ایین و لاریسا از من خواستند چند جمله از مردی به نام جان پایپر نقل قول کنم که معلم برجسته و نامدار کتابمقدس است او از ازدواج میگوید و اینکه این سر به چه صورت به مسیح و کلیسا اشاره دارد و او چنین میگوید ازدواج در اصل به منظور دستیابی به رونق و شکوفایی اقتصادی نیست ازدواج در اصل به منظور نشان دادن محبتی است که به عهد خود پایبند است محبت میان مسیح و کلیسایش او میگوید: «شناخت مسیح مهمتر از پول درآوردن است مسیح را گنجینه خود داشتن، مهمتر از بچهدار شدن است در هر صورت، ازدواج زودگذر است شاید خیلی روزهایش روشن یا خیلی روزهایش ابری باشد ولی اگر قاطعانه تصمیم بگیریم ازدواج را در اصل آنگونه که خدا مقرر نموده ببینیم هیچ غم و اندوه و فاجعهای نمیتواند سد راهمان باشد هیچیک نمیتوانند سد راه موفقیت باشند بلکه راهی برای رسیدن به کامیابی خواهند بودند زیبایی آن محبتی که به عهد خود پایبند است محبت میان مسیح و کلیسایش به درخشندگی میتابد، وقتی حافظش تنها مسیح باشد» من و ایین سال ۲۰۰۵ در دانشگاه با هم آشنا شدیم و در آن ده ماه دوران آشنایی، خیلی به ما خوش گذشت وقتی عکسها را نگاه میکردم، به یکی از عکسهای مورد علاقهام رسیدم که فکر میکنم در واقع درست قبل از تصادفش گرفته شده بود او دوربین را روی سهپایهاش گذاشت و قیافه ایین همیشه این طور بود و این چهره برای من گویای شخصیت اوست ده ماه از آشناییمان میگذشت و او در کنار کار خودش، برای پدرش هم کار میکرد و داشت به محل کارش در نزدیکی پتزبرگ میرفت که به ما تلفن شد و خبر دادند تصادف کرده نمیدانستیم آیا به محل کارش رسیده بوده یا در راه بوده ما به پتزبرگ رفتیم و من تمام مدت در ماشین فقط دعا میکردم که مغزش آسیب ندیده باشد وقتی به بیمارستان رسیدیم فهمیدیم که مغزش آسیب دیده و چند ساعت تحت جراحی بوده و دچار ضربه شدید مغزی شده خدا واقعا جانش را حفظ کرد یک شب از پنج آزمایشی که برای امتحان فعالیت مغزش انجام شد، فقط به یکی پاسخ مثبت داد و صبح روز بعد حالش بهتر بود و مغزش دوباره واکنش نشان داد پس از آن تصادف، به خانهشان نقل مکان کردم تا به طور جدی در روند درمانش حضور داشته باشم من هر کاری از دستم برمیآمد انجام میدادم تا زندگیاش پر از جنب و جوش باشد ما با هم قرار میگذاشتیم و بیرون میرفتیم. کارمان خیلی عادی نبود چون او نمیتوانست صحبت کند و نمیتوانست چیزی بخورد و احتمالاً خیلی عجیب و غریب به نظر میرسیدیم که با این وضعیت با هم بیرون میرفتیم اما خیلی به ما خوش میگذشت، و من تمام مدت با او حرف میزدم میدانستم قبل از تصادف تصمیم ایین برای ازدواج خیلی جدی بود و حتی به فکر خرید حلقه هم بود پس میدانستم قصدش چیست و این دانستن خیلی به من کمک کرد بعد از اینکه او دیگر نمیتوانست صحبت کند میدانستم مرا دوست دارد و میدانستم میخواهد رابطهمان به کجا ختم شود چون از قرار ملاقاتهایمان قصد و منظوری داشتیم و دعا میکردیم که ما هم روزی ازدواج کنیم و میدیدیم که همه دوستانمان ازدواج میکنند و خانواده تشکیل میدهند و این برای ما یک کشمکش و کلنجار بود اما سعی کردیم امیدوار باشیم که ما هم روزی به آرزویمان برسیم این تابلوی شکرگزاری ماست و هر که اینجا میآید را تشویق میکنیم که بنویسند برای چه چیزی شکرگزارند میتواند چیز خیلی کوچکی باشد شکرگزاری من برای صبحهای شنبه است ما فهمیدیم این راه خوبی است که بتوانیم شکرگزاری را به جای آوریم ایین، فکر میکنم نیمۀ تو میگوید «خانمی من» آره که خیلی عالیه آره ما به این نتیجه رسیده بودیم که واقعاً نمیتوانستیم به ازدواج فکر کنیم مگر اینکه ایین قادر به برقراری ارتباط باشد و اگر او میتوانست با من ارتباط برقرار کند میتوانستیم ازدواج کنیم و میدانستیم که ازدواج ما با بقیه فرق خواهد داشت ولی تا موقعی که ایین میتوانست با من صحبت کند میتوانستیم تصمیم خود را عملی کنیم پس وقتی ایین توانست ارتباط برقرار کند تصمیم ما کمی جدیتر شد و بعد، شاهد پیشرفت ایین بودیم سلام شوهر سلام خانمی چطوری؟ خوبم. تو چطوری؟ چی؟ تو چطوری؟ خوبم. خوشحالم میبینمت روزت چطور بود؟ خوب؟ خوب. آره صحبتی که با پدرش داشتم یکی از آن گفتگوهایی بود که فهمیدم ازدواج ما میتواند عملی شود اما در همان ماه اوت، پدرش به سرطان مغز مبتلا شد و در آن مقطع، مهمترین دغدغۀ پدرش من و ایین بودیم که آیا ازدواج میکنیم یا رابطهمان را قطع میکنیم او میخواست در هر حال تصمیم مشخصی بگیریم تا جهت زندگیمان معلوم شود ولی قبل از اینکه بتواند نامزدی ما را ببیند، از دنیا رفت اما آن رویداد ما را واقعاً تکان داد تا برای نامزدی قدم برداریم در دوران مشاوره پیش از ازدواج کتاب «این ازدواج زودگذر» خیلی به ما کمک کرد این کتاب خیلی مفید بود، چون جان پایپر در آن از خیلی مسایل اصلی و جانبی صحبت کرده که برای ما واقعاً مهم است چون در عمل زندگی مشترک را تجربه میکردیم ایین نمیتواند کارهای جانبی انجام دهد. نمیتواند کار کند یا برای من غذا درست کند اما کارهای اصلی را میتواند انجام دهد او میتواند مرا از نظر روحانی رهبری کند تاکید ایین همیشه روی حقایق اساسی است آن حقایق اساسی که خدا کیست و با این تاکیدش نمیگذارد احساساتم بر من غلبه کنند و این مهمترین چیز است ما به همراه دو تن از دوستانمان در حال مطالعه این کتاب هستیم فکر میکنم ما توانستهایم به آنها کمک کنیم تا ببینند که شاید آن چیزهای کوچکی که در زندگی مشترک به خاطرشان شور و شوق دارند ارزش به شور و شوق آمدن را داشته باشند اما آن چیزها هدف نیستند، و هدف ازدواج هم نیستند خیلی چیزهاست که ما هم باید یاد بگیریم و از آنها یاد میگیریم و آنها نیز چیزهایی را با ما در میان میگذارند چون رابطههای ما متفاوت است و میتوانیم چیزهای مختلفی را از هم یاد بگیریم فکر میکنم چیزی که به ما کمک کرد تا تصمیم بگیریم به یکدیگر متعهد شویم دستکم برای من این است که میدانم ایین مرا ترک نمیکرد اگر جایمان عوض میشد و اینکه همدیگر را دوست داریم و میدانیم خدا در ازدواجمان امین خواهد بود ما میتوانیم به هم محبت کنیم فکر میکنم با محبتی که بیشتر شبیه محبت مسیح است به خاطر معلولیت ایین این تصویر الان کمی قابل درکتر از زمانی است که تو سالم بودی قبول داری؟ بله نظرت چیست که خدا این توانایی را به تو میدهد تا در زندگی مشترک خوشبخت باشی؟ میدانی چیه؟ او شگفتانگیز است! او شگفتانگیز است؟ آره «نبود هیچ امانی گرد روح و دل و جانم که تویی تو همه امید و پناهم» تارنمای مشتاق خدا میخواهد این حقیقت را به گوش همگان برساند که هرچه بیشتر در خدا خشنود باشیم، او بیشتر در ما جلال مییابد.