامور ۲: مجوزت کو؟ بده ببینم.
راموس: اون طرفه. -
10:17 - 10:18مرد: هرکی میاد بیرون، بیرون میمونه.
-
10:18 - 10:20مامور ۲: شما باید منتظر
نوبتتون میموندید. -
10:20 - 10:23مرد: شما خیلی بیادب هستین.
به تو مربوط نمیشه. -
10:23 - 10:25راموس: به تو مربوط نمیشه --
مرد: از کشور من برو بیرون! -
10:25 - 10:27مرد: به تو مربوط نمیشه.
-
10:27 - 10:28راموس: من هم شهروند آمریکا هستم.
-
10:28 - 10:31مرد: حالا ... هرچی!
نه. Univision. به تو ربطی نداره. -
10:31 - 10:34راموس: به تو ربطی نداره.
به ایالات متحده آمریکا ربط داره. -
10:34 - 10:49(تشویق)
-
10:49 - 10:50(پایان تشویق)
-
10:50 - 10:52هربار که این ویدئو رو میبینم
-
10:52 - 10:55اولین چیزی که به ذهنم میرسه
اینه که -
10:55 - 10:57نفرت مُسریه.
-
10:57 - 11:00اگه دقت کرده باشین بعد از اینکه کاندیدا
میگه "برگرد به Univision" -
11:00 - 11:04که انگار با زبان رمز داره به من میگه
از اینجا برو بیرون؛ -
11:04 - 11:07یکی از اعضای هیات همراهش،
انگار که این اجازه بهش داده شده باشه، -
11:07 - 11:10به من میگه از" کشور من برو بیرون."
-
11:10 - 11:13او نمیدونه که من هم شهروند آمریکا هستم.
-
11:14 - 11:17بعد از اینکه بارها این ویدئو رو تماشا کردم،
-
11:17 - 11:20این فکر هم به ذهنم رسید که برای
آزاد شدن از بیطرفی -
11:20 - 11:22و برای اینکه این یک آزادی واقعی باشه
-
11:22 - 11:25آدم باید ترس رو کنار بگذاره،
-
11:25 - 11:27و بعد یاد بگیره بگه، " نه؛
-
11:27 - 11:29من ساکت نمیمونم.
-
11:29 - 11:32من سر جام نمینشینم.
-
11:32 - 11:35و من اینجا رو ترک نمیکنم."
-
11:35 - 11:35لغت "نه" --
-
11:35 - 11:39(تشویق)
-
11:39 - 11:43"نه" قدرتمندترین لغت موجود
در تمام زبانهاست -
11:43 - 11:46و همیشه سردمدار تغییرات
مهم در زندگیهای ماست. -
11:46 - 11:49و من معتقدم مقام والایی داره
-
11:49 - 11:52و میزان زیادی احترام به وجود میاره
-
11:52 - 11:53وقتی بتونی از یک موقعیت فاصله بگیری
-
11:53 - 11:55اون رو پس بزنی و بگی،
-
11:55 - 11:55"نه."
-
11:56 - 11:58الی ویسل، یکی از بازماندگان هولوکاست،
-
11:58 - 12:00برندهی جایزهی صلح نوبل،
-
12:00 - 12:03که متاسفانه اخیرا از دستش دادیم،
-
12:03 - 12:04سخنان حکیمانهای داره:
-
12:05 - 12:07"ما باید موضع داشته باشیم.
-
12:07 - 12:09بیطرفی فقط به ستمگر کمک میکنه،
-
12:09 - 12:11و هرگز برای قربانیان کاری نمیکنه."
-
12:11 - 12:13و او کاملا درست میگه.
-
12:13 - 12:15ما روزنامهنگاران وظیفه داریم در
شرایط خاص موضعگیری داشته باشیم؛ -
12:15 - 12:17در شرایطی که پای نژادپرستی،
-
12:17 - 12:19تبعیض،
-
12:19 - 12:20فساد،
-
12:20 - 12:22دروغگویی به عموم مردم،
-
12:22 - 12:25دیکتاتوری و حقوق بشر در میون باشه.
-
12:25 - 12:27ما باید بیطرفی و بیتفاوتی رو کنار بگذاریم.
-
12:27 - 12:30در زبان اسپانیایی یک لغت عالی وجود داره
-
12:30 - 12:34که موضعی که روزنامهنگاران باید
داشته باشند رو به خوبی توصیف میکنه -
12:34 - 12:38اون لغت هست:
Contrapoder [به معنای ضد تشکیلات] -
12:38 - 12:41در اصل ما روزنامهنگاران باید
-
12:41 - 12:43مقابل صاحبان قدرت بایستیم.
-
12:43 - 12:45ولی اگر با سیاستمداران همدست باشین،
-
12:45 - 12:48اگر در مراسم غسل تعمید یا عروسی
پسر فرماندار شرکت میکنین، -
12:48 - 12:49اگر میخواین رفیق رییسجمهور باشین،
-
12:49 - 12:52چطوری میتونین ازشون انتقاد کنین؟
-
12:52 - 12:55من وقتی قراره با یک آدم قدرتمند
یا موثر مصاحبه کنم، -
12:55 - 12:57همیشه دو موضوع رو در ذهنم نگه میدارم:
-
12:57 - 13:00اگر من این سوال سخت و معذبکننده رو نپرسم،
-
13:00 - 13:03هیچکس دیگهای هم نخواهد پرسید؛
-
13:03 - 13:05و من قرار نیست دیگه هیچوقت این آدم رو ببینم.
-
13:05 - 13:08بنابراین به دنبال اینکه اثر مثبتی روش بگذارم
-
13:08 - 13:10یا رابطهای جعلی به وجود بیارم نیستم.
-
13:10 - 13:14در نهایت، اگر قرار باشه بین دوست
رییسجمهور بودن -
13:14 - 13:16و دشمنش بودن یکی رو انتخاب کنم.
-
13:16 - 13:19همیشه ترجیح میدم دشمنشون باشم.
-
13:20 - 13:21در پایان حرفهام:
-
13:21 - 13:25میدونم این دوره برای روزنامهنگار و مهاجر بودن
دورهی سختیه، -
13:26 - 13:28ولی الان بیش از هروقت دیگهای،
-
13:28 - 13:31ما به روزنامهنگارانی نیاز داریم که آماده باشن،
-
13:31 - 13:33در هر لحظه،
-
13:33 - 13:35که بیطرفی رو کنار بگذارن.
-
13:35 - 13:38به شخصه حس میکنم تمام عمرم
-
13:38 - 13:40داشتم خودم رو برای این لحظه آماده میکردم.
-
13:41 - 13:42وقتی که ۲۴ ساله بودم و سانسورم کردن
-
13:42 - 13:45فهمیدم بیطرفی، ترس و سکوت
-
13:45 - 13:51اغلب تو رو شریک جرم اون جنایت،
سواستفاده و -
13:51 - 13:52بیعدالتی میکنه.
-
13:53 - 13:55و شریک جرم قدرت بودن
-
13:55 - 13:58هرگز روزنامهنگاری به معنای صحیح نیست.
-
13:58 - 14:00حالا، در ۵۹ سالگی،
-
14:00 - 14:02تنها آرزوم اینه که اندکی از
-
14:02 - 14:07شجاعت و وضوح ذهنی که در ۲۴ سالگی داشتم،
-
14:07 - 14:09رو داشته باشم
و هرگز دوباره -
14:09 - 14:11ساکت نمونم.
-
14:11 - 14:12خیلی متشکرم.
-
14:12 - 14:15(تشویق حضار)
-
14:15 - 14:17ممنونم.
-
14:17 - 14:18(تشویق)
- Title:
- چرا وظیفهی خبرنگاران به چالش کشیدن قدرت است
- Speaker:
- خورخه راموس
- Description:
-
شما میتوانید خورخه راموس را از کنفرانس خبریتان بیرون کنید (همانطوری که دونالد ترامپ با رسوایی در سال ۲۰۱۵ چنین کرد)، ولی شما هرگز نمیتوانید او را ساکت کنید. راموس، با بیش از ۳۰ سال سابقهی روزنامهنگاری معتقد است وظیفهی روزنامهنگار زیر سوال بردن و به چالش کشیدن صاحبان قدرت است. در این صحبت تحسینبرانگیز -- که درمیان بحث حضار ایستاده او را تشویق کردند -- راموس توضیح میدهد که چرا معتقد است، در شرایطی خاص، روزنامهنگاران باید موضعگیری مشخص داشته باشند.
- Video Language:
- Spanish
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 14:30
soheila Jafari approved Persian subtitles for Por qué los periodistas tienen la obligación de desafiar el poder | ||
soheila Jafari accepted Persian subtitles for Por qué los periodistas tienen la obligación de desafiar el poder | ||
soheila Jafari edited Persian subtitles for Por qué los periodistas tienen la obligación de desafiar el poder | ||
Morvarid Zandichi edited Persian subtitles for Por qué los periodistas tienen la obligación de desafiar el poder | ||
Morvarid Zandichi edited Persian subtitles for Por qué los periodistas tienen la obligación de desafiar el poder |