کلوئی شاشا: خوش آمدی ابرام
و خیلی ممنونم که به ما ملحق شدی.
ابرام ایکس کندی: ممنونم کلوئی،
و ویتنی،
و از همه شما بخاطر
پیوستن به این گفتگو تشکر میکنم.
چند هفته پیش،
درست روزی که از قتل وحشیانه
جورج فلوید مطلع شدیم،
با خبر شدیم که یک زن سفیدپوست
در سنترال پارک
که قلاده سگش را نبسته بود
و مرد سیاهپوست کنار او
به او گفت که باید سگش را ببندد،
آن زن تصمیم گرفت
که مرد سیاهپوست را تهدید کند،
و با پلیس تماس بگیرد
و ادعا کند که زندگی او در خطر است.
و البته زمانیکه ما از طریق یک ویدئو
از این قضیه با خبر شدیم،
بسیاری از آمریکاییها به شدت خشمگین شدند،
و آن خانم، یعنی ایمی کوپر،
مجبور شد به تلویزیون ملی برود
و بگوید،
مثل حرفی که تعداد بیشماری از آمریکاییها
بعد از انجام یک عمل نژادپرستانه میزنند،
« من نژادپرست نیستم.»
میگویم آمریکاییهای بیشمار،
چون اگر به پیشینه آمریکاییها توجه کنیم،
ابراز عقاید نژادپرستانه،
حمایت از سیاستهای نژادپرستانه،
در واقع شما دارید درباره
پیشینه مردمی صحبت میکنید
که ادعا میکنند نژادپرست نیستند،
همه میگویند ما نژادپرست نیستیم،
چه ایمی کوپرهای این دنیا،
چه دونالد ترامپ،
که بلافاصله بعد از این ماجرا گفت
بالتیمور که اکثر جمعیتش سیاهپوست هستند
شهری شلوغ و پر از موش است که هیچ انسانی
دلش نمیخواهد آنجا زندگی کند،
و وقتی به نژادپرستی متهم شد،
گفت، «من به هیچ عنوان نژادپرست نیستم.»
و قلب تپنده نژادپرستی
تا بوده انکار بوده،
و صدای این قلب تپنده
همیشه این بوده، « من نژادپرست نیستم.»
و هدف من این است که با تلاش خودم
باعث شوم آمریکاییها
مفهوم «غیرنژادپرست» را
از دایره واژگان خود حذف کنند،
و متوجه شوند که ما یا نژادپرست هستیم
یا ضد نژادپرستی.
ما یا در حال بیان ایدههایی هستیم
که نشان میدهند گروههای نژادی خاص
بهتر یا بدتر از ایدههای دیگر هستند،
و یا برتر یا پایینتر از
گروههای دیگر هستند.
یا نژادپرست هستیم،
یا ضد نژادپرستی هستیم.
ما میگوییم که گروههای نژادی
با هم برابرند،
با وجود همه اختلافات فرهنگی و حتی قومی.
ما یا از سیاستهایی حمایت میکنیم
که باعث نابرابری و بیعدالتی میشوند،
مثل ماجرای قتل برونا تیلور
که در شهر لوئیزویل اتفاق افتاد،
یا از سیاستها و اقدامات
زورگویانه حمایت میکنیم
که باعث ایجاد عدالت
و برابری برای همه میشوند.
و به نظرم ما باید خیلی شفاف عمل کنیم
در رابطه با این که آیا ما
ایدههای نژادپرستانه را ابراز میکنیم،
و آیا از سیاستهای نژادپرستانه
حمایت میکنیم،
و باید به این کارهایمان اعتراف کنیم،
زیرا برای ضد نژادپرست بودن
باید اول به نژادپرست بودنمان اعتراف کنیم،
یعنی بگوییم، « میدانید قضیه چیست؟
من موقع رفتن به سنترال پارک،
نژادپرستانه عمل کردم.
اما میخواهم عوض شوم.
میخواهم تلاش کنم تا ضد نژادپرستی باشم.»
و برای نژادپرست بودن
باید مدام انکار کنیم
که نابرابریهای نژادپرستانه
در جامعه آمریکایی رواج دارند،
و مدام ایدههای نژادپرستانه موجود
در ذهن آمریکاییها را انکار کنیم.
و اینکه، من میخواهم
یک جامعه برابر و بی طرف بسازم،
و تنها راه آغاز این فرآیند
اعتراف به نژادپرست بودنمان است
و اینکه شروع کنیم به ساختن
دنیایی ضد نژادپرستی
ممنونم.
ک. ش: خیلی ممنونم.
میدانید، کتاب شما با نام
« چگونه ضد نژادپرستی باشیم»
بخاطر اتفاقات اخیر یک کتاب پرفروش شده،
و شما در این کتاب کمی در مورد
روشهایی گفتهاید که در آنها
نژادپرستی و ضدنژادپرستی
دو قطب متضاد هستند که میتوان
از طریق آنها نژادپرستی را درک کرد.
آیا میتوانید کمی بیشتر
در این باره صحبت کنید
که اصول اساسی ضدنژادپرستی چه هستند،
تا افرادی که با آنها آشنایی ندارند،
بدانند چگونه میتوانند ضد نژادپرستی باشند.
ا.ایکس. ک: من در صحبتهایم گفتم
که قلب تپنده نژادپرستی، انکار است،
و قلب تپنده ضدنژادپرستی بودن، اعتراف است،
پذیرش این مسئله است
که برای بزرگ شدن در این جامعه
و در برخی مواقع در طول زندگی ما
شاید ایدههایی نژادپرستانه
در زندگیمان نهادینه شوند،
ایدههایی که میگویند گروههای نژادی خاص
بهتر یا بدتر از دیگر گروهها هستند،
و چون ما به سلسله مراتب نژادی باور داریم،
و این مسئله بطور سیستماتیک
به آمریکاییها آموزش داده میشود
که سیاهپوستان خیلی خطرناک هستند،
که احتمال جرم و جنایت
در سیاهپوستان بیشتر است
وقتی ما در جامعهای زندگی میکنیم
که سیاهپوستان
۴۰ درصد جمعیت زندانیهای
ملی را تشکیل میدهند،
برای مردم عادی به نظر میرسد.
وقتی در جامعهای زندگی میکنیم
که در شهری مثل مینیاپولیس
که ۲۰ درصد بافت جمعیتی آن را
سیاهپوستان تشکیل میدهند
اما بیش از ۶۰ درصد افرادی که هدف
گلوله پلیس قرار میگیرند سیاهپوست هستند،
و این هم طبیعی به نظر میرسد.
بنابراین برای ضد نژادپرستی بودن
باید بپذیریم که هیچ چیز اشتباه
و نادرستی درباره سیاهپوستها
و دیگر نژادها وجود ندارد.
چیز خطرناکی وجود ندارد
چه درباره سیاهپوستها
و چه گروههای نژادی دیگر.
بدین ترتیب وقتی ما این نابرابریها را
در اطراف خود میبینیم،
متوجه میشویم که طبیعی نیستند،
و بعد ما تازه میفهمیم که چه سیاستهای
پشت پردهای باعث میشوند
که سیاهپوستان بسیاری
توسط پلیس کشته شوند؟
چه سیاستهای پشت پردهای هستند
که بسیاری از مردم آمریکای لاتین
بطور نابرابری به کووید۱۹ مبتلا میشوند؟
چطور میتوانم در این ماجرا نقشی داشته باشم
تا این سیاستها را با سیاستهای
ضدنژادپرستی بیشتری جایگزین کنم؟
ویتنی پنینگتون راجرز:
پس اینطور به نظر میرسد
شما بین غیرنژادپرست
و ضد نژادپرست تمایز قائل میشوید.
میتوانید کمی بیشتر در این مورد
صحبت کنید و مسئله را بازتر توضیح دهید؟
تقاوت بین این دو مورد چیست؟
ا ایکس ک: اگر سادهتر بخواهم بگویم
یک غیرنژادپرست،
نژادپرستیست که انکار میکند،
و یک شخص ضد نژادپرستی کسی است
که اعتراف میکند
در مواقعی نژادپرستانه عمل کرده،
و کسی که علاقمند به شناخت
نابرابریها و مشکلات نژادی جامعه است،
و کسی که دوست دارد
این نابرابریهای نژادی را به چالش بکشد
آن هم با به چالش کشیدن سیاستها.
صحبت من این است
که بردهداران و بردهفروشها
تصور میکردند که عقاید آنها
از نظر ما نژادپرستانه نیست.
آنها چنین حرفهایی میزنند،
« سیاهپوستان فرزندان نفرین شده
حام (پسر نوح)هستند،
و آنها نفرین شدهاند
و تا ابد هم همینطور میمانند.»
و نمیگویند، « من نژادپرست نیستم.»
بلکه میگویند، « این قانون خداست.»
آنها چنین حرفهایی میزنند،
« براساس علم، براساس مردمشناسی،
و براساس تاریخ طبیعی،
ماهیت سیاهپوستان
مستعد بردگی و بندگیست.
این قانون طبیعت است. من نژادپرست نیستم.
در واقع من کاری را انجام میدهم
که طبیعت به من گفته است.»
و بنابراین این ساختار نژادپرست نبودن
و نفی نژادپرستی فرد است
به تاریخچه این کشور برمیگردد.
ک ش: بله.
و فکر میکنید چرا این کار مشکلیست
و بعضی مردم هنوز نمیتوانند بپذیرند
که این بیطرف بودن کافی نیست
مخصوصاً در موارد نژادپرستی.
ا ایکس ک: بنظرم چونکه ضد نژادپرستی بودن
تلاش زیادی میطلبد.
باید خیلی انتقاد پذیر باشید، درست است؟
شما باید بپذیرید که اشتباه کردید.
باید اعتراف کنید
اگر دارایی بیشتری دارید
و برای مثال اگر سفیدپوست هستید،
و دارایی بیشتری دارید،
این به این معنی نیست
که شما باارزشتر هستید.
باید اعتراف کنید، بله ممکن است شما بشدت
در طول زندگی تلاش کرده باشید،
اما شما مزایای خاصی هم داشتهاید
که به شما فرصتهایی ارائه دادهاند
که دیگران از آنها بیبهره بودهاند.
باید به این مسائل اعتراف کنید،
و کار خیلی سختی است
برای مردم که در ملأ عام،
و حتی پیش خودشان از خودشان انتقاد کنند.
فکر میکنم که این مورد هم هست،
و احتمالاً باید با این موضوع پیش میرفتم
که مردم چگونه
«نژادپرستی» را تعریف میکنند.
و اینکه مردم طوری کلمه
«نژادپرست» را توصیف میکنند
که انگار یک مقوله ثابت است،
یک هویت.
که برای هویت فرد ضروریست.
شخصی نژادپرست میشود.
و بنابراین- -
آنها هم شخص نژادپرست را به یک
شخصیت بدذات و شیطانی ربط میدهند.
او را به اعضای سازمان
کوکلاکس کلان ربط میدهند.
و با خودشان میگویند،
« من که عضو سازمان کوکلاکس کلان نیستم،
من آدم بدی نیستم
من در طول زندگیام کارهای خوبی کردهام.
من کارهای خوبی در حق رنگینپوستان کردهام.
پس من نژادپرست نیستم.
من چنین آدمی نیستم. هویت من این نیست.
اما در واقع نباید چنین تعریفی
از نژادپرست داشته باشیم.
نژادپرست یک کلمه توصیفی است
که رفتار و گفتار افراد را
در لحظه توصیف میکند،
بنابراین وقتی شخصی در یک لحظه
یک نظر نژادپرستانه میدهد
زمانیکه میگویند سیاهپوستان تنبل هستند،
دارند نژادپرستانه رفتار میکنند.
درصورتیکه در لحظه بعد
که از فرهنگ مردم محلی تعریف میکنند،
ضد نژادپرستی عمل میکنند.
و.پ.ر: و حالا چند سوال داریم
که از طرف مردم بپرسیم،
اما فکر میکنم زمانیکه
اکثر مردم این ایده را بشنوند،
ایده ضد نژادپرستی،
این حس ایجاد میشود که این مسئله چیزی است
که مربوط به جامعه سفیدپوست است.
بنابراین میتوانید کمی در این باره
توضیح دهید که چگونه جامعه سیاهپوستان
غیر سفیدپوستان و دیگر اقلیتهای نژادی
میتوانند در این ایده ضدنژادپرستانه
مشارکت کنند و درباره آن فکر کنند؟
ا ایکس ک: حتماً.
اگر آمریکاییهای سفیدپوست
مدام بگویند که « من نژادپرست نیستم،»
رنگینپوستان هم مدام میگویند،
« من نمیتوانم نژادپرست باشم،
چون من رنگینپوست هستم.»
و بعضی از رنگینپوستان هم میگویند
نمیتوانند نژادپرست باشند
چون هیچ قدرتی ندارند.
بنابراین، اولین و مهمترین،
کاری که من سعی کردم انجام دهم
این است که جلوی این ایده را بگیرم
این که رنگینپوستان هیچگونه قدرتی ندارند.
هیج چیز بیشتر از این باعث ضعف نمیشود
که بگوییم، یا اینکه فکر کنیم که
به عنوان یک رنگینپوست،
هیچگونه قدرتی نداریم.
رنگینپوستان برای مدت طولانی
از یک قدرت بنیادی استفاده کردهاند
که همه انسانها آن را دارند،
و آن هم سیاست مقاومت است- -
قدرت مقاومت است،
مقاومت در برابر یک جامعه نژادپرست.
اما اگر شما یک رنگینپوست هستید،
و معتقدید کسانی که به اینجا میآیند
از کشرهای هندوراس و السالوادور
به این کشور هجوم آوردهاند،
شما معتقدید که مهاجرهای آمریکای لاتین
متجاوز و حیوان هستند،
اگر شما سیاهپوست، آسیایی یا بومی هستید،
شما قطعاً دارای این صفات نیستید،
و این تبدیل به بخشی از این مسئله شده
که از مهاجران آمریکایی لاتین حمایت کنیم،
و بفهمیم که آنها چیزهای زیادی
برای ارائه کردن به این کشور دارند
مثل همه گروههای دیگر،
خواهید دید که این افراد
«شغلتان را از شما میگیرند،»
و بنابراین شما هم از سخنان
نژادپرستانه حمایت میکنید،
و از سیاستهای نژاد پرستانه حمایت میکنید،
حتی اگر دوست نداشته باشید
این کارها را بکنید،
به عبارت دیگر، این کار باعث آزارتان میشود
اگر مهاجرین سیاهپوستی باشید
که از هائیتی و نیجریه آمدهاید،
اگر آسیایی باشید،
مهاجرینی که از هند میآیند.
بنابراین فکر میکنم این مسئله حتی
برای رنگینپوستان هم بسیار مهم است
که متوجه شوند میتوانند مقاومت کنند،
و زمانیکه رنگینپوستان به چشم دردسر
به رنگینپوستان دیگر نگاه میکنند،
آنها نمیخواهند نژادپرستی را
به عنوان مشکل اصلی بپذیرند.
و هرکسی که نژادپرستی را
به عنوان مشکل اصلی نمیبیند
نمیتواند ضدنژادپرستی باشد.
ک ش: شما در ابتدای صحبتهایتان
به این مسئله اشاره کردید،
اما در این مورد صحبت کردید
که چگونه نژادپرستی می تواند دلیلی باشد
برای اینکه جامعه سیاهپوست و رنگینپوست
در آمریکا بطور سیستماتیک
قشر محرومی محسوب میشوند،
که این مسئله منجر به تلفات بیش از اندازه
کووید۱۹ در این جوامع شده است.
و با این حال، رسانه ها اغلب
رنگینپوستان را مقصر میدانند
و میگویند در برابر
این بیماری آسیبپذیر هستند.
بنابراین میخواهم بدانم،
چه رابطهای بین ضدنژادپرستی بودن
و احتمال ایجاد یک تغییر اساسی وجود دارد؟
ا ایکس ک: فکر میکنم
یک رابطه مستقیم وجود دارد،
وقتی که هستید- -
وقتی به این مسئله باور دارید
و نظرات نژادپرستانه میدهید،
شما حتی ذرهای هم به تغییر فکر نمیکنید
زیرا شما باور دارید که تبعیض نژادی
یک چیز طبیعیست.
یا اینکه، فکرش را هم نمیکنید
که تغییر امکانپذیر باشد.
به عبارت دیگر، شما باور دارید
که دلیل اینکه سیاهپوستان
با این میزان بالا توسط پلیس کشته میشوند
یا دلیل اینکه تعداد زیادی از مردم لاتین
به بیماری مبتلا میشوند
این است که مشکل از خود این افراد است،
و این غیرقابل تغییر است.
بنابراین شما حتی این نیاز را نمیبینید
که یک تغییر ساختاری اساسی باید ایجاد شود،
چه برسد به اینکه در این
تغییر ساختاری اساسی نقشی داشته باشید.
بنابراین، برای ضدتژادپرستی بودن،
باید بدانیم
تنها دو علت برای وجود
تبعیض نژادی وجود دارد:
یا مشکل از مردم است،
یا اینکه مشکل از قدرت و سیاست است.
و اگر شما متوجه شدید که مشکل
از هیچیک از گروههای مردم نیست،
من مدام میگویم گروهها- -
و نمیگویم افراد.
مطمئناً افراد سیاهپوست زیادی هستند
که کرونا ویروس را جدی نگرفتهاند،
که یکی از علتهای ابتلای آنها هم همین است.
اما سفیدپوستانی هم وجود دارند
که کروناویروس را جدی نگرفتهاند.
هیچکس تابحال اثبات نکرده است،
در واقع مطالعات نشان داده
که سیاهپوستها کروناویروس را
بیشتر جدی میگیرند
در مقایسه با سفیدپوستها.
ما اینجا در مورد فرد صحبت نمیکنیم،
و مطمئناً نباید گروه را
تبدیل به فرد کنیم.
و مطمئناً نباید به رفتار فردی نگاه کنیم
رفتار یک شخص آمریکایی لاتین
و رفتار یک سیاهپوست،
و بگوییم که مشت نمونه خروار است.
این به خودی خود یک ایده نژادپرستانه است.
پس صحبت من درباره گروههاست.
و اگر شما باور دارید
که گروهها با هم برابرند،
بناراین تنها جایگزین،
تنها توصیف نابرابری و بیعدالتی مداوم،
قدرت و سیاست است.
و وقت گذاشتن برای تغییر
و به چالش کشیدن قدرت و سیاست
یعنی وقت گذاشتن برای ضد نژادپرستی بودن.
و پ ر: بنابراین مخاطبین ما
سؤالاتی مطرح کردهاند.
اولین سؤال توسط یکی از
اعضای جامعه مطرح شده
که میگوید، « وقتی از امتیاز ویژه
سفیدپوستان صحبت میکنیم،
در مورد این امتیاز هم که
مکالمات دشوار نداریم صحبت می کنیم.
فکر نمیکنید این آغازی برای یک تغییر است؟»
ا ایکس ک: امیدوارم،
چون فکر میکنم
که آمریکاییهای سفیدپوست هم،
باید متوجه شوند
که امتیاز ویژه دارند،
امتیازاتی که به آنها تعلق گرفته است
بخاطر رنگ پوستشان،
و تنها راهی که توسط آن
میتوانند از این امتیاز استفاده کنند
با شروع و ایجاد این نوع مکالمات است.
اما آنها باید همچنین بدانند
که بله آنها دارایی بیشتری دارند،
آمریکاییهای سفیدپوست دارایی بیشتری دارند،
و این بخاطر سیاستهای نژادپرستانه است،
اما فکر میکنم سؤالی که
آمریکاییهای سفیدپوست دارند،
مخصوصاً زمانیکه آنها
چنین مکالماتی بین خودشان دارند،
این است که اگر ما جامعه برابری داشتیم،
آیا دارایی بیشتری هم داشتیم؟
چون سؤال من این است که، میدانید،
آمریکاییهای سفیدپوست بخاطر نژادپرستیست
که دارایی بیشتری دارند،
اما گروههای دیگری هم
در دیگر دموکراسیهای غربی وجود دارند
که دارا تر از آمریکاییهای سفیدپوست است،
و شما این سؤال را میپرسید،
که چرا مردم کشورهای دیگر
از خدمات درمانی رایگان برخوردار هستند؟
چرا آنها مرخصی با حقوق دارند؟
چرا آنها دارای یک شبکه ایمنی گسترده هستند؟
چرا ما اینها را نداریم؟
و یکی از جوابهای اصلی
به اینکه چرا ما اینها را نداریم،
نژادپرستیست.
یکی از پاسخهای اصلی به اینکه چرا
دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکاست
نژادپرستیست.
در واقع من از سفیدپوستان
نمیخواهم که نوعدوست باشند
تا بتوانند ضدنژادپرستی شوند.
ما از مردم میخواهیم
که خودخواهی عاقلانهای داشته باشند.
چهار میلیون، یا بهتر است بگویم
پنج میلیون سفیدپوست فقیر در سال ۱۸۶۰
که فقر آنها مستقیماً در نتیجه
ثروت چند هزار خانواده
بردهدار و سفید پوست بود،
برای به چالش کشیدن بردهداری،
ما نمیگوییم شما
لزوماً باید نوعدوست باشید.
نه، در واقع شما باید کاری را انجام دهید
که برای خودتان میپسندید.
دهها میلیون آمریکایی و آمریکایی سفیدپوست
که شغلشان را از دست دادهاند
بخاطر این بیماری همهگیر،
ما از آنها نمیخواهیم نوعدوست باشند.
بلکه از آنها میخواهیم درک کنند
که اگر ما دولت متفاوتی داشتیم
و با اولویتهای متفاوت،
وضع آنها خیلی با حالا تفاوت داشت.
ببخشید، از من نخواهید که بیشتر ادامه بدهم.
ک ش: نه، از شما سپاسگزاریم متشکرم.
و در این رابطه،
مشخصاً این اعتراضات و این جنبش
باعث پیشرفتهایی شده است:
سرنگون کردن مجسمههای کنفدراسیون،
و شورای شهر مینیاپولیس که متعهد شد
که اداره پلیس و غیره را منحل کند.
اما به نظر شما بزرگترین اولویت
در سطح سیاست گذاری چیست
یعنی با ادامه مبارزات علیه بیعدالتی؟
آیا روشهایی وجود دارد که بتوانیم
از کشورهای دیگر بیاموزیم؟
ا ایکس ک: فکر نمیکنم که لزوماً
یک اولویت سیاستی واحد وجود داشته باشد.
منظورم این است که اگر مجبور بودم پاسخ دهم،
احتمالاً میگفتم دو سیاست،
و آن اینکه،
مراقبتهای بهداشتی
با کیفیت بالا و رایگان برای همه،
و وقتی میگویم با کیفیت بالا،
تنها در مورد داروی همگانی صحبت نمیکنم،
من در مورد یک سناریوی همزمان صحبت میکنم
که در آن در مناطق روستایی
جنوبغربی ایالت جورجیا،
جایی که مردم آن عمدتاً سیاهپوست هستند
و بالاترین میزان
مرگ و میر در کشور را دارد،
این شهرها در جنوبغربی جورجیا،
بر اثر کووید،
به مراقبتهای بهداشتی دسترسی داشته باشند
با همان کیفیتی که مردم آتلانتا
و نیویورک دسترسی دارند،
و در عین حال،
این مراقبتهای بهداشتی رایگان هم باشد.
امسال بسیاری از آمریکاییها نه تنها
جانشان را براثر کووید از دست دادند
بلکه همچنین براثر بیماریهای قلبی و سرطان،
که قبل از کووید، قاتل شماره یک
آمریکاییها محسوب میشوند،
و قربانیها بطور نابرابری سیاهپوست هستند.
و بنابراین من میگویم که،
مورد دوم، جبران خسارت است.
بسیاری از آمریکاییها ادعا میکنند
که به برابری نژادی اعتقاد دارند،
آنها میخواهند برابری نژادی ایجاد کنند.
بسیاری از آمریکاییها میدانند
که چقدر وضعیت اقتصادی بحرانیست
برای هر شخصی که در این کشور
و در این سیستم اقتصادی زندگی میکند.
با ابن حال بسیاری از آنها جبران خسارت را
نمیپذیرند و یا از آن پشتیبانی نمیکنند.
بنابراین ما شرایطی داریم
که در آن آمریکاییهای سفید پوست
طبق آخرین بررسی من،
ثروت متوسطشان ۱۰ برابر بیشتر از
ثروت متوسط آمریکاییهای سیاهپوست است،
و طبق مطالعات اخیر،
تا سال ۲۰۵۳- -
یا بهتر است بگویم از حالا تا سال ۲۰۵۳،
متوسط ثروت سفیدپوستان قرار است افزایش یابد
و این مربوط به قبل از رکود فعلی بود،
و متوسط ثروت سیاهپوستان
پیشبینی میشود که به صفر دلار کاهش یابد،
و براساس رکود فعلی، این مسئله
ممکن است یک دهه جلو بیفتد.
به این ترتیب ما نه تنها
شکاف ثروت نژادی داریم،
بلکه یک شکاف ثروت نژادی داریم
که رو به رشد است.
و برای آمریکاییهایی که ادعا میکنند
به برابری نژادی متعهد هستند
و اهمیت معیشت اقتصادی را هم میدانند
و همچنین میدانند که ثروت یک چیز موروثیست
و بیشتر ثروت، موروثیست،
و وقتی شما به موروثی بودن فکر میکنید،
یعنی دارید به گذشته فکر میکنید،
و سیاستهای گذشته
که بیشتر آمریکاییها نژادپرست بودند،
چه به صورت بردهداری چه تبعیض،
چگونه میخواهیم شروع به بستن
این شکاف ثروت نژادی رو به رشد بکنیم
بدون برنامه عظیمی مثل جبران خسارت؟
و پ ر: خب، تا حدودی با این ایده
فکر کردن درباره نابرابری ثروت
و نابرابری ثروت در این کشور موافقم،
دانا پرلز، یکی از
اعضای جامعه، یک سؤال دارد.
او میپرسد، «چگونه
سازمانهای آزادیخواه سفیدپوست
مسائل نژادپرستی در محیط کار را
بطور مؤثری تحت نظر دارند،
به ویژه در محیطهایی که مردم
در مقابل نژادپرستی سکوت میکنند
یا بدون اینکه فکر کنند فقط حرف میزنند؟»
ا ایکس ک: حتماً.
من چند پیشنهاد دارم.
اول اینکه، طی چند دهه اخیر،
همه محلهای کار بطور عمومی موظفند
به تنوع متعهد باشند.
معمولاً، آنها دستورالعملهایی
مبنی بر تنوع دارند.
من اساساً این دستورالعملها را کنار میزنم
و یک دستورالعمل نو مینویسم
و آن هم دستورالعملیست که
به ضدنژادپرستی بودن، متعهد است.
و در آن شما به وضوح توضیح داده میشود
که یک ایده نژاد پرستانه چیست،
یک ایده ضدنژادپرستانه چیست،
سیاست نژادپرستانه و ضدنژادپرستانه چیست.
و شما به عنوان یک محل کار تعیین میکنید
که به فرهنگ عقاید ضد نژادپرستی متعهد باشید
و مؤسسهای داشته باشید که با سیاستهای
ضدنژادپرستانه شکل گرفته است.
بنابراین بعد از آن
همه میتوانند نظرات همدیگر
و سیاستهای کاری را
بطور مستند ارزیابی کنند.
و بنظرم این مسئله میتواند
آغازگر یک روند تحولی باشد.
همچنین فکر میکنم این موضوع بسیار مهمیست
که محیطهلی کاری نه تنها
تنوع کارکنانشان را،
بلکه تنوع مدیران
رده بالاتر را هم حفظ کنند.
و به نظرم مسئله بسیار مهمی هم هست.
ک ش: سؤالات زیادی
از طرف مخاطبانمان دریافت کردیم.
یک سؤال از طرف ملیسا ماهونی،
که میگوید، « ظاهراً دونالد ترامپ
موضوع حمایت از زندگی سیاهپوستان را
یک موضوع حزبی میداند،
گواه آن هم مسخره کردن میت رامنی
برای مشارکت در یک اعتراض مسالمت آمیز است.
چگونه میتوانیم
این مسئله را غیرحزبی کنیم؟»
ا ایکس ک: خب، به نظر من
اینکه بگوییم زندگی سیاهپوستان
یک موضوع دموکراتیک است
این موضوع مطرح میشود
که جمهوریخواهان برای
زندگی سیاهپوستان ارزش قائل نیستند.
اگر منظور دونالد ترامپ این باشد،
اگر میگوید
که نباید برای حمایت از
جان سیاهپوستان راهپیمایی کرد،
پس چاره چیست؟
چاره کار این است که راهپیمایی نکنیم؟
پس چه کاری باید بکنیم؟
برای سیاهپوستان راهپیمایی برگزار نکنیم.
وقتی سیاهپوستان در اثر خشونت پلیس
جان خود را از دست میدهند اهمیتی ندهیم
یا اینکه بر اثر کووید.
بنابراین از نظر من برای
غیرحزبی کردن این مسئله
باید مقابله به مثل کنیم
یا اینکه چنین استدلالی داشته باشیم،
و مشخصاً جمهوریخواهان مدعی میشوند
که چنین منظوری ندارند،
اما این مسئله سادهایست:
یا باور دارید جان سیاهپوستان با ارزش است
یا باور ندارید،
و اگر به این مسئله باور دارید
به این دلیل است که شما
به حقوق بشر پایبند هستید،
بنابراین به اعمال حقوق بشر
برای سیاهپوستان و همه مردم پایبند هستید
و نترسیدن از خشونت پلیس
و نترسیدن از دولت
و نترسیدن از اینکه یک اعتراض مسالمتآمیز
قرار است بهم بخورد
به این علت که یک سیاستمدار
میخواهد امتیاز انتخاباتی کسب کند،
و شما سیاستی را اعمال میکنید
که این مسئله را نشان میدهد.
یا این کار را نمیکنید.
و پ ر: بنابراین من یک سؤال دارم
درباره اینکه مردم باید چگونه
به مفهوم ضد نژادپرستی فکر کنند
و اینکه چگونه میتوانند
این مفهوم را وارد زندگیشان کنند.
بنظرم افراد زیادی هستند،
که با شنیدن این صحبتها میگویند
آه، به نظرم
باید بیشتر به این مسئله فکر کنم
اینکه از رفتار و گفتارم
چه برداشتی میشود.
ازحرفهایی که میزنم چه برداشتی میشود،
و اینکه ممکن است کسلکننده به نظر برسد،
و بنظرم این موضوع حتی
با این ایده سیاست هم مرتبط باشد.
و برایم جالب است.
یک اساس فکری عظیم
به همراه
این عمل ضد نژادپرستی میآید.
و واکنش و پاسخ شما به کسانی که
احساس نگرانی میکنند چیست
در مورد خستگی ذهنی ناشی از
اینکه مجبور باشیم مدام فکر کنیم
در مورد اینکه چگونه اقدامات شما
ممکن است به دیگران آسیب برساند؟
ا ایکس ک: فکر میکنم بخشی از
نگرانی مردم در رابطه با خستگی ذهنی
این ایده است
که آنها دوست ندارند اشتباه کنند،
و بنظرم برای ضد نژادپرستی بودن
باید اشتباه هم بکنیم،
و باید بدانیم که چه وقت اشتباه میکنیم.
آنچه که برای ما خیلی مهم است،
داشتن تعاریف کاملاً واضح است
تا بتوانیم سخنان خود را ارزیابی کنیم،
بتوانیم کارهای خود را ارزیابی کنیم،
و زمانیکه یک اشتباه میکنیم،
آن را بپذیریم و بگوییم،
« میدانید، این یک ایده نژادپرستانه بود.»
« میدانید، من از یک سیاست نژادپرستانه
حمایت کردم، اما میخواهم تغییر کنم.»
موضوع دیگری که باید بدانیم
این است که ما به طرق مختلفی
اعتیاد داریم،
و وقتی میگویم ما، اشخاص و خود این کشور،
به نژادپرستی اعتیاد دارند،
و این یکی از دلایلیست
که بیشتر افراد فقط انکار میکنند.
مردم معمولاً اعتیادهای خود را
انکار میکنند.
اما بعد، وقتی متوجه شدیم
که این اعتیاد را داریم،
هرکسی که معتاد بوده است،
میدانید، شما با خانواده
و دوستانی صحبت میکنید
که در حال ترک اعتیاد هستند،
آنها نمیگویند
که درمان شدهاند،
اصلاً لازم نیست مدام در این مورد فکر کنند.
شخصی که در حال ترک الکل میباشد
میگوید، « میدانید،
این یک فرآیند تدریجیست،
و من بتدریج ترک میکنم
و لحظه به لحظه،
بله، کار سختیست
که بخواهم جلوی خودم را بگیرم
از بازگشت به اعتیاد،
اما درعین حال آزادیبخش هم هست،
رهاییبخش است،
زیرا دیگر نیازی ندارم
که در آن اعتیاد غرق شوم.
و فکر میکنم دیگر مجبور نیستم
به مردم آسیب بزنم
به دلیل اعتیادم.»
و بنظرم این خیلی مهم است.
ما وقت زیادی را صرف فکر کردن
به احساسمان میکنیم
و کمتر به این فکر میکنیم که رفتار
و نظراتمان چه حسی به بقیه میدهند.
و فکر میکنم تأثیر
ویدئوی جورج فلوید
بر مردم آمریکا
این بود که بطور جدی ببینند و بشنوند،
که یک نفر چه احساسی دارد
فقط بخاطر نژادپرستی آنها.
ک ش: ما سؤال دیگری
از طرف مخاطبان داریم.
این سؤال دراین مورد است،
« آیا میتوانید درباره درهم تنیدگی
بین حقوق ضدننژادپرستی، فمنیسم
و همجنسگرایی صحبت کنید؟
تأثیر و ارتباط ضدنژادپرستی بودن
بر دیگر مسائل حقوق بشر چگونه است؟
ا ایکس ک: حتماً.
یک ایده نژادپرستانه اینگونه تعریف میشود
هر ایدهای که بگوید
یک گروه نژادی برتر است
یا از گروههای نژادی دیگر پایینتر است.
و من از عبارت گروه نژادی
در مقابل کلمه نژاد استفاده میکنم
چراکه هر نژاد، مجموعهای از
گروههای درهم تنیده نژادیست،
ما مردان سیاهپوست
و زنان سیاهپوست داریم
سیاهپوستان دگرجنسگرا
و سیاهپوستان فراجنسیتی داریم،
درست مثل زنان لاتین
و زنان سفیدپوست و مردان آسیایی،
و موضوعی که باید بدانیم
این است که فقط ایدههای
نژادپرستانه نیستند
که سیاهپوستان را هدف قرار میدهند.
ایدههای نژادپرستانهای
هستند که توسعه یافتهاند
و زنان سیاهپوست را هدف قرار دادهاند،
سیاهپوستان همجنسگرا را هدف قرار دادهاند،
و زنان سیاهپوست تراجنسیتی را
هدف قرار دادهاند.
و اغلب اوقات، ایدههای نژادپرستانهای که
گروههای درهمتنیده را هدف قرار میدهند
با اشکال دیگر تعصب درهم تنیده میشوند
که این گروهها را نیز هدف قرار داده است.
برای مثال درمورد زنان سیاهپوست،
یکی از قدیمیترین عقاید نژادپرستانه
در مورد زنان سیاهپوست
این بود که آنها
زنانی با مرتبه پایین هستند
یا اینکه آنها اصلاً زن نیستند،
و ارزش آنها از زنان سفیدپوست،
که خدای زنانگی هستند، کمتر است.
و این ایده که درهم تنیده شده
با ایده تبعیض جنسیتیست
که نشان میدهد زنان ضعیف هستند،
که هرچه یک زن ضعیفتر باشد،
زنانهتر است،
و هرچه قویتر باشد، مردانهتر است.
این دو ایده در هم تنیده شدهاند
تا زنان سیاهپوست را خوار و خفیف کنند
با این عنوان که زن سیاهپوست
قدرتمند و مردانه
از زن سفیدپوست و ضعیف کمارزشتر است.
بنابراین تنها راه درک واقعی این ساختارها
زن سفیدپوست ضعیف و فوق زنانه
و زن سیاهپوست قوی فوق مردانه
این است که ایدههای جنسیتی را درک کنیم،
آنها را نپذیریم،
و همچنین همین روال را برای درهمتنیدگی
نژادپرستی و همجنسگراستیزی بکار میبریم،
که در آن سیاهپوستان فراجنسیتی
که تحت تأثیر این ایده هستند
دارای میل جنسی افراطی هستند
چراکه این ایده وجود دارد
که میگوید فراجنسیتیها
نسبت به افراد معمولی
دارای میل جنسی بیشتری هستند.
و به سیاهپوستان فراجنسیتی
این برچسب زده میشود
که در مقایسه با سفیدپوستان فراجنسیتی
میل جنسی بیشتری دارند
در مقایسه با سیاهپوستان
معمولی هم همینطور.
و درواقع شما نمیتوانید این موضوع را
ببینید و درک کنید و آن را رد کنید
اگرهمجنسگراستیزی را درک نمیکنید
و رد نمیکنید و آن را به چالش نمیکشید.
و پ ر: در رابطه با به چالش کشیدن،
ما سؤال دیگری از طرف مریم موهیت داریم،
که میپرسد « تعامل بین فرهنگ
و ضدنژادپرستی را چگونه میبینید.
مثلاً زمانیکه شخصی در گذشته بطور آشکارا
یک کار نژادپرستانه انجام داده
و حالا کارش لو میرود؟»
چه جوابی داریم؟
ا ایکس ک: اوه.
بنظرم این مسئله خیلی خیلی پیچیده است.
مشخصاً من مردم را تشویق میکنم
تا تغییر کنند،
عوض شوند، به زمانهایی که
نژادپرستانه رفتار کردند اعتراف کنند،
و مشخصاً ما به عنوان یک جامعه
باید به مردم این امکان را بدهیم
که چنین کاری بکنند.
ما نمیتوانیم وقتی کسی
به رفتار نژادپرستانهاش اعتراف میکند،
سریعاً این رفتارها را
در آنها از بین ببریم.
اما همچنین فکر میکنم
افرادی هم هستند
که کاری بسیار ناجوانمردانه انجام میدهند
افراد دیگری هم هستند که خیلی مایل نیستند
بدانند آنچه که آنها انجام داده اند
چقدر شرم آور است،
بنابراین در یک لحظه خاص،
نه تنها انجام عملی وحشتناک و شرورانه،
بلکه مهمتر از همه
نپذیرفتن اینکه این کار یک عمل
وحشتناک و شرورانه بوده است.
در آن صورت، میدیدم که مردم
میخواهند این مسائل را از بین ببرند،
و بنظرم ما باید،
از سوی دیگر،
ما باید نوعی عواقب داشته باشیم،
عواقب عمومی، عواقب فرهنگی،
برای افرادی که نژادپرستانه رفتار میکنند،
مخصوصاً بطور بسیار ناجوانمردانه.
و بسیاری افرادی که تصمیم دارند،
میدانید من فقط میخواهم
مردم را متوقف کنم.
و نمیخواهم لزوماً آنها را نقد کنم،
اما فکر میکنم باید سعی کنیم
راهی را کشف کنیم
برای تشخیص کسانی که امتناع میکنند
از اینکه تغییر کنند
و کسانی که اشتباهی کردهاند
و به آن پی بردهاند
و واقعاً متعهد هستند
که خودشان را تغییر دهند.
ک ش: بله، بنظرم
یکی از نگرانیهای بسیاری از فعالان
این است که انرژی پشت
جنبش«جان سیاهپوستان مهم است»
باید همچنان بالا بماند
تا تغییر ضدنژادپرستی بدرستی انجام شود.
فکر میکنم این مسئله درباره
چبزی که شما گفتید هم صدق میکند.
مشتاقم نظر شما را هم در این مورد بدانم
که کی این اعتراضات کمرنگتر میشوند
و کی کمپینهای خیریه مردم
در پسزمینه این اتفاقات محو میشوند،
چگونه میتوانیم مطمئن شویم که این گفتگو
درباره ضدنژادپرستی، مرکز توجه میماند؟
ا ایکس ک: حتماً.
در کتاب «چگونه ضدنژادپرستی باشیم،»
در یکی از فصلهای پایانی کتاب،
فصلی با نام «شکست» وجود دارد.
که در آن من درباره حس حمایت توضیح دادهام،
و این یعنی مردم درباره اتفاقاتی
که رخ میدهند حس بدی دارند،
اتفاقاتی مانند ماجرای جورج فلوید
یا ماجرای قتل احمد آربری
و یا قتل برونا تیلور.
آنها راجع به این کشور
و رویهای که پیش گرفته، حس بدی دارند.
و برای بهتر شدن حالشان
به تظاهرات دست میزنند.
روشی که برای بهتر شدن حالشان بکار میبرند
وقف کردن برای سازمانهای خاص است.
روشی که برای بهتر شدن حالشان بکار میبرند
مطالعه یک کتاب است.
و اگر این کاری باشد
که بیشتر آمریکاییها مشغول آن هستند،
پس زمانیکه حالشان بهتر شود،
به عبارت دیگر زمانیکه شخصی
حس بهتری پیدا میکند که ناشی از مشارکت
در کلوبهای کتاب یا تظاهرات
یا کمپبنهای خیریه است،
هیچ چیز تغییر نخواهد کرد،
جز احساسات خودشان.
بنابراین ما باید احساسات خود را
پشت سر بگذاریم.
و این به آن معنی نیست که مردم
نباید حس بدی داشته باشند،
بلکه یعنی ما باید
از احساساتمان استفاده کنیم،
و از اینکه چه حس وحشتناکی
درباره این وقایع داریم،
تا در جایگاه مناسب و بصورت عملی
سیاستها و قدرت ضدنژادپرستی را بکار ببریم.
به عبارت دیگر،
احساسات ما باید محرک ما باشند.
نباید پایان همه چیز باشند.
این نباید به معنای بهتر شدن ما باشد.
باید به معنی تحول کشور باشد،
و ما باید به تغییر این کشور امیدوار باشیم،
چون اگر نباشیم،
زمانیکه بعد از همه این اتفاقات
مردم حس بهتری پیدا کردند؛
دوباره به همان شرایط قبل برمیگردیم
و با یک ویدیوی دیگر شوکه میشویم،
و حس بدی پیدا میکنیم،
و این زنجیره همچنان ادامه پیدا میکند.
و پ ر: بنظرم وقتی ما به این فکر میکنیم
که چه تغییراتی را میتوانیم ایجاد کنیم
و چگونه میتوانیم باعث
عملکرد بهتر این سیستم شویم،
و باعث عملکرد بهتر دولتمان شویم،
و باعث عملکرد بهتر پلیس شویم،
آیا الگوهایی در کشورهای دیگر وجود دارند
جایی که مشخصاً ایالات متحده
پیشینه واقعاً منحصربفردی
از نظر طرز تفکر نژادی و ستمگری داشته باشد.
اما زمانیکه به ملل
و فرهنگهای دیگر نگاه میکنیم،
آیا مدلهایی وجود دارند
که به عنوان الگو در نظر بگیریم
و بتوانیم به طور بالقوه
در اینجا بکار ببریم؟
ا ایکس ک: الگوهای زیادی هستند.
کشورهایی وجود دارند که در آنها
افسران پلیس مسلح نیستند.
کشورهایی هستند
که در مقایسه با ایالات متحده
جمعیت بیشتری دارند
اما زندانیهای کمتری دارند.
کشورهایی هستند
که با جرائم خشن مبارزه میکنند
نه توسط پلیسها و زندانیهای بیشتر
بلکه با فراهم کردن
موقعیتها و مشاغل بیشتر،
زیرا آنها میدانند و آگاهند که جوامعی
که بیشترین آمار جرائم خشن را دارند
آمار فقر در آنها بالا میرود
و همچنین آمار بیکاری بلندمدت.
اینطور فکر میکنم--
و بعد مشخصاً
کشورهای دیگر شبکههای امنیت اجتماعی
قابل توجهی را برای مردم فراهم میکنند
بطوری که مردم بخاطر فقر
به جرم و جنایت دست نمیزنند،
و همچنین از فرط ناامیدی
مرتکب جنایت نمیشوند.
بنابراین فکر میکنم
که برای ما خیلی مهم است
که قبل از هرچیز و مهمتر از همه
به این فکر کنیم که اگر مشکل از مردم نیست،
پس چطور میتوانیم خشونت پلیس را کاهش دهیم؟
چگونه میتوان به دنبال کاهش
نابرابریهای نژادی در رابطه با سلامت بود؟
چه سیاستهایی را میتوانیم تغییر دهیم؟
چه سیاستهایی جواب میدهند؟
اینها سؤالاتی هستند که باید بپرسیم.
چون هیچوقت بطور جدی
مشکل از مردم نبوده است.
ک ش: در نوشته شما در مجله «آتلانتیک»
با نام « چه کسی باید در آمریکا بترسد،»
شما اینگونه نوشتید،
«اینکه من چه چیزی هستم،
یک مرد سیاهپوست، نباید مهم باشد.
اینکه چه کسی هستم مهم است.»
و بنظرم منظور شما این است،
که در جاهای دیگر ممکن است
بیشتر امکان داشته باشد،
و مشتاقم بدانم وقتی شما
کشوری را تصور میکنید که
در آن ابتدا به هویت شما توجه میشود،
این کشور چگونه است؟
ا ایکس ک: خب، برای من
به عنوان یک آمریکایی سیاهپوست
اینگونه است که مردم فکر نمیکنند
که من خطرناک هستم
و به تبع آن وجود من خطرناک نیست.
این کار به من اجازه میدهد
که در این کشور قدم بزنم
و مطمئن باشم که مردم از من واهمه ندارند
بخاطر رنگ پوستم.
به من اجازه میدهد که باور کنم،
من آن شغل را بدست نیاوردم
چون طی مصاحبه به اندازه کافی خوب نبودم،
نه بخاطر رنگ پوستم.
به من اجازه میدهد--
کشوری که در آن برابری نژادی وجود دارد،
کشوری که در آن عدالت نژادی وجود دارد،
کشوری که در آن فرصتهای برابر وجود دارد،
کشوری که در آن فرهنگ
آمریکایی آفریقایی و بومی آمریکایی
و فرهنگ مکزیکی آمریکایی
و فرهنگ کرهای آمریکایی ارزش یکسانی دارند،
و از کسی خواسته نمیشود که با فرهنگ
آمریکاییهای سفیدپوست وفق یابد.
چیزی به اسم پوشش استاندارد
وجود ندارد.
چنین چیزی وجود ندارد که شما باید
طور خاصی انگلیسی صحبت کنید
تا آمریکایی محسوب شوید.
و ما برابری و عدالت را برای همه نداریم
اما تقریباً روشی پیدا کردهایم
که از طریق آن ارزش تفاوتها را بدانیم،
همه تفاوتهای قومی و فرهنگی
موجود در ایالات متحده را قدر بدانیم.
از این طریق این کشور ایدهآل میشود،
که به این ترتیب ما یک کشور واقعی میشویم
جایی که میتوانیم
به سرتاسر این کشور سفر کنیم
و با فرهنگ همه کشورهای دنیا آشنا شویم
و به آن فرهنگها احترام بگذاریم
وحتی فرهنگمان را درک کنیم
بواسطه رفتار دیگران.
در میان این همه رنج،
زیبایی زیادی وجود دارد
و میخواهم جدا کردن
و حذف کردن
همه آن سیاستهای نژادپرستانه را انجام دهم
تا مردم بتوانند آرامش داشته باشند
و بتوانیم زیبایی واقعی را مشاهده کنیم
و پ ر: ابرام وقتی به این لحظه فکر میکنی،
بنظرت در چه جایی این طیف پیشرفت
برای دستیابی به
زیبایی واقعی اتفاق میافتد؟
ا ایکس ک: خب، به نظر من،
من همیشه در تظاهراتها
پیشرفت و مقاومت را میبینم
و میدانم به علت اینکه مردم
از میادین شهر
و تالارهای شهر
فریاد تغییرات پیشرونده و ساختاری را
سر میدهند، پس تغییر همینجاست،
اما مردم فریاد سر میدهند
و در شهرهای کوچک و بزرگ فریاد سر میدهند،
و از شهرهایی که درباره آنها میدانیم
و شهرهایی که باید دربارهشان
بدانیم فریاد سر میدهند.
مردم فریاد تغییر سر میدهند،
و دیگر طاقت ندارند.
ما در دورهای زندگی میکنیم
که در آن با همهگیری ویروسی روبرو هستیم،
و یک همهگیری نژادی
در بطن این همهگیری ویروسی هست
که در آن رنگینپوستان بطور نابرابری
آلوده شده و میمیرند،
حتی یک همهگیری اقتصادی
که در آن بیش از ۴۰ میلیون آمریکایی
شغلشان را از دست دادهاند،
و مطمئناً این همهگیری خشونت پلیس،
و تظاهرات مردم علیه این خشونت
فقط برای تحمل خشونت پلیس در تظاهرات.
منظورم این است که مردم میدانند
در اینجا یک مشکل اساسی وجود دارد،
و مشکلی هست که قابل حل شدن میباشد.
آمریکایی وجود دارد که قابل ساختن است،
و مردم برای این فریاد سر میدهند،
و این همیشه شروع ماجراست.
شروعی که ما در حال تجربه کردن آن هستیم.
ک ش: بنظرم سؤال بعدی بینندهها
به همین موضوع اشاره دارد، که میپرسد
« در حال حاضر چه امیدی وجود دارد؟»
ا ایکس ک: قطعاً مقاومت در برابر نژادپرستی
همیشه به من امید داده است،
و حتی اگر، بگوییم
شش ماه پیش ما در شرایطی نبودیم
که در آن تقریباً هر شب
مردم سراسر کشور
علیه نژادپرستی تظاهرات میکردند،
با این وجود من به تاریخ نگاهی میاندازم
در مواقعی که مردم مقاومت میکردند.
و مقاومت همیشه به من امید میدهد،
چون مقاومت همیشه مقاومت است،
و البته پر از آشوب،
اما معمولاً نتیجه خوبی به دنبال دارد.
اما من از نظر فلسفی هم امیدوارم،
چون معتقدم که برای ایجاد تغییر،
باید اول به آن باور داشته باشیم.
امکان ندارد شخصی که
خواهان تغییر است، بدبین باشد.
غیرممکن است.
بنابراین میدانم که باید
به تغییر ایمان داشته باشم
تا بتوانم آن را ایجاد کنم.
و پ ر: در اینجا یک سؤاال دیگر هست
که به مواردی اشاره دارد
که قبلاً در مورد آنها صحبت کردید
در رابطه با تغییر ساختاری
که باید ایجاد کنیم.
پرسش مریم موهیت: « آیا برای
اجرایی کردن سیاستهای تحولی،
مهمترین کار این است که
به افراد مناسب رأی بدهیم
تا در حد توانشان
این تغییرات را عملی کنند؟»
ا ایکس ک: این بخشی از تغییر است.
بشدت معتقدم باید افرادی را انتخاب کنیم
افرادی از بچههای مدرسهای گرفته
تا رییس جمهور ایالات متحده،
افرادی که متعهد باشند
متعهد به اجرای سیاستهای نژادپرستی
که به عدالت و برابری منجر میشود،
و فکر میکنم این مسئله بسیار مهم است،
اما فکر نمیکنم
که ما باید فقط روی این مسئله تمرکز کنیم
یا اینکه تنها کاریست که باید انجام دهیم.
و سازمانهایی وجود دارند،
و نقاطی وجود دارند
که نیاز به تغییر دارند،
که تا حد قابل توجهی
خارج از محدوده دید سیاست گذارانی هستند
که به صورت رسمی انتخاب شدهاند.
مدیر و مدیرعامل و رؤسای جمهوری وجود دارند
که قادرند سیاستها را تغییر دهند
در محدوده فعالیت و سازمانهای خودشان،
و ما میتوانیم روی آنها متمرکز شویم.
آخرین صحبت من در مورد انتخابات این است،
من اوائل امسال مطالبی
برای مجله «آتلانتیک» نوشتم
با این هدف که نظر آمریکاییها را
به « رأیدهنده سرنوشتساز دیگر» جلب کنم،
و نه رأیدهنده معمولی که رأی او از یک
جمهوریخواه به یک دموکرات تغییر میکند
که پیرتر و سفیدپوست است.
من در مورد افرادی صحبت میکنم که
نظرشان از رأی به دموکراتها
به رأی ندادن، تغییر میکند.
و این افراد به طور معمول جوانتر هستند
و به طور معمول رنگینپوست هستند،
آنها به ویژه جوانان رنگینپوست هستند،
مخصوصاً جوانان سیاهپوست و آمریکایی لاتین.
و ما این افراد را میبینیم،
این رأیدهندگان جوان سیاهپوست و لاتین
که باید تصمیم بگیرند که یا به عنوان
رأی دهندگان سرنوشتساز رأی بدهند
همانطوری که ما میبینیم
باید برای رأی دادن تصمیم بگیرند
در انتخابات به ترامپ رأی دهند یا بایدن.
برای در نظر گرفتن هر دوی آنها
به عنوان رأی دهنده سرنوشتساز
باید به آنها با این دید نگاه کنند
که ما باید هردوی آنها را متقاعد کنیم.
آنها سیاست گاوی نیستند.
ما نمیخواهیم آنها را از بین ببریم.
ما باید آنها را ترغیب و متقاعد کنیم،
و سپس برای دیگر رأیدهندگان سرنوشتساز
باید رأی دادن را برایشان تسهیل کنیم،
و معمولاً برای این جوانان رنگینپوست،
رأی دادن سختترین کار است
به دلیل سیاستهای سرکوب رأی دهندگان.
ک ش: ممنونم ابرام.
ما میخواهیم به یک جمعبندی
از این مصاحبه برسیم،
اما میخواهم از شما بپرسم
که مطالبی را بخوانید
که اخیراً در اینستاگرام نوشتید.
شما این عنوان زیبا را نوشتید
زیر عکس دخترتان،
و مشتاقم بدانم که آیا مایلید
آن را با ما به اشتراک بگذارید
و به طور خلاصه بگویید چگونه میتوانیم
این دیدگاهها را وارد زندگی خود کنیم.
ا ایکس ک: بله حتما،
من عکس دختر چهار سالهام،
ایمانی، را پست گذاشتم،
و در قسمت عنوان نوشتم،
« عاشقم، و بخاطر این عشق، مقاومت میکنم.
نظریههای زیادی وجود دارند
درباره اینکه منشأ این
تظاهرات رو به رشد علیه نژادپرستی
در بخش عمومی و خصوصی از کجاست.
بگذارید من نظریه دیگری بگویم: عشق.
ما عاشق هستیم.
ما میدانیم جان عزیزانمان،
مخصوصاً عزیزان سیاهپوستمان،
در خطر است.
در اثر خشونت و نژادپرستی.
مردم همیشه میپرسند که
من از کجا انرژی میگیرم.
پاسخ من این است: عشق،
عشق این دختر کوچک،
عشق همه اشخاص کوچک و بزرگ
که میخواهم زندگی کنند
در کمال انسانیت،
نه اینکه توسط سیاستهای
نژادپرستانه منع شود،
نه توسط ایدههای نژادپرستانه تحقیر شود،
و نه توسط خشونت نژادپرستانه ترسانده شوند.
بیایید ضد نژادپرستی باشیم.
بیایید از جان مردم دفاع کنیم.
بیایید از حقوق بشر دفاع کنیم
تا به درستی زندگی کنیم،
چون عاشق هستیم.»
میدانی کلوئی، فقط میخواستم
به نوعی تأکید کنم
که در بطن ضدنژادپرست بودن
عشق وجود دارد،
عشق به وطن،
عشق به بشریت،
عشق به فامیل، خانواده و دوستان،
و مطمئناً عشق به خودمان.
من عشق را فعل در نظر میگیرم.
عشق را اینطور درنظر میگیرم،
که در حال کمک به دیگران و خودم هستم،
تا دائماً به نسخه بهتری از خودم تبدیل شوم
و آنها هم به نسخه بهتری
از خودشان تبدیل شوند.
و برای عشق به وطن و بشریت
باید بطور سازندهای انسانیت را ترویج دهیم
تا نسخه بهتری از خودمان شویم،
و راه دیگری برای بهتر شدن وجود ندارد،
راه دیگری برای ایجاد بشریت وجود ندارد،
وقتیکه ما هنوز اسیر نژادپرستی هستیم.
و پ ر: خیلی زیباست.
ممنون بابت چیزهایی که به اشتراک گذاشتید.
بنظرم کاملاً شفافسازی کردید
که کار آسانی نیست. درست است؟
هیچگونه گزینه موقتی وجود ندارد
که کار ما را راه بیندازد،
این کار به تلاش همگانی نیاز دارد،
و واقعاً ممنونم بابت همه صداقت
و توجهی که امروز
در رابطه با این موضوع داشتید.
ا ایکس ک: خواهش میکنم.
خیلی ممنون که این گفتگو را
با من انجام دادید.
ک ش: خیلی ممنونم ابرام.
واقعاً از شما متشکریم که به ما ملحق شدید.
ا ایکس ک: متشکرم.