Return to Video

چرا من با کسانی که نامه‌ی نفرین برایم فرستاده‌اند به صرف قهوه می‌نشینم

  • 0:01 - 0:06
    صندوق پست الکترونیکی من پر از
    نامههای نفرتآمیز و توهینهای شخصی است
  • 0:06 - 0:07
    و سالها هم بوده است.
  • 0:08 - 0:12
    در سال ۲۰۱۰، شروع به پاسخ دادن
    به این نامهها کردم
  • 0:12 - 0:17
    و به نویسنده پیشنهاد میدادم که برای
    صرف قهوه و گپ زدن دیداری داشته باشیم.
  • 0:18 - 0:20
    من صدها ملاقات داشتم.
  • 0:22 - 0:25
    آنها به من چیز مهمی یاد دادند که
    میخواهم آن را با شما به اشتراک بگذارم.
  • 0:28 - 0:31
    من در ترکیه از والدینی کرد تبار متولد شدم
  • 0:31 - 0:33
    و زمانی که کودک بودم
    به دانمارک نقل مکان کردیم.
  • 0:34 - 0:38
    در سال ۲۰۰۷ من برای کرسی نمایندگی
    در پارلمان دانمارک کاندید شدم
  • 0:38 - 0:41
    به عنوان یکی از اولین زنان
    با سابقهٔ اقلیت.
  • 0:42 - 0:44
    من انتخاب شدم،
  • 0:44 - 0:48
    اما زود متوجه شدم که
    خیلیها از این موضوع خوشحال نیستند
  • 0:48 - 0:53
    بنابراین میبایست سریعا به دریافت
    پیامهای نفرتآمیز در صندوقم عادت میکردم.
  • 0:55 - 0:59
    آن نامهها با چیزی
    شبیه به این شروع میشدند:
  • 0:59 - 1:02
    «عمامه به سری مثل تو در
    پارلمان ما چه کار میکند؟»
  • 1:03 - 1:05
    من هیچگاه جواب نمیدادم.
  • 1:05 - 1:07
    فقط نامهها را پاک میکردم.
  • 1:07 - 1:11
    فقط به این فکر میکردم که من و
    فرستندهٔ نامه هیچ وجه اشتراکی نداریم.
  • 1:12 - 1:14
    آنها من را نمیفهمند،
  • 1:14 - 1:16
    و من نیز آنها را نمیفهمم.
  • 1:18 - 1:21
    سپس یک روز،
    یکی از همکارانم در پارلمان گفت
  • 1:21 - 1:23
    که باید این نامههای نفرت را ذخیره کنم.
  • 1:24 - 1:27
    «وقتی چیزی برای شما اتفاق میافتد،
    باید به پلیس سرنخ ارائه دهید.»
  • 1:28 - 1:30
    (خنده)
  • 1:30 - 1:34
    متوجه شدم که او گفت
    "وقتی" چیزی اتفاق میافتد نه "اگر".
  • 1:34 - 1:36
    (خنده)
  • 1:36 - 1:41
    همچنین گاهی اوقات نامههای نفرتآمیز
    به آدرس خانهام فرستاده میشدند.
  • 1:41 - 1:45
    هرچه بیشتر در مناظرهٔ عمومی دخیل میشدم،
  • 1:45 - 1:48
    بیشتر نامههای
    نفرت آمیز و تهدید دریافت میکردم.
  • 1:49 - 1:52
    بعد از مدتی یک آدرس مخفی بدست آوردم
  • 1:52 - 1:55
    و مجبور بودم ملاحظهٔ بیشتری
    برای محافظت از خانوادهام داشته باشم.
  • 1:58 - 2:02
    سپس در سال ۲۰۱۰، یک نازی
    شروع به آزار و اذیت من کرد.
  • 2:02 - 2:05
    او مردی بود که به زنان مسلمان
    در خیابان حمله کرده بود.
  • 2:06 - 2:09
    با گذشت زمان، خیلی بدتر هم شد.
  • 2:10 - 2:15
    من با فرزندانم در باغ وحش بودم،
    و تلفن به طور مداوم زنگ میخورد.
  • 2:16 - 2:18
    آن مرد نازی بود.
  • 2:19 - 2:22
    من این احساس را داشتم که او نزدیک است.
  • 2:22 - 2:23
    ما به خانه رفتیم.
  • 2:24 - 2:26
    زمانی که بازگشتیم،
  • 2:26 - 2:32
    پسرم پرسید: «مامان، چرا
    او آنقدر از شما متنفر است،
  • 2:32 - 2:34
    در حالی که حتی شما را نمیشناسد؟»
  • 2:36 - 2:38
    من گفتم: «بعضی آدم ها احمق هستند همین.»
  • 2:39 - 2:42
    و در آن زمان، واقعاً فکر میکردم که
    پاسخی کاملاً هوشمندانه است.
  • 2:44 - 2:47
    و گمان میکنم که این جوابی است که
    بیشتر ما خواهیم داد.
  • 2:48 - 2:49
    دیگران--
  • 2:50 - 2:53
    احمق، شستشوی مغزی شده و جاهل هستند.
  • 2:54 - 2:57
    ما بچههای خوب
    و آنها بچههای بد هستند، نقطه، ختم کلام.
  • 2:59 - 3:02
    چند هفته بعد
    من در خانهٔ دوستی بودم،
  • 3:02 - 3:08
    و از تمام دشمنی و نژادپرستی که میدیدم
    بسیار ناراحت و عصبانی بودم.
  • 3:09 - 3:12
    او بود که پیشنهاد داد
    که من باید با آنها تماس بگیرم
  • 3:12 - 3:13
    و ملاقاتشان کنم.
  • 3:15 - 3:16
    گفتم،
    «آنها مرا خواهند کشت.»
  • 3:18 - 3:21
    او گفت: «آنها هیچوقت به عضو پارلمان
    دانمارک حمله نمیکنند.
  • 3:21 - 3:25
    و در این صورت، اگر تو را کشتند،
    به شهید تبدیل میشوید.»
  • 3:25 - 3:27
    (خنده)
  • 3:27 - 3:30
    «بنابراین، این یک وضعیت
    ناب برد برد برای تو است.»
  • 3:30 - 3:32
    (خنده)
  • 3:34 - 3:37
    مشاورهٔ او خیلی غیرمنتظره بود،
  • 3:37 - 3:38
    وقتی به خانه رسیدم،
  • 3:38 - 3:39
    رایانهام را روشن کردم
  • 3:39 - 3:43
    و پوشهای را که تمام نامههای نفرین را
    در آن ذخیره میکردم باز نمودم.
  • 3:44 - 3:46
    به معنای واقعی کلمه صدها نامه بودند.
  • 3:47 - 3:51
    نامههایی که با کلماتی مانند "تروریست"
    شروع میشدند،
  • 3:51 - 3:53
    "عمامه به سر"،
  • 3:53 - 3:54
    "موش"، "فاحشه."
  • 3:56 - 4:00
    تصمیم گرفتم با آن کسی که بیشتراز همه
    نامه فرستاده بود تماس بگیرم.
  • 4:01 - 4:03
    نام او اینگلف بود.
  • 4:05 - 4:11
    تصمیم گرفتم یکبار با او تماس بگیرم
    و بتوانم بگویم حداقل تلاشم را کردهام.
  • 4:12 - 4:15
    متعجب و شوک زده،
  • 4:15 - 4:16
    او به تلفن پاسخ داد.
  • 4:17 - 4:22
    بدون فکر گفتم، «سلام، من اوزلمم.
    شما کلی نامه نفرتامیزبرایم فرستادهاید.
  • 4:22 - 4:24
    شما من را نمیشناسید، من شما را نمیشناسم.
  • 4:24 - 4:27
    با خودم فکر کردم آيا امکانش هست
    بتوانیم با هم قهوهای بنوشیم
  • 4:27 - 4:28
    و در مورد آن صحبت کنیم؟ »
  • 4:28 - 4:31
    (خنده)
  • 4:32 - 4:34
    در پشت خط سکوت بود.
  • 4:35 - 4:37
    و سپس او گفت،
  • 4:38 - 4:40
    « باید نظر همسرم را بپرسم.»
  • 4:40 - 4:41
    (خنده)
  • 4:42 - 4:43
    چی؟
  • 4:43 - 4:44
    آن نزاد پرست همسر دارد؟
  • 4:44 - 4:46
    (خنده)
  • 4:46 - 4:49
    چند روز بعد ما همدیگر را
    در خانهٔ او ملاقات کردیم
  • 4:49 - 4:53
    هرگز فراموش نخواهم کرد
    هنگامی که او درب ورودی را باز نمود
  • 4:53 - 4:56
    و دستش را برای دست دادن با من دراز کرد.
  • 4:57 - 4:59
    خیلی احساس ناامیدی کردم.
  • 4:59 - 5:00
    (خنده)
  • 5:00 - 5:03
    زیرا که او اصلاً شبیه به تصورات من نبود.
  • 5:04 - 5:07
    انتظار شخصی وحشتناک را داشتم -
  • 5:07 - 5:09
    کثیف، خانهای بهم ریخته،
  • 5:09 - 5:11
    اما اینگونه نبود.
  • 5:12 - 5:13
    خانهٔ او بوی قهوه میداد
  • 5:14 - 5:18
    که او در یک ست قهوهخوری که پدر
    و مادر من هم از آن داشتند سرو کرد.
  • 5:19 - 5:21
    من برای ۲ ساعت و نیم آنجا ماندم.
  • 5:23 - 5:26
    و ما چیزهای مشترک زیادی داشتیم.
  • 5:27 - 5:30
    حتی تعصبات ما هم یکسان بود.
  • 5:30 - 5:32
    (خنده)
  • 5:32 - 5:35
    اینگلف به من گفت
    آن زمانی که منتظر اتوبوس است
  • 5:35 - 5:38
    و اتوبوس با ۱۰ متر
    فاصله از او توقف میکند،
  • 5:38 - 5:41
    به این دلیل بوده که رانندهاش
    "عمامه به سر" است.
  • 5:43 - 5:45
    من این احساس را تصدیق نمودم.
  • 5:45 - 5:46
    زمانی که جوان بودم
  • 5:48 - 5:49
    و منتظر اتوبوس میایستادم
  • 5:49 - 5:51
    و اتوبوس ۱۰ متری من توقف میکرد،
  • 5:51 - 5:54
    من مطمئن میشدم که رانندهٔ آن
    نژادپرست است.
  • 5:58 - 6:00
    وقتی به خانه برگشتم،
  • 6:00 - 6:02
    من در مورد تجربهام بسیار سردرگم بودم.
  • 6:03 - 6:06
    از یک سو، من واقعاً اینگلف را دوست داشتم.
  • 6:07 - 6:10
    او فردی ساده و دلنشین برای صحبت کردن بود،
  • 6:11 - 6:13
    ولی از سوی دیگر،
  • 6:13 - 6:18
    من نمیتوانستم بر این عقیده
    که خیلی اشتراک داشتیم پافشاری کنم
  • 6:18 - 6:21
    با کسی که چنین دیدگاه نژادپرستانهای داشت.
  • 6:24 - 6:25
    به تدریج،
  • 6:25 - 6:27
    و دردناک،
  • 6:27 - 6:28
    متوجه شدم
  • 6:28 - 6:33
    که من فقط از طرف کسانی که برایم
    نامه فرستاده بودند قضاوت میشدم
  • 6:34 - 6:36
    همانطور که آنها را قضاوت کرده بودم.
  • 6:39 - 6:44
    این آغازی شد برای آنچه که
    #قهوهٔ گفتگو میخوانم.
  • 6:45 - 6:47
    اساسا، من برای صرف قهوه
  • 6:47 - 6:51
    با افرادی نشستم که
    چیزهای وحشتناکی به من گفتند
  • 6:51 - 6:55
    برای درک اینکه
    چرا آنها از افرادی مانند من نفرت دارند
  • 6:55 - 6:57
    در حالی که حتی من را نمیشناسند.
  • 6:59 - 7:01
    من این کار را در طی
    هشت سال گذشته انجام دادهام.
  • 7:03 - 7:06
    اکثریت قریب به اتفاق مردم
    برای دیدار با من موافقت کردند.
  • 7:06 - 7:08
    اکثر آنها مردان هستند
  • 7:08 - 7:09
    اما من با زنان هم ملاقات کردم.
  • 7:10 - 7:14
    من یک قانون ساختم که آنها را
    همیشه در خانهٔ خودشان ملاقات کنم
  • 7:14 - 7:17
    برای انتقال این منظور که از
    ابتدا به آنها اعتماد دارم.
  • 7:17 - 7:21
    من همیشه غذا میبردم
    چون زمانی که باهم غذا میخوریم،
  • 7:21 - 7:23
    یافتن اشتراکات بینمان و برقراری صلح
  • 7:23 - 7:25
    با هم آسانتر است.
  • 7:26 - 7:31
    در طول مسیر، من
    درسهای ارزشمندی آموختم.
  • 7:31 - 7:34
    افرادی که نامههای نفرتآمیز میفرستادند
    کارگران،
  • 7:34 - 7:36
    شوهران، همسران،
  • 7:36 - 7:38
    پدران و مادرانی مثل شما و من هستند.
  • 7:39 - 7:43
    من نمیگویم که رفتار آنها قابل قبول است،
  • 7:43 - 7:48
    اما من آموختهام که فاصلهٔ خود را
    با دیدگاه نفرتآمیز حفظ کنم.
  • 7:48 - 7:53
    بدون فاصله گرفتن از
    کسی که این دیدگاهها را بیان میکند.
  • 7:55 - 7:57
    و کشف کردم
  • 7:57 - 8:02
    افرادی که با آنها دیدار داشتم
    از مردمی میترسند که نمیشناسند،
  • 8:02 - 8:07
    همانطور که من هم قبل از آن که خود را
    برای صرف قهوه دعوت کنم میترسیدم.
  • 8:09 - 8:13
    در طول این جلسات،
    یک موضوع خاص ادامه یافت.
  • 8:13 - 8:17
    مشخص شد صرف نظر از این که من با
    یک انسانگرا یا نژادپرست صحبت میکنم،
  • 8:17 - 8:19
    مرد یا زن،
  • 8:19 - 8:21
    مسلمان یا خداناباور.
  • 8:21 - 8:23
    به نظر میرسد همه فکر میکنند
  • 8:23 - 8:26
    که باید افراد دیگر را برای
    تنفر
  • 8:26 - 8:28
    و تعمیم آن به گروهها مقصر شناخت.
  • 8:28 - 8:33
    همهٔ آنها معتقند که دیگران
    باید نفرین کردن را متوقف کنند.
  • 8:33 - 8:36
    آنها به سیاستمداران،
    رسانهها، همسایههایشان،
  • 8:36 - 8:39
    یا راننده اتوبوسی که ۱۰ متر
    دورتر متوقف میشود اشاره میکنند.
  • 8:40 - 8:42
    اما زمانی که پرسیدم، «خود شما چطور؟
  • 8:43 - 8:45
    شما چه کاری میتوانید انجام بدهید؟»
  • 8:45 - 8:48
    پاسخ معمولا این است،
  • 8:48 - 8:49
    «چه می توانم بکنم؟
  • 8:49 - 8:51
    من تاثیری ندارم.
  • 8:51 - 8:53
    هیچ قدرتی ندارم.»
  • 8:54 - 8:56
    من این احساس را میدانم.
  • 8:56 - 8:58
    برای بخش بزرگی از زندگی من،
  • 8:58 - 9:04
    من هم فکر میکردم که
    هیچ قدرت یا نفوذی ندارم --
  • 9:04 - 9:07
    حتی زمانی که عضو پارلمان دانمارک شدم.
  • 9:08 - 9:11
    اما امروز میدانم که واقعیت متفاوت است.
  • 9:11 - 9:14
    همهٔ ما در جایی که هستیم
    قدرت و تاثیر داریم،
  • 9:14 - 9:16
    بنابراین هرگز نباید،
  • 9:16 - 9:20
    پتانسیل خود را دست کم بگیریم.
  • 9:23 - 9:25
    جلسات #قهوهٔ گفتگو
    به من آموخت که
  • 9:25 - 9:29
    مردم با تمام عقاید سیاسی
    میتوانند گرفتار نفرین کسانی شوند
  • 9:29 - 9:31
    که دیدگاههای متفاوتی با آنها دارند.
  • 9:32 - 9:34
    من میدانم در مورد چه چیزی صحبت میکنم.
  • 9:34 - 9:39
    در کودکی، از گروههای
    مختلف مردم متنفر بودم.
  • 9:39 - 9:42
    و در آن زمان، دیدگاههای دینی من
    بسیار افراطی بود.
  • 9:43 - 9:47
    اما دوستی من با ترکها
    با دانمارکیها، یهودیان و نژادپرستان
  • 9:47 - 9:51
    من را علیه تعصباتم واکسینه کرد.
  • 9:52 - 9:54
    من در یک خانوادهٔ طبقهٔ کارگر بزرگ شدم،
  • 9:54 - 10:01
    و در ماجراجوییام مردم زیادی را دیدم
    که اصرار داشتند با من صحبت کنند.
  • 10:01 - 10:03
    آنها دیدگاهم را عوض کردند.
  • 10:04 - 10:08
    آنها من را به عنوان یک شهروند دموکراتیک
    و یک اتصال دهندهٔ احزاب شکل دادند.
  • 10:10 - 10:12
    اگر میخواهید از نفرت
    و خشونت جلوگیری کنید،
  • 10:12 - 10:16
    باید تا حد ممکن با تعداد زیادی
    از مردم صحبت کنیم
  • 10:16 - 10:18
    تا زمانی که ممکن است
  • 10:18 - 10:20
    تا زمانی که تا حد ممکن سرگشاده شویم.
  • 10:21 - 10:24
    این تنها میتواند از طریق مذاکره بدست آید،
  • 10:24 - 10:26
    مکالمات انتقادی
  • 10:26 - 10:30
    و اصرار بر مکالماتی که
    مردم را شیطانی جلوه نمیدهد.
  • 10:33 - 10:35
    من قصد دارم از شما یک سوال بپرسم.
  • 10:36 - 10:40
    از شما دعوت میکنم که در خانه
    و در روزهای آینده به آن فکر کنید،
  • 10:40 - 10:43
    اما باید با خودتان صادق باشید.
  • 10:43 - 10:45
    باید آسان باشد،
    هیچ کس دیگر آن را نمیداند.
  • 10:47 - 10:48
    سوال این است…
  • 10:51 - 10:52
    چه کسی شما را تهدید میکند؟
  • 10:55 - 10:59
    آیا فکر میکنید طرفداران ترامپ
    رئیس جمهور آمریکا رقتانگیز هستند؟
  • 11:01 - 11:06
    یا کسانی که به رییس جمهور ترکیه اردوغان
    رای دادند اسلامگرایان دیوانه هستند؟
  • 11:08 - 11:13
    یا کسانی که در فرانسه به لو پین رای دادند
    فاشیستهای احمق هستند؟
  • 11:15 - 11:20
    یا شاید شما فکر میکنید که آمریکاییهایی
    که به برنی ساندرز رای دادند
  • 11:20 - 11:21
    هیپیهای نابالغ هستند.
  • 11:21 - 11:23
    (خنده)
  • 11:24 - 11:28
    همهٔ این کلمات برای بدگویی
    این گروهها استفاده شدهاند.
  • 11:30 - 11:34
    شاید در این نقطه،
    فکر میکنید من یک کمالگرا هستم؟
  • 11:36 - 11:39
    میخواهم شما را به چالشی دعوت کنم.
  • 11:39 - 11:41
    قبل از پایان سال جاری،
  • 11:41 - 11:45
    شما را به این چالش میطلبم تا از
    کسی که به شما نفرت ورزیده دعوت کنید--
  • 11:45 - 11:49
    کسی که با دیدگاه سیاسی و/ یا فرهنگی
    شما مخالف است
  • 11:49 - 11:52
    و فکر نمیکنید که وجه مشترکی
    با هم داشته باشید.
  • 11:54 - 11:59
    شما را به چالش میخوانم که کسی شبیه به این
    را به #قهوهٔ گفتگو دعوت نمایید.
  • 11:59 - 12:01
    اینگلف را به یاد دارید؟
  • 12:01 - 12:05
    اساسا از شما میخواهم که
    اینگلف را در زندگی خود پیدا کنید،
  • 12:05 - 12:07
    با آن آقا یا خانم تماس بگیرید
  • 12:07 - 12:10
    و پیشنهاد ملاقات برای
    #قهوهٔ گفتگو دهید.
  • 12:11 - 12:15
    هنگامی که #قهوهٔ گفتگو را
    شروع میکنید، باید به یاد داشته باشید:
  • 12:15 - 12:20
    اول، اگر شخص در ابتدا امتناع کرد
    تسلیم نشوید.
  • 12:20 - 12:24
    گاهی اوقات ترتیب یک جلسه #قهوهٔ گفتگو
    تقریباً یک سال زمان از من میگرفت.
  • 12:25 - 12:26
    دوم:
  • 12:26 - 12:28
    شجاعت شخص دیگر را تحسین کنید.
  • 12:28 - 12:31
    این فقط شما نیستید که شجاع هستید.
  • 12:31 - 12:35
    کسی که شما را به خانهٔ خود
    دعوت میکند نیز شجاع است.
  • 12:35 - 12:36
    سوم:
  • 12:36 - 12:38
    در طول مکالمه قضاوت نکنید.
  • 12:38 - 12:42
    اطمینان حاصل کنید که در بیشتر گفتگو
    روی نقاط مشترک تمرکز داشته باشید.
  • 12:44 - 12:45
    همانطور که قبلا گفتم، غذا ببرید.
  • 12:46 - 12:50
    و در نهایت، به یاد داشته باشید که گفتگو را
    در راهی مثبت به پایان برسانید.
  • 12:50 - 12:52
    چرا که شما دوباره ملاقات خواهید داشت.
  • 12:52 - 12:55
    اتصال نمیتواند در یک روز ساخته شود.
  • 12:58 - 13:02
    در جهانی زندگی میکنیم که در آن بسیاری از
    مردم به دیدگاههای صریح و اغلب افراطی
  • 13:02 - 13:04
    درباره دیگران
  • 13:04 - 13:06
    بدون دانستن چیز زیادی دربارهشان
    چسبیدهاند.
  • 13:06 - 13:12
    ما همیشه فکر میکنیم که طرف مقابل
    مغرور است ولی ما نیستیم.
  • 13:12 - 13:14
    و آنها را از زندگیمان منع میکنیم.
  • 13:15 - 13:17
    نامههای نفرتآمیز را حذف میکنیم.
  • 13:18 - 13:21
    ما فقط با مردمی که مثل ما
    فکر میکنند ملاقات میکنیم.
  • 13:21 - 13:24
    و درباره دیگران در دستهٔ
    تحقیر صحبت میکنیم.
  • 13:25 - 13:27
    ما با مردم در فیس بوک قطع دوستی میکنیم،
  • 13:27 - 13:30
    و وقتی مردمی را می بینیم که تبعیض قائل شده
  • 13:30 - 13:32
    یا ضدبشر یا گروهها هستند،
  • 13:32 - 13:37
    برای به چالش کشیدن نظراتشان،
    اصراری به صحبت کردن با آنها نداریم.
  • 13:39 - 13:43
    اینطور است که دموکراسی سالم
    جوامع از بین میرود --
  • 13:43 - 13:47
    زمانی که ما به مسئولیت شخصی خود
    در دموکراسی رسیدگی نمیکنیم.
  • 13:48 - 13:50
    ما دموکراسی را دست کم میگیریم.
  • 13:51 - 13:52
    اینطور نیسست.
  • 13:54 - 13:58
    مکالمه چیزی بسیار سختتر
    از دموکراسی است.
  • 13:59 - 14:02
    و همچنین مهمتر.
  • 14:04 - 14:06
    بنابراین چالش من اینجاست.
  • 14:07 - 14:08
    اینگلف خود را پیدا کنید.
  • 14:08 - 14:09
    (خنده)
  • 14:09 - 14:11
    مکالمه را شروع کنید.
  • 14:12 - 14:15
    چالهها بین مردم کنده میشوند، بله
  • 14:15 - 14:21
    ولی همهٔ ما قابلیت این را داریم
    که پلی بر روی آن گودالها بسازیم.
  • 14:24 - 14:26
    و اجازه دهید با نقل قولی
    از دوستم به پایان برسانم.
  • 14:27 - 14:28
    سرگت اوزن،
  • 14:29 - 14:33
    کسی که پسرش دن اوزن را
    در ۲۰۱۵ طییک حمله تروریستی
  • 14:33 - 14:36
    به کنیسهای یهودی در کپنهاگ از دست داد.
  • 14:37 - 14:41
    سرجیو، هر گونه پیشنهاد انتقام را رد کرد
  • 14:42 - 14:44
    و در عوض گفت…
  • 14:46 - 14:50
    « بدی را فقط با مهربانی در
    میان مردم میتوان شکست داد.
  • 14:52 - 14:55
    مهربانی شجاعت میخواهد.»
  • 14:56 - 14:58
    دوستان عزیز،
  • 14:58 - 15:00
    بیایید شجاع باشیم.
  • 15:00 - 15:01
    متشکرم.
  • 15:01 - 15:05
    (تشویق)
Title:
چرا من با کسانی که نامه‌ی نفرین برایم فرستاده‌اند به صرف قهوه می‌نشینم
Speaker:
اوزلم سکیک
Description:

از سال ۲۰۰۷ صندوق پست الکترونیکی اوزلم سکیک پر از نامه‌های نفرت‌آمیز بوده است، زمانی که او در پارلمان دانمارک انتخاب شد - تبدیل به یکی از اولین مسلمانان زن در این جایگاه شد. در ابتدا او فقط نامه‌ها را حذف می‌کرد و آن‌ها را به عنوان تعصب شخصی در کار نادیده می‌گرفت، تا یک روز دوستی پیشنهاد غیرمنتظره‌ای به او ارائه داد: برای سردرآوردن از نامه‌های نفرین نویسندگان نامه‌ها را برای صرف قهوه دعوت کند. به واسطه‌ی صدها ملاقات"قهوه گفتگو" بعد از آن، سکیک می‌گوید که چگونه گفتگوی رو در رو می‌تواند یکی از قوی‌ترین نیرو‌ها برای نابود کردن نفرت باشد - و همه ما را به همکاری با افرادی که با آن‌ها اختلاف نظر داریم، به چالش می‌طلبد.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
15:21

Persian subtitles

Revisions Compare revisions