سلام، من تونی هستم و این هر قاب، یک نفاشی است یک چیزی که درباره فیلمسازا برام جالبه این بود که هر بیشتر که فیلم می سازن بیشتر میتونن خودشون رو در کوچک ترین جزییات صحنه نشون بدن -- چی میخوای؟ خیلیا فکر می کنن کارگردانان با روش فیلمبرداری صحنه های بزرگ، نماهای بلند دیوانه وار، چیزای پرزرق و برق تمییز داده میشن و آره، اینا صحنه هایی هستن که کپی میشن و به شما نشانه قوی ای از دید یک نفر میدن ولی دیر یا زود، هر فیلمسازی به صحنه های این چنینی بر می گردد: دو نفر توی اتاق که صحبت می کنن. کمترین حالت سینمایی ممکن و صحنهای مثل این مشخص میکنه که اونا واقعا به چه چیزی اهمیت میدن اگر به یه افسر پزشک احتیاج نداشتم تو را سالها قبل از این عملیات رها کرده بودم -- من به شدت ممنونم -- نیش و کنایتو برای خودت نگه دار و در مورد دیوید فینچر؟ اون به اطلاعات اهمیت میده برخلاف خیلی از فیلمسازان که سعی در پرهیز از برون ریزی و توضیح دارن، گاهی فینچر کاری جز این نمیکنه --توازن مواد صابون باید خیلی دقیق باشه به خاطر همین بهترین چربی برای ساخت صابون چربی انسانه --وایستا، اینجا کجاست؟ -- کلینیک لیپوساکشن در دنیای اون درام وقتی اتفاق میافته که یک کارکتر به بخشی از اطلاعات پی میبره --همین پایین تو زیرزمین چطور این اطلاعات با همه چیزایی که اون از قبل میدونه تناسب داره -- آدمای زیادی تو کالیفرنیا نیستن که زیرزمین داشته باشن و اینکه چطور برای دونستن کمی بیشتر از حقیقت عمل میکنن -- من دارم سبک فینچر نمونهای از بسط این ایده است و شنیدن توضیح او در توصیف این فرایند جالبه اونا میدونن که تو میتونی هر کاری بکنی. حالا سوال اینه: تو چه کاری نمیکنی، نه اینکه چه کار میکنی خوب، دیوید فینچر چه کاری رو انجام نمیده؟ به عنوان مثال اول، دوربین روی دست.