Return to Video

افکار یک جهادگر تندرو سابق| منور علی | TEDxExeter

  • 0:10 - 0:14
    امروز من به عنوان انسانی در مقابل شما ایستادهام که
  • 0:14 - 0:15
    دارد به طور کامل زندگی میکند.
  • 0:17 - 0:18
    اما برای مدت زمان زیادی
  • 0:18 - 0:19
    من برای مردن زندگی میکردم
  • 0:21 - 0:23
    مرد جوانی بودم که اعتقاد داشتم
  • 0:23 - 0:27
    که کلمه «جهاد» با زبان زور و خشونت تعریف میشود
  • 0:30 - 0:33
    تلاش میکردم که نادرستیها را با استفاده از زور و پرخاشگری درست کنم
  • 0:37 - 0:42
    من نگرانی عمیقی در مورد رنجهای دیگران
  • 0:43 - 0:46
    و انگیزهای قوی برای کمک کردن و رهاییشان از رنج ها داشتم
  • 0:49 - 0:52
    تفکر من این بود که «جهاد» کاری شریف است
  • 0:52 - 0:54
    جوانمردی است
  • 0:54 - 0:55
    و بهترین راهحل برای کمک به دیگران است.
  • 0:57 - 0:59
    در زمانهایی که بسیاری از مردمان ما
  • 0:59 - 1:01
    مخصوصا جوانان
  • 1:01 - 1:02
    در معرض گرایش به تندروی
  • 1:03 - 1:05
    از طریق پیوستن به القاعده
  • 1:05 - 1:07
    یا داعش یا دیگر گروههای تندرو قرار دارند.
  • 1:08 - 1:09
    در زمانی که این گروه ها ادعا میکنند که
  • 1:09 - 1:14
    وحشیگریهایشان و خشونتشان «جهاد» واقعی است.
  • 1:14 - 1:18
    میخواهم بگویم که تعریفشان از «جهاد» اشتباه است
  • 1:18 - 1:20
    کاملا اشتباه است
  • 1:20 - 1:21
    درست مثل برداشت من از جهاد درگذشته
  • 1:23 - 1:25
    «جهاد» به معنای تلاشی بینهایت برای دیگران است
  • 1:26 - 1:29
    «جهاد» تقلای فراوان و معنویتگرایی است
  • 1:29 - 1:31
    پالایش و تصفیهی خود شخص است
  • 1:31 - 1:32
    و از خود گذشتگی است
  • 1:34 - 1:37
    «جهاد» به معنی دگرگون شدن مثبت است
  • 1:37 - 1:41
    از طریق آموختن, معرفت و به یادآوری پروردگار.
  • 1:41 - 1:44
    «جهاد» یعنی تمام این تعریفها به صورت یکجا
  • 1:47 - 1:51
    «جهاد» شاید در زمانی به صورت نبرد هم معنی پیدا کند
  • 1:51 - 1:52
    اما فقط گاهی!
  • 1:53 - 1:55
    تحت شرایط بسیار سختگیرانهایی
  • 1:56 - 1:58
    و با قوانین و محدودیتهای زیادی.
  • 2:00 - 2:01
    در اسلام،
  • 2:01 - 2:06
    فواید یک عمل (مورد تایید) باید بسیار بیشتر از مضرات و سختیهای انجام آن باشد
  • 2:07 - 2:09
    از آن مهمتر اینکه
  • 2:09 - 2:14
    آیاتی که در کتاب قرآن در مورد جهاد و جنگ آمده
  • 2:14 - 2:19
    هیچ گاه آیاتی که در مدح بخشیدن و یا
  • 2:19 - 2:20
    نوع پرستی
  • 2:20 - 2:22
    یا شکیبایی آمده را نقض نمیکنند.
  • 2:25 - 2:30
    امروزه من بر این باور هستم که هیچ رویدادی در روی زمین
  • 2:30 - 2:32
    اتفاق نیافتاده که جوازی برای جهاد ِ خشن صادر شود.
  • 2:32 - 2:35
    چون چنین جوازی ضرر و لطمهی بیشتری را به جا میگذارد
  • 2:38 - 2:40
    امروزه معنی واقعی «جهاد» تحریف شده است
  • 2:40 - 2:43
    معنی آن توسط فاشیستهایی مانند
  • 2:43 - 2:46
    القاعده و یا داعش به این تعبیر شده که هر جایی مسلمانان
  • 2:46 - 2:48
    با مشکلات یا سختیهایی روبرو شدند
  • 2:48 - 2:51
    به خشونت و
  • 2:51 - 2:53
    و ترور روی بیاورند.
  • 2:54 - 2:56
    اما من به این نتیجه رسیدهام که
  • 2:56 - 3:00
    «جهاد» واقعی یعنی تلاش بینهایت برای
  • 3:00 - 3:03
    تقویت و زنده ساختن خصوصیاتی که خدا دوست دارد
  • 3:04 - 3:07
    مانند: صداقت، امانت دار بودن
  • 3:07 - 3:09
    شکیبایی و نوع دوستی
  • 3:09 - 3:11
    قابل اعتماد بودن، احترام
  • 3:11 - 3:12
    حقگویی
  • 3:12 - 3:15
    و تمام ارزشهای انسانی که در همه ما مشترک است.
  • 3:18 - 3:20
    من در بنگلادش به دنیا آمدهام،
  • 3:20 - 3:21
    ولی بزرگ شدهی انگلستان هستم
  • 3:22 - 3:24
    و در اینجا (انگلستان) به مدرسه رفتهام
  • 3:24 - 3:27
    پدرم یک استاد دانشگاه بود
  • 3:27 - 3:29
    و ما به خاطر شغل او به اینجا آمده بودیم
  • 3:30 - 3:35
    در سال ۱۹۷۱در بنگلادش بودیم که ناگهان همه چیز تغییر کرد
  • 3:36 - 3:40
    جنگِ استقلال (بنگلادش از هند) صدمات زیادی به ما زد
  • 3:40 - 3:41
    فامیل در برابر فامیل
  • 3:41 - 3:43
    همسایه در برابر همسایه.
  • 3:43 - 3:46
    در سن ۱۲سالگی من این جنگها و
  • 3:46 - 3:48
    بیخانمانی را در خانوادهام تجربه کردم
  • 3:49 - 3:52
    من مرگ ۲۲ تن از افراد فامیل را به بدترین حالت
  • 3:53 - 3:56
    و کشته شدن برادر بزرگترم را تجربه کردم
  • 3:59 - 4:01
    من شاهد قتل و کشتار بودم
  • 4:03 - 4:06
    حیوانات از اجساد انسانها در خیابانها تغذیه میکردند
  • 4:06 - 4:07
    گرسنگی در اطراف ما
  • 4:07 - 4:10
    شرارت و خشونتهای وحشیانه
  • 4:10 - 4:11
    خشونتهای احمقانه، ما را احاطه کرده بود.
  • 4:14 - 4:16
    من یک جوان بودم
  • 4:16 - 4:19
    نوجوان و مفتون ایدهها و نظرات.
  • 4:19 - 4:21
    میخواستم که بیاموزم
  • 4:21 - 4:23
    اما برای چهار سال نتوانستم به مدرسه بروم
  • 4:25 - 4:26
    بعد از جنگ استقلال
  • 4:26 - 4:29
    پدرم برای دو و نیم سال به زندان افتاد
  • 4:30 - 4:32
    و من هر هفته برای دیدنش به زندان میرفتم
  • 4:33 - 4:34
    و در خانه درسهای مدرسه را مرور میکردم
  • 4:36 - 4:38
    پدرم در سال ۱۹۷۳ از زندان آزاد شد
  • 4:39 - 4:42
    و به عنوان پناهنده به انگلستان فرار کرد
  • 4:42 - 4:43
    و ما به زودی به او پیوستیم
  • 4:45 - 4:46
    من آن زمان ۱۷ساله بودم
  • 4:46 - 4:49
    تجربیات جنگ، به من
  • 4:49 - 4:52
    در مورد قساوتها و بیعدالتیها در دنیا آگاهی داد
  • 4:54 - 4:56
    و علاقهی شدیدی در من به وجود آمد
  • 4:56 - 4:58
    علاقه و خواسته فراوانی
  • 4:58 - 4:59
    که نادرستیها را درست کنم
  • 4:59 - 5:01
    و به قربانیان ظلم و بیعدالتی کمک کنم
  • 5:02 - 5:04
    زمانی که در انگلستان درس میخواندم
  • 5:04 - 5:10
    با کسانی ملاقات کردم که نحوهی
    رسیدن به این علاقه قلبیام را
  • 5:11 - 5:12
    از طریق دینم به من نشان دادند.
  • 5:14 - 5:15
    و به این صورت من فردی تندرو شدم
  • 5:15 - 5:18
    به طوری که اصلاحِ با خشونت را در نظر بگیرم
  • 5:19 - 5:22
    و حتی آن را در شرایط خاصی یک فضیلت برای خود قلمداد کنم
  • 5:24 - 5:27
    سپس برای جهاد به افغانستان رفتم
  • 5:27 - 5:32
    میخواستم از مردم مسلمان افغانستان در مقابل شوروی دفاع کنم
  • 5:33 - 5:35
    و فکر میکردم این کارم «جهاد» است
  • 5:35 - 5:37
    وظیفهی مقدس ِ من
  • 5:37 - 5:38
    که در پیشگاه خداوند پاداش خواهد داشت.
  • 5:44 - 5:46
    من تبدیل به یک مبلغ دینی شدم.
  • 5:48 - 5:53
    یکی از بنیانگذاران جهاد ِ با خشونت در انگلستان شدم.
  • 5:53 - 5:54
    جنگجو استخدام میکردم،
  • 5:54 - 5:56
    پول جمع آوری میکردم و دیگران را آموزش میدادم.
  • 5:57 - 6:00
    «جهاد» واقعی را با تحریفی که از
  • 6:00 - 6:04
    سوی فاشیستهای اسلامی به
    من خورانده میشد اشتباه گرفته بودم
  • 6:05 - 6:09
    کسانی که جهاد را بهانهایی برای سیر کردن
  • 6:09 - 6:12
    عطش قدرت و فرمانرواییشان
    بر زمین قرار داده بودند:
  • 6:14 - 6:18
    تحریفی که گروه های فاشیستی اسلامی مانند
  • 6:18 - 6:21
    القاعده، داعش یا دیگران ارائه میدادند.
  • 6:22 - 6:24
    برای مدت ۱۵ سال
    (این تحریف به من خورانده میشد)
  • 6:24 - 6:28
    برای مدت زمان کوتاهی
  • 6:28 - 6:29
    در کنار جنگ در افغانستان، در
  • 6:30 - 6:31
    کشمیر و برمه به جنگ پرداختم.
  • 6:31 - 6:34
    هدف ما بیرون کردن اشغالگران بود
  • 6:35 - 6:38
    برای دادن آسایش به قربانیان ظلم و بیعدالتی
  • 6:39 - 6:42
    و البته برای ایجاد یک دولت اسلامی
  • 6:42 - 6:44
    یک خلافت اسلامی بر اساس قوانین خدا.
  • 6:45 - 6:46
    و من همه این کارها را علناّ انجام میدادم
  • 6:47 - 6:49
    هیچ قانونی را هم زیر پا نگذاشتم
  • 6:50 - 6:53
    من به تابعیت انگلیسیام میبالیدم و افتخار میکردم
  • 6:53 - 6:54
    همانگونه که اکنون میکنم.
  • 6:54 - 6:58
    هیچ خصومتی با این کشورم نداشتم
  • 6:59 - 7:03
    و نه هیچ خصوتی با هیچ هموطن غیرمسلمانم
  • 7:03 - 7:04
    و هنوز هم چنین خصومتی ندارم
  • 7:07 - 7:09
    در حین یک نبرد در افغانستان
  • 7:09 - 7:12
    بین من و یک مرد انگلیسی رابطهی تنگاتنگی با
  • 7:13 - 7:16
    یک پسر بچه ۱۵ساله افغانستانی به وجود آمد،
  • 7:16 - 7:17
    عبدالله
  • 7:18 - 7:20
    کودکی بیگناه، دوست داشتنی و عزیز
  • 7:20 - 7:22
    که همیشه دوست داشت دیگران را خوشحال کند.
  • 7:24 - 7:25
    او فقیر بود
  • 7:26 - 7:29
    و کودکانی مثل او کارهای پَستی را در کمپ ما انجام میدادند
  • 7:30 - 7:31
    ولی باز هم خوشحال به نظر میآمدند.
  • 7:32 - 7:33
    و من همیشه در تصور این بودم که چطور
  • 7:33 - 7:35
    والدین او مشتاقانه دلتنگاش شدهاند.
  • 7:37 - 7:40
    و در رویای ساختن یک آیندهی بهتر برای او هستند.
  • 7:43 - 7:45
    او قربانی شرایط موجود در جنگ بود
  • 7:46 - 7:47
    بیرحمی به او غلبه کرده بود
  • 7:48 - 7:50
    توسط شرایط بیرحم زمانه.
  • 7:54 - 7:58
    یک روز من گلوله خمپارهی منفجر نشدهایی را برداشتم
  • 7:59 - 8:03
    و در انبار مهمات تخریب شده قرار دادم
  • 8:04 - 8:07
    و سپس برای شرکت در یک زد و خورد بیمعنی با دشمن
  • 8:07 - 8:09
    -همیشه بی معنی- بیرون رفتم.
  • 8:10 - 8:13
    زمانی که چند ساعت بعد برگشتم او را مرده یافتم
  • 8:14 - 8:17
    او تلاش کرده بود آن خمپاره را بردارد
  • 8:17 - 8:20
    خمپاره منفجر شده و او را به مرگی سخت دچار کرده بود
  • 8:21 - 8:25
    با وسیلهایی تکه تکه شده بود که من تصور میکردم بی خطر است.
  • 8:26 - 8:28
    بعد از این کار از خود پرسیدم
  • 8:30 - 8:33
    مرگ او در پیشگاه کدام هدف بود؟
  • 8:35 - 8:37
    چرا او مرد و من زنده ماندم
  • 8:39 - 8:40
    از این قضیه عبور کردم.
  • 8:40 - 8:42
    برای جنگ به کشمیر رفتم.
  • 8:42 - 8:45
    همچنان برای جنگ در فیلیپین نیرو استخدام میکردم
  • 8:45 - 8:46
    برای بوسنی و چچن.
  • 8:48 - 8:49
    و سوالها مرتب بیشتر میشدند
  • 8:51 - 8:53
    بعدها در جنگ برمه،
  • 8:53 - 8:55
    به جنگجویان روهینگا برخورد کردم
  • 8:55 - 8:58
    که اکثرا نوجوانان بودند
  • 8:58 - 8:59
    که در جنگلها متولد و بزرگ شده بودند
  • 8:59 - 9:01
    و سلاحهای جنگی و نارنجکانداز حمل میکردند.
  • 9:05 - 9:10
    دو نوجوان ۱۳ ساله با روحی لطیف و صدایی نرم را ملاقات کردم.
  • 9:12 - 9:13
    به من نگاه میکردند و نگاهشان
  • 9:13 - 9:15
    از من خواهش میکرد که آنها را با خود به انگلستان ببرم.
  • 9:22 - 9:24
    آنها فقط میخواستند به مدرسه بروند
  • 9:25 - 9:26
    این آرزوی آنها بود.
  • 9:29 - 9:31
    خانوادهی من
  • 9:31 - 9:32
    کودکان من -همسن آنها
  • 9:32 - 9:34
    در خانه در انگلیس بودند.
  • 9:35 - 9:36
    به مدرسه میرفتند
  • 9:36 - 9:38
    و زندگی آرامی داشتند
  • 9:39 - 9:40
    و من نمیتوانستم تصور نکنم که
  • 9:40 - 9:44
    این دو کودک چطور در مورد رویای
  • 9:44 - 9:46
    چنین زندگیایی با هم صحبت میکنند.
  • 9:48 - 9:50
    قربانیان ِ شرایط زمانه
  • 9:51 - 9:53
    این دو نوجوان
  • 9:53 - 9:56
    که بر روی زمین سخت میخوابیدند و به آسمانها نگاه میکردند.
  • 9:56 - 9:59
    توسط رهبرانشان استثمار شده بودند
  • 9:59 - 10:02
    تا برای خواستههای شخصیشان و قدرت و عظمتشان بجنگند.
  • 10:03 - 10:06
    بعدها کودکانی مانند آنها را دیدم که یکدیگر را
  • 10:06 - 10:08
    در نبردهای بین گروهی میکشتند.
  • 10:10 - 10:13
    و این قضیه در همه جا یکسان بود
  • 10:14 - 10:17
    افغانستان، کشمیر، برمه
  • 10:17 - 10:18
    فیلیپین، چچن
  • 10:19 - 10:24
    رهبرانِ زبون، جوانانِ آسیپ پذیر را برای کشتن یکدیگر
  • 10:24 - 10:25
    به نام جهاد ترغیب میکردند.
  • 10:27 - 10:29
    مسلمان علیه مسلمان
  • 10:31 - 10:35
    و هیچ کدامشان کسی را در مقابل
    اشغالگران و حمله کنندگان محافظت نمیکردند.
  • 10:35 - 10:37
    و هیچ آرامشی را برای مظلومان به وجود نمیآورند
  • 10:39 - 10:41
    از کودکان سو استفاده میشد،
  • 10:41 - 10:42
    به شیوه بدی استثمار میشدند.
  • 10:42 - 10:44
    مردم در نبردهایی به قتل میرسیدند
  • 10:44 - 10:47
    که من به نام جهاد آنها را پشتیبانی میکردند
  • 10:50 - 10:52
    و این شیوه امروزه همچنان ادامه دارد.
  • 10:57 - 11:01
    درک اینکه جهادِ خشنی که
  • 11:01 - 11:05
    من در دنیا با آن مواجه میشدم،
  • 11:07 - 11:09
    بسیار متفاوت بود.
  • 11:10 - 11:15
    تفاوت بین آنچه که در عمل تجربه کردم و آنچه
  • 11:15 - 11:17
    که من به عنوان وظیفهی مقدس
  • 11:18 - 11:21
    در حال اشاعه دادن آن در اینجا -انگلستان- بودم.
  • 11:23 - 11:25
    میبایست نحوهی تبلیغ مذهبیام را مرور میکردم،
  • 11:25 - 11:27
    استخدام نیرو، جمعآوری کمک مالی،
  • 11:27 - 11:29
    آموزشها
  • 11:29 - 11:31
    اما مهمتر از همه تندرو سازی
  • 11:32 - 11:34
    فرستادن جوانان برای جنگیدن و مردن
  • 11:34 - 11:35
    کاری که من میکردم...
  • 11:35 - 11:37
    کاملا اشتباه بود.
  • 11:41 - 11:44
    من در اواسط دهه ۸۰ شروع
    به جهادِ خشونت بار کردم.
  • 11:45 - 11:47
    شروع کارم با افغانستان بود.
  • 11:47 - 11:51
    و زمانی که آن را ختم کردم سال ۲۰۰۰ بود.
  • 11:51 - 11:53
    کاملا غرق این کار بودم.
    (جهاد خشونت بار)
  • 11:53 - 11:55
    اطرافیانم مرا حمایت میکردند
  • 11:55 - 11:56
    تشویقام میکردند
  • 11:56 - 11:58
    و حتی انجام آنچه که به نام جهاد
    انجام میدادیم را جشن میگرفتیم.
  • 12:00 - 12:02
    اما زمانی که فهمیدم باید از این کار دست بکشم
  • 12:02 - 12:05
    در سال ۲۰۰۰ که کاملا از این خیال باطل رها شدم
  • 12:05 - 12:06
    ۱۵ سال (از شروع کارم) گذشته بود.
  • 12:09 - 12:11
    پس چه چیزی اشتباه شده بود؟
  • 12:13 - 12:16
    ما آنقدر مشغول بودیم که وقت نداشتیم
    در مورد اخلاقیات حرف بزنیم
  • 12:17 - 12:20
    و ما نابینای علت و معلولها شده بودیم
  • 12:24 - 12:29
    ما به خودمان فرصت توسعهی
    یک شخصیت اخلاقمدار را ندادیم.
  • 12:30 - 12:34
    به خود میگفتیم که ما برای مظلومان نبرد میکنیم
  • 12:34 - 12:36
    اما این جنگها، نبردهایی پیروزیناپذیر بودند
  • 12:38 - 12:41
    ما عامل کشتار بیشتر میشدیم
  • 12:41 - 12:45
    و شریکِ جرمی برای بدبخت کردن دیگران بودیم
  • 12:45 - 12:48
    آنهم تنها به خاطر منافع شخصیِ تعدادی اندک.
  • 12:49 - 12:50
    در طول این مدت
  • 12:50 - 12:51
    در طول مدتِ زیادی البته
  • 12:53 - 12:54
    چشمان من به حقایق باز شدند.
  • 12:56 - 12:58
    جرات یافتم که
  • 13:00 - 13:01
    با حقیقت روبرو شوم
  • 13:01 - 13:02
    و فکر کنم
  • 13:04 - 13:06
    و با سوالات سخت دراین مورد روبرو شوم
  • 13:06 - 13:08
    با روح خودم خلوت کردم:
  • 13:19 - 13:20
    چه چیزی آموختهام؟
  • 13:21 - 13:26
    اینکه مردمانی که سرگرم
    جهاد خشونتبار هستند
  • 13:27 - 13:30
    اینکه مردمانی که به چنین
    تندرویهایی کشانده میشوند
  • 13:31 - 13:33
    هیچ تفاوتی با دیگران ندارند.
  • 13:34 - 13:37
    اما معتقدم این مردم میتوانند تغییر کنند
  • 13:39 - 13:41
    میتوانند قلبهایشان را
    دوباره به دست بگیرند
  • 13:42 - 13:45
    و قلبشان را مملو از ارزشهای
    انسانی کرده و ترمیم کنند.
  • 13:49 - 13:51
    زمانی که ما واقعیتها را نادیده میگیریم
  • 13:51 - 13:57
    آنچه را که میپذیریم،
    چیزهایی هستند بدون درک عواقب آنها
  • 14:00 - 14:04
    و تحفهها و مزایایی که اکثر ما آنها را نادیده میگیریم
  • 14:04 - 14:06
    حتی برای یک لحظه در زندگی.
  • 14:11 - 14:13
    من در جنگها سهیم بودم و فکر میکردم حق به جانب هستم.
  • 14:16 - 14:20
    اما حالا از خود میپرسم چطور به این نتیجه رسیده بودم.
  • 14:22 - 14:26
    بی نهایت به دیگران میگفتم که حقیقت را بپذیرند،
  • 14:26 - 14:29
    اما در اینکه جایگاهی هم به
    شک کردن بدهم ناکام بودم.
  • 14:32 - 14:37
    این اصل که مردم میتوانند تغییر کنند
    ریشه در تجربهی من دارد،
  • 14:37 - 14:38
    در طول سفرم
  • 14:39 - 14:41
    تغییر از طریق مطالعه،
  • 14:41 - 14:43
    بازتاب مطالعه،
  • 14:43 - 14:45
    تفکر عمیق و خود آموزی،
  • 14:45 - 14:46
    من کشف کردم،
  • 14:46 - 14:52
    دریافتم که درک ما از دنیای اسلامگراها
    و درک آنها از ما نادرست است.
  • 14:56 - 14:59
    این را از طریق در نظر گرفتن
    ابهاماتی که همه ما داریم فهمیدم
  • 15:00 - 15:02
    اینکه حقیقت مصون از تعرض است،
  • 15:02 - 15:03
    اینکه مصون از چالشپذیری است،
  • 15:06 - 15:09
    من درک ظریفتری
    از این موضوع را کشف کردم.
  • 15:15 - 15:20
    دریافتم که در دنیایی مملو
    از متغییرها و تفاوتها
  • 15:21 - 15:22
    مبلغان نادان
  • 15:22 - 15:25
    تنها مبلغانِ نادان، مثل من در آن زمان،
  • 15:25 - 15:30
    تناقضها در افسانههایی که برای
    اصالت راهشان میگویند را درک نمیکنند.
  • 15:32 - 15:37
    از اینرو، من اهمیت خو دآموزی را دریافتم
  • 15:37 - 15:38
    اهمیت آگاهی دهی سیاسی
  • 15:39 - 15:44
    و ضرورتِ درکی عمیق و گسترده از
  • 15:44 - 15:46
    مسئولیتها و عملکردهایمان
  • 15:46 - 15:47
    و اینکه چطور این عملکردهایمان
    دیگران را متاثر میسازد.
  • 15:49 - 15:51
    پیشنهاد امروز من به هر کس
  • 15:51 - 15:55
    مخصوصا آنهایی که واقعا به جهاد اسلامی عقیده دارند،
  • 15:57 - 16:00
    این است که به تسلط کوته فکرانه رهبران گردن ننهید،
  • 16:01 - 16:05
    از خشونت، نفرت و تشدد دوری کنید،
  • 16:06 - 16:08
    نادرستیها را درست کنید،
  • 16:08 - 16:13
    بدون تلاش برای توجیهِ رفتار و عملکرد ِ بیرحمانه
  • 16:16 - 16:19
    در عوض چیزهایی زیبا و موثر خلق کنید
  • 16:19 - 16:20
    که به ما زندگی ببخشد
  • 16:24 - 16:26
    به مردم روی بیاورید، به زندگی
  • 16:26 - 16:27
    با عشق
  • 16:29 - 16:30
    بیاموزید که خود را پرورش دهید
  • 16:30 - 16:31
    قلبهایتان را رشد دهید
  • 16:31 - 16:35
    تا خوبیها، زیبایی و حقیقتِ وجود دیگران و دنیا را ببینید
  • 16:36 - 16:38
    بیاموزیم آنگونه که ما کاری را برای خود انجام میدهیم
  • 16:40 - 16:41
    به حق دیگران انجام میدهیم
  • 16:42 - 16:43
    به حق جامعه انجام میدهیم
  • 16:43 - 16:45
    و در مورد من، برای خدا انجام میدهیم
  • 16:46 - 16:48
    نامش جهاد است
  • 16:48 - 16:49
    جهادِ واقعی من.
  • 16:50 - 16:51
    ممنونم.
  • 16:51 - 16:54
    (تشویق حضار)
Title:
افکار یک جهادگر تندرو سابق| منور علی | TEDxExeter
Description:

منور علی میگوید: برای مدت زیادی من برای مرگ زندگی می‌کردم. او سابقا یک جهادی تندرو مسلمان بوده که در خشونت و جنگ‌های مسلحانه‌ی خاورمیانه و آسیا در سالهای دهه ۸۰ شرکت می‌کرده.
در این سخنرانی مهیج، او تجربیاتش را از نحوه تندرو شدنش بیان کرده و پیشنهادی بسیار قوی و مستقیم برای کسانی که به سوی تندرو شدن روان هستند و ادعا می‌کنند خشونت و وحشی گری (به نام جهاد) وظیفه مقدسشان است، دارد:
او می‌گوید از تشدد و نفرت دوری کنید. در عوض قلب‌تان را مملو از خوبی‌ها، زیبایی و حقیقتِ دیگران کنید.

این سخنرانی در بخش TEDx و به طور مستقل و مجزا از TED توسط گروه‌های مستقل برگزار شده است.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDxTalks
Duration:
17:04

Persian subtitles

Revisions