1 00:00:00,899 --> 00:00:02,270 یک شب، 2 00:00:02,294 --> 00:00:06,644 پس از تماشای اخبار شبانه با پسر پنج ساله‌ام، 3 00:00:06,668 --> 00:00:10,792 او از من سوالی پرسید و من برای پاسخ به او به فکر فرو رفتم. 4 00:00:11,555 --> 00:00:15,634 من فکر می‌کردم سوالات پیچیده در سن هشت تا نه سالگی شکل می‌گیرد، 5 00:00:16,888 --> 00:00:20,776 اما پسرم در چشمانم زل زده بود وقتی او را می‌خواباندم، 6 00:00:20,800 --> 00:00:24,240 و با چهره بسیار جدی از من پرسید، 7 00:00:24,264 --> 00:00:26,875 «بابا، تو چرا زندان رفتی؟» 8 00:00:29,590 --> 00:00:31,830 من و همسرم اغلب به این لحظه فکر می‌کردیم. 9 00:00:32,403 --> 00:00:35,233 می‌دانستیم این سوال پیش خواهد آمد. 10 00:00:35,257 --> 00:00:37,130 و می‌خواستیم به خوبی از پسش بر بیاییم. 11 00:00:37,763 --> 00:00:40,054 اما آن شب من باید به سوال پاسخ می‌دادم. 12 00:00:40,672 --> 00:00:45,873 بنابراین تصمیم گرفتم به پسرم بگویم که چطور کارم به زندان کشید 13 00:00:45,897 --> 00:00:49,012 وقتی فقط ۱۵ سال داشتم. 14 00:00:50,958 --> 00:00:53,445 این عکس در ۱۴ سالگی‌ام گرفته شده. 15 00:00:54,007 --> 00:00:55,287 این‌ها مادرم, 16 00:00:55,311 --> 00:00:56,475 خواهرم، 17 00:00:56,499 --> 00:00:58,706 و این کوچولوی نازنین, خواهرزاده‌ام هستند. 18 00:00:59,341 --> 00:01:01,287 او حالا ۲۳ سالش هست، 19 00:01:01,311 --> 00:01:04,765 و این من را دیوانه می‌کند وقتی فکر می‌کنم چقدر سن خودم بالا رفته. 20 00:01:04,789 --> 00:01:06,169 (خنده) 21 00:01:06,645 --> 00:01:09,083 این آخرین عکس بود که گرفتم، 22 00:01:09,107 --> 00:01:13,205 فقط چند هفنه قبل‌ از زمانیکه بدترین تصمیم زندگی‌ام را بگیرم. 23 00:01:14,874 --> 00:01:16,360 من با یکی از دوستانم، 24 00:01:17,185 --> 00:01:19,876 نزدیک ماشینی که مردی در آن خوابیده بود شدیم، 25 00:01:19,900 --> 00:01:21,608 اسلحه‌ای را بیرون کشیدیم، 26 00:01:21,632 --> 00:01:23,781 سوئیچ ماشین او را گرفتیم 27 00:01:23,805 --> 00:01:25,123 و زدیم به چاک. 28 00:01:26,177 --> 00:01:29,315 این تصمیم من را مقابل قاضی قرار داد، 29 00:01:29,339 --> 00:01:32,820 با مادر و خواهرم که کمی عقب‌تر ازمن ایستاده بودند، 30 00:01:32,844 --> 00:01:34,664 در حالیکه گوش می‌دادند 31 00:01:34,688 --> 00:01:38,884 چطور به ۸ سال زندان بزرگسالان با بالاترین درجه امنیتی محکوم شدم. 32 00:01:41,234 --> 00:01:44,055 این عکس خانوادگی بعدی است که با مادرم گرفته‌ام. 33 00:01:44,079 --> 00:01:48,174 اما این مرتبه دراتاق ملاقات زندان گرفته شده. 34 00:01:49,032 --> 00:01:51,047 نگذارید آبشارها و درخت‌ها و باقی 35 00:01:51,071 --> 00:01:53,282 چیزهایی که در پس زمینه هستند شما را گول بزنند. 36 00:01:53,306 --> 00:01:54,323 (خنده) 37 00:01:54,347 --> 00:01:57,435 این یکی ازسخت‌ترین لحظات زندگی‌ام بود. 38 00:01:58,288 --> 00:02:02,750 درحقیقت، در ۲ سال اول من با افسردگی مقابله کردم 39 00:02:02,774 --> 00:02:05,568 با انکار حکم زندانم. 40 00:02:06,631 --> 00:02:09,028 معمولا به مادرم چیزهایی مثل این می‌گفتم، 41 00:02:09,052 --> 00:02:11,336 «منظورم این است، مامان، می‌دانم که فکر نمی‌کنی 42 00:02:11,360 --> 00:02:15,170 که قاضی بخواهد ما را کریسمس اینجا نگهدار دارد.» 43 00:02:15,194 --> 00:02:17,522 و بعد، «...روز ولنتاین. » 44 00:02:17,546 --> 00:02:20,118 و بعد، «...آخرین روز مدرسه.» 45 00:02:20,142 --> 00:02:22,408 وبعد،«... اولین روز مدرسه.» 46 00:02:22,987 --> 00:02:24,554 و بعدی و بعدی. 47 00:02:25,082 --> 00:02:28,762 من به مادرم قول دادم که یک روز، 48 00:02:28,786 --> 00:02:32,104 یک نفر می‌بیند که من در آن سلول‌ها در حال نابود شدن هستم، 49 00:02:32,128 --> 00:02:36,699 که آن فرد به ما می‌گوید که می‌توانیم دوباره نفس بکشیم 50 00:02:36,723 --> 00:02:39,804 چون آنها فقط می‌خواستند من را تنبیه کنند. 51 00:02:40,869 --> 00:02:43,451 ولی روزی داشتم در حیاط زندان قدم می‌زدم 52 00:02:43,451 --> 00:02:44,974 با یکی از دوستانم به نام دنی بی، 53 00:02:44,988 --> 00:02:47,511 از او پرسیدم، «چند وقت است که اینجایی؟» 54 00:02:48,163 --> 00:02:51,795 و او گفت که نزدیک به ۳۱ سال است که اینجا هستم. 55 00:02:53,386 --> 00:02:55,119 کف دستم شروع به عرق کردن کرد، 56 00:02:56,090 --> 00:02:58,393 قلبم از کار افتاد، 57 00:02:58,417 --> 00:03:00,874 انگار با یک تن آجر من را زده باشند. 58 00:03:00,898 --> 00:03:02,979 بخاطر این که آن لحظه متوجه شدم 59 00:03:03,003 --> 00:03:05,954 که شاید من هم باید تمام هشت سال را اینجا باشم. 60 00:03:07,401 --> 00:03:12,083 حالا داستان زندان رفتن در دوران نوجوانی 61 00:03:12,107 --> 00:03:13,877 چیز عجیبی نیست. 62 00:03:13,901 --> 00:03:15,893 اما برای خانواده من، 63 00:03:15,917 --> 00:03:19,467 غم‌انگیزترین اتفاقی بود که رخ داده بود. 64 00:03:20,384 --> 00:03:22,037 بدجوری دلتنگ خانواده‌ام بودم. 65 00:03:22,863 --> 00:03:24,662 درست مثل هر نوجوان دیگری، 66 00:03:24,686 --> 00:03:28,249 فقط‌ می‌خواستم صبح کریسمس هدیه‌ها را باز کنم 67 00:03:28,273 --> 00:03:30,740 و با دوستانم از دبیرستان فارغ التحصیل شوم. 68 00:03:32,692 --> 00:03:35,597 و به خاطر شدت امنیت در زندانها، 69 00:03:35,621 --> 00:03:37,374 دسترسی به اینترنت محدود بود. 70 00:03:38,216 --> 00:03:40,268 فرستادن ایمیل آسان نبود، 71 00:03:40,292 --> 00:03:42,034 فرستادن پیامک امکان نداشت. 72 00:03:42,058 --> 00:03:44,206 و به طور قطع هیچ شبکه اجتماعی وجود نداشت. 73 00:03:45,178 --> 00:03:51,799 به این معنی بود که لحظات معنی‌دار زندگی مثل شب شعر یا فارغ التحصیلی از کالج 74 00:03:51,823 --> 00:03:56,406 و یا هزاران محتوای رایگانی که من و شما هر روز با آن مواجه هستیم 75 00:03:56,430 --> 00:04:04,491 به ندرت با پسرعمویتان، خواهر برادر یا بهترین دوست زندانی در میان گذاشته می‌شود. 76 00:04:04,936 --> 00:04:06,802 بسیار غمناک شدم. 77 00:04:08,107 --> 00:04:11,462 دوران کودکی من به همراه رویاهایش از بین رفت. 78 00:04:12,688 --> 00:04:17,242 و آن درهای فلزی هر شب با خوردن به یکدیگر 79 00:04:17,266 --> 00:04:19,265 درون اتاقهای زندان بسته می‌شدند، 80 00:04:19,289 --> 00:04:21,077 و همین‌ها باعث شد من به سرعت بزرگ شوم. 81 00:04:22,696 --> 00:04:24,649 من می‌توانم تجربیات مستقیم خودم را بگویم 82 00:04:24,673 --> 00:04:28,163 که چیزی در مورد خشونت زندان وجود دارد 83 00:04:28,187 --> 00:04:29,977 که کاملا امید را از بین می‌برد. 84 00:04:31,458 --> 00:04:33,707 حتی می‌خواستم مادرم را از این جریانات دور کنم، 85 00:04:33,731 --> 00:04:37,756 چون نمی‌خواستم درگیر هزینه‌ی تماس‌های من 86 00:04:37,780 --> 00:04:41,136 یا هشت ساعت رانندگی برای دیدار یک ساعته با من شود، 87 00:04:41,160 --> 00:04:43,118 و آن بازدید بدنی‌های وحشتناک 88 00:04:43,142 --> 00:04:46,631 که قبل از ورود به اتاق ملاقات تجربه می‌کرد. 89 00:04:46,841 --> 00:04:51,391 اما همانطور که خیلی از والدینی که امشب اینجا حاظر هستند می‌دانند 90 00:04:51,415 --> 00:04:53,735 نمی‌توان جلوی عشق یک مادر را گرفت. 91 00:04:53,759 --> 00:04:55,598 (خنده حاضرین) 92 00:04:55,622 --> 00:04:57,014 خب پس مادر من چه کار کرد؟ 93 00:04:57,705 --> 00:05:00,698 او وقتی که در اتاق ملاقات نشسته بود یک قول داد 94 00:05:01,650 --> 00:05:05,614 قول داد که برای من نامه بنویسد 95 00:05:05,638 --> 00:05:07,073 یا عکسی برایم بفرستد 96 00:05:07,097 --> 00:05:11,628 از روزهایی که من پیش آنها نبودم تا وقتی که به خانه بازگردم. 97 00:05:13,445 --> 00:05:16,604 شش سال از دوره محکومیت من مانده بود، 98 00:05:16,628 --> 00:05:20,424 زندگی ما کاملا از هم پاشیده بود، 99 00:05:20,448 --> 00:05:22,861 و اینجا بود که این خانم خوش‌برخورد پیدایش شد 100 00:05:22,885 --> 00:05:26,045 طوری سمت اتاق ملاقات زندان می‌آمد انگار من در اردوگاه تابستانی هستم 101 00:05:26,045 --> 00:05:28,580 با برنامه جدیدی برای ارسال یک مجموعه عکس برای من. 102 00:05:28,604 --> 00:05:30,367 (خنده حاضرین) 103 00:05:31,843 --> 00:05:33,374 چه دوران جالبی. 104 00:05:35,105 --> 00:05:36,789 نمی‌دانستم که، 105 00:05:36,813 --> 00:05:40,041 این نامه‌های مادرم بود که جان من را نجات داد. 106 00:05:41,473 --> 00:05:45,016 مادرم از چیزبرگر برایم عکس می‌گرفت 107 00:05:45,040 --> 00:05:47,371 یا یک تشک در فروشگاه-- 108 00:05:47,395 --> 00:05:49,733 (خنده حاضرین) 109 00:05:49,757 --> 00:05:52,082 و آن عکس‌ها را به همراه یک نامه برایم می‌فرستاد 110 00:05:52,106 --> 00:05:56,802 و به من نوید می‌داد که یک روز من می‌توانم از یک همبرگر آبدار و چرب لذت ببرم 111 00:05:56,826 --> 00:05:58,853 یا روی یک تشک راحت بخوابم. 112 00:05:58,877 --> 00:06:02,380 مادرم به من اطمینان می‌داد که پس از خاتمه زندان زندگی وجود خواهد داشت. 113 00:06:04,290 --> 00:06:09,130 در حقیقت بهترین دوستانم زندگی معرکه‌ای را شروع کرده بودند 114 00:06:09,154 --> 00:06:11,086 از نامه‌ها و عکسهای مادرم فهمیدم-- 115 00:06:11,110 --> 00:06:12,984 (خنده حاضرین) 116 00:06:13,008 --> 00:06:18,326 باعث می‌شد کل یک بخش زندان با نگاهی مختصر بفهمند در دنیا چه خبراست. 117 00:06:19,072 --> 00:06:24,437 بعد از هشت سال کابوس، که زندان هیچ وقت تمام نمی‌شود، 118 00:06:25,682 --> 00:06:27,924 فاقد از صفات انسانی شدن، 119 00:06:27,948 --> 00:06:30,017 جستجوی بدنی، 120 00:06:30,041 --> 00:06:35,382 تماشای مردمی که درکیسه‌های حمل جسد از راهروی زندان خارج می‌شدند، 121 00:06:35,406 --> 00:06:37,418 من بالاخره آزاد شدم. 122 00:06:37,977 --> 00:06:39,698 شرط می‌بندم شما نمی‌توانید حدس بزنید 123 00:06:39,722 --> 00:06:43,720 چه کسی بود که در آن صبح سرد ماه فوریه دنبالم آمد. 124 00:06:43,744 --> 00:06:45,502 (خنده حاضرین) 125 00:06:45,526 --> 00:06:46,677 خوب فکر کنم حدس زدید- 126 00:06:46,701 --> 00:06:47,734 (خنده حاضرین) 127 00:06:47,758 --> 00:06:49,635 مادرم و خواهرم. 128 00:06:52,062 --> 00:06:56,091 سالهایی که برای آمدنشان دعا کرده بودیم بالاخره فرا رسید، 129 00:06:56,836 --> 00:07:00,401 و درد زندگی پشت میله‌ها را پشت سر گذاشته بودیم. 130 00:07:01,150 --> 00:07:02,704 یا حداقل اینطور فکر می‌کردیم. 131 00:07:03,519 --> 00:07:07,580 درست مثل من، اکثر آدمهای زندان بالاخره یک روز به خانه برمی‌گردند. 132 00:07:08,405 --> 00:07:10,232 و بر خلاف من، 133 00:07:10,256 --> 00:07:15,782 بسیاری هستند که این حمایت را چه درحبس و چه پس از آزادی ندارند. 134 00:07:16,977 --> 00:07:19,092 این معضل جدی است، 135 00:07:19,116 --> 00:07:22,540 و حتی وقتی که به خانه آمدم برای پیدا کردن کار تلاش می‌کردم. 136 00:07:23,576 --> 00:07:26,713 هر فرم استخدامی را که پر می‌کردم-- 137 00:07:26,737 --> 00:07:33,088 از فروشگاه‌های موادغذایی تا شرکت‌های رهنی و فروشگاه‌های لباس-- 138 00:07:33,112 --> 00:07:36,386 همه آنها یک سوال مشترک می‌پرسیدند، 139 00:07:37,579 --> 00:07:40,131 با اشتیاق و اضطراب، 140 00:07:40,155 --> 00:07:42,405 منتظرند تا من جواب را تیک بزنم: 141 00:07:43,248 --> 00:07:46,009 «آیا تاکنون محکومیت جنایی داشته‌اید؟» 142 00:07:47,446 --> 00:07:49,685 صادقانه بگویم، 143 00:07:49,709 --> 00:07:52,144 می‌دانستم بالاخره این روز فرا می‌رسد. 144 00:07:52,168 --> 00:07:54,145 می‌دانستم که باید با این موضوع روبرو شوم. 145 00:07:54,585 --> 00:07:59,478 بنابراین فشار ذهنی آن را وقتی در زندان بودم تعدیل کردم. 146 00:08:00,171 --> 00:08:03,606 اما پس از اینکه در بیش از ۴۰ درخواست کار رد شدم، 147 00:08:03,630 --> 00:08:05,858 حتی وقتی در من احساس ناامیدی شکل گرفت. 148 00:08:06,859 --> 00:08:10,485 من فکر می‌کردم زندگیم را کاملا پس می‌گیرم 149 00:08:10,509 --> 00:08:14,461 و این چیزها مربوط به گذشته من بود و همه چیز دوباره به حالت اول برمی‌گردد. 150 00:08:15,358 --> 00:08:19,054 اما این تصمیمی بود که وقتی پانزده سال سن داشتم گرفتم 151 00:08:19,078 --> 00:08:22,815 تا آن لحظه دامنگیر من بود 152 00:08:24,221 --> 00:08:25,684 اما وقتی در جستجوی کار بودم، 153 00:08:26,326 --> 00:08:31,156 یک روز فرمی را پر می‌کردم که این سوال را پرسیده بود، 154 00:08:32,466 --> 00:08:35,088 اما این بار سوال جور دیگری پرسیده شده بود. 155 00:08:35,960 --> 00:08:37,734 این بار سوال این بود 156 00:08:37,758 --> 00:08:43,307 آیا درهفت سال گذشته به خاطر جرمی محکوم شده‌اید؟ 157 00:08:43,382 --> 00:08:45,746 حالا بعد از حکم هشت سال زندانی-- 158 00:08:45,770 --> 00:08:47,564 (خنده حاضرین) 159 00:08:47,588 --> 00:08:53,088 من می‌توانستم صادقانه بگویم محکومیتم هفت سال قبل تمام شده. 160 00:08:54,315 --> 00:08:57,993 من می‌توانستم به آن سوال با افتخار پاسخ بدهم «نه» 161 00:08:58,844 --> 00:09:01,966 و بلاخره من اولین کار خودم را به دست آوردم. 162 00:09:02,868 --> 00:09:06,773 (تشویق حاضرین) 163 00:09:08,130 --> 00:09:11,515 حالا من آن کسی بودم که در فروشگاه رنگ رنگها را مخلوط می‌کردم. 164 00:09:11,626 --> 00:09:14,127 و در آخر مشتریان وارد مغازه می‌شدند، 165 00:09:14,151 --> 00:09:15,575 و آنها از من می‌پرسیدند، 166 00:09:15,599 --> 00:09:18,743 «سلام مارکوس چقدر می‌گیری آشپزخانه‌ام را رنگ کنی؟» 167 00:09:19,657 --> 00:09:24,100 «خوب خانم جانسون، ما آشپزخانه‌ها را رنگ نمی‌کنیم، 168 00:09:24,100 --> 00:09:26,860 ما به شما رنگ می‌فروشیم تا خودتان آشپزخانه‌تان را رنگ کنید» 169 00:09:26,860 --> 00:09:28,099 (خنده حاضرین) 170 00:09:28,535 --> 00:09:32,332 ایده‌ای در ذهنم ایجاد شد و یک شرکت نقاشی دایر کردم 171 00:09:32,474 --> 00:09:37,022 که پل ارتباطی شد بین مشتریانی که در فروشگاه رنگ بودند 172 00:09:37,046 --> 00:09:39,454 و نقاشانی که به کار مداوم احتیاج داشتند. 173 00:09:41,007 --> 00:09:42,860 بعد از یک سال یا بیشتر، 174 00:09:42,884 --> 00:09:45,559 من آن فروشگاه رنگ را ترک کردم، 175 00:09:46,570 --> 00:09:48,944 ما شرکت خودمان را بزرگ کردیم، 176 00:09:48,968 --> 00:09:54,412 و از آن زمان به بعد، من بسیاری از افراد از زندان برگشته را استخدام کرده‌ام. 177 00:09:54,436 --> 00:09:58,342 (تشویق حاضرین) 178 00:10:00,813 --> 00:10:03,254 من امروز با انجام یک جرم اینجا ایستاده‌ام، 179 00:10:04,095 --> 00:10:08,372 و درست مثل میلیون‌ها نفر دیگر در سراسر کشور 180 00:10:08,396 --> 00:10:12,195 کسانی که بر روی سینه نشان حرف «ج» جرم را دارند 181 00:10:13,461 --> 00:10:17,651 درست همانطور که مادرم سالها پیش به من قول داده بود، 182 00:10:17,675 --> 00:10:22,672 می‌خواستم به آنها نشان بدهم که هنوز زندگی بعد از زندان وجود دارد. 183 00:10:22,911 --> 00:10:25,377 من شروع به زندگی به بهترین شکل ممکن کردم، 184 00:10:26,577 --> 00:10:29,146 و من نمی‌توانستم باور کنم که در خیال زندگی می‌کنم. 185 00:10:30,036 --> 00:10:33,564 اما دوستان من همانهایی که در آن سلولها با آنها بزرگ شدم 186 00:10:33,588 --> 00:10:40,264 به من زنگ می‌زدند و دائم درخواست می‌کردند که عکسهای این زنگی جدیدم برای آنها بفرستم. 187 00:10:40,361 --> 00:10:42,694 اگر من سفری کرده بودم آنها عکس آن را می‌خواستند 188 00:10:42,907 --> 00:10:45,609 وقتی ازدواج کردم آنها عکس‌ها را می‌خواستند. 189 00:10:46,381 --> 00:10:51,142 اما من وقت نشستن و نوشتن نامه را نداشتم 190 00:10:51,166 --> 00:10:52,975 یا پرینت گرفتن عکس از گوشیم. 191 00:10:53,748 --> 00:10:55,652 من معمولاً به آنها می‌گفتم، 192 00:10:55,676 --> 00:11:00,495 «رفیق، اگه می‌توانستم برای تو پیام بفرستم زندگی من چقدر آسانتر می‌شد.» 193 00:11:01,744 --> 00:11:05,864 برای حل این مشکل بعد از کلی جستجو تو فروشگاه‌های اپلیکیشن موبایل 194 00:11:05,888 --> 00:11:08,093 چیزی نتوانستم پیدا کنم، 195 00:11:08,117 --> 00:11:11,714 ما «فلیک شاپ» را راه اندازی کردیم. 196 00:11:12,410 --> 00:11:16,071 (تشویق حاضرین) 197 00:11:18,098 --> 00:11:19,862 من شوخی نمی‌کنم-- 198 00:11:19,886 --> 00:11:24,700 آیا می‌دانید که تجارت تلفن زندان 199 00:11:24,724 --> 00:11:27,520 صنعتی میلیارد دلاری ایجاد کرد؟ 200 00:11:28,593 --> 00:11:31,374 برخی از این مشاغل یغماگرهستند، 201 00:11:31,398 --> 00:11:35,558 و بنابراین می‌دانستیم که باید بفهمیم چگونه این فاصله را پر کنیم. 202 00:11:37,417 --> 00:11:42,665 فلیک شاپ به خانواده‌های عضو اجازه می‌دهد که عکس بگیرند و متن کوتاه اضافه کنند، 203 00:11:43,630 --> 00:11:46,326 ۹۹ سنت برای زدن دکمه ارسال پرداخت کنند، 204 00:11:46,350 --> 00:11:49,489 ما آن عکسها و متن‌ها را بر روی کاغذهای واقعی کارت پستال چاپ می‌کنیم 205 00:11:49,513 --> 00:11:55,414 و آنها را با پست مستقیم به هر فردی در هر زندانی از کشور ارسال می‌کنیم، 206 00:11:56,340 --> 00:12:01,528 (تشویق حاضرین) 207 00:12:03,037 --> 00:12:06,508 میلیون‌ها خانواده وجود دارد که در حال از هم پاشیدن هستند، 208 00:12:06,532 --> 00:12:10,780 فقط به این دلیل که آنها وقت نوشتن یک نامه را ندارند، 209 00:12:11,565 --> 00:12:14,396 یا چگونگی چاپ یک عکس که درون گوشی هست، 210 00:12:14,420 --> 00:12:18,026 یا رفتن به یک فروشگاه برای خرید یک پاکت نامه 211 00:12:18,050 --> 00:12:20,989 و بعد رفتن به اداره پست و خرید تمبر. 212 00:12:21,477 --> 00:12:24,151 ما با ایجاد ارتباط بین ۵۰ خانواده کار را شروع کردیم. 213 00:12:24,815 --> 00:12:27,299 و بعد ۱۰۰ خانواده. 214 00:12:27,863 --> 00:12:30,508 و بعد ۵۰۰ خانواده. 215 00:12:31,338 --> 00:12:34,370 و امروز من با افتخار می‌گویم 216 00:12:34,394 --> 00:12:38,966 ما توانستیم بیشتر از ۱۴۰.۰۰۰ خانواده را در سراسر کشور 217 00:12:38,990 --> 00:12:40,195 بهم متصل کنیم. 218 00:12:40,219 --> 00:12:44,883 (تشویق حاضرین) 219 00:12:46,735 --> 00:12:51,387 ما حتی نامه‌هایی را در دفترم که روی میزم تلنبار می‌شوند 220 00:12:51,411 --> 00:12:53,015 از زندانی‌هایی دریافت می‌کنیم 221 00:12:53,533 --> 00:12:54,776 مثل جیسون. 222 00:12:55,956 --> 00:12:59,780 جیسون می‌گوید «دیشب من تقریبا ۱۵ کارت پستال دریافت کردم 223 00:12:59,804 --> 00:13:01,975 جمله‌هایی بسیار روحیه‌بخش 224 00:13:01,999 --> 00:13:04,747 که مجبور شدم به خاطرش برای شما بنویسم و از شما تشکر کنم.» 225 00:13:05,918 --> 00:13:07,836 یا جورج، که نوشته، 226 00:13:07,860 --> 00:13:11,900 امروز حدود شش کارت پستال به همراه کلی عشق دریافت کردم.. 227 00:13:11,924 --> 00:13:15,139 من نمی‌دانم این سقف از عشق از کجا بالای سرم درست شده.» 228 00:13:15,854 --> 00:13:18,295 من نمی‌توانم باور کنم چقدر خوشبختم 229 00:13:18,844 --> 00:13:21,084 که می‌توانم بعضی وقت‌ها با کودکی ملاقات کنم 230 00:13:21,514 --> 00:13:25,273 که کارت پستال فلیک شاپ را برای والدین زندانی خودش می‌فرستد. 231 00:13:26,491 --> 00:13:31,108 بعضی وقتها من اجازه رفتن به کاخ سفید را دارم 232 00:13:31,132 --> 00:13:35,747 و می‌توانم خطاب به مردم در مورد اصلاح سیستم کیفری صحبت کنم. 233 00:13:36,797 --> 00:13:42,384 و این داستان برای من باورنکردنی است چرا که زندگی من همیشه به این شکل نبوده. 234 00:13:43,190 --> 00:13:50,286 خیلی واضح یادم هست که در سلولی با ابعاد ۱.۵ در ۲.۵متر زندگی می‌کردم 235 00:13:50,310 --> 00:13:56,992 به همراه مرد ۲۲ ساله‌ای که حدود ۴۳ سال از حبسش باقی مانده بود، 236 00:13:57,016 --> 00:14:00,458 و من در حالی که روی تختم نشسته بودم با خودم فکر می‌کردم 237 00:14:00,482 --> 00:14:03,875 ما احتمالا با هم در این سلولها خواهیم مرد. 238 00:14:05,462 --> 00:14:09,992 خب من می‌دانم در این زمانه حبس گروهی 239 00:14:10,016 --> 00:14:13,517 و اخباری که می‌بینیم در مورد افرادی که به زندانها می‌روند 240 00:14:13,541 --> 00:14:15,504 یک مشکل بزرگ اجتماعی است 241 00:14:15,528 --> 00:14:18,698 که همه ما باید برای حل کردن آن کمک ‌کنیم. 242 00:14:19,224 --> 00:14:21,394 اما من اطمینان دارم 243 00:14:21,418 --> 00:14:26,738 که اگر برای ساختن ارتباطات خانوادگی مصمم باشیم 244 00:14:26,762 --> 00:14:29,453 در محیط‌هایی که این ارتباطات بیشتر مورد نیاز هستند، 245 00:14:29,477 --> 00:14:32,719 این قدم بسیار بزرگی در مسیر درست است. 246 00:14:34,154 --> 00:14:37,322 من کاملاً عاشق این مرحله از زندگی‌ام هستم، 247 00:14:37,346 --> 00:14:40,269 در این بخش از زندگی که الان هستم. 248 00:14:41,031 --> 00:14:44,868 اما می‌دانید چه کسی بیشتر از من از این مرحله از زنگی لذت می‌برد؟ 249 00:14:45,662 --> 00:14:46,832 مادرم. 250 00:14:46,856 --> 00:14:47,963 (خنده حاضرین) 251 00:14:47,987 --> 00:14:49,777 مامان، دوستت دارم. متشکرم. 252 00:14:49,801 --> 00:14:53,030 (تشویق حاضرین)