Return to Video

یک پدر ترنس بودن چه شکلی است

  • 0:01 - 0:03
    خب پریروز صبح من به بقالی رفتم
  • 0:03 - 0:04
    و فروشنده به من خوشآمد گفت
  • 0:04 - 0:07
    "صبح بخیر آقا،
    میتونم کمکتان کنم؟"
  • 0:07 - 0:09
    جواب دادم، «نه، متشکرم، خوبم.»
  • 0:10 - 0:12
    به من لبخندی زد و
    هر کدام رفتیم سراغ کار خودمان.
  • 0:12 - 0:14
    یک بسته چریوس برداشتم
    و از مغازه زدم بیرون.
  • 0:14 - 0:16
    و بعد به کافیشاپ محلی خودرو-گذر رفتم.
  • 0:16 - 0:19
    بعد از ثبت سفارشم،
    صدایی از انتها دیگر گفت:
  • 0:19 - 0:21
    "با تشکر از شما، خانم.
    به راست حرکت کنید."
  • 0:22 - 0:23
    حالا، در این مدت کمتر از یک ساعت،
  • 0:23 - 0:26
    هم با "آقا" و هم با "خانم"
    مورد خطاب قرار گرفتم.
  • 0:27 - 0:29
    اما برای من هیچ کدام از اینها اشتباه نیست،
  • 0:29 - 0:31
    اما کاملا هم درست نیستند.
  • 0:32 - 0:36
    این آدم کوچولو بامزه
    فرزند تقریبا دو ساله من، الیت، است.
  • 0:36 - 0:38
    بله، درسته.
  • 0:38 - 0:40
    و در این دو سال،
  • 0:40 - 0:42
    این بچه من را مجبور کرده
    تا فکری دوباره درباره جهان
  • 0:42 - 0:44
    و نحوه مشارکت من در آن کنم.
  • 0:44 - 0:48
    من به عنوان تراجنسیتی و والد شناسایی
    میشوم که از من والدی ترانس میسازد.
  • 0:48 - 0:51
    (خنده)
  • 0:51 - 0:52
    (تشویق)
  • 0:52 - 0:54
    (تحسین)
  • 0:54 - 1:00
    (تشویق)
  • 1:00 - 1:03
    همانطور که میبینید،
    تم امسال را فوقالعاده لفظی گرفتم.
  • 1:03 - 1:04
    (خنده)
  • 1:04 - 1:07
    مثل شوخی هر پدر خوب که باید باشد.
  • 1:08 - 1:10
    دقیقتر، من بعنوان دوجنسه شناسایی میشوم.
  • 1:10 - 1:13
    و راههای زیادی برای تجربه دوجنسه بودن هست
  • 1:13 - 1:16
    اما برای من اینطور است که
    واقعا بعنوان یک مرد یا زن شناسایی نمیشوم.
  • 1:16 - 1:19
    من خودم را مابین و گاهی خارج از
    این سیستم صفر و یکی جنسیت حس میکنم.
  • 1:20 - 1:21
    و خارج از سیستم بودن
  • 1:21 - 1:24
    به این معناست که هم خانم
    و هم آقا خطاب میشوم
  • 1:24 - 1:26
    در مدت کمتر از یک ساعت
    وقتی بیرون هستم و دارم همه کار میکنم
  • 1:26 - 1:28
    مثل خرید چریوس.
  • 1:28 - 1:30
    اما در این بین خط بودن
    که خیلی راحت هستم.
  • 1:30 - 1:32
    در این فضا که میتوانم
    هم آقا و هم خانم باشم
  • 1:32 - 1:35
    احساس درستترین و اصیلترین را میکنم.
  • 1:35 - 1:38
    اما این به این معنی نیست
    که این تعاملات ناخوشایند نیست.
  • 1:38 - 1:41
    باور کنید ناراحتی میتواند
    از یک آزردگی کوچک
  • 1:41 - 1:42
    تا احساس ناامنی جسمی باشد.
  • 1:42 - 1:44
    مثل زمانی که در باری در کالج بودم
  • 1:44 - 1:47
    و دربان آنجا من را از پشت گردن گرفت
  • 1:47 - 1:49
    و از دستشویی خانمها بیرون انداخت.
  • 1:49 - 1:52
    برای من اصالت به معنای راحتی نیست.
  • 1:52 - 1:55
    یعنی مذاکره و مدیریت سختیهای روزمره زندگی
  • 1:55 - 1:56
    حتی در مواقعی که امن نیست.
  • 1:57 - 1:59
    و به این شکل نبود
    تا تجربه من به عنوان یک فرد ترنس
  • 2:00 - 2:02
    با هویت جدید من
    به عنوان والد برخورد کرد
  • 2:02 - 2:04
    که متوجه عمق آسیبپذیری خودم شدم
  • 2:04 - 2:07
    و اینکه آنها چطور من را
    از خود واقعیام باز میدارند.
  • 2:08 - 2:11
    برای اغلب افراد
    اینکه فرزندشان آنها را چه صدا کند
  • 2:11 - 2:12
    چیزی نیست که خیلی به آن فکر کنند.
  • 2:12 - 2:14
    خارج از واژههای فرهنگی
  • 2:14 - 2:18
    یا تنوعاتی بر اساس جنسیت
    مثل "ماما"، "مامی"، "ددی"، "پاپا".
  • 2:18 - 2:21
    اما برای من امکان این که
    این بچه،
  • 2:21 - 2:23
    که نوجوان و جوان خواهد شد
  • 2:23 - 2:25
    و در زندگیمان من را چه صدا خواهد کرد،
  • 2:25 - 2:28
    هم خیلی ترسناک بود و هم هیجانانگیز.
  • 2:29 - 2:32
    و من نه ماه با این واقعیت که
    "ماما" صدا شوم دست و پنجه نرم کردم
  • 2:32 - 2:35
    یا چیزی مثل آن،
    اصلا شبیه من نبود.
  • 2:35 - 2:38
    و صرف نظر از اینکه چند بار
    و چه تعداد ورژن "مامان" را امتحان کردم،
  • 2:38 - 2:40
    همیشه احساس تحمیلی و عمیقا ناراحتی میکردم.
  • 2:41 - 2:45
    میدانستم اگه "مامان" یا "مامی" صدایم کنند
    برای خیلی از مردم قابل هضمتر است.
  • 2:45 - 2:47
    داشتن دو تا مادر چیز خیلی جدیدی نیست،
  • 2:47 - 2:49
    مخصوصا جاییکه ما زندگی میکنیم.
  • 2:50 - 2:51
    خوب لغت های دیگری را امتحان کردم.
  • 2:51 - 2:54
    و موقعی که "ددی (بابا)" را امتحان میکردم
    احساس بهتری داشتم.
  • 2:55 - 2:56
    بهتر اما نه عالی.
  • 2:57 - 2:59
    مثل این بود که
    یک جفت کفشی که خیلی دوست دارید
  • 2:59 - 3:02
    اما مجبور بودید بپوشید
    و با آن زورآزمایی کنید.
  • 3:02 - 3:05
    میدانستم اینکه یک زن "بابا" صدا شود
  • 3:05 - 3:08
    قرار بود مسیر سختتری
    همراه با اوقات ناراحتتری پیشرویم باشد.
  • 3:08 - 3:10
    اما زودتر از اینکه متوجه شوم وقت آن رسید
  • 3:10 - 3:13
    و الیت جیغکشان
    مثل بیشتر بچهها به دنیا آمد.
  • 3:14 - 3:16
    و هویت جدید من به عنوان والد شروع شد.
  • 3:16 - 3:19
    من تصمیم گرفتم که پدر شوم
    و خانواده جدید ما با جهان روبهرو شد.
  • 3:20 - 3:23
    یکی از رایجترین چیزها زمانی است
    که مردم ما را میبینند،
  • 3:23 - 3:25
    مردمی هستند که "مامان" صدایم میکنند.
  • 3:25 - 3:28
    و در این شرایط
    تعاملات مختلفی میتواند صورت بگیرد.
  • 3:28 - 3:32
    و من این نقشه را کشیدهام
    تا به نشان دادن گزینههای من کمک کند.
  • 3:32 - 3:33
    (خنده)
  • 3:34 - 3:36
    گزینه اول این است که
    این فرض را نادیده بگیریم
  • 3:36 - 3:39
    و به مردم اجازه بدهم
    که "مامان" خطابم کنند،
  • 3:39 - 3:41
    که برای گروه دیگر ناخوشایند نیست.
  • 3:41 - 3:43
    اما معمولا برای ما ناخوشایند است.
  • 3:44 - 3:47
    و معمولا باعث محدود کردن
    تعاملم با این گونه افراد میشود.
  • 3:47 - 3:48
    گزینه اول.
  • 3:49 - 3:51
    گزینه دوم متوقف و اصلاح کردن آنهاست.
  • 3:52 - 3:53
    و گفتن چیزی مثل
  • 3:53 - 3:56
    "در واقع من پدر الیت هستم" یا
    الیت منو بابا صدا میکنه."
  • 3:56 - 3:59
    و با انجام این
    یک یا دوتا از این موارد اتفاق میافتد
  • 4:00 - 4:03
    مردم با آن کنار میایند و
    مثلا میگویند "آهان، باشه."
  • 4:03 - 4:04
    و میروند.
  • 4:04 - 4:07
    یا آنها با عذرخواهی زیادی جواب میدهند
  • 4:07 - 4:09
    چون که احساس بد، ناخوشایند،
    گناهکار یا عجیبی دارند.
  • 4:10 - 4:13
    اما اغلب اتفاقی که میافتد
    این است که مردم واقعا گیج میشوند
  • 4:14 - 4:16
    و یک نگاه تند میکنند و مثلا میگویند
  • 4:17 - 4:19
    "این یعنی شما
    میخواهید تغییر جنسیت دهید؟
  • 4:19 - 4:21
    میخواهی یک مرد باشید؟"
  • 4:21 - 4:22
    یا مثلا میگویند
  • 4:22 - 4:24
    "چطور ممکنه زنی پدر باشد؟
  • 4:24 - 4:25
    فقط مردها پدر هستند."
  • 4:26 - 4:29
    خب گزینه اول اغلب راه آسانتری است.
  • 4:29 - 4:31
    گزینه دوم همیشه گزینه اصیلتری است.
  • 4:31 - 4:34
    و همه این سناریوها
    شامل یک سطح ناراحتی هستند،
  • 4:34 - 4:35
    حتی در بهترین وضع.
  • 4:35 - 4:38
    و در طول زمان توانایی من را
    برای راهیابی در این ننقشه پیچیده
  • 4:38 - 4:39
    آسانتر شده است.
  • 4:39 - 4:41
    اما ناراحتی همچنان وجود دارد.
  • 4:42 - 4:43
    حال من اینجا نمیایستم و تظاهر کنم
  • 4:43 - 4:46
    که به این وضع تسلط دارم،
    کمی از واقعیت دور است.
  • 4:46 - 4:49
    و هنوز روزهایی هستند که من
    میگذارم گزینه اول اتفاق بیفتد
  • 4:49 - 4:51
    زیرا گزینه دوم خیلی سخت
    یا خیلی خطرناک است.
  • 4:52 - 4:55
    هیچ راهی برای اطمینان
    از رفتار هیچ کس نیست.
  • 4:56 - 4:58
    و میخواهم مطمئن باشم
    این مردم نیت خوب دارند
  • 4:58 - 4:59
    که مردم خوب هستند.
  • 5:00 - 5:03
    اما ما در جهانی زندگی میکنیم
    که گزینه وجود من در نظر کسی
  • 5:03 - 5:05
    میتواند من را
    با تهدیدهای جدی روبهرو کند
  • 5:05 - 5:07
    یا حتی امنیت فیزیکی و
    احساسی خانوادهام را.
  • 5:08 - 5:11
    بنابراین بهای این کار را
    نسبت به خطراتش سنجیدم
  • 5:12 - 5:16
    و گاهی امنیت خانوادهام
    قبل از اصالت من قرار میگیرد.
  • 5:17 - 5:18
    با وجود این خطر
  • 5:18 - 5:22
    میدانم که الیت بزرگ خواهد شد
    و فهم و مهارت زبانیش بیشتر میشود
  • 5:22 - 5:25
    اگر من آنها را اصلاح نکنم
    او خواهد کرد.
  • 5:26 - 5:29
    نمیخواهم ترس و ناامیدی من
    بر دوش او گذاشته شود.
  • 5:29 - 5:31
    تا روحیهاش را ضعیف کند
    یا صدای خودش را زیر سوال ببرد.
  • 5:32 - 5:35
    من باید نمونه یاور، اصالت و آسیبپذیری
  • 5:35 - 5:38
    که به معنای خم شدن در لحظات
    معذب کنندهای است که مامان صدایم میکند
  • 5:38 - 5:41
    و ایستادن و گفتن اینکه
    " نه، من یک پدر هستم.
  • 5:41 - 5:44
    و من حتی یک شوخی
    پدرانهای برای اثبات آن دارم."
  • 5:44 - 5:46
    (خنده)
  • 5:46 - 5:48
    تا به حال لحظات
    ناخوشایند بسیاری وجود داشته
  • 5:48 - 5:50
    و حتی تعدادی دردناک.
  • 5:50 - 5:51
    همچنین
    در این دو سال کوتاه
  • 5:51 - 5:56
    قانونی شدن سفر من به عنوان یک پدر
  • 5:56 - 5:57
    و مسیر من به سمت اصالت وجود داشته.
  • 5:58 - 6:00
    وقتی اولین
    سونوگرافیمان را دریافت کردیم،
  • 6:00 - 6:02
    تصمیم گرفتیم که میخواهیم
    جنسیت بچه را بدانیم.
  • 6:02 - 6:06
    تکنسین بخش بیرونی واژن او را دید
    و گفت "دختر است"
  • 6:06 - 6:09
    روی صفحه نمایش به ما نشان داد
    کپی آنرا داد و ما را راهی کرد.
  • 6:09 - 6:12
    مانند بقیه عکس را
    با خانوادههایمان به اشتراک گذاشتیم
  • 6:12 - 6:14
    و خیلی زود مادرم به خانه ما آمد
    با کیسه ای پر از....
  • 6:15 - 6:16
    اغراق نمیکنم،
  • 6:16 - 6:22
    چیزی به این ارتفاع،
    پر از لباسهای صورتی و اسباببازی بود.
  • 6:23 - 6:26
    من کمی در مواجه با
    این همه چیزهای صورتی ناراحت شدم.
  • 6:26 - 6:28
    چون که
    بر روی جنسیت مطالعه داشتهام
  • 6:28 - 6:31
    و ساعت های بسیاری صرف تدریس
    آن در کارگاهها و کلاسها کردهام،
  • 6:31 - 6:34
    فکر کردم بر مسئله
    ساختار اجتماعی جنسیت خیلی خوب مسلط هستم
  • 6:34 - 6:37
    و اینکه چگونه جنسیتگرایی
    ارزش زنانه را کم میکند
  • 6:37 - 6:40
    و اینکه چگونه
    صراحت و ضمنی بودن را اثبات میکند.
  • 6:41 - 6:45
    اما این وضعیت بیزاری
    از کیسه پر از وسایل صورتی
  • 6:45 - 6:48
    مرا مجبور به بررسی
    عدم پذیرشم از چیزهای خیلی فمنیستی
  • 6:48 - 6:50
    در دنیای فرزندم کرد.
  • 6:51 - 6:54
    متوجه شدم که دارم
    جنسیتگرایی را ترویج میدهم
  • 6:54 - 6:56
    و هنجارهای اجتماعی
    که میتوانند مشکلساز باشند.
  • 6:56 - 6:59
    مهم نیست من چقدر به
    بیطرفی جنسی را در نظریه باور دارم،
  • 6:59 - 7:05
    در عمل، نبود زنانگی
    بیطرفی نیست، مردانگی است.
  • 7:06 - 7:09
    اگر من فقط به فرزندم
    لباس سبز و آبی و طوسی بپوشانم،
  • 7:09 - 7:13
    جهان بیرون فکر نمیکند
    "وای چه بچه بیطرف جنسی قشنگی."
  • 7:13 - 7:16
    آنها میگویند
    "چه پسر قشنگی."
  • 7:16 - 7:20
    بنابراین درک نظری من از جنسیت
    و جهان والدینم، سخت درگیر است.
  • 7:21 - 7:24
    بله، من رنگ و اسباببازیهای متنوعی
    را میخواهم برای کودکم تا تجربه کند.
  • 7:24 - 7:26
    یک محیط متعادلی را
    برای او میخواهم تا بیاید
  • 7:26 - 7:28
    و از دیدگاه خودش بفهمد.
  • 7:28 - 7:31
    ما حتی یک اسم بیطرف
    برای دخترمان انتخاب کردیم.
  • 7:31 - 7:35
    اما تلاشهای نظریه
    بیطرفی جنسیتی به مراتب آسانتر از
  • 7:35 - 7:36
    تلاشهای عملی است.
  • 7:36 - 7:39
    و در تلاش من برای ساختن این زمینه
  • 7:39 - 7:43
    سهوا داشتم از مردانگی
    حمایت میکردم تا زنانگی.
  • 7:43 - 7:46
    بنابراین، به جای تضعیف
    یا حذف زنانگی در زندگی ما،
  • 7:47 - 7:49
    در یک تلاش جمعی آن را جشن میگیریم.
  • 7:49 - 7:52
    رنگ صورتی را
    در میان انواع مختلف رنگها داریم،
  • 7:52 - 7:53
    قشنگ را با خوشتیپ و خوشگل را
  • 7:53 - 7:55
    با قوی و باهوش تعدیل میکنیم.
  • 7:55 - 7:58
    و سخت میکوشیم
    تا هیچ کلامی را به جنسیت ریط ندهیم.
  • 7:58 - 8:01
    ما قدر زنانگی و مردانگی را میدانیم
  • 8:01 - 8:03
    در عین حال
    به شدت از آن انتقاد میکنیم.
  • 8:03 - 8:06
    و تلاش میکنیم که
    خودمان را محدود به نقشهای جنسیتی نکنیم.
  • 8:07 - 8:08
    همه اینها را
    بدان امید انجام میدهیم که
  • 8:08 - 8:12
    ما الگو رابطه سالم و قدرتمند جنسیتی
    را برای فرزندان خود بسازیم.
  • 8:13 - 8:16
    درحال حاضر این کار
    برای ترویج رابطه سالم با جنسیت برای الیت
  • 8:16 - 8:20
    من را به فکری دوباره و ارزیابی
    اینکه چگونه اجازه دادم جنسیتگرایی
  • 8:20 - 8:21
    در هویت جنسیتی من شکل گیرد بازداشت.
  • 8:22 - 8:24
    شروع کردم به ارزیابی مجدد
    چگونه زنانگی را رد کردم
  • 8:24 - 8:27
    برای این که مرد بمانم
    که سالم نبود
  • 8:27 - 8:29
    یا چیزی که بخواهم منتقل کنم.
  • 8:30 - 8:33
    برای انجام این کار
    باید قید گزینه اول را میزدم.
  • 8:33 - 8:34
    نمیتوانستم نادیده بگیرم و ادامه دهم.
  • 8:34 - 8:36
    مجبور به انتخاب گزینه دوم بودم.
  • 8:36 - 8:39
    مجبور بودم با بعضی قسمتهای
    بسیار معذبم در ارتباط باشم
  • 8:39 - 8:41
    برای حرکت به سمت من اصیل خودم.
  • 8:42 - 8:45
    و این بدان معنا بود که باید
    نسبت به ناراحتی با بدنم واقعنگر باشم.
  • 8:46 - 8:49
    این بسیار شایع است که افراد ترنس
    در بدن خود احساس ناراحتی میکنند
  • 8:50 - 8:52
    و این ناراحتی میتواند
    از ضعیف کردن تا آزار دهنده باشد
  • 8:52 - 8:54
    و هرجایی میان این دو.
  • 8:54 - 8:57
    و یادگیری بدنم و اینکه چگونه
    به عنوان یک فرد ترنس احساس راحتی کنم
  • 8:57 - 8:59
    یک سفر مادام العمر بوده است.
  • 8:59 - 9:01
    همیشه با قسمتهایی از بدنم درگیر بودهام
  • 9:01 - 9:03
    که میتواند زنانه تلقی شود
  • 9:03 - 9:06
    سینه، باسن، صدام.
  • 9:06 - 9:09
    و من گاهی تصمیم سخت
    وگاهی آسان را گرفتهام
  • 9:09 - 9:12
    که هیچ هورمونی مصرف نکنم
    یا جراحی برای تغییر آن انجام ندهم
  • 9:12 - 9:14
    برای اینکه خودم را از نظر
    استانداردهای جامعه بیشتر مرد بسازم.
  • 9:15 - 9:18
    و در حالی که من قطعا
    بر تمام احساسهای نارضایتی غلبه نکردم،
  • 9:19 - 9:21
    متوجه شدم با مقابله نکردن با این ناراحتی و
  • 9:21 - 9:24
    رسیدن به جایگاهی مثبت با بدنم، جنسیتگرایی
  • 9:24 - 9:28
    و ترس از ترنس بودن را تقویت
    و الگوی شرمندگی از بدن را ترویج میدادم.
  • 9:29 - 9:30
    اگر از بدنم متنفر باشم،
  • 9:30 - 9:33
    بخصوص در قسمتهایی که جامعه
    فرض را بر جنس زن میگذارد،
  • 9:33 - 9:37
    بالقوه به نحوه نگرش فرزندم
    به امکانات بدنش و زنانگی و
  • 9:37 - 9:39
    اندام زنانهاش آسیب میرسانم.
  • 9:40 - 9:42
    اگر از بدنم متنفر باشم
    یا احساس راحتی نکنم،
  • 9:42 - 9:44
    چطور از بچهام انتظار داشته باشم
    خودش را دوست داشته باشد؟
  • 9:45 - 9:48
    حالا برای من آسانتر است
    که گزینه اول را انتخاب کنم:
  • 9:49 - 9:52
    فرزندم را وقتی از بدنم میپرسد
    نادیده بگیرم و از او پنهانش کنم.
  • 9:53 - 9:55
    اما مجبورم گزینه دو را هر روز انتخاب کنم.
  • 9:56 - 9:59
    من باید با مفروضات خود مقابله کنم
    در مورد آنچه بدن پدر میتواند و باید باشد.
  • 10:00 - 10:03
    پس هر روز برای راحتی بییشتر
    در این جسم و یافتن راههایی
  • 10:03 - 10:05
    که زنانگیام را بیان کنم تلاش میکنم.
  • 10:05 - 10:07
    در موردش بیشتر حرف میزنم،
  • 10:07 - 10:09
    من عمق این ناراحتی را کشف میکنم
  • 10:09 - 10:10
    و در پی زبانی هستم که احساس راحتی کنم.
  • 10:10 - 10:14
    و این ناراحتی هر روز به من کمک میکند
    تا عاملیت و اصالت را بسازم
  • 10:14 - 10:16
    در چگونگی حضورم در بدن و جنسیتم.
  • 10:17 - 10:19
    من علیه محدود کردن خودم کار میکنم.
  • 10:19 - 10:21
    میخواهم نشانش دهم
    یک پدر میتواند باسن داشته باشد،
  • 10:21 - 10:24
    یک پدر لزوما نباید سینه صاف داشته باشد
  • 10:24 - 10:25
    یا حتی موهای صورتش رشد کند.
  • 10:26 - 10:28
    و هنگامی که به بلوغ کافی رسید،
  • 10:28 - 10:30
    میخواهم با او
    درباره سفرم با بدنم صحبت کنم.
  • 10:30 - 10:33
    میخواهم که مسیر من را به سوی اصالت ببیند
  • 10:33 - 10:35
    حتی اگر قرار به
    نشان دادن قسمتهای بدتر باشد.
  • 10:37 - 10:39
    ما یک پزشک متخصص اطفال داریم
  • 10:39 - 10:42
    و رابطه خوبی
    با او برقرار کردهایم.
  • 10:42 - 10:44
    و همانطور که همه میدانید
    در حالی که دکتر شما ثابت است،
  • 10:44 - 10:47
    پرستاران دائما تغییر میکنند.
  • 10:47 - 10:50
    و هنگامی که الیت به دنیا آمد
    او را به پزشک اطفال بردیم
  • 10:50 - 10:52
    و اولین پرستارمان را دیدیم-
    او را سارا صدا میزنیم.
  • 10:52 - 10:55
    خیلی زود در زمان ما با سارا،
  • 10:55 - 10:57
    به او گفتیم که چطور
    قراره من "بابا" خطاب شوم
  • 10:57 - 10:58
    و همسر من "مامان."
  • 10:58 - 11:00
    سارا از آن افرادی بود
    که این مسئله را پذیرفت،
  • 11:00 - 11:02
    و بازدیدهای بعدی ما
    خیلی راحت پیش رفت.
  • 11:02 - 11:05
    و حدود یک سال بعد
    سارا تغییر شیفت داد
  • 11:05 - 11:07
    و شروع به کار با یک
    پرستار جدید به اسم بکی کردیم
  • 11:08 - 11:10
    مکالمات پدری را
    در مقابل او نداشتیم
  • 11:10 - 11:12
    هیچ وقت پیش نیامد
    تا وقتی که سارا، پرستار اصلی ما
  • 11:12 - 11:13
    آمد تا سری بزند.
  • 11:14 - 11:17
    سارا گرم و خوشحال بود
    و به من، الیت و همسرم سلام کرد
  • 11:17 - 11:19
    و هنگام صحبت با الیوت
    چیزی شبیه این گفت
  • 11:19 - 11:21
    "پدرت اسباببازیهاتو نگه میداره؟"
  • 11:21 - 11:23
    از گوشه چشمانم
  • 11:23 - 11:26
    می توانستم بکی را ببینم
    در صندلیش چرخید
  • 11:26 - 11:27
    و خیره به سارا نگاه کرد
  • 11:28 - 11:30
    و همانطور که مکالمه تغییر کرد
    به پزشک اطفال ما
  • 11:30 - 11:34
    دیدم تعامل سارا و بکی
    ادامه داشت، و چیزی شبیه این بود.
  • 11:34 - 11:38
    بکی سرش را تکان داد "نه"
    و با دهانش گفت "مامان."
  • 11:39 - 11:43
    سارا سرش را تکان داد "نه"
    و با دهانش گفت "نه، بابا."
  • 11:43 - 11:45
    (خنده)
  • 11:45 - 11:47
    میدونم! ناخوشاینده، درسته؟
  • 11:47 - 11:49
    پس این چند بار دیگر در سکوت انجام شد
  • 11:49 - 11:50
    تا این که ما رفتیم.
  • 11:51 - 11:53
    در حال حاضر،
    این تعامل با من گیر کرده است.
  • 11:54 - 11:56
    سارا میتوانست گزینه اول را انتخاب کند،
  • 11:56 - 11:59
    بکی را نادیده گرفت و
    گذاشت به من به چشم یک مادر نگاه کند.
  • 11:59 - 12:01
    برای سارا آسانتر بود.
  • 12:01 - 12:04
    او میتوانست مسئولیت را دوباره
    بر عهده من بگذارد یا اصلا چیزی نگوید.
  • 12:05 - 12:07
    اما در آن لحظه گزینه دوم را انتخاب کرد.
  • 12:08 - 12:11
    او تصمیم گرفت تا با این پیش فرضها
    مقابله کند و وجودم را تأیید کند.
  • 12:11 - 12:13
    او اصرار داشت که فردی با مشخصات من
  • 12:13 - 12:15
    باالواقع یک پدر باشد.
  • 12:15 - 12:17
    و در یک راه کوچک اما معنیدار
  • 12:17 - 12:20
    از من، اصالتم و خانوادهام حمایت کرد.
  • 12:22 - 12:26
    متاسفانه در جهان زندگی میکنیم
    که از پذیرفتن افراد ترنس و تنوع
  • 12:26 - 12:29
    افراد ترانس به طور کلی میپرهیزیم.
  • 12:29 - 12:32
    و امید من این است که
    اگر با فرصتی مواجه شدیم
  • 12:32 - 12:33
    که برای دیگری بایستیم،
  • 12:33 - 12:37
    همه ما مانند سارا اقدام کنیم،
    حتی زمانی که در معرض خطر هستیم.
  • 12:38 - 12:43
    بنابراین برخی از روزها، خطر پدر
    دوجنسه بودن بسیار زیاد است.
  • 12:43 - 12:45
    و انتخاب اینکه پدر باشی خیلی سخت بوده است.
  • 12:46 - 12:48
    و مطمئنم که به سختترین
    وضع ادامه خواهد داش،
  • 12:48 - 12:50
    هنوز باارزشترین تجربه زندگی من است
  • 12:51 - 12:54
    اما با وجود این چالش،
    هر روز ۱۰۰ درصد ارزشش را دارد.
  • 12:55 - 12:57
    بنابراین هر روز
    قولم را به الیوت تأیید میکنم
  • 12:58 - 12:59
    و البته همان وعده را به خودم.
  • 13:00 - 13:02
    که خودم و او را زیاد دوست داشته باشم.
  • 13:02 - 13:04
    با بخشش و محبت
  • 13:04 - 13:07
    با سخاوت و عشق زیاد.
  • 13:07 - 13:10
    با دادن فضایی برای رشد و
    فراتر از محدوده آسایش رفتن
  • 13:10 - 13:13
    به امید به دست آوردن
    و زندگی یک زندگی معنادارتر.
  • 13:14 - 13:16
    من در ذهن و قلبم میدانم
  • 13:16 - 13:19
    که روزهای سخت و دردناک
    و ناراحت کنندهای در پیش دارم.
  • 13:19 - 13:20
    همچنان میدانم
  • 13:20 - 13:24
    روزهای دشوار و پر از درد و
    ناراحتی را در پیش دارم.
  • 13:24 - 13:26
    که میتوانم بدون حسرت آنها را مرور کنم.
  • 13:26 - 13:27
    متشکرم.
  • 13:27 - 13:29
    (تشویق)
Title:
یک پدر ترنس بودن چه شکلی است
Speaker:
ال بی هناز
Description:

ال بی هناز صادقانه تجربه خود را از والدی که ترنس است به اشتراک می‌گذارد -- و به ما درباره اصالت و طرفداری یاد می‌دهد. او می‌گوید:" اصالت به معنای راحتی نیست. یعنی مذاکره و مدیریت سختی‌های روزمره."

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
13:44

Persian subtitles

Revisions