Return to Video

چگونه تکنولوژی به من اجازه داد که بخوانم

  • 0:01 - 0:05
    یادم می آید وقتی تنها سه یا چهار سال داشتم،
  • 0:05 - 0:09
    مادرم داستانی را
  • 0:09 - 0:12
    برای من و دو برادر بزرگ ترم می خواند،
  • 0:12 - 0:14
    و یادم می آید که دستانم را روی کتاب می گذاشتم،
  • 0:14 - 0:16
    تا صفحه ی کتاب را احساس کنم،
  • 0:16 - 0:19
    تا عکسی را که آن ها درباره اش صحبت می کردند احساس کنم.
  • 0:19 - 0:22
    و مادرم می گفت، "عزیزم،
  • 0:22 - 0:24
    تو نمی توانی ببینی،
  • 0:24 - 0:28
    و نمی توانی عکس را احساس کنی،
  • 0:28 - 0:30
    و نمی توانی چاپ روی صفحه را احساس کنی."
  • 0:30 - 0:32
    و من با خودم فکر کردم،
  • 0:32 - 0:34
    "اما این کاری است که می خواهم انجام دهم.
  • 0:34 - 0:38
    من عاشق داستان ها هستم. من دوست دارم کتاب بخوانم."
  • 0:38 - 0:41
    و حتی فکرش را هم نمی کردم
  • 0:41 - 0:43
    که من بخشی از انقلاب تکنولوژیکی باشم
  • 0:43 - 0:47
    که این رؤیا را به حقیقت پیوند خواهد داد.
  • 0:47 - 0:50
    من حدود ۶۴ سال پیش، ۱۰ هفته زود تر از موعد به دنیا آمدم،
  • 0:50 - 0:55
    که منجر به نابینایی من شد.
  • 0:55 - 0:58
    مشکل من به عنوان بسته شدن رگ های شبکیه ی چشم شناخته شد،
  • 0:58 - 1:02
    در حالی که این مشکل در حال حاضر در کشور های پیشرفته فوق العاده نادر است.
  • 1:02 - 1:04
    و موقعی که در سال ۱۹۴۸
  • 1:04 - 1:09
    در پوشک نرمم مچاله شده بودم، حتی فکرش را هم نمی کردم
  • 1:09 - 1:12
    که در مکان و زمان درستی به دنیا آمدم،
  • 1:12 - 1:15
    که در مکان و زمان درستی به دنیا آمدم،
  • 1:15 - 1:19
    و این که در کشوری بودم که می توانستم در آن جا
  • 1:19 - 1:22
    در انقلاب تکنولوژی اش شرکت کنم.
  • 1:22 - 1:27
    ۳۷ میلیون انسان کاملاً نابینا در دنیا زندگی می کنند،
  • 1:27 - 1:30
    اما آن هایی که در تکنولوژی های جدید همکاری و از آن ها استفاده می کنند
  • 1:30 - 1:33
    غالباً از آمریکای شمالی، اروپا،
  • 1:33 - 1:38
    ژاپن و سایر کشور های پیشرفته ی جهان هستند.
  • 1:38 - 1:41
    کامپیوتر ها زندگی همه ی ما را در این سالن، و سراسر جهان
  • 1:41 - 1:42
    تغییر داده اند،
  • 1:42 - 1:43
    اما به نظر من آن ها زندگی ما افراد نابینا را
  • 1:43 - 1:47
    بیشتر از انسان های دیگر تغییر داده اند.
  • 1:47 - 1:50
    و بنابراین می خواهم با شما درباره ی تعامل میان
  • 1:50 - 1:53
    تکنولوژی هایی که بر پایه ی کامپیوتر ها ساخته شده اند
  • 1:53 - 1:58
    با داوطلب هایی که در این چند سال به من کمک کردند
  • 1:58 - 2:01
    تا تبدیل به کسی بشوم که امروز شدم.
  • 2:01 - 2:04
    تعاملی میان داوطلبان،
  • 2:04 - 2:07
    مخترعان مشتاق و تکنولوژی وجود دارد،
  • 2:07 - 2:10
    و این داستانیست که انسان های نابینای دیگر نیز می توانند تأیید کنند.
  • 2:10 - 2:14
    اما اجازه بدهید امروز کمی درباره ی آن با شما صحبت کنم.
  • 2:14 - 2:18
    وقتی 5 ساله بودم، به مدرسه رفتم و خط بریل را یاد گرفتم.
  • 2:18 - 2:21
    خط بریل سیستم نبوغ آمیزی از شش نقطه است
  • 2:21 - 2:22
    که روی کاغذ پانچ شده اند،
  • 2:22 - 2:26
    و من می توانم آن ها را با انگشتانم احساس کنم.
  • 2:26 - 2:29
    راستش، من فکر می کنم آن ها کارنامه ی کلاس ششمم را نشان می دهند.
  • 2:29 - 2:32
    نمی دانم جولیان مارو (کمدین تلویزیونی استرالیایی که مصاحبه ای با پرفسور داشت) آن را از کجا پیدا کرد.
  • 2:32 - 2:33
    (خنده ی حاضرین)
  • 2:33 - 2:35
    من خیلی خوب می خواندم.
  • 2:35 - 2:40
    البته دینی و موسیقی نیاز به تمرین بیشتری داشتند.
  • 2:40 - 2:41
    (خنده ی حاضرین)
  • 2:41 - 2:43
    وقتی که شما سالن اپرا را ترک می کنید،
  • 2:43 - 2:47
    می بینید که روی دکمه ی آسانسور ها علائم بریل وجود دارد.
  • 2:47 - 2:51
    دنبالش بگردید. آیا تا به حال دقت کرده بودید؟
  • 2:51 - 2:53
    من این کار را کرده ام. تمام مدت دنبالش می گردم.
  • 2:53 - 2:55
    (خنده ی حاضرین)
  • 2:55 - 2:58
    وقتی مدرسه می رفتم،
  • 2:58 - 3:01
    کتاب ها توسط بازنویسان بریل به خط بریل در می آمد،
  • 3:01 - 3:04
    افراد داوطلبی که این نقطه ها را پانچ کردند،
  • 3:04 - 3:06
    تا من کتاب های بسیاری برای خواندن داشته باشم،
  • 3:06 - 3:08
    و این کار از اواخر قرن ۱۹ در این کشور،
  • 3:08 - 3:11
    غالباً توسط زنان انجام می شد،
  • 3:11 - 3:13
    اما این تنها راهی بود که می توانستم از طریق آن کتاب بخوانم.
  • 3:13 - 3:16
    وقتی در دبیرستان بودم،
  • 3:16 - 3:19
    اولین ضبط صوت با نوار کاست فیلیپسم را خریدم،
  • 3:19 - 3:23
    و ضبط صوت ها اولین واسطه های یادگیری شبه کامپیوتری من شدند.
  • 3:23 - 3:25
    و ضبط صوت ها اولین واسطه های یادگیری شبه کامپیوتری من شدند.
  • 3:25 - 3:28
    من می توانستم از خانواده و دوستانم بخواهم چیزی را برایم بخوانند،
  • 3:28 - 3:30
    و بعداً می توانستم هر قدر که می خواستم به آن ها گوش کنم.
  • 3:30 - 3:33
    و بعداً می توانستم هر قدر که می خواستم به آن ها گوش کنم.
  • 3:33 - 3:35
    و این روش مرا با داوطلبان و کسانی که کمک می کردند در ارتباط قرار می داد.
  • 3:35 - 3:37
    و این روش مرا با داوطلبان و کسانی که کمک می کردند در ارتباط قرار می داد.
  • 3:37 - 3:41
    به طور مثال، وقتی من در یک کالج
  • 3:41 - 3:43
    در دانشگاه "کویین" در کانادا درس می خواندم،
  • 3:43 - 3:47
    زندانیان زندان "کالینز بِی" قبول کردند که به من کمک کنند.
  • 3:47 - 3:50
    من به آن ها یک ضبط صوت دادم، و آن ها کتاب ها را روی نوار می خواندند.
  • 3:50 - 3:51
    یکی از آن ها به من گفت،
  • 3:51 - 3:54
    "رون، از وقتی تو آمدی ما دلمان نمی خواهد جای دیگری باشیم."
  • 3:54 - 3:57
    (خنده ی حاضرین)
  • 3:57 - 3:59
    اما کمی فکر کنید. این افراد،
  • 3:59 - 4:03
    کسانی که موقعیت تحصیلی را که من داشتم نداشتند،
  • 4:03 - 4:07
    به من کمک کردند تا با کمک های شایانشان
  • 4:07 - 4:11
    در رشته ی حقوق فارغ التحصیل بشوم.
  • 4:11 - 4:13
    خب، من برگشتم و در دانشگاه موناش شهر ملبورن
  • 4:13 - 4:16
    به تدریس پرداختم،
  • 4:16 - 4:19
    و به مدت ۲۵ سال،
  • 4:19 - 4:22
    ضبط صوت ها همه چیز من بودند.
  • 4:22 - 4:24
    در حقیقت، در دفتر من در ۱۹۹۰،
  • 4:24 - 4:29
    من حدود ۲۹ کیلومتر نوار داشتم.
  • 4:29 - 4:36
    دانشجویان، اعضای خانواده و دوستانم همگی روی آن نوار ها برای من کتاب خوانده بودند.
  • 4:36 - 4:37
    خانم لویس داوری،
  • 4:37 - 4:40
    کسی که من بعداً او را مادرخوانده ی خودم نامیدم،
  • 4:40 - 4:44
    هزاران ساعت از صدایش را روی نوار برایم ضبط کرد.
  • 4:44 - 4:46
    یکی از دلایلی که من پذیرفتم تا این سخنرانی را امروز انجام دهم،
  • 4:46 - 4:49
    این بود که امیدوار بودم خانم لویس این جا باشد
  • 4:49 - 4:53
    تا من بتوانم او را به شما معرفی کنم، و در حضور جمع از او تشکر کنم.
  • 4:53 - 4:57
    اما متأسفانه، شرایط سلامتی او اجازه نداد که امروز در این جمع حاضر باشد.
  • 4:57 - 5:01
    اما لویس، من از همین جا از تو تشکر می کنم.
  • 5:01 - 5:08
    (تشویق حاضرین)
  • 5:14 - 5:21
    من اولین کامپیوتر اپلم را در سال ۱۹۸۴ دیدم،
  • 5:21 - 5:22
    و من با خودم فکر کردم،
  • 5:22 - 5:27
    "این وسیله یک صفحه ی شیشه ای دارد، پس فایده ی زیادی برای من ندارد."
  • 5:27 - 5:31
    اما سخت در اشتباه بودم.
  • 5:31 - 5:36
    در سال ۱۹۸۷، در ماهی که بزرگ ترین پسرم، جرارد، به دنیا آمد،
  • 5:36 - 5:38
    من اولین کامپیوتر مخصوص نابینایانم را به دست آوردم،
  • 5:38 - 5:41
    و این وسیله در حال حاضر این جاست.
  • 5:41 - 5:43
    آیا آن را می بینید؟
  • 5:43 - 5:48
    و همان طور که می بینید این وسیله، قسمتی که شما به آن مانیتور می گویید را ندارد.
  • 5:48 - 5:52
    (خنده ی حاضرین)
  • 5:52 - 5:54
    این یک کامپیوتر مخصوص نابینایان است.
  • 5:54 - 5:56
    (خنده ی حاضرین)
  • 5:56 - 5:58
    این یک "کی نوت گلد 84k" است،
  • 5:58 - 6:03
    و 84k بیانگر این است که این دستگاه ۸۴ کیلوبایت حافظه داشت.
  • 6:03 - 6:05
    (خنده ی حاضرین)
  • 6:05 - 6:10
    نخندید، این دستگاه در زمان خودش ۴٫۰۰۰ دلار برای من هزینه برداشت. (خنده ی حاضرین)
  • 6:10 - 6:15
    فکر کنم حافظه ی ساعت مچی من از آن بیشتر باشد.
  • 6:15 - 6:18
    این کامپیوتر توسط راسل اسمیت، یک مخترع نیوزلندی با ذوق ساخته شد
  • 6:18 - 6:21
    که تلاش می کرد به انسان های نابینا کمک کند.
  • 6:21 - 6:25
    در کمال تأسف، او در یک سانحه ی کوچک هوایی در سال ۲۰۰۵ کشته شد،
  • 6:25 - 6:28
    اما خاطره اش در قلب من زنده است.
  • 6:28 - 6:30
    به وسیله ی این دستگاه، برای اولین بار،
  • 6:30 - 6:33
    من می توانستم چیزی را که با آن نوشته بودم دوباره بخوانم.
  • 6:33 - 6:35
    این دستگاه یک سیستم بازخوان متون داشت.
  • 6:35 - 6:37
    من اولین کتاب حقوق کارگری خودم به کمک یک نویسنده ی دیگر را
  • 6:37 - 6:42
    در سال ۱۹۷۹ با دستگاهی نوشتم که قابل بازخوانی نبود.
  • 6:42 - 6:47
    این دستگاه حالا به من اجازه می داد چیزی را که نوشته ام دوباره بخوانم
  • 6:47 - 6:48
    و به من اجازه می داد که به دنیای کامپیوتر ها وارد شوم،
  • 6:48 - 6:52
    اگرچه با ۸۴ کیلوبایت حافظه.
  • 6:52 - 6:57
    در سال ۱۹۷۴، ری کورزویل بزرگ، مخترع آمریکایی،
  • 6:57 - 7:00
    روی ساختن ماشینی که می توانست کتاب ها را اسکن کند
  • 7:00 - 7:02
    و آن ها را با سیستم بازخوانی پخش کند کار کرد.
  • 7:02 - 7:05
    دستگاه های تشخیص کاراکتر ها به وسیله ی نور
  • 7:05 - 7:08
    معمولاً تنها یک فونت از حروف را تشخیص می دادند،
  • 7:08 - 7:12
    اما او با استفاده از اسکنر های تخت با مانیتور های ساده
  • 7:12 - 7:13
    و سیستم بازخوان متون،
  • 7:13 - 7:18
    دستگاهی درست کرد که می توانست هر فونتی از حروف را بخواند.
  • 7:18 - 7:21
    و دستگاه او، که به بزرگی یک دستگاه شست و شوی زمین بود،
  • 7:21 - 7:25
    در ۱۳ ژانویه ی ۱۹۷۶ شروع به کار کرد.
  • 7:25 - 7:28
    من اولین کورزویلم را در مارس ۱۹۸۹ به دست آوردم،
  • 7:28 - 7:31
    و این اختراع مرا شگفت زده کرد،
  • 7:31 - 7:34
    و در سپتامبر ۱۹۸۹،
  • 7:34 - 7:37
    ماهی که در دانشگاه موناش
  • 7:37 - 7:39
    مقام استادیاری به من داده شد،
  • 7:39 - 7:43
    دانشکده ی حقوق یک دستگاه از آن ها را خرید، و من می توانستم از آن استفاده کنم.
  • 7:43 - 7:47
    برای اولین بار، من می توانستم آن چیزی را که می خواستم
  • 7:47 - 7:49
    با قرار دادن یک کتاب بر روی اسکنر بخوانم.
  • 7:49 - 7:51
    دیگر مجبور نبودم با بقیه مهربان باشم!
  • 7:51 - 7:54
    (خنده ی حاضرین)
  • 7:54 - 7:56
    من دیگر مجبور نبودم چیز هایی را که می خواهم بخوانم سانسور کنم.
  • 7:56 - 7:59
    به طور مثال، من خیلی خجالتی بودم،
  • 7:59 - 8:02
    و راستش همین الآن هم خجالت می کشم
  • 8:02 - 8:04
    که از کسی بخواهم که درباره ی مسائل بی پرده ی جنسی برای من چیزی بخواند.
  • 8:04 - 8:08
    (خنده ی حاضرین)
  • 8:08 - 8:12
    اما، می دانید، من می توانستم نیمه شب کتابی را بردارم و گوش دهم --
  • 8:12 - 8:18
    (خنده ی حاضرین) (تشویق حاضرین)
  • 8:22 - 8:25
    در حال حاضر، سیستم پخش متون کورزویل
  • 8:25 - 8:27
    یک برنامه ی ساده بر روی لپ تاپم است.
  • 8:27 - 8:28
    کل آن دستگاه به یک نرم افزار ساده خلاصه شد.
  • 8:28 - 8:30
    و حالا من می توانم آخرین رمان های چاپ شده را اسکن کنم
  • 8:30 - 8:33
    و دیگر نیازی ندارم که صبر کنم تا آن کتاب ها به کتاب های صوتی تبدیل شوند.
  • 8:33 - 8:36
    من می توانم همچنان با دوستانم باشم.
  • 8:36 - 8:39
    افراد زیادی هستند که به من در زندگیم کمک کردند،
  • 8:39 - 8:42
    که بسیاری از آن ها را ملاقات نکرده ام.
  • 8:42 - 8:45
    یکی از آن ها مخترع آمریکایی دیگری به نام تد هنتر بود.
  • 8:45 - 8:48
    تد یک موتورسوار مسابقه ای بود،
  • 8:48 - 8:52
    اما در سال ۱۹۷۸ او با یک خودرو تصادف کرد و بیناییش را از دست داد،
  • 8:52 - 8:56
    که برای یک موتورسوار اتفاق واقعاً دردناکیست.
  • 8:56 - 8:58
    سپس او به اسکی روی آب پرداخت
  • 8:58 - 9:02
    و یک قهرمان معلول اسکی روی آب شد.
  • 9:02 - 9:05
    اما در سال ۱۹۸۹، او به کمک بیل جویس،
  • 9:05 - 9:09
    برنامه ای را ابداع کردند که می توانست
  • 9:09 - 9:11
    چیزی را که روی صفحه ی کامپیوتر نوشته شده است
  • 9:11 - 9:13
    چه از روی اینترنت و چه از فایلی که روی کامپیوتر است بخواند.
  • 9:13 - 9:17
    به آن جاوز گفته می شد، کار همراه با سخن گفتن (JAWS، Job Access With Speech)
  • 9:17 - 9:19
    و صدای آن این طور بود.
  • 9:19 - 9:22
    (صدای سیستم جاوز)
  • 9:30 - 9:32
    رون مک کالوم: زیادی آهسته نبود؟
  • 9:32 - 9:33
    (خنده ی حاضرین)
  • 9:33 - 9:35
    می بینید، اگر من بخواهم چیزی را این طوری بخوانم، خوابم می برد.
  • 9:35 - 9:36
    من سرعت آن را برای شما آهسته کردم.
  • 9:36 - 9:39
    خواهش می کنم آن را با سرعت اصلی پخش کنید.
  • 9:39 - 9:42
    می شود کلیپ صوتی دوم را پخش کنید؟
  • 9:42 - 9:47
    (صدای سیستم جاوز)
  • 9:56 - 9:58
    (خنده ی حاضرین)
  • 9:58 - 10:00
    رون: می دانیید، وقتی شما به برگه ی دانشجویانتان نمره می دهید،
  • 10:00 - 10:02
    واقعاً دوست دارید هر چه سریع تر از شر آن ها خلاص شوید.
  • 10:02 - 10:09
    (خنده ی حاضرین) (تشویق حاضرین)
  • 10:11 - 10:15
    این تکنولوژی که در سال ۱۹۸۷ مرا شگفت زده کرد،
  • 10:15 - 10:18
    در حال حاضر بر روی گوشی آی فون من و تمام شما هم هست.
  • 10:18 - 10:22
    اما، می دانید، من احساس کردم خواندن به وسیله ی ماشین ها،
  • 10:22 - 10:24
    کار بسیار دلتنگ کننده ای است.
  • 10:24 - 10:29
    من با صدای کتاب خواندن خانواده ام و دوستانم بزرگ شدم،
  • 10:29 - 10:32
    و من گرما و صدای نفس و نزدیکی افرادی را که برایم کتاب می خواندند
  • 10:32 - 10:35
    دوست داشتم.
  • 10:35 - 10:37
    آیا شما دوست دارید کسی برای شما کتاب بخواند؟
  • 10:37 - 10:40
    و یکی از ماندگار ترین خاطراتی که دارم،
  • 10:40 - 10:45
    مربوط به سال ۱۹۹۹ می شود، که مری برای من و بچه هایمان
  • 10:45 - 10:48
    نزدیک ساحل منلی
  • 10:48 - 10:51
    کتاب "هری پاتر و سنگ جادو" را می خواند.
  • 10:51 - 10:53
    آیا کتاب فوق العاده ای نبود؟
  • 10:53 - 10:56
    من هنوز دوست دارم کسانی که برایم کتاب می خوانند، افراد نزدیکی به من باشند.
  • 10:56 - 10:58
    اما تکنولوژی را کنار نمی گذارم،
  • 10:58 - 11:03
    زیرا به من اجازه داد تا زندگی فوق العاده ای داشته باشم.
  • 11:03 - 11:06
    البته، کتاب های گویا برای افراد نابینا
  • 11:06 - 11:07
    پیش از تمام این تکنولوژی ها وجود داشته اند.
  • 11:07 - 11:11
    با این همه، ضبط صدای طولانی مدت،
  • 11:11 - 11:12
    در اوایل دهه ی ۱۹۳۰ ابداع شد،
  • 11:12 - 11:15
    و ما در حال حاضر کتاب های گویا را
  • 11:15 - 11:21
    با استفاده از سیستم دسترسی دیجیتالی به نام دِیزی بر روی سی دی قرار می دهیم.
  • 11:21 - 11:24
    اما وقتی من به وسیله ی سیستم های باز خوان کتابی را می خوانم،
  • 11:24 - 11:27
    دوست دارم به خانه بروم، و یک رمان هیجان انگیز را
  • 11:27 - 11:31
    با یک صدای واقعی گوش دهم.
  • 11:31 - 11:33
    اما هنوز در برابر ما افراد معلول،
  • 11:33 - 11:35
    موانعی وجود دارند.
  • 11:35 - 11:38
    سایت های بسیاری وجود دارند که ما نمی توانیم آن ها را با سیستم جاوز
  • 11:38 - 11:39
    یا تکنولوژی های دیگر بخوانیم.
  • 11:39 - 11:41
    وب سایت ها معمولاً پر از عکس هستند،
  • 11:41 - 11:43
    و همین طور نمودار های مختلف،
  • 11:43 - 11:45
    و دکمه هایی که عنوان ندارند،
  • 11:45 - 11:49
    و به این دلیل بود که ائتلاف شبکه ی جهانی ۳،
  • 11:49 - 11:55
    که تحت عنوان W3C شناخته می شود، استاندارد های جهانی را
  • 11:55 - 11:56
    برای اینترنت ارتقاء داده است.
  • 11:56 - 12:02
    و همگی ما می خواهیم کاربران اینترنتی یا صاحبان سایت های اینترنتی
  • 12:02 - 12:04
    سایت های خود را به گونه ای سازگار طراحی کنند
  • 12:04 - 12:09
    تا ما افراد نابینا بتوانیم از آن سایت به اندازه ی کافی بهره ببریم.
  • 12:09 - 12:13
    موانع دیگری نیز به وسیله ی قوانین ما گذاشته می شوند.
  • 12:13 - 12:15
    به طور مثال، استرالیا،
  • 12:15 - 12:18
    مانند یک سوم کشور های جهان،
  • 12:18 - 12:22
    استثناء هایی برای قوانین کپی رایت دارند که اجازه می دهند کتاب ها به خط بریل تبدیل شوند
  • 12:22 - 12:24
    یا برای ما افراد نابینا خوانده شوند.
  • 12:24 - 12:28
    اما آن کتاب ها از مرز ها عبور نمی کنند.
  • 12:28 - 12:30
    به طور مثال، در اسپانیا،
  • 12:30 - 12:32
    ۱۰۰٫۰۰۰ کتاب در دسترس عموم به زبان اسپانیایی وجود دارد.
  • 12:32 - 12:35
    در آرژانتین، ۵۰٫۰۰۰ کتاب وجود دارد.
  • 12:35 - 12:37
    در هیچ یک از کشور های آمریکای لاتین
  • 12:37 - 12:39
    بیشتر از چند هزار جلد کتاب وجود ندارد.
  • 12:39 - 12:41
    اما جا به جا کردن کتاب ها
  • 12:41 - 12:44
    از اسپانیا به آمریکای لاتین قانونی نیست.
  • 12:44 - 12:46
    صد ها هزار کتاب در دسترس
  • 12:46 - 12:49
    در ایالات متحده، بریتانیا، کانادا، استرالیا و غیره وجود دارند،
  • 12:49 - 12:52
    اما نمی توان آن ها را به ۶۰ کشور از جهان برد،
  • 12:52 - 12:55
    که در آن ها زبان انگلیسی زبان اول و دوم است.
  • 12:55 - 12:58
    و یادتان می آید من به شما در مورد هری پاتر گفتم؟
  • 12:58 - 13:01
    خب، به خاطر این که نمی شد کتاب ها را از مرز خارج کرد،
  • 13:01 - 13:03
    می بایستی ویرایش های متفاوتی در تمامی کشور های انگلیسی زبان مختلف به چاپ رسانده می شد:
  • 13:03 - 13:06
    می بایستی ویرایش های متفاوتی در تمامی کشور های انگلیسی زبان مختلف به چاپ رسانده می شد:
  • 13:06 - 13:09
    بریتانیا، ایالات متحده، کانادا، استرالیا،
  • 13:09 - 13:11
    و نیوزلند همگی مجبور بودند
  • 13:11 - 13:14
    ویرایش های جداگانه ای از هری پاتر داشته باشند.
  • 13:14 - 13:17
    و به همین دلیل است، که در ماه آینده در مراکش،
  • 13:17 - 13:20
    جلسه ای بین همه ی کشور ها برگزار خواهد شد.
  • 13:20 - 13:21
    این جلسه ای است که مجموعه ای از کشور ها
  • 13:21 - 13:23
    و اتحادیه ی جهانی نابینایان در آن شرکت می کنند،
  • 13:23 - 13:26
    یک قرارداد بین المللی
  • 13:26 - 13:29
    که بنا بر آن اگر کتاب ها در یک کشور کپی رایت داشتند
  • 13:29 - 13:31
    و در کشور دیگری کپی رایت جداگانه ای داشتند،
  • 13:31 - 13:33
    ما بتوانیم آن ها را از مرز ها انتقال دهیم
  • 13:33 - 13:36
    و به مردم زندگی ببخشیم، مخصوصاً در کشور های در حال توسعه،
  • 13:36 - 13:40
    انسان های نابینایی که کتابی برای خواندن ندارند.
  • 13:40 - 13:42
    من دوست دارم این اتفاق بیفتد.
  • 13:42 - 13:51
    (تشویق حاضرین)
  • 13:51 - 13:54
    زندگی من به لطف ازدواج و بچه هایم
  • 13:54 - 13:56
    و البته داشتن کار های جالبی برای انجام دادن
  • 13:56 - 14:00
    به طرز شگفت انگیزی سرشار از نعمت شده است،
  • 14:00 - 14:02
    چه زمانی که در دانشگاه حقوق سیدنی بودم،
  • 14:02 - 14:04
    جایی که به عنوان یک مدیر خدمت می کردم،
  • 14:04 - 14:07
    یا الآن که در کمیته ی حقوق بشر ملل متحد در بخش معلولین، در ژنو هستم.
  • 14:07 - 14:10
    یا الآن که در کمیته ی حقوق بشر ملل متحد در بخش معلولین، در ژنو هستم.
  • 14:10 - 14:15
    به راستی من انسان خوشبختی هستم.
  • 14:15 - 14:18
    نمی دانم آینده چه چیزی را پیش رویم خواهد گذاشت.
  • 14:18 - 14:22
    تکنولوژی حتی بیشتر از این پیشرفت خواهد کرد،
  • 14:22 - 14:26
    اما من هنوز می توانم صدای مادرم را ۶۰ سال پیش به خاطر بیاورم،
  • 14:26 - 14:27
    "عزیزم،
  • 14:27 - 14:32
    تو هیچ وقت نمی توانی با انگشت هایت کتاب بخوانی."
  • 14:32 - 14:37
    من واقعاً خوشحالم که تعامل میان نویسندگان خط بریل،
  • 14:37 - 14:40
    خوانندگان داوطلب و مخترعان مشتاق،
  • 14:40 - 14:43
    اجازه داده است که این رؤیای کتاب خواندن برای من
  • 14:43 - 14:46
    و برای افراد نابینای سراسر جهان به واقعیت بپیوندد.
  • 14:46 - 14:50
    من می خواهم از کسی که برای من تحقیق کرده است، هانا مارتین، تشکر کنم،
  • 14:50 - 14:52
    که کسی است که اسلاید ها را برای من عوض می کند، و روی اسلاید ها کلیک می کند،
  • 14:52 - 14:57
    و همین طور همسرم، پرفسور مری کروک، که نور زندگی من است،
  • 14:57 - 14:58
    و برای نجات من آمده است.
  • 14:58 - 14:59
    من می خواهم از او هم تشکر کنم.
  • 14:59 - 15:01
    گمان می کنم دیگر باید خداحافظی کنم.
  • 15:01 - 15:03
    شاد باشید. خیلی متشکرم.
  • 15:03 - 15:05
    (تشویق حاضرین)
  • 15:05 - 15:14
    وای! (تشویق حاضرین)
  • 15:21 - 15:27
    خیلی ممنونم. خیلی ممنونم. (تشویق حاضرین)
Title:
چگونه تکنولوژی به من اجازه داد که بخوانم
Speaker:
Ron McCallum
Description:

چند ماه پس از این که رون مک کالوم، در سال ۱۹۴۸ به دنیا آمد، بینایی خود را از دست داد. در این سخنرانی جذاب و تأثیرگذار، او نشان می دهد که چگونه موفق به خواندن شده است -- و سیر پیشرفت ابزار هوشمند و تکنولوژی های رایانه ای سازگاری که این توانایی را ممکن کرده اند نشان می دهد. به کمک این دستگاه ها، و داوطلبان سخاوتمند، او یک وکیل، یک استاد، و مهم تر از همه، یک کتاب خوان مشتاق شد. به انقلاب ایجاد شده در کتاب خوانی نابینایان خوش آمدید. (تصویربرداری شده در TEDxSydney.)

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
15:44

Persian subtitles

Revisions