WEBVTT 00:00:06.965 --> 00:00:10.455 در خیابان‌های آفتاب گرفته یک شهر کوچک، 00:00:10.455 --> 00:00:14.400 یک مادر مغرور پسر تازه متولد شده‌اش را نشان داد. 00:00:14.400 --> 00:00:16.588 با توجه به بخت خال مادرزادی‌اش، 00:00:16.588 --> 00:00:20.380 مردم شهر پیش بینی کردند او با یک شاهزاده خانم ازدواج خواهد کرد. 00:00:20.380 --> 00:00:24.600 اما سریع، این شایعات به گوش پادشاه بدجنس رسید. 00:00:24.600 --> 00:00:30.121 پادشاه با خشم، کودک را دزدید و در رودخانه رساند و در آن رها کرد. 00:00:30.121 --> 00:00:35.194 اما بخت کودک فراتر از برنامه پادشاه بود. NOTE Paragraph 00:00:35.194 --> 00:00:38.394 سال‌ها بعد، پادشاه در حال سفر به قلمروش بود، 00:00:38.394 --> 00:00:43.386 ناگهان او متوجه یک جوان با یک خال غیرطبیعی شد. 00:00:43.386 --> 00:00:46.076 بعد از تایید اصالت کودک، 00:00:46.076 --> 00:00:50.687 پادشاه حیله‌گر آن پسر را با یک نامه برای ملکه فرستاد. 00:00:50.687 --> 00:00:54.617 مرد جوان مشتاقانه تصمیم به رساندن پیغام کرد- 00:00:54.617 --> 00:00:59.921 او نمی‌دانست که در حال حمل حکم مرگ خودش است. NOTE Paragraph 00:00:59.921 --> 00:01:03.881 آن شب، راهزنان به خیمه او شبیخون زدند. NOTE Paragraph 00:01:03.881 --> 00:01:08.058 زمانی‌که آنها آن نامه بی‌رحمانه را می‌خواندند، آنها پراز حس ترحم شدند. 00:01:08.058 --> 00:01:13.247 آنها در عوض تصمیم گرفتند برای پادشاه مشکل بسازند، و یادداشت جدیدی نوشتند. NOTE Paragraph 00:01:13.247 --> 00:01:15.847 به محض ورود آن جوان به کاخ، 00:01:15.847 --> 00:01:18.518 چشمهایش به شاهزاده خانم خیره شد. 00:01:18.518 --> 00:01:21.608 آن دو احساس کردند که قسمت هم شده‌اند. 00:01:21.608 --> 00:01:24.838 و زمانی‌که ملکه خواند که پادشاه این پیوند را تایید کرده، 00:01:24.838 --> 00:01:28.418 او با خوشحالی یک مراسم را برنامه ریزی کرد. NOTE Paragraph 00:01:28.418 --> 00:01:31.966 وقتی که پادشاه برگشت، او خشمگین شد. 00:01:31.966 --> 00:01:36.138 اما او نمی‌توانست بدون دلیلی معشوقه دخترش را اعدام کند. 00:01:36.138 --> 00:01:39.588 پس او تصمیم به یک آزمایش شیطانی گرفت. 00:01:39.588 --> 00:01:43.628 او به جوان دستور داد که به جهنم سفر کند. 00:01:43.628 --> 00:01:50.284 و با سه موی طلایی که به تازگی از سر شیطان برداشته برگردد. 00:01:50.284 --> 00:01:54.444 تنها در صورت موفقیت می‌تواند به عروس خودش برسد. NOTE Paragraph 00:01:54.444 --> 00:01:58.784 مرد جوان تمام سرزمین را برای ورود به جهنم جستجو کرد، 00:01:58.784 --> 00:02:02.315 تا در نهایت به یک دهکده ترسناک رسید. 00:02:02.315 --> 00:02:05.968 اینجا، او تعدادی از اهالی دهکده را دید که اطراف یک چاه جمع شده بودند. 00:02:05.968 --> 00:02:09.595 آنها راه مرد جوان را بستند، و اجازه عبور به او را نمی‌دهند 00:02:09.595 --> 00:02:15.066 تا وقتی که او به سوال‌شان جواب بدهد: چرا چاه خشک شد؟ 00:02:15.066 --> 00:02:20.294 مرد جوان پاسخ داد، «زمانی که برگشتم پاسخ خواهم داد.» NOTE Paragraph 00:02:20.294 --> 00:02:23.104 آنها او را به سمت شهر بعدی هدایت کردند، 00:02:23.104 --> 00:02:28.255 جایی که او با جمع دیگری از اهالی روستا روبرو شد که دراندیشه درخت گنبدی بودند 00:02:28.255 --> 00:02:32.585 آنها اجازه عبور به او را ندادند تا اینکه وی به سؤال آنها پاسخ دهد: 00:02:32.585 --> 00:02:34.850 چرا درخت بی ثمر شده؟ 00:02:34.850 --> 00:02:40.744 باز هم، مرد جوان پاسخ داد، «من هنگام بازگشت جواب خواهم داد.» NOTE Paragraph 00:02:40.744 --> 00:02:46.092 اهالی او را به سمت اسکله راهنمایی کردند، جایی که یک مرد قایقران منتظرش بود. 00:02:46.092 --> 00:02:52.016 همانطور که او در آب سیاه پارو می‌زد، قایقران سوال سوم را مطرح کرد: 00:02:52.016 --> 00:02:56.326 چگونه می‌توانم از این کارناپایان‌پذیرم رها شوم؟ 00:02:56.326 --> 00:03:02.697 یک بار دیگر، مرد جوان قول داد، «وقتی بازگشتم پاسخ خواهم داد.» NOTE Paragraph 00:03:02.697 --> 00:03:08.884 در نهایت، آنها به یک کلبه غرق شده در ساحل جهنمی باتلاق رسیدند. 00:03:08.884 --> 00:03:12.964 مرد جوان با اکراه در پوسیده را کوبید. NOTE Paragraph 00:03:12.964 --> 00:03:15.880 مادربزرگ شیطان به صدای او پاسخ داد. 00:03:15.880 --> 00:03:20.554 او معروف بود به روح بازدیدکنندگان کمک می‌کند و به بقیه آسیب می‌رساند. 00:03:20.554 --> 00:03:25.149 زمانی‌که داستان مرد جوان داشت به پایان می‌رسید صدای پای شیطان را شنیدند. 00:03:25.149 --> 00:03:29.239 بدون هشدار، دنیای پسردر حال کوچک شدن بود. 00:03:29.239 --> 00:03:33.431 مادربزرگ شیطان آستینش را بالا زد و تا کرد، NOTE Paragraph 00:03:33.431 --> 00:03:36.499 و از نوه‌اش استقبال کرد. NOTE Paragraph 00:03:36.499 --> 00:03:41.846 پیرزن کار می‌کرد، شیطان غذا و نوشیدنی‌ها را اسراف می‌کرد. 00:03:41.846 --> 00:03:48.634 هنگامی که او به خواب رفت، او ماهرانه سه مو درخشان از سرش کند. 00:03:48.634 --> 00:03:54.195 با کندن هر تار مو، شیطان سریع بیدارمی‌شد و از رویاهای خود شکایت می‌کرد، 00:03:54.195 --> 00:03:57.055 پر از اهالی روستای اطراف و مشکلاتشان. NOTE Paragraph 00:03:58.975 --> 00:04:01.727 صبح روز بعد، مرد جوان حرکت کرد- 00:04:01.727 --> 00:04:07.550 دارای سه تارموی طلایی، و سه بخش از اطلاعات. NOTE Paragraph 00:04:07.550 --> 00:04:11.510 او اولین رویای شیطان را با مرد قایقران به اشتراک گذاشت. 00:04:11.510 --> 00:04:15.482 اگر مرد قایقران بتواند پاروهای خودش را به مسافری راغب بدهد، 00:04:15.482 --> 00:04:18.542 می‌تواند از این وظیفه رها شود. 00:04:18.542 --> 00:04:22.132 در برگشت به دهکده، مرد جوان اعلام کرد که یک موش هست 00:04:22.132 --> 00:04:28.363 که ریشه درخت را می‌جود و یک قورباغه بزرگ چاه را مسدود کرده است. 00:04:28.363 --> 00:04:32.473 اهالی روستا برای کمکش به او سخاوتمندانه هدیه دادند. NOTE Paragraph 00:04:32.473 --> 00:04:37.462 در برگشت از سفرش، مرد جوان موهای شیطان را به پادشاه داد- 00:04:37.462 --> 00:04:42.087 اما پدر همسرش حریصانه فقط چشم به طلا داشت. 00:04:42.087 --> 00:04:46.327 جوان حیله گر به پادشاه گفت که حتی ثروت بزرگتری در انتظار اوست 00:04:46.327 --> 00:04:48.069 در کنار رودخانه. NOTE Paragraph 00:04:48.069 --> 00:04:51.698 بلافاصله، پادشاه با عجله به سمت رودخانه رفت. 00:04:51.698 --> 00:04:53.888 مشتقانه برای مطالبه ثروتش، 00:04:53.888 --> 00:04:58.158 او بی‌صبرانه دستش را به سمت مرد قایقران کرد- 00:04:58.158 --> 00:05:01.037 و با خوشحالی پاروهایش را تحویل داد.