[Script Info] Title: [Events] Format: Layer, Start, End, Style, Name, MarginL, MarginR, MarginV, Effect, Text Dialogue: 0,0:00:06.80,0:00:08.06,Default,,0000,0000,0000,,کنجکاوی: Dialogue: 0,0:00:08.06,0:00:09.86,Default,,0000,0000,0000,,نعمت یا بلا؟ Dialogue: 0,0:00:09.86,0:00:11.60,Default,,0000,0000,0000,,طبیعت متناقض این ویژگی Dialogue: 0,0:00:11.60,0:00:13.55,Default,,0000,0000,0000,,برای یونانیان باستان Dialogue: 0,0:00:13.55,0:00:15.91,Default,,0000,0000,0000,,در شخصیت افسانهای پاندورا تجلی میکرد. Dialogue: 0,0:00:15.91,0:00:17.03,Default,,0000,0000,0000,,بر اساس افسانه، Dialogue: 0,0:00:17.03,0:00:18.74,Default,,0000,0000,0000,,او اولین زن میرا بود، Dialogue: 0,0:00:18.74,0:00:23.41,Default,,0000,0000,0000,,که شعله کنجکاویاش چرخهای\Nاز وقایع ویرانگر به راه انداخت. Dialogue: 0,0:00:23.41,0:00:27.08,Default,,0000,0000,0000,,پاندورا با نفس هفائستوس،\Nخدای آتش، به دنیا آمده بود، Dialogue: 0,0:00:27.08,0:00:31.27,Default,,0000,0000,0000,,که با کمک خدایان همراهش\Nاو را خارقالعاده ساخت. Dialogue: 0,0:00:31.27,0:00:34.63,Default,,0000,0000,0000,,از آفرودیت ظرفیت احساسات عمیق را گرفت؛ Dialogue: 0,0:00:34.63,0:00:37.39,Default,,0000,0000,0000,,از هرمس استادی در زبان را آموخت. Dialogue: 0,0:00:37.39,0:00:41.83,Default,,0000,0000,0000,,آتنا به او هنر صنایع دستی\Nو دقت به جزئیات را داد، Dialogue: 0,0:00:41.83,0:00:44.51,Default,,0000,0000,0000,,و هرمس روی او نام گذاشت. Dialogue: 0,0:00:44.51,0:00:48.01,Default,,0000,0000,0000,,در نهایت، زئوس دو هدیه به پاندورا بخشید. Dialogue: 0,0:00:48.01,0:00:50.38,Default,,0000,0000,0000,,اولی صفت کنجکاوی بود، Dialogue: 0,0:00:50.38,0:00:54.55,Default,,0000,0000,0000,,که در روح او نشست\Nو او را مشتاقانه به دنیا فرستاد. Dialogue: 0,0:00:54.55,0:00:58.93,Default,,0000,0000,0000,,دومی جعبهای سنگین بود، که با کندهکاری\Nتزئین شده بود و وزن زیادی داشت - Dialogue: 0,0:00:58.93,0:01:00.79,Default,,0000,0000,0000,,و با محکم بسته شده بود. Dialogue: 0,0:01:00.79,0:01:04.80,Default,,0000,0000,0000,,اما زئوس به او گفت که محتویات آن\Nبرای چشم میرا نیست. Dialogue: 0,0:01:04.80,0:01:08.59,Default,,0000,0000,0000,,و او نباید تحت هیچ شرایطی\Nدر جعبه را باز کند. Dialogue: 0,0:01:08.59,0:01:13.31,Default,,0000,0000,0000,,روی زمین، پاندورا تایتانی با استعداد\Nبه نام اپیمتئوس را دید و عاشق او شد Dialogue: 0,0:01:13.31,0:01:17.09,Default,,0000,0000,0000,,کسی که از زئوس ماموریت داشت\Nجهان طبیعی را طراحی کند. Dialogue: 0,0:01:17.09,0:01:19.76,Default,,0000,0000,0000,,او در کنار برادرش پرومتئوس کار میکرد، Dialogue: 0,0:01:19.76,0:01:21.50,Default,,0000,0000,0000,,که اولین انسانها را ساخت Dialogue: 0,0:01:21.50,0:01:24.60,Default,,0000,0000,0000,,اما به خاطر دادن آتش به آنها\Nدچار مجازاتی ابدی شد. Dialogue: 0,0:01:24.60,0:01:27.10,Default,,0000,0000,0000,,اپیمتئوس عمیقاً دلتنگ برادرش بود، Dialogue: 0,0:01:27.10,0:01:31.77,Default,,0000,0000,0000,,اما در پاندورا روح آتشین دیگری\Nبرای مصاحبت یافت. Dialogue: 0,0:01:31.77,0:01:34.40,Default,,0000,0000,0000,,پاندورا از هیجان زندگی روی زمین لبریز شد. Dialogue: 0,0:01:34.40,0:01:37.74,Default,,0000,0000,0000,,او همچنین ساده حواسش پرت میشد\Nو میتوانست ناشکیبا باشد، Dialogue: 0,0:01:37.74,0:01:42.07,Default,,0000,0000,0000,,زیرا عطشی برای دانش و میلی\Nبه پرسش درباره پیرامونش داشت. Dialogue: 0,0:01:42.07,0:01:45.57,Default,,0000,0000,0000,,معمولا، ذهن او مشغول\Nمحتویات جعبه مهر شده بود. Dialogue: 0,0:01:45.57,0:01:49.78,Default,,0000,0000,0000,,چه گنجی چنان بزرگ است\Nکه دیده بشر بر آن نظر نیارست کرد، Dialogue: 0,0:01:49.78,0:01:51.86,Default,,0000,0000,0000,,و چرا دست او بود؟ Dialogue: 0,0:01:51.86,0:01:54.24,Default,,0000,0000,0000,,انگشتانش از زور فضولی به خارش میافتاد. Dialogue: 0,0:01:54.24,0:01:57.23,Default,,0000,0000,0000,,گاهی او متقاعد میشد که نجواهایی میشنود Dialogue: 0,0:01:57.23,0:01:59.33,Default,,0000,0000,0000,,و محتویات جعبه درون آن تکان میخورند، Dialogue: 0,0:01:59.33,0:02:00.94,Default,,0000,0000,0000,,انگار که تقلا میکنند رها شوند. Dialogue: 0,0:02:00.94,0:02:04.67,Default,,0000,0000,0000,,این معما داشت او را دیوانه میکرد. Dialogue: 0,0:02:04.67,0:02:08.74,Default,,0000,0000,0000,,با گذر زمان، پاندورا\Nبیشتر و بیشتر محو جعبه شد. Dialogue: 0,0:02:08.74,0:02:12.40,Default,,0000,0000,0000,,انگار که نیروی ورای کنترل او،\Nاو را به سمت جعبه میکشاند، Dialogue: 0,0:02:12.40,0:02:15.52,Default,,0000,0000,0000,,و نام او بلندتر و بلندتر طنین میانداخت. Dialogue: 0,0:02:15.52,0:02:17.82,Default,,0000,0000,0000,,یک شب، دیگر طاقتش طاق شد. Dialogue: 0,0:02:17.82,0:02:19.44,Default,,0000,0000,0000,,آن را از اپیمتئوس دزدید، Dialogue: 0,0:02:19.44,0:02:21.70,Default,,0000,0000,0000,,و چشم به آن جعبه رمزآلود دوخت. Dialogue: 0,0:02:21.70,0:02:23.83,Default,,0000,0000,0000,,یک نگاه داخل آن انداخت، Dialogue: 0,0:02:23.83,0:02:27.09,Default,,0000,0000,0000,,تا بتواند تا ابد فکرش را از آن برهاند... Dialogue: 0,0:02:27.09,0:02:30.34,Default,,0000,0000,0000,,اما با اولین ترک در،\Nجعبه با انفجاری گشوده شد. Dialogue: 0,0:02:30.34,0:02:32.31,Default,,0000,0000,0000,,موجوداتی وحشتناک و صداهای دهشتناک Dialogue: 0,0:02:32.31,0:02:36.64,Default,,0000,0000,0000,,با ابری از دود بیرون آمدند و شروع کردند\Nدور او چرخیدن و جیغ کشیدن و زار زدن. Dialogue: 0,0:02:36.64,0:02:37.88,Default,,0000,0000,0000,,سرشار از هراس، Dialogue: 0,0:02:37.88,0:02:42.31,Default,,0000,0000,0000,,پاندورا ناامیدانه به هوا پنجه کشید\Nتا آنها را به زندانشان پس فرستد. Dialogue: 0,0:02:42.31,0:02:46.22,Default,,0000,0000,0000,,اما موجودات با ابری مهیب\Nبه بیرون موج زدند. Dialogue: 0,0:02:46.23,0:02:49.81,Default,,0000,0000,0000,,آنها که به بیرون موج میزدند\Nاو احساس کرد که اتفاق بدی خواهد افتاد. Dialogue: 0,0:02:49.81,0:02:51.83,Default,,0000,0000,0000,,زئوس از آن جعبه به عنوان زندانی Dialogue: 0,0:02:51.83,0:02:55.18,Default,,0000,0000,0000,,برای تمام نیروها و رنجهایی\Nکه ساخته بود استفاده کرده بود - Dialogue: 0,0:02:55.18,0:02:56.28,Default,,0000,0000,0000,,و وقتی رها شدند، Dialogue: 0,0:02:56.28,0:02:58.20,Default,,0000,0000,0000,,بسیار قدرتمند بودند. Dialogue: 0,0:02:58.20,0:02:59.30,Default,,0000,0000,0000,,در حالی که اشک میریخت، Dialogue: 0,0:02:59.30,0:03:03.27,Default,,0000,0000,0000,,پاندورا متوجه صدایی شد\Nکه از درون جعبه میآمد. Dialogue: 0,0:03:03.27,0:03:05.95,Default,,0000,0000,0000,,این زمزمه وهمانگیز شیاطین نبود، Dialogue: 0,0:03:05.95,0:03:09.26,Default,,0000,0000,0000,,بلکه نوری بود که بر\Nغم و اندوه او مرهم گذاشت. Dialogue: 0,0:03:09.26,0:03:11.91,Default,,0000,0000,0000,,وقتی بار دیگر در جعبه را\Nباز کرد و داخل آن را نگاه کرد، Dialogue: 0,0:03:11.91,0:03:15.91,Default,,0000,0000,0000,,پرتو گرمی از نور بیرون تابید\Nو بعد پرپر زد و رفت. Dialogue: 0,0:03:15.91,0:03:19.62,Default,,0000,0000,0000,,وقتی پاندورا به سوسوی نوری که با آزاد شدن\Nآن شیاطین به بیرون تابید نگاه کرد، Dialogue: 0,0:03:19.62,0:03:21.93,Default,,0000,0000,0000,,دردش ساکن شد. Dialogue: 0,0:03:21.93,0:03:24.59,Default,,0000,0000,0000,,او دانست که باز کردن\Nجعبه اجتنابناپذیر بود - Dialogue: 0,0:03:24.59,0:03:29.46,Default,,0000,0000,0000,,اما در کنار تقلا، امیدوار بود\Nبتواند اثراتش را التیام دهد. Dialogue: 0,0:03:29.46,0:03:32.89,Default,,0000,0000,0000,,امروزه، جعبه پاندورا\Nاستعارهای از عواقب وخیم Dialogue: 0,0:03:32.89,0:03:34.99,Default,,0000,0000,0000,,فضولی کردن در چیزهای ناشناخته است - Dialogue: 0,0:03:34.99,0:03:38.82,Default,,0000,0000,0000,,اما کنجکاوی سوزان پاندورا\Nهمچنین نشانگر دوگانگی Dialogue: 0,0:03:38.82,0:03:40.75,Default,,0000,0000,0000,,موجود در دل پرسوجوی بشر است. Dialogue: 0,0:03:40.75,0:03:43.49,Default,,0000,0000,0000,,آیا ما به بررسی هرآنچه نمیدانیم محکومیم، Dialogue: 0,0:03:43.49,0:03:45.54,Default,,0000,0000,0000,,و باید زمین را برای بیشتر کندوکاو کنیم - Dialogue: 0,0:03:45.54,0:03:47.08,Default,,0000,0000,0000,,یا اینکه اسراری هستند Dialogue: 0,0:03:47.08,0:03:48.85,Default,,0000,0000,0000,,که بهتر است ناگشوده بمانند؟