Return to Video

داناییِ رادیکال برای یک شرکت، یک مدرسه و یک زندگی

  • 0:01 - 0:05
    دوشنبهها و پنجشنبهها، یاد میگیرم
    چطور بمیرم!
  • 0:05 - 0:07
    اسمشان را گذاشتم روزهای پایانی.
  • 0:07 - 0:10
    همسرم فرناندا این اصطلاح را دوست ندارد،
  • 0:10 - 0:15
    اما بسیاری از اعضای خانوادهام از
    سرطان ملانوما جان باختند. (تومور بدخیم پوستی)
  • 0:15 - 0:17
    و والدین و اجدادم به آن مبتلا بودند.
  • 0:17 - 0:21
    و این فکر دائم با من بود،
    یک روز میتوانم مقابل دکتر بنشینم
  • 0:21 - 0:23
    کسی که به برگههای معاینهام نگاه کند
    و بگوید،
  • 0:23 - 0:25
    " ریکاردو، اوضاع خیلی خوب به نظر نمیرسه.
  • 0:25 - 0:28
    نهایتا شش ماه تا یکسال زندگی کنی."
  • 0:28 - 0:31
    و خب به اين فكر ميفتيد كه
    با اين زمان چه كنيد.
  • 0:31 - 0:34
    و مىگویید: من میخوام وقت بیشتری
    را با بچهها بگذرونم.
  • 0:34 - 0:35
    میخوام از این جاها دیدن کنم،
  • 0:35 - 0:38
    میخوام از کوهها بالا و پايين برم
  • 0:38 - 0:42
    و ميخوام همه كارهايى را كه قبلا فرصت
    انجامش را داشتم و نكردم را انجام بدم .
  • 0:42 - 0:44
    اما البته، همگی میدانیم
  • 0:44 - 0:47
    اینها خاطرات بسیار تلخ و
    شرینی هستند که خواهیم داشت.
  • 0:47 - 0:48
    کار خیلی دشواری است.
  • 0:48 - 0:52
    احتمالا بخش خوبی از زمان
    را به گریه میگذرانید.
  • 0:52 - 0:54
    پس گفتم، من یک کار دیگر میکنم.
  • 0:54 - 0:59
    هر دوشنبه و پنجشنبه را بعنوان
    روزهای پایانیام استفاده میکنم.
  • 0:59 - 1:01
    و طی آن روزها، چیزهایی را انجام خواهم داد
  • 1:01 - 1:05
    که در صورت دریافت آن خبر
    میخواستم انجام دهم.
  • 1:05 - 1:06
    (خنده)
  • 1:06 - 1:08
    وقتی فکر میکنید--
  • 1:08 - 1:12
    (تشویق)
  • 1:12 - 1:15
    وقتی به خلاف کار فکر میکنید
  • 1:15 - 1:17
    اکثر اوقات تفریح به ذهن میرسد.
  • 1:17 - 1:20
    و میگویید، خب کمی وقت
    برای تفریح وغیره لازم دارم.
  • 1:20 - 1:24
    اما واقعیت این که، تفریح
    چیز خیلی شلوغی هست.
  • 1:24 - 1:26
    شما تنیس و گلف بازی میکنید،
    با آدمها دیدار میکتید،
  • 1:26 - 1:29
    و برای ناهار میروید،
    و برای سینما رفتن دیرتان میشود.
  • 1:29 - 1:31
    چیز خیلی شلوغی که انجام میدهیم.
  • 1:31 - 1:36
    عکس کار تنبلی و بطالت است.
  • 1:36 - 1:38
    اما تعداد خیلی کمی از ما میدانیم
    که با تنبلی چه کنیم.
  • 1:38 - 1:42
    اگر به نحوه توزیع زندگیمان در کل نگاه کنید،
  • 1:42 - 1:47
    تشخیص میدهید که در
    دورههایی ما یک عالم پول داریم،
  • 1:47 - 1:49
    وقت خیلی کمی داریم.
  • 1:49 - 1:54
    و سرانجام وقتی پول داریم،
    نه پول و نه سلامتی.
  • 1:54 - 1:58
    پس شروع کردیم به فکر کردن درباره آن
    به عنوان یک شرکت ۳۰ ساله نگاه کردن.
  • 1:58 - 2:01
    یک شرکت پیچیده با هزاران کارمند،
  • 2:01 - 2:04
    تجارت صدها میلیون دلاری
  • 2:04 - 2:10
    که سیستمهای نیروی محرکه راکت میسازد،
    ۴٫۰۰۰ دستگاه خودپرداز در برزیل را اداره میکند،
  • 2:10 - 2:14
    آماده سازی مالیات بردرآمد را
    برای چندین هزار نفر انجام میدهد.
  • 2:14 - 2:17
    پس تجارت سادهای نیست.
  • 2:17 - 2:19
    پس به انها نگاه انداختیم و گفتیم
  • 2:19 - 2:24
    بیایید به این آدمها
    تفویض اختیارات کنیم، بیایید به آنها شرکت بدهیم
  • 2:24 - 2:27
    که در آن همه جنبههای مدرسه
    شبانهروزی را بکار میگیریم و
  • 2:27 - 2:29
    بنابراین پس وقتی آنجا میرسید، طبق آن نحوه لباس پوشیدتان
  • 2:29 - 2:32
    چیزهایی که میگویید و
    ملاقاتهایی که انجام میدهید،
  • 2:32 - 2:33
    چیزهایی که نمیگویید،
    تغییر میکند،
  • 2:33 - 2:34
    و بگذارید ببینیم
    چه باقی میماند.
  • 2:34 - 2:36
    حدود ۳۰ سال پیش این کار را شروع کردیم،
  • 2:36 - 2:39
    به برخورد با این مساله پرداختیم.
  • 2:39 - 2:41
    و گفتیم خب بازنشستگی
  • 2:41 - 2:44
    کل مسالهای است که ما نمودار زندگیمان
    را بر مبنایش توزیع میکنیم.
  • 2:44 - 2:47
    بجای رفتن به کوهنوردی وقتی ۸۲ سال دارید،
  • 2:47 - 2:49
    چرا هفته بعد انجامش نمیدهید؟
  • 2:49 - 2:51
    و این کاری است که ما میکنیم
  • 2:51 - 2:55
    چهارشنبههای شما را در ازای ۱۰ درصد
    از درآمدتان به شما برمیگردانیم.
  • 2:55 - 2:59
    پس الان اگر قصد داشتید
    یک ویولونیست شوید،چیزی که احتمالا نبودید،
  • 2:59 - 3:02
    چهارشنبهها میروید و این کار را میکنید.
  • 3:02 - 3:03
    و آنچه یافتیم--
  • 3:03 - 3:05
    فکر کردیم، آدمهای مسن باید
  • 3:05 - 3:08
    واقعا به این برنامه علاقمند باشند.
  • 3:08 - 3:11
    و سن متوسط نخستین آدمهایی که
    از برنامه حمایت کردند
  • 3:11 - 3:12
    البته ۲۹ بود.
  • 3:12 - 3:13
    و پس شروع کردیم به
    بررسی کردن،
  • 3:13 - 3:16
    و گفتیم باید از روش متفاوتی استفاده کنیم.
  • 3:16 - 3:18
    پس شروع کردیم به گفتن چیزهایی مثل
  • 3:18 - 3:20
    چرا ما میخواهیم بدانیم
    که چه زمانی شما سرکار میامدید،
  • 3:20 - 3:21
    و جه زمانی کار را
    ترک میکردید و غیره.
  • 3:21 - 3:24
    آیا نمیتوانیم این را به قراردادی
    برای خرید چیزی
  • 3:24 - 3:27
    از شما، مثل یک نوع کار تغییر دهیم؟
  • 3:27 - 3:29
    چرا این ستادها را میسازیم؟
  • 3:29 - 3:32
    آیا مساله نفس ما نیست که میخواهیم بزرگ،
  • 3:32 - 3:34
    قابل اطمینان و مهم باشیم؟
  • 3:34 - 3:37
    اما ما شما را دو ساعت در شهر
    بخاطر آن به زحمت میاندازیم.
  • 3:37 - 3:41
    پس شروع کردیم به پرسیدن یک به یک سوالها.
  • 3:41 - 3:42
    چیزهایی مثل این گفتیم:
  • 3:42 - 3:44
    یک: آدمها را چطور پیدا میکنیم؟
  • 3:44 - 3:47
    بیرون میرویم و تلاش میکنیم و
    آدمها را استخدام میکنیم و میگوییم،
  • 3:47 - 3:49
    نگاه کنید، وقتی پیش ما میایید،
  • 3:49 - 3:51
    قصدمان داشتن دو یا سه مصاحبه نیست
  • 3:51 - 3:54
    و این که شما برای تمام عمرتان
    با ما مزدوج خواهید ماند.
  • 3:54 - 3:56
    این کار نیست که بخواهیم
    با الباقی عمرمان کنیم.
  • 3:56 - 3:58
    پس بیایید و مصاحبههایتان را داشته باشید.
  • 3:58 - 4:01
    و هرکسی که به مصاحبه کردن علاقمند باشد،
    شما حضور خواهید یافت.
  • 4:01 - 4:05
    و بعد ما شاهد رخ دادن
    ناشی از آن بطور خودکار خواهیم بود،
  • 4:05 - 4:09
    عوض این که فقط به پر کردن آیتمهای
    این که من آدم مناسبی هستم یا نه بپردازیم.
  • 4:09 - 4:11
    و بعد برگردید.
  • 4:11 - 4:14
    یک بعد از ظهر، یک روز کامل را صرف
    صحبت با هر کسی که میخواهید کنید.
  • 4:14 - 4:18
    مطئن شوید ما همان عروسی باشیم
    که فکرش را میکردید
  • 4:18 - 4:21
    نه آن مزخرفاتی که توی
    آگهیهایمان سر هم میکنیم.
  • 4:21 - 4:23
    (خنده)
  • 4:23 - 4:26
    به تدریج سراغ پروسهای رفتیم که می گفت،
  • 4:26 - 4:29
    ما نمیخواهیم کسی در شرکت رهبر شود
  • 4:29 - 4:31
    مشروط به این که قبلا از
    سوی زیردستان آتیاش
  • 4:31 - 4:34
    مورد مصاحبه و تایید قرار گرفته باشد.
  • 4:34 - 4:39
    هر شش ماه، همه بطور ناشناس بعنوان رهبر
    مورد ارزیابی قرار میگیرند.
  • 4:40 - 4:44
    و این تعیین کننده است در این که آیا باید
    در جایگاه رهبری همینطور فعال باشند
  • 4:44 - 4:46
    هم در بسیاری از موارد همانطور
    که مطلع هستید موقعیتی میشود.
  • 4:46 - 4:52
    و در نتیجه اگر ۷۸ تا ۸۰ درصد
    رتبه را نداشته باشید، ماندنی نخواهید بود،
  • 4:52 - 4:57
    شاید به همین دلیل است که
    ۱۰ سال گذشته را مدیرعامل نبودم.
  • 4:57 - 5:01
    و با گذر زمان، شروع کردم به
    مطرح کردن سوالات دیگر.
  • 5:01 - 5:02
    چیزهایی مثل این گفتم،
  • 5:02 - 5:06
    چرا ادمها نمیتوانند درآمد خودشان را تعیین کنند؟
  • 5:06 - 5:07
    چه چیزی را نیاز دارند تا بدانند؟
  • 5:07 - 5:09
    تنها سه چیز هست که لازم است بدانید:
  • 5:09 - 5:12
    افراد در این شرکت چقدر درآمد دارند،
  • 5:12 - 5:14
    مردم در جاهای دیگر در تجارتی مشابه چقدر درآمد دارند،
  • 5:14 - 5:18
    و در کل ما چقدر درمیاوردیم تا ببینیم
    استطاعت پرداخت آن را داریم یا نه.
  • 5:18 - 5:20
    خب بیایید به افراد درباره سه چیز
    اطلاع رسانی کنیم.
  • 5:20 - 5:22
    ما با نصب یک کامپیوتر در
    کافه تریا شروع کردیم
  • 5:22 - 5:25
    که مردم می توانستند به سراغش بروند و
  • 5:25 - 5:27
    که درباره دخل و خرج یک نفر سوال کنند،
  • 5:27 - 5:29
    این که چقدر سود میکردند،
  • 5:29 - 5:32
    محصول شرکت چه بود،
  • 5:32 - 5:35
    و این ۲۵ سال قبل است.
  • 5:35 - 5:38
    و این اطلاعات شروع به رسیدن به مردم کرد،
  • 5:38 - 5:41
    چیزهایی مثل این گفتیم، قصد
    دیدن گزارش هزینههایتان را نداریم،
  • 5:41 - 5:44
    نمیخواهیم بدانیم چند بار
    تعطیلات میروید.
  • 5:44 - 5:46
    تمایلی به دانستن این که کجا
    کار میکنید نداریم.
  • 5:46 - 5:49
    یکبار ما
    ۱۴ دفتر مختلف در سراسر شهر داشتیم،
  • 5:49 - 5:52
    و میگفتیم، به یکی از آنهایی که
    نزدیک خانهتان است بروید،
  • 5:52 - 5:55
    به مشتری که امروز قرار است
    با او ملاقات کنید.
  • 5:55 - 5:57
    به ما نگویید کجا هستید.
  • 5:57 - 6:01
    و علاوه بر آن، حتی وقتی
    هزاران پرسنل داشتیم، ۵٫۰۰۰ کارمند،
  • 6:01 - 6:04
    دو پرسنل در بخش منابع انسانی داشتیم
  • 6:04 - 6:07
    و شاکریم که یکی از آنها بازنشسته شده.
  • 6:07 - 6:09
    (خنده)
  • 6:09 - 6:12
    و خب، پرسشی که میکردیم این بود که
    چطور میتوانیم از مردم مراقبت کنیم؟
  • 6:12 - 6:14
    مردم تنها چیزی هستند که ما داریم.
  • 6:14 - 6:18
    ما نمیتوانیم بخشی را اداره کنیم که
    دنبال آدمها میدود و از آدمها مراقبت میکند.
  • 6:18 - 6:23
    پس موقعیکه شروع کردیم به
    فهمیدن این که جواب داده، گفتیم دنبال --
  • 6:23 - 6:26
    و این فکر کنم،
    چیز اصلی بود که به دنبالش
  • 6:26 - 6:28
    در روزهای پایانی و در شرکت بودم
  • 6:28 - 6:31
    این که چطور دانایی را به بنا نهیم؟
  • 6:31 - 6:36
    ما از عصر انقلاب آمدهایم،
    انقلاب صنعتی،
  • 6:36 - 6:39
    عصر اطلاعات،
    عصر دانش،
  • 6:39 - 6:41
    اما اصلا به آن عصر
    دانایی نزدیکتر نیستیم.
  • 6:41 - 6:45
    نحوه طراحی و نحوه سازماندهیمان
    برای دانایی بیشتر چگونه است؟
  • 6:45 - 6:46
    خب برای مثال، بارها،
  • 6:46 - 6:51
    زیرکترین یا هوشمندترین تصمیمی
    که گولزنک نیست کدام است؟
  • 6:51 - 6:53
    پس چیزهایی مثل این گفتیم،
  • 6:53 - 6:57
    بیایید تجس کنیم که هفتهای
    ۵۷ ابزارک بفروشید.
  • 6:57 - 7:01
    اگر تا چهارشنبه آنها را فروختید،
    لطفا به ساحل بروید.
  • 7:01 - 7:04
    برای ما، برای تولید، برای برنامه کاربردی
    مشکل بوجود نیاورید،
  • 7:04 - 7:07
    چون بعد باید شرکتهای جدید بخریم،
    باید رفقبای خودمان را بخرییم،
  • 7:07 - 7:11
    باید انواع اقدامات را انجام دهیم
    چون شما ابزارک اضاف فروختهاید.
  • 7:11 - 7:13
    پس به ساحل بروید
    و دوباره از دوشنبه شروع کنید.
  • 7:13 - 7:15
    (خنده) (تشویق)
  • 7:15 - 7:19
    پس این فرایند به دنبال دانایی است.
  • 7:19 - 7:22
    و در این فرایند البته،
    ما مایلیم مردم همه چیز را بدانند،
  • 7:22 - 7:26
    و حقیقتا مایلیم درباره
    نحوه اداره امور دمکراتیک باشیم.
  • 7:26 - 7:31
    پس هیات مدیره ما
    دو صندلی آزاد با حق رای مساوی
  • 7:31 - 7:33
    برای نخستین دو پرسنلی دارد
    که حضور پیدا کند.
  • 7:33 - 7:35
    (خنده)
  • 7:35 - 7:40
    و ما همچنین بانوان نظافتچی را در
    جلسه هیات مدیره داشتیم که رای دادند،
  • 7:40 - 7:43
    در کنار کلی شخصیت مهم
    کت و شلوارپوش و کراوات زده.
  • 7:43 - 7:47
    و واقعیت این است که آنها صداقت
    را در ما حفظ کردند.
  • 7:47 - 7:51
    در این فرایند، وقتی شروع می کردیم به
    بررسی که مردمی که نزد ما آمدند،
  • 7:51 - 7:52
    به آنها میگفتیم، خب الان یک لحظه تامل کنید،
  • 7:52 - 7:55
    چون وقتی افرا نزد ما میایند، میپرسند
    کجا قرار است بنشینم؟
  • 7:55 - 7:58
    چه کاری قرار است انجام دهم؟
    ۵ سال بعد چه جایگاهی خواهم داشت؟
  • 7:58 - 8:01
    و ما بررسی کردیم و گفتیم،
    باید خیلی پیشتر دست بکار میشدیم.
  • 8:01 - 8:02
    از کجا شروع کنیم؟
  • 8:02 - 8:05
    پس کودکستان جای خوبی
    برای این کار به نظر میرسید.
  • 8:05 - 8:10
    پس بنیادی را دائر کردیم، که الان ۱۱ سال است که
    سه مدرسه دارد،
  • 8:10 - 8:12
    جاهایی که ما همین سوالات را مطرح میکنیم،
  • 8:12 - 8:15
    چطور مدرسه را برای دانایی
    از نو طراحی میکنید؟
  • 8:15 - 8:18
    تنها یک چیز میشود گفت،
    باید معلمها را بازیافت کنیم،
  • 8:18 - 8:19
    لازم است مدیران تلاش بیشتری کنند.
  • 8:19 - 8:25
    اما در واقع آنچه با تحصیلات
    انجام میدهیم تماما منسوخ و از کار افتاده است.
  • 8:25 - 8:28
    نقش معلمها تماما مجهور است.
  • 8:28 - 8:33
    رفتن از سر کلاس ریاضی به زیست شناسی،
    در فرانسه قرن چهاردهم بسیار احمقانه است.
  • 8:33 - 8:38
    (تشویق)
  • 8:38 - 8:41
    پس به فکر افتادیم
    چطور میتواند باشه؟
  • 8:41 - 8:44
    پس آدمهایی را گرد آوردیم،
    از جمله کسانی که عاشق آموزش و پرورش هستند،
  • 8:44 - 8:50
    افرادی مثل پائولو فریر،
    و دو وزیر آموزش و پرورش در برزیل.
  • 8:50 - 8:53
    و گتیم اگر قرار بود مدرسهای را از
    ابتدا طراحی کنیم،
  • 8:53 - 8:54
    چطور میشد؟
  • 8:54 - 8:58
    و این مدرسه را آفریدیم،
    که لومیر نام دارد،
  • 8:58 - 9:00
    و لومیر ک یکی از آنها است،
    دولتی است،
  • 9:00 - 9:02
    و شعار لومیر این است:
  • 9:02 - 9:06
    بیایید نقش معلم را به دو قسمت کنیم.
  • 9:06 - 9:08
    یک کسی که آن را لله مینامیم.
  • 9:08 - 9:13
    لله در مفهوم قدیمی آن در زبان یونانی،
    paideia: مراقبت کردن از کودک است.
  • 9:13 - 9:17
    آنچه در خانه رخ میدهد،
    آنچه در زندگیشانن میگذرد و غیره
  • 9:17 - 9:18
    اما لطفا درس ندهید،
  • 9:18 - 9:22
    چون اطلاعات شما در مقایسه با گوگل اندک است،
    ما مایل به دانستن آن نیستیم.
  • 9:22 - 9:23
    برای خودتان نگهدارید.
  • 9:23 - 9:24
    (خنده)
  • 9:24 - 9:28
    خب، ما کسانی را میاوریم
    که دو چیز دارند:
  • 9:28 - 9:33
    تخصص و اشتیاق، و این میتواند
    حرفه آنها باشد یا نه.
  • 9:33 - 9:35
    و از شهروندان سالخورده استفاده میکنیم،
  • 9:35 - 9:39
    کسانی که ۲۵ درصد جمیعت صاحب دانایی
    هستند که کسی دیگر نمیخواهد.
  • 9:39 - 9:41
    پس آنها را به مدرسه میاوریم و میگوییم،
  • 9:41 - 9:45
    به بچهها چیزهایی را بیاموزیید
    که واقعا باور دارید.
  • 9:45 - 9:48
    پس ما ویولنزنهایی را داریم که
    ریاضی درس میدهند.
  • 9:48 - 9:51
    همه انواع چیزهایی را داریم که بگوییم
  • 9:51 - 9:53
    دیگر نگران محتوای دوره نباشید.
  • 9:53 - 9:58
    ما تقریبا ۱۰
  • 9:58 - 10:03
    چیزهایی مثل، چطور خودمان
    را بعنوان بشر ارزیابی میکنیم.
  • 10:03 - 10:06
    پس جایی برای ریاضیات و فیزیک
    و بقیه آنها هست.
  • 10:06 - 10:08
    چطور خودمان را ابراز کنیم؟
  • 10:08 - 10:11
    پس جایی هست برای موسیقی و ادبیات و غیره،
  • 10:11 - 10:12
    اما همچنین برای دستور زبان.
  • 10:12 - 10:15
    و بعد چیزهایی داریم که
    همه فراموش کردهاند،
  • 10:15 - 10:18
    که احتمالا مهمترین چیزها در زندگی هستند.
  • 10:18 - 10:21
    چیزهای خیلی مهم در زندگی،
    چیزی درباره آنها نمیدانیم.
  • 10:21 - 10:24
    چیزی درباره عشق نمیدانیم،
  • 10:24 - 10:26
    چیزی درباره مرگ نمیدانیم،
  • 10:26 - 10:28
    چیزی درباره این که چرا اینجا هستیم نداریم.
  • 10:28 - 10:32
    پس به سرنخی در مدرسه نیاز داریم
    که درباره هر آنچه نمیدانیم صحبت کند.
  • 10:32 - 10:34
    پس آن بخش بزرگی از آنچه انجام میدهیم هست.
  • 10:34 - 10:40
    (تشویق)
  • 10:40 - 10:43
    پس در طی این سالها، کارهای دیگری
    را شروع کردیم.
  • 10:43 - 10:45
    ما میگوییم چرا باید با بچهها بداخلاقی کنیم
  • 10:45 - 10:48
    و بگوییم بنشین، برو، بیا، این را بکن
    و الا آخر.
  • 10:48 - 10:51
    ما گفتیم: بگذاریید بچهها چیزی
    را انجام دهند که آن را حلقه مینامیم،
  • 10:51 - 10:52
    که هفتهای یکبار هم چک میشود.
  • 10:52 - 10:55
    و ما میگوییم قوانین را کنار هم بگذاریید
  • 10:55 - 10:57
    و بعد تصمیم بگیرید
    که با آنها چکار میخواهید کنید.
  • 10:57 - 10:59
    خب آیا میتوانید یک هفتهای
    سر این وضوع کلنجار برید؟
  • 10:59 - 11:02
    حتما یک هفته وقت بگذارید.
  • 11:02 - 11:05
    دقیقا به همان نتایجی رسیدند
    که ما رسیدیم،
  • 11:05 - 11:07
    بجز این که آنها مال آنهاست.
  • 11:07 - 11:09
    و بعد آنها قدرت دارند،
  • 11:09 - 11:14
    که به معنی ان است که آنها
    حق تعلیق یا اخراج بچهها را دارند
  • 11:14 - 11:20
    به این ترتیب که که ما مدرسه بازی نمیکنم،
    آنها تصمیم میگیرند.
  • 11:20 - 11:23
    و بعد همانقدر عبث،
  • 11:23 - 11:25
    یک موزاییک دیجیتال نگه میداریم،
  • 11:25 - 11:29
    چون ساختگرایی یا روش مونتهسوری
    و غیره نیست.
  • 11:29 - 11:32
    جایی هست که برنامه درسی برزیلی را با
  • 11:32 - 11:35
    ۶۰۰ کاشی موزائیک را نگه میداریم،
  • 11:35 - 11:38
    که میخواهیم به این بچهها
    وقتی ۱۷ سال میشوند، نشان دهیم.
  • 11:38 - 11:41
    و دائم پیگیرش باشیم
    تا از کاری که میکنند با خبر باشیم
  • 11:41 - 11:45
    و میگوییم، خب الان بهش علاقهای ندارید،
    اما بهتر است یکسالی صبر کنید.تا بدانیم
  • 11:45 - 11:49
    و بچهها در گروههایی هستند که
    طبقهبندی سنی ندارد،
  • 11:49 - 11:53
    پس یک بچه شش ساله که با یک ۱۱ ساله آماده است،
  • 11:53 - 11:55
    همه دستهها و گروهها را حذف میکند
  • 11:55 - 11:59
    و این چیزهایی که در کل ما در مدرسه داریم.
  • 11:59 - 12:01
    و نحوه نمره دادن از
    صفر تا ۱۰۰ درصد است.
  • 12:01 - 12:05
    که آنها خودشان چند ساعت یکبار
    با اپلیکشن انجام میدهند.
  • 12:05 - 12:10
    تا این که بدانیم آنها در ۳۷ درصدی مسیری باشند
    که میخواهیم در این مساله طی کنند،
  • 12:10 - 12:15
    پس آنها میتوانند در جهان قد علم کنند
    با داشتن اطلاعات کافی در این زمینه.
  • 12:15 - 12:20
    و خب دورهها جام جهانی فوتبال هستند
    یا ساختن یک دوچرخه.
  • 12:20 - 12:24
    و آدمها برای یک دوره ۴۵ روزه
    ساخت دوچرخه ثبت نام میکنند.
  • 12:24 - 12:29
    حالا، سعی کنید بدون دانستن این که عدد پی
    برابر است با ۳/۱۴۱۶ دوچرخه بسازیید.
  • 12:29 - 12:30
    نمیتوانید.
  • 12:30 - 12:35
    و سعی کنید از۳/۱۴۱۶ برای چیزی استفاده کنید.
  • 12:35 - 12:37
    چیزی به ذهنتان نمیاد.
  • 12:37 - 12:39
    پس این از دست رفته و این چیزی
    که سعی داریم آنجا انجام دهیم،
  • 12:39 - 12:41
    به دنبال دانایی گشتن در آن مدرسه.
  • 12:41 - 12:47
    وآن ما را به این نمودار برمیگرداند و
    این توزیعمان از زندگی.
  • 12:47 - 12:50
    وقتی به آن فکر میکنم
    کلی پول جمع کردهام.
  • 12:50 - 12:54
    پس وقت به این فکر میکنید و میگویید
    الان وقت برگرداندن است--
  • 12:54 - 12:57
    خب اگرقرار به برگرداندن باشد،
    خیلی زیاد در بر میداری.
  • 12:57 - 13:04
    (خنده) (تشویق)
  • 13:05 - 13:07
    دائم به وارن بافت فکر میکنم که
    یک روز بیدار میشود
  • 13:07 - 13:11
    و ۳۰ میلیارد دلاری را میابد بیشتر
    از آن چیزی بود که فکر میکرد.
  • 13:11 - 13:14
    و نگاهی میندازد و میگوید،
    قرار با این چکار کنم؟
  • 13:14 - 13:16
    و میگوید، به کسی خواهم داد
    که واقعا لازمش دارد.
  • 13:16 - 13:19
    به بیل گیتش میدمش. (خنده)
  • 13:20 - 13:23
    و آدم من، که مشاور مالی در نیویورک است،
  • 13:23 - 13:25
    میگوید، ببین تو یک احمقی
  • 13:25 - 13:28
    چون ۴.۱ برابر بیشتر از پول امروزت خواهی داشت
  • 13:28 - 13:33
    اگر بجای قسمت کردن از پولت پول در میاوردی.
  • 13:33 - 13:34
    اما من قسمت کردن ا ترجیح میدهم.
  • 13:34 - 13:38
    (تشویق)
  • 13:38 - 13:42
    مدتی در ام آی تی، ام بی ای درس دادم
  • 13:42 - 13:45
    و یک روز دیدم در گورستان مانت اوبرن هستم.
  • 13:45 - 13:47
    گورستانی زیبا در کمبریج.
  • 13:47 - 13:50
    و در آن اطراف قدم میزدم.
    تولدم بود و با خودم فکر میکردم.
  • 13:50 - 13:52
    و اولین دوری که آنجا بودم،
    این سنگ قبرها را دیدم
  • 13:52 - 13:55
    و این مردم فوقالعاده که
    کارهای بزرگی کرده بودند
  • 13:55 - 13:59
    و فکر کردم، دلم میخواست
    برای چه به یاد آورده بشام؟
  • 13:59 - 14:00
    و یک دور دیگر زدم
  • 14:00 - 14:03
    و بار دوم
    سوال دیگری به ذهنم امد،
  • 14:03 - 14:05
    که برایم بهتر بود، از این قرار که
  • 14:05 - 14:08
    چرا میخوام به یاد آورده شوم؟
  • 14:08 - 14:10
    (خنده)
  • 14:10 - 14:13
    و این خب فکر کنم من را بجاهای مختلفی برد.
  • 14:13 - 14:17
    وقتی ۵۰ سالم بود، همسرم فرناندا
    و من یک بعدازظهر کامل نشستیم
  • 14:17 - 14:20
    منقل بزرگی از آتش داشتیم،
  • 14:20 - 14:23
    و همه چیزهایی را که تابحال
    انجام داده بودم را در آتش انداختم.
  • 14:23 - 14:25
    این یک کتاب به ۳۸ زبان است.
  • 14:25 - 14:29
    صدها و صدها مقاله و دی وی دی،
    همهاش آنجا بود.
  • 14:29 - 14:30
    و دو فایده داشت.
  • 14:30 - 14:35
    یک، هر پنج فرزندمان را از
    دنبال کردن گامها و سایهمان رها میکرد--
  • 14:35 - 14:37
    خبردار نمیشوند چه میکنم.
  • 14:37 - 14:38
    (خنده)
  • 14:38 - 14:40
    که خوب هست.
  • 14:40 - 14:41
    و من نمیخواهم آنها را جایی ببرم
  • 14:41 - 14:44
    و بگویم، یک روز همه
    اینها مال شما خواهد شد.
  • 14:44 - 14:45
    (خنده)
  • 14:45 - 14:49
    این پنج تا بچه چیزی نمیدانند، که خوب است.
  • 14:49 - 14:51
    و نکته دوم،
  • 14:51 - 14:55
    خودم را از بار دستاوردهای گذشته
    و امثال آن رها کردم.
  • 14:55 - 15:00
    خودم برای شروع کارهای تازه و از صفر شروع کردن
    بعنوان بخشی از
  • 15:00 - 15:02
    روزهای پایانی رها کردم.
  • 15:02 - 15:03
    و برخی خواهند گفت،
  • 15:03 - 15:06
    پس تو الان این وقت و این
    روزهای پایانی را داری
  • 15:06 - 15:08
    و برای همین هر کار میکنی.
  • 15:08 - 15:10
    خب ما در کنار ساحل بودهایم،
  • 15:10 - 15:13
    در ساموا، مالویو موزامبیک بودهایم،
  • 15:13 - 15:14
    این کارها انجام شده.
  • 15:14 - 15:17
    از کوههای هیمالیا صعود کردهام.
  • 15:17 - 15:20
    برای دیدن کوسههای کله چکشی ۶۰
    متر ز یر آب رفتم.
  • 15:20 - 15:25
    در مسی چاد به تیمبوکتو ۵۹ روز
    پشت شتر نشستم.
  • 15:25 - 15:29
    با سورتمه سگی به قطب شمال مغناطیسی رفتم.
  • 15:29 - 15:31
    خب حسابی مشغول بودهایم.
  • 15:31 - 15:37
    این چیزی که دوست دارم ازش بعنوان
    فهرست خالی کارهای قبل از مردنم اسم ببرم.
  • 15:37 - 15:40
    (خنده)
  • 15:40 - 15:43
    و با این منطق،
    به این روزها نگاه میکنم و فکر میکنم،
  • 15:43 - 15:46
    خسته نیستم.
  • 15:46 - 15:48
    و همینطور مشغول کتاب جدیدی هستم.
  • 15:48 - 15:52
    طی دو سال اخیر سه شرکت را شروع کردیم.
  • 15:52 - 15:57
    الان مشغول کار روی اجرای رایگان
    این نظام مدرسهای در جهان هستم،
  • 15:57 - 16:00
    و فهمیدم که البته خیلی هم برایم جالب بود
    که کسی آن را مجانی نمیخواهد.
  • 16:00 - 16:02
    و پس ۱۰ سالی هست تلاش کردهام
  • 16:02 - 16:06
    تا نظام دولتی را قانع کنم تا
    این اساس مدرسهای را بپذیرد،
  • 16:06 - 16:08
    این مدرسههای عمومی که داریم،
  • 16:08 - 16:13
    بجای داشتن ۴۳ از ۱۰۰، برای
    رتبه بندی و نمره دهی
  • 16:13 - 16:16
    ۹۱ از ۱۰۰ را دارند.
  • 16:16 - 16:18
    اما مجانی کسی آن را نمیخواهد.
  • 16:18 - 16:21
    پس شاید باید شروع کنیم بابتش هزینه دریافت کنیم
    و به این ترتیب بجایی برسه.
  • 16:21 - 16:25
    اما منتشر کردن آن تنها یکی از کارهایی
    است که میخواهیم انجام دهیم.
  • 16:25 - 16:28
    و فکر کنم برای همه شما
  • 16:28 - 16:30
    فکر کنم کمی مثل این باشد:
  • 16:30 - 16:33
    همگی یاد گرفتهایم که چطور یکشنبه شبها
  • 16:33 - 16:36
    سراغ ایمیل خود رفته و از منزل کار کنیم.
  • 16:36 - 16:37
    اما تعداد اندکی از ما یاد گرفتهاند
  • 16:37 - 16:40
    چطور بعد از ظهر دوشنبه سینما بروند.
  • 16:40 - 16:45
    و اگر به دنبال دانایی هستیم،
    لازم است نحوه عمل کردن به آن را نیز یاد بگیریم.
  • 16:45 - 16:48
    و همچنین، آنچه ما همه این سالها
    انجام دادهایم خیلی ساده است،
  • 16:48 - 16:51
    استفاده از ابزار کوچک
    که سه چرا را در یک ردیف به پرسش میگیرید.
  • 16:51 - 16:54
    چون برای چرای اول
    همیشه یک پاسخ خوب دارید.
  • 16:54 - 16:57
    چرای دوم،
    شروع به سخت شدن میکند.
  • 16:57 - 17:00
    اما چرای سوم، واقعا نمیدانید چرا این کاری را
    که الان انجام میدهید را انجام میدهید.
  • 17:00 - 17:07
    آنچه میخواستم در شما باقی بگذارم کاشتن بذر پرسش در شماست
    و رسیدن به این پرسش بود که شاید اگر این را انجام دهید،
  • 17:07 - 17:09
    به این پرسش خواهید رسید که برای چه؟
  • 17:09 - 17:11
    چرا این کار را انجام میدهم؟
  • 17:11 - 17:14
    و امیدواریم در نتیجه آن و گذر زمان،
  • 17:14 - 17:17
    یعنی امیدوارم و آرزو میکنم که به کمک این
  • 17:17 - 17:20
    آینده پر از دانایی داشته باشید.
  • 17:20 - 17:21
    خیلی از شما متشکرم.
  • 17:21 - 17:29
    (تشویق)
  • 17:34 - 17:39
    کریس اندرسون: خب ریکاردو،
    یک کم دیوانهای.
  • 17:39 - 17:41
    (خنده)
  • 17:41 - 17:44
    از نطر خیلی ها تو خُلی.
  • 17:44 - 17:47
    و در عین حال نیز بسیار عمیق ودانا هستی.
  • 17:47 - 17:50
    تکههایی که سعی میکنم
    کنار هم قرار دهم این است:
  • 17:50 - 17:52
    ایدههایتان بسیار بنیادی است.
  • 17:52 - 17:57
    در تجارت برای مثال،
    این ایدهها مدتی است که مطرح است،
  • 17:58 - 18:01
    شاید درصد تجارتهایی
    که آنها را بکار گرفتهاند
  • 18:01 - 18:03
    هنوز نسبتا پایین باشد.
  • 18:03 - 18:06
    آیا دفعاتی هست که شما با تعجب شاهد
    بکار گیری ایدههایتان
  • 18:06 - 18:10
    از سوی برخی شرکتهای بزرگ باشید؟
  • 18:10 - 18:13
    ریکاردو سملر: اتفاق افتاده.
    حدود دو هفته پیش این اتفاق با
  • 18:13 - 18:15
    ریچارد برانسن افتاد،
    با نیروهایش که میگویند،
  • 18:15 - 18:17
    اوه، ما دیگر نمیخواهیم
    تعطیلات شما را کنترل کنیم،
  • 18:17 - 18:20
    یا نتفلیکس کمابیش این کارها را میکند،
  • 18:20 - 18:22
    اما فکر نکنم خیلی اهمیت داشته باشد.
  • 18:22 - 18:26
    مایلم ببینم که شاید کمی مشتاقانهتر اتفاق بیفتد،
  • 18:26 - 18:27
    اما خب خیلی شخصی خواهد بود.
  • 18:27 - 18:31
    اما حقیقت این است که شامل ایمان بی چون و چرا
    درباره از دست دادن کنترل است.
  • 18:31 - 18:35
    و تقریبا هیچکدام از کسانی که تحت کنترل هستند
    آمادگی ایمان آوردن بی چون و چرا را ندارند.
  • 18:35 - 18:37
    باید از بچهها و سایر مردمی بیابید
  • 18:37 - 18:39
    که شروع به راه اندازی شرکتها
    به شیوهای متفاوت میکنند.
  • 18:39 - 18:41
    ک ا: پس این نکته کلیدی است؟
  • 18:41 - 18:43
    از نقطه نظر تو شواهد اونجاست،
  • 18:43 - 18:45
    از نقطه نظر تجاری خب جواب میده،
  • 18:45 - 18:48
    اما خب مردم شهامتش را ندارند--
  • 18:48 - 18:50
    ر س: حتی انگیزه هم ندارند.
  • 18:50 - 18:53
    شما شرکت را با حکمی ۹۰ روز اداره میکنید.
  • 18:53 - 18:54
    یک گزارش چهار ماهه است.
  • 18:54 - 18:57
    پس اگر طی ۹۰ روز خوب نبودید، بزنید به چاک.
  • 18:57 - 19:01
    پس میگویید، "در اینجا مشکل عظیمی هست که
    کمتر از یک نسل است--"
  • 19:01 - 19:03
    و این آدمها میگویند، " از اینجا بیرون برید."
  • 19:03 - 19:04
    خب این مشکل ما هست.
  • 19:04 - 19:07
    (خنده)
  • 19:07 - 19:13
    ک ا: تلاشهای تو در آموزش و پرورش
    بنظرم بطرز شگفتآوری عمیق است.
  • 19:13 - 19:17
    نگرانی همه درباره نظام تحصیلی کشورشان است.
  • 19:17 - 19:20
    هیچکس فکر نمیکند که
    ما هنوز گیر جهانی هستیم
  • 19:20 - 19:23
    که گوگل و بقیه این فناوریها را دارد.
  • 19:23 - 19:27
    پس شما اکنون شواهد حقیقی در اختیار دارید
    در این باره که بچهها هنوز در مسیر نظام شما هستند،
  • 19:27 - 19:29
    افزایش دراماتیکی در عملکرد هست.
  • 19:29 - 19:32
    چطور به شما در پیشبرد ایدههایتان
    کمک میکنیم؟
  • 19:32 - 19:36
    ر س: من فکر میکنم که مشکل ایدههایی باشد
    که موعدشان سرآمده.
  • 19:37 - 19:40
    و من هرگز درباره این چیزها مبلغ نبودهام.
  • 19:40 - 19:42
    ما منتشرش میکنیم.
  • 19:42 - 19:43
    ناگهان، آدمهایی را میابی--
  • 19:43 - 19:46
    گروهی در ژاپن هست،
    که من را خیلی میترساند،
  • 19:46 - 19:49
    اسمش هست سملریستز
    و ۱۲۰ شرکت دارد.
  • 19:49 - 19:53
    از من دعوت کردند.
    من از اینکه برم ترسیده بودم.
  • 19:53 - 19:58
    و گروهی در هلند است که مشتمل بر
    ۶۰۰ شرکت کوچک هلندی است.
  • 19:58 - 20:01
    چیزی که با تکیه بر خود رونق گرفته.
  • 20:01 - 20:04
    بخشی از آن غلط خواهد بود،
    و اهمیتی ندارد.
  • 20:04 - 20:06
    جایگاه خودش را خواهد یافت.
  • 20:06 - 20:08
    و من از آن یکی میترسم
    که میگوید،
  • 20:08 - 20:10
    انقدر خوب است که باید انجامش دهی.
  • 20:10 - 20:13
    بیایید نظامی را دائر کنیم
    و کلی پول هزینه آن کنیم.
  • 20:13 - 20:15
    وبعد فارغ از این که چی باشه
    مردم آن را انجام خواهند داد.
  • 20:15 - 20:19
    ک ا: پس در تمام زندگیت
    پرسشهای خارقالعاده پرسیدهای.
  • 20:19 - 20:21
    بنظرم میرسد که
    بخش زیادی از این نشات میگیره.
  • 20:21 - 20:27
    آیا سوال دیگری برای ما دارید؟
    برای TED، برای این گروهی که اینجاست.
  • 20:27 - 20:32
    رس: همیشه به ضریب سوالی برمیگردم
  • 20:32 - 20:35
    که پسرم وقتی سه ساله بود از من پرسید.
  • 20:35 - 20:39
    ما در جکوزی نشسته بودیم و او پرسید:" بابا، ما چرا وجود داریم؟"
  • 20:39 - 20:41
    پرسش دیگری نیست.
  • 20:41 - 20:42
    کسی دیگر سوالی نداره.
  • 20:42 - 20:46
    ما انواع مختلفی را این سوال را داریم،
    از سه سو.
  • 20:46 - 20:52
    پس وقتی زمانی را صرف یک شرکت،
    کاغذ بازی و یا موسسهای کنید
  • 20:52 - 20:53
    و شما میگویید پسر--
  • 20:53 - 20:56
    چند نفر فکر میکنید موقع مردن
    در بستر گفته باشند
  • 20:56 - 20:58
    پسر کاش وقت بیشتری
    را در شرکت گذرانده بودم؟
  • 20:58 - 21:03
    پس الان فقط یک کمی جسارت لازم است--
  • 21:03 - 21:05
    نه در یک هفته، نه اینکه درطی دو ماه،
  • 21:05 - 21:08
    نه وقتی پی ببرید مشکلی دارید--
  • 21:08 - 21:10
    تا بگویید نه برای چه این کار را میکنم؟
  • 21:10 - 21:13
    ازهمه چیز دست بکشید.
    بگذارید کار دیگری را انجام دهم.
  • 21:13 - 21:14
    و همه چیز خوب خواهد شد،
  • 21:14 - 21:16
    خیلی بهتر از آنچه که
    انجام میدهید خواهد شد،
  • 21:16 - 21:19
    اگر در در پروسهای درگیر شوید.
  • 21:19 - 21:23
    ک ا:خب این برایم زیباترین و عمیقترین روش بود برای
  • 21:23 - 21:24
    تمام کردن این روز ماقبل آخر در TED.
  • 21:24 - 21:26
    ریکاردو سملر، خیلی از شما متشکرم.
  • 21:26 - 21:28
    رس: خیلی سپاسگذارم.
  • 21:28 - 21:29
    (تشویق)
Title:
داناییِ رادیکال برای یک شرکت، یک مدرسه و یک زندگی
Speaker:
ریکاردو سملر
Description:

چطور میشد اگر شغلتان زندگیتان را کنترل نمی‎کرد؟ مدیرعامل برزیلی، ریکاردو سملر نوع رادیکالی از دمکراسی شرکتی را تمرین می‎کند، با تجدیدنظر از ملاقاتهای هیات مدیره درباره نحوه گزارش کارکنان از روزهای تعطیلشان( آنها مجبور به انجام این کار نیستند) . دیدگاهی که دانایی را برای کارکنان به ارمغان میاورد، تعادل بین کار و زندگی را تبلیغ می‎کند--- و منتهی به برخی نگرشهای عمیق درباره کار و زندگی می شود و این که واقعا آنها درباره چه هستند. سوال جایزه‎دار: چطور میشد اگر مدرسه‎ها واقعا اینطور بودند

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
21:42

Persian subtitles

Revisions