1 00:00:09,070 --> 00:00:10,810 بسیار سپاسگزارم. 2 00:00:12,390 --> 00:00:14,199 من یک روزنامهنگار هستم. 3 00:00:14,539 --> 00:00:18,029 شغل من صحبت کردن با مردمی از موقعیت های اجتماعی مختلف 4 00:00:18,239 --> 00:00:19,919 در سراسر دنیا است. 5 00:00:19,999 --> 00:00:21,439 امروز میخواهم به شما بگویم 6 00:00:21,439 --> 00:00:25,740 چرا تصمیم گرفتم اینکار را با زندگیام انجام دهم و چهچیز آموختم. 7 00:00:26,580 --> 00:00:29,429 داستان من در کاراکاس، ونزوئلا 8 00:00:29,479 --> 00:00:31,899 در آمریکای جنوبی جایی که بزرگ شدهام شروع میشود؛ 9 00:00:32,119 --> 00:00:35,000 جایی که برای من سحرآمیز 10 00:00:35,000 --> 00:00:36,950 و پر از شگفتی بودهاست و خواهد بود. 11 00:00:37,740 --> 00:00:39,070 از سنین بسیار پایین 12 00:00:39,070 --> 00:00:42,600 والدین من از من میخواستند که دید وسیعتری نسبت به دنیا داشته باشم. 13 00:00:43,160 --> 00:00:46,350 یادم میآید زمانی که حدوداً هفت ساله بودم، 14 00:00:46,430 --> 00:00:48,610 پدرم پیش من آمد و گفت: 15 00:00:48,610 --> 00:00:52,220 «ماریانا، میخواهم تو و خواهر کوچکترت را- 16 00:00:52,230 --> 00:00:54,010 که در آن زمان شش ساله بود- 17 00:00:54,040 --> 00:00:56,629 به جایی بفرستم که هیچ کس اسپانیایی صحبت نمیکند. 18 00:00:56,649 --> 00:00:59,440 میخواهم فرهنگهای متفاوت را تجربه کنید.» 19 00:00:59,920 --> 00:01:03,839 او همچنان درباره مزیتهای گذراندن یک تابستان کامل 20 00:01:03,839 --> 00:01:06,620 در یک کمپ تابستانی در ایالات متحده صحبت کرد 21 00:01:07,070 --> 00:01:08,569 و روی عبارتی که 22 00:01:08,569 --> 00:01:11,699 آن زمان توجه زیادی به آن نمیکردم تاکید میکرد: 23 00:01:11,829 --> 00:01:14,480 «هیچوقت نمیدانی در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد.» 24 00:01:14,850 --> 00:01:17,480 در ضمن، در ذهن هفت ساله خودم 25 00:01:17,480 --> 00:01:21,110 فکر میکردم به کمپ تابستانهای در میامی میرویم. 26 00:01:21,110 --> 00:01:22,050 (خنده) 27 00:01:22,050 --> 00:01:24,700 شاید بهتر هم باشد، 28 00:01:24,700 --> 00:01:27,910 و قرار است کمی به طرف شمال برویم، به اورلاندو 29 00:01:27,960 --> 00:01:29,539 جایی که میکی ماوس زندگی میکرد. 30 00:01:29,539 --> 00:01:30,279 (خنده) 31 00:01:30,279 --> 00:01:31,630 واقعاً هیجان زده بودم. 32 00:01:32,100 --> 00:01:35,120 هرچند پدرم برنامه متفاوتی داشت. 33 00:01:35,580 --> 00:01:39,710 از کاراکاس او ما را به برینرد در مینه سوتا فرستاد. 34 00:01:39,720 --> 00:01:41,070 (خنده) 35 00:01:41,240 --> 00:01:43,260 میکی ماوس آنجا نبود 36 00:01:43,260 --> 00:01:44,270 (خنده) 37 00:01:44,270 --> 00:01:47,830 نه موبایلی نه اسنپ چت یا اینستاگرامی وجود نداشت 38 00:01:47,830 --> 00:01:49,940 نمیتوانستم هیچ اطلاعاتی را جستجو کنم. 39 00:01:50,460 --> 00:01:51,460 به آنجا رسیدیم، 40 00:01:51,460 --> 00:01:53,289 و یکی از اولین چیزهایی که متوجه آن شدم 41 00:01:53,289 --> 00:01:56,530 این بود که موی بچههای آنجا چندین برابر بورتر بود، 42 00:01:56,750 --> 00:01:58,910 و بیشتر آنها چشمهای آبی داشتند. 43 00:01:59,210 --> 00:02:02,099 ضمناً این چیزی بود که ما بهنظر میرسیدیم. 44 00:02:03,089 --> 00:02:06,970 اولین شب، مدیر کمپ همه را دور یک آتش جمع کرد 45 00:02:07,000 --> 00:02:08,180 و گفت: 46 00:02:08,180 --> 00:02:11,910 «بچهها، ما امسال یک کمپ بینالمللی داریم. 47 00:02:12,170 --> 00:02:14,770 آتنسیوها از ونزوئلا اینجا هستند.» 48 00:02:14,790 --> 00:02:15,510 (خنده) 49 00:02:15,920 --> 00:02:19,510 بچههای دیگر طوری به ما نگاه میکردند که انگار ما از سیاره دیگری آمده بودیم. 50 00:02:19,890 --> 00:02:21,750 از چیزهایی میپرسیدند مثل: 51 00:02:22,010 --> 00:02:24,080 «میدانید همبرگر چیست؟» 52 00:02:24,090 --> 00:02:27,880 یا «آیا شما با الاغ یا قایق به مدرسه میروید؟» 53 00:02:27,890 --> 00:02:28,700 (خنده) 54 00:02:28,700 --> 00:02:31,170 سعی کردم با انگلیسیِ دستوپا شکسته خودم پاسخ بدهم 55 00:02:31,170 --> 00:02:32,630 و آنها فقط میخندیدند. 56 00:02:32,670 --> 00:02:34,780 میدانم نمیخواستند بیرحم باشند؛ 57 00:02:34,800 --> 00:02:37,260 فقط سعی میکردند بفهمند ما چهکسی بودیم، 58 00:02:37,270 --> 00:02:39,779 و به دنیایی که می شناختند ربط بدهند. 59 00:02:40,349 --> 00:02:42,070 ما هم میتوانستیم مانند آنها باشیم، 60 00:02:42,070 --> 00:02:44,900 یا شخصیت های بیرون آمده از کتابی پر از ماجرا 61 00:02:44,900 --> 00:02:47,250 مانند علاءالدین یا کتاب جنگل. 62 00:02:47,600 --> 00:02:49,369 مطمئناً مانند آنها بهنظر نمیرسیدیم 63 00:02:49,589 --> 00:02:51,460 ما به زبان آنها صحبت نمیکردیم، 64 00:02:51,480 --> 00:02:52,650 ما متفاوت بودیم. 65 00:02:52,690 --> 00:02:55,219 در سن هفتسالگی این مسئله شما را میرنجاند. 66 00:02:55,749 --> 00:02:58,469 اما من باید از خواهر کوچکم مراقبت میکردم 67 00:02:58,469 --> 00:03:01,060 و او هر روز در کمپ تابستانی گریه میکرد. 68 00:03:01,120 --> 00:03:03,639 پس تصمیم گرفتم تظاهر به قوی بودن کنم 69 00:03:03,789 --> 00:03:07,400 و تا آنجا که میتوانم سنتهای آمریکایی را بپذیرم. 70 00:03:08,060 --> 00:03:11,300 بعد به طول هشت سال و در شهرهای مختلفی که بیشتر آمریکاییها 71 00:03:11,370 --> 00:03:16,260 حتی اسمشان را نشنیدهاند کاری انجام دادیم که به آن «آزمایش کمپ تابستانی» میگفتند. 72 00:03:17,080 --> 00:03:21,750 چیزی که بیشتر درباره این لحظهها به یاد دارم وقتی بود که با کسی دوست میشدم. 73 00:03:22,230 --> 00:03:25,590 پیدا کردن دوست پاداشی خاص بود. 74 00:03:26,200 --> 00:03:28,900 همه میخواهند باارزش و مقبول باشند 75 00:03:28,900 --> 00:03:32,870 و ما فکر میکنیم این باید خود به خود اتفاق بیفتد اما اینطور نیست. 76 00:03:33,260 --> 00:03:36,790 وقتی متفاوت هستید مجبورید برای پذیرش تلاش کنید. 77 00:03:37,250 --> 00:03:40,590 شما باید بسیار مفید، باهوش، بامزه، 78 00:03:40,990 --> 00:03:44,730 و هر چیز دیگری باشید تا برای جمعی که میخواهید با آنها وقت بگذرانید جالب باشد. 79 00:03:45,490 --> 00:03:47,280 بعد از آن وقتی دبیرستانی بودم 80 00:03:47,330 --> 00:03:50,070 پدرم به این برنامه تابستانه چیزی اضافه کرد 81 00:03:50,300 --> 00:03:53,790 و در سالهای مقدماتی دبیرستان از کاراکاس 82 00:03:53,790 --> 00:03:55,760 مرا به ولینگفورد در کنتیکت فرستاد. 83 00:03:56,060 --> 00:03:59,030 یادم میآید این بار در هواپیما داشتم 84 00:03:59,050 --> 00:04:03,640 درباره «تجربه دبیرستان آمریکایی» با یک کمد خیالپردازی میکردم. 85 00:04:03,890 --> 00:04:05,210 قرار بود عالی باشد، 86 00:04:05,210 --> 00:04:08,260 دقیقاً مانند برنامه تلویزیونی موردعلاقهام: «زنگ مدرسه نجاتش داد» 87 00:04:08,260 --> 00:04:09,280 (خنده) 88 00:04:09,800 --> 00:04:11,499 به آنجا رسیدم و به من گفتند 89 00:04:11,499 --> 00:04:14,810 که هماتاقی من مشتاقانه منتظر است. 90 00:04:15,530 --> 00:04:16,620 در را باز کردم 91 00:04:16,640 --> 00:04:18,750 و اوآنجا بود روی تخت نشسته بود، 92 00:04:19,670 --> 00:04:21,460 با روسری. 93 00:04:22,380 --> 00:04:25,370 نامش فاطیما بود، مسلمان بود و از بحرین آمده بود، 94 00:04:25,370 --> 00:04:27,740 و کسی نبود که انتظارش را داشتم. 95 00:04:28,090 --> 00:04:31,070 احتمالاً وقتی نگاهش کردم متوجه ناامیدیام شد 96 00:04:31,070 --> 00:04:33,960 چون تلاشی برای پنهان کردنش نکردم. 97 00:04:34,890 --> 00:04:37,430 ببینید به عنوان یک نوجوان میخواستم بیشتر پذیرفته شوم، 98 00:04:37,430 --> 00:04:39,430 محبوب تر شوم، 99 00:04:39,430 --> 00:04:42,249 شاید دوست پسری برای جشن دبیرستان داشته باشم 100 00:04:42,469 --> 00:04:45,090 و احساس میکردم فاطیما تنها با خجالت 101 00:04:45,090 --> 00:04:47,810 و قوانین سختگیرانه پوشش خود جلوی مرا میگیرد. 102 00:04:49,330 --> 00:04:51,690 نمیفهمیدم داشتم باعث میشدم حسی در او ایجاد شود 103 00:04:52,120 --> 00:04:54,230 که بچه های کمپ تابستانی در من ایجاد میکردند. 104 00:04:54,760 --> 00:04:57,430 این معادل دبیرستانی 105 00:04:57,540 --> 00:04:59,970 پرسش «میدانی پیتزا چیست؟» بود. 106 00:05:00,260 --> 00:05:02,540 من بسیار خودخواه بودم 107 00:05:02,540 --> 00:05:05,360 و نمیتوانستم خود را جای او بگذارم. 108 00:05:06,500 --> 00:05:08,410 باید با شما روراست باشم، 109 00:05:08,690 --> 00:05:11,150 ما تنها چند ماه باهم گذراندیم 110 00:05:11,200 --> 00:05:14,130 چون مدتی بعد به جای دانشآموزان دیگری 111 00:05:14,130 --> 00:05:15,959 با یک مشاور زندگی کرد. 112 00:05:16,189 --> 00:05:19,140 یادم است به این فکر میکردم که «آه، اوضاعش خوب خواهد بود. 113 00:05:19,190 --> 00:05:20,850 او فقط متفاوت است.» 114 00:05:21,590 --> 00:05:23,730 میبینید، وقتی به کسی برچسب متفاوت بودن بزنیم، 115 00:05:23,740 --> 00:05:25,800 آنها را به نحوی تحقیر میکند. 116 00:05:26,050 --> 00:05:27,870 آنها «دیگری» میشوند. 117 00:05:27,940 --> 00:05:31,020 آنها ارزش زمان ما را ندارند، مسئله ما نیستند، 118 00:05:31,020 --> 00:05:36,430 و درواقع، آنها، «دیگری»، باعث مشکلات ما هستند. 119 00:05:37,280 --> 00:05:40,010 بنابراین چطور نقاط کورمان را تشخیص میدهیم؟ 120 00:05:40,470 --> 00:05:45,010 اینکار با شناخت تفاوتهایتان، 121 00:05:45,130 --> 00:05:47,130 با پذیرش آن رفتارها آغاز میشود. 122 00:05:47,610 --> 00:05:52,070 تنها پس از آن می توانید چیزی که دیگران را خاص میکند بپذیرید. 123 00:05:52,910 --> 00:05:54,670 زمانی را که این را فهمیدم یادم میآید. 124 00:05:54,670 --> 00:05:56,810 چندماه بعد از آن اتفاق بود. 125 00:05:56,810 --> 00:05:58,910 دوست پسری برای جشن دبیرستان پیدا کرده بودم، 126 00:05:58,910 --> 00:06:00,280 چندین دوست داشتم 127 00:06:00,280 --> 00:06:02,990 و تقریباً فاطیما را فراموش کردهبودم 128 00:06:02,990 --> 00:06:07,200 تا وقتی که همه برای برنامه استعدادیابی خیریهای ثبت نام کردند. 129 00:06:07,420 --> 00:06:10,180 هرکس باید استعدادی را حراج میکرد. 130 00:06:10,220 --> 00:06:14,190 گویا هرکس چیز خاصی را برای ارائه داشت. 131 00:06:14,350 --> 00:06:16,630 بعضی کودکان میخواستند ویولون بزنند، 132 00:06:16,630 --> 00:06:19,310 بقیه میخواستند یک تکگویی تئاتر را بخوانند، 133 00:06:19,710 --> 00:06:21,250 و یادم میآید داشتم فکر میکردم 134 00:06:21,250 --> 00:06:24,220 «ما استعدادها را اینگونه در خانه تمرین نمیکنیم.» 135 00:06:24,240 --> 00:06:27,269 اما من مصمم بودم که چیز باارزشی بیابم. 136 00:06:27,609 --> 00:06:29,499 روز برگزاری برنامه استعدادیابی فرارسید، 137 00:06:29,499 --> 00:06:31,649 و من با ضبط صوت کوچکم روی صحنه رفتم، 138 00:06:31,649 --> 00:06:34,320 و آن را روی زمین گذاشتم و دکمه روشن را فشردم. 139 00:06:34,320 --> 00:06:39,050 آهنگی از خواننده موردعلاقهام، شکیرا، پخش شد. 140 00:06:39,530 --> 00:06:44,589 و شروع کردم: «هر وقت و هرجایی که باید با هم باشیم،» 141 00:06:44,589 --> 00:06:49,399 و گفتم: «نامم ماریانا است و من میخواهم کلاس رقص بگذارم» 142 00:06:50,199 --> 00:06:53,889 تقریباً تمام کلاس دستهایشان را بلند کردند. 143 00:06:54,249 --> 00:06:56,119 کلاس رقص من از دهمین دوره کلاس ویولن 144 00:06:56,119 --> 00:06:59,160 که آن روز پیشنهاد شده بود بسیار برجستهتر بود. 145 00:06:59,540 --> 00:07:02,650 وقتی به خوابگاه برگشتم اصلاً حس نکردم متفاوت هستم. 146 00:07:02,689 --> 00:07:04,399 احساس کردم خاص هستم. 147 00:07:04,969 --> 00:07:08,269 همان موقع به فاطیما فکر کردم 148 00:07:08,349 --> 00:07:12,559 که وقتی اولینبار با او روبهرو شدم نتوانستم او را خاص ببینم. 149 00:07:13,229 --> 00:07:14,740 او اهل خاورمیانه بود، 150 00:07:14,740 --> 00:07:17,349 مانند خانواده شکیرا که از خاورمیانه بودند. 151 00:07:17,379 --> 00:07:20,949 اگر گشادهرو بودم او میتوانست 152 00:07:20,949 --> 00:07:22,780 یکی دوتا چیز از رقص شکم یادم دهد. 153 00:07:23,550 --> 00:07:25,490 حالا از شما میخواهم که آن برچسبهایی 154 00:07:25,490 --> 00:07:28,390 که در ابتدای جلسه بهشما داده شد را بگیرید 155 00:07:28,390 --> 00:07:30,530 به جایی نگاه کنید که چیزی را که 156 00:07:30,530 --> 00:07:32,299 شما را خاص میکند نوشتید. 157 00:07:32,409 --> 00:07:34,799 اگر درخانه دارید تماشا میکنید، یک تکه کاغذ بردارید 158 00:07:34,799 --> 00:07:37,369 و چیزی که شما را متفاوت میکند بنویسید. 159 00:07:38,399 --> 00:07:40,360 ممکن است احتیاط کنید، 160 00:07:40,370 --> 00:07:43,339 شاید حتی کمی خجالت زده شوید، یا حتی احساس غرور کنید. 161 00:07:44,189 --> 00:07:46,409 اما باید آن را بپذیرید. 162 00:07:46,739 --> 00:07:51,910 به یاد داشته باشید این نخستین قدمی است که برای پذیرش ویژگی خاص دیگران برمیدارید. 163 00:07:52,830 --> 00:07:55,049 وقتی به ونزوئلا برگشتم، 164 00:07:55,049 --> 00:07:59,609 متوجه شدم چطور این تجربیات داشت مرا تغییر میداد 165 00:08:00,259 --> 00:08:02,880 توانایی صحبت به چند زبان 166 00:08:02,880 --> 00:08:06,750 و هدایت افراد و مکان های مختلف 167 00:08:07,240 --> 00:08:09,590 درکی منحصربهفرد به من داد. 168 00:08:09,800 --> 00:08:11,750 در نهایت فهمیدم 169 00:08:11,750 --> 00:08:15,359 چقدر خود را جای دیگران گذاشتن مهم است. 170 00:08:16,109 --> 00:08:21,040 این یکی از بزرگترین دلایل من برای انتخاب شغل خبرنگاری بود. 171 00:08:21,250 --> 00:08:26,130 به خصوص با وجود بودن از بخشی از جهان که به آن برچسبهای «حیاط خلوتی»، 172 00:08:26,130 --> 00:08:29,020 «بیگانه های نامشروع»، «جهان سوم»، «غریبهها»، 173 00:08:29,549 --> 00:08:32,179 میخواستم قدمی برای تغییر آن بردارم. 174 00:08:32,779 --> 00:08:34,609 هرچند اینها حول زمانی بود 175 00:08:34,609 --> 00:08:36,960 که دولت ونزوئلا 176 00:08:36,960 --> 00:08:39,210 بزگترین ایستگاه تلویزیونی کشورمان را تعطیل کرد. 177 00:08:39,800 --> 00:08:41,428 سانسور به شدت افزایش یافت. 178 00:08:41,988 --> 00:08:44,668 پدرم پیش من آمد و گفت: 179 00:08:44,748 --> 00:08:47,000 «چطور میخواهی اینجا روزنامهنگار شوی؟ 180 00:08:47,450 --> 00:08:48,850 باید از اینجا بروی.» 181 00:08:49,350 --> 00:08:50,949 همانموقع فهمیدم 182 00:08:51,349 --> 00:08:54,069 مرا برای این لحظه داشت آماده میکرد. 183 00:08:54,419 --> 00:08:56,970 این چیزی است که آینده برایم در نظر داشت. 184 00:08:57,710 --> 00:09:02,969 در سال ۲۰۰۸ چمدانم را جمع کردم و به ایالات متحده آمدم 185 00:09:03,759 --> 00:09:05,859 و هنوز هم برنگشتم. 186 00:09:06,729 --> 00:09:10,049 من به عنوان یک فرد ۲۴ ساله میدانستم 187 00:09:10,049 --> 00:09:15,340 دوباره داشتم به یک پناهجو، یک مهاجر، یک غریبه تبدیل میشدم 188 00:09:15,420 --> 00:09:18,410 اما این بار برای همیشه. 189 00:09:19,340 --> 00:09:22,920 میتوانستم برای تحصیل در روزنامهنگاری بورسیه بگیرم. 190 00:09:23,260 --> 00:09:26,300 یادم میآید وقتی آنها اولین تکلیفم را 191 00:09:26,640 --> 00:09:30,490 پوشش اخبار انتخاب تاریخی رئیس جمهور باراک اوباما تعیین کردند. 192 00:09:31,110 --> 00:09:33,500 احساس میکردم بسیار خوش شانسم، بسیار امیدوار شدم. 193 00:09:33,500 --> 00:09:35,210 با خود میگفتم «آره، خودشه. 194 00:09:35,210 --> 00:09:37,670 به آمریکای فراتر از نژاد آمدهام، 195 00:09:37,670 --> 00:09:40,760 جایی که تفکر ما و آنها درحال پوسیدن است 196 00:09:40,760 --> 00:09:43,759 و احتمالاً در طول عمر من از بین خواهد رفت.» 197 00:09:45,359 --> 00:09:48,450 آیا اشتباه میکردم، درست است؟ 198 00:09:49,420 --> 00:09:54,100 چرا ریاست جمهوری باراک اوباما تنشهای نژادی را در کشورمان کمتر نکرد؟ 199 00:09:54,490 --> 00:09:56,899 چرا بعضی افراد همچنان احساس میکنند 200 00:09:56,899 --> 00:10:00,129 از جانب مهاجران، دگرباشها، و اقلیت مردمی احساس خطر میکنند 201 00:10:00,129 --> 00:10:02,649 که فقط میکوشند جایی در ایالات متحده پیدا کنند 202 00:10:02,649 --> 00:10:05,569 که باید برای همه باشد؟ 203 00:10:06,279 --> 00:10:08,090 درآن زمان جوابی نداشتم 204 00:10:08,900 --> 00:10:11,580 اما در هشتم نوامبر سال ۲۰۱۶ 205 00:10:11,580 --> 00:10:15,029 وقتی دونالد ترامپ به ریاستجمهوری رسید، برایم روشن شد 206 00:10:15,029 --> 00:10:18,750 که بخش بزرگی از رای دهندگان، آنها را «غریبه» میدانند. 207 00:10:18,960 --> 00:10:21,819 بعضیها افرادی را میبینند که میخواهند شغلشان را بگیرند 208 00:10:21,819 --> 00:10:24,869 یا تروریستهای بالقوه که به یک زبان خارجی صحبت میکنند. 209 00:10:25,719 --> 00:10:31,550 درضمن اقلیت افراد، اغلب تنها تنفر، تعصب 210 00:10:31,550 --> 00:10:34,149 و تنگنظری را از گروه دیگر میبینند. 211 00:10:34,869 --> 00:10:38,379 انگار ما در حبابهایی گیر کردهایم که هیچکس نمیخواهد آنها را بترکاند. 212 00:10:39,209 --> 00:10:42,400 تنها راهش، تنها راه رهایی از آن 213 00:10:42,420 --> 00:10:47,500 این است که بفهمیم متفاوت بودن به معنای متفاوت فکرکردن هم است. 214 00:10:48,020 --> 00:10:50,490 احترام گذاشتن شجاعت میخواهد. 215 00:10:51,200 --> 00:10:52,830 وُلتِر میگوید: 216 00:10:53,010 --> 00:10:55,540 «ممکن است با چیزی که مجبوری بگویی، موافق نباشم 217 00:10:55,540 --> 00:10:59,500 اما تا پای جان از حق تو برای گفتنش دفاع میکنم.» 218 00:11:00,860 --> 00:11:03,280 این که هیچ چیز خوبی در طرف مقابل نبینیم 219 00:11:03,440 --> 00:11:05,550 گفتگو را غیرممکن میکند. 220 00:11:05,810 --> 00:11:09,230 بدون گفتگو همان اشتباهات را تکرار میکنیم 221 00:11:09,230 --> 00:11:12,090 چون ما چیز تازهای یاد نگرفتهایم. 222 00:11:13,210 --> 00:11:17,390 من انتخابات سال ۲۰۱۶ را برای خبرگزاری انبیسی پوشش دادم. 223 00:11:17,560 --> 00:11:21,540 این اولین ماموریت من در این شبکه همگانی است 224 00:11:21,540 --> 00:11:24,470 که از تلویزیون اسپانیایی عبور کرده بودم. 225 00:11:25,350 --> 00:11:27,860 و من میخواستم کاری متفاوت انجام دهم. 226 00:11:28,220 --> 00:11:32,100 من نتایج انتخابات را با خانوادههای ثبتنشده تماشا کردم. 227 00:11:33,360 --> 00:11:37,360 برخی میخواستند آن لحظه را با خانوادههایی که جزو شهروندان نیستند تقسیم کنند 228 00:11:37,670 --> 00:11:40,790 اما در واقع بیشتر ماندند تا آن شب شکست بخورند. 229 00:11:42,470 --> 00:11:45,025 وقتی معلوم شد که دونالد ترامپ پیروز میشود 230 00:11:45,400 --> 00:11:49,240 یک دختر هشت ساله به نام آنجلینا با اشک به طرف من دوید. 231 00:11:49,970 --> 00:11:53,860 او گریه میکرد و از من پرسید آیا مادرش قرار است دیپورت شود. 232 00:11:54,530 --> 00:11:57,410 بغلش کردم و گفتم: «همه چیز درست میشود.» 233 00:11:57,950 --> 00:11:59,820 اما واقعاً نمیدانستم. 234 00:12:00,030 --> 00:12:04,760 این عکسی است که آن شب گرفتیم و برای همیشه در قلبم حک شد. 235 00:12:05,450 --> 00:12:06,820 این آن دخترک است 236 00:12:06,820 --> 00:12:10,520 که در همان سنی بود که من به اردوگاه برینرد رفتم. 237 00:12:11,400 --> 00:12:13,580 او همانموقع میدانست که یک «غریبه» است. 238 00:12:13,980 --> 00:12:16,970 او هرروز از مدرسه تا خانه را با این ترس میرفت 239 00:12:17,030 --> 00:12:19,160 که نکند مادرش را بیرون کردهاند. 240 00:12:19,940 --> 00:12:22,990 چطور میتوانیم خود را بهجای آنجلینا بگذاریم؟ 241 00:12:23,620 --> 00:12:26,770 چطور به او بفهمانیم که خاص است 242 00:12:26,820 --> 00:12:30,440 و نه آنقدر بیارزش که نتواند خانوادهاش را دور هم ببیند؟ 243 00:12:32,490 --> 00:12:36,120 با بردن دوربین به خانواده او و خانوادههای مانند آنها 244 00:12:36,520 --> 00:12:40,040 خواستم مردم این خانوادهها را به عنوان انسان ببینند 245 00:12:40,040 --> 00:12:42,060 و نه «بیگانگان غیرقانونی». 246 00:12:42,670 --> 00:12:45,910 بله، آنها قانون را زیرپا گذاشتند و باید جریمه آن را پرداخت کنند 247 00:12:46,440 --> 00:12:49,210 اما آنها مانند همه مهاجرانی که قبلاً بودند 248 00:12:49,210 --> 00:12:51,730 همه چیزشان را برای این کشور دادهاند. 249 00:12:53,040 --> 00:12:56,600 مسیر رشد شخصیام را برایتان تعریف کردم. 250 00:12:57,280 --> 00:13:01,740 در آخر می خواهم به شما بگویم چطور بدترین ضزبه را در زندگی خوردم، 251 00:13:02,110 --> 00:13:04,710 ضربهای که بهشدت مرا تکان داد. 252 00:13:05,270 --> 00:13:08,440 چهارمین روز ماه آوریل ۲۰۱۴، 253 00:13:09,410 --> 00:13:13,430 در حال رانندگی به طرف استودیو بودم که پدر و مادرم زنگ زدند. 254 00:13:13,580 --> 00:13:15,790 پرسیدند: «در حال پخش برنامهای؟» 255 00:13:15,790 --> 00:13:17,950 فوراً متوجه شدم اتفاقی افتاده است. 256 00:13:17,950 --> 00:13:19,680 گفتم: «چه شده؟» 257 00:13:20,370 --> 00:13:23,460 «خواهرت. تصادف کرده.» 258 00:13:24,910 --> 00:13:28,000 انگار قلبم از کار ایستاد. 259 00:13:29,270 --> 00:13:31,480 به فرمان ماشین چنگ زده بودم 260 00:13:31,500 --> 00:13:33,350 و یادم میآید این کلمات را شنیدم: 261 00:13:33,500 --> 00:13:36,480 «دیگه نمیتونه راه بره.» 262 00:13:37,580 --> 00:13:40,360 میگویند یک لحظه میتواند زندگی را تغییر دهد. 263 00:13:41,360 --> 00:13:43,530 تغییر زندگی من همان لحظه بود. 264 00:13:44,220 --> 00:13:48,040 خواهرم از نیمه دیگر موفق من بودن، 265 00:13:48,040 --> 00:13:49,930 با تنها یک سال تفاوت سنی، 266 00:13:49,930 --> 00:13:53,030 به فردی ناتوان در حرکت دادن پاهایش، 267 00:13:53,620 --> 00:13:56,400 راست نشستن، یا به تنهایی لباس پوشیدن تبدیل شد. 268 00:13:57,100 --> 00:14:00,680 مانند اردوگاه تابستانی نبود که با آنجا به طرزعجیبی بهتر کنار آمدم. 269 00:14:01,130 --> 00:14:02,730 وحشتناک بود. 270 00:14:03,940 --> 00:14:08,420 در طول دوسال، خواهرم ۱۵ بار تحت عمل جراحی قرار گرفت 271 00:14:08,690 --> 00:14:11,160 و بیشتر این مدت را روی ویلچر گذراند. 272 00:14:12,170 --> 00:14:14,410 اما این از همه بدتر نبود. 273 00:14:14,750 --> 00:14:20,250 بدترین اتفاق بسیار درناک بود، حالا هم به زبان آوردنش سخت است. 274 00:14:21,070 --> 00:14:24,110 تغییر نگاه مردم به او، 275 00:14:24,960 --> 00:14:27,560 تغییر نگاه به ما، بود. 276 00:14:28,500 --> 00:14:32,650 مردم نمیتوانستند یک وکیل موفق 277 00:14:32,950 --> 00:14:36,940 یا یک جوان تیزهوش و خوشقلب را ببینند. 278 00:14:37,600 --> 00:14:39,220 هرجا میرفتیم، 279 00:14:39,550 --> 00:14:42,900 متوجه میشدم تنها یک دختر بیچاره معلول را می دیدند. 280 00:14:43,180 --> 00:14:46,378 نمیتوانستند چیزی فراتر از آن را ببینند. 281 00:14:48,440 --> 00:14:50,390 بعد از جنگیدن مانند یک جنگجو، 282 00:14:50,390 --> 00:14:54,700 با خوشحالی میتوانم به شما بگویم که امروز خواهرم راه میرود 283 00:14:55,150 --> 00:14:58,140 و فراتر از تصور دیگران بهبود پیدا کرده است. 284 00:14:58,380 --> 00:14:59,760 (تشویق) 285 00:14:59,810 --> 00:15:00,940 متشکرم. 286 00:15:02,840 --> 00:15:05,150 اما در طول آن امتحان سخت دردآور، 287 00:15:05,150 --> 00:15:07,930 یاد گرفتم تفاوتهایی وجود دارند که ناراحت کننده هستند 288 00:15:08,750 --> 00:15:11,329 و پیداکردن نقاط مثبت در آنها کار مشکلی است. 289 00:15:11,549 --> 00:15:14,309 خواهرم بهخاطر اتفاقی که افتاد خوشحال نیست. 290 00:15:15,859 --> 00:15:21,020 اما به من یاد داد: نباید اجازه دهی تفاوتهایت تو را معنی کنند. 291 00:15:22,510 --> 00:15:27,380 اینکه بتوانی خودت را فراتر از نظر دیگران تصور کنی، 292 00:15:28,240 --> 00:15:30,289 سختترین کار است، 293 00:15:30,889 --> 00:15:32,979 اما زیباترین هم است. 294 00:15:34,109 --> 00:15:37,049 ما همه در یک بدن به این دنیا پا میگذاریم. 295 00:15:37,559 --> 00:15:40,900 انسانهایی با تفاوتهای ظاهری یا شخصیتی، 296 00:15:41,250 --> 00:15:46,490 جوامع، مهاجران، پسرها و دخترهای تحت تاثیر محیط 297 00:15:47,049 --> 00:15:50,110 پسرهایی که میخواهند مانند دخترها لباس بپوشند، دخترهای باحجاب، 298 00:15:50,790 --> 00:15:52,840 زنهایی که از آنها سوءاستفاده جنسی شده است، 299 00:15:52,840 --> 00:15:55,500 ورزشکارانی که به نشانه اعتراض تسلیم میشوند 300 00:15:55,930 --> 00:16:01,530 سیاه، سفید، آسیایی، بومیهای آمریکا، خواهرم، شما یا من. 301 00:16:02,140 --> 00:16:06,570 همه، چیزی را میخواهیم که همه میخواهند: رویاپردازی و رسیدن به آن رویا. 302 00:16:07,730 --> 00:16:11,319 اما گاهی جامعه به ما میگوید و ما هم به خودمان میگوییم 303 00:16:11,369 --> 00:16:13,109 ما وصله ناجورهستیم. 304 00:16:15,029 --> 00:16:16,860 خب، اگر به داستان من نگاه کنید، 305 00:16:17,130 --> 00:16:21,199 از بدنیا آمدن در یک جای متفاوت، تا رقص باله در دبیرستان، 306 00:16:21,209 --> 00:16:24,259 تا بازگویی داستانهایی که معمولاً در تلویزیون نمیبینید، 307 00:16:25,269 --> 00:16:26,830 چیزی که مرا متمایز میکند 308 00:16:26,830 --> 00:16:30,650 باعث شدهاست ایستادگی کنم و موفق شوم. 309 00:16:32,110 --> 00:16:33,700 من به سراسر جهان سفر کردهام 310 00:16:33,790 --> 00:16:36,249 و با افرادی از هرنوع طبقه اجتماعی صحبت کردهام. 311 00:16:36,559 --> 00:16:38,599 میدانید چهچیز آموختم؟ 312 00:16:39,129 --> 00:16:44,940 تنها چیزی که همه ما در آن مشترک هستیم، انسان بودن است. 313 00:16:46,160 --> 00:16:50,680 برای دفاع از نژادتان تلاش کنید، نژاد انسان. 314 00:16:51,350 --> 00:16:52,770 بیایید به آن چنگ بزنیم. 315 00:16:53,140 --> 00:16:57,170 بیایید پیش از هر چیز انسان دوست باشیم. 316 00:16:58,079 --> 00:17:01,330 در پایان، از شما میخواهم آن برچسب را بردارید، 317 00:17:01,330 --> 00:17:03,910 آن تکه کاغذی که روی آن وجه تمایزتان با دیگران را نوشتید 318 00:17:03,920 --> 00:17:06,719 و ازشما میخواهم امروز و هر روز، آن را جشن بگیرید، 319 00:17:07,129 --> 00:17:09,079 آن را فریاد بزنید. 320 00:17:09,420 --> 00:17:12,270 همچنین شما را تشویق میکنم تا کنجکاو شوید و بپرسید: 321 00:17:12,380 --> 00:17:14,530 «روی تکه کاغذ دیگران چه نوشته شده است؟» 322 00:17:14,950 --> 00:17:16,750 «چه چیز دیگران را متفاوت میکند؟» 323 00:17:17,260 --> 00:17:21,429 بیایید آن نقصهایی را که ما را متمایز میکنند جشن بگیریم. 324 00:17:22,379 --> 00:17:27,560 امیدوارم این به شما بیاموزد که هیچکس ادعایی بر «معمولی بودن» ندارد. 325 00:17:28,100 --> 00:17:29,700 همه ما متفاوت هستیم. 326 00:17:29,950 --> 00:17:32,110 همه ما عجیب و منحصربفرد هستیم 327 00:17:32,710 --> 00:17:36,420 و این چیزی است که ما را به طرز شگفتانگیزی انسان میسازد. 328 00:17:36,730 --> 00:17:38,030 از شما بسیار سپاسگزارم. 329 00:17:38,040 --> 00:17:40,669 (تشویق)