0:00:00.899,0:00:02.270 یک شب، 0:00:02.294,0:00:06.644 پس از تماشای اخبار شبانه [br]با پسر پنج ساله‌ام، 0:00:06.668,0:00:10.792 او از من سوالی پرسید[br]و من برای پاسخ به او به فکر فرو رفتم. 0:00:11.555,0:00:15.634 من فکر می‌کردم سوالات پیچیده[br]در سن هشت تا نه سالگی شکل می‌گیرد، 0:00:16.888,0:00:20.776 اما پسرم در چشمانم زل زده بود [br]وقتی او را می‌خواباندم، 0:00:20.800,0:00:24.240 و با چهره بسیار جدی از من پرسید، 0:00:24.264,0:00:26.875 «بابا، تو چرا زندان رفتی؟» 0:00:29.590,0:00:31.830 من و همسرم اغلب[br]به این لحظه فکر می‌کردیم. 0:00:32.403,0:00:35.233 می‌دانستیم این سوال پیش خواهد آمد. 0:00:35.257,0:00:37.130 و می‌خواستیم به خوبی از پسش بر بیاییم. 0:00:37.763,0:00:40.054 اما آن شب من باید به سوال پاسخ می‌دادم. 0:00:40.672,0:00:45.873 بنابراین تصمیم گرفتم به پسرم بگویم[br]که چطور کارم به زندان کشید 0:00:45.897,0:00:49.012 وقتی فقط ۱۵ سال داشتم. 0:00:50.958,0:00:53.445 این عکس در ۱۴ سالگی‌ام گرفته شده. 0:00:54.007,0:00:55.287 این‌ها مادرم, 0:00:55.311,0:00:56.475 خواهرم، 0:00:56.499,0:00:58.706 و این کوچولوی نازنین,[br]خواهرزاده‌ام هستند. 0:00:59.341,0:01:01.287 او حالا ۲۳ سالش هست، 0:01:01.311,0:01:04.765 و این من را دیوانه می‌کند[br]وقتی فکر می‌کنم چقدر سن خودم بالا رفته. 0:01:04.789,0:01:06.169 (خنده) 0:01:06.645,0:01:09.083 این آخرین عکس بود که گرفتم، 0:01:09.107,0:01:13.205 فقط چند هفنه قبل‌ از زمانیکه[br]بدترین تصمیم زندگی‌ام را بگیرم. 0:01:14.874,0:01:16.360 من با یکی از دوستانم، 0:01:17.185,0:01:19.876 نزدیک ماشینی که مردی [br]در آن خوابیده بود شدیم، 0:01:19.900,0:01:21.608 اسلحه‌ای را بیرون کشیدیم، 0:01:21.632,0:01:23.781 سوئیچ ماشین او را گرفتیم 0:01:23.805,0:01:25.123 و زدیم به چاک. 0:01:26.177,0:01:29.315 این تصمیم من را[br]مقابل قاضی قرار داد، 0:01:29.339,0:01:32.820 با مادر و خواهرم که[br]کمی عقب‌تر ازمن ایستاده بودند، 0:01:32.844,0:01:34.664 در حالیکه گوش می‌دادند 0:01:34.688,0:01:38.884 چطور به ۸ سال زندان بزرگسالان[br]با بالاترین درجه امنیتی محکوم شدم. 0:01:41.234,0:01:44.055 این عکس خانوادگی بعدی است[br]که با مادرم گرفته‌ام. 0:01:44.079,0:01:48.174 اما این مرتبه [br]دراتاق ملاقات زندان گرفته شده. 0:01:49.032,0:01:51.047 نگذارید آبشارها و درخت‌ها و باقی 0:01:51.071,0:01:53.282 چیزهایی که در پس زمینه هستند[br]شما را گول بزنند. 0:01:53.306,0:01:54.323 (خنده) 0:01:54.347,0:01:57.435 این یکی ازسخت‌ترین [br]لحظات زندگی‌ام بود. 0:01:58.288,0:02:02.750 درحقیقت، در ۲ سال اول[br]من با افسردگی مقابله کردم 0:02:02.774,0:02:05.568 با انکار حکم زندانم. 0:02:06.631,0:02:09.028 معمولا به مادرم چیزهایی[br]مثل این می‌گفتم، 0:02:09.052,0:02:11.336 «منظورم این است، مامان،[br]می‌دانم که فکر نمی‌کنی 0:02:11.360,0:02:15.170 که قاضی بخواهد ما را [br]کریسمس اینجا نگهدار دارد.» 0:02:15.194,0:02:17.522 و بعد، «...روز ولنتاین. » 0:02:17.546,0:02:20.118 و بعد، «...آخرین روز مدرسه.» 0:02:20.142,0:02:22.408 وبعد،«... اولین روز مدرسه.» 0:02:22.987,0:02:24.554 و بعدی و بعدی. 0:02:25.082,0:02:28.762 من به مادرم قول دادم که یک روز، 0:02:28.786,0:02:32.104 یک نفر می‌بیند که[br]من در آن سلول‌ها در حال نابود شدن هستم، 0:02:32.128,0:02:36.699 که آن فرد به ما می‌گوید که می‌توانیم [br]دوباره نفس بکشیم 0:02:36.723,0:02:39.804 چون آنها فقط می‌خواستند[br]من را تنبیه کنند. 0:02:40.869,0:02:43.451 ولی روزی داشتم در حیاط زندان قدم می‌زدم 0:02:43.451,0:02:44.974 با یکی از دوستانم به نام دنی بی، 0:02:44.988,0:02:47.511 از او پرسیدم، [br]«چند وقت است که اینجایی؟» 0:02:48.163,0:02:51.795 و او گفت که نزدیک به ۳۱ سال است[br]که اینجا هستم. 0:02:53.386,0:02:55.119 کف دستم شروع[br]به عرق کردن کرد، 0:02:56.090,0:02:58.393 قلبم از کار افتاد، 0:02:58.417,0:03:00.874 انگار با یک تن آجر من را زده باشند. 0:03:00.898,0:03:02.979 بخاطر این که آن لحظه متوجه شدم 0:03:03.003,0:03:05.954 که شاید من هم باید تمام[br]هشت سال را اینجا باشم. 0:03:07.401,0:03:12.083 حالا داستان زندان رفتن در[br]دوران نوجوانی 0:03:12.107,0:03:13.877 چیز عجیبی نیست. 0:03:13.901,0:03:15.893 اما برای خانواده من، 0:03:15.917,0:03:19.467 غم‌انگیزترین اتفاقی بود که رخ داده بود. 0:03:20.384,0:03:22.037 بدجوری دلتنگ خانواده‌ام بودم. 0:03:22.863,0:03:24.662 درست مثل هر نوجوان دیگری، 0:03:24.686,0:03:28.249 فقط‌ می‌خواستم صبح کریسمس[br]هدیه‌ها را باز کنم 0:03:28.273,0:03:30.740 و با دوستانم از دبیرستان [br]فارغ التحصیل شوم. 0:03:32.692,0:03:35.597 و به خاطر شدت امنیت در زندانها، 0:03:35.621,0:03:37.374 دسترسی به اینترنت محدود بود. 0:03:38.216,0:03:40.268 فرستادن ایمیل آسان نبود، 0:03:40.292,0:03:42.034 فرستادن پیامک امکان نداشت. 0:03:42.058,0:03:44.206 و به طور قطع هیچ شبکه اجتماعی وجود نداشت. 0:03:45.178,0:03:51.799 به این معنی بود که لحظات معنی‌دار زندگی[br]مثل شب شعر یا فارغ التحصیلی از کالج 0:03:51.823,0:03:56.406 و یا هزاران محتوای رایگانی[br]که من و شما هر روز با آن مواجه هستیم 0:03:56.430,0:04:04.491 به ندرت با پسرعمویتان، خواهر برادر یا[br]بهترین دوست زندانی در میان گذاشته می‌شود. 0:04:04.936,0:04:06.802 بسیار غمناک شدم. 0:04:08.107,0:04:11.462 دوران کودکی من[br]به همراه رویاهایش از بین رفت. 0:04:12.688,0:04:17.242 و آن درهای فلزی هر شب[br]با خوردن به یکدیگر 0:04:17.266,0:04:19.265 درون اتاقهای زندان بسته می‌شدند، 0:04:19.289,0:04:21.077 و همین‌ها باعث شد[br]من به سرعت بزرگ شوم. 0:04:22.696,0:04:24.649 من می‌توانم تجربیات مستقیم خودم را بگویم 0:04:24.673,0:04:28.163 که چیزی در مورد خشونت زندان وجود دارد 0:04:28.187,0:04:29.977 که کاملا امید را از بین می‌برد. 0:04:31.458,0:04:33.707 حتی می‌خواستم مادرم را[br]از این جریانات دور کنم، 0:04:33.731,0:04:37.756 چون نمی‌خواستم درگیر هزینه‌ی تماس‌های من 0:04:37.780,0:04:41.136 یا هشت ساعت رانندگی [br]برای دیدار یک ساعته با من شود، 0:04:41.160,0:04:43.118 و آن بازدید بدنی‌های وحشتناک 0:04:43.142,0:04:46.631 که قبل از ورود[br]به اتاق ملاقات تجربه می‌کرد. 0:04:46.841,0:04:51.391 اما همانطور که خیلی از والدینی که امشب[br]اینجا حاظر هستند می‌دانند 0:04:51.415,0:04:53.735 نمی‌توان جلوی عشق یک مادر را گرفت. 0:04:53.759,0:04:55.598 (خنده حاضرین) 0:04:55.622,0:04:57.014 خب پس مادر من چه کار کرد؟ 0:04:57.705,0:05:00.698 او وقتی که در اتاق ملاقات نشسته بود[br]یک قول داد 0:05:01.650,0:05:05.614 قول داد که برای من نامه بنویسد 0:05:05.638,0:05:07.073 یا عکسی برایم بفرستد 0:05:07.097,0:05:11.628 از روزهایی که من پیش آنها نبودم [br]تا وقتی که به خانه بازگردم. 0:05:13.445,0:05:16.604 شش سال از دوره محکومیت من مانده بود، 0:05:16.628,0:05:20.424 زندگی ما کاملا از هم پاشیده بود، 0:05:20.448,0:05:22.861 و اینجا بود که این خانم[br]خوش‌برخورد پیدایش شد 0:05:22.885,0:05:26.045 طوری سمت اتاق ملاقات زندان می‌آمد[br]انگار من در اردوگاه تابستانی هستم 0:05:26.045,0:05:28.580 با برنامه جدیدی برای ارسال[br]یک مجموعه عکس برای من. 0:05:28.604,0:05:30.367 (خنده حاضرین) 0:05:31.843,0:05:33.374 چه دوران جالبی. 0:05:35.105,0:05:36.789 نمی‌دانستم که، 0:05:36.813,0:05:40.041 این نامه‌های مادرم بود که [br]جان من را نجات داد. 0:05:41.473,0:05:45.016 مادرم از چیزبرگر برایم عکس می‌گرفت 0:05:45.040,0:05:47.371 یا یک تشک در فروشگاه-- 0:05:47.395,0:05:49.733 (خنده حاضرین) 0:05:49.757,0:05:52.082 و آن عکس‌ها را به همراه یک نامه[br]برایم می‌فرستاد 0:05:52.106,0:05:56.802 و به من نوید می‌داد که یک روز من [br]می‌توانم از یک همبرگر آبدار و چرب لذت ببرم 0:05:56.826,0:05:58.853 یا روی یک تشک راحت بخوابم. 0:05:58.877,0:06:02.380 مادرم به من اطمینان می‌داد که پس از خاتمه[br]زندان زندگی وجود خواهد داشت. 0:06:04.290,0:06:09.130 در حقیقت بهترین دوستانم [br]زندگی معرکه‌ای را شروع کرده بودند 0:06:09.154,0:06:11.086 از نامه‌ها و عکسهای مادرم فهمیدم-- 0:06:11.110,0:06:12.984 (خنده حاضرین) 0:06:13.008,0:06:18.326 باعث می‌شد کل یک بخش زندان[br]با نگاهی مختصر بفهمند در دنیا چه خبراست. 0:06:19.072,0:06:24.437 بعد از هشت سال کابوس،[br]که زندان هیچ وقت تمام نمی‌شود، 0:06:25.682,0:06:27.924 فاقد از صفات انسانی شدن، 0:06:27.948,0:06:30.017 جستجوی بدنی، 0:06:30.041,0:06:35.382 تماشای مردمی که درکیسه‌های[br]حمل جسد از راهروی زندان خارج می‌شدند، 0:06:35.406,0:06:37.418 من بالاخره آزاد شدم. 0:06:37.977,0:06:39.698 شرط می‌بندم شما نمی‌توانید حدس بزنید 0:06:39.722,0:06:43.720 چه کسی بود که در آن صبح سرد ماه فوریه[br]دنبالم آمد. 0:06:43.744,0:06:45.502 (خنده حاضرین) 0:06:45.526,0:06:46.677 خوب فکر کنم حدس زدید- 0:06:46.701,0:06:47.734 (خنده حاضرین) 0:06:47.758,0:06:49.635 مادرم و خواهرم. 0:06:52.062,0:06:56.091 سالهایی که برای آمدنشان دعا کرده بودیم[br]بالاخره فرا رسید، 0:06:56.836,0:07:00.401 و درد زندگی پشت میله‌ها را پشت سر[br]گذاشته بودیم. 0:07:01.150,0:07:02.704 یا حداقل اینطور فکر می‌کردیم. 0:07:03.519,0:07:07.580 درست مثل من، اکثر آدمهای زندان[br]بالاخره یک روز به خانه برمی‌گردند. 0:07:08.405,0:07:10.232 و بر خلاف من، 0:07:10.256,0:07:15.782 بسیاری هستند که این حمایت را[br]چه درحبس و چه پس از آزادی ندارند. 0:07:16.977,0:07:19.092 این معضل جدی است، 0:07:19.116,0:07:22.540 و حتی وقتی که به خانه آمدم برای [br]پیدا کردن کار تلاش می‌کردم. 0:07:23.576,0:07:26.713 هر فرم استخدامی را که پر می‌کردم-- 0:07:26.737,0:07:33.088 از فروشگاه‌های موادغذایی تا شرکت‌های رهنی[br]و فروشگاه‌های لباس-- 0:07:33.112,0:07:36.386 همه آنها یک سوال مشترک می‌پرسیدند، 0:07:37.579,0:07:40.131 با اشتیاق و اضطراب، 0:07:40.155,0:07:42.405 منتظرند تا من جواب را تیک بزنم: 0:07:43.248,0:07:46.009 «آیا تاکنون محکومیت جنایی داشته‌اید؟» 0:07:47.446,0:07:49.685 صادقانه بگویم، 0:07:49.709,0:07:52.144 می‌دانستم بالاخره این روز فرا می‌رسد. 0:07:52.168,0:07:54.145 می‌دانستم که باید با این موضوع روبرو شوم. 0:07:54.585,0:07:59.478 بنابراین فشار ذهنی آن را وقتی [br]در زندان بودم تعدیل کردم. 0:08:00.171,0:08:03.606 اما پس از اینکه در بیش از[br]۴۰ درخواست کار رد شدم، 0:08:03.630,0:08:05.858 حتی وقتی در من احساس ناامیدی شکل گرفت. 0:08:06.859,0:08:10.485 من فکر می‌کردم زندگیم را کاملا پس می‌گیرم 0:08:10.509,0:08:14.461 و این چیزها مربوط به گذشته من بود[br]و همه چیز دوباره به حالت اول برمی‌گردد. 0:08:15.358,0:08:19.054 اما این تصمیمی بود که وقتی پانزده[br]سال سن داشتم گرفتم 0:08:19.078,0:08:22.815 تا آن لحظه دامنگیر من بود 0:08:24.221,0:08:25.684 اما وقتی در جستجوی کار بودم، 0:08:26.326,0:08:31.156 یک روز فرمی را پر می‌کردم [br]که این سوال را پرسیده بود، 0:08:32.466,0:08:35.088 اما این بار سوال جور دیگری[br]پرسیده شده بود. 0:08:35.960,0:08:37.734 این بار سوال این بود 0:08:37.758,0:08:43.307 آیا درهفت سال گذشته[br]به خاطر جرمی محکوم شده‌اید؟ 0:08:43.382,0:08:45.746 حالا بعد از حکم هشت سال زندانی-- 0:08:45.770,0:08:47.564 (خنده حاضرین) 0:08:47.588,0:08:53.088 من می‌توانستم صادقانه بگویم[br]محکومیتم هفت سال قبل تمام شده. 0:08:54.315,0:08:57.993 من می‌توانستم به آن سوال با[br]افتخار پاسخ بدهم «نه» 0:08:58.844,0:09:01.966 و بلاخره من اولین کار [br]خودم را به دست آوردم. 0:09:02.868,0:09:06.773 (تشویق حاضرین) 0:09:08.130,0:09:11.515 حالا من آن کسی بودم که در فروشگاه رنگ[br]رنگها را مخلوط می‌کردم. 0:09:11.626,0:09:14.127 و در آخر مشتریان وارد مغازه می‌شدند، 0:09:14.151,0:09:15.575 و آنها از من می‌پرسیدند، 0:09:15.599,0:09:18.743 «سلام مارکوس چقدر می‌گیری[br]آشپزخانه‌ام را رنگ کنی؟» 0:09:19.657,0:09:24.100 «خوب خانم جانسون،[br]ما آشپزخانه‌ها را رنگ نمی‌کنیم، 0:09:24.100,0:09:26.860 ما به شما رنگ می‌فروشیم[br]تا خودتان آشپزخانه‌تان را رنگ کنید» 0:09:26.860,0:09:28.099 (خنده حاضرین) 0:09:28.535,0:09:32.332 ایده‌ای در ذهنم ایجاد شد[br]و یک شرکت نقاشی دایر کردم 0:09:32.474,0:09:37.022 که پل ارتباطی شد بین مشتریانی[br]که در فروشگاه رنگ بودند 0:09:37.046,0:09:39.454 و نقاشانی که به کار مداوم احتیاج داشتند. 0:09:41.007,0:09:42.860 بعد از یک سال یا بیشتر، 0:09:42.884,0:09:45.559 من آن فروشگاه رنگ را ترک کردم، 0:09:46.570,0:09:48.944 ما شرکت خودمان را بزرگ کردیم، 0:09:48.968,0:09:54.412 و از آن زمان به بعد، من بسیاری از[br]افراد از زندان برگشته را استخدام کرده‌ام. 0:09:54.436,0:09:58.342 (تشویق حاضرین) 0:10:00.813,0:10:03.254 من امروز با انجام یک جرم اینجا ایستاده‌ام، 0:10:04.095,0:10:08.372 و درست مثل میلیون‌ها نفر[br]دیگر در سراسر کشور 0:10:08.396,0:10:12.195 کسانی که بر روی سینه [br]نشان حرف «ج» جرم را دارند 0:10:13.461,0:10:17.651 درست همانطور که مادرم[br]سالها پیش به من قول داده بود، 0:10:17.675,0:10:22.672 می‌خواستم به آنها نشان بدهم[br]که هنوز زندگی بعد از زندان وجود دارد. 0:10:22.911,0:10:25.377 من شروع به زندگی به بهترین شکل ممکن کردم، 0:10:26.577,0:10:29.146 و من نمی‌توانستم باور کنم که[br]در خیال زندگی می‌کنم. 0:10:30.036,0:10:33.564 اما دوستان من همانهایی که[br]در آن سلولها با آنها بزرگ شدم 0:10:33.588,0:10:40.264 به من زنگ می‌زدند و دائم درخواست می‌کردند[br]که عکسهای این زنگی جدیدم برای آنها بفرستم. 0:10:40.361,0:10:42.694 اگر من سفری کرده بودم[br]آنها عکس آن را می‌خواستند 0:10:42.907,0:10:45.609 وقتی ازدواج کردم [br]آنها عکس‌ها را می‌خواستند. 0:10:46.381,0:10:51.142 اما من وقت نشستن و نوشتن نامه را نداشتم 0:10:51.166,0:10:52.975 یا پرینت گرفتن عکس از گوشیم. 0:10:53.748,0:10:55.652 من معمولاً به آنها می‌گفتم، 0:10:55.676,0:11:00.495 «رفیق، اگه می‌توانستم برای تو پیام بفرستم[br]زندگی من چقدر آسانتر می‌شد.» 0:11:01.744,0:11:05.864 برای حل این مشکل بعد از کلی جستجو[br]تو فروشگاه‌های اپلیکیشن موبایل 0:11:05.888,0:11:08.093 چیزی نتوانستم پیدا کنم، 0:11:08.117,0:11:11.714 ما «فلیک شاپ» را راه اندازی کردیم. 0:11:12.410,0:11:16.071 (تشویق حاضرین) 0:11:18.098,0:11:19.862 من شوخی نمی‌کنم-- 0:11:19.886,0:11:24.700 آیا می‌دانید که تجارت تلفن زندان 0:11:24.724,0:11:27.520 صنعتی میلیارد دلاری ایجاد کرد؟ 0:11:28.593,0:11:31.374 برخی از این مشاغل یغماگرهستند، 0:11:31.398,0:11:35.558 و بنابراین می‌دانستیم که باید بفهمیم[br]چگونه این فاصله را پر کنیم. 0:11:37.417,0:11:42.665 فلیک شاپ به خانواده‌های عضو اجازه می‌دهد[br]که عکس بگیرند و متن کوتاه اضافه کنند، 0:11:43.630,0:11:46.326 ۹۹ سنت برای زدن دکمه ارسال پرداخت کنند، 0:11:46.350,0:11:49.489 ما آن عکسها و متن‌ها را بر روی کاغذهای[br]واقعی کارت پستال چاپ می‌کنیم 0:11:49.513,0:11:55.414 و آنها را با پست مستقیم به هر فردی[br]در هر زندانی از کشور ارسال می‌کنیم، 0:11:56.340,0:12:01.528 (تشویق حاضرین) 0:12:03.037,0:12:06.508 میلیون‌ها خانواده وجود دارد[br]که در حال از هم پاشیدن هستند، 0:12:06.532,0:12:10.780 فقط به این دلیل که آنها وقت [br]نوشتن یک نامه را ندارند، 0:12:11.565,0:12:14.396 یا چگونگی چاپ یک عکس [br]که درون گوشی هست، 0:12:14.420,0:12:18.026 یا رفتن به یک فروشگاه[br]برای خرید یک پاکت نامه 0:12:18.050,0:12:20.989 و بعد رفتن به اداره پست [br]و خرید تمبر. 0:12:21.477,0:12:24.151 ما با ایجاد ارتباط بین ۵۰[br]خانواده کار را شروع کردیم. 0:12:24.815,0:12:27.299 و بعد ۱۰۰ خانواده. 0:12:27.863,0:12:30.508 و بعد ۵۰۰ خانواده. 0:12:31.338,0:12:34.370 و امروز من با افتخار می‌گویم 0:12:34.394,0:12:38.966 ما توانستیم بیشتر از[br]۱۴۰.۰۰۰ خانواده را در سراسر کشور 0:12:38.990,0:12:40.195 بهم متصل کنیم. 0:12:40.219,0:12:44.883 (تشویق حاضرین) 0:12:46.735,0:12:51.387 ما حتی نامه‌هایی را در دفترم[br]که روی میزم تلنبار می‌شوند 0:12:51.411,0:12:53.015 از زندانی‌هایی دریافت می‌کنیم 0:12:53.533,0:12:54.776 مثل جیسون. 0:12:55.956,0:12:59.780 جیسون می‌گوید «دیشب من تقریبا[br]۱۵ کارت پستال دریافت کردم 0:12:59.804,0:13:01.975 جمله‌هایی بسیار روحیه‌بخش 0:13:01.999,0:13:04.747 که مجبور شدم به خاطرش [br]برای شما بنویسم و از شما تشکر کنم.» 0:13:05.918,0:13:07.836 یا جورج، که نوشته، 0:13:07.860,0:13:11.900 امروز حدود شش کارت پستال[br]به همراه کلی عشق دریافت کردم.. 0:13:11.924,0:13:15.139 من نمی‌دانم این سقف از عشق [br]از کجا بالای سرم درست شده.» 0:13:15.854,0:13:18.295 من نمی‌توانم باور کنم چقدر خوشبختم 0:13:18.844,0:13:21.084 که می‌توانم بعضی وقت‌ها[br]با کودکی ملاقات کنم 0:13:21.514,0:13:25.273 که کارت پستال فلیک شاپ [br]را برای والدین زندانی خودش می‌فرستد. 0:13:26.491,0:13:31.108 بعضی وقتها من اجازه رفتن[br]به کاخ سفید را دارم 0:13:31.132,0:13:35.747 و می‌توانم خطاب به مردم در مورد[br]اصلاح سیستم کیفری صحبت کنم. 0:13:36.797,0:13:42.384 و این داستان برای من باورنکردنی است[br]چرا که زندگی من همیشه به این شکل نبوده. 0:13:43.190,0:13:50.286 خیلی واضح یادم هست که در [br]سلولی با ابعاد ۱.۵ در ۲.۵متر زندگی می‌کردم 0:13:50.310,0:13:56.992 به همراه مرد ۲۲ ساله‌ای که[br]حدود ۴۳ سال از حبسش باقی مانده بود، 0:13:57.016,0:14:00.458 و من در حالی که روی تختم[br]نشسته بودم با خودم فکر می‌کردم 0:14:00.482,0:14:03.875 ما احتمالا با هم در این سلولها خواهیم مرد. 0:14:05.462,0:14:09.992 خب من می‌دانم در این زمانه حبس گروهی 0:14:10.016,0:14:13.517 و اخباری که می‌بینیم در مورد افرادی[br]که به زندانها می‌روند 0:14:13.541,0:14:15.504 یک مشکل بزرگ اجتماعی است 0:14:15.528,0:14:18.698 که همه ما باید برای حل کردن آن کمک ‌کنیم. 0:14:19.224,0:14:21.394 اما من اطمینان دارم 0:14:21.418,0:14:26.738 که اگر برای ساختن[br]ارتباطات خانوادگی مصمم باشیم 0:14:26.762,0:14:29.453 در محیط‌هایی که این ارتباطات[br]بیشتر مورد نیاز هستند، 0:14:29.477,0:14:32.719 این قدم بسیار بزرگی در مسیر درست است. 0:14:34.154,0:14:37.322 من کاملاً عاشق این مرحله از زندگی‌ام هستم، 0:14:37.346,0:14:40.269 در این بخش از زندگی که الان هستم. 0:14:41.031,0:14:44.868 اما می‌دانید چه کسی بیشتر از من [br]از این مرحله از زنگی لذت می‌برد؟ 0:14:45.662,0:14:46.832 مادرم. 0:14:46.856,0:14:47.963 (خنده حاضرین) 0:14:47.987,0:14:49.777 مامان، دوستت دارم. متشکرم. 0:14:49.801,0:14:53.030 (تشویق حاضرین)