0:00:00.000,0:00:02.000 برای دوران طولاني، 0:00:02.000,0:00:05.000 من بودم و بدنم. 0:00:06.000,0:00:09.000 من، تشکیل شده از داستانها، 0:00:09.000,0:00:11.000 اشتیاقها، کوششها، 0:00:11.000,0:00:13.000 و خواسته های آینده بود. 0:00:13.000,0:00:15.000 من، سعی میکرد که 0:00:15.000,0:00:18.000 برآمد گذشته ی قاهرانه ام نشود، 0:00:18.000,0:00:20.000 ولی، آن جدایي که بین من و بدنم 0:00:20.000,0:00:22.000 پیش از این رخ داده بود، 0:00:22.000,0:00:25.000 خود یک برآمد بسیار عمده ای بود. 0:00:25.000,0:00:28.000 من، همیشه سعی میکرد که چیزی و کسی بشود. 0:00:28.000,0:00:31.000 من، صرفا در سعی کردن زیست داشت. 0:00:31.000,0:00:34.000 بدنم، غالب اوقات جلوی راهم بود. 0:00:34.000,0:00:36.000 من، یک کله ی شناوری بود. 0:00:36.000,0:00:39.000 برای سالها، من فقط کلاه میپوشیدم. 0:00:39.000,0:00:41.000 روشی بود برای وصل نگه داشتن سرم به بدنم. 0:00:41.000,0:00:44.000 روشی بود برای پیدا کردن خودم. 0:00:44.000,0:00:46.000 نگران بودم که اگر کلاهم را بر دارم 0:00:46.000,0:00:48.000 دیگر اینجا نخواهم بود. 0:00:48.000,0:00:51.000 یک روانشناس داشتم که بمن گفت، 0:00:51.000,0:00:53.000 "ایو، تو برای دو سال است که اینجا میایی، 0:00:53.000,0:00:56.000 و راستش را بخوای، هیچوقت به ذهنم رخ نداد که تو بدن داری." 0:00:56.000,0:00:58.000 تمام این مدت در شهر زندگی کردم، 0:00:58.000,0:01:00.000 چون راستش را بخواهید، 0:01:00.000,0:01:02.000 ترس از درختها داشتم. 0:01:02.000,0:01:04.000 من هیچوقت بچه دار نشدم، 0:01:04.000,0:01:06.000 چون کله ها نمیتوانند بچه دار شوند. 0:01:06.000,0:01:09.000 بچه ها از دهان نمیایند بیرون. 0:01:09.000,0:01:12.000 چنانکه هیچ نوع معیاری برای بدنم نداشتم، 0:01:12.000,0:01:15.000 از زنهای دیگر درباره ی بدنشان سؤال میکردم -- 0:01:15.000,0:01:17.000 بخصوص، درباره ی واژنهایشان، 0:01:17.000,0:01:19.000 چون عقیده دارم که واژنها خیلی مهم هستند. 0:01:19.000,0:01:21.000 این باعث شد تا من کتاب "تکگوییهای واژن" را بنویسم، 0:01:21.000,0:01:24.000 که وادارم کرد که هر جا که میتوانستم 0:01:24.000,0:01:27.000 بحالت عقده ای و دائمی درباره ی واژنها صحبت کنم. 0:01:27.000,0:01:30.000 آنهم در مقابل صدها غربیه. 0:01:30.000,0:01:32.000 یکی از آن شبها، در روی سن، 0:01:32.000,0:01:35.000 من عملا وارد واژنم شدم. 0:01:35.000,0:01:38.000 یک تجربه ی نشئه اي بود. 0:01:38.000,0:01:41.000 مرا ترساند، مرا تشجيع کرد، 0:01:41.000,0:01:44.000 و مرا تبدیل به یک شخص فعال کرد، 0:01:44.000,0:01:46.000 آنهم یک واژن فعال. 0:01:46.000,0:01:49.000 یکدفعه، بدنم را مانند یک شیئی دیدم، 0:01:49.000,0:01:51.000 شیئي که میتوانست بسرعت حرکت کند، 0:01:51.000,0:01:53.000 مانند شیئي که همزمان قابل انجام 0:01:53.000,0:01:56.000 کارهای بسیاری است. 0:01:56.000,0:01:59.000 شروع کردم بدنم را مثل یک آی پاد یا یک اتوموبیل دیدم. 0:01:59.000,0:02:01.000 سوارش میشدم و ازش چیزها میطلبیدم. 0:02:01.000,0:02:04.000 بی حد و شكست ناپذير بود. 0:02:04.000,0:02:07.000 قرار بود که مانند کره زمین فتح شود و در اختیارم باشد. 0:02:07.000,0:02:09.000 بهش گوش نمیکردم. 0:02:09.000,0:02:11.000 نه، تشکیلش میدادم و هدایتش میکردم. 0:02:11.000,0:02:13.000 حوصله ی بدنم را نداشتم. 0:02:13.000,0:02:15.000 بهش زور میگفتم. 0:02:15.000,0:02:17.000 حریص بودم. 0:02:17.000,0:02:19.000 بیش از حد از بدنم سوء استفاده کردم. 0:02:19.000,0:02:22.000 اگر خسته بودم، بیشتر اسپرسو مینوشیدم. 0:02:22.000,0:02:25.000 اگر ترسیده بودم، به جاهای خطرناکتر سر میزدم. 0:02:25.000,0:02:28.000 خُب، البته لحظات قدردانی از بدنم را هم داشتم، 0:02:28.000,0:02:30.000 همانند مادر و پدر ناسالم وشکنجه گری 0:02:30.000,0:02:32.000 که بعضی وقتها مهربانند. 0:02:32.000,0:02:34.000 برای مثال، پدرم برای 0:02:34.000,0:02:36.000 روز شانزدهمین سال تولدم خیلی مهربان بود. 0:02:36.000,0:02:38.000 زمزمه ی مردم را میشنیدم 0:02:38.000,0:02:40.000 که بدنم را باید دوست داشته باشم، 0:02:40.000,0:02:42.000 منهم رفتم و یاد گرفتم. 0:02:42.000,0:02:45.000 گیاه خوار بودم، آبجو نمینوشیدم، سیگار نمیکشیدم. 0:02:45.000,0:02:47.000 ولی همش بهانه های مصنوعي بودند 0:02:47.000,0:02:49.000 برای اداره کردن بدنم -- 0:02:49.000,0:02:51.000 یک گسستگي دیگری 0:02:51.000,0:02:55.000 مانند کاشتن گیاهی روی آزاد راه. 0:02:56.000,0:02:59.000 برآمد اینکه اینهمه درباره ی واژنم صحبت کردم 0:02:59.000,0:03:02.000 زنهای بسیاری شروع کردند درباره ی واژنهاشان با من صحبت کردند -- 0:03:02.000,0:03:04.000 درباره ی داستانهای بدنشان. 0:03:04.000,0:03:07.000 حقیقتا، این داستانها از سرار دنیا، مرا مرعوب کردند، 0:03:07.000,0:03:09.000 و من به بیش از ۶۰ کشور سفر کردم. 0:03:09.000,0:03:11.000 هزاران داستان شنیدم. 0:03:11.000,0:03:13.000 باید بهتون بگم، که همیشه 0:03:13.000,0:03:15.000 لحظه ای وجود داشت که این زنها 0:03:15.000,0:03:19.000 درباره ی آن لحظه ی خاصی که از بدنشان جدا شدند 0:03:19.000,0:03:21.000 زمانی که خانه اش را ترک کرد، صحبت کردند. 0:03:21.000,0:03:25.000 درباره ی زنهایی که در تخت خابهای خود تجاوز شدند شنیدم، 0:03:25.000,0:03:27.000 در زیر برقع هاشان شلاق خوردند، 0:03:27.000,0:03:29.000 در توقفگاه ها بحال مرگ روانه شدند 0:03:29.000,0:03:31.000 در آشپزخانه هایشان دچار سوخت اسیدی شدند. 0:03:31.000,0:03:34.000 بعضی از زنها سکوت کردند و ناپدید شدند. 0:03:34.000,0:03:37.000 بعضی دیگر، دیوانه شدند و تبدیل به یک ماشین فعال شدند، مثل من. 0:03:38.000,0:03:40.000 در حین مسافرتهام، 0:03:40.000,0:03:42.000 چهل سالم شد و شروع کردم از بدنم تنفرداشتن، (چهل ساله شدم و شروع کردم متنفر شدن از بدنم) 0:03:42.000,0:03:44.000 که خود در اصل یک پیشرفتی بود، 0:03:44.000,0:03:47.000 چون حد عقل، بدنم وجود داشت، تا اینکه بتواند شایسته ی نفرت باشد. 0:03:47.000,0:03:50.000 از شکمم تنفر داشتم. 0:03:50.000,0:03:53.000 مدرکی بود که نشان میداد من به نتیجه نرسیده بودم، 0:03:53.000,0:03:56.000 که من شگفت آور و بی عیب نبودم 0:03:56.000,0:04:00.000 و یا اینکه قادر داشتن شکل شرکتی نبودم 0:04:00.000,0:04:03.000 شکمم نشانه ای بود که من مردود شده بودم، 0:04:03.000,0:04:06.000 او مرا رد کرده بود، شکسته بود. 0:04:06.000,0:04:09.000 زندگي من تبدیل به این شد که خود را از شر او خلاص کنم. 0:04:09.000,0:04:11.000 در واقع، آنقدر شدت یافت 0:04:11.000,0:04:13.000 که درباره اش یک نمايشنامه نوشتم. 0:04:13.000,0:04:15.000 ولی هر چه بیشتر درباره اش صحبت کردم، 0:04:15.000,0:04:18.000 بیشتر بدنم متلاشی شد و آنرا مادي و خارجي مجسمش كردم. 0:04:18.000,0:04:21.000 تبدیل به سرگرمی شد. یک نوع وسيله مناسب جدیدی شد، 0:04:21.000,0:04:24.000 چیزی که داشتم میفروختم. 0:04:24.000,0:04:26.000 بعد به جای دیگری رفتم. 0:04:26.000,0:04:28.000 ماورای چیزهایی 0:04:28.000,0:04:30.000 که فکر میکردم میدانم رفتم. 0:04:30.000,0:04:34.000 به جمهوری دموکراتیک کُنگو رفتم. 0:04:34.000,0:04:36.000 و داستهانهایی را شنیدم 0:04:36.000,0:04:38.000 که سایر داستانهای دیگر را خرد کرد. 0:04:38.000,0:04:40.000 داستانهایی را شنیدم 0:04:40.000,0:04:42.000 که به بدنم نفوذ کردند. 0:04:42.000,0:04:44.000 درباره ی دختر جوانی شنیدم 0:04:44.000,0:04:46.000 که نمیتوانست ادرار خود را کنترل کند 0:04:46.000,0:04:48.000 زیرا سربازان بالغ و رشيد بسیاری 0:04:48.000,0:04:51.000 با زور او را تجاوز کردند. 0:04:51.000,0:04:53.000 شنیدم که یک پیرزن هشتاد ساله 0:04:53.000,0:04:56.000 پاهاش شکسته و از حفره جدا شده بودند 0:04:56.000,0:04:58.000 و بسوی سرش پیچیده بودند 0:04:58.000,0:05:00.000 هنگامیکه سربازان او را در آن حالت تجاوز میکردند. 0:05:00.000,0:05:02.000 هزاران همچنین داستانهایی وجود دارند. 0:05:02.000,0:05:05.000 خیلی از زنها در بدنشان سوارخ داشتند -- 0:05:05.000,0:05:07.000 سوراخ، ناسور -- 0:05:07.000,0:05:10.000 که تجاوزهای جنگی بودند. 0:05:10.000,0:05:13.000 سوراخهایی در جوهره ی وجودشان. 0:05:13.000,0:05:16.000 این نوع داستانها، سلولها و اعصاب مرا اشباع كردند. 0:05:16.000,0:05:18.000 راستش را بخواهید، 0:05:18.000,0:05:20.000 برای سه سال تمام نخوابیدم. 0:05:20.000,0:05:23.000 تمام داستانها با هم قاتی شدند. 0:05:23.000,0:05:25.000 تجاوز کردن به کره زمین، 0:05:25.000,0:05:27.000 غارت کردن ماده معدنی، 0:05:27.000,0:05:29.000 ویران کردن واژنها -- 0:05:29.000,0:05:32.000 هیچکدام از اینها دیگر از هم جدا نبودند. 0:05:32.000,0:05:34.000 از همدیگر یا از من. 0:05:34.000,0:05:37.000 مجاهدین، کودکان شش ماه را تجاوز میکردند 0:05:37.000,0:05:39.000 تا اینکه کشورهای دورادور 0:05:39.000,0:05:41.000 بتوانند به طلا و كولتان دسترسی یابند 0:05:41.000,0:05:44.000 برای مبادله كردن آیفُن ها و کامپیوترها. 0:05:44.000,0:05:47.000 بدنم نه تنها یک ماشین فعال شده بود، 0:05:47.000,0:05:49.000 ولی حال مسئول 0:05:49.000,0:05:51.000 ویران شدن بدنهای زنهای دیگر بود 0:05:51.000,0:05:53.000 در این تلاش دیوانه وارش برای ساختن ماشینهای بیشتری 0:05:53.000,0:05:57.000 برای حمایت کردن از سرعت و کارایي ماشین خود. 0:05:57.000,0:05:59.000 بعد، سرطان گرفتم -- 0:05:59.000,0:06:01.000 فهمیدم که سرطان دارم. 0:06:01.000,0:06:03.000 همانند یک پرنده ی تند 0:06:03.000,0:06:06.000 با شیشه ی پنجره بشدت برخورد کردم. 0:06:06.000,0:06:08.000 ناگهان، بدن داشتم، 0:06:08.000,0:06:10.000 بدنی که خراشیده شده بود، 0:06:10.000,0:06:12.000 سیخونک خورده بود و پنچر شده بود. 0:06:12.000,0:06:15.000 بدنی که بسورت باز پاره شده بود، 0:06:15.000,0:06:17.000 بدنی که ارگانهایش از جا برداشته شدند، 0:06:17.000,0:06:20.000 انتقال یافتند، بازآراستنه شدند و نوسازي شدند. 0:06:20.000,0:06:22.000 بدنی که اسکن شده بود 0:06:22.000,0:06:24.000 و با زور لوله هایی به درونش داخل شده بودند، 0:06:24.000,0:06:27.000 بدنی که از بابت مواد شيميايي میسوخت. 0:06:27.000,0:06:29.000 سرطان، دیوار گسيختگي مرا 0:06:29.000,0:06:32.000 منفجر کرد 0:06:32.000,0:06:35.000 ناگهان، فهمیدم که بحران در بدنم 0:06:35.000,0:06:37.000 بحران دنیا بود، 0:06:37.000,0:06:39.000 و این اتفاق در آینده نبود، 0:06:39.000,0:06:41.000 بلکه در حال حاظر داشت میافتاد. 0:06:41.000,0:06:44.000 ناگهان، سرطان من، سرطانی بود که همه جا بود، 0:06:44.000,0:06:47.000 سرطان ظلم، سرطان حرص، 0:06:47.000,0:06:49.000 سرطانی که وارد انسانهایی 0:06:49.000,0:06:53.000 که نزدیک صنایع شیمیایی زندگی میکنند میشود -- معمولا آنها فقیر هستند -- 0:06:53.000,0:06:55.000 سرطانی که در درون ریه های معدنکار زغال وجود دارد، 0:06:55.000,0:06:58.000 سرطان فشارهایی که از بابت کمبود پيروزي و موفقیت کافی بدست میایند، 0:06:58.000,0:07:00.000 سرطان آسیب های خفته و بخاک سپرده شده، 0:07:00.000,0:07:03.000 سرطانی که در مرغهای فقسی و ماهیهای آلوده وجود دارد، 0:07:03.000,0:07:06.000 سرطانی که در رحم زنها از بابت تجاوز وجود دارد، 0:07:06.000,0:07:09.000 سرطانی که از بابت بی توجهی های ما در همه جا هست. 0:07:09.000,0:07:12.000 در کتاب جدید و رويايي 0:07:12.000,0:07:14.000 "شخصیت نو، دنیای نو" 0:07:14.000,0:07:16.000 نویسنده، فیلیپ شِپِرد، میگوید، 0:07:16.000,0:07:19.000 "اگر تو از بدنت جدا باشی، 0:07:19.000,0:07:22.000 همانطور از بدن دنیا جدا خواهی بود، 0:07:22.000,0:07:24.000 که درآن هنگام بنظرت میاید که غیر از تو 0:07:24.000,0:07:26.000 یا جدا از تو میباشد، 0:07:26.000,0:07:28.000 بجای این تسلسل زنده ای 0:07:28.000,0:07:30.000 که تو جزوی از آن هستی." 0:07:30.000,0:07:32.000 قبل از سرطان، 0:07:32.000,0:07:34.000 دنیا یک چیز غیر بود. 0:07:34.000,0:07:37.000 مثل این میماند که من داشتم در یک استخر راکد زندگی میکردم 0:07:37.000,0:07:39.000 و سرطان، این تخته سنگی را 0:07:39.000,0:07:42.000 که مرا از اقیانوس جدا کرده بود را منفجر کرد. 0:07:42.000,0:07:45.000 حال، در آن شنا میکنم. 0:07:45.000,0:07:47.000 حال، روی چمن دراز میکشم، 0:07:47.000,0:07:49.000 و بدنم را به زمین میمالم، 0:07:49.000,0:07:52.000 و از گلی که روی پاهام هستند لذت میبرم. 0:07:52.000,0:07:55.000 حال، زیارت روزانه ام اینست که 0:07:55.000,0:07:58.000 به سراغ یک درخت بيد مجنون خاصی که کنار رودخانه سن هست میروم، 0:07:58.000,0:08:00.000 و تشنۀ دشتهای سبز 0:08:00.000,0:08:02.000 اطراف شهر بوکاوو هستم. 0:08:02.000,0:08:04.000 و زمانیکه بشدت باران میاید، 0:08:04.000,0:08:07.000 جیغ میزنم و دایره وار میدویم. 0:08:07.000,0:08:11.000 میدانم که همه چیز به هم پیوسته هستند، 0:08:11.000,0:08:14.000 و اثر زخمی که در سراسر تنه ی من وجود دارد، 0:08:14.000,0:08:16.000 نشان دار یک زلزله است. 0:08:16.000,0:08:20.000 و من با سه میلون مردم در خیابانهای پورتو پرنس هستم. 0:08:20.000,0:08:22.000 و آتشی که در من 0:08:22.000,0:08:25.000 در سومین تا ششمین روز کیموتراپی میسوزد 0:08:25.000,0:08:27.000 آتشی است که 0:08:27.000,0:08:29.000 که در جنگلهای دنیا میسوزد. 0:08:29.000,0:08:31.000 میدانم که ورم چركی 0:08:31.000,0:08:34.000 که در اطراف زخمم بعد از عمل جراحی رشد کرد، 0:08:34.000,0:08:36.000 شانزده اونس چرک، 0:08:36.000,0:08:39.000 خلیج مکزیک آلوده است، 0:08:39.000,0:08:42.000 و در درونم، مرغ سقاهای خیس از نفت شده 0:08:42.000,0:08:44.000 و ماهیهای مرده ی شناور، وجود دارند. 0:08:44.000,0:08:47.000 و ميلهای جراحی بولي را که ،بدون داروی مناسبی، به زور داخلم کردند، 0:08:47.000,0:08:49.000 مرا، همانند گریه هایی که زمین از بابت 0:08:49.000,0:08:53.000 مته زدنها میکند، وادار به فریاد کشیدن کرد. 0:08:53.000,0:08:55.000 در طی دویم کیموتراپیم، 0:08:55.000,0:08:57.000 مادرم بدجوری مریض شد، 0:08:57.000,0:08:59.000 و به ملاقاتش رفتم. 0:08:59.000,0:09:01.000 و به نام پیوستگی، 0:09:01.000,0:09:04.000 تنها آرزویش قبل از مرگ این بود 0:09:04.000,0:09:06.000 که به خانه ی خودش 0:09:06.000,0:09:09.000 در کنار خلیج مکزیک عزیزش برگردانده شود. 0:09:09.000,0:09:11.000 پس ما او را آوردیم، 0:09:11.000,0:09:13.000 و من دعا میکردم که قبل از اینکه فوت کند، 0:09:13.000,0:09:15.000 ساحل اش از نفت خیس نوشد. 0:09:15.000,0:09:17.000 شکرگزارم که خیس نشد. 0:09:17.000,0:09:20.000 و به آرامی، در محبوبترین مکانش، فوت کرد. 0:09:20.000,0:09:22.000 چند هفته ی بعد، در نیو اُرلینز بودم، 0:09:22.000,0:09:24.000 و یک دوست زیبا و روحانی 0:09:24.000,0:09:26.000 بمن گفت که میخواهد مرا شفا دهد. 0:09:26.000,0:09:28.000 احساس افتخار بمن دست داد. 0:09:28.000,0:09:30.000 به خانه اش رفتم، صبح بود، 0:09:30.000,0:09:33.000 و نور خورشید صبح نیو اُرلینز، از لابلای پرده پدیدار بود. 0:09:33.000,0:09:35.000 دوستم داشت یک کاسه ی بزرگی را آماده میکرد، 0:09:35.000,0:09:37.000 گفتم، "این چیه؟" 0:09:37.000,0:09:39.000 گفت، "برای توست. 0:09:39.000,0:09:42.000 گُلها ، زیباش میکنند، 0:09:42.000,0:09:44.000 و عسل شیرنش میکند." 0:09:44.000,0:09:46.000 گفتم، "پس آب برای چیست؟" 0:09:46.000,0:09:48.000 و بنام پیوستگی، 0:09:48.000,0:09:51.000 گفت، "آه، این خلیج مکزیک است." 0:09:51.000,0:09:53.000 گفتم، "البته." 0:09:53.000,0:09:55.000 زنهای دیگری آمدند و در این دایره نشستند، 0:09:55.000,0:09:58.000 و میکِیلا، سرم را با این آب مقدس شست. 0:09:58.000,0:10:01.000 و آواز میخواند -- تمام بدنش آواز میخواند. 0:10:01.000,0:10:03.000 زنهای دیگر هم آواز میخواندند 0:10:03.000,0:10:05.000 و برای من و مادرم دعا میکردند. 0:10:05.000,0:10:08.000 همینطور که این خلیج ولرم داشت سر برهنۀ مرا میشست، 0:10:08.000,0:10:10.000 متوجه شدم که سرم 0:10:10.000,0:10:13.000 کل خوبیها و بدیهای ما را نگه میداشت. 0:10:13.000,0:10:15.000 حرص و بی توجهیها بودند 0:10:15.000,0:10:18.000 که باعث انفجارهای مته زنیها شدند. 0:10:18.000,0:10:20.000 تمام دروغها بودند 0:10:20.000,0:10:22.000 که در قبل و بعد گفته شده بودند. 0:10:22.000,0:10:24.000 عسل در آب بود که شیرینش کرده بود، 0:10:24.000,0:10:27.000 و نفت در آب بود که مریضش کرده بود. 0:10:27.000,0:10:29.000 سر کچلم بود که در حال 0:10:29.000,0:10:31.000 بدون کلاه راحت بود. 0:10:31.000,0:10:33.000 تمام وجودم بود 0:10:33.000,0:10:35.000 که داشت در آغوش میکِیلا آب میشد. 0:10:35.000,0:10:38.000 اشکهایی که ازگونه ام لبریز بودند، 0:10:38.000,0:10:40.000 غير قابل تشخيص از خلیج بودند. 0:10:40.000,0:10:45.000 سرانجام در بدنم بودم. 0:10:45.000,0:10:47.000 غم و اندوه بود که 0:10:47.000,0:10:49.000 باعث طولانی بودن گذشت وقت شد. 0:10:49.000,0:10:51.000 پیدا کردن خودم 0:10:51.000,0:10:53.000 و این مسئولیت بزرگی که 0:10:53.000,0:10:55.000 با پیوستن میاید، بود. 0:10:55.000,0:10:58.000 همانند جنگ ادامه دار ویران کنگو 0:10:58.000,0:11:00.000 و بی تفاوتي دنیا بود. 0:11:00.000,0:11:02.000 همانند زنهای کنگویی 0:11:02.000,0:11:04.000 که دارند برمیخیزند. 0:11:04.000,0:11:06.000 این رفتن مادرم بود، 0:11:06.000,0:11:08.000 در عین حالی که 0:11:08.000,0:11:10.000 من داشتم بدنیا میامدم. 0:11:10.000,0:11:12.000 این تحققی بود 0:11:12.000,0:11:14.000 که من نزدیک بمرگ آمده بودم -- 0:11:14.000,0:11:17.000 به همان طریقی که کره ی زمین و مادرهای ما 0:11:17.000,0:11:20.000 دارند بطورعريان زنده میمانند، 0:11:20.000,0:11:24.000 به همان طریقی که ۷۵ در صد بشریت 0:11:24.000,0:11:27.000 بسختی دارند زندگی میکنند، 0:11:27.000,0:11:29.000 به همان طریقی که 0:11:29.000,0:11:32.000 یک راه حل برای برزيستی وجود دارد. 0:11:32.000,0:11:34.000 چیزی که من یاد گرفتم 0:11:34.000,0:11:37.000 اینست که چقدر به توجه و منابع ای که 0:11:37.000,0:11:39.000 همه لایق آن هستند ربط دارد. 0:11:39.000,0:11:41.000 دوستان طرفدار و 0:11:41.000,0:11:43.000 خواهر فرسوده بود. 0:11:43.000,0:11:45.000 دکترهای خردمند و داروهای پیشرفته 0:11:45.000,0:11:48.000 و جراهانی که میدانستند با دستهاشان چکار کنند. 0:11:48.000,0:11:52.000 پرستارهای پر محبت که قدرشان را نمیدانیم. 0:11:52.000,0:11:55.000 شفادهنده ها و روغنهای معطر. 0:11:55.000,0:11:57.000 آدمهایی که با مراسم و تشریفاتشان آمدند. 0:11:57.000,0:12:00.000 داشتن یک الهام برای آینده 0:12:00.000,0:12:02.000 و برای بدست آوردن آن، 0:12:02.000,0:12:05.000 چون، میدانم که این ستیز صرفا مال من نیست. 0:12:05.000,0:12:07.000 میلونها دعا بود. 0:12:07.000,0:12:09.000 هزاران هللويا 0:12:09.000,0:12:11.000 و میلونها هو گفتن بود. 0:12:11.000,0:12:13.000 براشفتگهای بسیار، 0:12:13.000,0:12:15.000 شوخیهای دیوانه وار، 0:12:15.000,0:12:17.000 توجه های بسیار و غضب بود. 0:12:17.000,0:12:20.000 انرژی و عشق و شادی بود. 0:12:20.000,0:12:22.000 همه ی این چیزها بود. 0:12:22.000,0:12:24.000 همه ی این چیزها بود. 0:12:24.000,0:12:26.000 همه ی این چیزها 0:12:26.000,0:12:29.000 در آب، در دنیا، در درون بدنم. 0:12:29.000,0:12:37.000 (تشویق تماشاگران)