1 00:00:03,000 --> 00:00:06,000 اِلِسا وُلکمن: داستان ما از اینجا شروع میشه -- 2 00:00:06,000 --> 00:00:08,000 لحظات مهيج تولدِ 3 00:00:08,000 --> 00:00:10,000 اولین پسرمان، دِکلِن. 4 00:00:10,000 --> 00:00:12,000 مسلما لحظه فوقالعادهاي بود، 5 00:00:12,000 --> 00:00:14,000 و زندگی ما را به طرق مختلفی تغییر داد. 6 00:00:14,000 --> 00:00:16,000 و همچنین زندگي ما را به طرق غیر منتظرهای تغيير داد، 7 00:00:16,000 --> 00:00:19,000 و ما بعدها درباره آن طرق غیر منتظره اندیشیدیم، 8 00:00:19,000 --> 00:00:21,000 و نهايتا یک ایده ی تجاری به ما دو نفر داد، 9 00:00:21,000 --> 00:00:23,000 و یک سال بعدش، ما سایت بَبُل (Babble) را راه انداختيم، 10 00:00:23,000 --> 00:00:25,000 كه وبسایتی برای والدین است. 11 00:00:25,000 --> 00:00:27,000 روفِس گریسکام: به نظرم، داستان ما 12 00:00:27,000 --> 00:00:30,000 چند سال قبل از آن شروع شد. (اِلِسا وُلکمن: درسته.) 13 00:00:30,000 --> 00:00:33,000 شاید بیاد داشته باشی که ما ديوانهوار عاشق همدیگر شدیم. 14 00:00:33,000 --> 00:00:35,000 اِلِسا: درسته. 15 00:00:35,000 --> 00:00:37,000 روفِس: در آن زمان وبسایت دیگری را اداره میکردیم. 16 00:00:37,000 --> 00:00:39,000 به نام Nerve.com، 17 00:00:39,000 --> 00:00:42,000 که برچسب آن "هزليات دانشمند" بود. 18 00:00:42,000 --> 00:00:45,000 اين از لحاظ نظري بود و اميدوارم در عمل هم چنين بوده باشد، 19 00:00:45,000 --> 00:00:47,000 آن یک مجله آنلاین خوب 20 00:00:47,000 --> 00:00:50,000 درباره روابط جنسی و فرهنگ بود. 21 00:00:50,000 --> 00:00:53,000 اِلِسا: و آن یک وبسایت عشق و ازدواج ايجاد كرد. 22 00:00:53,000 --> 00:00:55,000 ولی میتوانید حدس بزنید که چه نوع شوخیهایی به ما میرسيد: روابط جنسی بچه ميآره. 23 00:00:55,000 --> 00:00:58,000 یا اینکه "اگر راهنمایي سایت Nerve را دنبال کنید به نتایج سایت Babble خواهید رسید"، 24 00:00:58,000 --> 00:01:00,000 که ما رسیدیم. 25 00:01:00,000 --> 00:01:03,000 و ما شاید یک سایت مربوط به دوران پیری بهعنوان سومین سایتمان راه بيندازيم. ببینیم چی میشه. 26 00:01:04,000 --> 00:01:07,000 روفِس: ولی برای ما، پیوستگي بین این دو وبسایت 27 00:01:07,000 --> 00:01:09,000 صرفا درباره مراحل زندگی نبود، 28 00:01:09,000 --> 00:01:11,000 كه مسلما به هم مربوط است، 29 00:01:11,000 --> 00:01:13,000 بلكه در اصل بیشتر در مورد 30 00:01:13,000 --> 00:01:15,000 میل ما به گفتگویی بسیار صادقانه 31 00:01:15,000 --> 00:01:18,000 درباره مطالبی است که گفتگوی صادقانه در مورد آنها برای مردم مشکل است. 32 00:01:18,000 --> 00:01:20,000 بنظر ما، 33 00:01:20,000 --> 00:01:23,000 وقتی که مردم چيزها را پنهان كرده و درباره آنها دروغ سر هم ميكنند، 34 00:01:23,000 --> 00:01:25,000 آن موقع است که همه چیز بسیار جالب میشود، 35 00:01:25,000 --> 00:01:27,000 و این موضوعی است که ما میخواهیم دربارهاش صحبت کنیم. 36 00:01:27,000 --> 00:01:29,000 و ما بعنوان والدین جوان، تعجب میکنیم 37 00:01:29,000 --> 00:01:32,000 که درباره فرزندپروری تقریبا تابوهای بیشتری وجود دارد 38 00:01:32,000 --> 00:01:34,000 تا درباره روابط جنسی. 39 00:01:34,000 --> 00:01:36,000 اِلیسا: درست است. همانطوری که گفتیم، 40 00:01:36,000 --> 00:01:38,000 سالهای اولیه بسیار عالی بودند، 41 00:01:38,000 --> 00:01:40,000 ولی بسیار سخت نیز بودند. 42 00:01:40,000 --> 00:01:42,000 و ما حس میکنیم که بعضی از آن سختیها 43 00:01:42,000 --> 00:01:45,000 به دلایل آگهی های غلط درباره فرزند پروری است که بوجود آمدند. 44 00:01:45,000 --> 00:01:47,000 (خنده) 45 00:01:47,000 --> 00:01:50,000 ما آبونه مجلات بسیاری شدیم، تكاليفمان را انجام دادیم، 46 00:01:50,000 --> 00:01:53,000 ولی به هر جا که نگاه ميکردیم، چنين تصاویری دور و برمان بود. 47 00:01:53,000 --> 00:01:55,000 و فرزند پروری را 48 00:01:55,000 --> 00:01:57,000 با این نوع توقعات آغاز کردیم. 49 00:01:57,000 --> 00:02:00,000 خورشید همیشه خواهد تابيد و بچه هایمان هیچ وقت گریه نخواهند کرد. 50 00:02:00,000 --> 00:02:03,000 من همیشه سر حال بوده و استراحت خوبي خواهم داشت. 51 00:02:04,000 --> 00:02:06,000 ولی اصلا اینطور نبود. 52 00:02:06,000 --> 00:02:09,000 روفِس: وقتی که ما تصاویر براق و زیبای این مجلات فرزندپروری 53 00:02:09,000 --> 00:02:11,000 که به آنها نگاه میکردیم را كنار گذاشته، 54 00:02:11,000 --> 00:02:13,000 و به صحنه اصلي نشیمن خانهمان نگاه کردیم، 55 00:02:13,000 --> 00:02:15,000 بیشتر شبیه به این بود. 56 00:02:15,000 --> 00:02:17,000 اینها سه پسر ما هستند. 57 00:02:17,000 --> 00:02:19,000 خب، البته، همیشه در حال گریه كردن و جیغ زدن نیستند. 58 00:02:19,000 --> 00:02:21,000 ولی با داشتن سه پسر، احتمال ميرود 59 00:02:21,000 --> 00:02:23,000 که حد اقل، یکی از آنها خود را با رفتاري 60 00:02:23,000 --> 00:02:25,000 که میباست داشته باشد منطبق نكند. 61 00:02:25,000 --> 00:02:28,000 اِلیسا: پس میتوانید مشاهده کنید که از كجا این نااميد شدن از آن توقعات بوجود آمد. 62 00:02:28,000 --> 00:02:31,000 ما واقعا به این نتیجه رسیدیم که انتظارات ما 63 00:02:31,000 --> 00:02:34,000 نميتوانست كاري براي آنچه كه عملا تجربهاش ميكرديم بكند. 64 00:02:34,000 --> 00:02:37,000 و به همين خاطر، تصمیم گرفتیم که آن را رک و پوست کنده با والدين در ميان بگذاريم. 65 00:02:37,000 --> 00:02:40,000 ما میخواستیم که آنها 66 00:02:40,000 --> 00:02:43,000 صادقانه با حقایق فرزند پروری آگاه شوند. 67 00:02:43,000 --> 00:02:45,000 روفِس: بنابراين ما امروز تصمیم داریم 68 00:02:45,000 --> 00:02:48,000 که چهار تابوی فرزند پروری را با شما در میان بگذاریم. 69 00:02:48,000 --> 00:02:50,000 البته، غیر از این چهارتا، تابوهای بسیار دیگری 70 00:02:50,000 --> 00:02:52,000 در مورد فرزند پروری وجود دارند. 71 00:02:52,000 --> 00:02:54,000 ولی میخواهیم که امروز 72 00:02:54,000 --> 00:02:57,000 چهار تا از آنها که شخصا با ما مرتبط است را با شما در میان بگذاریم. 73 00:02:57,000 --> 00:03:00,000 اولین تابو، شماره یک: 74 00:03:00,000 --> 00:03:03,000 شما نمیتوانید بگویید که از لحظه اول 75 00:03:03,000 --> 00:03:05,000 عاشق فرزندتان نشدید. 76 00:03:05,000 --> 00:03:08,000 من واضحا بیاد دارم، نشسته بودم در بیمارستان. 77 00:03:08,000 --> 00:03:11,000 ما در روند زايمان اولین فرزندمان بودیم. 78 00:03:11,000 --> 00:03:13,000 اِلیسا: ما یا من؟ 79 00:03:13,000 --> 00:03:15,000 روفِس: ببخشید. 80 00:03:15,000 --> 00:03:17,000 ضمیر اشتباهی را بکار بردم. 81 00:03:17,000 --> 00:03:19,000 اِلِسا بسیار سخاوتمندانه 82 00:03:19,000 --> 00:03:21,000 اولین فرزندمان را زایید -- (اِلِسا: خیلی ممنون.) 83 00:03:21,000 --> 00:03:23,000 -- و من با دستکش گرفتن نوزاد 84 00:03:23,000 --> 00:03:25,000 و با آغوشی باز آنجا بودم. 85 00:03:25,000 --> 00:03:27,000 پرستار داشت با این نوزاد بسیار زیبا 86 00:03:27,000 --> 00:03:29,000 بسوی من میامد. 87 00:03:29,000 --> 00:03:31,000 و بیاد دارم که همینکه داشت بسوی من میامد، 88 00:03:31,000 --> 00:03:34,000 صدای دوستانم توي ذهنم بود که میگفتند: 89 00:03:34,000 --> 00:03:36,000 "لحظه ای که نوزاد را بدستت میدهند، 90 00:03:36,000 --> 00:03:39,000 یک احساسي از عشق تو را احاطه ميكند 91 00:03:39,000 --> 00:03:41,000 که عظمت آن بسيار قدرتمندتر از 92 00:03:41,000 --> 00:03:44,000 از هر چیزی که تا حال در زندگیت تجربه کردهای خواهد بود." 93 00:03:44,000 --> 00:03:46,000 پس خودم را آماده کردم برای همچنین تجربه ای. 94 00:03:46,000 --> 00:03:48,000 نوزاد داشت میامد، 95 00:03:48,000 --> 00:03:50,000 و من آماده این کامیون عشق بودم 96 00:03:50,000 --> 00:03:53,000 تا مرا از حال ببرد. 97 00:03:53,000 --> 00:03:56,000 در عوض، وقتی که نوزاد را بدستم دادند، 98 00:03:56,000 --> 00:03:58,000 یک لحظه فوقالعاده بود. 99 00:03:58,000 --> 00:04:01,000 این عکس، چند ثانیه بعد از اینکه 100 00:04:01,000 --> 00:04:04,000 نوزاد را بدستم دادند و آوردمش، گرفته شده است. 101 00:04:04,000 --> 00:04:06,000 و شما ميتوانيد ببينيد چشمهايمان ميدرخشید. 102 00:04:06,000 --> 00:04:09,000 وجودم سرشار از عشق و احساس نسبت به همسرم بود، 103 00:04:09,000 --> 00:04:11,000 با قدرداني عمیق 104 00:04:11,000 --> 00:04:13,000 که ما فرزند تندرست و سالمی داشتیم. 105 00:04:13,000 --> 00:04:15,000 و کلا رويايي بود. 106 00:04:15,000 --> 00:04:17,000 من حتی برچسب اسمش را بررسی کردم تا مطمئن باشم. 107 00:04:17,000 --> 00:04:19,000 دیر باور بودم: "مطمئنی این فرزند ماست؟" 108 00:04:19,000 --> 00:04:22,000 و تمام این تجربه واقعا جالب توجه بود. 109 00:04:22,000 --> 00:04:25,000 حسی را که من در آن لحظه بسوی فرزندم داشتم، یک عاطفه عمیقی بود، 110 00:04:25,000 --> 00:04:28,000 ولی هیچ شباهتی با حسی که در حال حاضر دارم، که پنج سال از آن میگذرد، ندارد. 111 00:04:28,000 --> 00:04:30,000 خب، ما کار بسیار 112 00:04:30,000 --> 00:04:32,000 بدعت آمیزی را انجام دادیم. 113 00:04:32,000 --> 00:04:35,000 ما عشق خود در مورد فرزندمان را 114 00:04:35,000 --> 00:04:38,000 در طول زمان روي جدول اندازه گرفتیم. 115 00:04:38,000 --> 00:04:40,000 (خنده) 116 00:04:40,000 --> 00:04:43,000 ميدانيد که این كار يك بدعت است. 117 00:04:43,000 --> 00:04:45,000 ماها اجازه نداریم که عشق را در جدول اندازه بگیریم. 118 00:04:45,000 --> 00:04:47,000 دلیلی که ماها اجازه نداریم عشق را جدول بگیریم 119 00:04:47,000 --> 00:04:49,000 اینست که ما فکر میکنیم که عشق یک چیز دووجهي است. 120 00:04:49,000 --> 00:04:51,000 یا ما عاشق هستیم، یا اینکه نیستیم. 121 00:04:51,000 --> 00:04:53,000 یا عشق میورزیم و یا نمیورزیم. 122 00:04:53,000 --> 00:04:56,000 و من فکر میکنم واقعيت اين است که عشق یک روند است. 123 00:04:56,000 --> 00:04:58,000 بنظرم اشکال این نظریه 124 00:04:58,000 --> 00:05:00,000 که عشق را یک چیز دووجهي بدانیم، 125 00:05:00,000 --> 00:05:02,000 اینست که آن باعث میشود 126 00:05:02,000 --> 00:05:04,000 كه بيهوده نگران باشيم 127 00:05:04,000 --> 00:05:07,000 که عشق واقعي نيست و ناكافي است. 128 00:05:07,000 --> 00:05:10,000 مشخصا منطورم تجربیات پدران است. 129 00:05:10,000 --> 00:05:12,000 بنظرم، اکثریت مردها 130 00:05:12,000 --> 00:05:15,000 در دوران ماه های اولیه یا حتی اولین سال، 131 00:05:15,000 --> 00:05:18,000 حس میکنند که واکنشهای احساساتی آنها به نحوی نابسنده است. 132 00:05:18,000 --> 00:05:20,000 اِلِسا: خوشحالم که روفِس این را اقرار کرد 133 00:05:20,000 --> 00:05:23,000 چون ميشه فهميد كه روفِس در سالهاي اول 134 00:05:23,000 --> 00:05:26,000 که بیشتر کارها را من انجام میدادم، كجا درگير بوده است. 135 00:05:26,000 --> 00:05:28,000 ما دوست داریم که شوخی کنیم، 136 00:05:28,000 --> 00:05:30,000 در ماه های اولیه زندگي فرزندانمان، 137 00:05:30,000 --> 00:05:32,000 این عمو روفِس است. 138 00:05:32,000 --> 00:05:34,000 (خنده حضار) 139 00:05:34,000 --> 00:05:36,000 روفِس: من یک عموی بسیار مهربانی هستم. بسیار مهربان. 140 00:05:36,000 --> 00:05:39,000 اِلِسا: بله، بارها با روفِس وقتی که از سر کار میاد خونه شوخی میکنم 141 00:05:39,000 --> 00:05:42,000 میگم مطمئن نیستم که بتواند فرزند ما را توي صف 142 00:05:42,000 --> 00:05:44,000 بين بچههای دیگر پیدا کنه. 143 00:05:44,000 --> 00:05:46,000 پس میخوام او را جلوی شما امتحان کنم. 144 00:05:46,000 --> 00:05:48,000 روفِس: ای داد و بیداد. 145 00:05:48,000 --> 00:05:51,000 اِلِسا: نمیخواهم آبروی او را بیش از حد ببرم. ولی به او فقط سه ثانیه میدهم. 146 00:05:51,000 --> 00:05:54,000 روفِس: این که منصفانه نیست. این سؤال يك كلك است. پسر ما اونجا نيست، هست؟ 147 00:05:54,000 --> 00:05:57,000 اِلِسا: پسر هشت هفتگي ما در یک جای این عکس است. 148 00:05:57,000 --> 00:05:59,000 و میخواهم ببینم که آیا روفِس میتواند او را بسرعت تشخیص دهد. 149 00:05:59,000 --> 00:06:01,000 روفِس: سمت چپی. اِلِسا: نه! 150 00:06:01,000 --> 00:06:08,000 (خنده حضار) 151 00:06:08,000 --> 00:06:10,000 روفِس: ای بیرحم. 152 00:06:10,000 --> 00:06:12,000 اِلیسا: احتیاجی به گفتن چیز دیگری نیست. 153 00:06:12,000 --> 00:06:14,000 (خنده حضار) 154 00:06:14,000 --> 00:06:16,000 بریم سراق تابوی دوم. 155 00:06:16,000 --> 00:06:19,000 نمیشه گفت كه بچه آوردن چقدر به آدم احساس تنهايي ميدهد. 156 00:06:19,000 --> 00:06:21,000 من خیلی از حاملگیم لذت بردم. واقعا دوستش داشتم. 157 00:06:21,000 --> 00:06:24,000 یک حس واقعا پیوستگي با اجتماع دور و برم داشتم. 158 00:06:24,000 --> 00:06:27,000 حس میکردم که همه در این حاملگیم سهم دارند، 159 00:06:27,000 --> 00:06:30,000 حتی به تمام جزئیات تا خود دقایق زایمان توجه داشتند. 160 00:06:31,000 --> 00:06:34,000 حس میکردم که آوندی هستم برای آینده ی بشریت. 161 00:06:34,000 --> 00:06:37,000 و این محبت تا خود بیمارستان ادامه داشت؛ واقعا نشاط آور بود. 162 00:06:37,000 --> 00:06:40,000 عیادت کنندگان مرا با گلها و هدیه ها یشان سرشار از عشق و محبت کردند. 163 00:06:40,000 --> 00:06:43,000 واقعا یک تجربه عالي بود. 164 00:06:43,000 --> 00:06:45,000 ولی وقتی که به خانه برگشتم، 165 00:06:45,000 --> 00:06:47,000 یکدفعه احساس كردم از همه جدا هستم 166 00:06:47,000 --> 00:06:50,000 و يكهو احساس باختن و حبس شدن به من دست داد. 167 00:06:50,000 --> 00:06:52,000 از اینکه این احساسات را داشتم خيلي تعجب كردم. 168 00:06:52,000 --> 00:06:54,000 انتظارش را داشتم که تجربهی سختی باشد، 169 00:06:54,000 --> 00:06:56,000 شبهای بیخوابی و دائم در حال غذا دادن بودن، 170 00:06:56,000 --> 00:06:58,000 ولی انتظار احساسات 171 00:06:58,000 --> 00:07:01,000 انزوا و تنهایياي که داشتم تجربه میکردم را نداشتم. 172 00:07:01,000 --> 00:07:03,000 و از اینکه هیچکس به من درباره ی اینكه 173 00:07:03,000 --> 00:07:05,000 قرار است چنين احساساتي را تجربه كنم چیزی نگفته بود تعجب کرده بودم. 174 00:07:05,000 --> 00:07:07,000 به خواهرم، که خیلی به او نزدیک هستم، 175 00:07:07,000 --> 00:07:10,000 و او خود سه فرزند دارد، زنگ زدم 176 00:07:10,000 --> 00:07:12,000 و از او پرسیدم: "چرا بمن نگفتی که 177 00:07:12,000 --> 00:07:14,000 من چنین احساساتی را خواهم داشت، 178 00:07:14,000 --> 00:07:17,000 كه قرار است چنين احساساتي، احساس انزوای غير قابل باور را داشته باشم؟" 179 00:07:18,000 --> 00:07:20,000 هیچوقت یادم نميره که او چي جواب داد: 180 00:07:20,000 --> 00:07:22,000 "اینها چیزهایی نیستند که باید به یک زنی 181 00:07:22,000 --> 00:07:25,000 که دارد برای اولین بار مادر میشود گفت." 182 00:07:25,000 --> 00:07:27,000 روفِس: و بديهي است كه ما معتقديم 183 00:07:27,000 --> 00:07:30,000 که اینها دقیقا چیزهایی هستند که 184 00:07:30,000 --> 00:07:33,000 مادرهایی که برای اولین بار دارند بچه دار میشوند، باید بشنوند. 185 00:07:33,000 --> 00:07:36,000 یکی از موضوعات مهم برای ما اینست که 186 00:07:36,000 --> 00:07:38,000 ما فكر ميكنيم 187 00:07:38,000 --> 00:07:40,000 خلوص و صداقت کامل 188 00:07:40,000 --> 00:07:42,000 برای همه ما براي اينكه والدين فوقالعادهاي باشيم 189 00:07:42,000 --> 00:07:44,000 بسیار حياتي است. 190 00:07:44,000 --> 00:07:46,000 و سخت است آدم این فکر را نکنه 191 00:07:46,000 --> 00:07:48,000 که یکی از دلایل اصلي که باعث این حس انزوا میشود 192 00:07:48,000 --> 00:07:50,000 دنیای مدرن ما میباشد. 193 00:07:50,000 --> 00:07:52,000 پس تجربه ی اِلیسا یک تجربه ی منفردی نیست. 194 00:07:52,000 --> 00:07:54,000 ۵۸ درصد از مادرانی که ﻣﻮرد نظرسنجي ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘند 195 00:07:54,000 --> 00:07:56,000 احساسات تنهایی را گزارش كردهاند. 196 00:07:56,000 --> 00:07:58,000 از آنها، ۶۷ درصدشان بيشترين احساس تنهایی را 197 00:07:58,000 --> 00:08:01,000 در دوران بین تولد تا پنج سالگی فرزندانشان حس کردند -- احتمالا در واقع بین تولد تا دو سالگی. 198 00:08:01,000 --> 00:08:03,000 در طی تدارک دیدن برای این سخنرانی، 199 00:08:03,000 --> 00:08:05,000 ما فرهنگهای مختلف سراسر دنیا را بررسي کردیم 200 00:08:05,000 --> 00:08:08,000 تا ببینیم که آنها چطوری با این دوران برخورد میکنند، 201 00:08:08,000 --> 00:08:10,000 زیرا اینجا، در دنیای غرب، 202 00:08:10,000 --> 00:08:13,000 کمتر از ۵۰ درصد از ما نزدیک اعضای خانواده خود زندگی میکنیم، 203 00:08:13,000 --> 00:08:16,000 به این دلیل من عقیده دارم که این دوران بسیار سخت است. 204 00:08:16,000 --> 00:08:18,000 برای مثال: 205 00:08:18,000 --> 00:08:20,000 در جنوب هندوستان 206 00:08:20,000 --> 00:08:22,000 یک رسمی وجود دارد بنام (جُلابیهاری)، 207 00:08:22,000 --> 00:08:25,000 که یک زن حامله، بین دوران هفت یا هشت ماهگیش، 208 00:08:25,000 --> 00:08:27,000 میاد و با مادرش زندگی میکند 209 00:08:27,000 --> 00:08:29,000 و یک سری تشريفات مذهبي و مراسم را انجام میدهد، 210 00:08:29,000 --> 00:08:32,000 بچه ی خود را میزاید و چند ماه بعد، 211 00:08:32,000 --> 00:08:34,000 به خانه ی خانواده ی خود برمیگردد. 212 00:08:34,000 --> 00:08:36,000 و این یکی از روشهای بسیاری است 213 00:08:36,000 --> 00:08:39,000 که فرهنگهای دیگر برای خنثی كردن این نوع دوران تنهایی بکار میبرند. 214 00:08:39,000 --> 00:08:41,000 اِلیسا: خب، سومین تابو: 215 00:08:41,000 --> 00:08:44,000 نمیشود دربارهی سقط جنين خود صحبت کرد -- ولی امروز، من دربارهی مورد خودم صحبت خواهم کرد. 216 00:08:44,000 --> 00:08:46,000 بعد از اینکه دِکلِن بدنیا آمد، 217 00:08:46,000 --> 00:08:48,000 ما تجربیات خود را دوباره سنجیدیم. 218 00:08:48,000 --> 00:08:51,000 فکر کردیم که دوباره میتوانیم این کار را تکرار کنیم 219 00:08:51,000 --> 00:08:54,000 و فکر کردیم که خوب میدونیم چی در انتظار ما است. 220 00:08:54,000 --> 00:08:57,000 شکرگزار بودیم که من توانستم حامله شوم. 221 00:08:57,000 --> 00:08:59,000 بسیار زود فهمیدیم که یک پسر خواهیم داشت. 222 00:08:59,000 --> 00:09:01,000 سپس، وقتی که پنج ماهه بودم، 223 00:09:01,000 --> 00:09:03,000 بچه یمان را از دست دادیم. 224 00:09:03,000 --> 00:09:06,000 این آخرین تصویری است که از او داریم. 225 00:09:07,000 --> 00:09:09,000 و مسلما، دوران خیلی سختی بود -- 226 00:09:09,000 --> 00:09:12,000 بسیار دردناک. 227 00:09:12,000 --> 00:09:15,000 در حین اینکه داشتم دوران سوگواری را طی میکردم، 228 00:09:15,000 --> 00:09:18,000 از اینکه نمیخواستم کسی را ببینم متحیر شدم. 229 00:09:18,000 --> 00:09:21,000 واقعا میخواستم بخزم توی یک گودال. 230 00:09:21,000 --> 00:09:23,000 و اصلا نمیدونستم چجوری راه خودم را 231 00:09:23,000 --> 00:09:26,000 دوباره بسوی اجتماع دوروبرم پیدا کنم. 232 00:09:26,000 --> 00:09:29,000 و حالا فهمیدم، که آن احساساتی را 233 00:09:29,000 --> 00:09:31,000 که در ته دلم حس میکردم، 234 00:09:31,000 --> 00:09:34,000 در اصل حس شرم بود. 235 00:09:34,000 --> 00:09:36,000 صراحتا، شرمسار شده بودم -- 236 00:09:36,000 --> 00:09:38,000 که به نوعي، من از کاری که 237 00:09:38,000 --> 00:09:41,000 ژنتیکی از من میبایست برآيد قاصر شده بودم. 238 00:09:41,000 --> 00:09:43,000 البته باعث شد که از خود بپرسم که 239 00:09:43,000 --> 00:09:45,000 اگر من دیگر قادر به داشتن بچه ی دیگری نباشم، 240 00:09:45,000 --> 00:09:47,000 چه تاثیری در زندگي زناشویي من، 241 00:09:47,000 --> 00:09:49,000 و در خودم، بعنوان یک زن، خواهد داشت. 242 00:09:49,000 --> 00:09:51,000 دوران بسیار مشکی بود. 243 00:09:51,000 --> 00:09:53,000 همینکه شروع کردم بیشتر با این موضوع کار کردن، 244 00:09:53,000 --> 00:09:56,000 بیشتر از آن گودال بیرون آمدم و شروع کردم با دیگران صحبت کردن. 245 00:09:56,000 --> 00:09:58,000 واقعا از شنیدن تمام داستانهای بقیه 246 00:09:58,000 --> 00:10:00,000 متحیر شدم. 247 00:10:00,000 --> 00:10:02,000 اشخاصی که با آنها روزبروز برخورد داشتم، 248 00:10:02,000 --> 00:10:04,000 در سر کار، دوستانم، 249 00:10:04,000 --> 00:10:06,000 اعضای خانواده ام که مدتها آنها را میشناختم، 250 00:10:06,000 --> 00:10:08,000 هیچوقت داستانهای خود را با من در میان نگذاشته بودند. 251 00:10:08,000 --> 00:10:11,000 یادم میاد که تمام این داستانها از تیرگی پدیدار شدند. 252 00:10:11,000 --> 00:10:13,000 و حس کردم که یکدفعه 253 00:10:13,000 --> 00:10:16,000 وارد یک انجمن مخفي زنانه ی که حال عضوی از آن بودم، شدم. 254 00:10:16,000 --> 00:10:19,000 این دوباره قوت قلب بمن داد و همچنین مرا دلواپس کرد. 255 00:10:20,000 --> 00:10:22,000 و فکر میکنم که، 256 00:10:22,000 --> 00:10:24,000 سقط جنين، یک ضرر نامرئي است. 257 00:10:24,000 --> 00:10:26,000 حمایت اجتماعي بسیاری برای آن وجود ندارد. 258 00:10:26,000 --> 00:10:28,000 هیچ مراسم، تشريفات مذهبی 259 00:10:28,000 --> 00:10:30,000 و یا آداب واقعي برایش وجود ندارد. 260 00:10:30,000 --> 00:10:33,000 و فكر ميكنم با يك مرگ، شما يك مراسم تشييع ميگيريد، از زندگي آن شخص تجليل ميكنيد، 261 00:10:33,000 --> 00:10:35,000 و حمایت اجتماعي زيادي هست. 262 00:10:35,000 --> 00:10:37,000 اینها چیزهایی هستند که زناني كه سقط جنين دارند از آن برخوردار نيستند. 263 00:10:37,000 --> 00:10:39,000 روفِس: موجب تاسف است، چون قطعا، 264 00:10:39,000 --> 00:10:41,000 این تجربهی بسیار عمومی و ضربهزننده است. 265 00:10:41,000 --> 00:10:44,000 ۱۵ تا ۲۰ درصد بارداریها به سقط جنین ختم ميشود. 266 00:10:44,000 --> 00:10:46,000 و اين حيرتآور است. 267 00:10:46,000 --> 00:10:48,000 در یک نظرسنجی، ۷۴ درصد زنان گفتند 268 00:10:48,000 --> 00:10:51,000 که حس میکنند سقط جنینشان تقصیر آنها بوده، که خیلی وحشتناك است. 269 00:10:51,000 --> 00:10:53,000 تعجبآورتر اينكه ۲۲ درصد زنان گفتند 270 00:10:53,000 --> 00:10:55,000 که سقط جنین خود را از همسرشان پنهان خواهند کرد. 271 00:10:55,000 --> 00:10:57,000 خوب، تابوی چهارم: 272 00:10:57,000 --> 00:11:00,000 شما نمیتوانید اعتراف کنید که ميزان خوشحالي شما، 273 00:11:00,000 --> 00:11:03,000 از زمان تولد بچه كمتر شده است. 274 00:11:03,000 --> 00:11:06,000 در كل تمامي ابعاد زندگیم 275 00:11:06,000 --> 00:11:08,000 از موقعی که 276 00:11:08,000 --> 00:11:10,000 من در معجزه تولد بچه و خانواده مشاركت كردهام 277 00:11:10,000 --> 00:11:13,000 بکلی بهتر شده است. 278 00:11:14,000 --> 00:11:17,000 هیچوقت یادم نمیره، بطور روشن تا امروز یادم هست، 279 00:11:17,000 --> 00:11:20,000 اولین پسرمان، دِکلِن، نُه ماهه بود، 280 00:11:20,000 --> 00:11:22,000 و من روی مبل نشسته بودم، 281 00:11:22,000 --> 00:11:25,000 و داشتم کتاب عالي دَنییِل گیلبِرت را بنام "برخورد اتفاقی با خوشحالی" میخواندم. 282 00:11:25,000 --> 00:11:27,000 دو سوم کتاب را خوانده بودم، 283 00:11:27,000 --> 00:11:30,000 یک جدولی روی یکی از صفحات بود -- 284 00:11:30,000 --> 00:11:32,000 روی صفحهی دست راستي کتاب -- 285 00:11:32,000 --> 00:11:34,000 که ما اینجا نشان میدهیم بنام: 286 00:11:34,000 --> 00:11:36,000 "وحشتناکترین جدول قابل تصور 287 00:11:36,000 --> 00:11:38,000 برای كساني كه تازه پدر و مادر شدهاند." 288 00:11:38,000 --> 00:11:41,000 این جدول، متشكل از چهار تحقیق کاملا مستقل میباشد. 289 00:11:41,000 --> 00:11:44,000 ابتدائا، اين افت سريع 290 00:11:44,000 --> 00:11:46,000 رضایت زناشويي هست، 291 00:11:46,000 --> 00:11:49,000 که با يك خوشحالي وسيعتري، كه ما همه میدانیم، همراه است، 292 00:11:49,000 --> 00:11:51,000 که ديگر اوج نميگيرد 293 00:11:51,000 --> 00:11:54,000 تا زمانی که اولین فرزندتان وارد دانشگاه شود. 294 00:11:54,000 --> 00:11:57,000 بنابراين من اينجا مينشينم و به دو دههي آیندهی زندگیم فكر ميكنم، 295 00:11:57,000 --> 00:11:59,000 این قله عظیم خوشحالي 296 00:11:59,000 --> 00:12:02,000 که ما داريم اين زندگي تغييرپذير خود را بسویش میرانیم. 297 00:12:02,000 --> 00:12:05,000 دلسرد شده بودیم. 298 00:12:05,000 --> 00:12:07,000 اِلیسا: میتونید تصور کنید، چند ماه اول خیلی سخت بودند، 299 00:12:07,000 --> 00:12:09,000 ولی ما آن دوران را طی کردیم، 300 00:12:09,000 --> 00:12:11,000 و با دیدن نتایج این تحقیقات شوکه شدیم. 301 00:12:11,000 --> 00:12:14,000 و ما میخواستیم که عمیقتر آن را بررسي كنيم 302 00:12:14,000 --> 00:12:16,000 با اين امید كه تسلي خاطر پيدا كنيم. 303 00:12:16,000 --> 00:12:18,000 روفِس: و اینجاست که راه انداختن یک وبسایت برای والدین چيز فوقالعادهاي است، 304 00:12:18,000 --> 00:12:21,000 چون با اين خبرنگار غيرقابل باور آشنا شدیم که توانست 305 00:12:21,000 --> 00:12:24,000 برود و با تمام این دانشمندانی که 306 00:12:24,000 --> 00:12:26,000 این چهار تحقیق را انجام دادهاند، مصاحبه کند. 307 00:12:26,000 --> 00:12:28,000 ما گفتیم که اینجا یک اشتباهی وجود دارد. 308 00:12:28,000 --> 00:12:30,000 چیزی در این تحقیقات گم شده است. 309 00:12:30,000 --> 00:12:33,000 امکان نداره که موضوع اینقدر بد باشد. 310 00:12:34,000 --> 00:12:37,000 به همين خاطر، لیز میتچُل با اين يك کار بسیار عالي انجام داد. 311 00:12:37,000 --> 00:12:40,000 او با آن چهار دانشمند مصاحبه کرد، 312 00:12:40,000 --> 00:12:42,000 او حتی با دَنییِل گیلبِرت نیز مصاحبه کرد. 313 00:12:42,000 --> 00:12:44,000 و براستی، ما آن امید را پیدا کردیم. 314 00:12:44,000 --> 00:12:46,000 و این حدس ما است 315 00:12:46,000 --> 00:12:49,000 كه خط مبناي این خوشحالی متوسط 316 00:12:49,000 --> 00:12:51,000 در سراسر زندگی شبيه چيست. 317 00:12:51,000 --> 00:12:53,000 البته، خوشحالي متوسط، كافي نيست 318 00:12:53,000 --> 00:12:55,000 زیرا، اشاره ای 319 00:12:55,000 --> 00:12:57,000 به تجربیات لحظه به لحظه ی زندگی نمیکند. 320 00:12:57,000 --> 00:13:00,000 و ما فکر میکنیم که این شکلی است 321 00:13:00,000 --> 00:13:02,000 وقتی که 322 00:13:02,000 --> 00:13:05,000 تجربیات لحظه به لحظه را اضافه میکنیم. 323 00:13:05,000 --> 00:13:07,000 ما همگی یادمان هست وقتی که بچه بودیم، 324 00:13:07,000 --> 00:13:10,000 کوچکترین چیز -- و ما در چهره ی فرزندانمان هم مشاهده میکنیم -- 325 00:13:10,000 --> 00:13:12,000 کوچکترین چیز 326 00:13:12,000 --> 00:13:14,000 میتواند آنها را به اعلا درجه 327 00:13:14,000 --> 00:13:16,000 تحسين برساند، 328 00:13:16,000 --> 00:13:18,000 و بعد کوچکترین چیز دیگر 329 00:13:18,000 --> 00:13:20,000 میتواند آنها را به قعر نوميدی پرت كند. 330 00:13:20,000 --> 00:13:23,000 مشاهده ی آن بسیارشگفت آوراست و خودمان یادمان هست. 331 00:13:23,000 --> 00:13:25,000 البته، همینکه سن ما بالا میرود، 332 00:13:25,000 --> 00:13:27,000 بنظر میاد که سن مانند یک لیتيوم است. 333 00:13:27,000 --> 00:13:30,000 همینکه سنت بالا میرورد، بیشتر استوار و ثابت میشوی. 334 00:13:30,000 --> 00:13:33,000 من فکر میکنم که در دوران بیستسالگي و سی سالگی است، 335 00:13:33,000 --> 00:13:35,000 كه یاد میگیری چطوری خوشحالي خود را حفظ كنی. 336 00:13:35,000 --> 00:13:37,000 شروع میکنی به پی بردن اینکه 337 00:13:37,000 --> 00:13:40,000 "خب، من میتونم برم به کنسرت موسیقي زنده 338 00:13:40,000 --> 00:13:42,000 و یک تجربهی كاملا تغييردهندهاي داشته باشم 339 00:13:42,000 --> 00:13:45,000 که باعث سیخ شدن تمام موهای بدنم بشه، 340 00:13:45,000 --> 00:13:47,000 اما احتمالش هست كه ترس از مکانهای بسته بمن دست بده 341 00:13:47,000 --> 00:13:50,000 و باعث شه كه من نتونم آبجو بخرم. 342 00:13:50,000 --> 00:13:52,000 پس ديگه نميرم. 343 00:13:52,000 --> 00:13:55,000 من یک استریوی خوبی در خونه دارم. پس نمیرم." 344 00:13:55,000 --> 00:13:58,000 خوشحالي متوسط شما بسوی دوباره بالا میرود، 345 00:13:58,000 --> 00:14:00,000 ولی آن لحظات عالي را از دست خواهید داد. 346 00:14:00,000 --> 00:14:03,000 اِلیسا: و بعد اولین فرزندت بدنیا میاد 347 00:14:03,000 --> 00:14:05,000 و خودت را کاملا تسلیم 348 00:14:05,000 --> 00:14:07,000 این فراز و نشیب میکنی -- 349 00:14:07,000 --> 00:14:10,000 فرازها شامل اولین قدمها، اولین لبخند، 350 00:14:10,000 --> 00:14:12,000 اولین باری که فرزندت شروع به خواندن میکند، میباشند. 351 00:14:12,000 --> 00:14:15,000 نشیبها مثل خانهی ما است از ساعت شش تا هفت، هر شب. 352 00:14:17,000 --> 00:14:19,000 ولی متوجه میشوی که خود را 353 00:14:19,000 --> 00:14:22,000 به نحو خیلي عالي تسليم از دست دادن کنترل میکنی، 354 00:14:22,000 --> 00:14:24,000 که ما معتقديم معاني زيادي در زندگي ما دارد 355 00:14:24,000 --> 00:14:26,000 و بسیار راضی کننده است. 356 00:14:26,000 --> 00:14:28,000 روفِس: در اصل 357 00:14:28,000 --> 00:14:30,000 ما خوشحالي معمولی و متوسط را معاوضه میکنیم. 358 00:14:30,000 --> 00:14:32,000 ما امنیت و ايمني 359 00:14:32,000 --> 00:14:34,000 بعضی از درجات رضایت را 360 00:14:34,000 --> 00:14:37,000 با اين لحظات عالي معاوضه میکنیم. 361 00:14:37,000 --> 00:14:39,000 پس اوضاع ما دو نفر 362 00:14:39,000 --> 00:14:41,000 با خانواده و سه پسر کوچولو داشتن 363 00:14:41,000 --> 00:14:43,000 چی میشه؟ 364 00:14:43,000 --> 00:14:45,000 در مورد ما، یک عامل دیگری هم وجود دارد. 365 00:14:45,000 --> 00:14:47,000 ما یک تابوی دیگری را در زندگیمان 366 00:14:47,000 --> 00:14:49,000 از بين بردهايم. 367 00:14:49,000 --> 00:14:52,000 و آن تابوی خطا است. 368 00:14:52,000 --> 00:14:55,000 اِلیسا: یک تابوی خطا از نظر شما اين است که ما نمیبایست با هم کار كنيم، 369 00:14:55,000 --> 00:14:57,000 مخصوصا با داشتن سه فرزند -- 370 00:14:57,000 --> 00:14:59,000 ولی ما با هم کار ميكنيم. 371 00:14:59,000 --> 00:15:02,000 روفِس: ما در آغاز کمی در مورد آن محتاط بوديم. 372 00:15:02,000 --> 00:15:05,000 همه میدانند که نباید با همسر خویش همکار باشی. 373 00:15:05,000 --> 00:15:08,000 در واقع، وقتی که شروع کردیم برای سايت Babble سرمايه جمع كنيم، 374 00:15:08,000 --> 00:15:10,000 سرمايهداران ريسكپذير بما گفتند، 375 00:15:10,000 --> 00:15:12,000 "ما مطلقا برای کمپانیهایی که 376 00:15:12,000 --> 00:15:14,000 از زن و شوهر تشکیل شده اند سرمایه گذاری نمیکنیم، 377 00:15:14,000 --> 00:15:16,000 چون خود این یک قصور بزرگ است. 378 00:15:16,000 --> 00:15:18,000 یک ایده ی بدی است. این کار را نکنید." 379 00:15:18,000 --> 00:15:20,000 و مسلما ما کارمان را ادامه دادیم. 380 00:15:20,000 --> 00:15:23,000 ما سرمایه جمع کردیم، و از این کار خیلی خوشحال هستیم، 381 00:15:23,000 --> 00:15:25,000 چون در این مرحله از زندگی (خانواده داشتن) 382 00:15:25,000 --> 00:15:28,000 وقت، یک منبع بغایت کمیابی است. 383 00:15:28,000 --> 00:15:31,000 و اگر شما واقعا عاشق کارتون باشید -- که ما هستیم -- 384 00:15:31,000 --> 00:15:33,000 و عاشق رابطه خودتان هم باشید، 385 00:15:33,000 --> 00:15:36,000 اين تنها راهی است که ما میدانیم چهجوري انجامش بدهيم. 386 00:15:36,000 --> 00:15:38,000 و آخرین سؤالی که ما باید بپرسیم اینست که: 387 00:15:38,000 --> 00:15:41,000 آیا ما همگي و جمعا میتوانیم این نمودار خوشحالی را بالاتر ببریم؟ 388 00:15:41,000 --> 00:15:44,000 داشتن این لحظات بسیار متعالی فوقالعاده است، 389 00:15:44,000 --> 00:15:47,000 ولی بیشتر اوقات خیلی سريع ميگذرند. 390 00:15:47,000 --> 00:15:50,000 خط مبنای خوشحالی چطور؟ 391 00:15:50,000 --> 00:15:52,000 آیا میتوانیم آنرا هم بالاتر ببریم؟ 392 00:15:52,000 --> 00:15:55,000 اِلیسا: ما عقیده داریم که این شكاف خوشحالی که در موردش صحبت کردیم، 393 00:15:55,000 --> 00:15:57,000 در اصل، دست آورد پدر و مادر شدن است -- 394 00:15:57,000 --> 00:15:59,000 و همچنین هر نوع مشارکت مدام و طولانی براي آن-- 395 00:15:59,000 --> 00:16:01,000 با توقعات نادرست. 396 00:16:01,000 --> 00:16:04,000 و اگر شما دارای توقعات درست و مدیریت توقعات باشید، 397 00:16:04,000 --> 00:16:07,000 ما معتقدیم که آن تجربهی بسیار خوشنودكنندهاي خواهد بود. 398 00:16:07,000 --> 00:16:09,000 روفِس: و بنابراين، اين چيزي است كه-- 399 00:16:09,000 --> 00:16:11,000 و ما فکر میکنیم که خیلی از والدین، 400 00:16:11,000 --> 00:16:13,000 وقتی که به این مرحله میرسند، همانند وضع ما-- 401 00:16:13,000 --> 00:16:16,000 مثل اين است كه چمدانهایتان را برای رفتن به اُروپا آماده کنيد و براي رفتن خيلي هيجانزده باشيد. 402 00:16:16,000 --> 00:16:18,000 از هواپیما پیاده میشويد و 403 00:16:18,000 --> 00:16:20,000 خودتان را در کشور نپال پیدا میکنيد. 404 00:16:20,000 --> 00:16:23,000 کوه نوردی در کشور نپال یک تجربه ی بسیار فوق العاده ای است، 405 00:16:23,000 --> 00:16:25,000 مخصوصا اگر لوازم جمدانتان را خوب آماده كرده باشید 406 00:16:25,000 --> 00:16:27,000 و بدانيد براي چه آنجا هستيد و به لحاظ رواني آماده باشید. 407 00:16:27,000 --> 00:16:29,000 بنابراين، حاصل همه صحبتهاي امروز ما 408 00:16:29,000 --> 00:16:32,000 این نیست که فقط به خاطر صادق بودن، صادق باشیم، 409 00:16:32,000 --> 00:16:35,000 بلكه به اين امید که صادقتر بوده و خواهان این تجربیات باشيم، 410 00:16:35,000 --> 00:16:37,000 كه همگي با هم بتوانیم 411 00:16:37,000 --> 00:16:40,000 این خط مبنای خوشحالی را کمی بالاتر ببریم. 412 00:16:40,000 --> 00:16:42,000 خیلی ممنون. 413 00:16:42,000 --> 00:16:47,000 (تشویق حاضران)