[Script Info] Title: [Events] Format: Layer, Start, End, Style, Name, MarginL, MarginR, MarginV, Effect, Text Dialogue: 0,0:00:00.43,0:00:03.42,Default,,0000,0000,0000,,زندگی درباره موقعیت و فرصتهاییست که آنها را ایجاد کرده و درآغوششان میگیریم، Dialogue: 0,0:00:03.42,0:00:06.58,Default,,0000,0000,0000,,زندگی درباره موقعیت و فرصتهاییست که آنها را ایجاد کرده و درآغوششان میگیریم، Dialogue: 0,0:00:06.58,0:00:08.51,Default,,0000,0000,0000,,و برای من این فرصت، رویای المپیک بود. Dialogue: 0,0:00:08.51,0:00:11.95,Default,,0000,0000,0000,,المپیک معنای زندگی و سعادت من بود. Dialogue: 0,0:00:11.95,0:00:15.70,Default,,0000,0000,0000,,به عنوان یک اسکی بازِ روی چمن و عضو تیم اسکی استرالیا، Dialogue: 0,0:00:15.70,0:00:17.35,Default,,0000,0000,0000,,که عزمم را برای المپیک زمستانی جزم کرده بودم، Dialogue: 0,0:00:17.35,0:00:21.58,Default,,0000,0000,0000,,با دیگر اعضای تیم مشغول یک دوچرخهسواری تمرینی بودیم. Dialogue: 0,0:00:21.58,0:00:23.52,Default,,0000,0000,0000,,و در حال رکابزدن در مسیر تماشایی بلومانتینز در غرب سیدنی بودیم، Dialogue: 0,0:00:23.52,0:00:26.67,Default,,0000,0000,0000,,و در حال رکابزدن در مسیر تماشایی بلومانتینز در غرب سیدنی بودیم، Dialogue: 0,0:00:26.67,0:00:29.13,Default,,0000,0000,0000,,یک روز عالی پاییزی بود: Dialogue: 0,0:00:29.13,0:00:33.32,Default,,0000,0000,0000,,آفتاب، بوی درختان اکالیپتوس و رویایی در سر. Dialogue: 0,0:00:33.32,0:00:34.75,Default,,0000,0000,0000,,زندگی عالی بود. Dialogue: 0,0:00:34.75,0:00:37.65,Default,,0000,0000,0000,,دوچرخهسواری حدود پنج ساعت و نیم طول کشید Dialogue: 0,0:00:37.65,0:00:40.04,Default,,0000,0000,0000,,تا اینکه ما به بخشی از مسیر رسیدیم که من واقعا دوستش داشتم، Dialogue: 0,0:00:40.04,0:00:43.08,Default,,0000,0000,0000,,و آن تپه بود، آخه من عاشق تپهها هستم. Dialogue: 0,0:00:43.08,0:00:45.78,Default,,0000,0000,0000,,من از روی زین دوچرخه بلند شدم، و شروع کردم به Dialogue: 0,0:00:45.78,0:00:48.73,Default,,0000,0000,0000,,رکاب زدن، و همین که داشتم هوای سرد کوهستان را میبلعیدم، Dialogue: 0,0:00:48.73,0:00:51.39,Default,,0000,0000,0000,,میتونستم حس کنم که دارد ریههام را میسوزاند، و سرم را بالا بردم Dialogue: 0,0:00:51.39,0:00:55.07,Default,,0000,0000,0000,,تا خورشید را ببینم که بر صورتم میتابید. Dialogue: 0,0:00:55.07,0:00:58.16,Default,,0000,0000,0000,,سپس همهچیز سیاه شد. Dialogue: 0,0:00:58.16,0:01:01.15,Default,,0000,0000,0000,,من کجا بودم؟ داشت چه اتفاقی میافتاد؟ Dialogue: 0,0:01:01.15,0:01:04.75,Default,,0000,0000,0000,,بدنم از درد تحلیل میرفت. Dialogue: 0,0:01:04.75,0:01:07.58,Default,,0000,0000,0000,,در حالی که فقط ده دقیقه از دوچرخه سواری باقی مانده بود، یک وانت به من زده بود. Dialogue: 0,0:01:07.58,0:01:10.90,Default,,0000,0000,0000,,در حالی که فقط ده دقیقه از دوچرخه سواری باقی مانده بود، یک وانت به من زده بود. Dialogue: 0,0:01:10.90,0:01:12.74,Default,,0000,0000,0000,,من با هلیکوپتر امداد از صحنهی تصادف به بخش ستون فقرات بیمارستانی در سیدنی برده شدم. Dialogue: 0,0:01:12.74,0:01:16.35,Default,,0000,0000,0000,,من با هلیکوپتر امداد از صحنهی تصادف به بخش ستون فقرات بیمارستانی در سیدنی برده شدم. Dialogue: 0,0:01:16.35,0:01:19.40,Default,,0000,0000,0000,,به من صدمات گسترده و مرگباری وارد شده بود. Dialogue: 0,0:01:19.40,0:01:23.54,Default,,0000,0000,0000,,گردنم و ستون فقرات از شش نقطه شکسته بودند. Dialogue: 0,0:01:23.54,0:01:26.12,Default,,0000,0000,0000,,پنج تا از دندههای سمت چپم شکسته بودند. Dialogue: 0,0:01:26.12,0:01:28.92,Default,,0000,0000,0000,,بازوی سمت راستم و استخوان ترقوه من شکسته بودند. Dialogue: 0,0:01:28.92,0:01:31.17,Default,,0000,0000,0000,,چند تا از استخوانهای پاهام شکسته بود. Dialogue: 0,0:01:31.17,0:01:34.43,Default,,0000,0000,0000,,تمامی سمت راست بدنم پاره شده بود، و پر از شن های ریز بود. Dialogue: 0,0:01:34.43,0:01:36.72,Default,,0000,0000,0000,,سرم از این جلو تا به عقب شکاف برداشته بود، و زیر جمجمه من دیده میشد. Dialogue: 0,0:01:36.72,0:01:38.18,Default,,0000,0000,0000,,سرم از این جلو تا به عقب شکاف برداشته بود، و زیر جمجمه من دیده میشد. Dialogue: 0,0:01:38.18,0:01:40.55,Default,,0000,0000,0000,,صدمات مغزی داشتم، و دچار آسیبهای داخلی بودم. Dialogue: 0,0:01:40.55,0:01:43.23,Default,,0000,0000,0000,,مقدار زیادی خون از دست داده بودم. در حقیقت حدود پنج لیتر خون از دست داده بودم، Dialogue: 0,0:01:43.23,0:01:46.42,Default,,0000,0000,0000,,که تقریبا همان مقدار خونیست که یک نفر هم قد و قوارهی من در بدنش دارد. Dialogue: 0,0:01:46.42,0:01:49.21,Default,,0000,0000,0000,,در زمانی که هلیکوپتر به بیمارستان پرنس هنری سیدنی رسید، Dialogue: 0,0:01:49.21,0:01:53.58,Default,,0000,0000,0000,,فشار خون من ۴۰ روی صفر بود. Dialogue: 0,0:01:53.58,0:01:58.99,Default,,0000,0000,0000,,من روز بسیار بدی را داشتم. (خنده) Dialogue: 0,0:02:02.64,0:02:07.73,Default,,0000,0000,0000,,برای بیش از ده روز، من میان دو دنیا در نوسان بودم. Dialogue: 0,0:02:07.73,0:02:10.96,Default,,0000,0000,0000,,من آگاه بودم که در بدنم هستم، اما همزمان Dialogue: 0,0:02:10.96,0:02:13.29,Default,,0000,0000,0000,,بیرون از آن بودم، جایی دیگر، در حال تماشا کردن خودم Dialogue: 0,0:02:13.29,0:02:15.19,Default,,0000,0000,0000,,از بالا بودم، انگار این اتفاقات دارد برای کس دیگری میافتد. Dialogue: 0,0:02:15.19,0:02:18.94,Default,,0000,0000,0000,,چرا باید میخواستم به بدنی برگردم که اینطور از هم پاشیده بود؟ Dialogue: 0,0:02:18.94,0:02:24.66,Default,,0000,0000,0000,,اما یک صدا دائم به من میگفت: «یالا، با من بمان.» Dialogue: 0,0:02:24.66,0:02:27.17,Default,,0000,0000,0000,,«نه، این خیلی سخته.» Dialogue: 0,0:02:27.17,0:02:30.12,Default,,0000,0000,0000,,«بیا. این فرصتی برای ماست.» Dialogue: 0,0:02:30.12,0:02:34.09,Default,,0000,0000,0000,,«نه. این بدن خُرد و خمیر است. دیگر نمیتواند برای من کار کند.» Dialogue: 0,0:02:34.09,0:02:39.59,Default,,0000,0000,0000,,«یالا. با من بمان. ما میتونیم اینکار را بکنیم. ما با هم از پسش برمیایم.» Dialogue: 0,0:02:39.59,0:02:41.88,Default,,0000,0000,0000,,من بر سر دوراهی بودم. Dialogue: 0,0:02:41.88,0:02:45.74,Default,,0000,0000,0000,,میدانستم اگر به بدنم برنگردم، باید این دنیا را برای همیشه ترک کنم. Dialogue: 0,0:02:45.74,0:02:49.90,Default,,0000,0000,0000,,داشتم بر سر زندگیم میجنگیدم. Dialogue: 0,0:02:49.90,0:02:54.65,Default,,0000,0000,0000,,بعد از ده روز، من تصمیم گرفتم که به بدنم برگردم، Dialogue: 0,0:02:54.65,0:02:59.04,Default,,0000,0000,0000,,و خونریزی داخلی متوقف شد. Dialogue: 0,0:02:59.04,0:03:02.16,Default,,0000,0000,0000,,و نگرانی بعدی این بود که آیا من میتونم دوباره راه برم، Dialogue: 0,0:03:02.16,0:03:04.69,Default,,0000,0000,0000,,زیرا من از کمر به پایین فلج شده بودم. Dialogue: 0,0:03:04.69,0:03:07.41,Default,,0000,0000,0000,,آنها به پدر و مادرم گفته بودند که شکستگی گردنم شرایط نسبتا خوبی داره، Dialogue: 0,0:03:07.41,0:03:09.10,Default,,0000,0000,0000,,اما پشتم کاملا خرد شده بود. Dialogue: 0,0:03:09.10,0:03:13.05,Default,,0000,0000,0000,,مهره "اِل یک" شبیه یک بادام زمینی بود که انداخته باشیاش روی زمین، Dialogue: 0,0:03:13.05,0:03:16.27,Default,,0000,0000,0000,,پات را روی آن گذاشته باشی، و لِه و لَوردهاش کرده باشی. Dialogue: 0,0:03:16.27,0:03:18.70,Default,,0000,0000,0000,,آنها باید جراحیام میکردند. Dialogue: 0,0:03:18.70,0:03:21.60,Default,,0000,0000,0000,,دست به کار شدند، و مرا روی کیسهی شنی گذاشتند. آنها بدنم را بریدند، Dialogue: 0,0:03:21.60,0:03:23.89,Default,,0000,0000,0000,,دقیقا مرا دو تکه کردند، من یک جای زخم دارم Dialogue: 0,0:03:23.89,0:03:26.81,Default,,0000,0000,0000,,که دورتادورم در سراسر بدنم پیچیده شده. Dialogue: 0,0:03:26.81,0:03:29.42,Default,,0000,0000,0000,,آنها تا جایی که میتونستند استخوانهای شکسته را که در نخاع من گیر کرده بود بیرون کشیدند. Dialogue: 0,0:03:29.42,0:03:31.18,Default,,0000,0000,0000,,آنها تا جایی که میتونستند استخوانهای شکسته را که در نخاع من گیر کرده بود بیرون کشیدند. Dialogue: 0,0:03:31.18,0:03:35.29,Default,,0000,0000,0000,,دوتا از دندههای شکسته مرا بیرون کشیند، پشت مرا بازسازی کردند، Dialogue: 0,0:03:35.29,0:03:38.13,Default,,0000,0000,0000,,اِل یک، آنها دوباره ساختندش، یک دنده دیگر را بیرون کشیدند، Dialogue: 0,0:03:38.13,0:03:41.35,Default,,0000,0000,0000,,آنها مهرههای تی دوازده، اِل یک، و اِل دو را به هم جوش دادند. Dialogue: 0,0:03:41.35,0:03:44.38,Default,,0000,0000,0000,,و سپس بخیه زدند. یک ساعت کامل طول کشید تا مرا بخیه زدند. Dialogue: 0,0:03:44.38,0:03:47.38,Default,,0000,0000,0000,,من در بخش مراقبتهای ویژه بیدار شدم، و دکترها بسیار هیجان زده بودند Dialogue: 0,0:03:47.38,0:03:50.41,Default,,0000,0000,0000,,که جراحی بسیار موفقیت آمیز بود، چون در آن مرحله Dialogue: 0,0:03:50.41,0:03:53.49,Default,,0000,0000,0000,,من انگشت شصت پام را میتونستم کمی تکان بدم، Dialogue: 0,0:03:53.49,0:03:56.84,Default,,0000,0000,0000,,و فکر کردم: «عالیه، چون من به المپیک میرم!» Dialogue: 0,0:03:56.84,0:03:58.72,Default,,0000,0000,0000,,(خنده تماشاگران) Dialogue: 0,0:03:58.72,0:04:00.99,Default,,0000,0000,0000,,هیچ ایده ای نداشتم. مسلما این نوع چیزها برای کس دیگری اتفاق میافتاد نه من. Dialogue: 0,0:04:00.99,0:04:04.08,Default,,0000,0000,0000,,هیچ ایده ای نداشتم. مسلما این نوع چیزها برای کس دیگری اتفاق میافتاد نه من. Dialogue: 0,0:04:04.08,0:04:06.19,Default,,0000,0000,0000,,اما بعدا دکتر آمد پیش من و گفت، Dialogue: 0,0:04:06.19,0:04:09.62,Default,,0000,0000,0000,,«ژانین، جراحی موفقیت آمیز بود، Dialogue: 0,0:04:09.62,0:04:12.97,Default,,0000,0000,0000,,و ما تا جایی که میتونستیم استخوانها را از نخاع تو بیرون آوردیم، Dialogue: 0,0:04:12.97,0:04:14.07,Default,,0000,0000,0000,,اما این آسیب دایمیست، Dialogue: 0,0:04:14.07,0:04:17.39,Default,,0000,0000,0000,,هیچ درمانی برای اعصاب دستگاه عصبی مرکزی وجود ندارد. Dialogue: 0,0:04:17.39,0:04:20.44,Default,,0000,0000,0000,,تو دچار چیزی شدی که ما بهش میگیم نیمه فلج، و تو Dialogue: 0,0:04:20.44,0:04:23.43,Default,,0000,0000,0000,,تمامی آسیبهایی را خواهی داشت که همچین نقصی به دنبال دارد. Dialogue: 0,0:04:23.43,0:04:26.64,Default,,0000,0000,0000,,تو از کمر به پایین چیزی را حس نخواهی کرد، و حداکثر، Dialogue: 0,0:04:26.64,0:04:29.66,Default,,0000,0000,0000,,و حداکثر بین ۱۰ تا ۲۰ درصد از حس تو ممکنست که برگردد. Dialogue: 0,0:04:29.66,0:04:32.78,Default,,0000,0000,0000,,تو برای همه عمر آسیبهای داخلی در بدنت خواهی داشت. Dialogue: 0,0:04:32.78,0:04:35.20,Default,,0000,0000,0000,,و برای همه عمرت باید از سوند استفاده کنی. Dialogue: 0,0:04:35.20,0:04:40.70,Default,,0000,0000,0000,,و اگر دوباره راه بری، باید از واکر و کالیپر استفاده کنی.» Dialogue: 0,0:04:40.70,0:04:42.31,Default,,0000,0000,0000,,و سپس او گفت: «ژانین، Dialogue: 0,0:04:42.31,0:04:44.42,Default,,0000,0000,0000,,تو باید درباره همه چیزهایی که در زندگیات میخوای دوباره فکر کنی، Dialogue: 0,0:04:44.42,0:04:49.18,Default,,0000,0000,0000,,زیرا تو هرگز قادر نخواهی بود که کارهایی را که قبلا انجام میدادی انجام بدی.» Dialogue: 0,0:04:49.18,0:04:51.89,Default,,0000,0000,0000,,سعی میکردم آنچه را که او میگفت را درک کنم. Dialogue: 0,0:04:51.89,0:04:54.35,Default,,0000,0000,0000,,من یک ورزشکار بودم. این همه آنچه بود که من میدانستم. و همه آنچه میخواستم بکنم. Dialogue: 0,0:04:54.35,0:04:57.60,Default,,0000,0000,0000,,اگر نمیتونستم این کار را بکنم، دیگر چه کاری از دستم برمیآمد؟ Dialogue: 0,0:04:57.60,0:05:01.47,Default,,0000,0000,0000,,و سوالی که از خودم پرسیدم این بود که اگر من نتونم این کار را بکنم، Dialogue: 0,0:05:01.47,0:05:03.32,Default,,0000,0000,0000,,پس چه کسی بودم؟ Dialogue: 0,0:05:07.74,0:05:11.06,Default,,0000,0000,0000,,مرا از بخش مراقبتهای ویژه به بخش ستون فقرات منتقل کردند. Dialogue: 0,0:05:11.06,0:05:13.47,Default,,0000,0000,0000,,من روی یک تخت نازک و سفت مخصوص ستون فقرات دراز کشیده بودم. Dialogue: 0,0:05:13.47,0:05:16.02,Default,,0000,0000,0000,,و هیچ حرکتی در پاهام نداشتم. جورابهای تنگی به پا داشتم Dialogue: 0,0:05:16.02,0:05:17.93,Default,,0000,0000,0000,,تا جلوی لخته شدن خون را بگیرد. Dialogue: 0,0:05:17.93,0:05:21.06,Default,,0000,0000,0000,,یک بازوم در گچ بود، و دست دیگر با نوار بسته شده بود. Dialogue: 0,0:05:21.06,0:05:23.81,Default,,0000,0000,0000,,من یک گردنبند طبی به گردنم بود و کیسههای شنی دو طرف سرم قرار داشت Dialogue: 0,0:05:23.81,0:05:25.74,Default,,0000,0000,0000,,و از آینه ای که بالای سرم آویزان بود دنیای پیرامون خودم را میدیدم. Dialogue: 0,0:05:25.74,0:05:29.10,Default,,0000,0000,0000,,و از آینه ای که بالای سرم آویزان بود دنیای پیرامون خودم را میدیدم. Dialogue: 0,0:05:29.10,0:05:32.58,Default,,0000,0000,0000,,من در آن بخش با پنج نفر دیگر آشنا شدم Dialogue: 0,0:05:32.58,0:05:34.83,Default,,0000,0000,0000,,و چیز بسیار شگفت انگیز این بود که چون همهی ما در بخش ستون فقرات، بیحرکت افتاده بودیم، Dialogue: 0,0:05:34.83,0:05:39.90,Default,,0000,0000,0000,,هیچ کدام نمیدانستیم که آن یکی چه شکلیست. Dialogue: 0,0:05:39.90,0:05:43.04,Default,,0000,0000,0000,,این چقدر شگفت انگیز است؟ چند بار در زندگی Dialogue: 0,0:05:43.04,0:05:47.75,Default,,0000,0000,0000,,پیش میاد که دوستیهایی بسازید که بدون داوری، Dialogue: 0,0:05:47.75,0:05:50.49,Default,,0000,0000,0000,,و خالصانه بر اساس روحتان شکل گرفته باشد؟ Dialogue: 0,0:05:50.49,0:05:52.100,Default,,0000,0000,0000,,و هیچ گفتگوی سطحی بین ما وجود نداشت، Dialogue: 0,0:05:52.100,0:05:56.33,Default,,0000,0000,0000,,چون ما درونیترین اندیشهها، ترسها، و امیدهامان را دربارهی زندگی پس از ترک این بخش باهم در میان میگذاشتیم. Dialogue: 0,0:05:56.33,0:06:00.98,Default,,0000,0000,0000,,چون ما درونیترین اندیشهها، ترسها، و امیدهامان را دربارهی زندگی پس از ترک این بخش باهم در میان میگذاشتیم. Dialogue: 0,0:06:00.98,0:06:03.70,Default,,0000,0000,0000,,شبی را به خاطر میارم که پرستار، جاناتان آمد تو، با کلی نیِ پلاستیکی. Dialogue: 0,0:06:03.70,0:06:07.89,Default,,0000,0000,0000,,شبی را به خاطر میارم که پرستار، جاناتان آمد تو، با کلی نیِ پلاستیکی. Dialogue: 0,0:06:07.89,0:06:10.56,Default,,0000,0000,0000,,او روی سینهی هریک از ما یک دسته نی قرار داد، و گفت: Dialogue: 0,0:06:10.56,0:06:13.31,Default,,0000,0000,0000,,«اینها را به هم ببافید.» Dialogue: 0,0:06:13.31,0:06:16.61,Default,,0000,0000,0000,,خُب، کار زیادی در بخش ستون فقرات نبود که ما انجام بدیم. بنابراین ما آن را انجام دادیم. Dialogue: 0,0:06:16.61,0:06:20.26,Default,,0000,0000,0000,,هنگامی که ما کار را تمام کردیم، اودر سکوت به طرفی رفت Dialogue: 0,0:06:20.26,0:06:22.74,Default,,0000,0000,0000,,و همهی نیهای را به هم متصل کرد Dialogue: 0,0:06:22.74,0:06:26.31,Default,,0000,0000,0000,,تا اینکه یک حلقه به دور تمام بخش تشکیل داد، بعد گفت: Dialogue: 0,0:06:26.31,0:06:30.24,Default,,0000,0000,0000,,«بسیار خوب، همه نیهاتان را نگه دارید.» Dialogue: 0,0:06:30.24,0:06:37.22,Default,,0000,0000,0000,,و ما اینکار را کردیم، و گفت: «خوبه، حالا ما همهمان به هم مرتبط هستیم.» Dialogue: 0,0:06:37.22,0:06:42.68,Default,,0000,0000,0000,,و وقتی نگهش میداشتیم، و به عنوان یک تن نفس میکشیدیم، Dialogue: 0,0:06:42.68,0:06:47.03,Default,,0000,0000,0000,,میدانستیم که در این سفر تنها نیستیم. Dialogue: 0,0:06:47.03,0:06:51.54,Default,,0000,0000,0000,,و حتی با اینکه در بخش ستون فقرات فلج دراز کشیده بودیم، Dialogue: 0,0:06:51.54,0:06:54.76,Default,,0000,0000,0000,,لحظههایی را از سر میگذراندیم با ژرفا و غنای باورنکردنی، Dialogue: 0,0:06:54.76,0:06:58.01,Default,,0000,0000,0000,,با اصالت و پیوندی Dialogue: 0,0:06:58.01,0:07:02.36,Default,,0000,0000,0000,,که من تا آن زمان تجربه نکرده بودم. Dialogue: 0,0:07:02.36,0:07:06.84,Default,,0000,0000,0000,,و هریک از ما میدانست که هنگامی که بخش ستون فقرات را ترک کند Dialogue: 0,0:07:06.84,0:07:11.66,Default,,0000,0000,0000,,هرگز مثل قبل نخواهد بود. Dialogue: 0,0:07:11.66,0:07:15.82,Default,,0000,0000,0000,,بعد از شش ماه، وقت رفتن به خانه بود. Dialogue: 0,0:07:15.82,0:07:19.28,Default,,0000,0000,0000,,به خاطر میارم که پدرم صندلی چرخدار مرا به بیرون هل میداد، Dialogue: 0,0:07:19.28,0:07:22.14,Default,,0000,0000,0000,,در حالیکه همهی بدنم در گچ بود، Dialogue: 0,0:07:22.14,0:07:25.12,Default,,0000,0000,0000,,و برای اولین بار نور خورشید را روی صورتم احساس کردم. Dialogue: 0,0:07:25.12,0:07:27.05,Default,,0000,0000,0000,,درحالی که در نورخورشید غوطهور بودم فکر کردم، Dialogue: 0,0:07:27.05,0:07:30.93,Default,,0000,0000,0000,,چطور میتونستم که این همه را یک چیز بدیهی در نظر بگیرم؟ Dialogue: 0,0:07:30.93,0:07:35.20,Default,,0000,0000,0000,,به طور باورنکردنی برای زندگیم شاکر بودم. Dialogue: 0,0:07:35.20,0:07:37.20,Default,,0000,0000,0000,,اما قبل از اینکه بیمارستان را ترک کنم، سرپرستار Dialogue: 0,0:07:37.20,0:07:39.42,Default,,0000,0000,0000,,بهم گفته بود: «ژانین، ازت میخوام آماده باشی، Dialogue: 0,0:07:39.42,0:07:42.15,Default,,0000,0000,0000,,زیرا وقتی که به خانه بری چیزی اتفاق خواهد افتاد.» Dialogue: 0,0:07:42.15,0:07:44.04,Default,,0000,0000,0000,,و من گفتم: «چی؟»، و او گفت: Dialogue: 0,0:07:44.04,0:07:46.15,Default,,0000,0000,0000,,«تو افسرده خواهی شد.» Dialogue: 0,0:07:46.15,0:07:48.87,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «من نه ، نه ژانینی که مثل ماشین میماند،» Dialogue: 0,0:07:48.87,0:07:51.05,Default,,0000,0000,0000,,ماشین لقب من بود. Dialogue: 0,0:07:51.05,0:07:53.91,Default,,0000,0000,0000,,او گفت: «تو افسرده خواهی شد، خواهی دید، زیرا این برای همه اتفاق میافتد. Dialogue: 0,0:07:53.91,0:07:56.66,Default,,0000,0000,0000,,در بخش ستون فقرات وضعیت تو طبیعیست. Dialogue: 0,0:07:56.66,0:07:57.97,Default,,0000,0000,0000,,تو روی صندلی چرخدار هستی. این طبیعیست. Dialogue: 0,0:07:57.97,0:08:00.14,Default,,0000,0000,0000,,اما تو داری میری خونه و خواهی دید که چقدر زندگی متفاوت خواهد بود.» Dialogue: 0,0:08:00.14,0:08:02.24,Default,,0000,0000,0000,,اما تو داری میری خونه و خواهی دید که چقدر زندگی متفاوت خواهد بود.» Dialogue: 0,0:08:02.24,0:08:06.07,Default,,0000,0000,0000,,من رفتم خونه و اتفاقی افتاد. Dialogue: 0,0:08:08.64,0:08:11.66,Default,,0000,0000,0000,,متوجه شدم خواهر سام درست میگفت. Dialogue: 0,0:08:11.66,0:08:14.55,Default,,0000,0000,0000,,من افسرده شدم. Dialogue: 0,0:08:14.55,0:08:17.92,Default,,0000,0000,0000,,من روی صندلی چرخدارم بودم. و از کمر به پائین هیچ احساسی نداشتم، Dialogue: 0,0:08:17.92,0:08:21.49,Default,,0000,0000,0000,,و کیسه ادرار و مدفوع بهم متصل بود. نمیتونستم راه برم. Dialogue: 0,0:08:21.49,0:08:23.63,Default,,0000,0000,0000,,من وزن زیادی را در بیمارستان از دست داده بودم Dialogue: 0,0:08:23.63,0:08:27.39,Default,,0000,0000,0000,,و حالا حدود ۳۶ کیلو بودم. Dialogue: 0,0:08:27.39,0:08:29.91,Default,,0000,0000,0000,,میخواستم که تسلیم بشم. Dialogue: 0,0:08:29.91,0:08:33.34,Default,,0000,0000,0000,,همه آنچه میخواستم این بود که کفشهای ورزشیام را بپوشم و و از خانه بیرون بدوم. Dialogue: 0,0:08:33.34,0:08:36.73,Default,,0000,0000,0000,,میخواستم زندگی گذشتهام برگردد. میخواستم بدنم برگردد. Dialogue: 0,0:08:36.73,0:08:39.25,Default,,0000,0000,0000,,میتونم به خاطر بیارم که مادرم پایین تختم نشست، Dialogue: 0,0:08:39.25,0:08:43.14,Default,,0000,0000,0000,,و گفت: «با خودم فکر میکنم که امکان دارد که زندگی دوباره خوب بشه؟» Dialogue: 0,0:08:43.14,0:08:47.44,Default,,0000,0000,0000,,و من فکر کردم: «چطور میشه که خوب بشه؟ چون من هرچیزی را Dialogue: 0,0:08:47.44,0:08:51.64,Default,,0000,0000,0000,,برام ارزش داشت از دست دادم، هر چیزی را که براش جان کندم. Dialogue: 0,0:08:51.64,0:08:54.51,Default,,0000,0000,0000,,از دست رفته.» Dialogue: 0,0:08:54.51,0:08:59.54,Default,,0000,0000,0000,,و سوالی که میپرسیدم این بود: «چرا من؟ چرا من؟» Dialogue: 0,0:08:59.54,0:09:03.44,Default,,0000,0000,0000,,سپس دوستانم را به خاطر آوردم Dialogue: 0,0:09:03.44,0:09:05.84,Default,,0000,0000,0000,,که هنوز در بخش ستون فقرات بستری بودند، Dialogue: 0,0:09:05.84,0:09:07.48,Default,,0000,0000,0000,,به خصوص ماریا. Dialogue: 0,0:09:07.48,0:09:09.59,Default,,0000,0000,0000,,ماریا قربانی یک حادثه رانندگی بود، و روز تولد ۱۶ سالگیاش با این خبر که از گردن به پايین فلج شده بیدار شد، Dialogue: 0,0:09:09.59,0:09:14.44,Default,,0000,0000,0000,,ماریا قربانی یک حادثه رانندگی بود، و روز تولد ۱۶ سالگیاش با این خبر که از گردن به پايین فلج شده بیدار شد، Dialogue: 0,0:09:14.44,0:09:16.73,Default,,0000,0000,0000,,و هیچ حرکتی از گردن به پایین نداشت، Dialogue: 0,0:09:16.73,0:09:20.42,Default,,0000,0000,0000,,تارهای صوتیاش آسیب دیده بود، و نمیتونست صحبت کند. Dialogue: 0,0:09:20.42,0:09:22.70,Default,,0000,0000,0000,,آنها به من گفتند: «میخوایم تو را ببریم نزدیک او Dialogue: 0,0:09:22.70,0:09:24.99,Default,,0000,0000,0000,,چون فکر میکنیم براش خوبه.» Dialogue: 0,0:09:24.99,0:09:28.32,Default,,0000,0000,0000,,خیلی نگران بودم. نمیدانستم چه واکنشی باید در برابرش نشان بدم. Dialogue: 0,0:09:28.32,0:09:30.27,Default,,0000,0000,0000,,خیلی نگران بودم. نمیدانستم چه واکنشی باید در برابرش نشان بدم. Dialogue: 0,0:09:30.27,0:09:34.19,Default,,0000,0000,0000,,میدانستم که چالش برانگیز خواهد بود، اما در واقع یک موهبت بود، Dialogue: 0,0:09:34.19,0:09:39.44,Default,,0000,0000,0000,,چون ماریا همواره لبخند میزد. Dialogue: 0,0:09:39.44,0:09:43.86,Default,,0000,0000,0000,,او همواره شاد بود، و حتی وقتی دوباره شروع به حرف زدن کرد، Dialogue: 0,0:09:43.86,0:09:49.94,Default,,0000,0000,0000,,هرچند که فهم آن دشوار بود، او هرگز شکایت نکرد، حتی یکبار. Dialogue: 0,0:09:49.94,0:09:55.76,Default,,0000,0000,0000,,و من از اینکه او چگونه به این سطح از پذیرش رسیده بود در شگفت بودم. Dialogue: 0,0:09:55.76,0:10:00.48,Default,,0000,0000,0000,,و فهمیدم که این فقط زندگی من نیست. Dialogue: 0,0:10:00.48,0:10:04.78,Default,,0000,0000,0000,,این خود زندگی بود. فهمیدم که این فقط درد من نیست. Dialogue: 0,0:10:04.78,0:10:09.92,Default,,0000,0000,0000,,این درد هر کسی هست. و سپس فهمیدم که درست مثل قبل، Dialogue: 0,0:10:09.92,0:10:14.26,Default,,0000,0000,0000,,من حق انتخاب دارم. من میتونستم بجنگم Dialogue: 0,0:10:14.26,0:10:19.28,Default,,0000,0000,0000,,و یا ازش بگذرم، و نه تنها شرایط بدنم را Dialogue: 0,0:10:19.28,0:10:22.66,Default,,0000,0000,0000,,بلکه پیامدهای زندگیم را نیز قبول کنم. Dialogue: 0,0:10:22.66,0:10:26.48,Default,,0000,0000,0000,,و سپس دیگر نپرسیدم: «چرا من؟» Dialogue: 0,0:10:26.48,0:10:29.43,Default,,0000,0000,0000,,و شروع کردم به پرسیدن: «چرا من نه؟» Dialogue: 0,0:10:29.43,0:10:33.56,Default,,0000,0000,0000,,سپس با خوردم فکر کردم، شاید بودن در ضعیفترین حالت بهترین نقطه برای شروع باشد. Dialogue: 0,0:10:33.56,0:10:40.45,Default,,0000,0000,0000,,سپس با خوردم فکر کردم، شاید بودن در ضعیفترین حالت بهترین نقطه برای شروع باشد. Dialogue: 0,0:10:40.45,0:10:44.44,Default,,0000,0000,0000,,من قبلا هرگز خودم را به عنوان فردی خلاق تصور نکرده بودم. Dialogue: 0,0:10:44.44,0:10:48.10,Default,,0000,0000,0000,,من یک ورزشکار بودم. بدنم یک ماشین بود. Dialogue: 0,0:10:48.10,0:10:52.79,Default,,0000,0000,0000,,اما حالا من میخواستم روی خلاقانهترین پروژهای سرمایهگذاری کنم Dialogue: 0,0:10:52.79,0:10:54.73,Default,,0000,0000,0000,,که هریک از ما میتونست تا آن موقع کرده باشد: Dialogue: 0,0:10:54.73,0:10:57.45,Default,,0000,0000,0000,,ساختن دوبارهی یک زندگی. Dialogue: 0,0:10:57.45,0:11:00.01,Default,,0000,0000,0000,,و با اینکه مطلقا هیچ ایدهای نداشتم Dialogue: 0,0:11:00.01,0:11:02.86,Default,,0000,0000,0000,,که چه کاری میخوام بکنم، در آن تردید و دودلی Dialogue: 0,0:11:02.86,0:11:05.31,Default,,0000,0000,0000,,به حس رهایی رسیدم. Dialogue: 0,0:11:05.31,0:11:08.06,Default,,0000,0000,0000,,دیگر به یک مسیر از پیش تعیین شده تعلق نداشتم. Dialogue: 0,0:11:08.06,0:11:14.18,Default,,0000,0000,0000,,من آزاد بودم تا امکانات نامحدود زندگی را کشف کنم. Dialogue: 0,0:11:14.18,0:11:20.40,Default,,0000,0000,0000,,و این تشخیص داشت زندگی من را تغییر میداد. Dialogue: 0,0:11:20.40,0:11:25.21,Default,,0000,0000,0000,,در خانه بر روی صندلی چرخدار نشسته بودم و بدنم در گچ بود، Dialogue: 0,0:11:25.21,0:11:29.10,Default,,0000,0000,0000,,که یک هواپیما بر بالای سرم پرواز کرد، و من به بالا نگاه کردم، Dialogue: 0,0:11:29.10,0:11:32.00,Default,,0000,0000,0000,,و با خودم فکر کردم: «خودشه! Dialogue: 0,0:11:32.00,0:11:36.37,Default,,0000,0000,0000,,اگر نمیتونم راه برم، ممکنه که بتونم پرواز کنم.» Dialogue: 0,0:11:36.37,0:11:39.00,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «مامان، من میخوام پرواز کردن یاد بگیرم.» Dialogue: 0,0:11:39.00,0:11:43.14,Default,,0000,0000,0000,,او گف: «این خیلی خوبه عزیزم.» (خنده تماشاگران) Dialogue: 0,0:11:43.14,0:11:45.07,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «کتاب راهنمای تلفن را به من بده.» Dialogue: 0,0:11:45.07,0:11:47.42,Default,,0000,0000,0000,,او کتابچه راهنما را به من داد، من به مدرسه پرواز تلفن کردم، Dialogue: 0,0:11:47.42,0:11:50.38,Default,,0000,0000,0000,,یک جا رزرو کردم، گفتم که دوست دارم یک قرار بگذارم که بیام برای پرواز. Dialogue: 0,0:11:50.38,0:11:53.01,Default,,0000,0000,0000,,آنها گفتند: «چه موقع میخوای بیای؟» Dialogue: 0,0:11:53.01,0:11:54.86,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «خُب، من باید دوستی را پیدا کنم که من را بیاره آنجا Dialogue: 0,0:11:54.86,0:11:58.17,Default,,0000,0000,0000,,چونکه من نمیتونم رانندگی کنم. حتی یه جورهایی راه هم نمیتونم بروم. Dialogue: 0,0:11:58.17,0:11:59.16,Default,,0000,0000,0000,,آیا مشکلی هست؟» Dialogue: 0,0:11:59.16,0:12:01.26,Default,,0000,0000,0000,,یک قرار گذاشتم، و چند هفته بعد دوستم کریس Dialogue: 0,0:12:01.26,0:12:03.03,Default,,0000,0000,0000,,و مادرم مرا به فرودگاه بردند، Dialogue: 0,0:12:03.03,0:12:05.73,Default,,0000,0000,0000,,همهی ۳۶ کیلوی من در گچ بود Dialogue: 0,0:12:05.73,0:12:08.76,Default,,0000,0000,0000,,و یک شلوار رکابی گشاد تنم بود. (خنده) Dialogue: 0,0:12:08.76,0:12:11.56,Default,,0000,0000,0000,,روی هم رفته میتونم بهتون بگم که خیلی شبیه به داوطلب ایدهآل Dialogue: 0,0:12:11.56,0:12:14.35,Default,,0000,0000,0000,,برای گرفتن گواهینامهی خلبانی نبودم. (خنده) Dialogue: 0,0:12:14.35,0:12:16.72,Default,,0000,0000,0000,,لبهی سکو را گرفته بودم چونکه نمیتونستم بایستم. Dialogue: 0,0:12:16.72,0:12:18.53,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «سلام، من برای کلاس پرواز اینجا آمدم.» Dialogue: 0,0:12:18.53,0:12:21.80,Default,,0000,0000,0000,,آنها به من نگاهی انداختند و عقب رفتند تا یکی به اجبار انتخاب بشه که با من کار کنه. Dialogue: 0,0:12:21.80,0:12:25.72,Default,,0000,0000,0000,,«تو ببَرِش.»، «نه، نه، تو ببر.» Dialogue: 0,0:12:25.72,0:12:27.04,Default,,0000,0000,0000,,بالاخره یک نفر جلو آمد. و گفت: Dialogue: 0,0:12:27.04,0:12:28.83,Default,,0000,0000,0000,,«سلام، من اندرو هستم، من شما را برای پرواز میبرم.» Dialogue: 0,0:12:28.83,0:12:30.46,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «عالیه.» سپس من را بردند، Dialogue: 0,0:12:30.46,0:12:31.78,Default,,0000,0000,0000,,و در جاده آسفالتی مرا پیاده کردند، Dialogue: 0,0:12:31.78,0:12:33.54,Default,,0000,0000,0000,,در آنجا یک هواپیمای قرمز و سفید و آبی بود. Dialogue: 0,0:12:33.54,0:12:36.88,Default,,0000,0000,0000,,بسیار زیبا بود. آنها مرا تا کابین خلبان حمل کردند. Dialogue: 0,0:12:36.88,0:12:39.47,Default,,0000,0000,0000,,آنها باید مرا روی یکی از بالها سُر میدادند، و مرا در کابین خلبان میگذاشتند. Dialogue: 0,0:12:39.47,0:12:41.75,Default,,0000,0000,0000,,مرا نشاندند. همه جا دکمه و صفحه عقربهدار بود. Dialogue: 0,0:12:41.75,0:12:45.28,Default,,0000,0000,0000,,اینجور شروع کردم که: «وای، چطوری میتونی بفهمی که همه این دکمهها و صفحهها چه کار میکنند؟» Dialogue: 0,0:12:45.28,0:12:47.82,Default,,0000,0000,0000,,اندرو مربی من جلو نشست و استارت زد و هواپیما روشن شد. Dialogue: 0,0:12:47.82,0:12:49.88,Default,,0000,0000,0000,,او گفت: «دوست داری قبل از بلند شدن روی سطح زمین کمی به آرامی حرکت کنی؟» Dialogue: 0,0:12:49.88,0:12:52.09,Default,,0000,0000,0000,,این برای وقتیست که از پات برای کنترل پدال سکان استفاده میکنی Dialogue: 0,0:12:52.09,0:12:54.11,Default,,0000,0000,0000,,تا هواپیما را بر روی زمین کنترل کنی. Dialogue: 0,0:12:54.11,0:12:56.46,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «نه، من نمیتونم از پاهام استفاده کنم.» Dialogue: 0,0:12:56.46,0:12:57.67,Default,,0000,0000,0000,,او گفت: «آه.» Dialogue: 0,0:12:57.67,0:13:00.48,Default,,0000,0000,0000,,گفتم: «اما میتونم از دستهام استفاده کنم،» و او گفت: «بسیار خوب.» Dialogue: 0,0:13:00.48,0:13:03.51,Default,,0000,0000,0000,,خُب او از باند فرودگاه بلند شد، و نیرو را بیشتر کرد. Dialogue: 0,0:13:03.51,0:13:06.32,Default,,0000,0000,0000,,ما از باند فرودگاه بلند شدیم، Dialogue: 0,0:13:06.32,0:13:10.32,Default,,0000,0000,0000,,چرخهای هواپیما از روی آسفالت بلند شدند، و بعد در هوا بودیم. Dialogue: 0,0:13:10.32,0:13:15.36,Default,,0000,0000,0000,,آزادی باورنکردنی را احساس میکردم. Dialogue: 0,0:13:15.36,0:13:17.82,Default,,0000,0000,0000,,و اندرو، وقتی به منطقهی آموزشی رسیدیم، به من گفت، Dialogue: 0,0:13:17.82,0:13:20.40,Default,,0000,0000,0000,,و اندرو، وقتی به منطقهی آموزشی رسیدیم، به من گفت، Dialogue: 0,0:13:20.40,0:13:22.88,Default,,0000,0000,0000,,«اون کوه را در آن طرف میبینی؟» Dialogue: 0,0:13:22.88,0:13:24.41,Default,,0000,0000,0000,,و من گفتم: «بله.» Dialogue: 0,0:13:24.41,0:13:29.17,Default,,0000,0000,0000,,گفت: «خُب، تو کنترلها را بگیر، و به طرف اون کوه پرواز کن.» Dialogue: 0,0:13:29.17,0:13:31.65,Default,,0000,0000,0000,,همینکه به بالا نگاه کردم، متوجه شدم Dialogue: 0,0:13:31.65,0:13:34.87,Default,,0000,0000,0000,,که او به کوه های بلومانتینز اشاره میکند Dialogue: 0,0:13:34.87,0:13:37.85,Default,,0000,0000,0000,,که داستان من از آنجا شروع شده بود. Dialogue: 0,0:13:37.85,0:13:42.44,Default,,0000,0000,0000,,من کنترل هواپیما را به دست گرفتم، من داشتم پرواز میکردم. Dialogue: 0,0:13:42.44,0:13:45.49,Default,,0000,0000,0000,,من از بخش ستون فقرات بیمارستان بسیار بسیار دور بودم، Dialogue: 0,0:13:45.49,0:13:49.63,Default,,0000,0000,0000,,و من در همان لحظه فهمیدم که میخوام یک خلبان بشم. Dialogue: 0,0:13:49.63,0:13:53.50,Default,,0000,0000,0000,,نمیدانستم که چگونه امتحانات پزشکی را خواهم گذراند. Dialogue: 0,0:13:53.50,0:13:56.56,Default,,0000,0000,0000,,اما در این مورد بعدا نگران میشدم، زیرا الان در رویا به سر میبردم. Dialogue: 0,0:13:56.56,0:14:00.79,Default,,0000,0000,0000,,بنابراین من رفتم خانه، من یک دفترچه آموزشی روزانه داشتم و یک برنامه. Dialogue: 0,0:14:00.79,0:14:03.62,Default,,0000,0000,0000,,تا جایی که میتونستم تمرین راه رفتن میکردم. Dialogue: 0,0:14:03.62,0:14:06.75,Default,,0000,0000,0000,,و از وضعیتی که دو نفر مرا بگیرند و بلند کنند Dialogue: 0,0:14:06.75,0:14:09.62,Default,,0000,0000,0000,,به حالتی که یک نفر مرا بلند کند رسیدم Dialogue: 0,0:14:09.62,0:14:11.53,Default,,0000,0000,0000,,و از آنجا به جایی که میتونستم دور و وَرِ مبلمان خانه، تا جایی که خیلی از هم دور نبودند، راه برم. Dialogue: 0,0:14:11.53,0:14:14.26,Default,,0000,0000,0000,,و از آنجا به جایی که میتونستم دور و وَرِ مبلمان خانه، تا جایی که خیلی از هم دور نبودند، راه برم. Dialogue: 0,0:14:14.26,0:14:16.45,Default,,0000,0000,0000,,و سپس من تا جایی پیشرفت کردم Dialogue: 0,0:14:16.45,0:14:18.68,Default,,0000,0000,0000,,که میتونستم در حالی که دیوار را گرفته بودم، دورتا دور خانه راه برم. Dialogue: 0,0:14:18.68,0:14:22.27,Default,,0000,0000,0000,,اینجوری، و مامانم میگفت که تا ابد باید پشت سر من راه بیافته، Dialogue: 0,0:14:22.27,0:14:25.93,Default,,0000,0000,0000,,و جای انگشتهای مرا پاک کند. (خنده تماشاگران) Dialogue: 0,0:14:25.93,0:14:30.61,Default,,0000,0000,0000,,اما حداقلش این بود که همیشه میدانست که من کجا هستم. Dialogue: 0,0:14:30.61,0:14:32.99,Default,,0000,0000,0000,,خُب درحالی که دکترها جراحیهاشان را ادامه میدادند Dialogue: 0,0:14:32.99,0:14:35.03,Default,,0000,0000,0000,,و بدن مرا دوباره سرهم میکردند، Dialogue: 0,0:14:35.03,0:14:38.68,Default,,0000,0000,0000,,من به مطالعه بخش تئوری خلبانی ادامه میدادم، و سپس در نهایت، Dialogue: 0,0:14:38.68,0:14:42.12,Default,,0000,0000,0000,,و در عین شگفتی، من امتحانات پزشکی برای خلبانی را قبول شدم، Dialogue: 0,0:14:42.12,0:14:44.65,Default,,0000,0000,0000,,و این چراغ سبزی بود برای پرواز کردن من. Dialogue: 0,0:14:44.65,0:14:47.32,Default,,0000,0000,0000,,من تمامی لحظاتی را که میتونستم، در مدرسه پرواز میگذراندم، Dialogue: 0,0:14:47.32,0:14:48.85,Default,,0000,0000,0000,,خیلی بیشتر از توانم آنجا میماندم. Dialogue: 0,0:14:48.85,0:14:51.26,Default,,0000,0000,0000,,تمامی آن جوانهایی که میخواستند خلبان شرکت هواپیمایی کوانتاس بشن یک طرف، Dialogue: 0,0:14:51.26,0:14:54.74,Default,,0000,0000,0000,,میدانید، و من که سنی ازم گذشته بود، وآن اوایل در پوشش گچیام لنگ میزدم، یک طرف، Dialogue: 0,0:14:54.74,0:14:57.44,Default,,0000,0000,0000,,و البته بعدها با پشتبند فولادیام، سرهمِ گشادم، Dialogue: 0,0:14:57.44,0:15:01.01,Default,,0000,0000,0000,,کیسه داروهام، سوند ادرارم و لنگی پاهام، Dialogue: 0,0:15:01.01,0:15:02.27,Default,,0000,0000,0000,,همه به من نگاه میکردند و فکر میکردند، Dialogue: 0,0:15:02.27,0:15:05.64,Default,,0000,0000,0000,,«آه، آیا او شوخیاش گرفته؟ او هرگز قادر نخواهد بود که خلبان بشه.» Dialogue: 0,0:15:05.64,0:15:07.54,Default,,0000,0000,0000,,و گاهی خودم هم همین فکر را میکردم. Dialogue: 0,0:15:07.54,0:15:12.04,Default,,0000,0000,0000,,اما این مهم نبود، زیرا حالا چیزی در درون من بود که بسیار فراتر از زخمهام مرا میسوزاند. Dialogue: 0,0:15:12.04,0:15:16.43,Default,,0000,0000,0000,,اما این مهم نبود، زیرا حالا چیزی در درون من بود که بسیار فراتر از زخمهام مرا میسوزاند. Dialogue: 0,0:15:16.43,0:15:18.40,Default,,0000,0000,0000,,هدفهای کوچکی مرا در این مسیر نگه داشته بودند، Dialogue: 0,0:15:18.40,0:15:22.12,Default,,0000,0000,0000,,و در نهایت من مدرک پرواز خصوصیام را گرفتم. Dialogue: 0,0:15:22.12,0:15:27.35,Default,,0000,0000,0000,,و سپس یاد گرفتم که در پرواز رهیابی کنم، و با دوستانم در گوشه و کنار استرالیا پرواز میکردیم. Dialogue: 0,0:15:27.35,0:15:30.18,Default,,0000,0000,0000,,سپس من یاد گرفتم که با هواپیمای دو موتوره پرواز کنم Dialogue: 0,0:15:30.18,0:15:32.75,Default,,0000,0000,0000,,و درجه پروازهای دوموتوره را گرفتم. Dialogue: 0,0:15:32.75,0:15:35.69,Default,,0000,0000,0000,,سپس یاد گرفتم که در هوای نامساعد و بد به خوبی هوای خوب و مناسب پرواز کنم Dialogue: 0,0:15:35.69,0:15:38.16,Default,,0000,0000,0000,,و رتبه بندی ابزار دقیق (سیستمهای کنترلی) را دریافت کردم. Dialogue: 0,0:15:38.16,0:15:41.26,Default,,0000,0000,0000,,سپس من مدرک پروازهای تجاریام را دریافت کردم. Dialogue: 0,0:15:41.26,0:15:43.98,Default,,0000,0000,0000,,و بعداً درجه مربی آموزشی را گرفتم. Dialogue: 0,0:15:43.98,0:15:47.18,Default,,0000,0000,0000,,و سپس خودم را در مدرسهای که Dialogue: 0,0:15:47.18,0:15:49.43,Default,,0000,0000,0000,,در ابتدا می رفتم، یافتم، Dialogue: 0,0:15:49.43,0:15:52.58,Default,,0000,0000,0000,,که به دیگران درس میدادم که چگونه پرواز کنند، Dialogue: 0,0:15:52.58,0:15:56.72,Default,,0000,0000,0000,,و این تنها کمتر از ۱۸ ماه بعد از این بود که من بخش ستون فقرات را ترک کردم. Dialogue: 0,0:15:56.72,0:16:08.27,Default,,0000,0000,0000,,(تشویق تماشاگران) Dialogue: 0,0:16:08.27,0:16:10.42,Default,,0000,0000,0000,,سپس فکر کردم: «چرا اینجا متوقف بشم؟» Dialogue: 0,0:16:10.42,0:16:13.69,Default,,0000,0000,0000,,چرا پرواز وارونه را یاد نگیرم؟» Dialogue: 0,0:16:13.69,0:16:16.35,Default,,0000,0000,0000,,و اینکار را کردم، و پرواز وارونه را یاد گرفتم، Dialogue: 0,0:16:16.35,0:16:20.41,Default,,0000,0000,0000,,و مربی پروازهای آکروباتی شدم. Dialogue: 0,0:16:20.41,0:16:26.59,Default,,0000,0000,0000,,و پدر و مادرم؟ هرگز راضی نبودند. Dialogue: 0,0:16:26.59,0:16:32.30,Default,,0000,0000,0000,,اما من بطور قطع میدانستم گرچه بدن من ممکن است محدود باشد، Dialogue: 0,0:16:32.30,0:16:37.47,Default,,0000,0000,0000,,ولی این روح من بود که غیر قابل توقف بود. Dialogue: 0,0:16:37.47,0:16:40.85,Default,,0000,0000,0000,,لائوتسه فیلسوف گفته: Dialogue: 0,0:16:40.85,0:16:43.77,Default,,0000,0000,0000,,«هنگامی که آنچه که هستی را رها کنی، Dialogue: 0,0:16:43.77,0:16:47.20,Default,,0000,0000,0000,,چیزی خواهی شد که میتوانی باشی.» Dialogue: 0,0:16:47.20,0:16:52.10,Default,,0000,0000,0000,,حالا میدانم تا زمانی که چیزی را که گمان میکردم هستم رها نکرده بودم Dialogue: 0,0:16:52.10,0:16:56.30,Default,,0000,0000,0000,,نمیتونستم یک زندگی کاملا جدید را ایجاد کنم. Dialogue: 0,0:16:56.30,0:17:00.94,Default,,0000,0000,0000,,تا زمانی که زندگی را که فکر میکردم باید داشته باشم را رها نکرده بودم Dialogue: 0,0:17:00.94,0:17:05.72,Default,,0000,0000,0000,,نمیتونستم زندگی را که در انتظار من بود در آغوش بگیرم. Dialogue: 0,0:17:05.72,0:17:08.94,Default,,0000,0000,0000,,حالا میدانم که توانایی واقعی من Dialogue: 0,0:17:08.94,0:17:12.16,Default,,0000,0000,0000,,هرگز از بدن من سرچشمه نمیگرفته، Dialogue: 0,0:17:12.16,0:17:17.17,Default,,0000,0000,0000,,و گرچه توانایی جسمی من بطور چشمگیری تغییر کرده، Dialogue: 0,0:17:17.17,0:17:20.95,Default,,0000,0000,0000,,آنچه که هستم غیر قابل تغییرست. Dialogue: 0,0:17:20.95,0:17:25.29,Default,,0000,0000,0000,,نور راهبری در درون من هنوز روشن بود، Dialogue: 0,0:17:25.29,0:17:29.99,Default,,0000,0000,0000,,درست مثل نوری که در هر یک از ما وجود دارد. Dialogue: 0,0:17:29.99,0:17:33.21,Default,,0000,0000,0000,,میدانم که من جسمم نیستم، Dialogue: 0,0:17:33.21,0:17:36.66,Default,,0000,0000,0000,,و همچنین میدانم که شما هم این نیستید. Dialogue: 0,0:17:36.66,0:17:40.94,Default,,0000,0000,0000,,و بنابراین دیگر مهم نیست که شما چه شکلی هستید، Dialogue: 0,0:17:40.94,0:17:45.25,Default,,0000,0000,0000,,و یا اهل کجایید، و یا چکاره هستید. Dialogue: 0,0:17:45.25,0:17:50.70,Default,,0000,0000,0000,,تمامی آنچه که مهم است اینست که ما با زندگیمان به شعله انسانیت بدمیم Dialogue: 0,0:17:50.70,0:17:54.75,Default,,0000,0000,0000,,به شیوهای که زندگیمان غایت تجلی خلاقیت از آنچه که واقعا هستیم باشد، Dialogue: 0,0:17:54.75,0:17:58.52,Default,,0000,0000,0000,,به شیوهای که زندگیمان غایت تجلی خلاقیت از آنچه که واقعا هستیم باشد، Dialogue: 0,0:17:58.52,0:18:01.32,Default,,0000,0000,0000,,زیرا ما همه با هم توسط میلیونها و مییلونها نِی مرتبط هستیم، Dialogue: 0,0:18:01.32,0:18:05.47,Default,,0000,0000,0000,,زیرا ما همه با هم توسط میلیونها و مییلونها نِی مرتبط هستیم، Dialogue: 0,0:18:05.47,0:18:08.39,Default,,0000,0000,0000,,و حال زمان آن است که آنها را به هم پیوند زده و نگهشان داریم. Dialogue: 0,0:18:08.39,0:18:10.20,Default,,0000,0000,0000,,و حال زمان آن است که آنها را به هم پیوند زده و نگهشان داریم. Dialogue: 0,0:18:10.20,0:18:14.56,Default,,0000,0000,0000,,و اگر ما میخواهیم به سوی سعادت همگانی حرکت کنیم، Dialogue: 0,0:18:14.56,0:18:17.29,Default,,0000,0000,0000,,زمان آن رسیده که تمرکزمان را از روی فیزیک بدنیمان برداریم Dialogue: 0,0:18:17.29,0:18:21.12,Default,,0000,0000,0000,,و درعوض فضایل قلبیمان را در آغوش بگیریم. Dialogue: 0,0:18:21.12,0:18:25.20,Default,,0000,0000,0000,,بنابراین اگر میخواید به من بپیوندید نیهاتان را بالا بگیرید. Dialogue: 0,0:18:25.20,0:18:31.48,Default,,0000,0000,0000,,سپاسگزارم. (تشویق تماشاگران) Dialogue: 0,0:18:31.48,0:18:36.45,Default,,0000,0000,0000,,سپاسگزارم.