Subtitles translated from English
Showing Revision 1 created 06/29/2009 by Bardia Azadandish.
-
Title:
مدافعه میشل اوباما از تحصیلات
-
Description:
در سخنرانی در یک مدرسه دخترانه در لندن، میشل اوباما در یک دعوی پرشور و شخصی، تک تک دانش آموزان را دعوت می کند تا تحصیلات را جدی بگیرند. او می گوید، این نسل مستعد جدید است که شکاف میان جهانی که هست و جهانی که می بایست باشد را پر می کند.
-
این نخستین سفر من است.
-
نخستین سفر خارجی من به عنوان بانوی اول.
-
آیا می توانید باورش کنید؟
-
(کف زدن)
-
و درحالیکه این نخستین دیدار من از از پادشاهی متحده نیست،
-
باید اذعان کنم که خرسندم که این نخستین دیدار رسمی من است.
-
رابطه ویژه میان ایالات متحده و پادشاهی متحده
-
تنها بر پایه ارتباط میان حکومت ها نیست،
-
بلکه بر پایه زبان و ارزش های مشترکی است که ما باهم سهیم هستیم.
-
و این مساله امروز با دیدن همه شما به من یادآوری شد.
-
در مدت بازدیدم من به خصوص افتخار آنرا یافتم
-
تا برخی از زنان بسیار فوق العاده بریتانیایی را ملاقات کنم.
-
زنانی که دارند مسیر را برای همه شما هموار می کنند.
-
و من مفتخرم که شما را ملاقات کردم،
¶
-
رهبران آینده بریتانیای کبیر و این جهان.
-
و اگرچه شاید شرایط زندگی ماها بسیار دور به نظر برسد،
-
با من که به عنوان بانوی اول ایالات متحده آمریکا اینجا ایستاده ام،
-
و شما، که تنها در حال تکمیل مدرسه هستید.
-
من می خواهم که شما بدانید که ما در بسیاری چیزها مشترکیم.
-
که هیچ چیز خاصی در مسیر زندگی من
-
خبر از این نمی داد که من اینجا ایستاده باشم
-
به عنوان نخستین بانوی اول آفریقایی-آمریکایی
-
ایالات متحده آمریکا.
-
هیچ چیزی در داستان من نیست که مرا اینجا بنشاند.
-
من با پول و سرمایه بزرگ نشده ام
-
یا هر نوع موقعیت اجتماعی که درخور ذکر باشد.
-
من در بخش جنوب شیکاگو بزرگ شدم.
-
آن بخش واقعی شیکاگو است.
-
و من حاصل طبقه کارگر جامعه بودم.
-
پدر من برای تمام عمر کارگر شهر بود.
-
و مادر من یک زن خانه دار بود.
-
و او در خانه می ماند تا از من و بردار بزرگترم مراقبت کند.
-
هیچکدام از آنها دانشگاه نرفتند.
-
تشخیص داده شد که پدرم اسکلروز چندگانه دارد
-
در بهار جوانی اش.
-
ولی با اینکه برایش سخت تر می شد راه رفتن
-
و لباس پوشیدن در صبح --
-
من می دیدم که بیشتر و بیشتر تقلا می کند --
-
پدرم هیچگاه از تقلایش شکایتی نکرد.
-
او سپاسگزار آنچه بود که داشت.
-
او تنها کمی زودتر بلند می شد و کمی بیشتر کار می کرد.
-
و برادرم و من با تمام چیزهایی بزرگ شدیم که واقعا احتیاج دارید:
-
عشق، ارزش های محکم
-
و باور به اینکه با یک تحصیلات خوب
-
و با سخت کوشی بسیار،
-
هیچ چیزی نیست که نتوانید به انجام برسانید.
-
من نمونه آن هستم که چه چیزی ممکن است
¶
-
وقتی که دختران از آغاز زندگی شان
-
توسط مردمان اطرافشان مورد محبت قرار می گیرند و پرورش می یابند.
-
من در زندگی ام با زنان فوق العاده احاطه شده بودم.
-
مادربزرگ ها، معلم ها، خاله ها و عمه ها، دخترخاله دخترعمه ها، و همسایه ها،
-
که مقاومت و وقار را به من یاد دادند.
-
و مادرم، مهمترین اسوه تقلید زندگیم،
-
که با ما در کاخ سفید زندگی می کند
-
و کمک می کند تا از دو دختر کوچکمان مواظبت کنیم،
-
مالیا و ساشا.
-
او حضور فعالی در زندگی شان دارد، و همانطور در زندگی من،
-
و دارد کم کم به آنها القا می کند
-
همان ارزش هایی را که به من و بردارم یاد داد:
-
چیزهایی مثل دلسوزی، و راستی،
-
و اعتماد، و پشتکار.
-
همه آنها در یک عشق مطلق احاطه شده
-
که تنها از یک مادربزرگ برمی آید.
-
من همچنین آنقدر خوشبخت بوده ام که تسلی یافته و دلگرم بشوم
¶
-
همچنین با برخی سرمشق های مرد قوی،
-
شامل پدرم، بردارم، عموهایم، و پدربزرگ هایم.
-
مردان هم در زندگیم چیزهای مهمی به من آموختند.
-
آنها به من یاد دادند که یک رابطه محترمانه
-
میان مرد و زن چه طور باید باشد.
-
آنها به من یاد دادند که یک ازدواج مستحکم باید چه طور باشد.
-
آنکه باید بر اساس ایمان و تعهد باشد
-
و ستایش موهبت های ویژه یکدیگر.
-
آنها به من آموختند که به چه معنی است
-
پدر بودن
-
و تشکیل خانواده دادن.
-
و نه تنها سرمایه گذاری در خانه خود
-
بلکه دست بالا بردن و کمک کردن به پرورش کودکان
-
در یک اجتماع وسیع تر.
-
و اینها همان صفاتی بودند
¶
-
که من برای همسر خودم به دنبالش می گشتم،
-
باراک اوباما.
-
و وقتی ما برای نخستین بار ملاقات کردیم،
-
یکی از چیزهایی که به خاطر دارم این است که مرا برای قرار بیرون برد.
-
و این قرار این بود که با او به نشست یک انجمن بروم.
-
(خنده)
-
می دانم، چه قدر رومانتیک.
-
(خنده)
-
ولی وقتی ما هم را دیدیم، باراک یک سازمان دهنده انجمن بود.
-
او کار می کرد، به مردم کمک می کرد تا کار پیدا کنند
-
و تلاش می کرد تا منابع را به مردم نیازمند محل برساند.
-
و او با ساکنین آن مرکز اجتماعی صحبت کرد،
-
او درباره دو مطلب صحبت کرد.
-
او در مورد «جهان آنطور که هست» و «جهان آنطور که باید باشد» صحبت کرد.
-
و من در مورد این مطلب در تمام مدت کمپین صحبت کردم.
-
آنچه او گفت، که خیلی مواقع،
-
این است که ما فاصله میان این دو ایده را می پذیریم.
-
و برخی مواقع به جهان به همین شکلی که هست راضی می شویم،
-
حتی وقتیکه ارزش ها و آمال ما را منعکس نمی کند.
-
ولی باراک در آن روز به ما یادآوری کرد،
-
به همه ما در آن اتاق، که ما همگی می دانیم
-
جهان ما باید چه شکلی باشد.
-
ما می دانیم انصاف و عدالت و فرصت چه شکلی است.
-
ما همه می دانیم.
-
و او به مردم آن جلسه ابرام کرد،
-
در آن انجمن،
-
تا خودشان را وقف بستن شکاف کنند
-
میان این دو ایده،
-
تا با هم کار کنند تا سعی کنند جهان را آنگونه که هست
-
و جهان را آنطوری که باید باشد، درست مثل هم بسازند.
-
و من امروز به آن اندیشیدم چونکه به من
¶
-
یادآوری شد و متقاعد شدم که همه شما در این مدرسه
-
بخش های بسیار مهم بستن شکاف هستید.
-
شما زنانی هستید که جهان را آنطوری که باید باشد خواهید ساخت.
-
شما فصل جدیدی در تاریخ خواهید نوشت.
-
نه تنها برای خودتان، بلکه برای نسل تان
-
و نسل های آینده.
-
و این دلیل آنست که چرا داشتن یک تحصیلات خوب
-
اینقدر مهم است.
-
این دلیل آن است که چرا همه این چیزهایی که طی می کنید --
-
بالا پایین ها، معلمانی که دوست دارید و معلمانی که دوست ندارید --
-
به چه جهت مهم است.
-
زیرا انجمن ها و کشورها و در نهایت جهان،
-
تنها به قدر سلامت زن هایشان قوی هستند.
-
و این مهم است که در خاطر داشته باشیم.
-
یک بخش این سلامت شامل آن است که یک آموزش ممتاز داشته باشیم.
¶
-
تفاوت میان یک خانواده در تنازع و یک خانواده سالم
-
اغلب در گرو وجود یک زن قدرتمند است
-
یا زنانی، در میان آن خانواده.
-
تفاوت میان یک انجمن ورشکسته و یک انجمن پررنق
-
اغلب در گرو احترام سالم میان مردان و زنانی است
-
که مشارکت های یکدیگر را در جامعه ارج می نهند.
-
تفاوت میان یک ملت پژمرده
-
و ملتی که آباد می شود
-
تشخیص این است که ما به فرصت های برابر آموزشی نیاز داریم
-
برای هردوی پسران و دختران.
-
و این مدرسه، که از روی نخستین دکتر زن بریتانیا نامگذاری شده،
¶
-
و ساختمان های اطراف که به اسم هنرمند مکزیکی فریدا کالو نامگذاری شده،
-
مری سی کل،
-
پرستار جامیکایی مشهور به «بلبل سیاه فلورانس»،
-
و نویسنده انگلیسی، امیلی برونته،
-
زنان باعزتی که بر ضد تبعیض جنسیتی، نژادپرستی و جهالت جنگیدند،
-
تا عشق هایشان را دنبال کنند برای پروراندن روح و روان شان.
-
آنها هیچ مانعی را بر سر راهشان نپذیرفتند.
-
همانطور که علامت در آنجا می گفت، «بدون محدودیت».
-
آنها هیچ راه دیگری برای زیستن نمی شناختند
-
غیر از اینکه رویاهایشان را دنبال کنند.
-
و با انجام این کار، این زنان
-
بسیاری از موانع را کنار زدند.
-
و بسیاری درهای تازه گشودند
-
برای میلیون ها دکتر و پرستار زن
-
و هنرمند و نویسنده،
-
که همه آنها دنبال راهشان را گرفتند.
-
و با حصول یک آموزش خوب،
-
شما هم می توانید سرنوشت خود را به دست بگیرید.
-
لطفا آن را به خاطر بسپارید.
¶
-
اگر می خواهید بدانید من به چه علت اینجا ایستاده ام،
-
به خاطر آموزش بوده.
-
من هیچ وقت کلاس رفتن را قطع نکردم. متاسفم، نمی دانم آیا هیچکس کلاس ها را قطع می کند.
-
من هیچ وقت نکردم.
-
من عاشق A گرفتن بودم.
-
من دوست داشتم زرنگ باشم.
-
من دوست داشتم وقت شناس باشم. من دوست داشتم تکالیفم را انجام دهم.
-
من فکر می کردم زرنگ بودن از هر چیزی در جهان باحال تر است.
-
و شما همچنین، با این ارزش های مشابه،
-
می توانید سرنوشت خود را تعیین کنید.
-
شما نیز می توانید راه را هموار کنید.
-
شما نیز می توانید رویاهایتان را تحقق بخشید،
-
و آنگاه وظیفه شما این است که به عقب برگردید
-
و به کسانی درست مثل خودتان کمک کنید تا کار مشابه را انجام دهند.
-
تاریخ ثابت کرده که مهم نیست
-
که شما از خانه های دولتی می آیید
-
یا غیر دولتی.
-
-
بردباری خوتان است،
-
اعتماد خوتان، سخت کوشی منحصر بفرد خودتان.
-
این حقیقت دارد. این حقیقت جهانی است که در آن زندگی می کنیم.
-
شما اکنون سرنوشت خود را در دست دارید.
-
و آسان نخواهد بود. این قطعی است.
-
ولی شما همه ملزومات را دارید.
-
هر چیزی که برای موفقیت نیاز دارید،
-
شما همین الان در اینجا دارید.
-
همسرم در این دفتر بزرگ کار می کند.
¶
-
به آن دفتر بیضی می گویند.
-
در کاخ سفید، آنجا صندلی است که رویش می نشیند.
-
به آن میز رزلوت می گویند.
-
آن با الوار کشتی رزلوت علیا حضرت ساخته شد
-
و توسط ملکه ویکتوریا اهدا گردید.
-
آن یک سمبل بادوام دوستی میان دو ملت ماست.
-
و نام آن، ثابت قدم،
-
یادآور شخصیت محکمی است که لازم دارد
-
نه تنها تا یک کشور را رهبری کند،
-
بلکه همانطور یک زندگی هدفمند را بزید.
-
و من امیدوارم در دنبال کردن رویاهایتان، همگی ثابت قدم باقی بمانید،
-
که بدون محدودیت به جلو پیش بروید،
-
و از استعدادهایتان استفاده کنید -- زیراکه بسیارند. ما آنها را دیده ایم.
-
آنجاست.
-
که از آنها استفاده کنید تا جهان را آنطور که باید باشد بسازید.
-
برای اینکه ما روی شما حساب می کنیم.
-
ما روی تک تک شما حساب می کنیم
-
تا بهترینی باشید که می توانید باشید.
-
چونکه جهان بزرگ است.
-
و پر از چالش هاست.
-
و ما نیازمند زنان جوان قوی، باهوش و با اعتماد به نفس هستیم
-
تا بایستند و قدرت را به دست بگیرند.
-
ما می دانیم شما می توانید آنرا به انجام برسانید. ما شما را دوست داریم. خیلی از شما سپاسگزارم.
¶
-