1 00:00:00,000 --> 00:00:04,056 داستان آغاز میشه: من در خانهی یکی از دوستان بودم، 2 00:00:04,056 --> 00:00:07,791 و او روی طاقچهاش یک کپی از کتاب راهنمای دیاسام داشت 3 00:00:07,791 --> 00:00:10,556 که کتاب راهنمای بیماریهای روانیست. 4 00:00:10,556 --> 00:00:13,156 این کتاب تمام بیماریهای روانی شناختهشده را فهرست میکند. 5 00:00:13,156 --> 00:00:16,808 و در دههی۵۰ یک جزوهی خیلی باریک بود. 6 00:00:16,808 --> 00:00:19,640 و بعد بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر شد، 7 00:00:19,640 --> 00:00:22,722 و حالا ۸۸۶ صفحه دارد. 8 00:00:22,722 --> 00:00:26,807 و امروزه ۳۷۴ بیماری روانی را فهرست کرده است. 9 00:00:26,807 --> 00:00:28,856 پس من داشتم آن را ورق میزدم، 10 00:00:28,856 --> 00:00:31,023 و فکر میکردم که آیا من بیماری روانیای دارم، 11 00:00:31,023 --> 00:00:33,606 و معلوم شد که ۱۲تا دارم. 12 00:00:33,606 --> 00:00:34,657 (خندهی حاضران) 13 00:00:34,657 --> 00:00:36,772 من اختلال اضطراب فراگیر دارم، 14 00:00:36,772 --> 00:00:38,323 که مسَلّمه. 15 00:00:38,323 --> 00:00:39,940 اختلال کابوس دارم، 16 00:00:39,940 --> 00:00:41,756 در آن دسته قرار میگیرید - 17 00:00:41,756 --> 00:00:45,889 که اگر شما خوابهای تکرار شونده دارید که در آنها دنبال میشوید یا به شما میگن شکست خوردید 18 00:00:45,889 --> 00:00:49,841 و تمام در خوابهای من افرادی من را در خیابون دنبال میکنند 19 00:00:49,841 --> 00:00:51,489 و میگن "تو شکست خوردی." 20 00:00:51,489 --> 00:00:53,223 (خندهی حاضران) 21 00:00:53,223 --> 00:00:55,925 من مشکل ارتباط والدین- فرزند دارم، 22 00:00:55,925 --> 00:00:58,391 که تقصیر پدر و مادرمه. 23 00:00:58,391 --> 00:00:59,640 (خندهی حاضران) 24 00:00:59,640 --> 00:01:02,692 شوخی کردم. شوخی نکردم. 25 00:01:02,692 --> 00:01:03,974 شوخی کردم. 26 00:01:03,974 --> 00:01:05,940 من بیماری تمارض دارم. 27 00:01:05,940 --> 00:01:07,240 و فکر میکنم در واقع خیلی نادر است 28 00:01:07,240 --> 00:01:10,689 که هم تمارض داشته باشید و هم اختلال اضطراب فراگیر، 29 00:01:10,689 --> 00:01:13,423 چون تمارض باعث میشه من خیلی مضطرب بشم. 30 00:01:13,423 --> 00:01:14,757 به هر حال من داشتم در این کتاب میگشتم، 31 00:01:14,757 --> 00:01:17,772 و فکر میکردم که آیا من دیونهتر از آن چیزی هستم که خودم میدونم. 32 00:01:17,772 --> 00:01:21,106 یا شاید درست نباشه که اگر متخصص آموزش دیده نیستم، خودم برای خودم یک بیماری روانی تشخیص بدم. 33 00:01:21,106 --> 00:01:23,208 یا شاید درست نباشه که اگر متخصص آموزش دیده نیستم، خودم برای خودم یک بیماری روانی تشخیص بدم. 34 00:01:23,208 --> 00:01:27,940 و یا شاید شغل روانپزشکی تمایل غریبی داره 35 00:01:27,940 --> 00:01:33,190 که آنچه اساساً رفتار بِهَنجار انسانهاست را به عنوان یک بیماری روانی برچسب بزنه. 36 00:01:33,190 --> 00:01:34,990 من نمیدونستم کدوم از اینها درسته، 37 00:01:34,990 --> 00:01:36,690 اما فکر میکردم که یه جورایی جالبه. 38 00:01:36,690 --> 00:01:39,740 و فکر کردم که شاید باید با یک منتقد روانپزشکی ملاقات کنم 39 00:01:39,740 --> 00:01:41,058 و نظر آنها را بپرسم. 40 00:01:41,058 --> 00:01:45,770 و این طور شد که با ساینتولوژیستها ناهار خوردم. 41 00:01:45,770 --> 00:01:47,133 مردی بود به اسم برایان 42 00:01:47,133 --> 00:01:50,015 که یک گروه طراز اول از ساینتولوژیستها را اداره میکرد 43 00:01:50,015 --> 00:01:54,584 که مصممند روانپزشکی را هر جا که هست نابود کنند. 44 00:01:54,584 --> 00:01:56,066 اسم اونا "سیسیاچآر" است. 45 00:01:56,066 --> 00:01:58,746 من به او گفتم، "میتونی به من ثابت کنی که روانپزشکی یک دانشْنماست و نمیتوان به آن اعتماد کرد؟" 46 00:01:58,746 --> 00:02:02,599 من به او گفتم، "میتونی به من ثابت کنی که روانپزشکی یک دانشْنماست و نمیتوان به آن اعتماد کرد؟" 47 00:02:02,599 --> 00:02:05,015 او گفت، "آره، ما میتونیم به تو ثابت کنیم." 48 00:02:05,015 --> 00:02:06,683 من گفتم، "چطوری؟" 49 00:02:06,683 --> 00:02:10,227 او گفت، " ما تو را به 'تونی' معرفی میکنیم." 50 00:02:10,227 --> 00:02:12,368 و من گفتم، "تونی کیه؟" 51 00:02:12,368 --> 00:02:15,751 او گفت، "تونی در 'برادمور' است." 52 00:02:15,751 --> 00:02:18,418 حالا برادمور، بیمارستان برادمور است. 53 00:02:18,418 --> 00:02:23,269 قبلاً به عنوان تیمارستان برادمور برای دیوانگان جانی شناخته میشد. 54 00:02:23,269 --> 00:02:25,667 این جایی است که قتلهای زنجیرهای را میفرستند 55 00:02:25,667 --> 00:02:27,636 و کسانی که کنترلی بر خودشان ندارند. 56 00:02:27,636 --> 00:02:30,286 و من به برایان گفتم، "تونی چه کار کرده؟" 57 00:02:30,286 --> 00:02:33,267 و او گفت، "کاری نکرده 58 00:02:33,267 --> 00:02:36,269 او با کسی کتککاری کرده یا همچین چیزی، 59 00:02:36,269 --> 00:02:41,501 و تصمیم گرفت تظاهر به دیوانگی کنه تا از مجازات زندان فرار کنه. 60 00:02:41,501 --> 00:02:46,103 اما بیش از حد خوب تظاهر کرد، و حالا در برادمور گیر افتاده 61 00:02:46,103 --> 00:02:48,985 و هیچکس باور نمیکنه که او عاقل است. 62 00:02:48,985 --> 00:02:52,653 میخواهی تا ما سعی کنیم تو را به برادمور ببریم تا تونی را ببینی؟" 63 00:02:52,653 --> 00:02:54,268 پس من گفتم، "بله، لطفاً." 64 00:02:54,268 --> 00:02:56,935 پس من سوار قطار برادمور شدم. 65 00:02:56,935 --> 00:03:00,553 در اطراف پارک "کِمپتون" به طرز غیر قابل کنترلی شروع به خمیازه کشیدن کردم، 66 00:03:00,553 --> 00:03:03,566 که ظاهراً کاریست که سگها هم وقتی اضطراب دارند میکنند - 67 00:03:03,566 --> 00:03:05,502 اونا بدون کنترل خمیازه میکشند. 68 00:03:05,502 --> 00:03:06,837 و بعد به برادمور رسیدیم. 69 00:03:06,837 --> 00:03:11,770 و من را از دروازه، پشت دروازه، پشت دروازه، پشت دروازه، رد کردند 70 00:03:11,770 --> 00:03:13,336 تا به یک آسایشگاه رسیدیم، 71 00:03:13,336 --> 00:03:15,003 که جاییست که با بیمارها ملاقات میکنید. 72 00:03:15,003 --> 00:03:18,754 شبیه یک مسافرخانهی "هَمپتون" غولآسا بود. 73 00:03:18,754 --> 00:03:22,838 همهجا هلو و کاج و رنگهای آرامبخش بود. 74 00:03:22,838 --> 00:03:28,054 و تنها رنگهای تند، رنگ قرمز دکمههای اضطرار است. 75 00:03:28,054 --> 00:03:30,938 و بیمارها شروع کردند به داخل آمدن. 76 00:03:30,938 --> 00:03:35,637 اونا همه اضافه وزن داشتند و شلوار راحتی تنشون بود 77 00:03:35,637 --> 00:03:37,539 و کاملاً سربراه به نظر میرسیدند. 78 00:03:37,539 --> 00:03:39,537 و برایان ساینتولوژیست در گوش من گفت، 79 00:03:39,537 --> 00:03:41,688 "اونا تحت تأثیر دارو هستند،" 80 00:03:41,688 --> 00:03:45,185 که به نظر یک ساینتولوژیست شیطانیترین کار دنیاست، 81 00:03:45,185 --> 00:03:47,981 ولی به نظر من رسید که فکر خوبیه. 82 00:03:47,981 --> 00:03:49,850 (خندهی حاضران) 83 00:03:49,850 --> 00:03:52,274 و بعد برایان گفت، "این تونی است." 84 00:03:52,274 --> 00:03:54,204 و یک مرد داشت به داخل میآمد. 85 00:03:54,204 --> 00:03:58,273 او اضافه وزن نداشت، وضعیت بدنی خوبی داشت. 86 00:03:58,273 --> 00:04:00,023 و شلوار راحتی هم نپوشیده بود، 87 00:04:00,023 --> 00:04:02,888 او کت و شلوار راه راه پوشیده بود. 88 00:04:02,888 --> 00:04:05,054 و دستش را مثل یکی از شرکتکنندگان مسابقهی "اپرنتیس" گشوده بود. 89 00:04:05,054 --> 00:04:07,138 و دستش را مثل یکی از شرکتکنندگان مسابقهی "اپرنتیس" گشوده بود. 90 00:04:07,138 --> 00:04:09,905 او شبیه کسی بود که میخواد لباسی بپوشه 91 00:04:09,905 --> 00:04:14,239 که من را قانع کنه که او خیلی معقوله. 92 00:04:14,239 --> 00:04:16,072 و او نشست. 93 00:04:16,072 --> 00:04:18,673 من گفتم، "خوب، درسته که تو با تظاهر به بیماری راه خودت را به اینجا باز کردی؟" 94 00:04:18,673 --> 00:04:22,455 و او گفت، "آره، آره. کاملاً. من وقتی ۱۷ سالم بود یک نفر رو کتک زدم. 95 00:04:22,455 --> 00:04:24,775 و در زندان منتظر دادگاه بودم، 96 00:04:24,775 --> 00:04:26,287 و هم سلولیام به من گفت، 97 00:04:26,287 --> 00:04:27,839 "میدونی باید چی کار کنی؟ 98 00:04:27,839 --> 00:04:29,323 تظاهر به دیوانگی کن. 99 00:04:29,323 --> 00:04:32,607 به اونا بگو دیوانهای. اونا تو را به یک بیمارستان راحت میفرستند. 100 00:04:32,607 --> 00:04:35,288 پرستارها برات پیتزا میآرن. 101 00:04:35,288 --> 00:04:37,105 برای خودت پلی استیشن داری." 102 00:04:37,105 --> 00:04:38,988 پس من گفتم، "خوب تو چطوری این کار رو کردی؟" 103 00:04:38,988 --> 00:04:41,605 او گفت: "من از اونا خواستم که با روانپزشک زندان ملاقات کنم. 104 00:04:41,605 --> 00:04:43,752 و تازگی فیلمی به اسم 'تصادف' را دیده بودم 105 00:04:43,752 --> 00:04:47,737 در اون آدمها با زدن ماشین به دیوار لذت جنسی میگرفتند. 106 00:04:47,737 --> 00:04:49,370 پس من به روانپزشک گفتم، 107 00:04:49,370 --> 00:04:53,352 'من از زدن ماشین به دیوار لذت جنسی میبرم.'" 108 00:04:53,352 --> 00:04:55,106 و من گفتم، "دیگه چی؟" 109 00:04:55,106 --> 00:04:57,452 او گفت، "اوه آره. من به روانپزشک گفتم 110 00:04:57,452 --> 00:05:01,120 که میخوام زنها را وقتی دارند میمیرند تماشا کنم، چون اینطور احساس عادی بودن میکنم." 111 00:05:01,120 --> 00:05:03,468 که میخوام زنها را وقتی دارند میمیرند تماشا کنم، چون اینطور احساس عادی بودن میکنم." 112 00:05:03,468 --> 00:05:05,121 من گفتم، "این رو از کجا آوردی؟" 113 00:05:05,121 --> 00:05:07,871 او گفت، "اوه، از زندگینامهی 'تد باندی' که در کتابخونهی زندان داشتند." 114 00:05:07,871 --> 00:05:09,421 او گفت، "اوه، از زندگینامهی 'تد باندی' که در کتابخونهی زندان داشتند." 115 00:05:09,421 --> 00:05:13,740 به هر حال او بیش از حد خوب به دیوانگی تظاهرکرده بود، آنطور که خودش میگفت. 116 00:05:13,740 --> 00:05:15,641 و اونا به یک بیمارستان راحت نفرستادندش. 117 00:05:15,641 --> 00:05:17,839 به برادمور فرستادندش. 118 00:05:17,839 --> 00:05:19,889 و از لحظهای که او به آنجا رسید، 119 00:05:19,889 --> 00:05:22,656 او گفت که یک نگاه به آنجا انداخت، درخواست کرد که روانپزشک را ببیند، 120 00:05:22,656 --> 00:05:24,372 گفت، "سوءتفاهم وحشتناکی شده. من بیماری روانی ندارم." 121 00:05:24,372 --> 00:05:27,005 گفت، "سوءتفاهم وحشتناکی شده. من بیماری روانی ندارم." 122 00:05:27,005 --> 00:05:29,005 من گفتم، "چند وقته اینجایی؟" 123 00:05:29,005 --> 00:05:33,339 او گفت، "خوب، اگه من برای جرم اصلیم به زندان رفته بودم، 124 00:05:33,339 --> 00:05:34,989 پنج سال باید حبس میکشیدم. 125 00:05:34,989 --> 00:05:40,529 من ۱۲ سال در برادمور بودهام." 126 00:05:40,529 --> 00:05:44,603 تونی گفت که خیلی سختتره که مردم را قانع کنی که سالمی تا اونها را قانع کنی که دیوانهای. 127 00:05:44,603 --> 00:05:47,104 تونی گفت که خیلی سختتره که مردم را قانع کنی که سالمی تا اونها را قانع کنی که دیوانهای. 128 00:05:47,104 --> 00:05:49,085 او گفت، "من فکر میکردم بهترین راه برای اینکه عادی به نظر بیام 129 00:05:49,085 --> 00:05:51,686 اینه که با مردم به طور عادی و راجع به چیزهای عادی صحبت کنم 130 00:05:51,686 --> 00:05:53,721 مثلاً فوتبال یا برنامههای تلویزیون. 131 00:05:53,721 --> 00:05:55,770 من مشترک مجلهی 'نیو ساینتیست' شدم، 132 00:05:55,770 --> 00:05:57,969 و اخیراً مقالهای داشت دربارهی اینکه 133 00:05:57,969 --> 00:06:02,102 در ارتش ایالات متحده، زنبورها را آموزش میدهند تا مواد منفجره را بو کنند. 134 00:06:02,102 --> 00:06:03,087 پس من به یک پرستار گفتم، 135 00:06:03,087 --> 00:06:06,168 'میدونستی که ارتش ایالات متحده زنبورها را آموزش میده 136 00:06:06,168 --> 00:06:07,520 تا مواد منفجره را بو بکشند؟' 137 00:06:07,520 --> 00:06:09,321 وقتی یادداشتهای پزشکیم را خوندم، 138 00:06:09,321 --> 00:06:10,552 دیدم اونا نوشتند: 139 00:06:10,552 --> 00:06:14,836 'فکر میکند زنبورها میتوانند مواد منفجره را بو بکشند.'" 140 00:06:14,836 --> 00:06:17,222 او گفت، "میدونی، اونا همیشه دنبال سرنخهای غیر کلامی برای وضعیت روحی من هستند. 141 00:06:17,222 --> 00:06:20,020 او گفت، "میدونی، اونا همیشه دنبال سرنخهای غیر کلامی برای وضعیت روحی من هستند. 142 00:06:20,020 --> 00:06:23,436 اما چطور میشه مثل یک آدم عاقل نشست؟ 143 00:06:23,436 --> 00:06:25,852 چطوری مثل یکادم عاقل پات رو روی پات میاندازی؟ 144 00:06:25,852 --> 00:06:27,503 اصلاً غیر ممکنه." 145 00:06:27,503 --> 00:06:28,885 و وقتی تونی این را به من گفت، 146 00:06:28,885 --> 00:06:32,106 من با خودم فکر کردم، "آیا من مثل یک خبرنگار میشینم؟ 147 00:06:32,106 --> 00:06:35,553 آیا پام رو مثل یک خبرنگار رو پای دیگه میاندازم؟" 148 00:06:35,553 --> 00:06:41,215 او گفت، "میدونی، 'خفهکن استاکول' یک طرف منه 149 00:06:41,231 --> 00:06:44,872 و تجاوز کنندهی آهنگ 'نک پا در میان لالهها' طرف دیگه ی منه. 150 00:06:44,872 --> 00:06:48,206 پس من تمایل دارم زیاد توی اتاقم بمونم چون از اینا میترسم. 151 00:06:48,206 --> 00:06:50,588 و اونا این را نشانهای از دیوانگی میدونند. 152 00:06:50,588 --> 00:06:53,721 اونا میگن این ثابت میکنه که من بیتفاوت و خود بزرگبینم." 153 00:06:53,721 --> 00:06:58,238 پس فقط در برادمور اگه نخوای با قاتلهای زنجیرهای باشی، نشانهی دیوانگیه. 154 00:06:58,238 --> 00:06:59,688 پس فقط در برادمور اگه نخوای با قاتلهای زنجیرهای باشی، نشانهی دیوانگیه. 155 00:06:59,688 --> 00:07:03,186 به هر حال او به نظر من کاملاً عادی میاومد- اما من چه میدونستم؟ 156 00:07:03,186 --> 00:07:06,675 و وقتی رسیدم خونه به دکترش، "آنتونی میدن" ایمیل زدم. 157 00:07:06,675 --> 00:07:07,959 من گفتم، "داستان چیه؟" 158 00:07:07,959 --> 00:07:13,241 و او گفت، "آره. قبول میکنم که تونی تظاهر به دیوانگی کرد تا از مجازات زندان فرار کنه 159 00:07:13,241 --> 00:07:17,758 چون توهماتش که خیلی هم کلیشهای بودند 160 00:07:17,758 --> 00:07:20,208 از لحظهای که او پا به برادمور گذاشت ناپدید شدند. 161 00:07:20,208 --> 00:07:22,392 هر چند، ما او را بررسی کردیم. 162 00:07:22,392 --> 00:07:26,775 و ما مشخص کردیم که او یک جامعهستیز است." 163 00:07:26,775 --> 00:07:28,679 و در واقع، تظاهر به دیوانگی 164 00:07:28,679 --> 00:07:33,119 دقیقاً از کارهای زیرکانه و حیلهگرانهای است که یک جامعهستیز انجام میدهد. 165 00:07:33,119 --> 00:07:35,652 این در فهرست هست: زیرک و حیلهگر. 166 00:07:35,652 --> 00:07:37,701 پس تظاهر به اینکه مغزتون مشکل داره 167 00:07:37,701 --> 00:07:40,820 گواهی اینه که مغزتون مشکل پیدا کرده. 168 00:07:40,820 --> 00:07:42,185 و من با متخصصهای دیگری هم صحبت کردم، 169 00:07:42,185 --> 00:07:46,235 و اونا گفتند کت راه راه - جامعهستیز سنتی. 170 00:07:46,235 --> 00:07:48,402 با موارد یک و دوی فهرست میخونه - 171 00:07:48,402 --> 00:07:52,596 ترزبانی، فریبندگی سطحی و حس خود بزرگ بینی. 172 00:07:52,596 --> 00:07:55,913 من گفتم، "خوب، چون او نمیخواد با بقیهی بیمارها رفت و آمد کنه؟" 173 00:07:55,913 --> 00:08:00,412 جامعهستیز سنتی - با خودبزرگبینی و نداشتن همدردی میخونه. 174 00:08:00,412 --> 00:08:04,145 پس همهی اون چیزهایی که عادیترینها در مورد تونی به نظر میآمدند 175 00:08:04,145 --> 00:08:06,664 طبق نظر دکترش، 176 00:08:06,664 --> 00:08:09,098 گواه این بودند که او به شکل جدیدی دیوانه ست. 177 00:08:09,098 --> 00:08:10,932 او یک جامعهستیز بود. 178 00:08:10,932 --> 00:08:12,147 و دکترش به من گفت، 179 00:08:12,147 --> 00:08:14,164 "اگر میخواهی بیشتر راجع به جامعهستیزها بدونی، 180 00:08:14,164 --> 00:08:17,231 میتونی به یک کلاس تشخیص جامعهستیزها بری 181 00:08:17,231 --> 00:08:20,546 که به وسیله ی 'ربرت هیر' راهاندازی شده که فهرست نشانههای جامعهستیزها را نوشته." 182 00:08:20,546 --> 00:08:21,730 پس من رفتم. 183 00:08:21,730 --> 00:08:23,797 من به کلاس تشخیص جامعهستیزها رفتم، 184 00:08:23,797 --> 00:08:27,613 و الان یک جامعهستیز شناس 185 00:08:27,613 --> 00:08:30,709 باید بگم، به شدت ماهر، 186 00:08:30,709 --> 00:08:32,513 مُجاز هستم. 187 00:08:32,513 --> 00:08:35,481 خوب این هم آمارش: 188 00:08:35,481 --> 00:08:40,339 ۱ در صد از مردم عادی جامعهستیزند. 189 00:08:40,339 --> 00:08:43,823 پس ۱۵۰۰ نفر در این اتاق حضور دارند. 190 00:08:43,823 --> 00:08:49,631 ۱۵ نفر شما جامعهستیز هستید. 191 00:08:49,631 --> 00:08:51,914 هر چند این عدد برای مدیران و رهبران تجارتخانهها به ۴ درصد میرسه. 192 00:08:51,914 --> 00:08:54,864 هر چند این عدد برای مدیران و رهبران تجارتخانهها به ۴ درصد میرسه. 193 00:08:54,864 --> 00:08:57,596 پس من فکر میکنم شانس زیادی وجود داره 194 00:08:57,596 --> 00:09:02,597 که ۳۰ تا ۴۰ جامعهستیز در این اتاق باشند. 195 00:09:02,597 --> 00:09:05,180 تا آخر شب ممکنه کشتار بشه. 196 00:09:05,192 --> 00:09:08,897 (خندهی حاضران) 197 00:09:08,897 --> 00:09:14,442 هیر گفت که دلیلش اینه که سرمایهداری در ظالمترین حالتش به رفتار جامعهستیزانه پاداش میدهد. 198 00:09:14,442 --> 00:09:17,260 هیر گفت که دلیلش اینه که سرمایهداری در ظالمترین حالتش به رفتار جامعهستیزانه پاداش میدهد. 199 00:09:17,260 --> 00:09:22,221 حس همدردی نداشتن، تر زبانی، 200 00:09:22,221 --> 00:09:24,461 زیرکی، حیلهگری. 201 00:09:24,461 --> 00:09:27,178 در واقع، شاید سرمایهداری در بیوجدانترین حالتش جلوهی مادی جامعهستیزی باشه. 202 00:09:27,178 --> 00:09:31,578 در واقع، شاید سرمایهداری در بیوجدانترین حالتش جلوهی مادی جامعهستیزی باشه. 203 00:09:31,578 --> 00:09:33,495 مثل شکلی از جامعهستیزی است که آمده تا ما را متأثر کند. 204 00:09:33,495 --> 00:09:37,642 مثل شکلی از جامعهستیزی است که آمده تا ما را متأثر کند. 205 00:09:37,642 --> 00:09:40,110 و هیر به من گفت، "میدونی چیه؟ اون مرد توی برادمور رو فراموش کن 206 00:09:40,110 --> 00:09:42,061 که معلوم نیست تظاهر به دیوانگی کرده یا نه. 207 00:09:42,061 --> 00:09:43,559 مهم نیست. این داستان بزرگی نیست. 208 00:09:43,559 --> 00:09:46,210 او گفت: "داستان بزرگ جامعهستیزی صنفی است. 209 00:09:46,210 --> 00:09:50,743 برو و با جامعهستیزهای صنفی مصاحبه کن." 210 00:09:50,743 --> 00:09:53,836 پس من یه تلاشی کردم. من به آدمهای "انران"( شرکت ورشکسته نفتی آمریکایی) نوشتم. 211 00:09:53,843 --> 00:09:55,692 گفتم، "میتونم بیام و با شما در زندان مصاحبه کنم تا ببینم آیا واقعاً جامعهستیزید یا نه؟" 212 00:09:55,692 --> 00:09:57,726 گفتم، "میتونم بیام و با شما در زندان مصاحبه کنم تا ببینم آیا واقعاً جامعهستیزید یا نه؟" 213 00:09:57,726 --> 00:10:01,994 و اونا پاسخ ندادند. 214 00:10:01,994 --> 00:10:04,376 پس من تاکتیکم رو عوض کردم. 215 00:10:04,376 --> 00:10:07,676 به "چِین سو اَل" دانلپ ایمیل زدم، 216 00:10:07,676 --> 00:10:10,795 که استریپر باارزش دههی ۹۰ بود. 217 00:10:10,795 --> 00:10:15,529 او به تجارتهای ورشکسته میآمد و ۳۰ درصد نیروی کار را اخراج میکرد 218 00:10:15,529 --> 00:10:18,697 و شهرهای آمریکا را به شهر ارواح تبدیل میکرد. 219 00:10:18,697 --> 00:10:20,327 و من به او ایمیل زدم و گفتم، 220 00:10:20,327 --> 00:10:22,395 "من فکر میکنم شما ممکنه یک ناهنجاری مغزی خیلی خاص داشته باشید 221 00:10:22,395 --> 00:10:24,794 که شما را آدم خاصی میکند 222 00:10:24,794 --> 00:10:29,293 که به روح شکارگر و نترس علاقه دارد. 223 00:10:29,293 --> 00:10:31,061 میتونم بیام و با شما در مورد ناهنجاری مغزی خاصتون مصاحبه کنم؟" 224 00:10:31,061 --> 00:10:32,728 میتونم بیام و با شما در مورد ناهنجاری مغزی خاصتون مصاحبه کنم؟" 225 00:10:32,728 --> 00:10:36,211 و او گفت، "بیا به خونهام." 226 00:10:36,211 --> 00:10:39,110 پس من به عمارت بزرگ ال دانلپ در فلوریدا رفتم 227 00:10:39,110 --> 00:10:43,844 که با مجسمههای حیوانات شکاری پر شده بود. 228 00:10:43,844 --> 00:10:46,929 شیر و ببر اونجا بود. 229 00:10:46,929 --> 00:10:47,980 او من را از باغچه رد کرد. 230 00:10:47,980 --> 00:10:50,699 عقاب و شاهین بود. 231 00:10:50,699 --> 00:10:52,429 او به من میگفت، "اونجا کوسه هست." 232 00:10:52,429 --> 00:10:55,114 او این را با حالت کمتر زنانهای گفت. 233 00:10:55,114 --> 00:11:00,835 "کوسهها و ببرهای بیشتری هم هست." 234 00:11:00,835 --> 00:11:02,830 مثل نارنیا بود. 235 00:11:02,830 --> 00:11:06,120 (خندهی حاضران) 236 00:11:06,120 --> 00:11:08,772 و بعد ما به آشپزخونهاش رفتیم. 237 00:11:08,772 --> 00:11:12,948 حالا ال دانلپ میآمد تا شرکتهای در حال ورشکستگی را نجات بده. 238 00:11:12,948 --> 00:11:15,129 او ۳۰ درصد نیروی کار را میبست. 239 00:11:15,129 --> 00:11:18,400 و اغلب مردم را به آتش شوخی میبست. 240 00:11:18,400 --> 00:11:21,205 مثلاً، یک داستان معرف در مورد او اینه که، 241 00:11:21,205 --> 00:11:24,120 شخصی پیش او آمد و گفت، "من همین الان برای خودم یک ماشین نو خریدم." 242 00:11:24,120 --> 00:11:26,113 و او گفت، "ممکنه شما یک ماشین نو داشته باشید، 243 00:11:26,113 --> 00:11:31,836 اما من بهت میگم چی ندارید، شغل." 244 00:11:31,836 --> 00:11:34,656 خوب در آشپزخانهش - او با همسرش جودی اونجا ایستاده بود، 245 00:11:34,656 --> 00:11:37,529 و محافظ شخصیش "شان" - و من گفتم، "یادت میاد که در ایمیلم گفتم که 246 00:11:37,529 --> 00:11:41,343 ممکنه یک ناهنجاری مغزی خاص داشته باشی که تو رو تبدیل به آدم خاصی میکنه؟" 247 00:11:41,343 --> 00:11:42,943 او گفت، "آره، نظریهی شگفتانگیزیه. 248 00:11:42,943 --> 00:11:46,176 مثل 'استار ترَک' میمونه. شما به جایی میروید که هیچ انسانی قبلاً نرفته." 249 00:11:46,176 --> 00:11:54,027 من گفتم، "خوب، بعضی از روانپزشکها ممکنه بگن 250 00:11:54,027 --> 00:11:56,976 که این یعنی شما ..." (زیرلب حرف میزند) 251 00:11:56,976 --> 00:11:58,627 (خندهی حاضران) 252 00:11:58,627 --> 00:12:00,394 و او گفت، "چی؟" 253 00:12:00,394 --> 00:12:02,427 و من گفتم، "جامعهستیز هستید." 254 00:12:02,427 --> 00:12:06,609 من گفتم، "من در جیبم یک فهرست از ویژگیهای جامعهستیزها دارم. 255 00:12:06,609 --> 00:12:08,893 میتونم اونها را با شما بررسی کنم؟" 256 00:12:08,893 --> 00:12:11,510 و برخلاف میل باطنیاش، برایش جالب شده بود، 257 00:12:11,510 --> 00:12:12,909 و گفت، "خیلی خوب، ادامه بده." 258 00:12:12,909 --> 00:12:16,343 من گفتم، "خوب، خودبزرگبینی." 259 00:12:16,343 --> 00:12:18,842 که باید بگم، به سختی میتونست حاشا کنه 260 00:12:18,842 --> 00:12:22,043 چون زیر یک نقاشی رنگ و روغن غولآسا از خودش ایستاده بود. 261 00:12:22,043 --> 00:12:26,520 (خندهی حاضران) 262 00:12:26,520 --> 00:12:30,073 او گفت، "خوب، باید به خودت باور داشته باشی!" 263 00:12:30,073 --> 00:12:32,668 من گفتم، "حیلهگر." 264 00:12:32,668 --> 00:12:35,719 او گفت، "اینکه رهبریه." 265 00:12:35,719 --> 00:12:37,585 و من گفتم، "احساسات سطحی: 266 00:12:37,585 --> 00:12:39,869 ناتوانی در تجربهی گسترهای از احساسات." 267 00:12:39,869 --> 00:12:43,486 او گفت، "کی دلش میخواد زیر بار احساسات احمقانه بره؟" 268 00:12:43,486 --> 00:12:45,953 پس او در فهرست جامعهستیزها پایین میرفت، 269 00:12:45,953 --> 00:12:49,186 و اساساً اون رو به "کی پنیر من را جابجا کرد؟" ( کتابی در مورد تجارت) تبدیل کرد. 270 00:12:49,186 --> 00:12:53,181 (خندهی حاضران) 271 00:12:53,181 --> 00:12:55,881 اما من متوجه شدم که روزی که من با ال دانلپ بودم اتفاقی افتاد. 272 00:12:55,881 --> 00:12:58,469 هر وقت او چیزی به من میگفت که یه جورایی عادی بود - 273 00:12:58,469 --> 00:13:01,635 مثلاً او با بزهکاری نوجوانان مخالف بود. 274 00:13:01,635 --> 00:13:03,021 او گفت در "وست پوینت" قبولشده، 275 00:13:03,021 --> 00:13:06,269 و اونا بزهکارها را به وست پوینت راه نمیدن. 276 00:13:06,269 --> 00:13:09,118 او به بسیار از ازدواجهای کوتاه مدت نه گفت بود. 277 00:13:09,118 --> 00:13:10,603 او تنها دو بار ازدواج کرده بود. 278 00:13:10,603 --> 00:13:13,837 به تصدیق خودش، همسر اولش در ورقههای طلاق نقل کرده بود که 279 00:13:13,837 --> 00:13:16,004 ال او را با چاقو تهدید کرده است. 280 00:13:16,004 --> 00:13:18,570 و او گفت که همیشه کنجکاو بوده بداند گوشت انسان چه مزهای داره، 281 00:13:18,570 --> 00:13:22,537 اما مردم در ازدواجهای بد و در وسط دعوا حرفهای احمقانه به هم می زنند 282 00:13:22,537 --> 00:13:25,636 و ازدواج دومش ۴۱ سال دوام آورده بود. 283 00:13:25,636 --> 00:13:29,255 پس هر وقت که چیزی به من میگفت که یه جورایی به نظرم غیر جامعهستیزانه میآمد، 284 00:13:29,255 --> 00:13:32,769 با خودم فکر میکردم، خوب من این رو تو کتابم نمیآرم. 285 00:13:32,769 --> 00:13:36,736 و بعد من فهمیدم که جامعهستیز شناس شدن من رو یکم جامعهستیز کرده. 286 00:13:36,736 --> 00:13:40,436 و بعد من فهمیدم که جامعهستیز شناس شدن من رو یکم جامعهستیز کرده. 287 00:13:40,436 --> 00:13:45,404 چون من میخواستم هر طور شده او را در جعبه ای با برچسب جامعهستیز قرار بدم. 288 00:13:45,404 --> 00:13:50,070 من میخواستم او را با دیوانهوارترین لبههای شخصیتش تعریف کنم. 289 00:13:50,070 --> 00:13:53,337 و فهمیدم، آه خدای من. این کاریه که من برای ۲۰ سال انجام میدادم. 290 00:13:53,337 --> 00:13:55,037 این کاریه که تمام خبرنگارها انجام میدن. 291 00:13:55,037 --> 00:13:58,521 ما دفترچه یادداشتهامون رو دستمون میگیریم و به اطراف دنیا سفر میکنیم، 292 00:13:58,521 --> 00:14:00,420 و منتظر جواهرها میشیم. 293 00:14:00,420 --> 00:14:04,948 و جواهرها همیشه خارجیترین جنبههای شخصیت فرد مصاحبه شونده هستند. 294 00:14:04,948 --> 00:14:06,987 و جواهرها همیشه خارجیترین جنبههای شخصیت فرد مصاحبه شونده هستند. 295 00:14:06,987 --> 00:14:10,239 و ما آنها را مثل راهبهای قرون وسطایی به هم میدوزیم. 296 00:14:10,239 --> 00:14:14,104 و میگذاریم چیزای عادی روی زمین بمونند. 297 00:14:14,104 --> 00:14:21,271 در این کشور بیماریهای روانی بیش از اونچه که هستند تشخیص داده میشوند. 298 00:14:21,271 --> 00:14:24,337 دوقطبی کودک - بچههایی به کوچکی ۴ سال برچسب دوقطبی بودن میخورند 299 00:14:24,337 --> 00:14:26,287 دوقطبی کودک - بچههایی به کوچکی ۴ سال برچسب دوقطبی بودن میخورند 300 00:14:26,287 --> 00:14:28,670 چون فورانهای کجخُلقی دارند، 301 00:14:28,670 --> 00:14:33,054 که در فهرست دوقطبی به اونا امتیاز بالایی میده. 302 00:14:33,054 --> 00:14:37,437 وقتی من به لندن برگشتم، تونی به من تلفن کرد. 303 00:14:37,437 --> 00:14:40,287 او گفت، "چرا تلفنهای من را جواب نمیدادی؟" 304 00:14:40,287 --> 00:14:43,679 من گفتم، "خوب آخه اونا میگن تو جامعهستیزی." 305 00:14:43,679 --> 00:14:45,973 و او گفت، "من جامعهستیز نیستم." 306 00:14:45,973 --> 00:14:48,869 او گفت، "میدونی چیه، یکی از موارد توی فهرست عدم پشیمانیه، 307 00:14:48,869 --> 00:14:52,154 مورد دیگهی فهرست زیرک و حیلهگره. 308 00:14:52,154 --> 00:14:54,739 پس وقتی به اونا میگی از جرمت پشیمانی، 309 00:14:54,739 --> 00:14:56,503 اونا میگن، 'این نمونهی بارز یک جامعهستیزه که با زیرکی 310 00:14:56,503 --> 00:14:59,888 بگه احساس پشیمانی میکنه وقتی این طور نیست.' 311 00:14:59,888 --> 00:15:03,387 مثل جادوگری میمونه. همهچیز رو وارونه میکنند." 312 00:15:03,387 --> 00:15:05,869 او گفت، "من به زودی یه دادگاه دارم. 313 00:15:05,869 --> 00:15:08,240 میای؟" 314 00:15:08,240 --> 00:15:10,155 من گفتم باشه. 315 00:15:10,155 --> 00:15:13,047 پس من به دادگاهش رفتم. 316 00:15:13,047 --> 00:15:17,504 و بعد از چهارده سال در برادمور، اونا گذاشتند او بره. 317 00:15:17,504 --> 00:15:20,752 اونا تصمیم گرفتند که او نباید بدون دلیل نگه داشته بشه 318 00:15:20,752 --> 00:15:23,888 چون در یک فهرست امتیاز بالایی میگیره 319 00:15:23,888 --> 00:15:29,271 که ممکنه به این معنی باشه که احتمال بیشتری از میانگین داره که جرمش را تکرار کنه. 320 00:15:29,271 --> 00:15:31,154 پس گذاشتند بره. 321 00:15:31,154 --> 00:15:32,863 و بیرون در راهرو او به من گفت، 322 00:15:32,863 --> 00:15:34,406 "میدونی چیه جان؟" 323 00:15:34,406 --> 00:15:36,829 همه یه کمی جامعهستیزند." 324 00:15:36,829 --> 00:15:40,911 او گفت، "تو هستی، من هستم. خوب واضحه که من هستم." 325 00:15:40,911 --> 00:15:43,411 من گفتم، " حالا چی کار میکنی؟" 326 00:15:43,411 --> 00:15:46,129 او گفت، "میرم به بلژیک 327 00:15:46,129 --> 00:15:47,929 چون زنی که دوست دارم اونجاست. 328 00:15:47,929 --> 00:15:51,128 اما ازدواج کرده، پس باید یه کاری کنم که از شوهرش جدا بشه." 329 00:15:51,128 --> 00:15:55,721 (خندهی حاضران) 330 00:15:55,721 --> 00:15:58,777 به هر حال، این دو سال پیش بود، 331 00:15:58,777 --> 00:16:00,784 و کتاب من در اینجا تموم شد. 332 00:16:00,784 --> 00:16:05,251 و برای ۲۰ ماه همهچیز خوب بود. 333 00:16:05,251 --> 00:16:07,385 اتفاق بدی نیوفتاد. 334 00:16:07,385 --> 00:16:09,256 او با دختری در بیرون لندن زندگی میکرد. 335 00:16:09,256 --> 00:16:11,234 او بر اساس حرف برایان ساینتولوژیست، 336 00:16:11,234 --> 00:16:14,598 داشت جبران زمان از دست رفته را میکرد - که میدونم شوم به نظر میاد، 337 00:16:14,600 --> 00:16:16,300 اما الزاماً شوم نیست. 338 00:16:16,300 --> 00:16:18,883 متأسفانه، بعد از ۲۰ماه، 339 00:16:18,883 --> 00:16:21,267 برای یک ماه به زندان برگشت. 340 00:16:21,267 --> 00:16:25,633 در یک بار وارد یک زد و خورد شد، اون طور که خودش میگه - 341 00:16:25,633 --> 00:16:27,701 و برای یک ماه باز به زندان افتاد، 342 00:16:27,701 --> 00:16:28,751 که میدونم بده، 343 00:16:28,751 --> 00:16:31,984 اما یک ماه یعنی که این زد و خورد هر چه بود، 344 00:16:31,984 --> 00:16:34,517 خیلی بد نبوده. 345 00:16:34,517 --> 00:16:37,805 و بعد او به من تلفن کرد. 346 00:16:37,805 --> 00:16:42,354 و میدونید چیه، من فکر میکنم بیرون آمدن تونی درست بود. 347 00:16:42,354 --> 00:16:46,255 چون شما نباید مردم را با دیوانهوارترین لبههای شخصیتشان تعریف کنید. 348 00:16:46,255 --> 00:16:49,737 و تونی چیزی است به نام نیمه جامعهستیز. 349 00:16:49,737 --> 00:16:55,437 او در منطقهای خاکستری است در دنیایی که منطقههای خاکستری را دوست نداره. 350 00:16:55,437 --> 00:16:59,855 اما مناطق خاکستری جاهایی است که پیچیدگی پیدا میشه، 351 00:16:59,855 --> 00:17:03,237 این جایی است که انسانیت پیدا میشه 352 00:17:03,237 --> 00:17:06,139 و جایی است که حقیقت پیدا میشه. 353 00:17:06,139 --> 00:17:08,253 و تونی به من گفت، 354 00:17:08,253 --> 00:17:12,138 "جان، میتونم برات در یک بار نوشیدنی بخرم؟ 355 00:17:12,138 --> 00:17:15,445 فقط میخوام برای همهی کارهایی که برام کردی ازت تشکر کنم." 356 00:17:15,445 --> 00:17:20,501 و من نرفتم. اگر شما بودید چه کار میکردید؟ 357 00:17:20,501 --> 00:17:21,811 ممنونم. 358 00:17:21,811 --> 00:17:38,572 (تشویق حاضران)