تان لی: داستان مهاجرت من
-
0:00 - 0:03چطور می تونم در عرض 10 دقیقه از رشتۀ الفت زنان در طول سه نسل سخن بگویم،
-
0:03 - 0:06چطور می تونم در عرض 10 دقیقه از رشتۀ الفت زنان در طول سه نسل سخن بگویم،
-
0:06 - 0:09از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله
-
0:09 - 0:11از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله
-
0:11 - 0:13از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله
-
0:13 - 0:15که با خواهر کوچکش، مادر و مادر بزرگش
-
0:15 - 0:17که با خواهر کوچکش، مادر و مادر بزرگش
-
0:17 - 0:19بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند،
-
0:19 - 0:21بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند،
-
0:21 - 0:24بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند،
-
0:24 - 0:26رشتۀ محبتی که در زندگی آن دختر کوچک باقی ماند و هیچگاه از بین نرفت
-
0:26 - 0:29رشتۀ محبتی که در زندگی آن دختر کوچک باقی ماند و هیچگاه از بین نرفت
-
0:29 - 0:31آن دختر کوچک در حال حاضر در سان فرانسیسکو زندگی کرده
-
0:31 - 0:34و امروز با شما سخن می گوید.
-
0:34 - 0:37این یک داستان تمام شده نیست.
-
0:37 - 0:40این پازلی است که هنوز قطعات آن کنار هم گذاشته می شوند.
-
0:40 - 0:44اجازه بدهید در مورد بعضی از قطعات با شما سخن بگویم.
-
0:44 - 0:46قطعه اول را تصور کنید :
-
0:46 - 0:49یک مرد آثار زندگیش را می سوزاند.
-
0:49 - 0:52او یک شاعر، نمایشنامه نویس است،
-
0:52 - 0:54مردی که تنها امید همۀ زندگیش
-
0:54 - 0:56مردی که تنها امید همۀ زندگیش
-
0:56 - 0:59روی وحدت و آزادی کشورش استوار شده بود.
-
0:59 - 1:02اونو در زمانیکه کمونیست ها وارد سایگون شدند تصور کنید،
-
1:02 - 1:04در مواجهه با این واقعیت که زندگیش همه بیهوده بوده.
-
1:04 - 1:06در مواجهه با این واقعیت که زندگیش همه بیهوده بوده.
-
1:06 - 1:09واژه ها، که زمانی طولانی دوستان او بودند، حال او را مسخره می کردند.
-
1:09 - 1:12او به سکوت پناه برد.
-
1:12 - 1:16تاریخ او را درهم شکست و جان داد.
-
1:16 - 1:18او پدربزرگ من است.
-
1:18 - 1:22من هیچگاه در زندگی واقعی او را نشناختم.
-
1:22 - 1:26اما زندگی ما خیلی بیشتر از خاطرات ما است.
-
1:26 - 1:29مادر بزرگم هرگز اجازه نداد زندگی او را فراموش کنم.
-
1:29 - 1:32وظیفه من این بود که اجازه ندم زندگی پدر بزرگم بیهوده باشه.
-
1:32 - 1:34و درس من این بود یاد بگیرم ،
-
1:34 - 1:37که، بله، تاریخ سعی درنابودی ما کرد ولی ما تحمل کردیم.
-
1:37 - 1:39که، بله، تاریخ سعی درنابودی ما کرد ولی ما تحمل کردیم.
-
1:39 - 1:41قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد.
-
1:41 - 1:43قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد.
-
1:43 - 1:46قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد.
-
1:46 - 1:48مادر من، مای، 18 ساله بود
-
1:48 - 1:50زمانی که پدرش فوت کرد -
-
1:50 - 1:52اونموقع ازدواج هم کرده بود، بصورت اجباری ، و دو دختر کوچک داشت.
-
1:52 - 1:55اونموقع ازدواج هم کرده بود، بصورت اجباری ، و دو دختر کوچک داشت.
-
1:55 - 1:58برای او، زندگی در یک موضوع خلاصه شده بود:
-
1:58 - 2:00فرار از خانواده اش و یه زندگی تازه در استرالیا.
-
2:00 - 2:03فرار از خانواده اش و یه زندگی تازه در استرالیا.
-
2:03 - 2:05عدم موفقیت برای او غیر قابل تصور بود.
-
2:05 - 2:07عدم موفقیت برای او غیر قابل تصور بود.
-
2:07 - 2:10بنابراین بعد از یک حماسه چهار ساله که فراتر از داستانهای تخیلی است ،
-
2:10 - 2:12یک قایق که بشکل قایقهای ماهیگیری مبدل شده بود، روانۀ دریا شد.
-
2:12 - 2:15یک قایق که بشکل قایقهای ماهیگیری مبدل شده بود، روانۀ دریا شد.
-
2:15 - 2:18همه بزرگسالان خطرات آنرا می دانستند.
-
2:18 - 2:20بزرگترین ترس از دزدان دریایی، تجاوز و مرگ بود.
-
2:20 - 2:22بزرگترین ترس از دزدان دریایی، تجاوز و مرگ بود.
-
2:22 - 2:24مانند بسیاری از بزرگسالان در قایق،
-
2:24 - 2:28مادرم یک بطری کوچک زهر به همراه داشت.
-
2:28 - 2:31اگر ما اسیر می شدیم، اول خواهرم و من،
-
2:31 - 2:35سپس او و مادر بزرگم آنرا می نوشیدیم.
-
2:35 - 2:37اولین خاطرات من از قایقه -
-
2:37 - 2:39حرکت پیوستۀ موتور،
-
2:39 - 2:42جلوی قایق که درهر موجی فرو می رفت،
-
2:42 - 2:45افق وسیع و خالی .
-
2:45 - 2:48من دزدان دریایی که به دفعات اومدند را بخاطر نمی آورم،
-
2:48 - 2:50اما با شجاعت مردان قایق ، از معرکه بدر شدند،
-
2:50 - 2:52اما با شجاعت مردان قایق ، از معرکه بدر شدند،
-
2:52 - 2:54و یا موتوری که از کار می افتاد و تا 6 ساعت روشن نمی شد.
-
2:54 - 2:57و یا موتوری که از کار می افتاد و تا 6 ساعت روشن نمی شد.
-
2:57 - 2:59اما من چراغهای دکل نفت در سواحل مالزی را بخاطرمی آورم
-
2:59 - 3:01اما من چراغهای دکل نفت در سواحل مالزی را بخاطرمی آورم
-
3:01 - 3:04و مرد جوانی که سکته کرد ومُرد،
-
3:04 - 3:07پایان سفر برایش خیلی زیاد بود،
-
3:07 - 3:09و مزۀ اولین سیبی که خوردم
-
3:09 - 3:12اونو مردان روی سکوی حفاری به من داده بودند.
-
3:12 - 3:15هیچ سیبی دیگری چنان مزه ای نداد.
-
3:17 - 3:19پس از سه ماه در یک اردوگاه پناهندگان،
-
3:19 - 3:21ما وارد ملبورن شدیم.
-
3:21 - 3:23و قطعه بعدی پازل
-
3:23 - 3:26دربارۀ چهار زن درطول سه نسل است که زندگی جدیدی را با یکدیگر شکل می دادند.
-
3:26 - 3:29دربارۀ چهار زن درطول سه نسل است که زندگی جدیدی را با یکدیگر شکل می دادند.
-
3:29 - 3:31ما در "فوت اسکری"( Footscray ) ، مستقر شدیم،
-
3:31 - 3:33در حومه طبقه کارگر
-
3:33 - 3:36که جمعیت آن متشکل از طبقه های مهاجر است.
-
3:36 - 3:38بر خلاف حومه های متشکل از طبقۀ متوسط ،
-
3:38 - 3:40که من از وجودشان غافل بودم،
-
3:40 - 3:43هیچ نشانی از حق و حقوق در Footscray وجود نداشت.
-
3:43 - 3:46بوها ی درب مغازه ها با بقیه دنیا فرق داشت.
-
3:46 - 3:48و تکه های مقطع و شکسته زبان انگلیسی
-
3:48 - 3:50که بین مردم رد و بدل می شد،
-
3:50 - 3:52مردمی که در یک چیز مشترک بودند،
-
3:52 - 3:55آنها شروعی دوباره داشتند.
-
3:55 - 3:57مادرم در مزارع کار می کرد،
-
3:57 - 3:59سپس بر روی یک خط مونتاژ خودرو،
-
3:59 - 4:01شش روز در هفته در دو شیفت.
-
4:01 - 4:04یه جورایی وقت پیدا کرد و با مطالعه انگلیسی، مدرک فن آوری را کسب کرد.
-
4:04 - 4:06یه جورایی وقت پیدا کرد و با مطالعه انگلیسی، مدرک فن آوری را کسب کرد.
-
4:06 - 4:08ما فقیر بودیم.
-
4:08 - 4:10تمام دلارها تقسیم می شد
-
4:10 - 4:12و بودجۀ شهریه اضافی برای زبان انگلیسی و ریاضیات کنار گذاشته می شد
-
4:12 - 4:14و بودجۀ شهریه اضافی برای زبان انگلیسی و ریاضیات کنار گذاشته می شد
-
4:14 - 4:17علیرغم آنچه از قلم می افتاد،
-
4:17 - 4:19که معمولا لباس های جدید بود؛
-
4:19 - 4:21آنها همیشه دست دوم بودند.
-
4:21 - 4:24دو جفت جوراب ساق بلند برای مدرسه،
-
4:24 - 4:26که هر یک سوراخهای دیگری را می پوشاند.
-
4:26 - 4:28مانتوی مدرسه تا پایین مچ پا بود،
-
4:28 - 4:32چون باید تا 6 سال دوام می آورد.
-
4:32 - 4:34شعارهای نیشدار " چشم تنگ" هر چند بندرت ولی وجود داشت
-
4:34 - 4:36شعارهای نیشدار " چشم تنگ" هر چند بندرت ولی وجود داشت
-
4:36 - 4:38و گهگاه نوشته های روی دیوار:
-
4:38 - 4:40" آسیایی، برگرد برو خونه."
-
4:40 - 4:42کجا برم خونه؟
-
4:42 - 4:45چیزی در وجودم سفت می شد.
-
4:45 - 4:47تجمعی از راه حلها و صدای آهسته ای که می گفت،" از پس شما بر می یام."
-
4:47 - 4:51تجمعی از راه حلها و صدای آهسته ای که می گفت،" از پس شما بر می یام."
-
4:51 - 4:53من و مادرم و خواهرم در یک تخت می خوابیدیم.
-
4:53 - 4:56من و مادرم و خواهرم در یک تخت می خوابیدیم.
-
4:56 - 4:58مادرم هر شب خسته و کوفته بود،
-
4:58 - 5:00با اینحال دربارۀ روزمان با یکدیگر گفتگو می کردیم
-
5:00 - 5:02و به کارهای مادربزرگ اینور اونور خانه گوش می دادیم.
-
5:02 - 5:04و به کارهای مادربزرگ اینور اونور خانه گوش می دادیم.
-
5:04 - 5:06مادر من از کابوس که همش دربارۀ قایق بود، رنج می برد.
-
5:06 - 5:09مادر من از کابوس که همش دربارۀ قایق بود، رنج می برد.
-
5:09 - 5:12و کار من این بود که بیدار بمونم تا وقتی کابوس به سراغش اومد، بیدارش کنم.
-
5:12 - 5:15و کار من این بود که بیدار بمونم تا وقتی کابوس به سراغش اومد، بیدارش کنم.
-
5:15 - 5:17او یک فروشگاه کامپیوتر باز کرد
-
5:17 - 5:19سپس در زمینۀ زیبایی درس خواند
-
5:19 - 5:21و کسب و کار دیگری را باز کرد.
-
5:21 - 5:23و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده، خشمگین و انعطاف ناپذیرند،
-
5:23 - 5:25و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده، خشمگین و انعطاف ناپذیرند،
-
5:25 - 5:27و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده، خشمگین و انعطاف ناپذیرند،
-
5:27 - 5:30و کودکان مضطربی که بین دو جهان ( مادر و پدر) گرفتار شدند.
-
5:30 - 5:33کمک های مالی و حامیان مالی مورد نیاز بودند.
-
5:33 - 5:35مراکزی تأسیس شد.
-
5:35 - 5:37من در دو دنیای موازی زندگی می کردم.
-
5:37 - 5:41در یکی، من دانش آموز نمونۀ آسیا یی بودم،
-
5:41 - 5:44که از توقعاتی که از خودم داشتم، بیقرار بودم.
-
5:44 - 5:47در سوی دیگر، من در زندگی های پر مخاطره گیر افتاده بودم،
-
5:47 - 5:49زندگی هایی که با خشونت، مواد مخدر و انزوا ، زخم جانکاهی خورده بودند.
-
5:49 - 5:52زندگی هایی که با خشونت، مواد مخدر و انزوا ، زخم جانکاهی خورده بودند.
-
5:52 - 5:54اما خیلی از اونها در طول سالها التیام پیدا کرد.
-
5:54 - 5:57و به همین خاطر ، زمانی که من دانشجوی سال آخر در رشتۀ حقوق بودم،
-
5:57 - 6:00به عنوان جوان سال استرالیا انتخاب شدم.
-
6:00 - 6:02و من از یک تیکه پازل به تیکه دیگه مثل قلاب سنگ پرتاب می شدم،
-
6:02 - 6:04و من از یک تیکه پازل به تیکه دیگه مثل قلاب سنگ پرتاب می شدم،
-
6:04 - 6:06و تیکه ها با هم جور نمی شدند.
-
6:06 - 6:08تان لی، ساکن ناشناس Footscray،
-
6:08 - 6:12حالا، تان لی، فعال اجتماعی و پناهندگان بود،
-
6:12 - 6:15و به محلهایی که تا اونموقع هیچ چیز ازشون نشنیده بود
-
6:15 - 6:17و به خانه هایی که تصورشان را هم نمی کرد، برای سخنرانی دعوت می شد.
-
6:17 - 6:19و به خانه هایی که تصورشان را هم نمی کرد، برای سخنرانی دعوت می شد.
-
6:19 - 6:21من اصول تشریفات را نمی دانستم.
-
6:21 - 6:24من نمی دونستم چطوری از کارد و چنگال استفاده کنم.
-
6:24 - 6:27من نمی دونستم چطور در مورد شراب صحبت کنم.
-
6:27 - 6:31من در مورد هیچ چیزی نمی تونستم صحبت کنم.
-
6:31 - 6:34می خواستم به زندگی روزمره و راحتی زندگی در حومه شهری گمنام پناه ببرم -
-
6:34 - 6:37می خواستم به زندگی روزمره و راحتی زندگی در حومه شهری گمنام پناه ببرم -
-
6:37 - 6:40یه مادربزرگ، یه مادر و دو دختر
-
6:40 - 6:43که 20 سال بود روز خود را به یه شکل پایان می دادند
-
6:43 - 6:45وقایع روز خود را برای یکدیگر تعریف کرده و به خواب می رفتند،
-
6:45 - 6:47وقایع روز خود را برای یکدیگر تعریف کرده و به خواب می رفتند،
-
6:47 - 6:51سه تای ما هنوز در یک تخت می خوابیدیم.
-
6:51 - 6:55به مادرم گفتم من از پسش بر نمی یام.
-
6:55 - 6:58او به من یادآوری کرد که همون سنی هستم که او داشت زمانیکه سوار قایق شدیم.
-
6:58 - 7:01او به من یادآوری کرد که همون سنی هستم که او داشت زمانیکه سوار قایق شدیم.
-
7:01 - 7:04کلمه "نه" ، هیچگاه یک گزینه نبوده.
-
7:04 - 7:06او گفت: "فقط اونو انجام بده".
-
7:06 - 7:09" و چیزی که نداری، کسب کن."
-
7:09 - 7:12بدین ترتیب من دربارۀ بیکاری جوانان و آموزش و پرورش
-
7:12 - 7:15و نادیده گرفتن افرادی که به حاشیه رانده شده و محروم هستند، سخنرانی کردم.
-
7:15 - 7:17و هرچه صادقانه تر صحبت می کردم،
-
7:17 - 7:20تقاضای بیشتری برای سخنرانی می گرفتم.
-
7:20 - 7:23من مردمی از تمام طبقات جامعه را ملاقات کردم،
-
7:23 - 7:25خیلی هاشون کاری را که دوست داشتند، انجام می دادند،
-
7:25 - 7:28در سرحد امکانات زندگی می کردند.
-
7:28 - 7:31و با وجود اینکه من مدرکم را گرفته بودم،
-
7:31 - 7:34دیدم نمی تونم شغل ثابتی در وکالت داشته باشم.
-
7:34 - 7:37باید قطعۀ دیگه ای از پازل پیدا می شد.
-
7:37 - 7:40و من در همان زمان متوجه شدم
-
7:40 - 7:42که اشکالی نداره یه غریبه، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده، باشی،
-
7:42 - 7:44که اشکالی نداره یه غریبه، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده، باشی،
-
7:44 - 7:46که اشکالی نداره یه غریبه، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده، باشی،
-
7:46 - 7:48نه اینکه خیلی خوبه، اما جای شکرش باقیه،
-
7:48 - 7:50نه اینکه خیلی خوبه، اما جای شکرش باقیه،
-
7:50 - 7:53شاید اون هدیه ای است از قایق.
-
7:53 - 7:55چون وقتی از خودی ها باشی،
-
7:55 - 7:57یعنی به راحتی خیلی از افقها را میشکنی،
-
7:57 - 7:59یعنی خیلی براحتی پذیرای گستاخی های حوزۀ مسئولیتت هستی.
-
7:59 - 8:02یعنی خیلی براحتی پذیرای گستاخی های حوزۀ مسئولیتت هستی.
-
8:02 - 8:05اکنون من به اندازه کافی از مرز آرامش خود بیرون رفتم
-
8:05 - 8:07که بدونم، بله، دنیا داره از هم می پاشه،
-
8:07 - 8:10اما نه به شکلی که ازش بترسیم.
-
8:10 - 8:12احتمالاتی که روزی ممنوع بود،
-
8:12 - 8:14بطرز بی شرمانه ای ترغیب می شد.
-
8:14 - 8:16یک انرژی در اونجا وجود داشت،
-
8:16 - 8:18یک خوشبینی ریشه دار،
-
8:18 - 8:21ترکیب عجیبی از فروتنی و جسارت .
-
8:21 - 8:23بنابراین من بدنبال حس هایم رفتم.
-
8:23 - 8:26من گروه کوچکی از مردم را دور خود جمع کردم
-
8:26 - 8:28کسانیکه برچسب" امکان نداره" ،
-
8:28 - 8:31برایشان چالشی غیر قابل گذشت بود.
-
8:31 - 8:33سالهای زیادی ما یک پنی(سکه) هم نداشتیم.
-
8:33 - 8:35در پایان هر روز، یک قابلمه بزرگ سوپ درست می کردم و همگی با هم می خوردیم.
-
8:35 - 8:37در پایان هر روز، یک قابلمه بزرگ سوپ درست می کردم و همگی با هم می خوردیم.
-
8:37 - 8:40ما هر روز را تا شب بخوبی کار می کردیم.
-
8:40 - 8:42بیشتر ایده های ما احمقانه بود،
-
8:42 - 8:44اما چند تایی هم درخشان داشت،
-
8:44 - 8:47و ما موانع را شکست دادیم.
-
8:47 - 8:49پس از تنها یک سفر، من تصمیم به نقل مکان به ایالات متحده را گرفتم.
-
8:49 - 8:51پس از تنها یک سفر، من تصمیم به نقل مکان به ایالات متحده را گرفتم.
-
8:51 - 8:53حس های من دوباره کار کردند .
-
8:53 - 8:55سه ماه بعد من نقل مکان کرده بودم،
-
8:55 - 8:58و این ماجرا همچنان ادامه داشت.
-
8:58 - 9:00قبل از خاتمه،
-
9:00 - 9:03اجازه دهید در مورد مادر بزرگم بهتون بگم.
-
9:03 - 9:05او در زمانی بزرگ شد
-
9:05 - 9:07که آیین کنفوسیوس معیار اجتماعی بود
-
9:07 - 9:10و تنها مندرین های محلی دارای اهمیت بودند.
-
9:10 - 9:13قرن ها بود که زندگی تغییر نکرده بود.
-
9:13 - 9:17پدرش پس از تولد او فوت کرد.
-
9:17 - 9:20مادرش او را به تنهایی بزرگ کرد.
-
9:20 - 9:23در سن 17 سالگی، اوهمسر دوم مرد مندرینی شد
-
9:23 - 9:26و مورد ضرب و شتم مادر شوهرش بود.
-
9:26 - 9:28بدون هیچ حمایتی از شوهرش،
-
9:28 - 9:31او با بردن شوهرش به دادگاه و پیگیری قانونی پروندۀ خود، جنجالی بپا کرد،
-
9:31 - 9:33او با بردن شوهرش به دادگاه و پیگیری قانونی پروندۀ خود، جنجالی بپا کرد،
-
9:33 - 9:36وبا برنده شدنش، جنجال بزرگتری بر پا شد.
-
9:36 - 9:38(خندۀ حاضرین)
-
9:38 - 9:42(تشویق حاضرین)
-
9:42 - 9:46ثابت شد که جملۀ " امکان پذیر و عملی نیست" ، اشتباه است.
-
9:48 - 9:51وقتی داشتم تو اتاقم در هتلی در سیدنی دوش می گرفتم،
-
9:51 - 9:53او در ملبورن که 600 مایل با من فاصله داشت، بدرود حیات گفت.
-
9:53 - 9:56او در ملبورن که 600 مایل با من فاصله داشت، بدرود حیات گفت.
-
9:56 - 9:58من از پشت پردۀ حمام به بیرون نگاه کرده و او را دیدم که آنطرف ایستاده بود.
-
9:58 - 10:01من از پشت پردۀ حمام به بیرون نگاه کرده و او را دیدم که آنطرف ایستاده بود.
-
10:01 - 10:03می دونستم که برای خداحافظی آمده بود.
-
10:03 - 10:06مادرم چند دقیقه بعد زنگ زد.
-
10:06 - 10:08چند روز بعد،
-
10:08 - 10:10ما به یک معبد بودایی در Footscray رفتیم
-
10:10 - 10:12و دور تابوت او نشستیم.
-
10:12 - 10:14براش داستان گفتیم و بهش اطمینان دادیم که هنوز با او هستیم.
-
10:14 - 10:17براش داستان گفتیم و بهش اطمینان دادیم که هنوز با او هستیم.
-
10:17 - 10:20نیمه شب راهب آمد و به ما گفت که باید درِ تابوت را ببندد.
-
10:20 - 10:23نیمه شب راهب آمد و به ما گفت که باید درِ تابوت را ببندد.
-
10:23 - 10:26مادرم از ما خواست تا دست او لمس کنیم.
-
10:26 - 10:28از راهب پرسید:
-
10:28 - 10:30"چرا دستش خیلی گرم و بقیۀ بدنش خیلی سرده؟"
-
10:30 - 10:33"چرا دستش خیلی گرم و بقیۀ بدنش خیلی سرده؟"
-
10:33 - 10:37او گفت: "چون شما از صبح دستشو تو دستتون نگه داشتید و اونو رها نکردید."
-
10:37 - 10:40او گفت: "چون شما از صبح دستشو تو دستتون نگه داشتید و اونو رها نکردید."
-
10:42 - 10:44اگر نیرو و قدرتی در خانواده ما وجود داره،
-
10:44 - 10:46از طریق زنان به ارث می رسه و منتقل می شه.
-
10:46 - 10:49با توجه به اینکه ما که بودیم و زندگی چطور ما را شکل داد،
-
10:49 - 10:51هم اکنون می تونیم ببینیم
-
10:51 - 10:53مردانی که بطریقی وارد زندگی ما شدند، چوب لای چرخ ما گذاشتند.
-
10:53 - 10:55مردانی که بطریقی وارد زندگی ما شدند، چوب لای چرخ ما گذاشتند.
-
10:55 - 10:58شکست خیلی براحتی بسراغ آدم می یاد.
-
10:58 - 11:00حالا من می خوام بچه های خودم را داشته باشم،
-
11:00 - 11:03و در مورد قایق از خود می پرسم.
-
11:03 - 11:06چه کسی می تونه آرزوی اونو داشته باشه؟
-
11:06 - 11:08هنوز هم از امتیاز، راحتی و حق می ترسم.
-
11:08 - 11:10هنوز هم از امتیاز، راحتی و حق می ترسم.
-
11:10 - 11:12هنوز هم از امتیاز، راحتی و حق می ترسم.
-
11:12 - 11:14آیا می تونم بهشون در زندگی قایقی بدم
-
11:14 - 11:17که با شجاعت در هر موجی فرو بره،
-
11:17 - 11:20با حرکت ثابت و بی احساس موتور و افق گسترده ای که هیچ چیز را تضمین نمی کنه؟
-
11:20 - 11:22و افق گسترده ای که هیچ چیز را تضمین نمی کنه؟
-
11:22 - 11:24و افق گسترده ای که هیچ چیز را تضمین نمی کنه؟
-
11:24 - 11:26نمی دانم.
-
11:26 - 11:28اما اگه می تونستم اونو بهشون بدم و ببینم که جان سالم بدر می برند، اینکار را می کردم.
-
11:28 - 11:30اما اگه می تونستم اونو بهشون بدم و ببینم که جان سالم بدر می برند، اینکار را می کردم.
-
11:30 - 11:33اما اگه می تونستم اونو بهشون بدم و ببینم که جان سالم بدر می برند، اینکار را می کردم.
-
11:33 - 11:45(تشویق حاضرین)
-
11:45 - 11:48تروار نیلسون: و مادر تَن امروز در اینجاست
-
11:48 - 11:51در ردیف چهارم یا پنجم .
-
11:51 - 11:55(تشویق حاضرین)
- Title:
- تان لی: داستان مهاجرت من
- Speaker:
- Tan Le
- Description:
-
در سال 2010، تکنولوژیست "تان لی" در TEDGlobal به روی صحنه آمد تا فصل مشترک جدید و قدرتمندی را به اجرا گذارد. اما در حال حاضر، در TEDxWomen، او یک داستان بسیار شخصی را بیان می کند: داستان خانواده اش - مادر، مادر بزرگ و خواهر - گریز از ویتنام و ساختن یک زندگی جدید.
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 11:56