Return to Video

دست از تماشاچی بودن در زندگی خودت بردار.

  • 0:01 - 0:05
    توانایی کشتی‌رانی کردن،
    یک هدیه‌ی خارق‌العاده است،
  • 0:05 - 0:07
    و هیچ چیز دیگری مثل آن در دنیا وجود ندارد،
  • 0:07 - 0:14
    هیچ حس رضایتی بالاتر از این نیست
    که بندری را ترک کنی
  • 0:14 - 0:18
    و بدانی که من می‌توانم
    گروهم را و قایقم را
  • 0:18 - 0:21
    به سلامت از بندری به بندر دیگری ببرم.
  • 0:21 - 0:24
    شاید هزاران کیلومتر دورتر.
  • 0:25 - 0:27
    در دریا بودن، برای من،
  • 0:27 - 0:29
    آزادی تمام است.
  • 0:29 - 0:34
    و نهایت فرصت است، که خودت باشی.
  • 0:34 - 0:36
    چراکه نمی‌توانی چیز دیگری باشی.
  • 0:36 - 0:39
    عاری از هر چیزی
    جلوی هم‌دسته‌های خودت روی قایق.
  • 0:39 - 0:40
    یک فضای کوچک.
  • 0:40 - 0:42
    «مِیدن» ۱۷ متر طول دارد.
  • 0:42 - 0:45
    ۱۲ خانم در یک قایق ۱۷ متری.
  • 0:45 - 0:47
    منظورم این است که شما
    به معنای واقعی درمقابل هم هستید.
  • 0:47 - 0:50
    پس باید که خودت باشی.
  • 0:50 - 0:53
    بزرگترین لحظه وقتی سفر دریایی دارم،
  • 0:53 - 0:56
    لحظه‌ای است که خشکی ناپدید می‌شود.
  • 0:56 - 0:59
    لحظه‌ی بی‌نظیری است از-
  • 0:59 - 1:00
    (نفس عمیق)
  • 1:00 - 1:04
    ماجراجویی و بدون راه برگشت.
  • 1:04 - 1:08
    و فقط شما و قایق و محیط.
  • 1:08 - 1:12
    آرزو می‌کنم که همه بتوانند
    حداقل یک‌بار در زندگیشان تجربه‌اش کنند.
  • 1:12 - 1:14
    هرچه از خشکی دورتر می‌شوید،
  • 1:14 - 1:17
    بیشتر با خودتان اخت می‌شوید.
  • 1:17 - 1:18
    خودتان هستید.
  • 1:18 - 1:20
    چطور به محل بعدی می‌رویم،
  • 1:20 - 1:21
    چطور زنده می‌مانیم،
  • 1:21 - 1:24
    چطور از هم مراقبت می‌کنیم،
  • 1:24 - 1:26
    و چه کارهایی می‌کنیم که به آن‌ور برسیم.
  • 1:27 - 1:30
    بیشترین سوالی که وقتی
    سخنرانی دارم از من پرسیده می‌شود،
  • 1:30 - 1:34
    این است که
    «چطور یک دریانورد اقیانوس-ران می‌شوید؟»
  • 1:34 - 1:36
    و این سوال خیلی خوبی است.
  • 1:36 - 1:39
    و من همیشه می‌خواستم بگویم
    «من یک چشم‌اندازی داشتم،
  • 1:39 - 1:41
    که تبدیل به رویا شد،
  • 1:41 - 1:43
    که تبدیل به یک فکر دائم شد.»
  • 1:43 - 1:45
    ولی، قطعا، زندگی این‌شکلی نیست،
  • 1:45 - 1:49
    و یک چیزی که خیلی مشتاقم
    که مردم درباره‌ی من بدانند،
  • 1:49 - 1:51
    این است که زندگی من
    آنقدر ساده نبوده که از آ به ب برود.
  • 1:51 - 1:55
    چرا که، مگر چند نفرمی‌توانند بگویند
    که زندگی آنها فقط از آ به ب می‌رود.
  • 1:55 - 1:58
    فکر می‌کنند«من می‌خواهم انجامش بدم»
    و می‌روند و انجامش می‌دهند؟
  • 1:59 - 2:01
    من حقیقت را می‌گویم،
  • 2:01 - 2:04
    و حقیقت این است که من از مدرسه
    وقتی ۱۵ سالم بود، اخراج شدم.
  • 2:04 - 2:09
    و مدیر صبورم، یک نامه‌ی ملایم
  • 2:09 - 2:10
    به مادر صبورم نوشت،
  • 2:10 - 2:15
    و اساسا گفت که اگر تریسی یک بار دیگر،
    جلوی این مدرسه ظاهر شود،
  • 2:15 - 2:16
    آنوقت به پلیس زنگ می‌زنیم.
  • 2:16 - 2:20
    و مادرم من را نگاه کرد و گفت،
  • 2:20 - 2:23
    «عزیزم تحصیل برای همه نیست.»
  • 2:23 - 2:27
    و بعد بهترین توصیه‌ای را که
    تا به حال کسی به من کرده است، کرد.
  • 2:27 - 2:31
    او گفت، «هر کدام از ما در چیزی خوبیم،
  • 2:31 - 2:33
    تو فقط باید بروی و آن چیز را پیدا کنی.»
  • 2:33 - 2:37
    و در ۱۶ سالگی به من اجازه داد که
    سفری به یونان داشته باشم.
  • 2:38 - 2:41
    سر از روی قایق کار کردن
    درآوردم، که خوب بود.
  • 2:41 - 2:44
    ۱۷ ساله بودم و دقیق نمی‌دانستم
    می‌خواهم چه کاری انجام دهم.
  • 2:44 - 2:46
    با جریان زندگی جلو می‌رفتم،
  • 2:46 - 2:49
    سپس در دومین سفرم به اطراف اقیانوس اطلس،
  • 2:49 - 2:51
    کاپیتان به من گفت:
    «می‌توانی کشتی برانی؟»
  • 2:51 - 2:53
    و من گفتم:«معلوم است
    که نمی‌توانم کشتی برانم،
  • 2:53 - 2:54
    قبل از درس ضرب و تقسیم، اخراج شدم.»
  • 2:54 - 2:57
    و او گفت:«فکر نمی‌کنی باید
    بتوانی کشتی برانی؟
  • 2:57 - 2:59
    اگر من ناگهان زمین بخورم چطور؟
  • 2:59 - 3:01
    دست از تماشاچی بودن توی زندگی خودت بردار،
  • 3:01 - 3:03
    دست از نگاه کردن به
    کاری که انجام می‌دهی بردار
  • 3:03 - 3:05
    و شروع کن به مشارکت کردن.»
  • 3:06 - 3:09
    این روز روزی بود، که تازه
    زندگی برای من شروع شد.
  • 3:09 - 3:11
    کشتی‌رانی را در دو روز یاد گرفتم.
  • 3:11 - 3:14
    من که از اعداد و ارقام متنفرم
  • 3:14 - 3:16
    و آن‌ها را مثل نوشته‌ی هیروگلیف می‌بینم.
  • 3:16 - 3:20
    راه‌هایی را به روی من باز کرد و
    فرصت‌هایی به من داد که هرگز تصور نمی‌کردم.
  • 3:20 - 3:24
    موفق شدم که یک سواری روی قایق
    Whitbread Round the World Race داشته‌باشم.
  • 3:24 - 3:27
    با ۱۷ مرد از آفریقای جنوبی.
  • 3:27 - 3:29
    ۲۱ سال داشتم،
  • 3:29 - 3:31
    و این بلندترین نه ماه زندگی‌ام بود.
  • 3:31 - 3:33
    به عنوان آشپز وارد شدم،
  • 3:33 - 3:34
    موفق شدم که تا آخر دوام بیاورم،
  • 3:35 - 3:36
    و وقتی به پایان این مسابقه رسیدم،
  • 3:36 - 3:40
    متوجه شدم ۲۳۰ خدمه دیگرهم
    در این مسابقه بودند،
  • 3:40 - 3:41
    که فقط سه نفر، خانم بودند.
  • 3:41 - 3:42
    و من هم یکی از آن‌ها بودم.
  • 3:42 - 3:44
    و من اصلا آشپز خوبی نیستم.
  • 3:44 - 3:46
    من کشتی‌ران خیلی خوبی هستم.
  • 3:47 - 3:51
    فکر می‌کنم دومین فکر عمیق
    در کل زندگی من این بوده که:
  • 3:51 - 3:57
    «هیچ مردی هرگز به من اجازه نخواهد داد
    که بر روی قایقش کشتی‌رانی کنم، هرگز.»
  • 3:57 - 3:59
    و تا امروز هم تغییر نکرده است.
  • 3:59 - 4:01
    در ۳۵ سال حضور وایت برد،
  • 4:01 - 4:05
    تنها دو خانم کشتی‌ران وجود داشته
    که در یک سفر دریایی تماما خانم نبوده‌اند.
  • 4:05 - 4:07
    و آن زمانی است که
    ایده‌ی میدن متولد شد.
  • 4:07 - 4:10
    و آن لحظه‌ای است که من فکر کردم:
    «حالا چیزی برای مبارزه کردن دارم.»
  • 4:10 - 4:14
    و هیچ ایده‌ای نداشتم که
    می‌خواستم این مبارزه را داشته‌باشم.
  • 4:14 - 4:18
    و این چیزی بود که دوست‌داشتنش را
    مثل آب خوردن یاد گرفتم.
  • 4:19 - 4:23
    چیزهایی را در مورد خودم متوجه شدم
    که هیچ ایده‌ای نداشتم وجود داشتند.
  • 4:24 - 4:26
    متوجه شدم که روحیه‌ی مبارزه‌گر دارم،
  • 4:26 - 4:28
    متوجه شدم که آدم اهل رقابتی هستم،
  • 4:28 - 4:30
    قبلا هرگز نمی‌دانستم،
  • 4:30 - 4:33
    و متوجهِ اشتیاق دومم شدم،
  • 4:33 - 4:36
    که برابری بود.
  • 4:36 - 4:38
    و نمی‌توانستم این‌یکی را
    به حال خود رها کنم،
  • 4:38 - 4:42
    و این دیگر مربوط به من نبود
    که می‌خواستم روی قایقی کشتی‌رانی کنم،
  • 4:42 - 4:44
    و خدمه‌ی کشتی خودم را داشته باشم،
  • 4:44 - 4:45
    و گروه خودم،
  • 4:45 - 4:47
    و پول خودم را دربیاوررم،
    قایق خودم را پیدا کنم،
  • 4:47 - 4:49
    که کشتی‌ران بشوم.
  • 4:49 - 4:51
    این درباره‌ی همه‌ی خانم‌ها بود.
  • 4:51 - 4:53
    و این وقتی بود که متوجه شدم،
  • 4:53 - 4:57
    که این احتمالا همان‌چیزی است که قرار بود،
    ادامه‌ی عمرم را صرفش کنم.
  • 4:57 - 4:59
    مدت‌ها برای ما طول کشید که به پولی
  • 4:59 - 5:01
    برای مسابقه‌ی جهانی وایت برد ۱۹۸۹ برسیم.
  • 5:01 - 5:03
    و وقتی که به پروژه‌های بزرگ،
  • 5:03 - 5:07
    با ارزش میلیون‌ها پوندی،
    و مردانه‌ی اطرافمان، نگاه می‌کردیم.
  • 5:07 - 5:11
    با قایق‌های براق و جدیدشان
    که برای مسابقه طراحی شده‌ بود،
  • 5:11 - 5:14
    متوجه شدیم که علاقه‌ای به این مورد نداریم.
  • 5:14 - 5:16
    باید همین طور که پیش‌می‌رفتیم
    وضعیت را درست می‌کردیم.
  • 5:16 - 5:19
    هیچ‌کس به ما ایمان کافی نداشت،
    تا این مقدار پول را به ما بدهد.
  • 5:19 - 5:21
    پس خانه‌ام را برای رهن گذاشتم،
  • 5:21 - 5:24
    و ما یک کشتی قدیمی
    با شجره‌نامه پیدا کردیم،
  • 5:24 - 5:25
    و یک قایق قدیمی‌ِ وایت‌برد
  • 5:25 - 5:27
    که تا به حال دوبار به
    دور دنیا سفر کرده‌بود،
  • 5:27 - 5:29
    در آفریقای جنوبی.
  • 5:29 - 5:31
    و به نحوی شخصی را قانع کردیم،
    که آن را روی کشتی،
  • 5:31 - 5:34
    برای‌مان به انگلستان بیاورد.
  • 5:34 - 5:37
    دخترها از شرایط قایق وحشت‌زده شده ‌بودند.
  • 5:37 - 5:39
    یک جای خالی در
    محوطه‌ای پیدا کردیم،
  • 5:39 - 5:43
    دوباره سرپایش کردیم
    و دوباره طراحیش کردیم،
  • 5:43 - 5:44
    تکه پاره‌اش کردیم،
  • 5:44 - 5:46
    همه‌ی کار را خودمان انجام دادیم.
  • 5:47 - 5:50
    این اولین باری بود که کسی خانم‌هایی را
    در کارخانه کشتی‌سازی دیده‌بود،
  • 5:50 - 5:51
    به خاطر همین خیلی سرگرم‌کننده بود.
  • 5:51 - 5:53
    هرروز صبح که وارد می‌شدیم،
  • 5:53 - 5:55
    همه به ما خیره می‌شدند.
  • 5:55 - 5:59
    اما خب، مزایای خودش را هم داشت،
    چرا که همه خیلی کمک‌حالمان بودند.
  • 5:59 - 6:01
    ما خیلی تازه‌کار بودیم.
  • 6:01 - 6:04
    می‌دانید، یک ژنراتور،
    یک موتور و ... به ما داده شد.
  • 6:04 - 6:06
    - «این طناب قدیمی را می‌خواهید؟»
    +«بلی.»
  • 6:06 - 6:07
    «بادبان قدیمی؟»
    «بلی.»
  • 6:07 - 6:08
    «آن‌ها را هم می‌خواهیم.»
  • 6:08 - 6:12
    و ما واقعا هرچه پیش می‌رفتیم،
    شرایط را درست کردیم.
  • 6:12 - 6:16
    و فکر می‌کنم در واقع یکی از
    بزرگترین مزایایی که داشت،
  • 6:16 - 6:18
    می‌دانید، هیچ پیش‌فرضی نبود،
  • 6:18 - 6:22
    از اینکه چطور یک خدمه‌ی تمام خانم،
    به دور دنیا سفرِدریایی ‌می‌کنند.
  • 6:22 - 6:24
    پس هرکاری که انجام می‌دادیم خوب بود.
  • 6:24 - 6:28
    و کار دیگراین بود
    که آدم‌ها را به سمت خود بکشاند.
  • 6:28 - 6:29
    نه فقط خانم‌ها،
  • 6:29 - 6:31
    مردها، هرکسی که تابه‌حال
    به او گفته شده‌بود،
  • 6:31 - 6:34
    «نمی‌توانی این کار را انجام بدهی،
    چون به اندازه‌ی کافی خوب نیستی.»
  • 6:34 - 6:38
    جنسیت درست، نژاد درست،
    یا رنگ درست، یا هرچیزی.
  • 6:38 - 6:40
    میدن تبدیل به یک اشتیاق شد.
  • 6:40 - 6:44
    و خیلی سخت بود که پول دربیاوریم،
  • 6:44 - 6:46
    شرکت‌ها حاضر نبودند که حامی ما شوند،
  • 6:46 - 6:48
    به ما گفتند ما نمی‌توانستیم انجامش دهیم،
  • 6:48 - 6:50
    مردم فکر می‌کردند ما قرار بود بمیریم،
  • 6:50 - 6:52
    آدم‌ها به معنای واقعی می‌آمدند
    و به من می‌گفتند:
  • 6:52 - 6:54
    «قرار است که شما بمیرید.»
  • 6:54 - 6:58
    و من فکر می‌کردم: «خب، این دیگر
    مشغله‌ی من است، مشغله‌ی شما نیست.»
  • 6:58 - 7:01
    در نهایت، شاه‌حسین، شاه اردن،
    میدن را حمایت کرد،
  • 7:01 - 7:03
    و آن، چیز شگفت‌انگیزی بود،
  • 7:03 - 7:06
    خیلی جلوتر از زمانه‌ی خودش
    همه چیز در رابطه با برابری.
  • 7:06 - 7:09
    دور دنیا، با پیامی از صلح
    و برابری، کشتی‌رانی کردیم.
  • 7:09 - 7:12
    ما تنها قایقی در مسابقه بودیم
    که همراه خودمان پیامی داشتیم.
  • 7:12 - 7:15
    دو مرحله از وایت برد را بردیم.
  • 7:15 - 7:16
    دو تا از سخت‌ترین مرحله‌ها.
  • 7:16 - 7:18
    و در کل دوم شدیم.
  • 7:18 - 7:22
    و آن همچنان بهترین نتیجه برای
    یک قایق انگلیسی از سال ۱۹۷۷ است.
  • 7:22 - 7:24
    برای خیلی‌ها خوش‌آیند نبود.
  • 7:24 - 7:26
    و فکر می‌کنم کاری را که آن‌موقع کرد،
  • 7:26 - 7:27
    ما متوجه نشدیم.
  • 7:27 - 7:30
    ما خط پایان را رد کردیم،
    این پایان خارق‌العاده.
  • 7:30 - 7:33
    ۶۰۰ قایق که با ما به سولِن می‌آیند؛
  • 7:33 - 7:37
    ۵۰،۰۰۰ نفر در دهکده‌ی اوشن،
    که وقتی ما رسیدیم، می‌خواندند:
  • 7:37 - 7:40
    «میدن، میدن.»
  • 7:40 - 7:43
    بنابراین ما می‌دانستیم کاری را
    که می‌خواستیم انجام دادیم،
  • 7:43 - 7:46
    و امیدوار بودیم،
    که به چیز خوبی برسیم،
  • 7:46 - 7:51
    ولی آن‌موقع هیچ ایده‌ای نداشتیم،
    که زندگی چند خانم را تغییر دادیم.
  • 7:52 - 7:54
    اقیانوس منجمد جنوبی
    اقیانوس مورد علاقه‌ی من است.
  • 7:54 - 7:56
    هر اقیانوسی شخصیت دارد.
  • 7:56 - 7:58
    خب، اقیانوس اطلس شمالی،
    اقیانوس سرخوشی است.
  • 7:58 - 8:02
    مفرح، پرنشاط و خواستنی است،
  • 8:03 - 8:04
    اقیانوس خوش گذرانی است.
  • 8:04 - 8:08
    اقبانوس منجمد جنوبی،
    خیلی جدی است.
  • 8:08 - 8:12
    و دقیقا همان لحظه که وارد
    اقیانوس منجمد جنوبی می‌شوید،
  • 8:12 - 8:14
    عرض و طول جغرافیایی
  • 8:14 - 8:15
    متوجه می‌شوید که آنجا هستید.
  • 8:16 - 8:17
    موج‌های خیلی عظیم،
  • 8:17 - 8:20
    تبدیل به موج‌های سرسفید می‌شوند،
  • 8:20 - 8:21
    همه جا تیره می‌شود،
  • 8:21 - 8:23
    حس محرومیت پیدا می‌کنید.
  • 8:24 - 8:28
    خیلی متمرکز شده‌است
    روی اینکه چه کسی و چه هستید.
  • 8:28 - 8:32
    با این طبیعت وحشی که اطراف شما است.
  • 8:32 - 8:33
    خالی است.
  • 8:33 - 8:37
    خیلی بزرگ و خیلی خالی است.
  • 8:37 - 8:40
    آلباتروس‌ها را می‌بینید
    که دور قایق می‌چرخند.
  • 8:40 - 8:43
    حدود چهار روز، عبور از
    قلمرو آنها طول می‌کشد.
  • 8:43 - 8:45
    پس چهار روز با همان آلباتروس هستید.
  • 8:45 - 8:48
    و آنها ما را به عنوان
    موجوداتی جدید می‌بینند،
  • 8:48 - 8:53
    و آنها به معنای واقعی روی بادی که
    از بادبان اصلی می‌آید موج‌سواری می‌کنند،
  • 8:53 - 8:56
    و پشت قایق آویزان می‌شوند،
  • 8:56 - 8:58
    و حضور آنها را پشتتان حس می‌کنید.
  • 8:58 - 8:59
    و رویتان را برمی‌گردانید،
  • 8:59 - 9:01
    و یک آلبتروس هست که شما را نگاه می‌کند.
  • 9:01 - 9:03
    ما میدن را آخر مسابقه فروختیم،
  • 9:03 - 9:04
    ولی همچنان پول نداشتیم.
  • 9:04 - 9:06
    و پنج سال پیش پیدایش کردیم،
  • 9:06 - 9:09
    همان زمانی که یک کارگردان تصمیم گرفت،
  • 9:09 - 9:12
    که می‌خواهد یک مستند درباره‌ی میدن بسازد.
  • 9:12 - 9:13
    ما میدن را پیدا کردیم،
  • 9:13 - 9:14
    و میدن دوباره وارد زندگی من شد،
  • 9:14 - 9:18
    و واقعا خیلی از چیزهایی که
    فراموش کرده بودم را به یاد من آورد،
  • 9:18 - 9:19
    در طی سال‌ها،
  • 9:19 - 9:22
    درباره‌ی اینکه باید
    حس درونی و قلبم را دنبال کنم،
  • 9:22 - 9:24
    و اینکه واقعا جزوی از جهان هستی باشم.
  • 9:24 - 9:28
    و هرچیزی که من در زندگی مهم می‌دانم،
  • 9:28 - 9:30
    میدن به من برگردانده است.
  • 9:30 - 9:32
    دوباره، نجاتش دادیم،
  • 9:32 - 9:33
    یک تآمین مالی جمعی انجام دادیم،
  • 9:33 - 9:35
    ما آن را از جمهوری سیشل نجات دادیم.
  • 9:35 - 9:38
    پرنسس هایا، دختر شاه‌حسین،
  • 9:38 - 9:41
    هزینه‌ی حمل و نقل به انگلیس،
    و سپس ترمیمش را تآمین کرد.
  • 9:41 - 9:43
    همه‌ی خدمه‌ی اصلی حضور داشتند.
  • 9:43 - 9:45
    دوباره گروه اصلی‌مان را دورهم جمع کردیم.
  • 9:46 - 9:48
    و بعد تصمیم گرفتیم،
    می‌خواستیم با میدن چه کنیم؟
  • 9:48 - 9:51
    و این برای من،
    واقعا لحظه‌ای از زندگی‌ام بود،
  • 9:51 - 9:54
    که به تمام کارهایی که
    در گذشته انجام داده بودم، نگاه کردم.
  • 9:54 - 9:57
    همه‌ی پروژه‌ها، همه‌ی احساسات،
  • 9:57 - 10:00
    همه‌ی اشتیاق‌ها،
    همه‌ی نبردها، همه‌ی مبارزه‌ها
  • 10:00 - 10:03
    و تصمیم گرفتم که
    می‌خواستم میدن آن مبارزه را
  • 10:03 - 10:04
    برای نسل بعدی ادامه دهد.
  • 10:04 - 10:08
    میدن دور دنیا را در
    یک تور پنج ساله، سفر می‌کند.
  • 10:08 - 10:12
    ما داریم هزاران دختر را
    از سراسر دنیا مشغول می‌کنیم،
  • 10:12 - 10:16
    ما داریم برنامه‌های اجتماعی را که دختران
    را وارد فضای آموزشی می‌کند، حمایت می‌کنیم.
  • 10:16 - 10:19
    تحصیل و آموزش فقط به معنای
    نشستن سر کلاس نیست.
  • 10:19 - 10:25
    این برای من، یعنی به دختران آموزش دهیم،
    که لزومی ندارد شما همه یک شکل باشید،
  • 10:25 - 10:27
    لزومی ندارد همه احساسات یکسان داشته باشید.
  • 10:27 - 10:29
    لزومی ندارد که همه یک شکل رفتار کنید.
  • 10:29 - 10:30
    می‌توانید موفق باشید،
  • 10:30 - 10:32
    می‌توانید رویاهایتان را دنبال کنید
  • 10:32 - 10:33
    و می‎‌توانید برای آنها بجنگید.
  • 10:33 - 10:35
    زندگی آنقدر آسان نیست که از آ به ب برود.
  • 10:35 - 10:36
    زندگی بی‌نظم است.
  • 10:36 - 10:39
    زندگی من از ابتدا تا آخر بی‌نظم بوده است،
  • 10:39 - 10:41
    ولی به یک نحوی به
    راهی که داریم می‌رویم، رسیده‌ام.
  • 10:41 - 10:45
    آینده برای ما و میدن
    بی‌نظیر به نظر می‌رسد.
  • 10:45 - 10:47
    و برای من،
  • 10:47 - 10:49
    این است که کار را به سرانجام برسانم.
  • 10:49 - 10:52
    این است که کار را با میدن
    به سرانجام برسانم،
  • 10:52 - 10:54
    و از آن استفاده کنم که به دختران بگویم،
  • 10:54 - 10:57
    که اگر فقط یک نفر به شما باور داشته باشد،
  • 10:57 - 10:58
    می‌توانید هرکاری انجام دهید.
Title:
دست از تماشاچی بودن در زندگی خودت بردار.
Speaker:
تِریسی ادواردز
Description:

اسطوره‌ی دریانوردی، تریسی ادواردز می‌گوید: «زندگی از آ به ب نمی‌رود، زندگی بی‌نظم است.»
در این سخنرانی الهام‌بخش، او تعریف می‌کند که چطور از یک نوجوان ناسازگار به کاپیتان اولین خدمه‌ی تمام-خانم، در تنگاتنگ ترین مسابقه‌ی دریایی تبدیل شده‌است؛ و همچنین توضیح می‌دهد که چطور به جوانان سراسر دنیا کمک می‌کند که به آرزوهایشان برسند.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
11:14

Persian subtitles

Revisions