بعد از فراری دادن «اِتیک»
به خارج از زندان،
«هِج» آنها را به سمت یک
سکونتگاه مرزی پرواز میدهد
در سایه «بِرَدبَرییِر»، یعنی همان
دیوار بزرگی که کشور را محاصره کرده.
تمامی ساکنان آنجا به زودی
برای تغذیهی ماهانه گرد هم میآیند.
اهالی دیوار، روزها را با جمعآوری
کارهای هنری و ادبی سپری میکنند،
از سراسر سرزمین.
در روز تغذیه، فرنیس-روباتها،
بسیار گرسنه از راه میرسند.
اگر غذا بخورند، نورها باقی میمانند،
و غذا تحویل داده میشود.
اگر آنها از گرسنگی بمیرند،
مردم هم میمیرند.
ذخیرهی سوخت «هِج»، همینکه او و «اِتیک»
به حومهی شهر میرسند به پایان میرسد،
و منجر به یک فرود سقوط آمیز میشود.
خوشبختانه، همه آنقدری مشغولِ
آماده کردن تغذیه هستند که متوجه نشوند.
تغذیهی امروز جایی است که
«اِتیک» میتواند فرمانده
یک گروه مقاومت زیرزمینی را پیدا کند.
این شخص، مکان سه تا از
قدرتمندترین ابزارها را میداند.
مسئله این است که، «هِج» و «اِتیک»
از نام و ظاهر فرمانده اطلاعی ندارند.
اما «هِج» این اطلاعات را
جمعآوری کرده است:
فرمانده چشمهای سبز دارد.
اگر فرمانده موهای قرمز داشته باشد، اسم او
باید حداقل یک حرف دوتایی متوالی داشته باشد
اگر فرمانده، عینکی باشد، اسم او باید
دقیقاً دو حرف صدادار داشته باشد.
در غیر این صورت، اسمش باید
دقیقاً سه حرف صدادار داشته باشد.
فقط یک نفر هست که
همه اینها برایش صدق میکند.
بهعنوان یک فراری،
«اِتیک» نمیتواند بدون اینکه توجهی
به خودش جلب کند، دزدکی وارد جمعیت بشود.
اما میتواند راهنماییهایی به «هِج» بدهد.
و ابزاری که او دارد چیزی است که
برنامهنویسها به آن عبارت شرطی میگویند.
آن یک عبارت است با فرمِ:
«اگر آ، آنگاه ب.»
فلوچارتها نمایش عالی از
چگونگی کار کردن آنها هستند.
این عبارت شرطی به این صورت ترجمه میشود:
«اگر آ درست باشد، آنگاه ب را بدست میدهد.»
عبارات شرطیای نیز وجود دارند که
احتمالهای متفاوت را تشکیل میدهند.
این میگوید، «اگر آ درست باشد،
دستور ب را اجرا کن.
در غیر این صورت، دستور سی را انجام بده.»
پس، او چه دستوراتی به «هِج» میدهد که
بتواند فرمانده پایداری را پیدا کند؟
اکنون درنگی کنید تا خودتان دریابید.
با چنین مسئلهای،
سادهسازی اولیه میتواند کمککننده باشد.
اگر لازم باشد «هِج» فقط
این یک نفر را بررسی کند چه؟
چه اطلاعاتی دربارهی او
نیاز دارد که جمعآوری کند؟
او ممکن است بپرسد،
«آیا او چشمان سبز دارد؟»
«هِج»، چه سؤالات دیگری باید بپرسد تا
فرمانده مقاومت را پیدا کند؟
و او چگونه باید این سؤالات را پی بگیرد؟
اکنون درنگی کنید تا خودتان دریابید.
اینکه بهعنوان یک انسان چگونه با این مسئله
روبهرو شدید، ممکن است شهودی به نظر برسد.
اما «هِج» یک انسان نیست،
و بنابراین، چالش، از نیاز به دادنِ
دستورالعملهای باقاعده به او نشئت میگیرد
که در هر نمایشنامهای کار کنند.
«هِج» نیاز دارد که ساکنان را
یکی یکی بررسی کند،
تا زمانی که شخص درست را پیدا کند.
به بیانی دیگر، مانند قفل روی سلول زندان
این حلقهای است که دستورات
مشابه را تکرار میکند.
تنها در این زمان
حلقه شامل یک سری سؤال خواهد بود
به شکل عبارات شرطی،
و بهمحض اینکه «هِج» هدفش را پیدا کند،
به پایان میرسد.
اما نخست، شما میخواهید
اطلاعاتتان را مرتب کنید.
هر شخصی مجموعهای از شخصیتها دارد:
رنگ چشم، رنگ مو، عینک، و اسم.
آیا این شخص چشمان سبز دارد؟
اگر بله، یک تیک کنار «رنگ چشم» بزن.
اگر نه، یک ضربدر آنجا بزن.
اگر موی قرمز دارد، آیا نامش
یک حرف دوتایی را در بر میگیرد؟
اگر چنین است، یک تیک کنار «رنگ مو» بزن.
اگر یک حرف دوتایی ندارد،
یک ضربدر کنار «رنگ مو» بزن.
هر شخصی با موی قرمز و بدون حرف دوتایی
نمیتواند فرمانده مقاومت باشد.
اما در نظر بگیرید که
اگر موی آبی داشته باشد،
«هِج» از این سؤال عبور کرده
و به سؤال بعدی میرود.
برای آخرین سؤال، میتوانیم بگوییم،
«اگر آنها عینک بپوشند، آیا نامشان
دقیقاً دو حرف صدادار خواهد داشت
اگر عینک نداشته باشند، آیا نامشان
دقیقاً سه حرف صدادار دارد؟
افرادی در جمعیت، با عینک و یک حرف
صدادار وجود خواهند داشت.
یا بدون عینک و دو تا حرف صدادار.
اما آنها شخصی نیستند که به دنبالش هستیم،
پس یک ضربدر میگیرند.
فرمانده مقاومت باید
شخصی باشد با تیک
یا جاهای خالی نزدیک هر سؤال.
جاهای خالی بیاشکال هستند،
چون اگر کسی موی آبی داشته باشد
قانون دربارهی موی قرمز
در مورد آنها صدق نمیکند.
شما میتوانید از «هِج» برای پرسیدنِ
هر سؤال از هر شخص استفاده کنید،
و سپس فرد را فقط با چکها
و جاهای خالی انتخاب کنید.
راهی هست که بتوان زمان زیادی را صرفهجویی
کنید: بهمحض اینکه «هِج» یک ضربدر زد،
او را به حرکت به سمت شخص بعدی بگمارید.
شما نیازی ندارید که
پاسخ همه سؤالات را داشته باشید،
تنها یک ضربدر به این معناست که
آن شخص، هدف جستجوی شما نیست.
«هِج» از میان جمعیت وزوز میکند،
و در چند دقیقه «آدیلا»،
فرمانده مقاومت را میبیند،
و او را به «اِتیک» بازمیگرداند.
«آدیلا» موافقت میکند تا به آنها برای
دزدیدن نخستین ابزار -گرهی قدرت- کمک کند
اما تحت یک شرط:
که «اِتیک » و «هِج»،
تحول را با شتاب آغاز کنند
توسط باز برنامهنویسی فرنس-روباتها که
شهر را در محاصره قرار دادهاند.
و روباتها درست به ردیف پایین میآیند.