1 00:00:06,463 --> 00:00:09,482 يك سال پيش ، ماشينى در بيت المقدس كرايه كردم 2 00:00:09,482 --> 00:00:11,674 تا مردى را پیدا كنم كه هرگز ملاقات نكرده بودم 3 00:00:11,674 --> 00:00:13,810 او كسى بود كه زندگيم را تغيير داده بود. 4 00:00:13,810 --> 00:00:16,555 شماره تلفنى نداشتم تا با او تماس بگيرم و بگويم که دارم میآيم. 5 00:00:16,555 --> 00:00:19,056 آدرس دقيقى هم نداشتم، 6 00:00:19,056 --> 00:00:21,671 اما نامش را مىدانستم، عابد، 7 00:00:21,671 --> 00:00:26,323 مىدانستم كه او در شهر ١٥٠٠٠ نفرى كفركارا زندگى میكرد، 8 00:00:26,323 --> 00:00:31,134 و مىدانستم كه، ٢١ سال قبل، درست بيرون از اين شهر مقدس، 9 00:00:31,134 --> 00:00:33,355 گردنم را شكست. 10 00:00:33,355 --> 00:00:37,619 و اينكه، در صبحى ابرى در ژانويه، راهى شمال شدم 11 00:00:37,619 --> 00:00:42,325 با يك شورلت نقره اى تا با پیدا کردن یک مرد، كمى هم آرامش بگیرم. 12 00:00:42,325 --> 00:00:45,197 جاده تمام شد و بيت المقدس را ترك كردم. 13 00:00:45,197 --> 00:00:47,837 سپس آن پيچ را دور زدم كه كاميون آبىاش، 14 00:00:47,837 --> 00:00:50,163 با محموله ٤ تنى از كاشى هاى كف، 15 00:00:50,163 --> 00:00:52,981 با سرعتی زياد به گوشه سمت چپ مينى بوس در 16 00:00:52,981 --> 00:00:56,119 جايى كه نشسته بودم، بطرز وحشتناكى نزديك شده بود. 17 00:00:56,119 --> 00:00:58,773 آنموقع ١٩ ساله بودم. 18 00:00:58,773 --> 00:01:02,100 پنج اينچ بلندتر شده بودم و تو هشت ماه حدود ٢٠٫٠٠٠ 19 00:01:02,100 --> 00:01:05,044 تا شنا رفته بودم، و شب قبل از سانحه، 20 00:01:05,044 --> 00:01:07,210 در بدن جديدم خوشحال بودم، 21 00:01:07,210 --> 00:01:09,351 تا ساعتهاى اوليه صبحى در ماه مى 22 00:01:09,351 --> 00:01:11,457 با دوستانم بسكتبال بازى كردم. 23 00:01:11,457 --> 00:01:14,152 با كف بزرگ دست راستم توپ را نگه داشتم، 24 00:01:14,152 --> 00:01:18,497 و موقعيكه دست به حلقه رسيد، احساس نامرئى بودن كردم. 25 00:01:18,497 --> 00:01:22,343 توى اتوبوس فكرم به اين بود پيتزايى را كه در زمين برده بودم بگيرم. 26 00:01:22,343 --> 00:01:24,891 نديدم كه عابد داشت ميامد. 27 00:01:24,891 --> 00:01:27,263 از صندلىام، به شهر سنگى بالاى تپه اى نگاه مىكردم 28 00:01:27,263 --> 00:01:30,249 در بالاى يك تپه، درخشان در خورشيد ظهر هنگام، 29 00:01:30,249 --> 00:01:32,725 موقعى كه از پشت سر صداى ضربه محكمى آمد، 30 00:01:32,725 --> 00:01:35,642 به بلندى و وحشتناكى يك بمب. 31 00:01:35,642 --> 00:01:38,118 سرم از پشت روى صندلى قرمزم خورد. 32 00:01:38,118 --> 00:01:41,204 پرده گوشم پاره شد. كفشهايم به هوا رفتند. 33 00:01:41,204 --> 00:01:44,458 خودم هم پرواز كردم، سرم روى استخوانهاى شكسته تلو مىخورد، 34 00:01:44,458 --> 00:01:48,674 و موقعيكه فرود آمدم، از گردن به پايين فلج بودم. 35 00:01:48,674 --> 00:01:51,095 در ماههاى پيش رو، ياد گرفتم خودم نفس بكشم، 36 00:01:51,095 --> 00:01:54,100 سپس بنشينم و بيايستم و راه بروم، 37 00:01:54,100 --> 00:01:56,568 اما اكنون بدنم عمودى وار تقسيم شده بود. 38 00:01:56,568 --> 00:02:00,029 نيمه فلج بودم، در بازگشت به خانه ام در نيويورك، 39 00:02:00,029 --> 00:02:04,664 به مدت چهار سال از صندلى چرخ دار استفاده كردم، همه دوران كالج را. 40 00:02:04,664 --> 00:02:08,142 كالج تمام شد و به مدت يكسال به بيت المقدس برگشتم. 41 00:02:08,142 --> 00:02:11,020 در آنجا از صندلىام براى هميشه بلند شدم، 42 00:02:11,020 --> 00:02:13,979 به عصايم تكيه دادم، و گذشته را نگاه كردم، 43 00:02:13,979 --> 00:02:16,960 از طريق دوستانم كه سرنشين آن اتوبوس بودند و 44 00:02:16,960 --> 00:02:19,751 عكسهاى سانحه به همه چيز پى بردم، 45 00:02:19,751 --> 00:02:22,762 و موقعيكه اين عكس را ديدم، 46 00:02:24,208 --> 00:02:27,569 يك بدن بى حركت و خونى را نديدم. 47 00:02:27,569 --> 00:02:31,316 تودهى سالمى از باقيمانده عضلات شانه سمت چپ را ديدم، 48 00:02:31,316 --> 00:02:33,632 برای زندگیم که از دست رفته بود زاری کردم، 49 00:02:33,632 --> 00:02:36,018 براى هر آنچه كه هنوز انجام نداده بودم زاری کردم، 50 00:02:36,018 --> 00:02:39,910 و حالا دیگر غيرممكن بود. 51 00:02:43,897 --> 00:02:46,274 و این پس از ان بود كه اظهارات عابد را در روز 52 00:02:46,274 --> 00:02:48,490 پس از سانحه خواندم، 53 00:02:48,490 --> 00:02:52,372 اينكه از مسير سمت راست بزرگراه به سمت بيت المقدس در حال رانندگى بود. 54 00:02:52,372 --> 00:02:55,327 موقع خواندن حرفهايش، سرشار از خشم شدم. 55 00:02:55,327 --> 00:02:58,827 نخستين بارى بود كه نسبت به اين مرد احساس خشم مىكردم، 56 00:02:58,827 --> 00:03:01,650 و از جادوی پندارم ناشى مى شد. 57 00:03:01,650 --> 00:03:03,773 روى اين تكه كاغذ زيراكسى، 58 00:03:03,773 --> 00:03:07,326 سانحه هنوز اتفاق نيفتاده بود. 59 00:03:07,326 --> 00:03:09,415 عابد مىتوانست فرمانش را به چپ بچرخاند 60 00:03:09,415 --> 00:03:12,799 در نتيجه من او را مىديدم كه از بيرون پنجره ام صفيركشان مىگذشت 61 00:03:12,799 --> 00:03:15,241 و من سالم مىماندم. 62 00:03:15,241 --> 00:03:19,099 «مراقب باش، عابد، بپا. يواش برو.» 63 00:03:19,099 --> 00:03:21,412 اما عابد يواش نكرد، 64 00:03:21,412 --> 00:03:25,220 و روى آن تكه كاغذ زيراكسى، گردنم دوباره شكست، 65 00:03:25,220 --> 00:03:29,223 و دوباره، من باقی ماندم بدون عصبانيت. 66 00:03:29,223 --> 00:03:31,623 تصميم گرفتم عابد را پيدا كنم، 67 00:03:31,623 --> 00:03:33,363 وقتى سرانجام اين كار را كردم، 68 00:03:33,363 --> 00:03:36,916 او به سلام عبريم با چنان بيخيالى جواب داد كه 69 00:03:36,916 --> 00:03:39,091 به نظرم آمد منتظر تماسم بوده است. 70 00:03:39,091 --> 00:03:41,465 و شايد هم بود. 71 00:03:41,465 --> 00:03:44,638 من براى عابد از سوابق قبلى رانندگيش نگفتم-- 72 00:03:44,638 --> 00:03:48,419 ٢٧ تخلف تا قبل از سن ٢٥ سالگى، 73 00:03:48,419 --> 00:03:53,110 آخريش، عوض نكردن دنده كاميونش به دنده اى پايين در آن روز از ماه مى بود-- 74 00:03:53,110 --> 00:03:55,203 ومن برايش از سابقه قبلى ام نگفتم-- 75 00:03:55,203 --> 00:03:56,911 از گردن به پايين فلج بودن و لوله ها، 76 00:03:56,911 --> 00:03:59,432 آن عدم امنيت و فقدان-- 77 00:03:59,432 --> 00:04:02,124 و هنگامى كه عابد به صحبتش درباره اينكه چطور در سانحه آسيب ديده بود، ادامه داد 78 00:04:02,124 --> 00:04:04,484 نگفتم كه از گزارش پليس مىدانستم 79 00:04:04,484 --> 00:04:07,187 كه از آسيب جدى جان به در برده بود. 80 00:04:07,187 --> 00:04:10,920 گفتم مىخواهم ملاقاتش كنم. 81 00:04:10,920 --> 00:04:13,563 عابد گفت كه بايد چند هفته ديگر دوباره زنگ بزنم، 82 00:04:13,563 --> 00:04:16,139 و وقتى زنگ زدم، صداى ضبط شده اى به من گفت 83 00:04:16,139 --> 00:04:18,412 كه شماره اش قطع شده بود، 84 00:04:18,412 --> 00:04:23,388 گذاشتم عابد و تصادف فراموش شوند. 85 00:04:23,388 --> 00:04:25,618 سالهاى زيادى گذشت. 86 00:04:25,618 --> 00:04:29,887 با عصا و اتل زانويم و يك كوله پشتى درسفرهايى 87 00:04:29,887 --> 00:04:32,557 در شش قاره راه رفتم. 88 00:04:32,557 --> 00:04:35,996 در بازى هفتگى سافت بالى كه در سنترال پارك شروع كرده بودم 89 00:04:35,996 --> 00:04:38,224 توپ را به سمت بالا پرت مىكردم، 90 00:04:38,224 --> 00:04:41,137 و توى خانه ام در نيويورك، خبرنگار و نويسنده شدم، 91 00:04:41,137 --> 00:04:45,223 صدها هزار كلمه را با يك انگشت تايپ مىكردم. 92 00:04:45,223 --> 00:04:47,730 دوستى به من خاطر نشان كرد كه همه داستانهاى بزرگم 93 00:04:47,730 --> 00:04:50,622 آينه خودم بودند، هر كدام روى زندگى اى متمركز بودند 94 00:04:50,622 --> 00:04:52,982 كه در يك لحظه تغيير كرده بود، 95 00:04:52,982 --> 00:04:55,803 كه اگر بخاطر سانحه نبود، پس بخاطر بردن ارث ، 96 00:04:55,803 --> 00:04:58,436 ضربه چوب، فشار دادن دكمه شاتر، دستگير شدن بود. 97 00:04:58,436 --> 00:05:02,410 هر كدام از ما يك قبل و بعد داشتيم. 98 00:05:02,410 --> 00:05:05,513 آخرش روى اقبالم كار كرده بودم. 99 00:05:05,513 --> 00:05:09,686 هنوز، عابد خيلى از ذهنم دور بود، وقتى سال گذشته، 100 00:05:09,686 --> 00:05:12,476 به اسرائيل برگشتم تا درباره سانحه بنويسم، 101 00:05:12,476 --> 00:05:15,108 و كتابى كه بعداً نوشتم، "زندگى نصفه"، 102 00:05:15,108 --> 00:05:18,056 تقريباً داشت تكميل مى شد كه تشخيص دادم 103 00:05:18,056 --> 00:05:20,493 هنوز مىخواستم عابد را ملاقات كنم، 104 00:05:20,493 --> 00:05:23,400 و سرانجام فهميدم چرا: 105 00:05:23,400 --> 00:05:28,729 تا ازاين مرد اين دو كلمه را بشنوم: "من متاسفم." 106 00:05:28,729 --> 00:05:31,647 آدمها بخاطر كمتر از اين هم عذرخواهى مىكنند. 107 00:05:31,647 --> 00:05:34,459 و در نتيجه پليسى را پيدا كردم كه تاييد مىكرد عابد هنوز جايى 108 00:05:34,459 --> 00:05:36,676 در همان شهر زندگى مىكرد، 109 00:05:36,676 --> 00:05:39,748 و من حالا داشتم با گلدان رُزى زرد رنگی در صندلى عقب به آنجا رانندگى مىكردم، 110 00:05:39,748 --> 00:05:43,741 تا اينكه ناگهان گلها هديه مسخره اى به نظر رسيدند. 111 00:05:43,741 --> 00:05:47,123 اما براى آن مرد عوضى كه گردنت را شكسته بود چه چيزى بايد مىخريدى؟ 112 00:05:47,123 --> 00:05:51,205 (خنده) 113 00:05:51,205 --> 00:05:53,351 در شهر ابوغوش توقف كردم، 114 00:05:53,351 --> 00:05:55,410 يك بسته باقلواى تركى خريدم: 115 00:05:55,410 --> 00:05:59,599 پسته هايى كه توى گلاب كش ميامد. بهتر. 116 00:05:59,599 --> 00:06:03,012 در بازگشتم به بزرگراه ١، چيزى كه انتظار داشتم را مجسم كردم. 117 00:06:03,012 --> 00:06:07,194 عابد بغلم مىكرد. عابد به رويم تف مىانداخت. 118 00:06:07,194 --> 00:06:11,391 عابد مىگفت، "من متاسفم." 119 00:06:11,391 --> 00:06:14,417 سپس شروع كردم به فكر كردن، همانطور كه خيلى وقتها قبلاً كرده بودم، 120 00:06:14,417 --> 00:06:15,655 چطورزندگى ام فرق داشت اگر 121 00:06:15,655 --> 00:06:17,061 اين مرد من را زخمى نكرده بود، 122 00:06:17,061 --> 00:06:20,942 اگر ژنهاى من تجربه متفاوتى را مىگذراندند. 123 00:06:20,942 --> 00:06:23,155 من چه كى بودم؟ 124 00:06:23,155 --> 00:06:25,972 آيا همان آدم قبل از سانحه بودم، 125 00:06:25,972 --> 00:06:30,033 قبل از آن كه اين جاده زندگي ام را مانند عطف كتابى باز دو قسمت كند؟ 126 00:06:30,033 --> 00:06:32,322 آيا من بلايى كه سرم آورده شده بود، بودم؟ 127 00:06:32,322 --> 00:06:36,715 آيا همه ما نتايج چيزهايى هستيم كه با ما شده است، براى ما شده است، 128 00:06:36,715 --> 00:06:39,055 بى وفايى يكى از والدين يا همسر، 129 00:06:39,055 --> 00:06:41,242 پولى كه به ارث رسيده است؟ 130 00:06:41,242 --> 00:06:45,380 آيا ما در عوض بدنمان، مواهب و قصورات ذاتى آنها بوديم؟ 131 00:06:45,380 --> 00:06:48,345 به نظر مىرسيد كه ما مىتوانستيم چيزى بيش از ژنها و تجربه ها نباشيم، 132 00:06:48,345 --> 00:06:51,835 اما چطور مىشد اين دو را از هم تميز داد؟ 133 00:06:51,835 --> 00:06:54,677 همانطور كه ویلیام باتلر ییتس (شاعری ایرلندی) پرسش جهانى یکسانی را مطرح مىكند، 134 00:06:54,677 --> 00:06:57,871 «آن بدنى كه با موسيقى تاب مىخورد، آن نگاهى كه روشنگر است، 135 00:06:57,871 --> 00:07:04,186 چگونه مى توانم رقاص را از رقص بازشناسيم؟» 136 00:07:04,186 --> 00:07:06,445 به مدت يكساعت رانندگى كرده بودم 137 00:07:06,445 --> 00:07:10,172 موقعيكه به آينه عقبم نگاه كردم و نگاه روشنگر خودم را ديدم. 138 00:07:10,172 --> 00:07:13,981 نورى كه چشمانم براى همه زمانى كه آبى بوده است، حمل كرده بود. 139 00:07:13,981 --> 00:07:16,539 تحريكات و تمايلاتى كه مرا به جلو سوق داده بود 140 00:07:16,539 --> 00:07:19,749 تا بعنوان كودكى نوپا تلاش كنم و روى قايقى در درياچه شيكاگو ليز بخورم، 141 00:07:19,749 --> 00:07:21,389 همان که من را بعنوان نوجوانى به جلو هل داده بود 142 00:07:21,389 --> 00:07:25,810 تا بعد از طوفان توى خليج وحشى كيپ كاد بپرم. 143 00:07:25,810 --> 00:07:28,400 اما من همچنين در انعكاس خودم مىديدم كه 144 00:07:28,400 --> 00:07:30,247 اگر عابد من را زخمى نكرده بود، 145 00:07:30,247 --> 00:07:33,234 الان، با هم احتمالات، يك پزشك 146 00:07:33,234 --> 00:07:36,757 و همسر و پدر بودم. 147 00:07:36,757 --> 00:07:39,235 كمتر به وقت يا مرگ اهميت مىدادم، 148 00:07:39,235 --> 00:07:41,056 و، آه، معلول نبودم، 149 00:07:41,056 --> 00:07:44,564 از هزاران تيرو فلاخن تقدیر زندگیم رنج نمى بردم. 150 00:07:44,564 --> 00:07:47,219 جمع شدن مكرر پنج انگشتم، تراشههاى توى دندانهايم 151 00:07:47,219 --> 00:07:49,565 كه بخاطر به دندان كشيدن همه آن چيزهايى زيادى بود كه 152 00:07:49,565 --> 00:07:52,346 تنها با يك دست نمى توانستم باز كنم. 153 00:07:52,346 --> 00:07:57,785 رقاص و رقص نوميدانه در هم مىتابيدند. 154 00:07:57,785 --> 00:07:59,911 نزديك ساعت ١١ بود وقتى كه خروجی سمت راست را به سوی شهر آفولا 155 00:07:59,911 --> 00:08:02,070 گرفتم، و از كنار معدن سنگ بزرگى گذشتم 156 00:08:02,070 --> 00:08:04,523 و به زودى در كفركارا بودم. 157 00:08:04,523 --> 00:08:06,986 سوزش عصبى را احساس كردم. 158 00:08:06,986 --> 00:08:10,789 اما موسیقی شوپن(آهنگساز لهستانی) از راديو پخش مىشد، مازوركاى زيباى شماره هفت، 159 00:08:10,789 --> 00:08:13,019 و توى پاركينگى در پمپ بنزين نگهداشتم 160 00:08:13,019 --> 00:08:16,360 تا آن را گوش دهم و آرام شوم. 161 00:08:16,360 --> 00:08:18,592 به من گفته شده بود كه در يك شهرعربى، 162 00:08:18,592 --> 00:08:20,797 كافيست تنها اسم فرد محلى را بگويى 163 00:08:20,797 --> 00:08:23,077 و شناسايى خواهد شد. 164 00:08:23,077 --> 00:08:25,087 و من اسم عابد و خودم را مىگفتم، 165 00:08:25,087 --> 00:08:27,445 عمداً تاكيد مىكردم كه براى آشتى اينجا بودم، 166 00:08:27,445 --> 00:08:29,581 به مردم توى این شهر مىگفتم، 167 00:08:29,581 --> 00:08:32,864 هنگامى كه محمد را سر ظهر بيرون اداره پست ديدم. 168 00:08:32,864 --> 00:08:35,306 او به من گوش داد. 169 00:08:35,306 --> 00:08:38,130 مىدانيد، بيشتر وقتها هنگام حرف زدن با آدمها پيش ميامد 170 00:08:38,130 --> 00:08:42,070 كه فكر كنم كجا من تمام شده بودم و معلوليتم آغاز شده بود، 171 00:08:42,070 --> 00:08:44,948 چون بسيارى از مردم چيزى را به من مىگفتند كه به كس ديگرى نمىگفتند. 172 00:08:44,948 --> 00:08:47,254 بسيارى گريه مىكردند. 173 00:08:47,254 --> 00:08:49,898 و يك روز، پس از اينكه زنى را در خيابان ديدم كه همان كار را كرد 174 00:08:49,898 --> 00:08:51,794 و من بعداً از او دلیلش را پرسيدم ، 175 00:08:51,794 --> 00:08:53,768 به من گفت، بهترين حرفى بود كه مى توانست بگوید، اشكهايش 176 00:08:53,768 --> 00:08:57,044 چيزى داشت كه با خوشحال و قوى بودن من ارتباط داشت، 177 00:08:57,044 --> 00:08:59,731 اما آسيب پذير هم بود. 178 00:08:59,731 --> 00:09:02,014 به حرفهايش گوش دادم. به گمانم حقيقت داشتند. 179 00:09:02,014 --> 00:09:04,276 من، من بودم، 180 00:09:04,276 --> 00:09:06,430 اما حالا با وجود لنگی پایم ، من بودم 181 00:09:06,430 --> 00:09:10,592 و اين كه، به گمانم، چيزى بود كه الان از من، من را مى ساخت. 182 00:09:10,592 --> 00:09:12,394 بهرحال، محمد به من چيزى را گفت 183 00:09:12,394 --> 00:09:15,175 كه شايد تا بحال به هيچ غريبه اى نگفته بود. 184 00:09:15,175 --> 00:09:19,286 من را به خانه اى از گچ كارى كرم رنگ داشت هدايت كرد، بعد رفت. 185 00:09:19,286 --> 00:09:21,984 در حاليكه درباره اين كه چه بگويم ، فكركنان نشسته بودم، 186 00:09:21,984 --> 00:09:25,418 زنى با شال و لباس بلند مشكى نزديك شد. 187 00:09:25,418 --> 00:09:27,798 از ماشين پياده شدم و گفتم " سلام،" 188 00:09:27,798 --> 00:09:29,835 و خودم را معرفى كردم، 189 00:09:29,835 --> 00:09:31,264 و او به من گفت كه شوهرش عابد 190 00:09:31,264 --> 00:09:34,116 چهار ساعت ديگر از سركار ميامد. 191 00:09:34,116 --> 00:09:36,632 عبرى اش خوب نبود، و بعداً اعتراف كرد 192 00:09:36,632 --> 00:09:39,772 كه فكر مىكرد براى نصب اينترنت آمده بودم. 193 00:09:39,772 --> 00:09:43,496 (خنده) 194 00:09:43,496 --> 00:09:46,521 رفتم و ساعت ٤:٣٠ برگشتم، 195 00:09:46,521 --> 00:09:47,797 به لطف مناره بالاى جاده 196 00:09:47,797 --> 00:09:50,331 كه به من در پيدا كردن راه برگشتنم كمك كرد. 197 00:09:50,331 --> 00:09:52,428 و موقعيكه به در جلو نزديك مى شدم، 198 00:09:52,428 --> 00:09:55,853 عابد مرا با شلوار جين ، لباس پشمى و عصايمدید، 199 00:09:55,853 --> 00:10:00,639 ومن هم عابد را ديدم، مردى با چهره معمولى و هيكلى متوسط. 200 00:10:00,639 --> 00:10:03,662 مشكى و سفيد پوشيده بود: دمپايى با جوراب، 201 00:10:03,662 --> 00:10:05,761 شلوار گرمكن، پوليور سياه و سفيد، 202 00:10:05,761 --> 00:10:09,073 كلاه اسكى كه تا زير پيشانيش كشيده بود. 203 00:10:09,073 --> 00:10:11,570 انتظارم را مىکشيد. محمد به او زنگ زده بود. 204 00:10:11,570 --> 00:10:15,853 و بنابراين يكهو، دست داديم، و لبخند زديم، 205 00:10:15,853 --> 00:10:17,940 و من كادويم را به او دادم، 206 00:10:17,940 --> 00:10:19,331 و او به من گفت كه در مهمان خانه او شوم، 207 00:10:19,331 --> 00:10:22,744 و كنار هم روى مبل پارچه اى نشستيم. 208 00:10:22,744 --> 00:10:25,505 آن عابد بود كه به يكمرتبه دوباره شروع كرد 209 00:10:25,505 --> 00:10:27,361 داستان بدبختى كه ١٦ سال قبل 210 00:10:27,361 --> 00:10:30,325 از طريق تلفن شروع شده بود. 211 00:10:30,325 --> 00:10:33,630 گفت، تازه چشمهايش را جراحى كرده بود. 212 00:10:33,630 --> 00:10:35,827 مشكلاتى با پهلو و پاهايش نيز داشت، 213 00:10:35,827 --> 00:10:38,369 و، آه، دندانهايش را در سانحه از دست داده بود. 214 00:10:38,369 --> 00:10:41,340 آيا آیا آرزو کرده بودم که دندانهاش بریزند ؟ 215 00:10:41,340 --> 00:10:43,870 عابد سپس برخاست و تلويزيون را روشن كرد 216 00:10:43,870 --> 00:10:46,728 تا وقتى كه از اتاق خارج میشد، تنها نمانم، 217 00:10:46,728 --> 00:10:48,967 و با پولارايدهاى ازسانحه و 218 00:10:48,967 --> 00:10:51,577 گواهينامه قديمى اش برگشت. 219 00:10:51,577 --> 00:10:55,384 " خوش تيپ بودم،" گفت، 220 00:10:55,384 --> 00:10:57,562 به ليوان سفالى اش خيره شديم. 221 00:10:57,562 --> 00:11:00,318 عابد با آن موهاى مشكى پرپشت و صورت پُر و گردن باريك، 222 00:11:00,318 --> 00:11:04,110 در واقع چندان هم خوش تيپ نبود. 223 00:11:04,110 --> 00:11:07,047 اين جوانى بود كه در ١٦ مى، ١٩٩٠ ، 224 00:11:07,047 --> 00:11:09,196 دو گردن از جمله مال من را شكسته بود، 225 00:11:09,196 --> 00:11:13,144 و به مغز يك نفر آسيب وارد كرد و جان يك نفر را گرفت. 226 00:11:13,144 --> 00:11:15,743 بيست و يك سال بعد، او حالا از زنش لاغرتر بود، 227 00:11:15,743 --> 00:11:17,492 پوست صورتش آويزان بود، 228 00:11:17,492 --> 00:11:20,223 و به عابد نگاه مىكرد، به جوانى خودش نگاه مىكرد، 229 00:11:20,223 --> 00:11:22,606 یاد نگاه کردن به آن عکس جوانی خودم افتادم 230 00:11:22,606 --> 00:11:26,932 بعد از سانحه، و اشتیاقش را تشخیص دادم. 231 00:11:26,932 --> 00:11:31,049 من گفتم، «آن سانحه زندگی هر دو ما را تغییر داد،» 232 00:11:31,049 --> 00:11:33,777 عابد سپس عکسی از کامیون له شدهاش را نشانم داد، 233 00:11:33,777 --> 00:11:36,365 و گفت که آن سانحه تقصیر راننده اتوبوسی بود 234 00:11:36,365 --> 00:11:39,538 که در مسیر چپ به او اجاز سبقت گرفتن را نداده بود. 235 00:11:39,538 --> 00:11:42,260 نمیخواستم سانحه را با عابد ازسر تکرار کنم. 236 00:11:42,260 --> 00:11:44,029 چيزى ساده تری را آرزو میكردم: 237 00:11:44,029 --> 00:11:48,834 دسر تركيه اى را با دو كلمه عوض كنم و به راهم برگردم. 238 00:11:48,834 --> 00:11:51,423 و بنابراین اشاره ای به این نکردم که در اظهارات خودش 239 00:11:51,423 --> 00:11:53,469 در صبح پس از سانحه، 240 00:11:53,469 --> 00:11:55,854 عابد حتی از راننده اتوبوس حرفی نزده بود. 241 00:11:55,854 --> 00:11:59,218 نه، من ساکت بودم. ساکت بودم چون برای حقیقت نیامده بودم. 242 00:11:59,218 --> 00:12:02,226 دنبال پشیمانی آمده بودم. 243 00:12:02,226 --> 00:12:04,382 و بنابراین حالا دنبال پشیمانی بودم 244 00:12:04,382 --> 00:12:06,667 و حقیقت را زیر اتوبوس انداختم. 245 00:12:06,667 --> 00:12:09,793 «درک میکنم،» گفتم، «آن تصادف تقصیر تو نبود، 246 00:12:09,793 --> 00:12:14,182 اما این که دیگران رنج کشیدند، تو را غمگین میکند؟» 247 00:12:14,182 --> 00:12:16,577 عابد سه کلمه را تند گفت. 248 00:12:16,577 --> 00:12:20,369 «بله، رنج کشیدم.» 249 00:12:20,369 --> 00:12:23,305 عابد سپس به من گفت که چرا رنج کشیده بود. 250 00:12:23,305 --> 00:12:26,444 تا قبل از سانحه زندگی کفرآمیزی داشت، 251 00:12:26,444 --> 00:12:28,773 و بنابراین خدا سانحه را برایش مقدر میکند، 252 00:12:28,773 --> 00:12:32,596 اما حالا، او میگفت که مذهبی بود، و خدا از او راضی بود. 253 00:12:32,596 --> 00:12:35,737 پس از اینجا بود که خدا مداخله کرد: 254 00:12:35,737 --> 00:12:38,511 اخبار توی تلویزیون درباره لاشه ماشینی بود که ساعتها قبل 255 00:12:38,511 --> 00:12:41,283 سه نفر را در طرف شمال کشته بود. 256 00:12:41,283 --> 00:12:43,656 ما به لاشه نگاه کردیم. 257 00:12:43,656 --> 00:12:46,677 «عجیب است،» گفتم، 258 00:12:46,677 --> 00:12:49,462 «عجیب است،» موافقت کرد. 259 00:12:49,462 --> 00:12:52,157 به این فکر کردم که آنجا، در جاده ۸۰۴، 260 00:12:52,157 --> 00:12:54,287 مقصران و قربانیانی وجود داشت، 261 00:12:54,287 --> 00:12:56,023 دو تاهایی که بواسطه سانحه بهم پیوند میخوردند. 262 00:12:56,023 --> 00:12:58,484 برخی، آن تاریخ را فراموش میکردند، همانطور که عابد کرده بود. 263 00:12:58,484 --> 00:13:01,694 برخی، بخاطر میاوردند، همانطور که من میکردم. 264 00:13:01,694 --> 00:13:04,819 گزارش تمام شد و عابد صحبت کرد. 265 00:13:04,819 --> 00:13:07,192 «حیف است،» عابد گفت، «که پلیس 266 00:13:07,192 --> 00:13:12,086 در این کشور با رانندگان بد سختگیر نیست.» 267 00:13:12,086 --> 00:13:15,114 گیج شده بودم. 268 00:13:15,114 --> 00:13:17,893 عابد حرف قابل توجهی زده بود. 269 00:13:17,893 --> 00:13:21,359 آیا به درجهای تاکید داشت که با آن خودش را از سانحه مبرا میکرد؟ 270 00:13:21,359 --> 00:13:23,261 آیا آن گواه جرم بود، تاکیدی 271 00:13:23,261 --> 00:13:25,644 که او باید مدت طولانیتری را زندانی میشد؟ 272 00:13:25,644 --> 00:13:29,256 او شش ماه را در زندان گذرانده بود، گواهینامه کامیونش را بمدت ده سال از دست داده بود. 273 00:13:29,256 --> 00:13:31,282 احتیاط را فراموش کردم. 274 00:13:31,282 --> 00:13:34,726 «اِم، عابد،» گفتم، 275 00:13:34,726 --> 00:13:38,957 «من فکر میکردم قبل از سانحه تو چند مورد تخلف رانندگی داشتی؟» 276 00:13:38,957 --> 00:13:42,918 «خب،» او گفت، «من یکبارمست رانندگی کردم و یکباردیگر هم باعث مرگ کسی در رانندگی شدم» 277 00:13:42,918 --> 00:13:46,319 و همینطور ۲۷ تخلف -- 278 00:13:46,319 --> 00:13:49,024 عبور از چراغ قرمز، رانندگی با سرعت غیر مجاز، 279 00:13:49,024 --> 00:13:51,006 رانندگی در جهت نادرست یک مانع، 280 00:13:51,006 --> 00:13:53,046 و بالاخره، سبقت گرفتن با در سراشیبی-- 281 00:13:53,046 --> 00:13:55,504 در جاده یک خطی. 282 00:13:55,504 --> 00:13:58,991 پس از آن فهمیدم که مهم نیست که واقعیت چقدر خشن باشد، 283 00:13:58,991 --> 00:14:02,106 بلکه انسان آن را در روایتی دلپذیر میگنجاند. 284 00:14:02,106 --> 00:14:06,023 بُز قهرمان میشود. صیاد قربانی میشود. 285 00:14:06,023 --> 00:14:12,727 و سپس آن موقع بود که فهمیدم عابد هرگز معذرت نمیخواست. 286 00:14:12,727 --> 00:14:16,023 من و عابد درحالی که قهوههایمان را میخوردیم نشستیم 287 00:14:16,023 --> 00:14:18,815 و نود دقیقه باهم وقت گذراندیم، 288 00:14:18,815 --> 00:14:21,177 و او حالا برایم شناخته شده بود. 289 00:14:21,177 --> 00:14:23,545 او دیگر بطور خاص مرد بدی 290 00:14:23,545 --> 00:14:25,878 و یا بطور خاص مرد خوبی بود. 291 00:14:25,878 --> 00:14:28,036 او مرد بستهای بود 292 00:14:28,036 --> 00:14:31,066 کسی که در وجودش نسبت به من مهربان بود. 293 00:14:31,066 --> 00:14:32,576 با تایید سر به نشانه سنت کلیمیها، 294 00:14:32,576 --> 00:14:36,523 به من گفت که من باید ۱۲۰ سال زندگیکنم. 295 00:14:36,523 --> 00:14:38,344 اما برای من سخت بود با کسی همصدا شوم که 296 00:14:38,344 --> 00:14:41,642 خودش را از عمل فاجعهباری که انجام داده بود، کاملا مبرا میدانست، 297 00:14:41,642 --> 00:14:46,006 با کسی که زندگیاش چنان ناآزموده بود که گفت 298 00:14:46,006 --> 00:14:50,781 فکر میکرد دو نفر در آن سانحه کشته شده بودند. 299 00:14:53,012 --> 00:14:56,636 چیزهای بیشتری بود که میخواستم به عابد بگویم. 300 00:14:56,636 --> 00:15:00,341 میخواستم به او بگویم که، اگر قبول میکرد که عامل معلولیت من بوده، 301 00:15:00,341 --> 00:15:02,516 موضوع تمام میشد، 302 00:15:02,516 --> 00:15:04,314 به جهت اینکه مردم از افرادی مثل من متعجب میشوند 303 00:15:04,314 --> 00:15:07,556 وقتی لبخند میزنیم باوجود اینکه میلنگیم . 304 00:15:07,556 --> 00:15:11,492 مردم نمیدانند که آنها بدتر از آن را هم زندگی کردهاند، 305 00:15:11,492 --> 00:15:15,154 این که دل به درد آوردن ضربه محکمتری از یک کامیون فراری ( بر روح) وارد میکند، 306 00:15:15,154 --> 00:15:17,505 این که مشکلات ذهنی هنوز بزرگترهستند، 307 00:15:17,505 --> 00:15:21,681 جراحتها روحی، بدتر از یکصد گردن شکسته است. 308 00:15:21,681 --> 00:15:24,531 میخواستم به او بگویم آن چیزی که بیشتر از همه، باعث میشود کسی باشیم که هستیم 309 00:15:24,531 --> 00:15:26,032 بیشتر ازهمه 310 00:15:26,032 --> 00:15:28,465 ذهن ما یا جسم ما نیست 311 00:15:28,465 --> 00:15:30,273 و آن چه که برایمان اتفاق میافتد هم نیست، 312 00:15:30,273 --> 00:15:33,135 بلکه نحوه واکنش مان به آنچهکه برایمان اتفاق میافتد است. 313 00:15:33,135 --> 00:15:35,713 ویکتور فرانکل روانپزشک نوشت، 314 00:15:35,713 --> 00:15:37,530 «نهایت آزادی بشر، این است: 315 00:15:37,530 --> 00:15:42,430 انتخاب نگرش و طرز برخورد فرد درهر موقعیت پیش امده.» 316 00:15:42,430 --> 00:15:45,254 میخواستم به او بگویم که نه فقط فلج کننده 317 00:15:45,254 --> 00:15:49,125 و فلج شده باید رشد کنند، با واقعیت سازگار شوند، 318 00:15:49,125 --> 00:15:51,102 بلکه -- 319 00:15:51,102 --> 00:15:55,988 مُسن ها، مضطرب ها، مطلقه ها ، طاس ها 320 00:15:55,988 --> 00:15:59,833 ویا ورشکسته ها ، همه ما باید رشد کنیم. 321 00:15:59,833 --> 00:16:02,438 میخواستم به او بگویم که هیچکس نباید بگوید 322 00:16:02,438 --> 00:16:04,454 که یک چیز بد، خوب است، 323 00:16:04,454 --> 00:16:07,002 این که بگوید یک سانحه از طرف خداست و بهمین خاطر خوب است، 324 00:16:07,002 --> 00:16:08,693 یک گردن شکسته خوب است. 325 00:16:08,693 --> 00:16:11,953 یک نفر میتواند بگوید که یک چیز بد نفرت انگیز است، 326 00:16:11,953 --> 00:16:16,075 اما این دنیای طبیعی هنوز افتخارات زیادی دارد. 327 00:16:16,075 --> 00:16:21,101 میخواستم به او بگویم که ، آخرسر، حکم ما روشن است: 328 00:16:21,101 --> 00:16:24,328 ما باید از اقبال بد فراتر رویم. 329 00:16:24,328 --> 00:16:27,354 ما باید در خوب باشیم و از خوبی لذت ببریم، 330 00:16:27,354 --> 00:16:33,238 از مطالعه ، کار، کاوشگری و دوستی-- آه، 331 00:16:33,238 --> 00:16:37,007 دوستی-- و جامعه و عشق لذت ببریم. 332 00:16:37,007 --> 00:16:39,766 اما بيشتر از همه، دلم میخواست به او چيزى را 333 00:16:39,766 --> 00:16:42,135 بگويم كه هرمان ملويل ( رماننویس، شاعر انگلیسی) نوشت، 334 00:16:42,135 --> 00:16:45,062 اين كه «براى لذت بردن واقعی از گرماى بدنی، 335 00:16:45,062 --> 00:16:48,119 قسمت كوچكى از آن بايد سرد باشد، 336 00:16:48,119 --> 00:16:50,422 زيرا هيچ خصوصيتى در اين جهان نيست 337 00:16:50,422 --> 00:16:53,714 كه صرفاً نقطه مقابل آن نباشد.» 338 00:16:53,714 --> 00:16:56,155 بله، نقطه مقابل. 339 00:16:56,155 --> 00:16:58,494 اگر به آن چيزى كه نداريد آگاه باشيد، 340 00:16:58,494 --> 00:17:01,722 شايد به راستى نسبت به آنچه كه داريد آگاه باشيد، 341 00:17:01,722 --> 00:17:05,616 و اگر خدايان مهربان باشند، شايد شما واقعاً از آنچه که داريد لذت ببريد. 342 00:17:05,616 --> 00:17:08,045 آن تک هدیهای باشد که ممکن است شما دریافت کنید 343 00:17:08,045 --> 00:17:11,016 اگر شما از شیوه های موجود رنج میبرید. 344 00:17:11,016 --> 00:17:13,345 شما مرگ را میشناسید، و بنابراین شاید هر روز صبح را 345 00:17:13,345 --> 00:17:15,375 با شیپورآماده باش زندگی، بیدار میشوید. 346 00:17:15,375 --> 00:17:16,970 بخشی از شما سرد است، 347 00:17:16,970 --> 00:17:20,469 و خب شاید بخش دیگرصادقانه از چیزی که قرار است که گرم باشد لذت میبرد، 348 00:17:20,469 --> 00:17:23,391 یا حتی از سرد بودن لذت میبرد. 349 00:17:23,391 --> 00:17:25,415 وقتى يك صبح، سالها پس از سانحه، 350 00:17:25,415 --> 00:17:28,198 روى سنگی قدم گذاشتم و زیر پای چپم 351 00:17:28,198 --> 00:17:31,661 لذت سرما را حس کردم، عصبها بالاخره بیدار شدند، 352 00:17:31,661 --> 00:17:36,948 نشاط بخش بود، خوشی از برف. 353 00:17:36,948 --> 00:17:40,184 اما اين چيزها را به عابد نگفتم. 354 00:17:40,184 --> 00:17:44,985 تنها به او گفتم كه او يك مرد را كشته بود، نه دو نفر. 355 00:17:44,985 --> 00:17:49,459 به او نام آن مرد را گفتم. 356 00:17:49,459 --> 00:17:53,272 و سپس گفتم، "خداحافظ." 357 00:17:53,272 --> 00:17:55,189 متشكرم. 358 00:17:55,189 --> 00:18:01,924 (تشويق) 359 00:18:01,924 --> 00:18:04,660 خيلى متشكرم. 360 00:18:04,660 --> 00:18:08,660 (تشويق)