چگونه با واقعیت دوست شدم
-
0:01 - 0:04اول از همه این را بگویم که مادربزرگم
-
0:05 - 0:07با پنج تا آی هشدار میداد:
-
0:07 - 0:09«آی - آی - آی - آی - آی»
-
0:09 - 0:10(خنده)
-
0:10 - 0:13و اما سخنرانی…
آمادهاید؟ -
0:14 - 0:15بسیار خب.
-
0:16 - 0:19من مبتلا به سرطان پیشرفته هستم.
-
0:20 - 0:22اوه، میدانم، «بیچاره من».
-
0:22 - 0:23اما احساس من اینطور نیست.
-
0:23 - 0:25من مشکلی با آن ندارم.
-
0:25 - 0:28تازه به آن مدیونم، برایم امتیازاتی دارد.
-
0:28 - 0:30البته همه نمیتواند چنین
تفکر بیقیدانهای داشته باشند. -
0:30 - 0:32من بچه کوچک ندارم.
-
0:32 - 0:36دختر بزرگی دارم که بینظیر،
شاد و فوقالعاده است. -
0:37 - 0:40استرس مالی چندانی ندارم.
-
0:41 - 0:43سرطانم خیلی آزار دهنده نیست.
-
0:43 - 0:45یکجورهایی شبیه به
حکومت دموکراتیک است -- -
0:45 - 0:49(خنده)
-
0:49 - 0:51هنوز در برابرش تسلیم نشدهام.
-
0:51 - 0:52ظاهراً سر جایش نشسته،
-
0:52 - 0:55و منتظر شرکت گلدمنساکس
است تا به او کمی پول بدهد. -
0:55 - 0:56(خنده)
-
0:56 - 1:01(تشویق)
-
1:01 - 1:03اوه، اما بهتر از تمام اینها --
-
1:03 - 1:07من عطیه بزرگی در چنته دارم.
-
1:07 - 1:08بله.
-
1:08 - 1:12و تا یک سال پیش که کسی در توییتر
از من حرف زد، از این موضوع خبر نداشتم. -
1:12 - 1:14حرف آنها این بود:
-
1:14 - 1:16«تو مسئول نازنازی شدن
-
1:17 - 1:20مردهای آمریکایی هستی.»
-
1:20 - 1:22(خنده)
-
1:22 - 1:26(تشویق)
-
1:26 - 1:29البته این افتخار تمامش
متعلق به من نیست، اما -- -
1:29 - 1:33(خنده)
-
1:33 - 1:37اما اگر شما امتیازات مرا نداشته باشید، چه؟
-
1:37 - 1:40تنها توصیهای که میتوانم به شما بکنم
این است که کارِ مرا بکنید: -
1:41 - 1:43با واقعیت رفیق شوید.
-
1:44 - 1:47من بدترین رابطه ممکن را با واقعیت داشتم.
-
1:48 - 1:50از همان کودکی،
-
1:51 - 1:53به واقعیت هیچ علاقهای نداشتم.
-
1:53 - 1:56اما وقتی واقعیت را دیدم
اگر کسی اپ تیندر را نشانم میداد، -
1:56 - 1:57از صفحه کنارش میزدم
-
1:57 - 1:59و کل اپلیکیشن بسته میشد.
-
1:59 - 2:01(خنده)
-
2:01 - 2:03اما من و واقعیت --
-
2:03 - 2:06ارزشها و هدفهای مشترکی با هم نداریم --
-
2:06 - 2:07(خنده)
-
2:08 - 2:10راستش را بخواهید، من اصلاً هدف ندارم؛
-
2:10 - 2:12بلکه رویا دارم.
-
2:12 - 2:16رویا کاملاً شبیه به هدف است
اما نیازی به تلاش کردن ندارد. -
2:16 - 2:18(خنده)
-
2:18 - 2:19(تشویق)
-
2:20 - 2:23من از سختکوشی خوشم نمیآید،
-
2:23 - 2:25اما همانطور که میدانید، واقعیت --
-
2:25 - 2:28همان دویدن و دویدن و دویدن و دویدن است
-
2:28 - 2:32به کمک عامل اجراکنندهای
بهنام عملکرد مغز -- -
2:32 - 2:34یکی ازخوبیهای مردن این است که:
-
2:34 - 2:37مغز عملگرایم دیگر
روی اعصابم راه نمیرود. -
2:37 - 2:41(خنده)
-
2:41 - 2:45اما اتفاقی رخ داد
-
2:45 - 2:49که باعث شد بفهمم
-
2:49 - 2:53که واقعیت شاید واقعیت نداشته باشد.
-
2:54 - 2:55و اتفاقی که افتاد این بود که،
-
2:55 - 3:00از آنجایی که میخواستم
واقعیت دست از سرم بردارد -- -
3:00 - 3:03و در عوض در خانهای زیبا با گاز وُلف
-
3:03 - 3:06و یخچال سابزیرو تنها بمانم --
-
3:06 - 3:09و کلاس خصوصی یوگا داشته باشم --
-
3:09 - 3:12آخرِ سر گذارم به دیزنی افتاد.
-
3:13 - 3:16و یک روز دیدم که در دفتر کار جدیدم
-
3:16 - 3:18در جاده دو کوتوله نشستهام --
-
3:18 - 3:21(خنده)
-
3:21 - 3:24البته واقعیت فکر میکرد این
مسئله مایه افتخار من است -- -
3:24 - 3:26(خنده)
-
3:26 - 3:30خب من به هدیهای که به مناسبت ورودم
فرستاده بودند، خیره شدم -- -
3:30 - 3:35البته آنطور که از بقیه شنیده بودم
گلدان لالیک یا یک پیانوی بزرگ نبود، -
3:35 - 3:39بلکه یک عروسک میکیموس
با قد یکونیم متر بود. -
3:39 - 3:40(خنده)
-
3:40 - 3:42کاتالوگی هم داشت که اگر خواستم،
محصولات دیگری هم سفارش بدهم -
3:43 - 3:44که البته با تعریف من از زیبایی جور نبود.
-
3:45 - 3:46(خنده)
-
3:46 - 3:47وقتی کاتالوگ را بررسی کردم
-
3:47 - 3:52تا ببینم قیمت این عروسک
یکونیم متری چقدر است، -
3:52 - 3:55اینطور توصیفش کرده بودند…
-
3:56 - 3:58"در اندازه واقعی"
-
3:58 - 4:03(خنده)
-
4:03 - 4:04همان وقت فهمیدم،
-
4:05 - 4:07که واقعیت، «واقعیت» ندارد.
-
4:07 - 4:09واقعیت وانمود میکند که واقعی است.
-
4:10 - 4:14پس در مفاهیم فیزیک کوانتوم
و نظریه آشوب شیرجه زدم -
4:14 - 4:17تا واقعیت اصلی را پیدا کنم،
-
4:17 - 4:18تازه ساختن فیلمی را تمام کردهام،
-
4:18 - 4:20بله، بالاخره تمامش کردم --
-
4:21 - 4:22درباره تمام این موضوعات،
-
4:22 - 4:23البته الان وقتش نیست،
-
4:23 - 4:26به هر حال، بعد از پایان فیلمبرداری،
-
4:26 - 4:28پایم شکست اما خوب نمیشد،
-
4:28 - 4:30و دکترها مجبور شدند سال بعد
جراحی دیگری انجام بدهند، -
4:30 - 4:32و یک سال دیگر هم طول کشید --
-
4:32 - 4:33دو سال روی ویلچر نشستم،
-
4:33 - 4:39و همان موقع بود که با واقعیت اصلی
ارتباط برقرار کردم: -
4:39 - 4:40با محدودیتها.
-
4:41 - 4:44محدودیتهای بسیار زیادی که
در تمام زندگی انکارشان کرده بودم -
4:44 - 4:46و آنها را کنار میزدم و نادیده میگرفتم
-
4:47 - 4:49واقعیت داشتند،
-
4:49 - 4:51و باید با آنها کنار میآمدم،
-
4:51 - 4:57آنها رویابافی، خلاقیت و
تمام مهارتهای مرا یکجا نابود کردند. -
4:57 - 5:02اما ظاهراً در مواجهه با واقعیت اصلی
کارم خوب بود. -
5:02 - 5:04نه تنها با آن ارتباط برقرار کردم،
-
5:04 - 5:06بلکه عاشقش شدم.
-
5:06 - 5:07ای کاش از اول میدانستم،
-
5:07 - 5:11که با توجه به رابطه ضعیفم با زمانه ...
-
5:12 - 5:16باید ضبط صوت قدیمیام را به کسی بفروشم --
-
5:16 - 5:18(خنده)
-
5:19 - 5:23باید میفهمیدم که از لحظهای که
عاشق واقعیت شدم، -
5:23 - 5:26تمام مردم کشور تصمیم میگیرند
که بر خلاف جهت من شنا کنند. -
5:26 - 5:28(خنده)
-
5:28 - 5:33هرچند نمیخواهم در اینجا راجع به ترامپ
یا منکران نژادپرستی و تغییرات آبوهوا -
5:33 - 5:35یا سازندگان این چیز حرف بزنم،
-
5:35 - 5:37که من اسمش را جعبه گذاشتهام،
-
5:37 - 5:40هرچند اینجا نوشته است که
-
5:40 - 5:43«این یک جعبه نیست.»
-
5:43 - 5:47(خنده)
-
5:47 - 5:49دارند افکارم را مسموم میکنند.
-
5:50 - 5:51(خنده)
-
5:51 - 5:54(تشویق)
-
5:55 - 5:59اما چیزی که میخواهم دربارهاش حرف بزنم
-
5:59 - 6:05چالشی شخصی با واقعیت است
-
6:05 - 6:07که شخصاً آن را تجربه کردم،
-
6:07 - 6:14و آن را با این مقدمه آغاز میکنم
که من حقیقتاً علم را دوست دارم. -
6:14 - 6:16این هدیهای است که دارم --
-
6:16 - 6:18اگرچه خودم یک دانشمند نیستم --
-
6:18 - 6:23اما برای درک تمام چیزهایی که به علم
مربوط میشود توانایی عجیبی دارم، -
6:23 - 6:24البته به جز خودِ علم --
-
6:24 - 6:25(خنده)
-
6:25 - 6:27یا همان ریاضی.
-
6:27 - 6:31اما عجیبوغریبترین مفاهیم
برای من معنادار هستند. -
6:33 - 6:34مثل نظریه ریسمان؛
-
6:34 - 6:39این تفکر که تمام واقعیت از لرزش
ذرات ریزی سرچشمه گرفته است -- -
6:39 - 6:40من اسمش را گذاشتهام «دنگ بزرگ»
-
6:41 - 6:42(خنده)
-
6:42 - 6:44یا دوگانگی موج و ذره:
-
6:44 - 6:48که بر اساس آن یک شئ
میتواند به دو صورت ظاهر شود … -
6:48 - 6:49میدانید؟
-
6:49 - 6:53اینکه یک فوتون میتواند
هم یک موج باشد و هم یک ذره -
6:53 - 6:55که با عمیقترین بینشهای من منطبق بود
-
6:56 - 6:57که آدمها همزمان خوب و بد هستند،
-
6:57 - 6:59افکار همزمان درست و اشتباه هستند.
-
6:59 - 7:02مثلاً فروید راجع به رشک قضیب درست میگفت
-
7:02 - 7:04اما درباره اینکه چه کسی رشک
میبرد، اشتباه میکرد. -
7:04 - 7:08(خنده)
-
7:08 - 7:10(تشویق)
-
7:10 - 7:12ممنونم.
-
7:12 - 7:13(تشویق)
-
7:13 - 7:16با این وصف در اینجا تغییر
کوچکی مطرح میشود، -
7:16 - 7:19اینکه واقعیت شبیه به دو چیز است،
-
7:19 - 7:23اما ظاهراً واقعیت تعامل آن
دو چیز با یکدیگر است، -
7:23 - 7:25مانند فضا و زمان،
-
7:25 - 7:27ماده و انرژی
-
7:27 - 7:30و مرگ و زندگی.
-
7:30 - 7:32اما من متوجه نمیشوم --
-
7:32 - 7:35افرادی را که به دنبال «شکست دادن مرگ»
-
7:35 - 7:39یا «غلبه بر مرگ» هستند واقعاً نمیفهمم.
-
7:39 - 7:41چطور چنین کاری را انجام دهیم؟
-
7:41 - 7:44چگونه میتوانیم بدون نابود کردن زندگی
مرگ را شکست بدهیم؟ -
7:45 - 7:47اصلاً نمیفهمم.
-
7:47 - 7:49به علاوه باید بگویم،
-
7:49 - 7:52از نظر من ناسپاسی بزرگی است.
-
7:53 - 7:55منظورم این است که این هدیه
فوقالعاده به شما داده شده -- -
7:55 - 7:57زندگی --
-
7:57 - 8:01مثل این است که از بابا نوئل یک
رولزرویس سیلور شادو خواسته باشید -
8:01 - 8:04اما در عوض یک غذاساز هدیه بگیرید.
-
8:05 - 8:07میدانید، همانند گوشت --
-
8:07 - 8:11گوشت همیشه یک تاریخ انقضا دارد.
-
8:11 - 8:13مرگ قرارها را به هم میزند.
-
8:14 - 8:15نمیفهمم.
-
8:15 - 8:16درک نمیکنم --
-
8:16 - 8:18از نظر من این بیاحترامیاست.
-
8:18 - 8:20بیاحترامی به طبیعت.
-
8:20 - 8:23این تفکر که ما قرار است
بر طبیعت مسلط شویم، -
8:23 - 8:25و بر آن حکومت کنیم،
-
8:25 - 8:29طبیعت شکنندهتر از آن است که
هوش ما را تاب بیاورد -- -
8:30 - 8:33نه، من اینطور فکر نمیکنم.
-
8:33 - 8:36به نظر من اگر شما هم مانند من
فیزیک کوانتوم را مطالعه کرده باشید -- -
8:37 - 8:39هرچند ایمیلی از طرف کسی خواندم
که مطالعه کرده بود، اما -- -
8:39 - 8:43(خنده)
-
8:43 - 8:45باید این مسئله را درک کنید
-
8:45 - 8:48که ما دیگر در جهان منظم
و ساعتوار نیوتون زندگی نمیکنیم. -
8:48 - 8:52بلکه در جهانی شبیه پوست موز زندگی میکنیم،
-
8:52 - 8:55و هرگز نمیتوانیم همه چیز را بفهمیم
-
8:55 - 8:57یا هر چیزی را کنترل کنیم
-
8:57 - 8:58یا همه چیز را پیشبینی کنیم.
-
8:59 - 9:01طبیعت مانند یک اتومبیل خودکار است.
-
9:01 - 9:04بهترین کاری که میتوانیم انجام بدهیم
مانند کار آن پیرزن در آن جوک است -
9:04 - 9:06نمیدانم آنرا شنیدهاید یا نه.
-
9:06 - 9:09پیرزنی در حال رانندگی بود
-
9:09 - 9:13دختر میانسالش هم بغل دستش نشسته بود،
-
9:13 - 9:15مادر چراغ قرمز را رد میکند.
-
9:15 - 9:19اما دختر نمیخواست حرفی بزند که
مادرش چنین برداشتی بکند: -
9:19 - 9:21«تو برای رانندگی خیلی پیری.»
-
9:21 - 9:23پس چیزی نمیگوید.
-
9:23 - 9:26اما مادر چراغ قرمز دوم را هم رد میکند،
-
9:26 - 9:28و دختر با نهایت ادب میگوید:
-
9:28 - 9:30«مامان، حواستان هست که
-
9:30 - 9:33دو تا چراغ قرمز را رد کردید؟»
-
9:33 - 9:35مادر میگوید: «وا! مگر رانندگی میکنم؟»
-
9:35 - 9:39(خنده)
-
9:39 - 9:43(تشویق)
-
9:43 - 9:45بنابراین…
-
9:46 - 9:50حالا قصد دارم ذهنم را تغییر بدهم،
-
9:50 - 9:54برای من کار راحتی است چون
استاد جهشهای فکری هستم؛ -
9:54 - 9:56حتی روی پلاکم هم نوشته،
-
9:56 - 9:59«من فکر میکنم، پس هستم.»
-
9:59 - 10:02امیدوارم تمایل داشته باشید
که مرا همراهی کنید، -
10:02 - 10:08مشکل اساسی من با این تفکر بعید
یعنی شکست دادن مرگ است -
10:08 - 10:12اگر شما مخالف مرگ هستید،
-
10:12 - 10:14از نظر من با زندگی هم مخالفید،
-
10:14 - 10:18و با طبیعت،
-
10:18 - 10:21و با زنانگی نیز مخالف هستید،
-
10:21 - 10:26زیرا از دیرباز هویت زن را
با طبیعت میشناختهاند. -
10:26 - 10:28مرجع من در این زمینه هانا آرنت است،
-
10:28 - 10:32فیلسوف آلمانی که کتاب «وضع بشر» را نوشت.
-
10:32 - 10:36او در این کتاب اینگونه میگوید که
-
10:36 - 10:38از منظر باستانی کار با مردها پیوند خورده.
-
10:38 - 10:41کار همان چیزی است که از مغز متولد میشود؛
-
10:41 - 10:42چیزی که اختراع میکنیم،
-
10:42 - 10:43چیزی که میآفرینیم،
-
10:43 - 10:46و در جهان ردپایی از خود باقی میگذاریم.
-
10:47 - 10:52در اینجا کار با بدن مرتبط است.
-
10:52 - 10:55با مردمی پیوند خورده که
آن کار را انجام میدهند -
10:55 - 10:56یا به انجامش تن میدهند.
-
10:57 - 11:00پس از نظر من،
-
11:00 - 11:04دیدگاهی که همگام بودن ما را
-
11:04 - 11:08با چرخههای زیستی و هماهنگی
ما را با چرخههای جهان -
11:08 - 11:11انکار میکند،
-
11:11 - 11:17نمیتواند فضای خوشایندی برای زنان یا برای
-
11:17 - 11:19افرادی که با کار مرتبط هستند، بیافریند،
-
11:19 - 11:21در واقع همان افرادی که
-
11:21 - 11:24یا فرزندان بردهها هستند،
-
11:24 - 11:27و یا به اختیار خودشان کار میکنند.
-
11:28 - 11:34پس از دیدگاه جهان پوست موزی
و از دیدگاه من که نامش را -
11:34 - 11:37«دنیای امیلی» گذاشتهام،
اینطور به نظر میرسد. -
11:38 - 11:39اول از همه اینکه،
-
11:40 - 11:46من به شدت قدردان زندگی هستم،
-
11:46 - 11:48اما نمیخواهم ابدی باشم.
-
11:48 - 11:52هیچ علاقهای ندارم که بعد از مرگم
نامی از من باقی بماند. -
11:52 - 11:54در واقع، چنین چیزی را دوست ندارم
-
11:54 - 11:56چون بارها و بارها دیدهام
-
11:56 - 11:59که فرقی ندارد چقدر زیبا و باهوش
-
11:59 - 12:00یا با استعداد باشی،
-
12:00 - 12:03پنجاه سال بعد از مرگ، به تو حمله میکنند.
-
12:03 - 12:05(خنده)
-
12:05 - 12:07برایش دلیل مستند هم دارم.
-
12:07 - 12:10تیتر روزنامه لسآنجلستایمز:
-
12:10 - 12:13«آنه فرانک: آنقدرها هم خوب نبود.»
-
12:14 - 12:19(خنده)
-
12:19 - 12:22به علاوه من دوست دارم که با
-
12:22 - 12:25چرخههای جهان هماهنگ و همگام باشم.
-
12:25 - 12:27این جنبه از زندگی شگفتانگیز است:
-
12:27 - 12:29زندگی چرخهای است از زایش،
-
12:29 - 12:31تباهی،
-
12:31 - 12:32و دوباره زایش.
-
12:32 - 12:36«من» تنها مجموعهای از ذرات هستم
-
12:36 - 12:39که به این شکل در کنار هم قرار گرفتهاند،
-
12:39 - 12:42و بعد از هم متلاشی میشوند و تمام اجزای
-
12:42 - 12:44سازنده من، در اختیار طبیعت قرار میگیرند،
-
12:45 - 12:47تا به شکلی دیگر در کنار هم قرار بگیرند.
-
12:48 - 12:50این از نظر من بسیار هیجانانگیز است،
-
12:50 - 12:55اینکه بخشی از این فرآیند باشم
باعث میشود قدردانتر شوم. -
12:55 - 12:57میدانید،
-
12:57 - 13:03حالا از دیدگاه یک زیستشناس آلمانی
به مرگ نگاه میکنم، -
13:03 - 13:05آندریاس وبر،
-
13:05 - 13:08که مرگ را بخشی از
یک هدیه مجانی میبیند. -
13:08 - 13:11این هدیه عظیم به شما اهدا شده -- زندگی،
-
13:11 - 13:13تا جایی که توان دارید به آن غنا میبخشید،
-
13:13 - 13:15و بعد آن را پس میدهید.
-
13:16 - 13:19و همانطور که میدانید عمه میم میگفت:
«زندگی یک مهمانی است.» -- -
13:19 - 13:21خب من سهمم را از آن برداشتهام.
-
13:22 - 13:24اشتهایم برای زندگی خیلی زیاد بود،
-
13:24 - 13:26از آن بهره بردهام،
-
13:26 - 13:28اما وقت مردن، قرار است از من بهره ببرند.
-
13:28 - 13:32قرار است با همین شکل
به داخل زمین فرو بروم، -
13:32 - 13:35و آنجا تمام میکروبها
-
13:35 - 13:36و ذره سازها
-
13:36 - 13:38و تجزیهکنندهها را دعوت کنم
-
13:38 - 13:39تا سهمشان را بردارند --
-
13:40 - 13:42فکر کنم از طعم من خوششان بیاید.
-
13:42 - 13:43(خنده)
-
13:43 - 13:45مطمئنم.
-
13:46 - 13:51بهترین جنبه چنین دیدگاهی
این است که واقعی است. -
13:51 - 13:52میتوانید با چشمتان ببینید.
-
13:52 - 13:53میتوانید مشاهده کنید.
-
13:53 - 13:55چنین اتفاقی واقعاً میافتد.
-
13:55 - 13:58خب، البته شاید قابل مشاهده نباشد
که به این هدیه چه چیزی میافزایم، -
13:58 - 14:00دربارهاش مطمئن نیستم --
-
14:00 - 14:04اما دیگران حقیقتاً زندگی مرا
سرشار کردهاند. -
14:04 - 14:05TED هم همینطور،
-
14:05 - 14:08که مرا به گروهی از آدمها معرفی کرد
-
14:08 - 14:11که زندگی مرا ارزشمند کردهاند،
-
14:11 - 14:14مانند تریشا مکگیلیس، طراح وبسایتم،
-
14:14 - 14:16که با دختر نازنینم همکاری میکند
-
14:17 - 14:20تا وبسایتم عالی از کار در بیاید
-
14:20 - 14:22در حالیکه من فقط در آن مینویسم.
-
14:22 - 14:24لازم نیست به مغزم فشار بیاورم…
-
14:24 - 14:28ها، ها، ها، من بردم!
-
14:28 - 14:29(خنده)
-
14:29 - 14:32از همه شما بسیار ممنونم.
-
14:33 - 14:35نمیخواهم بگویم «مخاطب»،
-
14:35 - 14:40چون خودم را از شما جدا نمیبینم.
-
14:40 - 14:45باز هم از دریچه فیزیک کوانتوم
به آن نگاه میکنم. -
14:46 - 14:51خب راستش فیزیکدانان کوانتوم
چندان مطمئن نیستند -
14:51 - 14:54که وقتی موج به ذره تبدیل میشود
دقیقاً چه رخ میدهد. -
14:54 - 14:55نظریههای مختلفی وجود دارد --
-
14:56 - 14:57فروریزش تابع موج،
-
14:57 - 14:58ناهمدوسی کوانتومی --
-
14:58 - 15:00اما همه بر سر یک چیز توافق دارند:
-
15:00 - 15:03واقعیت، حضور داشتن در تعاملها است.
-
15:06 - 15:08(لرزیدن صدا) درست مانند شما.
-
15:09 - 15:11تمام مخاطبان من،
-
15:11 - 15:13چه در گذشته و چه در حال حاضر.
-
15:14 - 15:17ممنونم که زندگی مرا واقعی کردهاید.
-
15:18 - 15:19(تشویق)
-
15:19 - 15:20ممنونم.
-
15:20 - 15:21(تشویق)
-
15:21 - 15:22ممنونم.
-
15:23 - 15:24(تشویق)
-
15:24 - 15:25متشکرم.
-
15:25 - 15:26(تشویق)
-
15:26 - 15:27سپاسگزارم.
- Title:
- چگونه با واقعیت دوست شدم
- Speaker:
- امیلی لوین
- Description:
-
امیلی لوین با خرد و هوش خود به عنوان یک کمدین/فیلسوف با چالش بزرگش روبهرو میشود: او مُردن را به یک سرگرمی تبدیل میکند. و در این سخنرانی از سفرش حرف میزند، سفری برای دوست شدن با واقعیت -- و صلح با مرگ. زندگی هدیهای بزرگ است، لوین میگوید: «تا جایی که میتوانید به آن غنا میبخشید، و سپس آن را پس میدهید.»
- Video Language:
- English
- Team:
- closed TED
- Project:
- TEDTalks
- Duration:
- 15:27
sadegh zabihi approved Persian subtitles for How I made friends with reality | ||
sadegh zabihi edited Persian subtitles for How I made friends with reality | ||
sadegh zabihi accepted Persian subtitles for How I made friends with reality | ||
sadegh zabihi edited Persian subtitles for How I made friends with reality | ||
sadegh zabihi edited Persian subtitles for How I made friends with reality | ||
Nima Pourreza edited Persian subtitles for How I made friends with reality | ||
Retired user edited Persian subtitles for How I made friends with reality | ||
Retired user edited Persian subtitles for How I made friends with reality |