1 00:00:00,325 --> 00:00:02,388 من در میانه دوره دکترای خود، 2 00:00:02,388 --> 00:00:05,850 ناامیدانه گیر کرده بودم. 3 00:00:05,850 --> 00:00:07,630 هر مسیری را که برای پژوهش امتحان میکردم 4 00:00:07,630 --> 00:00:09,246 منتهی به بن بست بود. 5 00:00:09,246 --> 00:00:11,148 فرضیات اولیه ام 6 00:00:11,148 --> 00:00:13,076 غلط از آب درمی آمد. 7 00:00:13,076 --> 00:00:16,075 احساس خلبانی را داشتم که در میان مه پرواز می کند، 8 00:00:16,075 --> 00:00:18,870 و همه حواس جهت یابی خود را از دست داده بودم. 9 00:00:18,870 --> 00:00:20,351 صورتم را اصلاح نمی کردم. 10 00:00:20,351 --> 00:00:23,092 صبح نمی توانستم از رختخواب بیرون بیایم. 11 00:00:23,092 --> 00:00:24,825 احساس می کردم 12 00:00:24,825 --> 00:00:27,978 ارزش آن را ندارم که از در دانشگاه وارد شوم، 13 00:00:27,978 --> 00:00:30,126 چون مانند انیشتین یا نیوتن 14 00:00:30,126 --> 00:00:32,279 یا دانشمندان دیگری نبوم که از نتایج کارشان 15 00:00:32,279 --> 00:00:33,810 آگاه بودم، چون در علم، 16 00:00:33,810 --> 00:00:37,192 فقط نتایج کار را می بینیم، نه مراحل انجام آن را. 17 00:00:37,192 --> 00:00:41,893 و بنابراین بدیهی بود که نمی توانستم یک دانشمند باشم. 18 00:00:41,893 --> 00:00:43,557 ولی با حمایت خوبی که از من شد، 19 00:00:43,557 --> 00:00:44,954 انجامش دادم و 20 00:00:44,954 --> 00:00:47,174 و چیز جدیدی درباره طبیعت کشف کردم. 21 00:00:47,174 --> 00:00:49,917 احساس آرامش عجیبی داره 22 00:00:49,917 --> 00:00:51,249 که تنها شخصی در جهان باشی، 23 00:00:51,249 --> 00:00:53,474 که قانون جدیدی از طبیعت را میدونی. 24 00:00:53,474 --> 00:00:56,516 و دومین پروژه دکترایم را آغاز کردم، 25 00:00:56,516 --> 00:00:57,880 و دوباره همان اتفاق افتاد. 26 00:00:57,880 --> 00:01:00,169 گیر کردم و تمامش کردم. 27 00:01:00,169 --> 00:01:01,555 و شروع کردم به این فکر 28 00:01:01,555 --> 00:01:02,712 که شاید الگویی در اینجا وجود دارد. 29 00:01:02,712 --> 00:01:04,553 از سایر دانش آموختگان پرسیدم، و آنها گفتند، 30 00:01:04,553 --> 00:01:06,596 "بله، برای ما هم دقیقاً همین اتفاق افتاد، 31 00:01:06,596 --> 00:01:08,945 با این تفاوت که هیچ کس چیزی درباره اش به ما نگفت." 32 00:01:08,945 --> 00:01:10,895 همه ما علم را طوری یاد گرفته ایم که گویا 33 00:01:10,895 --> 00:01:14,471 یک سری مراحل منطقی بین پرسش و پاسخ است، 34 00:01:14,471 --> 00:01:17,217 ولی در پژوهش اصلاً چنین نیست. 35 00:01:17,217 --> 00:01:19,551 در همان زمان در حال یادگیری 36 00:01:19,551 --> 00:01:21,638 تئانر بداهه بودم. 37 00:01:21,638 --> 00:01:23,072 یعنی روزها فیزیک، 38 00:01:23,072 --> 00:01:25,090 و شبها، خندیدن، پریدن، آواز خواندن 39 00:01:25,090 --> 00:01:26,402 و نواختن گیتارم. 40 00:01:26,402 --> 00:01:27,881 تئاتر بداهه، 41 00:01:27,881 --> 00:01:30,890 تئاتر بداهه، درست مانند علم، به سوی ناشناخته ها میرود، 42 00:01:30,890 --> 00:01:32,302 چون ناچار هستید نمایش را سر صحنه 43 00:01:32,302 --> 00:01:34,005 بدون کارگردان، بدون نمایشنامه، 44 00:01:34,005 --> 00:01:36,283 بدون اینکه بدانید چه چیزی را قرار است به تصویر بکشید 45 00:01:36,283 --> 00:01:38,689 یا سایر شخصیتها چه خواهند کرد. 46 00:01:38,689 --> 00:01:40,538 ولی برخلاف علم، 47 00:01:40,538 --> 00:01:43,561 در نئاتر بداهه، از روز اول به شما میگویند 48 00:01:43,561 --> 00:01:45,776 وقتی روی صحنه میروید چه اتفاقی برایتان خواهد افتاد. 49 00:01:45,776 --> 00:01:48,548 مفتضحانه شکست خواهید خورد. 50 00:01:48,548 --> 00:01:49,725 گیر خواهید کرد. 51 00:01:49,725 --> 00:01:51,843 و ما تمرین میکردیم تا همان جا که گیر می کنیم ، 52 00:01:51,843 --> 00:01:53,046 خلاقیت خود را حفظ کنیم. 53 00:01:53,046 --> 00:01:54,951 مثلاً تمرینی داشتیم که همگی 54 00:01:54,951 --> 00:01:56,093 به شکل دایره می ایستادیم، 55 00:01:56,093 --> 00:01:59,058 و هر کس باید بدترین رقص پای جهان را انجام میداد، 56 00:01:59,058 --> 00:02:00,644 و بقیه تشویق می کردند و 57 00:02:00,644 --> 00:02:01,886 به شما آفرین می گفتند، 58 00:02:01,886 --> 00:02:04,649 از شما سر صحنه حمایت میکردند. 59 00:02:04,649 --> 00:02:06,557 وقتی که استاد شدم 60 00:02:06,557 --> 00:02:07,938 باید دانشجوهایم را 61 00:02:07,938 --> 00:02:09,911 در پروژه های تحقیقاتی شان راهنمایی می کردم، 62 00:02:09,911 --> 00:02:11,278 دوباره متوجه شدم، 63 00:02:11,278 --> 00:02:12,990 نمیدانم چکار کنم. 64 00:02:12,990 --> 00:02:14,984 هزاران ساعت فیزیک،زیست شناسی و 65 00:02:14,984 --> 00:02:16,598 شیمی خوانده بودم 66 00:02:16,598 --> 00:02:18,970 ولی دریغ از یک ساعت، دریغ از یک تصور کلی 67 00:02:18,970 --> 00:02:21,556 از اینکه چگونه باید تربیت کرد، چگونه کسی را راهنمایی کرد 68 00:02:21,556 --> 00:02:23,293 با هم به سوی ناشناخته ها رفت، 69 00:02:23,293 --> 00:02:25,214 درباره برانگیختن. 70 00:02:25,214 --> 00:02:27,144 پس به تئاتر بداهه روی آوردم، 71 00:02:27,144 --> 00:02:29,317 از روز اول به دانشجویانم گفتم 72 00:02:29,317 --> 00:02:32,218 هنگام شروع پژوهش چه اتفاقی خواهد افتاد 73 00:02:32,218 --> 00:02:33,944 و این مربوط به الگوی ذهنی 74 00:02:33,944 --> 00:02:35,956 ما از پژوهش است. 75 00:02:35,956 --> 00:02:38,234 چون میدانید که هر گاه افراد کاری انجام میدهند، 76 00:02:38,234 --> 00:02:40,876 مثلاً من میخواهم به این تخته سیاه دست بزنم، 77 00:02:40,876 --> 00:02:42,536 در ابتدا مغز من الگویی می سازد، 78 00:02:42,536 --> 00:02:44,395 یک پیش بینی از آنچه عضلات من انجام خواهند داد 79 00:02:44,395 --> 00:02:46,551 حتی پیش از اینکه حرکت دستم را شروع کنم، 80 00:02:46,551 --> 00:02:48,399 و اگر مغز مانع شود، 81 00:02:48,399 --> 00:02:50,274 اگر الگوی من با واقعیت سازگار نباشد، 82 00:02:50,274 --> 00:02:52,558 منجر به استرس اضافی به نام ناسازگاری شناختی خواهد شد. 83 00:02:52,558 --> 00:02:55,467 به همین دلیل بهتر است الگوهای ذهنی شما مطابق با واقعیت باشد. 84 00:02:55,467 --> 00:02:58,622 ولی اگر به روش تدریس علم اعتقاد داشته باشید، 85 00:02:58,622 --> 00:03:00,519 و به کتب درسی معتقد باشید، قابلیت آن را دارید 86 00:03:00,519 --> 00:03:06,813 که این الگوی پژوهش را در ذهن داشته باشید. 87 00:03:06,813 --> 00:03:10,131 اگر A پرسش، 88 00:03:10,131 --> 00:03:13,531 و B پاسخ باشد، 89 00:03:13,531 --> 00:03:18,124 آنگاه پژوهش یک مسیر مستقیم است. 90 00:03:18,127 --> 00:03:21,242 مسئله این است که اگر آزمایشی موفق نباشد، 91 00:03:21,242 --> 00:03:24,904 یا دانشجویی افسرده شود، 92 00:03:24,904 --> 00:03:26,990 آن را قطعاً اشتباه تلقی می کنند 93 00:03:26,990 --> 00:03:30,020 و باعث استرس فراوان می شود. 94 00:03:30,020 --> 00:03:31,803 و به همین دلیل به دانشجوهایم 95 00:03:31,803 --> 00:03:35,665 الگوی واقع بینانه تری یاد میدهم. 96 00:03:38,860 --> 00:03:40,384 یک مثال می آورم 97 00:03:40,384 --> 00:03:43,520 که در آن هیچ چیز با الگوی شما سازگار نیست. 98 00:03:46,379 --> 00:03:49,641 (خنده حاضرین) 99 00:03:49,641 --> 00:03:52,840 (تشویق حاضرین) 100 00:04:01,564 --> 00:04:05,010 بنابراین به دانشجوهایم الگوی متفاوتی یاد میدهم. 101 00:04:05,010 --> 00:04:07,204 اگر A پرسش 102 00:04:07,204 --> 00:04:09,385 و B پاسخ باشد، 103 00:04:13,320 --> 00:04:14,855 خلاقیت ابری داشته باشید، 104 00:04:14,855 --> 00:04:16,830 و شروع به رفتن می کنید، 105 00:04:16,830 --> 00:04:19,193 و تجربه ناموفق، تجربه ناموفق، 106 00:04:19,193 --> 00:04:21,728 تجربه ناموفق، تجربه ناموفق، 107 00:04:21,728 --> 00:04:24,404 تا هنگامی که به جایی میرسید که با احساسات منفی همراه است 108 00:04:24,404 --> 00:04:26,682 جایی که به نظر میرسد فرضیات اولیه شما 109 00:04:26,682 --> 00:04:27,798 با عقل جور در نمی آیند، 110 00:04:27,798 --> 00:04:30,853 مثل اینکه ناگهان زیر پایتان خالی میشود، 111 00:04:30,853 --> 00:04:34,181 و من اسم اینجا را ابر میگذارم. 112 00:04:47,685 --> 00:04:50,363 حال ممکن است در ابرها ناپدید شوید 113 00:04:50,363 --> 00:04:52,871 برای یک روز، یک هفته، یک ماه، یک سال، 114 00:04:52,871 --> 00:04:54,369 تمام عمر حرفه ای، 115 00:04:54,369 --> 00:04:56,531 ولی گاهی، اگر به حد کافی خوش شانس باشید 116 00:04:56,531 --> 00:04:58,387 و حمایت کافی داشته باشید، 117 00:04:58,387 --> 00:05:00,377 ممکن است در منابعی که در دسترس دارید، 118 00:05:00,377 --> 00:05:01,543 یا شاید از طریق الهام و به شکل یک ابر، 119 00:05:03,877 --> 00:05:05,627 پاسخ تازه ای پیدا کنید، 120 00:05:07,285 --> 00:05:10,969 به نام C و تصمیم بگیرید آن را دنبال کنید. 121 00:05:10,969 --> 00:05:13,338 و تجربه ناموفق، تجربه ناموفق، 122 00:05:13,338 --> 00:05:14,807 ولی شما ادامه میدهید، 123 00:05:14,807 --> 00:05:16,027 و سپس با انتشار یک مقاله به نام A آن گاه C، 124 00:05:16,027 --> 00:05:19,529 همه را در جریان میگذارید، 125 00:05:19,529 --> 00:05:21,488 که روش خوبی برای ارتباط است، 126 00:05:21,488 --> 00:05:23,832 ولی به شرطی که مسیر را گم نکنید، 127 00:05:23,832 --> 00:05:25,631 مسیری که شما را به آنجا رساند. 128 00:05:25,631 --> 00:05:27,606 حال این ابر بخش جدا نشدنی 129 00:05:27,606 --> 00:05:30,210 از پژوهش است، بخش جدا نشدنی از هنر ما، 130 00:05:30,210 --> 00:05:33,420 چرا که ابر مانند نگهبان مرزی است. 131 00:05:37,721 --> 00:05:39,990 نگهبان مرز بین 132 00:05:39,990 --> 00:05:42,962 شناخته ها 133 00:05:45,795 --> 00:05:49,399 و ناشناخته ها، 134 00:05:53,110 --> 00:05:55,385 چرا که برای کشف چیزی که واقعاً تازه باشد، 135 00:05:55,385 --> 00:05:58,962 حداقل یکی از فرضیات اولیه شما باید تغییر کند، 136 00:05:58,962 --> 00:06:00,216 و معنی اش این است که در علم، 137 00:06:00,216 --> 00:06:02,178 ما کار کاملاً قهرمانانه ای اجام میدهیم. 138 00:06:02,178 --> 00:06:03,999 هر روز، تلاش می کنیم خود را 139 00:06:03,999 --> 00:06:05,811 به مرز بین شناخته ها و ناشناخته ها برسانیم 140 00:06:05,811 --> 00:06:07,632 و با ابر روبرو شویم. 141 00:06:07,632 --> 00:06:09,337 حال توجه کنید که من B را 142 00:06:09,337 --> 00:06:10,080 در سرزمین شناخته ها قرار داده ام، 143 00:06:10,080 --> 00:06:11,891 چون در ابتدا آن را می شناختیم، 144 00:06:11,891 --> 00:06:15,540 ولی C همیشه جذاب تر و 145 00:06:15,540 --> 00:06:18,263 مهم تر از B است. 146 00:06:18,263 --> 00:06:20,456 بنابراین B برای ادامه راه ضروری است، 147 00:06:20,456 --> 00:06:22,274 ولی C بسیار عمیق تر است، 148 00:06:22,274 --> 00:06:26,771 و این همان نکته شگفت انگیز درباره پژوهش است. 149 00:06:26,771 --> 00:06:28,959 حال دانستن آن کلمه، ابر، 150 00:06:28,959 --> 00:06:31,514 در گروه تحقیقاتی من متحول کننده بوده است، 151 00:06:31,514 --> 00:06:33,384 چون دانشجویان به من مراجعه می کنند و می گویند، 152 00:06:33,384 --> 00:06:34,982 "یوری!، من در ابر هستم،" 153 00:06:34,982 --> 00:06:38,148 و من می گویم، "عالی است، حتماً احساس تیره بختی می کنی." 154 00:06:38,148 --> 00:06:40,290 (خنده حاضرین) 155 00:06:40,290 --> 00:06:42,203 ولی من به نوعی خوشحال هستم، 156 00:06:42,203 --> 00:06:43,881 زیرا احتمالاً به مرز بین شناخته ها 157 00:06:43,881 --> 00:06:45,777 و ناشناخته ها نزدیک شده ایم، 158 00:06:45,777 --> 00:06:47,323 و جایی ایستاده ایم که شانس کشف 159 00:06:47,323 --> 00:06:49,184 یک چیز واقعاً جدید را داریم، 160 00:06:49,184 --> 00:06:50,526 چون روش کار ذهن ما، 161 00:06:50,526 --> 00:06:53,674 طوری است که تقریباً میداند ابر 162 00:06:53,674 --> 00:06:58,100 یک چیز عادی، ضروری، 163 00:06:58,100 --> 00:06:59,305 و واقعاً زیباست، 164 00:06:59,305 --> 00:07:02,928 میتوانیم به انجمن تکریم ابر بپیوندیم، 165 00:07:02,928 --> 00:07:04,846 و این کار باعث خنثی شدن این احساس زهرآگین می شود 166 00:07:04,846 --> 00:07:07,408 که من یک مشکل اساسی دارم. 167 00:07:07,408 --> 00:07:09,858 و به عنوان یک مرشد، میدانم چه باید بکنم، 168 00:07:09,858 --> 00:07:12,060 اینکه حمایتم را از دانشجو بیشتر کنم، 169 00:07:12,060 --> 00:07:13,541 زیرا پژوهش در روانشناسی نشان میدهد 170 00:07:13,541 --> 00:07:17,100 که اگر احساس ترس و ناامیدی داشته باشید، 171 00:07:17,100 --> 00:07:18,097 مغزتان در حد افکار 172 00:07:18,097 --> 00:07:20,928 بسیار بی خطر و محافظه کارانه عقیم می شود. 173 00:07:20,928 --> 00:07:22,503 اگر دوست داشتید مسیرهای پرخطری را 174 00:07:22,503 --> 00:07:23,891 که برای خروج از ابر لازم است، امتحان کنید، 175 00:07:23,891 --> 00:07:25,652 احساسات دیگری لازم دارید-- 176 00:07:25,652 --> 00:07:27,853 همبستگی، حمایت، امید-- 177 00:07:27,853 --> 00:07:29,590 که حاصل ارتباط شما با دیگری است، 178 00:07:29,590 --> 00:07:31,140 بنابراین مانند تئاتر بداهه، 179 00:07:31,140 --> 00:07:33,441 در علم، بهترین کار رفتن به درون ناشناخته ها 180 00:07:33,441 --> 00:07:35,410 با هم است. 181 00:07:35,410 --> 00:07:37,852 پس با دانستن درباره ابر، 182 00:07:37,852 --> 00:07:41,176 از تئاتر بداهه نیز 183 00:07:41,176 --> 00:07:43,778 روش بسیار مؤثری برای مکالمه 184 00:07:43,778 --> 00:07:45,538 در داخل ابر یاد می گیرید. 185 00:07:45,538 --> 00:07:47,515 اساس آن بر اصل محوری 186 00:07:47,515 --> 00:07:49,282 تئاتر بداهه استوار است، 187 00:07:49,282 --> 00:07:50,375 پس اینجا هم تئاتر بداهه، 188 00:07:50,375 --> 00:07:51,671 دوباره به کمکم آمد. 189 00:07:51,671 --> 00:07:53,962 اسمش این است که به 190 00:07:53,962 --> 00:07:57,427 پیشنهادهای سایر بازیگرها بگوییم "بله، و." 191 00:08:04,297 --> 00:08:07,191 بدین ترتیب پیشنهادها را می پذیریم 192 00:08:07,191 --> 00:08:09,702 و با گفتن "بله، و،" بر اساس آنها ادامه میدهیم. 193 00:08:09,702 --> 00:08:10,941 به عنوان مثال، اگر یک بازیگر بگوید، 194 00:08:10,941 --> 00:08:12,096 "اینجا استخر است،" 195 00:08:12,096 --> 00:08:13,141 و بازیگر دیگر بگوید، 196 00:08:13,141 --> 00:08:15,010 "نه، اینجا فقط یک صحنه است،" 197 00:08:15,010 --> 00:08:16,748 بداهه تمام می شود. 198 00:08:16,748 --> 00:08:20,520 بداهه می میرد، و همه احساس سرخوردگی می کنند. 199 00:08:20,520 --> 00:08:21,868 به این میگویند مانع شدن. 200 00:08:21,868 --> 00:08:23,475 اگر به فکر برقراری ارتباط نباشید، 201 00:08:23,475 --> 00:08:26,412 گفتگوهای علمی به موانع متعددی برخورد می کنند. 202 00:08:26,412 --> 00:08:28,648 گفتن "بله، و" اینگونه است. 203 00:08:28,648 --> 00:08:31,156 "اینجا یک استخر است." "بله، بیا بپریم داخلش." 204 00:08:31,156 --> 00:08:34,165 "ببین، یک نهنگ! بیا از دمش بگیریم. 205 00:08:34,165 --> 00:08:36,266 ما را تا ماه دنبال خودش می برد!" 206 00:08:36,266 --> 00:08:39,286 پس با گفتن "بله، و" منتقد درونی خود را نادیده میگیریم. 207 00:08:39,286 --> 00:08:40,980 همه ما یک منتقد درونی داریم 208 00:08:40,980 --> 00:08:42,221 که مانند یک نگهبان مراقب گفتار ماست، 209 00:08:42,221 --> 00:08:44,144 تا مردم فکر نکنند ما مستهجن 210 00:08:44,144 --> 00:08:45,259 یا دیوانه یا تقلیدی هستیم، 211 00:08:45,259 --> 00:08:46,519 و علم پر از ترس بظاهر غیر اصل 212 00:08:46,519 --> 00:08:48,076 به نظر رسیدن است. 213 00:08:48,076 --> 00:08:50,243 گفتن "بله، و" منتقد را کنار میزند 214 00:08:50,243 --> 00:08:52,855 و صداهای پنهان خلاقیت را آشکار می کند، 215 00:08:52,855 --> 00:08:54,380 صداهایی که حتی از وجود آنها مطلع نبودید 216 00:08:54,380 --> 00:08:56,410 واغلب حامل پاسخی 217 00:08:56,410 --> 00:08:58,815 درباره ابر هستند. 218 00:08:58,815 --> 00:09:01,416 پس می بینید که دانستن درباره ابر 219 00:09:01,416 --> 00:09:02,820 و درباره گفتن "بله، و" 220 00:09:02,820 --> 00:09:05,679 آزمایشگاه مرا به شدت خلّاق کرد. 221 00:09:05,679 --> 00:09:08,207 دانشجوها شروع به یک بازی حذفی با ایده های یکدیگر کردند، 222 00:09:08,207 --> 00:09:10,321 و ما به کشف های جالبی در مرز بین 223 00:09:10,321 --> 00:09:13,190 فیزیک و زیست شناسی دست یافتیم. 224 00:09:13,190 --> 00:09:16,140 مثلاً، یک سال وقفه معطل شدیم 225 00:09:16,140 --> 00:09:17,289 تا از شبکه های ظریف بیوشیمیایی 226 00:09:17,289 --> 00:09:19,982 در داخل سلولهایمان، سر در بیاوریم، 227 00:09:19,982 --> 00:09:22,439 و گفتیم: "عمیقاً داخل ابر هستیم،" 228 00:09:22,439 --> 00:09:24,419 و گفتگویی شبیه بازی داشتیم 229 00:09:24,419 --> 00:09:26,207 که یکی از دانشجوهایم به نام شای شن اور می گفت، 230 00:09:26,207 --> 00:09:29,050 "بیایید این شبکه را روی یک تکه کاغذ رسم کنیم،" 231 00:09:29,050 --> 00:09:30,503 و من به جای اینکه بگویم، 232 00:09:30,503 --> 00:09:32,654 "ولی ما این کار را بارها انجام داده ایم 233 00:09:32,654 --> 00:09:33,688 و مؤثر نبوده است،" 234 00:09:33,688 --> 00:09:36,631 گفتم، "بله، و 235 00:09:36,631 --> 00:09:38,672 بیایید از یک تکه کاغذ خیلی بزرگ استفاده کنیم،" 236 00:09:38,672 --> 00:09:39,764 و سپس رون میلو گفت، 237 00:09:39,764 --> 00:09:41,984 "بیایید از یک نوع کاغذ بسیار بزرگ 238 00:09:41,984 --> 00:09:43,780 طرحهای اولیه معماری استفاده کنیم که میدونم کجا میشه پرینتش کرد" 239 00:09:43,780 --> 00:09:46,280 نقشه رو پرینتش کردیم و بهش نگاه کردیم، 240 00:09:46,280 --> 00:09:48,789 و مهمترین کشفمون رو همین جا بدست اوردیم 241 00:09:48,789 --> 00:09:50,990 که این بود که این شبکه پیچیده از یه سری 242 00:09:50,990 --> 00:09:54,453 الگوهای تعاملی تکرار شونده ساخته شده 243 00:09:54,453 --> 00:09:57,616 مثل نقش و نگارهای یک شیشه مشجر. 244 00:09:57,616 --> 00:09:59,664 ما اونو شبکه مشجر نامگذاری کردیم. 245 00:09:59,664 --> 00:10:01,816 و مدارات پایه ای شدند که به ما برای فهم 246 00:10:01,816 --> 00:10:03,201 منطق اینکه چگونه سلولها در 247 00:10:03,201 --> 00:10:05,901 همه ارگانیسمها منجمله بدن 248 00:10:05,901 --> 00:10:08,750 ما تصمیم گیری می کنند 249 00:10:08,750 --> 00:10:10,675 بعدش دعوت ازمن برای 250 00:10:10,675 --> 00:10:12,295 انجام سخنرانیهایی برای 251 00:10:12,295 --> 00:10:15,306 انجام سخنرانیهایی برای هزاران دانشمند در سرتاسر جهان 252 00:10:15,306 --> 00:10:17,139 ولی دانش مرتبط با ابر 253 00:10:17,139 --> 00:10:18,271 ولی دانش مرتبط با ابر 254 00:10:18,271 --> 00:10:20,110 فقط درون آزمایشگاه شخصیم باقی ماند. 255 00:10:20,110 --> 00:10:22,241 همونطور که دیدید در علم کسی از فرایند، 256 00:10:22,241 --> 00:10:24,674 ادراکات ذهنی و احساسات صحبت نمیکند 257 00:10:24,674 --> 00:10:26,537 و فقط درباره نتایج صحبت میشود. 258 00:10:26,537 --> 00:10:28,606 که البته هیچ راهی برای صحبت درباره این مسائل در کنفرانسها هم نیست. 259 00:10:28,606 --> 00:10:30,530 و اصلا قابل تفکر نیستن. 260 00:10:30,530 --> 00:10:32,606 من دانشمندانی در گروههای دیگر رو دیدم که گیر کردن 261 00:10:32,606 --> 00:10:34,380 بدون اینکه حتی بتوانند 262 00:10:34,380 --> 00:10:35,701 با یک کلمه مشاهداتشون رو بیان کنن. 263 00:10:35,701 --> 00:10:37,056 و روش تفکر اونها 264 00:10:37,056 --> 00:10:38,584 به یک سری مسیرهای بسیار امن فروکاهیده شد 265 00:10:38,584 --> 00:10:40,244 و علموشون به حداکثر بالندگیش نرسید 266 00:10:40,244 --> 00:10:41,997 و واقعا به بدبختی رسیدن. 267 00:10:41,997 --> 00:10:43,936 من به این نتیجه رسیدم که دلیلش راه انتخابیشونه. 268 00:10:43,936 --> 00:10:45,957 من سعی خواهم کرد که تا جای ممکن آزمایشگاهم رو خلاق نگه دارم 269 00:10:45,957 --> 00:10:47,637 و اگر هرشخص دیگری همین کار رو انجام بده 270 00:10:47,637 --> 00:10:49,827 علم روز به روز 271 00:10:49,827 --> 00:10:52,041 بهتر و بهتر میشه. 272 00:10:52,041 --> 00:10:54,961 من برای شنیدن سخنرانی اولین فاکس کلر 273 00:10:54,961 --> 00:10:57,300 که من برای شنیدن سخنرانی اولین فاکس کلر 274 00:10:57,300 --> 00:10:58,316 رفته بودم که در مورد تجربیاتش به 275 00:10:59,332 --> 00:11:00,349 عنوان یک زن دانشمند بود. 276 00:11:00,349 --> 00:11:02,172 او پرسید: 277 00:11:02,172 --> 00:11:04,120 «چرا ما در مورد ذهنیات فلسفی 278 00:11:04,120 --> 00:11:06,306 و جنبه های احساسی انجام کارهای علمی صحبت نمیکنیم؟ 279 00:11:06,306 --> 00:11:10,298 درصورتیکه چیزی شانسی بدست نمیاد و موضوع بسیار ارزشمندیه». 280 00:11:10,298 --> 00:11:12,476 همونطور که دیدید علم دنبال دانشی میگرده 281 00:11:12,476 --> 00:11:14,271 که عینی(آبجکتیو) و منطقی باشه. 282 00:11:14,271 --> 00:11:16,469 که مطلب زیبایی در مورد علم است. 283 00:11:16,469 --> 00:11:18,425 ولی ما اسطوره ای فرهنگی(باور عامه) هم داریم که 284 00:11:18,425 --> 00:11:19,679 کار علمی که هر روزه انجام میدیم 285 00:11:19,679 --> 00:11:21,979 تا دانش بدست بیاریم، 286 00:11:21,979 --> 00:11:24,419 فقط عینی و منطقیه، 287 00:11:24,419 --> 00:11:26,851 مثل آقای اسپاک. 288 00:11:26,851 --> 00:11:28,265 و وقتی هم به چیزی برچسب 289 00:11:28,265 --> 00:11:30,078 عینی و منطقی خورده میشود، علم است. 290 00:11:30,078 --> 00:11:31,720 به طور اتوماتیک و از سوی دیگر 291 00:11:31,720 --> 00:11:33,177 اگر به چیزی برچسب ذهنگرا(سابجکتیو) و احساسی زده بشه 292 00:11:33,177 --> 00:11:35,279 به صورت غیر علمی برچسب زده میشه 293 00:11:35,279 --> 00:11:37,250 یا حتی ضد علم و تهدید کننده علم نام میگیره 294 00:11:37,250 --> 00:11:39,061 که ما هیچ وقت درموردش صحبت نکرده ایم. 295 00:11:39,061 --> 00:11:41,015 خلاصه اینکه وقتی اینو شنیدم 296 00:11:41,015 --> 00:11:43,182 که علم فرهنگ خاص خودش رو داره 297 00:11:43,182 --> 00:11:44,729 همه چیز در نگاهم سر جای خودش قرار گرفت 298 00:11:44,729 --> 00:11:46,393 زیرا علم فرهنگ خودش رو داره 299 00:11:46,393 --> 00:11:47,649 و فرهنگ هم میتونه تغییر کنه 300 00:11:47,649 --> 00:11:49,242 و منم میتونم تغییرش بدم 301 00:11:49,242 --> 00:11:51,954 وهرچقدر بتونم برای تغییرش تلاش کنم. 302 00:11:51,954 --> 00:11:55,023 بنابراین در سخنرانی بعدیم در مورد 303 00:11:55,023 --> 00:11:56,635 علم خودم صحبت کردم 304 00:11:56,635 --> 00:11:58,147 و بعدش در مورد اهمیت 305 00:11:58,147 --> 00:12:00,329 مباحث ذهنی و احساسی انجام تحقیقات علمی صحبت کردم 306 00:12:00,329 --> 00:12:01,449 و اینکه چگونه باید در موردشون حرف زد 307 00:12:01,449 --> 00:12:02,683 و بعدش به شنوندگان نگاه کردم و 308 00:12:02,683 --> 00:12:05,043 و دیدم همشون آرومن. 309 00:12:05,043 --> 00:12:08,334 اونا نمیتونستن چیزی که 310 00:12:08,334 --> 00:12:09,585 من میگم رو با 311 00:12:09,585 --> 00:12:11,424 یه کنفرانس پاورپوینتی درک کنن. 312 00:12:11,424 --> 00:12:13,906 و همینطور کنفرانس به کنفرانس تلاش پشت تلاش 313 00:12:13,906 --> 00:12:16,279 ولی از پسش بر نیومدم. 314 00:12:16,279 --> 00:12:19,185 در ابر بودم! 315 00:12:19,185 --> 00:12:22,699 و ناگهان به کمک بدیهه سرایی و موسیقی موفق 316 00:12:22,699 --> 00:12:25,510 به خروج از ابر شدم 317 00:12:25,510 --> 00:12:28,249 بعد از اون به هر کنفرانسی که میرفتم، 318 00:12:28,249 --> 00:12:31,111 اول یه بحث علمی میکردم و بعدش یه بحث خاص که 319 00:12:31,111 --> 00:12:33,104 «عشق و ترس در آزمایشگاه» نام داشت 320 00:12:33,104 --> 00:12:35,321 که با خوندن یه ترانه درمورد 321 00:12:35,321 --> 00:12:37,893 مورد بزرگترین ترس دانشمندان شروع میشد 322 00:12:37,893 --> 00:12:40,805 که با کار فراوان یک چیز جدید 323 00:12:40,805 --> 00:12:43,147 کشف میکنیم 324 00:12:43,147 --> 00:12:45,138 و یه نفر دیگه قبل از ما چاپش میکنه. 325 00:12:47,129 --> 00:12:49,120 ما اونو اسکوپ شدن مینامیم، 326 00:12:49,120 --> 00:12:52,334 که فرد اسکوپ شده احساس وحشتناکی پیدا میکنه. 327 00:12:52,334 --> 00:12:54,547 این باعث میشه که ما بترسیم با هم صحبت کنیم 328 00:12:54,547 --> 00:12:55,380 که اصلا خوب نیست 329 00:12:55,380 --> 00:12:58,140 چون ما وارد علم میشیم که بتونیم ایده ها و دانسته هامون 330 00:12:58,140 --> 00:12:59,451 رو با هم به اشتراک بگذاریم 331 00:12:59,451 --> 00:13:02,940 خوب به همین دلیل من یه ترانه تو ژانر بلوز ساختم. 332 00:13:05,040 --> 00:13:10,544 که -تشویق- 333 00:13:10,544 --> 00:13:13,767 «دوباره اسکوپ شده» نام داره 334 00:13:13,767 --> 00:13:16,425 و من از حضار خواستم که با من بخونن 335 00:13:16,425 --> 00:13:20,405 و بهشون گفتم «مقالتون اسکوپه، اسکوپه» 336 00:13:20,405 --> 00:13:23,050 اینطوری«اسکوپ، اسکوپ» 337 00:13:23,050 --> 00:13:24,013 یه صدایی مثل این. 338 00:13:24,013 --> 00:13:26,232 ♪ من دوباره اسکوپ شدم ♪ 339 00:13:26,232 --> 00:13:27,975 ♪ اسکوپه اسکوپ! ♪ 340 00:13:27,975 --> 00:13:29,253 پس دوباره میریم سراغش. 341 00:13:29,253 --> 00:13:31,298 ♪ من دوباره اسکوپ شدم ♪ 342 00:13:31,298 --> 00:13:32,584 ♪ اسکوپه اسکوپ! ♪ 343 00:13:32,584 --> 00:13:34,479 ♪ من دوباره اسکوپ شدم ♪ 344 00:13:34,479 --> 00:13:35,785 ♪ اسکوپه اسکوپ! ♪ 345 00:13:35,785 --> 00:13:37,568 ♪ من دوباره اسکوپ شدم ♪ 346 00:13:37,568 --> 00:13:39,207 ♪ اسکوپه اسکوپ! ♪ 347 00:13:39,207 --> 00:13:40,875 ♪ من دوباره اسکوپ شدم ♪ 348 00:13:40,875 --> 00:13:42,637 ♪ اسکوپه اسکوپ! ♪ 349 00:13:42,637 --> 00:13:45,912 ♪وای مادر جان میتونی بفمی چقدر ناراحتم؟ ♪ 350 00:13:45,912 --> 00:13:49,698 ♪ ای خدا به فریادم برس که دوباره اسکوپ شدم ♪ 351 00:13:50,925 --> 00:13:57,316 (تشویق) 352 00:13:57,735 --> 00:13:58,965 سپاسگذارم. 353 00:13:58,965 --> 00:14:00,464 سپاس برای اینکه همراهم خوندید 354 00:14:00,464 --> 00:14:02,548 خوب باعث شد همه بخندن و نفس بکشن و 355 00:14:02,548 --> 00:14:04,560 متوجه بشن که دانشمندانی هم اطرافشون هستن که با 356 00:14:04,560 --> 00:14:05,867 همین مشکل دست به گریبانن 357 00:14:05,867 --> 00:14:07,672 و به این صورت ما در مورد احساسات 358 00:14:07,672 --> 00:14:09,522 و ذهنیاتی که در پژوهشها با آن برخورد میکنیم، صحبت کردیم. 359 00:14:09,522 --> 00:14:11,706 احساس میکنم یک تابوی بزرگ برداشته شده. 360 00:14:11,706 --> 00:14:14,505 آخر سر تونستیم در این مورد تو یه کنفرانس علمی حرف بزنیم. 361 00:14:14,505 --> 00:14:16,691 و دانشمندانی که کار گروهی را فراموش کرده اند 362 00:14:16,691 --> 00:14:18,301 و اینکه به طور منظم دیدار کنن 363 00:14:18,301 --> 00:14:19,930 و فضایی بسازن که بتونن در مورد احساسات 364 00:14:19,930 --> 00:14:22,231 و مباحث ذهنی که در هنگام مواجهه با ناشناخته ها 365 00:14:22,231 --> 00:14:23,594 با آنها روبرو میشوند گفتگو کنند. 366 00:14:23,594 --> 00:14:25,164 یا حتی دوره های درسی جدید 367 00:14:25,164 --> 00:14:26,839 درباره فرایند انجام کار علمی و 368 00:14:26,839 --> 00:14:28,734 گروهی رفتن به سوی ناشناخته ها 369 00:14:28,734 --> 00:14:30,150 و بسیاری چیزهای دیگر، ایجاد کنن. 370 00:14:30,150 --> 00:14:31,484 خوب، دیدگاه من اینه که 371 00:14:31,484 --> 00:14:34,946 همونطور که هر دانشمندی کلمه اتم رو میشناسه 372 00:14:34,946 --> 00:14:36,913 و اینکه ماده از اتم ساخته شده 373 00:14:36,913 --> 00:14:38,397 هر دانشمندی هم باید کلماتی نظیر ابر، گفتن بله و رو بدونند. 374 00:14:38,397 --> 00:14:40,741 هر دانشمندی هم باید کلماتی نظیر ابر، گفتن بله و روبدونند. 375 00:14:40,741 --> 00:14:43,820 و به این صورت دانشمندان بسیار خلاقتر خواهند شد 376 00:14:43,820 --> 00:14:46,824 و کشفیات بسیار بیشتری خواهند داشت که 377 00:14:46,824 --> 00:14:49,360 همه ما از آن بهره خواهیم برد. 378 00:14:49,360 --> 00:14:51,576 و بسیار بیشتر هم لذت خواهیم برد. 379 00:14:51,576 --> 00:14:54,166 چیزی که میخوام ازاین گفتگو به خاطر داشته باشید 380 00:14:54,166 --> 00:14:56,862 اینه که دفعه دیگه که با 381 00:14:56,862 --> 00:14:58,588 یه مشکل در زندگی 382 00:14:58,588 --> 00:15:01,180 یا کار روبرو میشید 383 00:15:01,180 --> 00:15:03,056 برای حالتی که با اون مواجه میشید یک کلمه وجود داره: 384 00:15:03,056 --> 00:15:04,233 ابر! 385 00:15:04,233 --> 00:15:05,766 و شما میتونید ازش بیرون بیاین 386 00:15:05,766 --> 00:15:07,174 نه به تنهایی بلکه با همدیگر 387 00:15:07,174 --> 00:15:09,212 با شخصی که مرجع یا پشتیبانتونه 388 00:15:09,212 --> 00:15:11,260 کسی که به ایده هاتون «بله و» میگه 389 00:15:11,260 --> 00:15:13,577 کمک میگه که به ایده هاتون «بله و» بگید 390 00:15:13,577 --> 00:15:15,464 تا شانس خروج ازطلسم ابره رو بیشتر کنه 391 00:15:15,464 --> 00:15:17,190 تا شانس خروج ازطلسم ابره رو بیشتر کنه 392 00:15:17,190 --> 00:15:18,688 وقتی که یه نگاه اجمالی داشته باشید 393 00:15:18,688 --> 00:15:20,491 وقتی که ی اون لحظه آرامش رو خواهید دید 394 00:15:20,491 --> 00:15:23,741 که بر اثر کشف غیرمنتظره پدید میاد 395 00:15:23,741 --> 00:15:26,465 همون C خودتون. 396 00:15:26,465 --> 00:15:28,785 سپاس. 397 00:15:28,785 --> 00:15:32,785 (تشویق)